کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی «نقش زمان و مکان در اجتهاد»

زمان و مکان و علم فقه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

زمان و مکان و علم فقه

محمّد جواد فاضل لنکرانی


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 3اجتهاد و زمان و مکان (3)( مجموعه مقالات)صفحه 57
 


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 3اجتهاد و زمان و مکان (3)( مجموعه مقالات)صفحه 58
 

گفتار اوّل کلیّات

‏در اقیانوس بی کران علم فقه، دست یافتن به گوهر مهمّی به نام زمان و مکان و‏‎ ‎‏تاثیر آن در فروعات متعدد فقه، چندان دشوار نیست؛ گوهری که به علم فقه حیات‏‎ ‎‏و پویایی و در تعبیری جامع، جاودانگی می بخشد و حضور برجسته آن را در ابعاد‏‎ ‎‏مهم جامعه بشری تداوم می دهد. عنصری که اگر به حقیقت آن توجه و عنایت‏‎ ‎‏خاصی مبذول نگردد، بانگ رکود فقه و بن بست اجتهاد سر داده خواهد شد و فقه‏‎ ‎‏در زاویۀ بسیار محدود از جهان و جامعه بشریت اسیر خواهد گردید. گرچه روشن‏‎ ‎‏است که تبیین این امر مهم و تشریح زوایای گوناگون آن بر عهده فقهای برجسته و‏‎ ‎‏اصولیان صاحب مبناست که بر اثر ممارست و استمرار بحثهای عمیق فقهی و‏‎ ‎‏اصولی، تسلّط کافی و وافی بر آن دارند و قادر بر حلّ عقده های مهم این علمند.‏‎ ‎‏طبعاً افرادی نظیر اینجانب توانایی ارائه بحثی عمیق و جامع را در این زمینه ندارند، ‏‎ ‎‏ولی برحسب ضرورت در این مقالۀ کوتاه بررسی اجمالی این مهم را مدنظر‏‎ ‎‏قرار خواهیم داد، باشد که بتوانیم گوشه ای از افکار وسیع حضرت امام خمینی‏‎ ‎‏_ قدس سره الشریف _ را تشریح کنیم و بتوانیم به پاره ای از آنچه که مقصود اصلی‏‎ ‎‏ایشان بوده است، برسیم و ان شاءالله وسیله ای برای محققین فقه جو و فقیهان‏‎ ‎‏دلسوز و آگاه قرار گیرد، که حاملان امانت بزرگ انبیا و اولیا هستند.‏

‏ ‏

الف) مفهوم زمان و مکان و تاثیر آن در فقه:

‏پیش از بیان هر مطلبی، لازم است اجمالاً پیرامون این عنوان توضیحی را‏‎ ‎‏ارائه دهیم. گرچه در ضمن مطالب آینده این عنوان روشنتر خواهد شد.‏

‏روشن است که مراد از زمان و مکان، مفهوم لغوی آن و همینطور معنای‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 3اجتهاد و زمان و مکان (3)( مجموعه مقالات)صفحه 59
‏ ‏

‏فلسفی آن ـ که شدیداً در تحقق آن بین فلاسفه اختلاف و نزاع وجود دارد ـ نیست، ‏‎ ‎‏بلکه مراد شرایط و خصوصیات و ارتباطات جدیدی است که در اثر مرور زمان و‏‎ ‎‏تغییر مکانها بر افراد و جامعه حاکم می شود. همچنین مراد برداشتهای مختلفی‏‎ ‎‏است که فقیه در اثر ارتباط با علوم جدید بشری از ادلّه و منابع فقهی در می یابد. ‏

‏آنچه مقوّم این موضوع است و به منزله فصل ممیزی از سایر عناوین مرتبط به‏‎ ‎‏علم فقه، به شمار می رود آن است که تغییر شرایط موجود در یک جامعه یا یک‏‎ ‎‏مجموعه کوچک و به وجود آمدن خصوصیات جدید در اثر ارتباط افراد با یکدیگر و‏‎ ‎‏اختلاف برداشت و فهم جدید مستند به مبانی فقهی، اقتضا می کند، بلکه سبب‏‎ ‎‏می شود که حکم جدید و فتوای نوینی را صادر کند. این امر چون غالباً با مرور‏‎ ‎‏زمان و تغییر مکانها و شرایط مختلف جغرافیایی محقق می شود، از آن به تاثیر زمان‏‎ ‎‏و مکان در اجتهاد تعبیر می شود والاّ ممکن است در زمانی واحد، یک شئ در اثر‏‎ ‎‏ارتباطات مختلف و تغییر شرایط و به وجود آمدن عناوین جدید، دارای حکمی‏‎ ‎‏باشد و در همان زمان با قطع نظر از خصوصیات و شرایط، حکم دیگری‏‎ ‎‏داشته باشد. بنابراین عنوان زمان و مکان به خودی خود نقشی در این بحث ندارند و ‏‎ ‎‏نچه در این بحث دخالت دارد:‏

اولاً:‏ تغییر شرایط و به وجود آمدن خصوصیات جدیدی که عناوین جدیدی را‏‎ ‎‏به دنبال دارد و طبعاً حکم جدیدی خواهد داشت این تغییر به یکی از دو عنوان زیر‏‎ ‎‏بستگی دارد:‏

‏1 ـ تغییر خود موضوع یا یکی از قیود آن به نحوی که صلاحیت برای تبدیل‏‎ ‎‏حکم را داشته باشد؛ مانند اینکه شطرنج در زمان گذشته به عنوان یک وسیله و‏‎ ‎‏آلت قمار مورد استفاده قرار می گرفته است، اما اکنون چنانچه به عنوان یک ورزش‏‎ ‎‏فکری مورد استفاده قرار گیرد و مسالۀ مراهنه در کار نباشد، از حکم تحریم خارج‏‎ ‎‏می گردد.‏


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 3اجتهاد و زمان و مکان (3)( مجموعه مقالات)صفحه 60
‏ ‏

‏2 ـ به وجود آمدن نیازها و ضرورتهای جدیدی که در زمانهای گذشته به عنوان‏‎ ‎‏یک نیاز و ضرورت اجتماعی مطرح نبوده اند، اما اکنون یا در زمانهای آینده‏‎ ‎‏به عنوان یک امر ضروری مورد نیاز جامعه بشری است؛ از قبیل نیازهای جدید‏‎ ‎‏علم پزشکی همچون تشریح مرده و پیوند اعضای او به زنده و همینطور ضرورتهای‏‎ ‎‏اقتصادی همچون بیمه و بانک و بانکداری.‏

ثانیاً:‏ با قطع نظر از تغییر و تبدّل در موضوعات و با قطع نظر از نیازها و‏‎ ‎‏ضرورتهای جدید، در اثر مرور زمان ممکن است فقیه به سبب وسعت اطلاعات‏‎ ‎‏علمی و ارتباط با علوم جدید بشری، برداشت جدیدی از ادله و منابع فقهی، مبتنی‏‎ ‎‏بر همان مبانی اساسی اجتهاد بیابد؛ مثلاً از ادلّه ای که اذن معصوم یا نائب خاصِ او‏‎ ‎‏را در جهاد معتبر می داند، در می یافتند که بدون اذن جهاد ابتدایی هیچ گونه‏‎ ‎‏مشروعیتی ندارد؛ در حالی که امروزه برخی از فقها چنین معتقدند باید دید ملاک‏‎ ‎‏این شرط چیست؟ طبیعی است که مقصود از شرطیت چنین شرطی آن است که‏‎ ‎‏جهاد ابتدایی، مانند نماز و روزه نیست، بلکه نیازمندِ امام و قائدی است که جوانب‏‎ ‎‏آن را به نحو دقیق بررسی کند و جهاد طبق نظر و صلاحدید او تحقق یابد. ما در‏‎ ‎‏مقام بیان صحت و سقم این نظریه نیستیم، امّا این مقال را به عنوان شاهدی‏‎ ‎‏در اختلاف برداشت نسبت به ادلۀ فقهی در اثر مرور زمان بیان کردیم. گرچه ممکن‏‎ ‎‏است کسی توهم کند که همین برداشت را در زمانهای گذشته نیز برخی از فقها‏‎ ‎‏داشته اند و این برداشت ارتباطی به مسالۀ زمان و مکان ندارد، ولی در پاسخ باید‏‎ ‎‏گفت: گرچه این توهّم دور از واقعیت نیست، امّا فقیه در اثر مشاهدۀ جنگها و‏‎ ‎‏دفاعها می تواند بر این برداشت صحّه بگذارد.‏

‏ ‏

ب) تاثیر زمان و مکان در علوم اعتباری:

‏تاثیر زمان و مکان در بسیاری از علوم مشهود و ملموس است، این معنی در‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 3اجتهاد و زمان و مکان (3)( مجموعه مقالات)صفحه 61
‏ ‏

‏علوم تجربی و انسانی آن قدر روشن است که برای بیان آن نیازی به توضیح و تمثیل‏‎ ‎‏نیست. از اینها که بگذریم این مسالۀ در برخی از علوم الهیِ غیرنظری، مانند عرفان‏‎ ‎‏عملی نقش بسزایی دارد. صائن الدین علی بن ترکه در کتاب معروف خود چنین‏‎ ‎‏می گوید:‏

‏«‏و لاشک ان المناسبات الزمانیة من ام المناسبات‏»‏‎[1]‎‏.‏

‏پیداست که مناسبات زمانی و شرائط مخصوص زمانی و مکانی، اثر بسیار‏‎ ‎‏مهمّی در مسائل عرفانی و واردات قلبی و حالات و مکاشفات معنوی یک عارف‏‎ ‎‏دارد. هدف از نقل این مطلب، وسعت دامنۀ تاثیر زمان و مکان است، والاّ آنچه‏‎ ‎‏که در باب عرفان آمده است با آنچه که در سطور بعد در شرح و تاثیر این مساله در‏‎ ‎‏علم فقه می نگاریم، کاملاً متفاوت است.‏

‏لازم به تذکر است که این عنصر مهم در علوم نظری حقیقی، هیچ راهی‏‎ ‎‏ندارد. علومی مانند فلسفه و ریاضیات که مبتنی بر قواعد عقلی هستند، تغییر‏‎ ‎‏شرایط و خصوصیات در آنها تاثیری ندارد، البته این مقدار تاثیر را که مرور زمان و‏‎ ‎‏مکان سبب پیدایش فرمولهای جدید و به دست آوردن راه حلهای جدید‏‎ ‎‏خواهد شد، قابل انکار نیست و می تواند برخی از قواعد هندسی که مبتنی بر برخی‏‎ ‎‏از امور خارجی مانند کرویت و عدم کرویت زمین است تغییر دهد، امّا نمی تواند‏‎ ‎‏تغییری در قواعد ریاضی و هندسیِ مبتنی بر یک مبانی عقلی و منطقی‏‎ ‎‏به وجود آورد. به عبارت دیگر برخی از اموری که ارتباط تنگاتنگ با علوم اعتباری‏‎ ‎‏دارند، نظیر عرف و مناسبات عرفیه و ارتکازات عقلاییه، در این علوم هیچ نقشی‏‎ ‎‏ندارند. بنابراین می توانیم به عنوان یک قاعده کلی بیان کنیم که جمیع علوم اعتباری‏‎ ‎‏مانند فقه، متاثر از این عنصر مهم است اما تاثیر این عنصر در علوم حقیقی بسیار‏‎ ‎‏ناچیز و در حد عدم است.‏

‏با اینکه علم فقه مانند علوم اعتباری دیگر دارای ملاکهای مشخص از‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 3اجتهاد و زمان و مکان (3)( مجموعه مقالات)صفحه 62
‏ ‏

‏نظر علمی است و همانند سایر علوم دارای موضوع و مبادی و مسائل‏‎ ‎‏مشخصی است، چرا هر فقیهی نسبت به تاثیر این عنصر ابتداءً استیحاش و استنکار‏‎ ‎‏می کند در حالی که در علوم تجربی هیچ گونه استنکار و استبعادی وجود ندارد؟‏‎ ‎‏آیا وجود یک منبع استدلالی ثابت و متقن مانند قرآن شریف به همراه ثقل دیگر‏‎ ‎‏یعنی روایات، نقطه افتراق بین علم فقه و سایر علوم است؟ آیا وجود پاره ای از‏‎ ‎‏قواعد و احکام تعبدی سبب این امر است؟ آیا عدم احاطه کلی به ملاکات احکام‏‎ ‎‏شرعیه موجب این افتراق است؟ برای پاسخ به این سوالات و نظایر اینها لازم‏‎ ‎‏است:‏

اولاً: ‏این مساله از مسائل کدام علم است و وسایل و ابزار کدام علم را می توان‏‎ ‎‏در تشریح این مساله به کار برد؟‏

ثانیاً:‏ فرق اساسی میان این مساله و امور دیگری مانند عرف و بنای عقلا و حتی‏‎ ‎‏مسائل مستحدثه را بیان کنیم، چرا که برخی پنداشته اند میان مسالۀ عرف و بنای‏‎ ‎‏عقلا و مسالۀ زمان و مکان تفاوتی وجود ندارد و اینها تعابیری هستند که بر معنایی‏‎ ‎‏واحد دلالت دارند.‏

ثالثاً:‏ ابعاد موجود در علم فقه از قبیل ملاکات و موضوعات و متعلقات و‏‎ ‎‏همچنین انواع و اقسام احکام شرعی را بررسی کنیم.‏

‏ ‏

ج) جایگاه مسئله زمان و مکان 

‏بحث از تاثیر زمان و مکان در اجتهاد، در هیچ کدام یک از علوم مدوّن فعلی‏‎ ‎‏مانند فقه و اصول و کلام عنوان نشده است، از این جهت باید دید که جایگاه علمی‏‎ ‎‏این مساله در ضمن مسائل کدام علم خواهد بود.‏

‏روشن است که علم فقه، عهده دار تبیین این مسالۀ مهم نیست، زیرا ضابطۀ‏‎ ‎‏مسائل فقهیه آن است که مبیّن حکم جزیی در یک موضوع معین باشند، در حالی که‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 3اجتهاد و زمان و مکان (3)( مجموعه مقالات)صفحه 63
‏ ‏

‏مسالۀ زمان و مکان این چنین نیست و ارتباط مستقیمی با فعل مکلف که موضوع‏‎ ‎‏علم فقه را تشکیل می دهد، ندارد.‏

‏علم اصول نیز متکفّل این امر نیست؛ زیرا ضابطۀ مسائل اصولیه آن است که‏‎ ‎‏در طریق استنباط احکام شرعیه شراکت داشته باشند و یا به تعبیر برخی، کبرای‏‎ ‎‏قیاس قرار گیرند؛ در حالی که مسالۀ زمان و مکان صلاحیت این امر را ندارد.‏

‏ابتداءً به ذهن خطور می کند که این بحث مربوط به مبادی احکامیه است. این‏‎ ‎‏مبادی عبارت است از لوازم و حالات مترتبه بر احکام شرعیه، مانند مسالۀ تضاد و عدم تضاد‏‎ ‎‏بین احکام شرعیه؛‏‎[2]‎‏ و چون در این بحث، تاثیر زمان و مکان در احکام‏‎ ‎‏شرعیه مطرح است، از عوارض و حالات حکم شرعی بحث می شود. بنابراین در‏‎ ‎‏مبادی احکامیه داخل است.‏

‏در مباحث آینده روشن خواهد شد که این مبحث تاثیر مستقیم در خود‏‎ ‎‏احکام شرعی ندارد، بلکه غالباً تغییراتی را در دایرۀ موضوعات و متعلقات به وجود‏‎ ‎‏می آورد. بنابراین نمی تواند به عنوان مبادی احکامیه به شمار آید. تحقیق آن‏‎ ‎‏است که این بحث به عنوان یک مساله مطرح نیست، تا جستجو کنیم که از مسائل‏‎ ‎‏کدام علم به شمار می رود، بلکه یک عنوان کلی و عامی است که از آن به نظریۀ‏‎ ‎‏زمان و مکان در اجتهاد تعبیر می نمائیم و مربوط به بحث از نظریات عامۀ فقهیه‏‎ ‎‏است. در جای خود‏‎[3]‎‏ بیان داشته ایم که بین مسالۀ فقهیه و مساله اصولیه و قواعد‏‎ ‎‏فقهیه از یک طرف و نظریۀ عامۀ فقهی از طرف دیگر، تفاوت بسیار اساسی وجود‏‎ ‎‏دارد.‏

‏نظریۀ عامه فقهی عبارت است از مباحثی که مرتبط است به برخی از‏‎ ‎‏موضوعاتی که در ابواب مختلف علم فقه رایج و شایعند و در کثیری از فروعات‏‎ ‎‏متشتته دخالت دارد و همچون مبنی و اساسی برای موضوعات دیگر است؛ مانند‏‎ ‎‏بحث از عرف و حقیقت آن و محدودۀ دخالت و تاثیر آن. بنابراین نظریۀ عامۀ فقهی‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 3اجتهاد و زمان و مکان (3)( مجموعه مقالات)صفحه 64
‏ ‏

‏متضمن حکم شرعی نیست و مشتمل بر بیان شرایط و ارکان یک چیز است و نیز‏‎ ‎‏مشتمل بر قضایای متعددی است.‏

‏مسالۀ تاثیر زمان و مکان در ابواب مختلف علم فقه، یک نظریه عامه فقهی‏‎ ‎‏است که باید در جای دیگر به تعریف و حقیقت و مقدار تاثیر و محدودۀ آن و سایر‏‎ ‎‏خصوصیات دیگر پرداخته شود. بنابراین نمی توان آن را از مسائل هیچ علمی‏‎ ‎‏دانست.‏

‏از این مطلب نتیجه گرفته می شود:‏

اولاً:‏ مساله زمان و مکان در هیچ کدام از علوم متعارف مانند فقه یا اصول‏‎ ‎‏نمی گنجد.‏

ثانیاً:‏ این مساله به عنوان یک قضیۀ معین و مشخّص نیست، بلکه متضمّن‏‎ ‎‏قضایای متعددی است.‏

ثالثاً:‏ این مساله هیچ ارتباط مستقیمی با احکام شرعیه ندارد و مستتبع‏‎ ‎‏حکم شرعی نیست و نیز به عنوان دلیل بر حکم شرعی مانند سایر ادله احکام‏‎ ‎‏به شمار نمی رود. بنابراین بسیار اشتباه است که توهم کنیم از راه زمان و مکان‏‎ ‎‏بتوانیم حکم شرعی را استخراج و یا دلیلی بر آن اقامه نماییم.‏

رابعاً:‏ این مساله نه به عنوان یک دلیل، بلکه یکی از طرق تبیین موضوعات و یا‏‎ ‎‏یکی از ممهدّات فهم خصوصیات و شرایط جدیدی است که در مورد یک موضوع‏‎ ‎‏و یا در مقام تبیین ظاهر یک دلیل نقش دارد.‏

خامساً:‏ این مساله چون به عنوان یک دلیل مستقل نیست، نمی تواند نقشی از‏‎ ‎‏جهت تخصیص یک دلیل و یا حکومت بر یک دلیل را دارا باشد، امّا صلاحیت آن‏‎ ‎‏را دارد که از نظر حکومت بر دلیل دیگر، فعلیت پیدا کند؛ یعنی ممکن است دو‏‎ ‎‏دلیل در برخی از شرایط هیچ ارتباطی با یکدیگر نداشته باشد، اما در برخی از‏‎ ‎‏ظروف یکی از آنها صلاحیت ناظریت بر دیگری را پیدا کند و عنوان دلیل حاکم را‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 3اجتهاد و زمان و مکان (3)( مجموعه مقالات)صفحه 65
‏ ‏

‏به خود بگیرد. این مطلب در ضمن مباحث آینده روشن خواهد شد.‏

‏ ‏

د) تفاوت زمان و مکان با امور مشابه و مرتبط

1 ـ زمان و مکان و مساله عرف:

‏برخی نویسندگان محقق‏‎[4]‎‏ معتقدند که فرقی میان این دو مساله نیست و هر کدام‏‎ ‎‏تعبیری از عنوان دیگر است؛ در حالی که با دقت و تامّل در مطلب قبل روشن‏‎ ‎‏می شود که میان این دو عنوان فرق اساسی و روشنی وجود دارد. جهت تبیین این‏‎ ‎‏مطلب لازم است نکاتی را پیرامون عرف یادآور شویم: ‏

‏استاد شهید آیت الله صدر ـ قدس سره الشریف ـ در تعریف عرف چنین‏‎ ‎‏می گوید:‏

‏«عرف میل و گرایش عمومی انسان ـ اعم از دیندار و بیدین ـ به امری است در‏‎ ‎‏مسیری معین که مخالفت با شرع نداشته باشد و به تعبیر دیگر روش عمومی مردم که‏‎ ‎‏از مصلحت اندیشی سرچشمه می گیرد و برای حفظ فرد و جامعه نظم و سامان‏‎ ‎‏یافته است، چه در محاورات و معاملات و چه در سایر روابط اجتماعی، مانند‏‎ ‎‏اینکه هر جاهلی برای فهمیدن به عالم رجوع می کند»‏‎[5]‎‏.‏

‏تحقیق آن است که گر چه میان این دو مسالۀ نقاط اشتراکی وجود دارد، اما از‏‎ ‎‏پنج جهت میان این دو فرق است.‏

‏ (1 ـ 1) در عنوان عرف یک نحوه گرایش و میل عمومی نهفته است که همان‏‎ ‎‏سبب به وجود آمدن روش و عملی در بین عامه مردم می شود، در حالی که در‏‎ ‎‏مساله زمان و مکان همیشه این چنین نیست؛ بلکه در برخی اوقات حوادث‏‎ ‎‏غیر مترقبه اجتماعی به وجود می آید که هیچ گرایش و میل عمومی نسبت به او وجود‏‎ ‎‏ندارد.‏

‏ (2 ـ 1) مساله عرف مربوط به عامه مردم و غالب افرادی است که در یک‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 3اجتهاد و زمان و مکان (3)( مجموعه مقالات)صفحه 66
‏ ‏

‏مجتمع همزیستی دارند، در حالی که مساله زمان و مکان علاوه بر اینکه نوعاً‏‎ ‎‏در مورد جامعه نقش اساسی دارد، در مورد فرد و شخص معین نیز آثار روشنی را‏‎ ‎‏به دنبال دارد؛ مثلاً مرحوم شیخ انصاری در مساله منجزیّت علم اجمالی، ‏‎ ‎‏ابتلای مکلف را از شرایط تکلیف می داند‏‎[6]‎‏. روشن است که یک شی ممکن است‏‎ ‎‏در یک زمان مورد ابتلای مکلف باشد و در زمان دیگر همان شئ از محل ابتلا‏‎ ‎‏خارج شود.‏

‏ (3 ـ 1) مساله زمان و مکان در برخی از موارد و مصادیقش، مرتبط با حفظ‏‎ ‎‏دین و صیانت آن از زوال است و این مساله ارتباطی با عرف ندارد؛ مثلاً در زمان‏‎ ‎‏حیات حضرت امام خمینی(ره) شرایطی به وجود آمد که منجر به تعطیل شدن حج‏‎ ‎‏به مدت سه سال شد. شاید بتوان گفت در چنین مواردی حتی وجوب حج‏‎ ‎‏مخدوش می شود و استطاعت از بین می رود، زیرا که در یک تعبیر کلی همه‏‎ ‎‏فروعات و احکام شرعی در مقابل مسالۀ حفظ دین محکومند و این موضوع بر همۀ‏‎ ‎‏آنها حکومت دارد. بنابراین می توانیم بگوئیم در برخی از موارد، مقتضیات زمان و‏‎ ‎‏مکان این حکومت را به فعلیت می رساند؛ گر چه قبلاً گفتیم این مساله رابطۀ‏‎ ‎‏مستقیمی با تخصیص دلیلی نسبت به دلیل دیگر و یا حکومت دلیلی بر دلیل دیگر‏‎ ‎‏ندارد، اما سبب می شود که یک دلیل حاکم فعلیت پیدا کند.‏

‏ (4 ـ 1) در برخی از موارد موضوعی در روابط حاکم بر اجتماع، حکم دیگری‏‎ ‎‏پیدا می کند که هیچ ارتباطی به عرف ندارد.‏

‏ (5 ـ 1) در مواردی، عرف نقش بسزایی دارد که مساله زمان و مکان در آن‏‎ ‎‏موارد تاثیری ندارد؛ مثلاً عرف در فهم ظهورات کلمات و لغات نقش اساسی‏‎ ‎‏دارد، در حالی که زمان و مکان در این امر بیگانه است.‏

‏بنابراین نسبت بین مساله عرف و مساله زمان و مکان عموم و خصوص من‏‎ ‎‏وجه است.‏


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 3اجتهاد و زمان و مکان (3)( مجموعه مقالات)صفحه 67
 

2 ـ زمان و مکان و بنای عقلا:

‏در علم اصول بنای عقلاء به عنوان یکی از ادله ای است که در ضمن بحث از‏‎ ‎‏سنت از آن یاد می شود. چنانچه عقلا ـ به عنوان اینکه عقلاء هستند ـ از جهت‏‎ ‎‏مصلحت و یا دفع مفسده توافق بر امری نمایند و این توافق و بناء مورد امضای‏‎ ‎‏معصوم _علیه السلام _ قرار گیرد، از آن به عنوان یک دلیل بر حکم شرعی استفاده‏‎ ‎‏می نمایند. در حالی که قبلاً گفتیم مساله زمان و مکان هیچ ارتباط مستقیمی با‏‎ ‎‏احکام شرعیه ندارد و به عنوان یکی از ادلۀ شرعیه نیز مطرح نیست. جهت توضیح‏‎ ‎‏مطلب، لازم است بنای عقلاء را به اختصار تشریح کنیم.‏

‏مرحوم شهید محقق سید محمدباقر صدر در تحقیقات خود در مباحث اصولی‏‎ ‎‏چنین فرموده اند:‏

‏در دو مورد سیره عقلاییه در اعتبارش نیازی به امضای شارع ندارد:‏

‏یک: برخی اوقات کاربرد بنای عقلا در ارتباط با تبیین موضوع حکم شرعی‏‎ ‎‏است در مرحله ثبوت؛ مانند این آیۀ شریفه «‏فامساک بمعروف‎[7]‎»‏ که در تشخیص‏‎ ‎‏مصداق معروف لازم است در هر زمانی به سیرۀ عقلا رجوع کنیم و اگر تفاوتی در‏‎ ‎‏مصداق معروف بین عرف فعلی و عرف سابق وجود داشته باشد، باید عرف فعلی‏‎ ‎‏را ملاک قرار دهیم.‏

‏دو: در برخی از موارد بنای عقلا تنقیح کنندۀ موضوع است در مرحله اثبات؛‏‎ ‎‏مثلاً اگر سیرۀ عقلا بر این باشد که در معاملۀ غبنی، برای مغبون حق خیار باشد، ‏‎ ‎‏چنین سیره ای می تواند کاشف از عدم تحقق شرط در ضمن عقد باشد؛ یعنی نیازی‏‎ ‎‏به شرط در ضمن عقد وجود ندارد و سیره ثابت می کند که موضوع عقد که عبارت‏‎ ‎‏از وقوع معامله است، مشروط به عدم تحقق غبن در آن است.‏

‏در این دو مورد که سیره عقلاییه در تشخیص موضوع حکم در مرحله ثبوت یا‏‎ ‎‏اثبات است، نیازی به امضای شارع نیست، اما در دو مورد دیگر حجیت سیرۀ‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 3اجتهاد و زمان و مکان (3)( مجموعه مقالات)صفحه 68
‏ ‏

‏عقلاییه محتاج به امضای شارع است:‏

‏سه: در موردی که سیره و بنای عقلا برای تنقیح ظهور دلیل باشد. در چنین‏‎ ‎‏موردی باید مرتکزات عقلایی در فهم مراد در زمان متاخر، موافق با زمان صدور‏‎ ‎‏نص باشد.‏

‏چهار: استفاده از سیرۀ عقلا برای امارات شرعی از قبیل خبر ثقه و قاعدۀ ید.‏

‏از کلمات حضرت امام خمینی(قده) می توان استفاده کرد که در این مورد دوم‏‎ ‎‏چنانچه به بنای عقلاء عمل نشود، اختلال در نظام لازم می آید؛ بنابراین نه تنها‏‎ ‎‏نیازی به امضای شارع نیست، بلکه شارع مقدس در این مورد نمی تواند‏‎ ‎‏مخالفت کند و باید به عنوان یکی از عقلا به روش جاری در میان عقلا عمل نماید.‏

‏گر چه مرور زمان و پیدایش علوم جدید بشری در پیدایش سیره های جدید‏‎ ‎‏عقلاییه موثر است و زمینۀ تحقق آنان را فراهم می سازد ـ و از این جهت ارتباط‏‎ ‎‏عمیق میان این دو مساله آشکار می شود ـ در عین حال موارد بسیاری از مساله زمان‏‎ ‎‏و مکان بی ارتباط به بناء و توافقات عقلاست؛ مثلاً پیدایش موضوعات و‏‎ ‎‏ضرورتهای جدید از قبیل تشریح بدن انسانِ مسلمان. همچنین اگر فقیه در اثر‏‎ ‎‏وسعت اطلاع آگاهی و وثوق به ملاک یک حکمی پیدا کرد و آن را در سایر موارد‏‎ ‎‏جاری کرد و یا در احتکار، تعیین مصادیق را در هر زمانی به عهدۀ ولی متصدی‏‎ ‎‏حکومت قرارداد  (که او بر طبق مقتضای زمان، مصادیقی را برای این امر اختیار‏‎ ‎‏کند)، یا اینکه در باب حج در رمی جمرات، که اضافاتی به آنها شده است آیا رمی به‏‎ ‎‏آن سنگهای اضافی فجری است یا خیر و نظایر این موارد از اموری است که بنای‏‎ ‎‏عقلا در آنها هیچ تاثیری ندارد.‏

 

3 ـ زمان و مکان و مسائل مستحدثه:

‏در فقه امروز مسائلی وجود دارد که در کتب فقهای سلف عنوان نشده است.‏‎ ‎‏از این جهت از آنها به مسائل مستحدثه یعنی مسائل جدیدی که در کتب قوم عنوان‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 3اجتهاد و زمان و مکان (3)( مجموعه مقالات)صفحه 69
‏ ‏

‏نشده است، یاد می شود؛ از قبیل اینکه آیا تشریح بدن مرده مسلمان جایز است یا‏‎ ‎‏خیر؟ آیا پیوند اعضاء از زنده به زنده و یا از مرده به زنده جائز است یا خیر؟‏

‏عنوان مسائل مستحدثه بر خلاف دو عنوان گذشته، ارتباط عمیقی با مسالۀ‏‎ ‎‏زمان و مکان دارد، امّا در عین حال بین این دو عنوان از یک جهت فرق وجود دارد. ‏

‏در برخی از مسائل، مکان نقش اساسی در تغییر موضوع ایفا می کند، در‏‎ ‎‏حالی که از مسائل مستحدثه به شمار نمی رود و در کتب قوم مطرح شده است؛‏‎ ‎‏مانند مسالۀ خریدن آب در بیابان که دارای ارزش و مالیت است، اما در غیر بیابان‏‎ ‎‏ارزش و مالیت ندارد و قابل خرید و فروش نیست یا مسالۀ خرید و فروش خون که‏‎ ‎‏فقهای گذشته آن را منع می کردند، اما اکنون به جهت وجود منفعت مورد نظر‏‎ ‎‏عقلا، معاملۀ آن را تجویز کرده اند. این مساله قبلاً در کتبها عنوان شده است و از‏‎ ‎‏مسائل مستحدثه نیست.‏

‏نتیجه آنکه مسائل مستحدثه نوعاً پیرامون موضوعات جدیدی است که قبلاً یا‏‎ ‎‏آن موضوعات محقق نبوده است و یا از آنها بحث نشده است؛ مانند نماز در مناطق‏‎ ‎‏قطبی. در حالی که مسالۀ زمان و مکان اعم از این مساله است و دربارۀ تغییر‏‎ ‎‏خصوصیات موضوعی که قبلاً حکم آن هم بیان شده مطرح است.‏

‏از مطالب گذشته چنین نتیجه گرفته می شود که:‏

‏مسالۀ زمان و مکان بحث گسترده ای است که از مساله عرف و بنای عقلا و‏‎ ‎‏مسائل مستحدثه اعم است و این مسائل در بسیاری از موارد از صغریات این مساله‏‎ ‎‏محسوب می شود.‏

 

4 ـ زمان و مکان و مسالۀ نسخ:

‏نسخ شرایع سابقه و نسخ برخی از احکام شریعت اسلام بدون هیچ تردیدی‏‎ ‎‏واقع شده است. مقصود از نسخ آن است که شارع مقدس حکمی را که در مقداری‏‎ ‎‏از زمان مصلحت دارد، پس از انقضای آن زمان، حکم را رفع کند، بنابراین مسالۀ‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 3اجتهاد و زمان و مکان (3)( مجموعه مقالات)صفحه 70
‏ ‏

‏نسخ در اصطلاح اختصاص به احکام شرعی دارد. همچنین لازم است به وسیلۀ‏‎ ‎‏یک نص شرعی دیگر که دلالت بر حکم دیگری دارد، آن حکم سابق رفع شود.‏

‏اهل سنت در فرق میان نسخ و تاثیر زمان و مکان در احکام شرعیه، این چنین‏‎ ‎‏می گویند:‏

‏«نسخ عبارت است از ابطال نصّ شارعی سابق به وسیلۀ نص لاحق؛ اما مسالۀ‏‎ ‎‏تغییر احکام به سبب شرایط زمان، عبارت است از عمل به نص سابق، ولی حکم‏‎ ‎‏جدیدی که مبتنی بر دلیلی است که از ظروف نص به تبع مصلحت زمانی استفاده‏‎ ‎‏شده است، یعنی عمل به حکم نص تابع مصلحت زمانی بوده است و چنانچه‏‎ ‎‏مصلحت تغییر کند، حکم هم تغییر می کند، بدون اینکه احتیاجی به تغییر نص‏‎ ‎‏باشد و از طرفی مبطل عمل به نصّ در مساله نسخ شارع است، اما مغیر عمل به‏‎ ‎‏حکم در مسالۀ تغییر مصلحت، مجتهد است»‏‎[8]‎‏.‏

‏بعدها خواهیم گفت که نزد امامیه هیچ منبعی غیر از شارع مقدس نمی تواند‏‎ ‎‏مبطل یا مغیر حکم باشد؛ اما در عین حال میان این دو مساله تفاوتی آشکار‏‎ ‎‏وجود دارد، زیرا مسالۀ زمان و مکان ارتباط مستقیمی با احکام ندارند، بلکه دربارۀ‏‎ ‎‏تغییر و تبدل موضوعات و به وجود آمدن خصوصیات جدید در یک موضوع و یا‏‎ ‎‏اختلاف برداشت از ظاهر یک دلیل است، اما مسالۀ نسخ با حفظ موضوع و بدون‏‎ ‎‏هیچ تغییری در خصوصیات موضوع، تحقق پیدا می کند.‏

‏ ‏

5 ـ زمان و مکان و قاعده الاهم فالاهم:

‏انسان گاه تصور می کند که با وجود قواعد عقلی و عقلایی همچون قاعده ای‏‎ ‎‏که تقدیم فعل اهم بر فعل مهم را لازم می شمرد، نیازی به بحث از تاثیر زمان و‏‎ ‎‏مکان ندارد و شاید در ابتدا به ذهن خطور کند که با تمسّک به این قاعده می توان‏‎ ‎‏تمامی فروعات مسالۀ زمان و مکان را پاسخ گفت. برای رفع و دفع این تصور لازم‏‎ ‎‏است تفاوت میان این دو را بیان کنیم. بین این دو مساله گر چه ارتباط وثیق و عمیقی‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 3اجتهاد و زمان و مکان (3)( مجموعه مقالات)صفحه 71
‏ ‏

‏است، اما مواردی در مسالۀ زمان و مکان وجود دارد که این قاعده از آنها اجنبی‏‎ ‎‏است؛ مثلاً در مسالۀ معامله خون که امروزه به جهت داشتن منفعتِ مطلوب، در‏‎ ‎‏نزد عقلا مورد تجویز قرار می گیرد، هیچ ارتباطی به قانون تقدیم اهمّ بر مهم ندارد‏‎ ‎‏و از طرفی این قانون در مواردی جریان دارد که ارتباطی به مساله تاثیر زمان و مکان‏‎ ‎‏ندارد؛ مانند آن مثال معروف که به هنگام ورود به مسجد، چنانچه شخص متوجه‏‎ ‎‏نجاست مسجد شود، لازم است فوراً نجاست را ازاله کند و این فعل اهم از نمازی‏‎ ‎‏است که دارای وقت موسّع است.‏

‏نکته قابل توجه آن است که اختلاف ازمنه و به وجود آمدن شرایط مخصوص‏‎ ‎‏زمانی و مکانی، ممکن است فعلی را دارای اهمیت جلوه دهد. به عبارت دیگر‏‎ ‎‏موضوعی را که سابقاً دارای اهمیت نبوده است، از اهمیت بسزایی برخوردار کند.‏

6 ـ زمان و مکان و قاعده الضرورات تبیح المحظورات:

‏در فقه اسلامی در لابلای قواعد مهم فقهی به این قاعده برخورد می کنیم که به‏‎ ‎‏هنگام وجود یک ضرورت یا اضطرار آنچه که ممنوع بوده است، برداشته می شود و‏‎ ‎‏صورت جواز را به خود می گیرد. مفاد این قاعده آن است که اموری که مورد نهی و‏‎ ‎‏منع شارع یا عقل قرار گرفته اند، مانند حُرمت تصرف در مال غیر بدون اجازۀ وی، ‏‎ ‎‏در صورتی که ضرورت یا اضطراری مانند عبور از آن مکان جهت نجات جان یک‏‎ ‎‏انسان، وجود داشته باشد، از ممنوعیت خارج می شود. بنابر این قاعده، ضرورتها‏‎ ‎‏و اضطرارها هر امر ممنوعی را مباح می سازند. گر چه در تفسیر این قاعده و مدرک‏‎ ‎‏آن و محدودۀ جریان آن خلاف و نزاع وجود دارد، امّا به نحو اجمال یکی از قواعد‏‎ ‎‏مسلّمی است که شارع مقدس آن را در شریعت خویش جاری می داند. در عین حال‏‎ ‎‏موضوع و مجرای این قاعده در مواردی است که:‏

‏اولاً: منع و نهی وجود داشته باشد.‏

‏ثانیاً: شخص مکلف مضطر به انجام آن باشد. ‏


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 3اجتهاد و زمان و مکان (3)( مجموعه مقالات)صفحه 72
‏ ‏

‏در حالی که مسالۀ زمان و مکان محدود به این دو قید نیست. در بسیاری از‏‎ ‎‏موارد در اثر مرور زمان با تغییر خصوصیات یک موضوع دارای حکم جدیدی‏‎ ‎‏می شود، بدون اینکه هیچ ضرورت و اضطراری در کار باشد.‏

‏ ‏

گفتار دوّم چگونگی تاثیر زمان و مکان و قلمرو آن

‏ ‏

الف: تاثیر زمان و مکان در ملاکات احکام:

‏بر طبق مبنای معتزله و امامیه، جمیع احکام شرعیه بر طبق وجود ملاکات یعنی‏‎ ‎‏مصالح و مفاسد است و هیچ حکمی بدون در نظر گرفتن ملاک انشا نمی شود. در‏‎ ‎‏این قسمت بر آنیم تا تاثیر زمان و مکان و ارتباط این عنصر با مسالۀ ملاکات را به نحو‏‎ ‎‏اجمال بررسی کنیم.‏

‏با اندکی تامل می توان دریافت که زمان و مکان در ایجاد یک ملاک و یا در رفع‏‎ ‎‏آن و همین طور در تضعیف یا تشدید ملاک یک فعل قطعاً موثر است. ممکن است‏‎ ‎‏یک فعل در یک زمان دارای مصلحت نباشد، اما همان فعل در زمان دیگر دارای‏‎ ‎‏مصلحت شود؛ مثلاً خرید و فروش خون در زمان سابق مصلحتی نداشت، اما در‏‎ ‎‏زمان کنونی دارای مصلحت است. برای توضیح این مطلب باید ملاکات را در‏‎ ‎‏اقسام و انواع مختلف احکام شرعی بررسی کنیم. در یک تقسیم ساده و ابتدایی، ‏‎ ‎‏احکام شرعیه به چهار قسم منقسم می شوند:‏

‏1 – احکام عبادی 2 – احکام معاملی 3 – احکام شخصی 4 – احکام مرتبط به‏‎ ‎‏نظام و اجتماع ‏

1 ـ ملاکات احکام عبادی:

‏مقصود از احکام عبادی، دستوراتی است که برای امتثال و اجرای آن‏

‏ ‏


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 3اجتهاد و زمان و مکان (3)( مجموعه مقالات)صفحه 73
‏ ‏

‏به قصد قربت نیاز است و شارع مقدس آنها را برای تهذیب نفوس و تقویت‏‎ ‎‏جنبه عبودیت جعل کرده است. گر چه برخی از عبادات از نظر کیفیت ملاک و‏‎ ‎‏هویّت آن در انظار محققین مجهول است، امّا این مطلب را نمی توان انکار کرد که‏‎ ‎‏در برخی از موارد می توان ملاکات احکام عبادی را از بطن شریعت استخراج کرد.‏‎ ‎‏طبق فتوای برخی از فقها، اگر نماز جمعه تشکیل شود، بر مومنین لازم است که‏‎ ‎‏در آن شرکت کنند، اما در زمانی که اقامه نمی شود، حتی مجزی از نماز ظهر‏‎ ‎‏هم نیست. از این فتوی بخوبی استفاده می شود که یک فعل عبادی ممکن است‏‎ ‎‏در شرایط خاص زمانی، دارای مصلحت باشد و در شرایط دیگر فاقد آن‏‎ ‎‏مصلحت باشد؛ به عبارت دیگر از این فتوی می توان ملاک آن در برخی از ازمنه‏‎ ‎‏کشف کنیم. آنچه مسلّم است آن است که در میان مسائل عبادی، برخی از آنان‏‎ ‎‏در نظر شارع مقدس بر دیگری مقدم است و چه بسا در این تقدم مساله زمان و‏‎ ‎‏مقتضیات و شرایط آن، دخالت روشنی داشته باشد. بنابراین آنچه برخی از‏‎ ‎‏نویسندگان‏‎[9]‎‏ پنداشته اند که بحث عبادات از دایره مسالۀ تاثیر زمان و مکان خارج‏‎ ‎‏است، توهّمی است بی اساس. از سخنان امام راحل (قده) بخوبی استفاده می شود‏‎ ‎‏که این بحث شامل مسالۀ عبادات نیز می شود. مساله حج و تعطیل آن به مدت‏‎ ‎‏سه سال از نشانه های این مساله است. همچنین می توانیم بگوییم در زمان حکومت‏‎ ‎‏اسلامی و اقامۀ نماز جمعه، لااقل استحباب جماعت در نماز ظهر از بین می رود، ‏‎ ‎‏فتامّل.‏

2 ـ ملاکات احکام معاملی:

‏در دایره معاملات مساله بسیار آسانتر و روشنتر از عبادات است، چرا که امور‏‎ ‎‏معاملی یک امور و عقود عقلایی است که کثیری از آنها مورد امضای شارع مقدس‏‎ ‎‏قرار گرفته است. بنابراین غالب ملاکات معاملات در نزد عقلا روشن و واضح‏‎ ‎‏است. از طرفی هنگامی که به عقلا مراجعه می کنیم، می بینیم آنان در این وادی‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 3اجتهاد و زمان و مکان (3)( مجموعه مقالات)صفحه 74
‏ ‏

‏برای زمان و مکان اثر بسیار مهمّی قائلند. ممکن است یک شئ در یک زمان در نزد‏‎ ‎‏عقلا مالیت نداشته باشد و در زمان دیگر همان شی دارای مالیت باشد و مورد‏‎ ‎‏معامله قرار گیرد، یا یک نوع از معامله در یک زمان و مکان معین عنوان معامله‏‎ ‎‏غبنی داشته باشد و در زمان دیگر یا مکان دیگر عنوان غبنی را نداشته باشد. بنابراین‏‎ ‎‏مساله زمان و مکان در جمیع عناوین و شرایطی را که عقلا در معاملات معتبر‏‎ ‎‏می دانند، نقش اساسی دارد.‏

‏امّا شرایط و خصوصیاتی را که شارع مقدس به صورت مستقل و به عنوان‏‎ ‎‏شارع در معاملات معتبر دانسته است، مانند اینکه در بیع حیوان، برای مشتری‏‎ ‎‏سه روز خیار قرار داده است یا مساله تنجیز در عقود یا برخی از موارد ضمانات تاثیر‏‎ ‎‏زمان و مکان در چنین مواردی منفی است.‏

‏در این میان به برخی از خصوصیات موجود در برخی از عقود و ایقاعات‏‎ ‎‏برخورد می کنیم که در آن برای فقیه ابتداءً شک حاصل می شود که آیا شارع به عنوان‏‎ ‎‏یک ملاک تعبدی بیان کرده است، یا اینکه به ملاک عقلایی؛ مثلاً در عقد نکاح که از‏‎ ‎‏معاملات بالمعنی الاعم است، شارع اسبابی را برای فسخ نکاح قرار داده است‏‎ ‎‏از قبیل قرن و برص. در این مورد ابتداءً تردید می کنیم که آیا مجرد وجود این‏‎ ‎‏عیب می تواند موجب صحت فسخ نکاح باشد و شارع ـ به عنوان شارع ـ این امر‏‎ ‎‏را انشا فرموده است، یا اینکه این عیوب چون در زمانهای گذشته صعب العلاج بود‏‎ ‎‏و قابلیت مداوا را نداشته است، سبب فسخ نکاح است؟ و آیا امروزه که‏‎ ‎‏علم پزشکی به آسانی می تواند این گونه امراض را به وسیله یک عمل جرّاحی‏‎ ‎‏برطرف نماید دیگر از اسباب فسخ نکاح نیست؟ از سویی آیا اسباب فسخ نکاح‏‎ ‎‏منحصر به همان عیوب پنجگانه ای است که در روایات آمده است یا اینکه در‏‎ ‎‏زمانهای کنونی امراض صعب العلاجی مانند سرطان یا مرض ایدز هم می تواند‏‎ ‎‏مجوز فسخ نکاح باشد؟‏


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 3اجتهاد و زمان و مکان (3)( مجموعه مقالات)صفحه 75
‏ ‏

‏برای حل این سوالات و نظایر آنها می توانیم بگوییم که در موارد غیر عبادی، ‏‎ ‎‏چنانچه شارع مقدس حکمی را برای اعمال تعبد بیان فرماید، بیان زاید و قرینۀ‏‎ ‎‏اضافه ای را می طلبد و بدون اقامۀ قرینه و بیان زاید، آن حکم را باید بر طبق‏‎ ‎‏ارتکازات عقلایی حمل و تفسیر کرد. به عبارت دیگر در موارد عبادی، وجود یک‏‎ ‎‏ملاک تعبدی که عقلا، قدرت درک آن را ندارند، و بسیار محتمل است اما در موارد‏‎ ‎‏غیرعبادی، وجود یک ملاکی که عقلا صلاحیت درک آن را نداشته باشند و شارع با‏‎ ‎‏لحاظ آن، حکمی را ذکر کرده باشد، بسیار بعید است و در چنین موردی ولو به‏‎ ‎‏صورت نادر، لازم است شارع، اعمال تعبد خویش را به وسیلۀ قرینه ای بیان کند تا‏‎ ‎‏اینکه بر ملاک ارتکازی عقلایی حمل نشود.‏

3 ـ ملاکات احکام شخصی:

‏در علم فقه برخی از احکام، عنوان احکام شخصی را دارند و مقصود از آنها، ‏‎ ‎‏احکامی است که موضوع یا متعلق آنها هیچ ارتباطی به نظام و اجتماع ندارد، بلکه‏‎ ‎‏در آن شخص به عنوان یک شخص واحد در نظر گرفته می شود؛ به عبارت دیگر‏‎ ‎‏ملاک در این نوع از احکام وجود مصلحت یا مفسده ای است که به یک شخص‏‎ ‎‏بر می گردد و نسبت به اجتماع و جامعه، مصلحت یا مفسده ای را دربر ندارد؛ مانند‏‎ ‎‏معاملۀ شخصی که در میان دو نفر منعقد می شود. چنین معامله ای در شرع محکوم‏‎ ‎‏به صحت است و این حکم به ملاک شخصی موردنظر قرار گرفته است. همچنین‏‎ ‎‏است وجوب نماز و روزه و کثیری از احکام عبادی. شارع مقدس برای شخص‏‎ ‎‏انسان مکلف، نماز را به عنوان یک تکلیف فردی قرار داده است و او باید در هر‏‎ ‎‏شرایطی و در هر زمان و مکانی آن را بجای آورد. این حکم گر چه فواید و آثاری‏‎ ‎‏اجتماعی به دنبال دارد، امّا ملاک اساسی آن مصلحتی است که به اشخاص‏‎ ‎‏بر می گردد.‏

‏در اینجا تذکر این نکته لازم است که در برخی از عناوین و موضوعات مانند‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 3اجتهاد و زمان و مکان (3)( مجموعه مقالات)صفحه 76
‏ ‏

‏بیع، ممکن است گاهی شخصی باشد؛ مانند کثیری از معاملاتی که بین مردم واقع‏‎ ‎‏می شود، و گاهی از عنوان شخصی خارج شود؛ مانند خریداری از یک مرکز‏‎ ‎‏وابسته به صهیونیست، با توجه به اینکه سود چنین معاملاتی به نفع مراکز‏‎ ‎‏صهیونیستی و تقویت این رژیم باطل صرف می شود، که در این صورت نمی توان‏‎ ‎‏از آن به عنوان یک معامله مباح و جایز یاد کرد.‏

4 ـ ملاکات احکام مرتبط به نظام

‏احکامی که برای حفظ مصالح نظام و اجتماع وضع می شود، در علم فقه از‏‎ ‎‏ویژگی خاصی برخوردارند. گر چه این احکام به صورت مستقل در یک باب و‏‎ ‎‏کتاب جداگانه ای از ابواب فقهی تنظیم نشده اند، امّا در لابه لای احکام فقهی به‏‎ ‎‏چنین احکامی بر می خوریم. این نوع احکام، ارتباط وثیق و محکمی با احکام‏‎ ‎‏حکومتی و ولایتی دارند. برخی ادعا نموده اند که نسبت این احکام به احکام‏‎ ‎‏شخصیه بسیار زیاد است و برخی از احکام جزایی و قضایی مطرح شده در فقه، از‏‎ ‎‏این نوع احکام به شمار می روند.‏

‏روشن است که ملاک اساسی در چنین احکامی، حفظ دین و نظام و اجتماع‏‎ ‎‏است و از طرفی بدیهی است که در شرایط و زمانهای مختلف، مصالح مختلف‏‎ ‎‏است. بنابراین احکام مرتبط به نظام با مرور زمان و اختلاف امکنه تغییر‏‎ ‎‏می پذیرند. در فقه اسلامی یکی از منابع و مراجع مهمی که بتواند در زمانهای‏‎ ‎‏مختلف، مصالح را تشخیص دهد و بر طبق آنها، حکم لازم را ابراز کند، ولیّ فقیه‏‎ ‎‏است.‏

نتیجه:

‏زمان و مکان به معنای اصطلاحی آن صلاحیت تاثیر در ملاکات احکام شرعیه‏‎ ‎‏را دارد، ولی در عبادات و احکام شخصی بسیار محدود و در معاملات و احکام‏‎ ‎‏مرتبط به نظام و اجتماع، تاثیر فراوانی دارد.‏


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 3اجتهاد و زمان و مکان (3)( مجموعه مقالات)صفحه 77
 

ب: تاثیر زمان و مکان در موضوعات و متعلقات احکام:

1 ـ تعریف موضوع و متعلق

‏هر قضیه ای که متضمن حکم شرعی است، دارای موضوعی است که حکم‏‎ ‎‏برای او وضع شده و نیز دارای متعلقی است که حکم به آن تعلق گرفته است. این‏‎ ‎‏دو تعبیر (موضوع و متعلق) در میان اصولیین دارای اصطلاحات مختلفی است.‏‎ ‎‏مرحوم محقق نائینی در مثال حرمت شرب خمر، می گوید: حکم عبارت است از‏‎ ‎‏حرمت و شرب متعلق و خمر موضوع است؛ و در مثال اتواالزکاة، وجوب حکم‏‎ ‎‏است و اشیاء متعلق آن و زکات موضوع یا متعلق المتعلق است. موضوع عبارت از‏‎ ‎‏خیری است که در مرتبه سابقه حکم، مفروض الوجود است، بخلاف متعلق که‏‎ ‎‏این چنین نیست، بلکه در مرتبه خود امر و حکم، به وسیله امر، انسان مکلف، ‏‎ ‎‏مامور به انجام آن و یا به وسیله نهی، مامور به ترک آن می شود. در اصطلاح برخی‏‎ ‎‏دیگر، در همین مثال حرمت شرب خمر یا مثال دوم، موضوع انسان مکلف است. ‏

‏بدون تغییر موضوع و یا قیود آن یا متعلق، حکم قابل تغییر نیست، مگر آنکه‏‎ ‎‏مراد از تغییر آن باشد که در اثر مرور زمان و وسعت اطلاعات فقیه، فهم او در‏‎ ‎‏برداشت از ادله قویتر می شود و به نکات بیشتری توجه پیدا می کند.‏

‏اکنون بحث در چگونگی تاثیر زمان و مکان در موضوعات یا متعلقات است.‏‎ ‎‏زمان و مکان در خود عناوین موضوعات و متعلقات تاثیری ندارد. به این معنی که‏‎ ‎‏با تغییر شرایط و خصوصیات زمانی و مکانی، یک موضوع یا متعلق از عنوان خود‏‎ ‎‏خارج نمی شود؛ یعنی شرب خمر همیشه به عنوان متعلق حرمت مطرح است، امّا‏‎ ‎‏تنها تاثیری که می تواند داشته باشد آن است که شرایط و خصوصیاتی را که بر طبق‏‎ ‎‏آنها حکم جعل شده است، تغییر می دهد و شرایط و خصوصیات جدیدی به وجود‏‎ ‎‏آورد که طبعاً در تغییر حکم موثر خواهد بود. نکته مهم که باید به آن توجه داشت آن‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 3اجتهاد و زمان و مکان (3)( مجموعه مقالات)صفحه 78
‏ ‏

‏است که فقیه باید با تامّل و تدبّر بفهمد که این خصوصیت و شرایطی که همراه با‏‎ ‎‏موضوع بوده است، آیا می تواند در تغییر موضوع و تبدیل آن به موضوع جدید‏‎ ‎‏دخالتی داشته باشد یا خیر؟ به عبارت روشنتر ممکن است حکمی که محمول بر‏‎ ‎‏موضوعی است، به نحو اطلاق یعنی در ظاهر دلیل، با جمیع شرایط و‏‎ ‎‏خصوصیات بر آن موضوع مترتب شده باشد، اما باید دقت کرد که آیا بر حسب واقع‏‎ ‎‏نیز چنین است؟ مثلاً ممکن است کسی ـ بر اساس روایتی که در این مورد وارد‏‎ ‎‏شده است ـ ادّعا کند که به حسب ظاهر شطرنج به عنوان یک آلت قمار (در مرحله‏‎ ‎‏حدوث) برای همیشه مورد تحریم قرار گرفته و جمیع انواع استعمالات آن مورد‏‎ ‎‏نهی قرار گرفته است (حتی در زمانی که این وسیله از این عنوان خارج شود). آنچه‏‎ ‎‏مهم است و امام راحل(قده) نیز بر آن تاکید داشته است، آن است که فقیه باید متوجه‏‎ ‎‏باشد که احکام صادرۀ شرعیه بدون توجه به خصوصیات و شرایط موجود در زمان‏‎ ‎‏صدور نص، مطرح نشده است، بلکه با توجه به خصوصیات و شرایط جعل‏‎ ‎‏شده است. برای تکمیل و توضیح این مطلب لازم است انواع موضوع و اقسام‏‎ ‎‏تغییر را اجمالاً بیان کنیم.‏

2 ـ اقسام تغییر خصوصیات و شرایط در یک موضوع:

‏ (1 ـ 2) گاه در اثر مرور زمان، تغییراتی در برخی از موضوعات به وجود می آید‏‎ ‎‏که آن موضوع را از علتی که به سبب آن، محمول برای حکم قرار گرفته است، ‏‎ ‎‏خارج می کند و در علتی که سبب پیدایش حکم جدید است، داخل می کند؛‏‎ ‎‏مثلاً در مسالۀ معامله خون، چنین نیست که تغییری در ذات موضوع یعنی‏‎ ‎‏خون به وجود آمده باشد، بلکه خون قبلاً در نزد عقلا دارای منفعت محلّل که‏‎ ‎‏مقصود آنان باشد، نبود (و علت بطلان معامله نیز همین بوده است)، اما اکنون این‏‎ ‎‏موضوع از دایرۀ علت خارج شده است و در علت دیگری وارد شده است که آن‏‎ ‎‏عبارت است از وجود منفعت مقصود نزد عقلا و از این رو داخل در حکم صحت و‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 3اجتهاد و زمان و مکان (3)( مجموعه مقالات)صفحه 79
‏ ‏

‏جواز معامله می شود.‏

‏بنابراین می توان گفت که در اثر مرور زمان و با به وجود آمدن تغییرات جدید‏‎ ‎‏چنانچه موضوعی از دایرۀ تعلیل آن حکم خارج شود و داخل در تعلیل دیگری‏‎ ‎‏شود، حکم جدیدی به دنبال خواهد داشت. این امر منحصر به موضوعاتی است‏‎ ‎‏که علت حکم در آنها یا تصریح شده باشد و یا اینکه علت قطعی برای آن وجود‏‎ ‎‏داشته باشد.‏

‏ (2 ـ 2) در برخی از موضوعات در قضیه ای که متضمن حکم است، تعلیلی‏‎ ‎‏برای حکم وجود ندارد و حکم به نحو مطلق بر موضوع مترتب شده است. در‏‎ ‎‏چنین مواردی، اگر موضوع از موضوعات عبادی باشد و هیچ طریق قطعی برای‏‎ ‎‏به دست آوردن علت نیابیم، به مرور زمان و تغییر شرایط و اوضاع، هیچ تغییری در‏‎ ‎‏آنها به وجود نمی آید و تنها قاعدۀ الاهم فالاهم را باید جاری کرد؛ به این نحو که‏‎ ‎‏اگر امر دیگری دارای ملاکی قویتر و مهمتر از آن باشد، بر این موضوع عبادی مقدم‏‎ ‎‏می شود. البته در برخی از موضوعات عبادی ولو اینکه در ظاهر دلیل، علتی برای‏‎ ‎‏حکم موجود نباشد، اما می توانیم به علت حکم در نظر شارع وثوق پیدا کنیم؛ مثلاً‏‎ ‎‏در رمی جمرات، از راه مناسبات حکم و موضوع استفاده می کنیم که طول و عرض‏‎ ‎‏جمره، تاثیری ندارد، بلکه اطمینان داریم که رمی جمره تنها یادآور عمل ابراهیم و‏‎ ‎‏آدم علیهما السلام و برای تنفیذ حکم الهی است. بنابراین می توانیم فتوا دهیم که‏‎ ‎‏رمی بر مقدار زاید جایز است، بر خلاف نظر برخی از فقهای عظام که در چنین‏‎ ‎‏موردی اشکال نموده اند‏‎[10]‎‏.‏

‏اما اگر موضوع، غیر عبادی باشد، یعنی در انجام آنها نیاز به قصد قربت وجود‏‎ ‎‏نداشته باشد، فقیه باید تلاش کند تا علت اساسی حکم را دریابد؛ مثلاً در حرمت‏‎ ‎‏موسیقی علت خاصی در لسان شریعت بیان نشده است و این بر عهده فقیه است تا‏‎ ‎‏جستجو کند و ببیند که این عنوان در تحت کدام یک از عناوینی است که در شریعت‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 3اجتهاد و زمان و مکان (3)( مجموعه مقالات)صفحه 80
‏ ‏

‏محکوم به حرمت است؟ آیا از باب لهو بودن، یا از باب مشمول عنوان باطل بودن و‏‎ ‎‏یا به علل دیگر؟‏

‏آنچه شایان تذکر است آن است که در چنین مواردی قطع به علت لازم نیست، ‏‎ ‎‏بلکه همین مقدار که وثوق به آن پیدا شود کافی است. مرحوم محقق بروجردی در‏‎ ‎‏بحث از اساتید روایات معتقد است که چنانچه حدیثی متواتر نباشد، امّا در اثر تعدد‏‎ ‎‏نقل، فقیه وثوق به صدور آن پیدا کند، همین مقدار برای عمل به آن حدیث کفایت‏‎ ‎‏دارد. در این بحث این نظریه می تواند بسیار راهگشا باشد. به نظر می رسد علت‏‎ ‎‏اساسی در اختلاف و بحث تاثیر زمان و مکان در فصل اجتهادی همین باشد.‏‎ ‎‏منکرین تاثیر معتقدند که در مواردی که علت قطعی برای حکم بیان نشده است، ما‏‎ ‎‏نمی توانیم در اثر مرور زمان آن را تغییر دهیم، در حالی که اگر معتقد شویم که فقیه‏‎ ‎‏در اثر کنکاش و تتبع در موارد مشابه و مماثل بتواند وثوق به علت نیز پیدا کند، در‏‎ ‎‏حکم مقطوع العلة است و باید در اثر خروج از آن علت و دخول در علت دیگری، ‏‎ ‎‏حکم دیگری بر آن موضوع مترتب ساخت. مسالۀ شطرنج نیز از همین قبیل است.‏‎ ‎‏گرچه در روایات حکم به حرمت به صورت مطلق بر آن مترتب شده است، امّا با‏‎ ‎‏دقت و تامل روشن می شود که این وسیله به علت اینکه از آلات قمار است ـ به‏‎ ‎‏ضمیمه وجود مراهنه ـ تحریم شده است.‏

‏بنابراین آنچه که بسیار اهمیت دارد آن است که فقیه در موضوعات غیر عبادی‏‎ ‎‏که طبعاً دارای یک علت تعبدی نیست (بلکه دارای یک نکته ارتکازی عقلایی است‏‎ ‎‏که مورد درک عقلاست)، بررسی کند و بیند آن نکته اساسی چیست طبعاً پس از‏‎ ‎‏وثوق به آن علت، در صغرای مساله تاثیر زمان و مکان با اختلاف شرایط‏‎ ‎‏قرار می گیرد. برای روشنتر شدن این قسمت از بحث مثال دیگری می آوریم:‏‎ ‎‏روایات صحیحه ای وجود دارد مبنی بر اینکه زن زانی غیر محصن علاوه بر تحمل‏‎ ‎‏تازیانه، لازم است یکسال از شهر خودش تبعید شود‏‎[11]‎‏. برخی از فقها بر اساس این‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 3اجتهاد و زمان و مکان (3)( مجموعه مقالات)صفحه 81
‏ ‏

‏روایات، فتوا به لزوم تبعید داده اند؛ در حالی که برخی دیگر با تامّل و دقت فتوا به‏‎ ‎‏عدم جواز تبعید داده اند و چنین تعلیل کرده اند که زن با وجود اینکه در حصار‏‎ ‎‏خانواده بوده، چنانچه مرتکب جُرمی شود، در صورتی که از خانه خارج شود، ‏‎ ‎‏زمینۀ فساد برای او بیشتر فراهم می شود‏‎[12]‎‏. این فتوا در زمانی صادر شده بود که‏‎ ‎‏زندانهای جداگانه ای برای زنان و حفظ آنان نبوده است، اما در زمان کنونی که برای‏‎ ‎‏مجرمین زن زندانهای جداگانه وجود دارد، طبعاً مساله تبعید جایز است. البته باید‏‎ ‎‏دقت شود که زندان غیر از تبعید است. مراد از تبعید زندگی در محلی دور از مکانی‏‎ ‎‏است که افراد با او آشنایی دارند (و طبعاً همین آشنایی سبب به وجود آمدن برخی‏‎ ‎‏ارتباطات می شود)، اما در مورد زندانِ شهر خود و شهری دیگر، تفاوتی نیست. ‏

‏از اینجا به این نتیجه می رسیم که امر به تبعید در چنین روایاتی عنوان امر‏‎ ‎‏ارشادی دارد و شارع به عنوان راهنمایی، دور بودن از افراد و آشنایان را، راهی‏‎ ‎‏برای معالجۀ این مشکل مطرح فرموده است. تذکر این نکته لازم است که حل‏‎ ‎‏پاره ای از مشکلات و رویدادهای اجتماعی که به ظاهر با برخی از تکالیف وارد در‏‎ ‎‏روایات نمی سازد، در گرو این مطلب است. فقیه تلاشگر و متبحر باید تکالیفی را‏‎ ‎‏که در روایات وارد شده است، ابتداءً بررسی کند که آیا عنوان تکلیف مولوی را دارد‏‎ ‎‏که قابل تغییر و تبدّل نباشد، یا اینکه عنوان ارشادی را دارد که با تغییر در‏‎ ‎‏خصوصیات مرشدالیه قابل تغییر است. این مساله علاوه بر اینکه منتج چنین‏‎ ‎‏فایده ای است، یکی از راههای حل تعارض میان روایاتی است که در ظاهر با‏‎ ‎‏یکدیگر متعارضند. برای این مطلب نمونه های فراوانی در فقه وجود دارد.‏

‏ (3 ـ 2) در برخی از موارد، به مرور زمان و تغییر شرایط، خصوصیات‏‎ ‎‏موضوع تغییر می یابد، بدون آنکه بحث از علت در کار باشد؛ مثلاً در صحت بیع‏‎ ‎‏فرقی میان بیع و معامله با مسلمان و کافر نیست و در هر دو صورت معامله صحیح‏‎ ‎‏است. اما در شرایط کنونی که معامله با کفار در برخی از موارد موجب تقویت‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 3اجتهاد و زمان و مکان (3)( مجموعه مقالات)صفحه 82
‏ ‏

‏سیاسی آنان است، ممکن است جواز بیع مورد مناقشه قرار گرد. در این مثال‏‎ ‎‏تغییراتی در این موضوع به وجود آمده است؛ یعنی خصوصیات بیع از نظر بایع و‏‎ ‎‏مشتری تغییر کرده است و تحت قاعدۀ نفی سبیل قرار می گیرد. بنابراین در اثر تغییر‏‎ ‎‏شرایط و به وجود آمدن خصوصیات جدید برای موضوع، طبعاً آن موضوع با این‏‎ ‎‏خصوصیات جدید دارای حکم جدید خواهد شد.‏

‏با این فرض روشن می شود که یکی از ابتکارات و وظایف مهم فقیه، آن است‏‎ ‎‏که با تغییر شرایط و پیدایش خصوصیات جدید متوجه شود که موضوع در تحت‏‎ ‎‏کدام یک از ادله و موضوعات دیگر قرار می گیرد. فقیه با تسلّط بر جمیع ابواب‏‎ ‎‏فقهی و احاطۀ کامل بر جمیع مبانی اصولی و تمامی ادلّه می تواند در اثر تغیر شرایط‏‎ ‎‏بفهمد که این موضوع مصداق کدام یک از عناوین است. اینجاست که پویایی فقه‏‎ ‎‏سنّتی روشن می شود. بنابراین فقیه با همان روش سنتی و فقه جواهری قادر است‏‎ ‎‏پویایی و رشد فقه را حفظ کند و با مرور زمان می تواند موضوع را در تحت دلیل‏‎ ‎‏مخصوص به خود قرار دهد، اکثر معاملاتی که در زمان ما جریان دارد و بین عقلا‏‎ ‎‏مرسوم است، از موضوعاتی است که با به وجود آمدن خصوصیات و ویژگیهای‏‎ ‎‏جدید در تحت یکی از عناوین دارای حکم در می آیند.‏

‏ (4 ـ 2) برخی از موضوعات هیچ سابقه وجودی ندارند و با مرور زمان و‏‎ ‎‏پیدایش احتیاجات و ارتباطات جدید، به وجود می آیند که از آن تعبیر به موضوعات‏‎ ‎‏و مسائل مستحدثه می شود. از مسوولیتهای مهم فقیه بررسی این موضوعات و‏‎ ‎‏به دست آوردن حکم آنهاست؛ از قبیل تلقیح مصنوعی و حق التالیف و پیوند‏‎ ‎‏اعضای بدن زنده به زنده و یا از مرده به زنده. این نوع از موضوعات گر چه سابقه‏‎ ‎‏وجودی ندارند، امّا از راه ملاک مشترکی که بین اینها و نظایر آنان است، و نیز از راه‏‎ ‎‏اطلاقات و عموماتی که وجود دارد، می توانیم حکم آنان را به دست آوریم؛ مثلاً‏‎ ‎‏در مسالۀ تلقیح مصنوعی باید بحث شود که آیا این کار با وجوب حفظ فرج در «‏قل‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 3اجتهاد و زمان و مکان (3)( مجموعه مقالات)صفحه 83
‏ ‏

للمومنات یغضضن من ابصارهن و یحفظن فروجهن‏»‏‎[13]‎‏، منافات دارد یا خیر؟ به‏‎ ‎‏عبارت دیگر آیا می توان گفت حذف متعلق دلالت بر عموم دارد؛ یعنی حفظ فرج‏‎ ‎‏از هر خیری که دلیلی بر عدم لزوم حفظ در آن قائم نشده، واجب است و چون‏‎ ‎‏دلیلی بر عدم لزوم حفظ فرج از ادخال منی اجنبی در آن قائم نشده است، پس تحت‏‎ ‎‏این عموم است؟ یا اینکه باید گفت این کبرای کلی ـ که حذف متعلق دلالت بر‏‎ ‎‏عموم دارد ـ مخدوش است؛ بلکه برای عموم باید مناسبات عرفیه و قراین محفوف‏‎ ‎‏به کلام بر آن دلالت داشته باشد.‏

‏برای به دست آوردن حکم، در برخی از این نوع موضوعات از راه اطلاق یا‏‎ ‎‏عموم و یا ملاک مشترک نمی توان وارد شد، بلکه متفرع بر یک مبنای اصولی است؛‏‎ ‎‏مثلاً در حق التالیف باید بحث کنیم که آیا سیرۀ کنونی عقلایی از نظر شرعی حجیت‏‎ ‎‏دارد یا اینکه تنها سیره عقلاییه ای معتبر است که در زمان شارع موجود بوده و مورد‏‎ ‎‏امضا قرار گرفته است و یا لااقل مورد ردع شارع قرار نگرفته باشد.‏

‏نتیجه آنکه در این قسم چهارم برای به دست آوردن حکم می توان از یکی از این‏‎ ‎‏چهار راه به نتیجه رسید:‏

‏یک: از طریق اطلاقات‏

‏دو: از طریق عمومات‏

‏سه: از طریق ملاک مشترک‏

‏چهار: از طریق مبانی اصولی‏

‏ ‏

ج) تاثیر زمان و مکان در مفاد ادلّه و مبانی اجتهاد

1 ـ زمان و مکان و مفاد ادله

‏از مطالب ضروری و مورد بحث آن است که آیا زمان و مکان و تغییرات آن در‏‎ ‎‏مفاد ادلّه، تاثیری دارد یا خیر؟ کیفیت تاثیر زمان و مکان در مفاد ادلّه به چند صورت‏‎ ‎

‏ ‏


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 3اجتهاد و زمان و مکان (3)( مجموعه مقالات)صفحه 84
‏ ‏

‏متصور است که باید هر کدام مستقلاً بررسی شود:‏

‏صورت اول: مقصود از تاثیر آن است که در اثر مرور زمان، مفهوم و مدلول‏‎ ‎‏ادله ای نظیر قرآن کریم و سنت تغییر یابد؛ یعنی دلیلی که در یک زمان بر معنایی‏‎ ‎‏دلالت داشت، در زمان دیگر بر آن معنی دلالت نداشته باشد. این نحوه از تاثیر‏‎ ‎‏بدون هیچ شکی باطل است و ادلّه لفظیه در نحوۀ دلالت بر معانی و مفاهیم خود‏‎ ‎‏مبتنی بر یک لغت خاص و یک قواعد ادبی خاص است که این لغت و قواعد، با‏‎ ‎‏مرور زمان تغییری پیدا نمی کند؛ مثلاً نمی توانیم ادعا کنیم که صیغۀ امر یا نهی در‏‎ ‎‏زمان گذشته دلالت بر معنایی از جهت لغوی داشته است، اما اکنون در اثر مرور‏‎ ‎‏زمان دلالت را از دست داده اند.‏

‏البته معانی حقیقیه عرفیه قابل تغییر است و متکلم نیز می تواند الفاظ را در‏‎ ‎‏غیر معانی لغویه همراه با قرینه استعمال کند.‏

‏صورت دوم: مقصود در این صورت، شرایط موجود در هنگام صدور ادله‏‎ ‎‏است؛ یعنی حکمی که در شرایط و جوّ خاصی صادر شده است، در اثر تغییر آن‏‎ ‎‏شرایط و از بین رفتن آن خصوصیات، از بین خواهدرفت. این نوع از تاثیر تنها در‏‎ ‎‏روایات متصور و محقق است، اما نسبت به قرآن کریم چنین تاثیری وجود ندارد.‏‎ ‎‏در بین روایات برای این نوع از تاثیر نظایر فراوانی وجود دارد:‏

‏یک: در جریان عدم خضاب امیرالمومنین ـ علیه السلام ـ پس از رحلت‏‎ ‎‏پیامبر (ص)، ایشان مورد اعتراض دیگران قرار گرفتند. به ایشان گفته شد که‏‎ ‎‏خضاب بر طبق فرمایش رسول خدا (ص) مستحب یا لازم است و شما چرا آن را‏‎ ‎‏ترک می کنید؟ آن حضرت در مقام جواب فرمودند که حکم رسول خدا (ص) در‏‎ ‎‏زمان عدم قوت اسلام بوده است، امّا در شرایط کنونی که اسلام قوت گرفته است، ‏‎ ‎‏دیگر آن حکم شرایط خود را از دست داده است.‏

‏دو: بر طبق برخی روایات پیامبر (ص) حکم به استحباب حلق سبیل و ارسال‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 3اجتهاد و زمان و مکان (3)( مجموعه مقالات)صفحه 85
‏ ‏

‏لحیه فرمودند، چراکه در آن زمان قوم یهود لحیه خود را حلق و سبیل خود را باقی‏‎ ‎‏می گذاشتند و حضرت دستور به عکس عمل آنان داد و این امر به جهت مخالفت‏‎ ‎‏عملی با آنها بود. بنابراین در روزگار کنونی که یهود این چنین نیستند یا لااقل‏‎ ‎‏این کیفیت به صورت شاخصۀ آنان مطرح نیست، روشن است که حکم به استحباب‏‎ ‎‏حلق سبیل هیچ وجهی ندارد.‏

‏سه: در زمان امام باقر و امام صادق ـ علیهما السلام ـ نشر احکام اسلامی بسیار‏‎ ‎‏اهمیت داشت و از طرفی اختلاف میان مذاهب اسلامی بسیار زیاد بود. برخورد‏‎ ‎‏این دو امام بزرگوار با این قضیه بسیار حکیمانه و زیرکانه بود. آنان در ظاهر، آن‏‎ ‎‏فقهی را که حکومت بر آن مبتنی بود (به جهت عدم اختلاف میان امت اسلامی)، ‏‎ ‎‏بیان می نمودند، اما هنگامی که با اصحاب خود خلوت می کردند، حکم واقعی را‏‎ ‎‏برای آنان بازگو می کردند و آنان را به تقید فرمان می دادند، بنابراین طریقه، تقیّه در‏‎ ‎‏آن جوّ و شرایط زمانی، بسیار ضروری بوده است‏‎[14]‎‏.‏

‏صورت سوم: مقصود آن است که با مرور زمان و پیشرفت علوم و‏‎ ‎‏به دست آوردن دانشهای جدید بشری فهم صحیحتر و جامعتری را می توان از ادلۀ‏‎ ‎‏شرعیه حاصل کرد. این نوع از تاثیر هم صحیح است و هم واقع شده است.‏‎ ‎‏روایاتی نیز که دلالت دارد بر اینکه قرآن دارای بطن است و هر بطن آن نیز بطنی‏‎ ‎‏دارد، در همین زمینه قابل تاویل است، یا روایتی که دلالت دارد بر اینکه خداوند‏‎ ‎‏تبارک و تعالی سورۀ مبارکه توحید را نازل فرمود، چون در آخرالزمان قومی هستند‏‎ ‎‏که می توانند معانی دقیق و بلند آن را تعقل کنند. یا روایتی که از‏‎ ‎‏امام حسن مجتبی (ع) است مبنی بر کراهت اِدرار در آب زیرا که آب دارای ساکنینی‏‎ ‎‏است و علوم امروزه، اثبات کرده اند که آب دارای موجودات زنده ای است که با‏‎ ‎‏این عمل آنها از بین می روند. شاید در زمانهای گذشته کلمه اهل در این روایت را‏‎ ‎‏به معنای مردم تفسیر می کرده اند که چون مردم می خواهند از آب استفاده کنند، از‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 3اجتهاد و زمان و مکان (3)( مجموعه مقالات)صفحه 86
‏ ‏

‏این عمل خودداری کنید، اما امروز روشن شده است که مراد از اهل، همان‏‎ ‎‏موجودات زندۀ بسیار ریز در آب است که با میکروسکوپ قابل رویت است.‏

‏بنابراین تاثیر زمان و مکان به معنای فهم دقیقتر و جامعتر از ادله، امری است‏‎ ‎‏صحیح و هیچ شکی در آن راه ندارد. در اینجا تذکر این نکته لازم است که امروزه‏‎ ‎‏برخی به گمان باطل توهم می کنند که الفاظ کتاب و سنت بر طبق همان قاعده ای‏‎ ‎‏است که زبانشناسان می گویند: زبان یک امر تاریخی است که در هر جمعیتی و‏‎ ‎‏داخل در هر تمدن و هر عصری تنها مربوط است به آنچه در آن تمدن و عصر و‏‎ ‎‏جامعه وجود دارد و بافت زبانی یک تمدن را نمی توان به تمدن دیگر ناظر دانست.‏‎ ‎‏برخی از این بیان نتیجه گرفته اند که الفاظی مانند ‏احلّ الله البیع‏، تنها همان قسم از‏‎ ‎‏بیع زمان نزول قرآن را شامل می شود، نه هر چه را که در عصرها و جامعه های‏‎ ‎‏مختلف بیع می گویند. بطلان این توهم بسیار روشن است، زیرا الفاظی که در‏‎ ‎‏قرآن وارد شده است به عنوان تکلیف مشترک و قانون عام و بشارت و تنذیر برای‏‎ ‎‏همه مردم در همه اعصار است. تنها در خطابات شفاهیّه بین اصولیین اختلاف‏‎ ‎‏است که آیا شامل غائبین و معدومین نیز می شود، یا خیر و اختلاف هم در محدودۀ‏‎ ‎‏شمول از نظر الفاظ است و الاّ از نظر ملاک شکی در اشتراک نیست.‏

‏حضرت امام(قده) در مسالۀ «بیمه» ضمن طرح یکی از اشکالهایی که‏‎ ‎‏ممکن است بر صحت بیمه وارد شود، چنین فرموده اند: اگر کسی اشکال کند که‏‎ ‎‏عموماتی مانند «‏اوفوا بالعقود‏»، عقود و شروطی را در بر می گیرند که در زمان‏‎ ‎‏صدور این گونه عمومات در بین مردم متداول بوده است و چون بیمه در آن زمان‏‎ ‎‏رواج نداشته است لذا مشمول این عمومات نخواهد بود و از طرفی دلیل دیگری نیز‏‎ ‎‏غیر از این عمومات برای صحت شرعی بیمه نداریم؛ بنابراین، عقد بیمه، باطل و‏‎ ‎‏مورد نهی این آیه شریفه است: «تاکلوا اموالکم بینکم بالباطل»، در جواب‏‎ ‎‏می گوییم: چنین برداشتی از ظاهر آیات و روایات بسیار نادرست است؛ زیرا‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 3اجتهاد و زمان و مکان (3)( مجموعه مقالات)صفحه 87
‏ ‏

‏ادعای انحصار این گونه عمومات در معاملات متداول در زمان وحی و تشریع، ‏‎ ‎‏تحمیلی نادرست است. چنین نگرش متحجرانه و برداشت جمود گرایانه ای نسبت‏‎ ‎‏به این الفاظ عام، از مباحث مقدس شریعت سمحه و سهله به دور است. گمان‏‎ ‎‏نمی کنم به ذهن احدی که آشنای به زبان عرف باشد و ذهنی خالی از وسوسه ها‏‎ ‎‏داشته باشد، چنین مطلبی خطور کند که مثلاً آیه شریفه «‏اوفوا بالعقود‏» که به عنوان‏‎ ‎‏یک قانون عام تا قیامت نازل شده است، محدود به عقود و عهود متداوله در زمان‏‎ ‎‏نزول این آیه شریفه باشد. به درستی که چنین تحجر و جمودی مستلزم خروج از‏‎ ‎‏وادی فقه و بلکه خروج از اصل دین است و باید به خداوند متعال پناه ببریم. این‏‎ ‎‏جمود کمتر از جمود خیلی ها در تمسک به ظواهر که بسیار سخیف است، نیست.‏

‏در این جا لازم است این تذکر به فقه اندیشان و محققان عالی مقام دریای‏‎ ‎‏بیکران فقه داده شود که محدود کردن الفاظ کتاب و سنت در مصادیق موجود و رایج‏‎ ‎‏در زمان صدور، علاوه بر این که با جامعیت دین و معجزۀ خالده بودن قرآن منافات‏‎ ‎‏روشن و بدیهی دارد، با تفسیری که ائمه معصومین (ع) برای آیات شریفه‏‎ ‎‏ذکر کرده اند؛ ناسازگار است؛ مثلاً در تفسیر آیه شریفه «‏اوفوا بالعقود‏» در روایات‏‎ ‎‏وارد شده است که مراد از «عقود» عهود است و دایرۀ آن توسعه داده شده است. ‏‎ ‎‏به عبارت دیگر، اگر برای این عمومات محدودیتی وجود می داشت، چرا‏‎ ‎‏ائمه معصومین (ع) این نکته را تذکر ندادند، بلکه خلاف آن را فرموده اند؟‏

‏از این رو بسیار جای تاسّف است که برخی از معاصران با این که دستی در فقه و‏‎ ‎‏تفسیر دارند، چگونه معتقد شده اند که اکثر عمومات کتاب و سنت، محدود‏‎ ‎‏به مصادیق رایج در زمان نزول بوده است. ایشان در عبارتی چنین آورده اند: نود‏‎ ‎‏درصد عمومات قرآن مربوط به گروههای معهود آن زمانند و همین طور این مطلب‏‎ ‎‏در فرمایشات خود پیغمبر (ص) و در فرمایشات بزرگان دین نیز صحیح است.‏

‏بنابراین، بسیار روشن است که ادلّه ای که متضمن بیان احکام شریعت است، ‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 3اجتهاد و زمان و مکان (3)( مجموعه مقالات)صفحه 88
‏ ‏

‏دارای اطلاق زمانی است و در جمع از فقه جاری می شود مگر مواردی که دلیل‏‎ ‎‏روشن و قطعی بر نسخ وجود داشته باشد.‏

2 ـ زمان و مکان و مبانی اجتهاد:

‏مقصود از مبانی اجتهاد قواعد و ضوابط اصولی و رجالی و سایر قواعدی‏‎ ‎‏است که فقیه جهت استنباط احکام، آنها را به عنوان کبرای دلیل خویش‏‎ ‎‏قرار می دهد؛ از قبیل حجیت خبر ثقه و نظیر آن. آیا تغییر شرایط و به وجود آمدن‏‎ ‎‏خصوصیات جدید در مبانی اجتهاد اثر می گذارد یا خیر؟‏

‏به نظر می رسد که این مساله در مبانی اجتهاد هیچ گونه تاثیری ندارد و‏‎ ‎‏نمی تواند قواعدی مانند حجیت خبر ثقه و نظایر آن را دستخوش تغییر دهد، امّا این‏‎ ‎‏مساله از جهاتی با مبانی اجتهاد ارتباط دارد که ذیلاً به سه جهت از آنها اشاره‏‎ ‎‏می کنیم:‏

‏جهت اول: با مرور زمان و به وجود آمدن فروعات جدید، ممکن است فقیه‏‎ ‎‏نیاز به قواعد اصولی دیگری پیدا کند. بسیاری از فقهای بزرگ اسلام قواعد مهم‏‎ ‎‏اصولی را از متن فقه و فروعات آن استخراج کرده اند. این روش در مباحث اصولی‏‎ ‎‏شیخ اعظم انصاری ـ قدس سره الشریف ـ بسیار مشهور و ملموس است. بنابراین‏‎ ‎‏چه بسا در اثر مرور زمان فقیه، قواعد جدید اصولی یا غیر اصولی را کشف کند. در‏‎ ‎‏توضیح این مطلب این مثال روشن کننده است که در عصر نزدیک به ائمه معصومین ‏‎ ‎‏ـ صلوات الله علیهم اجمعین ـ فقهایی مانند سید مرتضی متوجه شدند که تمام اخبار‏‎ ‎‏آحادی که در اختیار آنان است، محفوف به قراین قطعیه است و اساساً در نزد آنان‏‎ ‎‏خبر واحد مجرد از قرینه یا نبوده است و یا بسیار نادر بوده است؛ اما به تدریج که از‏‎ ‎‏عصر ائمه فاصله گرفته شد، این نوع از قراین منتفی شد و اصولیین ناگزیر شدند تا‏‎ ‎‏به خبر واحد مجرد از قرینه عمل کنند و آن را به عنوان یکی از ادله بشناسند.‏‎ ‎‏همچنین می توان تقسیم خبر به چهار قسم (صحیح، موثق، حسن و ضعیف) را‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 3اجتهاد و زمان و مکان (3)( مجموعه مقالات)صفحه 89
‏ ‏

‏یادآور شد. و در نزد متقدمین خبر به بیش از دو قسم تقسیم نمی شد: صحیح و‏‎ ‎‏ضعیف. اما از زمان احمدبن موسی بن طاووس بر طبق نظر شیخ بهائی، در‏‎ ‎‏مشرق الشمسین و یا از زمان علامه حلّی بر طبق نظر صاحب معالم در فتقی الجمان‏‎ ‎‏خبر به چهار قسم منقسم گشت و صحیح در اصطلاح متاخرین معنایی جدید‏‎ ‎‏پیدا کرد.‏

‏جهت دوم: در شرایطی که برای فعلیت تکلیف بیان شده، مانند شرطیت‏‎ ‎‏قدرت (در نظر مشهور) و ابتلاء (در نظر شیخ انصاری) این مساله نقش بسزایی‏‎ ‎‏دارد. روشن است که یک شی می تواند در یک زمان مقدور انسان باشد و در زمان‏‎ ‎‏دیگر از حیطۀ قدرت انسان خارج شود و همین طور ابتلای یک شی در زمانها و‏‎ ‎‏مکانهای گوناگون، مختلف است؛ یعنی ممکن است یک شی در یک زمان و در‏‎ ‎‏شرایطی خاص از محل ابتلا خارج شود، اما در شرایط دیگر در محل ابتلا‏‎ ‎‏واقع شود. بنابراین شرایط تکلیف که در مباحث اجتهادی اصولی مورد بحث‏‎ ‎‏قرار می گیرد، از نظر مصداق متاثر از ز و مکان است.‏

‏جهت سوم: ارتباط زمان و مکان و بنای عقلاست. روشن است که یکی از‏‎ ‎‏ادلۀ مهم بر احکام شرعیه که فقها و اصولیین بدان استدلال می کنند، بناء و سیره‏‎ ‎‏عقلاییه است. گر چه زمان و مکان در اصل حجیت سیره عقلاییه نقشی ندارد، امّا‏‎ ‎‏تاثیری در تحقق مصادیق متعدد و جدید برای آن دارد.‏

 

د) قلمرو تاثیر زمان و مکان 

1 ـ زمان و مکان و حکم اولی و ثانوی:

‏یکی از تقسیماتی که در فقه برای احکام بیان کرده اند، تقسیم حکم به اوّلی و‏‎ ‎‏ثانوی است. مقصود از حکم اوّلی، حکمی است که بر یک موضوع به عنوان خود‏‎ ‎‏آن موضوع و بدون هیچ قید دیگری مترتب شده باشد؛ مثلاً حکم وجوب بر‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 3اجتهاد و زمان و مکان (3)( مجموعه مقالات)صفحه 90
‏ ‏

‏موضوع نماز به عنوان خود نماز مترتب است، به همین جهت از آن تعبیر به حکم‏‎ ‎‏اوّلی می کنند. اما اگر حکمی بر موضوعی با عنوان دیگری مانند عنوان ضرر یا‏‎ ‎‏حرج مترتب شود، آن را حکم ثانوی می نامند. زمان و مکان گر چه مستقیماً‏‎ ‎‏ارتباطی با احکام و ادله شرعیه را ندارد، اما این سوال مطرح است که در اثر تغییری‏‎ ‎‏که در موضوعات یا متعلقات احکام به وجود می آورد و به دنبال آن حکم تغییر‏‎ ‎‏می یابد، آیا حکم جدید به عنوان یک حکم ثانوی مطرح است یا به عنوان اوّلی؟‏

‏برخی در تفسیر حکم اولی برخلاف اصطلاح رایج اصولی چنین گفته اند:‏

‏«آن قسمت از احکام اسلامی که بر مبنای نیازهای ثابت وضع شده است، ‏‎ ‎‏احکام اولیه است»‏‎[15]‎‏.‏

‏و در تعبیر دیگر چنین گفته اند: «حکم یا احکامی که بر مبنای دو بُعد (مادی و‏‎ ‎‏معنوی) مقرر شده است»‏‎[16]‎‏.‏

‏بنابراین تعابیر مخصوصاً تعبیر اول، احکام متغیری که در اثر تغییر نیازها و‏‎ ‎‏ضرورتها و یا تبدیل موضوعات به وجود می آید، عنوان حکم ثانوی را دارد و‏‎ ‎‏بنابراین مسالۀ زمان و مکان چون مرتبط به نیازهای غیر ثابت است، همیشه‏‎ ‎‏زمینه ساز احکام ثانویه است.‏

‏اما بنابر اصطلاح رایج و شایع اصولی در حکم اولی و ثانوی، مساله این چنین‏‎ ‎‏نیست؛ زیرا در تاثیر زمان و مکان، اگر تغییر موضوعات یا متعلقات آنان در کار‏‎ ‎‏باشد، حکم جدیدی که حاصل می شود به عنوان حکم اولی است و تنها در‏‎ ‎‏مواردی که زمان و مکان سبب تحقق عناوین ثانویه (مانند ضرر و حرج) شوند، ‏‎ ‎‏احکام به دست آمده، عنوان حکم ثانوی خواهند داشت.‏

‏از این مطلب روشن می شود که تفکیک میان مذهب اهل سنت، و مبنای‏‎ ‎‏امام راحل در این قسمت از بحث، امری است بی اساس. البته برخی ادعا‏‎ ‎‏کرده اند‏‎[17]‎‏ که طبق نظریه اهل سنت، تغییری که زمان و مکان در احکام به وجود‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 3اجتهاد و زمان و مکان (3)( مجموعه مقالات)صفحه 91
‏ ‏

‏می آورند، عنوان ثانوی دارد، اما طبق مبنای امام راحل(قده) حکم به عنوان اولی‏‎ ‎‏مطرح است. این ادعا نیز صحیح نیست، زیرا بر اساس آنچه گذشت، در هر دو‏‎ ‎‏مذهب حکم به عنوان اوّلی مطرح است.‏

2 ـ زمان و مکان و احکام ضروری 

‏شریعت و به تعبیر دیگر احکام و اعتبارات شرعی به دو قسم ضروری و‏‎ ‎‏غیرضروری منقسم می شوند. حال باید دانست که آیا تاثیر زمان و مکان در‏‎ ‎‏محدودۀ احکام غیرضروریه است، یا اینکه دایرۀ وسیعتری دارد؟ این سوال‏‎ ‎‏هنگامی تقویت می شود که بدانیم بر حسب آنچه در علم اصول مقرر است، اجتهاد‏‎ ‎‏در مسائل ضروری راه ندارد و عنوان محل نیز تاثیر زمان و مکان در اجتهاد است.‏

‏گروهی که تاثیر زمان و مکان در عبادات را منکرند، اگر دایرۀ امور ضروریه را‏‎ ‎‏منحصر به عبادات بدانند طبعاً، تاثیر این عنصر در امور ضروری را منکر‏‎ ‎‏خواهند شد، اما روشن است که دایرۀ امور ضروری منحصر به امور عبادی نیست، ‏‎ ‎‏بلکه برخی از احکام غیرعبادی نیز ضروری اند.‏

‏امام راحل (قدس سره) در مسالۀ حج ـ که وجوب آن از ضروریات است ـ نشان‏‎ ‎‏دادند که این عنصر مهم در امور ضروری نیز راه دارد. بنابراین زمان و مکان وسیعتر‏‎ ‎‏از مسائلی است که اجتهاد در آنها راه دارد و از اینجا تاثیر مهم این عنصر را در فقه‏‎ ‎‏بخوبی می توانیم استفاده کنیم.‏

‏تنها دلیلی که بر تاثیر این عنصر بر امور ضروریه داریم آن است که چون این‏‎ ‎‏مساله در تغییر موضوعات و متعلقات نقش دارد، بنابراین با تغییر آنها، طبعاً حکم‏‎ ‎‏دیگری پیدا می شود و آن حکم ضروری در صورتی ضروری است که در موضوع یا‏‎ ‎‏متعلق هیچ تغییری به وجود نیاید.‏

‏در اینجا توجه به این نکته لازم است که زمان و مکان هیچ گاه نمی توانند‏‎ ‎‏ضروری بودن یک حکم را با حفظ موضوع و متعلق مورد خدشه قرار دهد، بلکه‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 3اجتهاد و زمان و مکان (3)( مجموعه مقالات)صفحه 92
‏ ‏

‏چنانچه حکمی عنوان ضروری داشته باشد، همیشه به همین عنوان باقی می ماند و‏‎ ‎‏آثار احکام ضروری بر آن مترتب می شود.‏

3 ـ زمان و مکان با وجود نص خاص:

‏از اموری که گاه در ذهن فقیه خلجان می کند، آن است که آیا مسالۀ زمان و‏‎ ‎‏مکان تغییر شرایط و خصوصیات، در موردی که نص خاصی وجود ندارد، موثر‏‎ ‎‏است و مواردی که دارای نص خاص است در آن موارد موثر نیست؟ ‏

‏غالب اهل سنت معتقدند در مواردی که نص خاص وجود ندارد، تغییر و‏‎ ‎‏تحول شرایط زمان و مکان و رسوم اجتماعی و عرف و عادات در تغییر و تحول‏‎ ‎‏احکام دارای نقش و تاثیرند و این امر را در تغییر حقایق اجتماعی و نظام حکومتی‏‎ ‎‏لازم می دانند. در میان آنان عده ای مانند ظاهریه و سفیان بن سعید ثوری و اوزاعی‏‎ ‎‏معتقدند که زمان و مکان حتی در این نوع از احکام نیز هیچ دخالتی ندارند.‏

‏در مواردی که نص خاصی وجود دارد، نیز اهل سنت بر دو گروهند: گروهی‏‎ ‎‏مانند ابوحنیفه و محمدبن حسن شیانی و محمدبن ادریس شافعی و داودبن علی‏‎ ‎‏ظاهری اصفهانی مخالفت با نص خاص و حکم بر خلاف آن را جائز نمی دانند؛‏‎ ‎‏البته روشن است که این نظریات در فرضی است که در موضوع هیچ تغییر و تبدلی‏‎ ‎‏راه نیافته باشد و حکم طبعاً باید به حال خود باقی بماند.‏

‏تحقیق آن است که در تاثیر زمان و مکان به معنای واقعی آن، فرقی میان‏‎ ‎‏موضوعاتی که دارای نص خاص اند و موضوعاتی که بدون نص خاص اند، نیست‏‎ ‎‏و دلیل این مطلب نیز نقش زمان و مکان و ارتباط آن با موضوعات و متعلقات‏‎ ‎‏است. بنابراین اگر در اثر مرور زمان در دایرۀ موضوع تغییرات و شرایط و‏‎ ‎‏خصوصیات جدیدی رخ دهد، طبعاً آن موضوع حکم دیگری پیدا می کند؛ اعم از‏‎ ‎‏اینکه بر حکم آن موضوع قبل نص خاصی وارد شده باشد یا چنین نصّی در کار‏‎ ‎‏نباشد.‏


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 3اجتهاد و زمان و مکان (3)( مجموعه مقالات)صفحه 93
 

گفتار سوّم زمان و مکان و پاره ای از شبهات و دفع آنها

‏ ‏

الف) منافات با دسته ای از روایات 

1 ـ روایت حلال محمد (ص) حلال...

‏از روایات مشهوری که در السنۀ فقها بسیار متداول است و آن را به عنوان یک‏‎ ‎‏روایت معتبر مورد عمل قرار می دهند، حدیث شریف «‏حلال محمد حلال الی‎ ‎یوم القیمه و حرامه حرام الی یوم القیمه‏»‏‎[18]‎‏ است. برخی توهم نموده اند که پذیرفتن‏‎ ‎‏تاثیر زمان و مکان در احکام شرعیه، با این روایت شریف منافات دارد و از این رو‏‎ ‎‏منکر تاثیر این عنصر در احکام شرعیه شده اند. برای پاسخ به این مطلب لازم است‏‎ ‎‏روایت را از جهت دلالت بررسی کنیم. این روایت گر چه از روایات مجمل و‏‎ ‎‏متشابه نیست، اما در عین حال در آن احتمالاتی داده می شود:‏

احتمال اول:‏ مراد آن است که آنچه پیامبر (ص) فرموده است برای هر‏‎ ‎‏موضوعی، همیشه باقی است و در هیچ شرایطی و هیچ زمانی آن حکم تغییر‏‎ ‎‏نخواهد کرد ولو اینکه موضوع دستخوش تغییراتی گردد. بر طبق این احتمال تاثیر‏‎ ‎‏زمان و مکان با این روایت منافات روشنی دارد.‏

‏این احتمال از دو جهت مواجه با اشکال است:‏

‏جهت اول: در هیچ قسمتی از روایت چنین اطلاقی وجود ندارد که هر‏‎ ‎‏موضوعی با هر حکمی که داراست، در جمیع شرایط و با تمام تغییراتی که در آن‏‎ ‎‏به وجود آمده است، باقی بماند. به عبارت دیگر نسبت به موضوع از نظر تغییرات‏‎ ‎‏زمانی و مکانی، اطلاقی در آن مشاهده نمی شود.‏

‏جهت دوم: این احتمال با عمل و سیرۀ معصومین علیهم السلام ناسازگار‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 3اجتهاد و زمان و مکان (3)( مجموعه مقالات)صفحه 94
‏ ‏

‏است؛ زیرا آنان در شرایط مختلف احکامی را که از پیامبر (ص) صادر شده بود، ‏‎ ‎‏تغییر می دادند؛ نظیر آنچه که امیرالمومنین (ع) در مسالۀ زکات جاری ساخت. ‏

احتمال دوم:‏ برخی در تفسیر این روایت چنین نگاشته اند:‏

‏«مفاهیم کلی و عام چون بیع و تجارت در معنای گسترده و پهناوری که دارند، ‏‎ ‎‏همیشه باقی اند و هیچ تغییری نکرده اند و در عصر پیامبر (ص) حلال بوده اند و تا‏‎ ‎‏روز رستاخیز هم حلال اگر چه مصادیق آنها در پرتو پیشرفتهای جامعه دگرگون‏‎ ‎‏می شود»‏‎[19]‎‏.‏

‏این تفسیر نیز با ظاهر روایت سازگاری ندارد؛ زیرا:‏

‏اولاً: آنچه در روایت مدنظر قرار گرفته است، مسالۀ بقای حکم شرعی است‏‎ ‎‏و روایت دلالت مطابقی بر مفاهیم و موضوعات ندارد.‏

‏ثانیاً: تغییر مفاهیم کلی و عدم تغییر آن ارتباطی با شریعت و شارع ندارد.‏

‏ثالثاً: برخی معتقدند که هر مفهومی در هر زمان دلالت خاص خود را دارد و‏‎ ‎‏در اثر مرور زمان، تغییر مفاهیم و تبدیل آنها به معانی دیگر یک امر روشن و‏‎ ‎‏واضحی است.‏

احتمال سوم:‏ مقصود از این روایت آن است که هر حکمی که از طرف‏‎ ‎‏شارع مقدس بیان شده در زمان ورود آن دارای متعلق و موضوع خاصی بوده است، ‏‎ ‎‏کما اینکه دارای قیود و شرایط خاصی است، آن حکم تا مادامی که آن موضوع یا‏‎ ‎‏شرایط و قیودش تغییر نکند، به قوت خود باقی است و هیچ تغییری در آن حکم‏‎ ‎‏به وجود نخواهد آمد. به عبارت دیگر شارع مقدس نمی تواند به عنوان شارع، مانع‏‎ ‎‏از تغییر و تبدیل در موضوعات یا متعلقات و یا قیود آنها شود، امّا در صورت عدم‏‎ ‎‏تغییر، حکمی که از طرف شارع بیان شده، همیشه به قوت خویش باقی‏‎ ‎‏خواهد ماند.‏

‏این احتمال مطابق با ظاهر روایت است و هیچ منافاتی با مسالۀ تاثیر زمان و‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 3اجتهاد و زمان و مکان (3)( مجموعه مقالات)صفحه 95
‏ ‏

‏مکان ندارد؛ زیرا این مساله نوعاً در دایرۀ موضوعات و متعلقات است؛ یعنی با‏‎ ‎‏تغییر آنها، حکم تغییر می کند و آنچه روایت می گوید، بقای احکام با حفظ‏‎ ‎‏متعلقات و موضوعات و قیود آنهاست.‏

2 ـ حدیث ان الله تبارک و تعالی فی کل واقعة حکماً

‏در روایات ائمه معصومین علیهم السلام وارد شده است که خداوند تبارک‏‎ ‎‏و تعالی در هر موضوع و واقعه ای حکمی را جعل فرموده است (‏ان لِلله  تبارک‎ ‎و تعالی فی کل واقعة حکماً‏) حتی در کلام امیر المومنین (ع) آمده است که در‏‎ ‎‏مصحف ایشان احکام همه اشیاء حتی ارش خدش هم ذکر شده است. آیا این نوع از‏‎ ‎‏روایات ظهور در لغویت مساله تاثیر زمان و مکان ندارد؟ در این تنبیه به دنبال آن‏‎ ‎‏هستیم که ارتباط تاثیر زمان و مکان را با اینگونه روایات توضیح دهیم.‏

‏اگر در عنوان موضوعِ بحث دقت کنیم، روشن می شود که وجود این روایات‏‎ ‎‏سبب لغویت تاثیر زمان و مکان نمی شود؛ چرا که این مساله سبب به وجود آمدن‏‎ ‎‏موضوعات جدید و یا تغییر موضوعات قبلی یا اختلافِ برداشت و فهم دقیقتر از‏‎ ‎‏فرمودۀ شارع است. آنچه که بر عهدۀ فقیه آگاه و آشنای به زمان است، آن است که‏‎ ‎‏بداند این موضوع جدید را تحت کدام یک از احکام شرعیه قرار دهد و مصداق‏‎ ‎‏کدام یک از موضوعاتی قرار دهد که حکم آن به نحو عام و یا به نحو خاص بیان‏‎ ‎‏شده است؟ به عبارت دیگر فقیه اجمالاً می داند هیچ موضوعی در شریعت وجود‏‎ ‎‏ندارد که دارای یک حکم فعلی ولو به نحو ظاهری نباشد؛ حتی برخی از مواردی که‏‎ ‎‏ادعا شده است حکم آن در شریعت نیامده است، ناشی از عدم تفحص کامل در‏‎ ‎‏متون شرعی و یا عدم تدّبر دقیق است و الاّ می توان ادعا نمود که با وجود این همه‏‎ ‎‏روایات و این کتاب مبین و ادله دیگر که حکم تمام موضوعات ولو به نحو ظاهری‏‎ ‎‏بیان شده است (این حکم یا به طریق عام است یا به طریق خاص و یا از طریق بیان‏‎ ‎‏ملاکات و علل و مصالح و مفاسد). با این وجود آنچه مهم است و مقداری‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 3اجتهاد و زمان و مکان (3)( مجموعه مقالات)صفحه 96
‏ ‏

‏مشکل، آن است که فقیه تشخیص دهد موضوع حادث و جدید را در تحت‏‎ ‎‏کدام یک از عناوین دارای حکم قرار دهد و چنانچه صلاحیت قرار گرفتن در تحت‏‎ ‎‏چند عنوان را داشته باشد، با تعارض آن ادله چگونه برخورد کند و کدام را بر‏‎ ‎‏دیگری ترجیح دهد. از اینجاست که ضرورت این نکته روشن می شود که فقهای‏‎ ‎‏عظام باید در عناوین موضوعات احکام و در سعه و ضیق و شرایط و قیود آن بیشتر‏‎ ‎‏دقت و بررسی کنند.‏

‏در مقابل این نوع از روایات، برخی از روایات دلالت دارند بر اینکه شارع‏‎ ‎‏مقدس در برخی از موضوعات، حکم را عمداً بیان ننموده است؛ مانند‏‎ ‎‏این روایت:‏

قال امیرالمومنین : «ان الله تعالی سکت عن اشیاء لم یسکت عنها نسیاناً‏»‏‎[20]‎‏.‏

‏باید دانست که مقصود از سکوت شارع، سکوت از حکم واقعی فعلی است‏‎ ‎‏و الاّ حکم ظاهری در هر موردی موجود است. از این مطلب می توان دریافت که از‏‎ ‎‏ویژگیهای فقه شیعه، وجود دو نوع حکم واقعی و حکم ظاهری است. حل‏‎ ‎‏بسیاری از مشکلات در پرتو قواعدی است که مستنتج حکم ظاهری است. بسیاری‏‎ ‎‏از قواعد اصولیه از آن حکم ظاهری استفاده می شود. در محل خود ثابت‏‎ ‎‏شده است که لازم نیست در هر موردی فقیه حکم واقعی را به دست بیاورد، بلکه با‏‎ ‎‏این ابزار و ادله به هر حکمی که برسد آن حکم حجیت دارد.‏

‏برای تکمیل مطلب لازم به تذکر است که از روایات ائمه معصومین (ع) ـ که‏‎ ‎‏به برخی از آنها اشاره شد ـ به خوبی استفاده می کنیم که جامعیت دین و کامل بودن‏‎ ‎‏آن، امری مسلّم و غیر قابل انکار است. علاوه بر این که می توانیم این مساله را‏‎ ‎‏لازم با خاتمیت بدانیم. به عبارت دیگر، بین خاتمیت و جامعیت دین، ملازمه ای‏‎ ‎‏بدیهی و آشکار وجود دارد و روشن است که مراد، جامعیت در محدودۀ اصول دین‏‎ ‎‏و شریعت نیست و از روایات استفاده می شود که جامعیت در همۀ ابعاد مطرح‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 3اجتهاد و زمان و مکان (3)( مجموعه مقالات)صفحه 97
‏ ‏

‏است، هم در اصول و هم در فروع، هم در احکام و هم در اخلاقیات.‏‎ ‎‏مرحوم کلینی در اصول کافی، باب الود الی کتاب الله و سنته آورده است: ‏«کل شی‎ ‎فی کتاب الله و سنة نبیّه (ص)‏؛ یعنی خداوند و پیامبر (ص) برای تمام امور، حکمی‏‎ ‎‏بیان فرموده اند. و در روایت دیگر، حمّاد از امام صادق (ع) نقل می کند که فرمود:‏‎ ‎«ما من شی الا و فیه کتاب او سنة».

‏ ‏

ب) شبهاتی دربارۀ فقه

1 ـ زمان و مکان و استلزام فقه جدید

‏از بیان قبل روشن می شود که مسالۀ تاثیر زمان و مکان، هیچ گاه مستلزم فقه‏‎ ‎‏جدید نخواهد شد و اینکه برخی پنداشته اند که با مساله زمان و مکان لازم است فقه‏‎ ‎‏جدیدی تاسیس شود، دور از دقت و تامل است زیرا باید دید مراد از فقه جدید‏‎ ‎‏چیست؟‏

‏اگر مراد از فقه جدید، آوردن ادلّه جدیدی در کنار ادله اربعه و استنباط احکام‏‎ ‎‏جدید بر طبق آنها باشد ـ گر چه این مطلب باطل و فاسد است ـ اما تاثیر زمان و مکان‏‎ ‎‏(که خود امری است موثر در تبدیل و تغییر موضوعات و ایجاد موضوعات جدید و‏‎ ‎‏یا موثر در اختلاف برداشت از ادله) هیچ گاه به معنای آن نیست که خود دلیل‏‎ ‎‏جدیدی باشد. و اگر مراد از فقه جدید آن باشد که فروعات و موضوعات جدیدی‏‎ ‎‏وجود دارد که لازم است حکم شرعی آنها بیان شود، این معنای بسیار صحیح و‏‎ ‎‏روشنی است و اساساً تکامل فقه شیعه در پرتو پاسخگویی به همین مسائل و‏‎ ‎‏فروعات جدید است.‏

2 ـ زمان و مکان تنها راه علاج مشکلات فقهی

‏برخی چنین گمان می کنند که تاثیر زمان و مکان تنها راه علاج مشکلات و‏‎ ‎‏پر نمودن خلاءهاست و در این مقام چنین نگاشته اند: «در این روزگاران که چهرۀ‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 3اجتهاد و زمان و مکان (3)( مجموعه مقالات)صفحه 98
‏ ‏

‏پدیده ها در همه ابعاد تغییر و تطور پیدا کرده است، می تواند تنها وسیله ای باشد که‏‎ ‎‏مشکلات را حل و خلاها را پر و نارساییها را برطرف نماید».‏‎[21]‎

‏این مطلب گر چه در ابتداء مطلب صحیحی به نظر می رسد، امّا عدم احاطه و‏‎ ‎‏توانایی بر حل مشکلات فقهی، انسان را وادار به بیان چنین مطلبی می کند. به نظر‏‎ ‎‏ما مطالب فقهی فراوانی در بطون کتب قدما و در منابع وجود دارد که بسیاری از آنها‏‎ ‎‏واضح و روشن نگشته است و این امر چنانچه برطرف شود و احاطۀ کامل به تمام‏‎ ‎‏مطالب فقهی پیدا شود، برخی از مشکلاتی که هیچ ارتباطی به تغییر زمان و مکان‏‎ ‎‏ندارد، حل می شود. در اینجا تذکر این نکته لازم است که بسیاری از قواعد فقهیه‏‎ ‎‏در لابلای مسائل فقهی نهفته است که هنوز آنها از نظر دلالت و محدوده آن، تنقیح‏‎ ‎‏و تبیین نشده است و چه بسا با تبیین آنها مشکلات عدیده ای حل شود.‏

3 ـ زمان و مکان و استلزام قبول فقه اهل سنت 

‏پس از آنکه روشن شد، در فقه شیعه، تاثیر زمان و مکان امری روشن و مسلّم‏‎ ‎‏است، باید به این نکته توجه لازم مبذول شود که میان این شیوه و آنچه که علمای‏‎ ‎‏اهل سنت در تاثیر زمان و مکان در تغییر احکام و فتاوا معتقدند، تفاوت فاحش و‏‎ ‎‏بنیادی وجود دارد.‏

‏آنان بر طبق اجتهاد قیاسی و استصلاحی‏‎[22]‎‏ (که یا از راه قیاس و یا از راه رای‏‎ ‎‏شخصی و تفکر شخصی) حکمی را مطابق با مقتضیات زمان و مکان بیان می کنند و‏‎ ‎‏طبعاً چنین حکمی و چنین اجتهادی در اثر تغییر شرایط زمانی و مکانی تغییر‏‎ ‎‏خواهد کرد. اما از دیدگاه علمای شیعه، اساساً اجتهاد استنباط احکام شرعی از‏‎ ‎‏روی ادله است و هیچ قیاس و رای شخصی در آن راه ندارد. بنابراین می توانیم‏‎ ‎‏ادعا کنیم که فقهای اهل سنت، زمان و مکان را موثر در خود اجتهاد و در خود‏‎ ‎‏احکام شرعیه می دانند، اما فقهای شیعه آن را موثر در موضوعات و متعلقات‏‎ ‎‏احکام می دانند و هیچ اثری برای آنها در دلیل احکام یا در خود احکام قائل نیستند.‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 3اجتهاد و زمان و مکان (3)( مجموعه مقالات)صفحه 99
‏ ‏

‏بنابراین بسیار اشتباه است که نویسنده ای در مقام تقریب این دو مذهب در این مساله‏‎ ‎‏برآید. زمان و مکان اگر چه در فقه امامیه از امور بسیار مهم به شمار می آیند، اما‏‎ ‎‏هیچ نقطه اشتراکی با اجتهاد اهل سنت در آن به چشم نمی خورد. در اینجا لازم‏‎ ‎‏است این هشدار به فقهای اصیل و دلسوز داده شود که در زمینۀ تاثیر زمان و مکان‏‎ ‎‏راه افراط را در پیش نگیرند والاّ همان بلایی که بر سر فقه عامه آمد و آنان را متلاشی‏‎ ‎‏کرد بر سر فقه شیعه نیز خواهد آمد؛ تا جایی که آنان مصلحت را حتّی بر نص ترجیح‏‎ ‎‏داده اند؛ مانند آنچه که نجم الدین ابوالریع در شرح خود بر حدیث لاضرر و لاضرار‏‎ ‎‏در رساله المصالح المرسله به هنگام تعارض مصلحت با نص گفته است: «باید‏‎ ‎‏مصلحت را از باب تخصیص یا تبیین واجب بر آن مقدم داشت، یعنی حکم‏‎ ‎‏منصوص واجب الاتباع است مگر زمانی که مصلحت بر خلاف آن باشد».‏

‏برخی‏‎[23]‎‏ از این عبارت شهید در القواعد و الفوائد، در قاعده عرف و عادت که‏‎ ‎‏فرموده است:‏

‏«‏یجوز تغییر الاحکام بتغیر العادات کما فی النقود المتداولة و الاوزان المتداولة‎ ‎و نفقات الزوجات و الاقارب و الاختلاف بعدالدخول فی قبض الصداق فالمروی‎ ‎تقدیم قول الزوج عملاً بما کان علیه السلف من تقدیم المهر علی الدخول‏» چنین‏‎ ‎‏برداشت کرده اند که در نظر شهید برخی اوقات عرف بر روایت منقول مقدم است.‏‎ ‎‏در زمانهای گذشته در عرف مردم متداول بود که مهریه زن را قبل از آمیزش به او‏‎ ‎‏پرداخت می کردند و در مقام اختلاف در پرداخت و عدم پرداخت بر طبق آن عرف، ‏‎ ‎‏قول زوج مقدم می شد، اما در زمان ما که چنین رسمی و عادتی وجود ندارد، قول‏‎ ‎‏زن مقدم می شود.‏

‏به نظر ما این برداشت صحیح به نظر نمی رسد؛ زیرا:‏

‏اولاً: مسالۀ تغییر عرف و عمل بر طبق عرف به معنای تقدیم عرف بر روایت‏‎ ‎‏منقول نیست، چرا که تقدیم در فرضی است که آن روایت منقول حکم را نسبت به‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 3اجتهاد و زمان و مکان (3)( مجموعه مقالات)صفحه 100
‏ ‏

‏جمیع اعصار و زمانها بیان کرده باشد، اما اگر فقیهی از قراینی استفاده کرد که این‏‎ ‎‏روایت بر طبق عرف موجود در آن زمان بوده است و در عرف دیگر باید مطابق با آن‏‎ ‎‏عرف عمل شود، دیگر این از باب تقدیم عرف بر روایت محسوب نمی شود.‏

‏ثانیاً: امروزه گر چه این رسم رایج نیست که شوهر قبل از زناشویی، مهریه را‏‎ ‎‏بپردازد، لکن این امر عدمی به چه دلیل سبب می شود که قول زن مقدم شود؟ به‏‎ ‎‏تعبیر دقیقتر، عرف موجود در زمان معصوم ـ علیه السلام ـ مبتنی بر یک مطلب‏‎ ‎‏اثباتی بود که همان مبنای تقدیم قول زوج می شد، اما یک امر عدمی چگونه‏‎ ‎‏می تواند شاهد بر قول زن باشد؟‏

‏از مطالب گذشته روشن می شود که این مساله اختصاص به ولی فقیه متصدی‏‎ ‎‏حکومت ندارد و نسبت به اجتهاد هر مجتهدی موثر و لازم است؛ گرچه استفاده‏‎ ‎‏ولی متصدی از این مساله به مراتب بیش از ابتلا و احتیاجی است که یک مجتهد‏‎ ‎‏معمولی نسبت به آن دارد.‏

‏ ‏

ج) زمان و مکان و بدعت

‏ارتباط مسالۀ تاثیر زمان و مکان و مساله بدعت و تشریع:‏

‏در مساله بدعت و تشریع (گر چه اختلاف است که آیا میان این دو لفظ فرقی‏‎ ‎‏وجود دارد، کما اینکه محقق نائینی فرمود، ‏‎[24]‎‏ یا اینکه طبق نظریه مشهور فرقی‏‎ ‎‏نیست.) دو مبنای مهم در میان فقهای عظام رایج است که هیچ کدام از این دو مسالۀ‏‎ ‎‏تاثیر زمان و مکان وجود ندارد:‏

مبنای اول:‏ بدعت و تشریع یعنی آنچه که داخل در دین نیست، به عنوان دین‏‎ ‎‏داخل در دین کنیم. همانطور که قبلاً بیان داشتیم، مساله زمان و مکان، چه از‏‎ ‎‏جهت تغیر موضوعات و متعلقات و قیود آنها و چه از جهت برداشت و فهم ادله ای‏‎ ‎‏که در بیان احکام وارد شده و چه از جهت به دست آوردن ملاکات و علل احکام، ‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 3اجتهاد و زمان و مکان (3)( مجموعه مقالات)صفحه 101
‏ ‏

‏هیچ ارتباطی به این مبنا ندارد؛ زیرا:‏

‏در فرض اول: دخالت زمان و مکان به عنوان تغییر موضوع یا متعلق و یا یکی‏‎ ‎‏از قیود آنهاست، و روشن است این تغییرات ارتباطی به شارع مقدس ندارد و او به‏‎ ‎‏عنوان شارع نیز نمی تواند در عناوین موضوعات تصرف کند.‏

‏در فرض دوم: در اثر پیشرفت دانشهای بشری و دقت و تامل بیشتر در ادله‏‎ ‎‏شرعیه، برداشت دقیقتری از ادله شرعیه به وجود می آید. فقیه نه به عنوان رای‏‎ ‎‏شخصی بلکه به عنوان آنچه که از دلیل می فهمد (که این استفاده از طریق مبانی و‏‎ ‎‏مبادی دقیق فقهی و اصولی است) آن را به عنوان مراد شارع بیان می کند. بنابراین‏‎ ‎‏نمی توان در این فرض گفت آنچه را که خارج از دین بوده، داخل در دین‏‎ ‎‏نموده است؛ بلکه آنچه در دین بوده و به صورت مبهم بوده است، آن را کشف و‏‎ ‎‏بیان کرده است.‏

‏در فرض سوم: قبلاً بیان نمودیم که در برخی از ادلّه ای که علت و ملاک حکم‏‎ ‎‏در آن به صورت منصوص بیان نشده است، فقیه در اثر تلاش و کنکاش در ادله و‏‎ ‎‏فروعات فقهی ممکن است به ملاک حکم دست یابد و از آن طریق بتواند حکم‏‎ ‎‏فروعات جدیدی را بیان کند. روشن است که در این فرض نیز فقیه به عنوان ملاکی‏‎ ‎‏که از شریعت به دست آورده است، حکم می کند و چیزی از خارجِ دین در دین‏‎ ‎‏داخل نکرده است.‏

مبنای دوم:‏ بدعت و تشریع یعنی آنچه را که انسان علم دارد که خارج از دین‏‎ ‎‏است، داخل در دین کند. بنابراین مبنا نیز هر سه فرض گذشته روشن است و‏‎ ‎‏هیچ کدام مصداق برای این مبنی قرار نمی گیرند.‏

 

د) زمان و مکان و معارضه با ادّعای اطلاق یا اجماع فقهاء سلف

‏از اموری که مانع پویایی اجتهاد و عدم کاربرد آن جهت حل مشکلات جامعه‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 3اجتهاد و زمان و مکان (3)( مجموعه مقالات)صفحه 102
‏ ‏

‏است، آن است که فقها نسبت به برخی از مبانی اجتهادی که در نزد قدما بوده است، ‏‎ ‎‏تسلیم محض و کاملند؛ مثلاً چنانچه فقهای گذشته نسبت به دلیلی ادعای اطلاق‏‎ ‎‏کرده اند یا مساله ای را مورد اجماع قرار داده اند، فقهای متاخر در برابر این اطلاق یا‏‎ ‎‏اجماع تا اندازه ای سست شده اند و آنها را در استفاده برداشت جدید و فتوای نوین‏‎ ‎‏باز می دارد. اگر چنانچه بپذیریم که شارع مقدس جملات و احکامی را که برای‏‎ ‎‏مردم در قالب عبارات و الفاظی بیان داشته، به عنوان عرضه بر مرتکزات عقلایی‏‎ ‎‏بیان کرده است و مطابق با آن ارتکازات ابراز نموده، بسیاری از فروعات از نظر‏‎ ‎‏حکمی چهره دیگری پیدا می کند؛ مثلاً در آیۀ شریفۀ ‏احلّ الله البیع‏ چون ارتکاز عقلا‏‎ ‎‏بر آن است که بیع مُکرَه را لغو می دانند و اصلاً بیع نمی دانند، باید ادعا کنیم که‏‎ ‎‏آیۀ شریفه شامل این نوع از بیع نمی شود و بسیار اشتباه است که بپنداریم اطلاق آیه‏‎ ‎‏شریفه شامل بیع مکرَه می شود و معتقد شویم که این بیع اقتضای صحت دارد و آیه را‏‎ ‎‏با روایاتی که دال بر عدم صحت بیع مکره است مورد تعارض قرار دهیم.‏

‏همچنین در روایت شریفه عبدالله بن مسکان از امام صادق (ع) در مورد مردی‏‎ ‎‏که، سر یک میت را قطع کرد، فرمودند: باید دیه بپردازد؛ زیرا احترام میت مانند‏‎ ‎‏احترام او در زمان حیات است.‏‎[25]‎‏ برخی از تعلیل در این روایات اطلاق و عمومی‏‎ ‎‏را در این حد استفاده کرده اند که چنانچه قبور مندرس شود و استخوانهای میت هم‏‎ ‎‏ظاهر شود، از آن نمی توان به عنوان مسائل طبی و علمی استفاده کرد و یا چنانچه‏‎ ‎‏شکافتن جسد میت برای غرضی اهم از حرمت و احترام آن باشد، مانند اینکه حفظ‏‎ ‎‏جان یک زنده بر آن متوقف باشد، قواعد باب تزاحم را مطرح کرده اند؛ زیرا از‏‎ ‎‏روایت اطلاقی در مورد احترام میت استفاده کرده اند، در حالی که این نوع از‏‎ ‎‏اطلاقات بر خلاف مرتکزات عقلاییه است و در مواردی که حفظ جان یک زنده‏‎ ‎‏متوقف بر شکافتن جسد میت باشد، هیچ یک از عقلا اطلاق دلیل احترام را‏‎ ‎‏نمی پذیرند تا چه رسد به قاعده تزاحم.‏


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 3اجتهاد و زمان و مکان (3)( مجموعه مقالات)صفحه 103
 

نتیجه

‏با تاملی کوتاه در احکام شریعت می توان دریافت که در یک نگاه احکام شرعیه‏‎ ‎‏به دو قسم پایدار و ناپایدار تقسیم می شوند. برخی از اهل سنت در این زمینه چنین‏‎ ‎‏نگاشته اند:‏

‏دین اسلام قائم به دو نوع حکم است:‏

‏1 ـ احکام ثابته که اختلاف در آنها راه ندارد و با تغییر زمان و مکان تغییر‏‎ ‎‏نمی کند و در مقابل بحث باحثین و اجتهاد مجتهدین خضوع نمی کند؛ زیرا به طریق‏‎ ‎‏یقینی از طرف خداوند ثابت شده است و در معانی آنها ابهام و غموض وجود‏‎ ‎‏ندارد.‏

‏2 ـ احکام اجتهادی نظری که مرتبط است به مصالحی که با اختلاف ظروف و‏‎ ‎‏احوال تغییر می کند و مرتبط به فهم و استنباط است که به اختلاف عقول تغییر‏‎ ‎‏می کند و به طریق غیریقینی و در مرتبۀ ظن و گمان است.‏‎[26]‎‏ ‏

‏مرحوم علامه طباطبائی ـ قدس سره ـ در این زمینه چنین فرموده است:‏

‏یک سلسله قوانین با گذشت زمان و پیشرفتهای تمدن عوض می شود و آن‏‎ ‎‏قوانینی است که مربوط به اوضاع و احوال خاصی بوده است، ولی یک سلسله‏‎ ‎‏دیگر که مربوط به اصل انسانیت است که قدر مشترک میان همۀ انسانها در تمام ادوار‏‎ ‎‏و در تمام شرایط و محیطهاست، لایتغیر است‏‎[27]‎‏.‏

‏ایشان در جای دیگر چنین فرموده اند:‏

‏مقررات متغیر از اختیارات حاکم در سایه مقررات ثابت است و احکام الهی که‏‎ ‎‏متن شریعت می باشد برای همیشه ثابت و پایدار است و کسی حتی ولی امر حقّ این‏‎ ‎‏را ندارد که آنها را به مصلحت وقت تغییر دهد‏‎[28]‎‏.‏

‏از این مطالب می توانیم به این نظریه برسیم که در شریعت اسلامی احکامی‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 3اجتهاد و زمان و مکان (3)( مجموعه مقالات)صفحه 104
‏ ‏

‏ثابت وجود دارد که هیچ قابل تغییر نیستند؛ مثلاً مسالۀ نجاست خون به عنوان یک‏‎ ‎‏حکم کلی و غیرقابل تغییر است و در هیچ یک از زمانها در هیچ شرایطی نمی توانیم‏‎ ‎‏خون را از دایرۀ نجاست خارج کنیم، اما همین حکم ثابت دارای فروعاتی است که‏‎ ‎‏آنها در اثر مرور زمان و به اختلاف شرایط تغییر می کند؛ از قبیل معامله و‏‎ ‎‏خرید و فروش آن یا در مسالۀ زکات، وجوب زکات در شریعت به عنوان یک حکم‏‎ ‎‏کلی و اصل ثابت است، اما موارد آن ممکن است به اختلاف زمانها تغییر کند.‏‎ ‎‏همچنین اصل کلی بیع و صحت آن در شریعت ثابت است، اما خصوصیات و‏‎ ‎‏شرایط آن قابل تغییر است.‏

‏این مطلب در باب عبادات غالباً قابل تفکیک نیست، یعنی در باب عبادات نیز‏‎ ‎‏احکام کلیه آن مانند وجوب نماز و هم جزییات و خصوصیات آن، غیر قابل تغییر‏‎ ‎‏است و در جمع زمانها و مکانها ثابت است.‏

‏البته در میان عبادات برخی از آنان به مرور زمان قابل تغییر است؛ مثلاً در باب‏‎ ‎‏سعی بین صفا و مروه آنچه که از طرف شارع وارد شده است، اصل لزوم سعی بین‏‎ ‎‏صفا و مروه و اینکه شروع باید از صفا باشد، اما اینکه از کدام قسمت صفا باشد و به‏‎ ‎‏کدام قسمت مروه ختم شود؟ آیا همانطوری که در زمان رسول خدا (ص) کوه صفا‏‎ ‎‏دارای پله هایی بود و پیامبر (ص) به هنگامی که ماشیاً سعی می کردند، به پلۀ چهارم‏‎ ‎‏می رفتند، امروز که آن پله ها از بین رفته است، چگونه باید عمل نمود؟ آیا آنطوری‏‎ ‎‏که برخی از فقها پنداشته اند باید هنگام شروع از صفا پشت پای انسان به صفا‏‎ ‎‏متصل شود و در هنگام رسیدن به مروه انگشتان پا به آن مکان برسد؟ یا اینکه آن اصل‏‎ ‎‏کلی را که شارع فرموده ـ یعنی لزوم سعی از صفا تا مروه ـ، قابل تغییر نیست و در‏‎ ‎‏هیچ زمانی تغییر نمی کند، اما اینکه از کدام قسمت صفا و به چه نحو باید شروع‏‎ ‎‏کرد، امری است به عهده عرف و دیگر شریعت در آن دخالتی ندارد.‏


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 3اجتهاد و زمان و مکان (3)( مجموعه مقالات)صفحه 105
‏کتابنامه‏

مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 3اجتهاد و زمان و مکان (3)( مجموعه مقالات)صفحه 106

  • ـ تمهیدالقواعد ـ فصل پنجاه و هفتم.
  • ـ الاصول العامة للفقه المقارن.
  • ـ آیت الله العظمی فاضل لنکرانی، مقدمۀ القواعد الفقهیة، ص 13.
  • ـ دکتر علیرضا فیض، مجله کانون وکلاء.
  • ـ المعالم الجدیدة، ص 168.
  • ـ فوائدالاصول، تنبیه سوم از تنبیهات شبهه محصوره ص419 چاپ انتشارات جامعه مدرسین حوزۀ علمیۀ قم.
  • ـ سوره بقره، آیۀ 229.
  • ـ دکتر محمد معروف الله والیبیی، المدخل الی اصول الفقه.
  • ـ مجلۀ کیهان اندیشه شمارۀ 50، آیت الله ابراهیم جناتی.
  • ـ المعتمد، ج 5، ص 196.
  • ـ وسائل الشیعه، ج 18، ص 347.
  • ـ جواهر، ج 41، ص 329.
  • ـ سورۀ نور، آیۀ 31.
  • ـ مقدمۀ ریاض المسائل، تاریخ فقه اهل البیت، ج 1، ص 25.
  • ـ استاد محمدتقی جعفری، ثابتها و متغیرها، کیهان اندیشه، شماره 10، سال نهم.
  • ـ همان مصدر.
  • ـ کیهان اندیشه، شماره 50، فرق چهارم از مطلب نهم، آیت الله ابراهیم جناتی.
  • ـ جواهر الکلام، ج 36، ص 109.
  • ـ مجله کانون وکلاء، دکتر علیرضا فیض.
  • ـ وسائل الشیعه، باب 12، از ابواب صفات قاضی، ج 16.
  • ـ کیهان اندیشه، شماره 50، آیت الله ابراهیم جناتی.
  • ـ دوالیبی، المدخل الی اصول الفقه، ج 4، ص 96.
  • ـ مجله کانون وکلاء، دکتر علیرضا فیض.
  • ـ کتاب الصلاة، ص 318.
  • ـ وسائل الشیعه، ج 19، ص 248 (باب 24 ابواب دیات الاعضاء).
  • ـ عبدالمجید سلیم، بیان للمسلمین.
  • ـ مجلۀ مکتب اسلام، شمارۀ 6، سال دوم.
  • ـ مکتب اسلام، شمارۀ 9، سال دوم.