نقش مصلح دینی در خرافهزدایی
﷼دکتر سیدمحمد ثقفی
رابطۀ دین و خرافه
در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم که رشته جامعهشناسی و انسانشناسی، تازه رنگ علم «Science» به خود گرفته بود، تلاش داشت که فرهنگ بشری و پدیدههای اجتماعی آن را با روش تجربی مطالعه کند، لذا اصرار میورزید که «مذهب» هم رنگ ماورایی ندارد، بلکه پدیدهای از پدیدههای اجتماعی است. جامعهشناسان به جای مطالعه در فرهنگها و تعالیم ادیان بزرگ معاصر، ریشه مذهب را در فرهنگهای دوردست و تاریک زندگی انسانهای ابتدایی «Primitive man» جستجو میکردند. آنان در این تلاش، اگرچه ادعای علمی و بی طرف بودن را داشتند، اما هرگز بیطرف نبودند و از طرح چنین مسائل به ظاهر علمی، نوعی مبارزه با متولیان مذهب در اروپا، (کشیشان) را دنبال میکردند و به تعبیر یک جامعهشناس ایرانی «عقاید ضد مذهبی خود را در زیر پوششی از مسائل مورد توجه جامعهشناسی عرضه میداشتند».
از مشهورترین این جامعهشناسان، فرایزر «Frizer»، دورکیم «Durkhiem» و لوئی بروئل «Levy Bruhl» هستند. به عقیده این دانشمندان، میان مذهب و خرافه و سحر، رابطهای تنگاتنگ وجود دارد و مذهب، مرحله تکامل یافته خرافه و سحر است.
امیر حسین آریانپور میگوید: «دین دست کم در مراحل نخستین خود، سخت به جادوی ابتدایی میماند، به این معنی که جادوگر و دیندار هر دو میکوشند با تدبیری،
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 107
هستی را بر سر مهر آوردند و آسایش خود را تأمین کنند. جادوگر و دیندار هر دو میخواهند که به خواستهای خود برسند و آرزوهای خود را برآورند. پس هر دو ندا در میدهند و از نیروهای مطلوب خود، یاری میجویند.»
«جدا کردن جادو از دین و کشیدن خط فاصلی که نشان دهد جادو به کجا ختم شده و دین از کجا آغاز گشته، کار بسیار دشواری است. «فرایزر» معتقد است که جادو از خیلی جهات، علم کاذب به حساب میآید و از این رو معتقد به اولویت وجود جادوست و دین را مرحله بعدی میداند.»
براین اساس «فرایزر» به اقتباس از «اگوست کنت» مراحل معرفتی بشری را به سه دوره تقسیم کرده است: (دینی، فلسفی، علمی). و دین و مذهب آمیخته با خرافات را منحصر در دوران کودکی انسان میداند و نقش آن را در دورههای بعدی پایان یافته تلقی میکند.»
اما در نیمه دوم قرن بییستم، کلاً دیدگاههای دانشمندان درباره مذهب تغییر یافته و روش دیگری را برای مطالعه آن ارائه میدهند. امروز مذهب یک پدیده اجتماعی تلقی میگردد و نه روش تجربی علوم طبیعی، کارآیی مطالعه تجربیات معنوی و ابعاد روحی انسان را دارد.
ماکس وبر (Max weber)، لیتل(Little) و جرج کالنگوود، مطالعه مذهب را نوعی «تعلق خاطر» میدانند که هرکسی فاقد آن باشد، هرگز نمیتواند واقعیت آن را درک کند و آن را بشناسد، و اساساً همان تعلق قلب است که انسان مؤمن را از شخص ساحر جدا میسازد. و برخلاف گفته «فرایزر» و همفکرانش، ساحر و افسونگر، برای تصرف قوای پنهانی طبیعت میخواهد آمرانه، آنها را به سلطه خود درآورد و با نوعی تصرف به خواستههای خود برسد، ولی انسان متدین، متواضعانه و خاضعانه در برابر خدا و یا خدایان سر تسلیم فرود میآورد و ملتمسانه دست حاجت به سوی درگاه او دراز میکند و دعا میکند که نیازهایش را برطرف سازد و با او سخن بگوید.
این دو حقیقت و واقعیت است که «قلمرو دین» را از محدوده «سحر و خرافه» جدا میکند. اساساً نه فقط مذهب، تکامل یافتۀ مرحلۀ سحر و خرافه نیست، بلکه مذهب به عنوان حقیقتی اصیل همواره مخالف و منافی سحر و خرافه بوده است. پیامبران در تعالیم خود، با هرگونه سحر و جادو و خرافهپرستی مخالفت کردهاند و جادوگر را به خاطر دخل و تصرف در اراده و قدرت الهی، کافر و مشرک خواندهاند.
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 108
شخص متدین، جادوگر را حقهباز و برای جامعه خطرناک میداند. بویژه امروزه در سایه دانشهای پیشرفته حنای جادوگری و خرافات دیگر رنگی ندارد و چه بسیار دانشمندانی که به عقاید دینی پایبندند و ایمان خود را به دین حفظ کردهاند.
واقعیت این است که «حقیقت دین» هم همانند حقایق علوم دیگری مثل پزشکی و... با خرافاتی آمیخته شده است که افراد دروغپرداز از پرتو آن سوء استفاده کردهاند. به تعبیر الیاده «ایمان مذهبی همان پرتو الهی بوده است که از روز نخست در دل انسان متفکر پرتو افکنده است و انسان مستوی القامۀ متفکر (Homosayon) در مقابله و رویارویی (Hermeneatics) با امر مقدس و جهان، با نوعی تفسیر و درک عمیق، جهان و محیط خودش را درک کرده و به آن معرفت یافته است» و لذا ماهیت مذهب از نوع معرفت است که حتی انسان اولیه نیز بدان نایل شده است، نه از نمونه ترس و احساس که در قلمرو تصرف جادوگر و ساحر قرار گیرد...
و به همین ترتیب تقسیمبندی مراحل معرفتی بشر به سه دورۀ: مذهبی، عقلانی و علمی که در اندیشه روشنفکران و انسانشناسان پوزیتیویستی مانند «کنت» و «فرایزر» آمده است، چندان اعتبار علمی ندارد و فاقد شواهد تاریخی است.
استاد علامه طباطبایی، در تحلیل عقیده کنت «فرایزر» چنین میگوید:
«تقسیم حیات معرفتی بشر به سه دوره «دینی، فلسفی، علمی» چندان شاهد علمی و تاریخی ندارد، زیرا آنچه ما از تاریخ مذهب و فلسفه مشاهده میکنیم، بطلان این مطلب را اثبات میکند. به دلیل اینکه طلوع آیین ابراهیم(ع) بعد از دوره ظهور فلسفه در هند و مصر و کلدان، وقوع یافته، چنان که ظهور مسیح(ع) بعد از فلسفه یونان و همینطور آیین اسلام بعد از ظهور دوره فلسفه یونان و اسکندریه بوده است. خلاصه ظهور و شکوفایی اوج فلسفه و معرفت عقلانی، پیش از طلوع ادیان بوده است و این چیزی است که با اظهارات کنت و فرایزر چندان سازگاری ندارد.»
پیامبران، مصلحان اجتماعی
به نظر جامعهشناسان، تغییر اجتماعی تغییر و دگرگونی قابل ملاحظهای است که در طول زمان به صورتی دوام پذیر بر ساخت اجتماعی یک جامعه اثر میگذارد و جریان تاریخ آن را دگرگون میسازد. این تغییر و دگرگونی، معمولاً بر اندیشهها، آداب و رسوم و ساختار
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 109
اجتماعی جامعه واقع میشود، که به وسیله افراد با نفوذ و نخبگان سیاسی و فکری جامعه صورت میگیرد. قطعاً پیامبران در این ردیف «گروه اجتماعی» قرار گرفتهاند که تغییر ساختار اجتماعی را همراه با ایدهها و افکارشان برعهده گرفتهاند. قرآن این رسالت پیامبران را در آیه زیر خلاصه کرده است.
«اِنْ اُریدُ الَّا الأصْلٰاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ماٰ توفیقی اِلّٰا باللهِ عَلَیهِ تَوَکَّلْتُ وَ اِلَیْهِ اُنیبُ» (سوره هود / 88) قطعاً واژه «اصلاح» به تعبیر قرآنی، دگرگونی عمیق جامعه و تحول بنیادی آن است و طبیعی است که مهمترین عامل در تغییر و تحول اصلاحی اجتماع، دگرگونی در نگرشها، تبیینها و ارزشهای اجتماعی است، که گاهی از آن به عنوان «احیاگری» در اندیشه اسلامی یاد شده است.
پیامبران در نخستین مرحله اصلاحی خود، حیات فکری ـ عقلانی اجتماعی را رشد میدهند و اذهان جامعه را در درست اندیشی و تبیین واقعیتها به سوی واقعگرایی سوق میدهند. این نوع ارشاد و هدایت، انقلاب و تحول عمیق جامعه را به دنبال دارد، بیآنکه پیامبران در انجام رسالت خود، محافظهکاری و یا سهل انگاری نمایند.
خصوصیت حضرت محمد(ص) و رشد افکار
در میان ویژگیها و صفاتی که قرآن، حضرت محمد(ص) را با آن توصیف میکند، علاوه بر رسول، شاهد، داعی و مبشر بودن، عنوان مربی «یزکّی» و معلم بودن پیامبر است. جالب اینکه واژۀ «یُزکّی» از ریشه «زکی» و زکاة به معنی رشد میباشد که بر تربیت و رشد فکری جامعهها تأکید دارد.
علمای تربیت برای رشد فکری و اعتلای عقلانی جامعه، خرافهزدایی را مهمترین عامل میدانند و ذهنی که واقع بینی نداشته باشد و رابطههای صحیح میان موضوعات را بهدرستی تمیز ندهد و خرافه را به جای حقیقت پندارد، هرگز نمیتواند به رشد و باروری برسد. خرافه بزرگترین مانع درست اندیشی است و بسان تارهای عنکبوتی است که دور فکر آدمی تنیده شوند و ذهن را به تاریکی وا دارند و سرانجام سبب انجماد و خمود آن گردند.
بزرگترین کاری که حضرت محمّد(ص) در رشد افکار عمومی و اعتلای فکری جامعه عرب انجام داد، القای اندیشه و برقراری صحیح رابطهها بوده است و هرگز اجازه
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 110
نمیداد که پندار جایگزین حقیقت شود.
در روایت آمده است: شبی رسول خدا(ص) با جمعی از اصحاب در نقطهای نشسته بودند، به ناگاه ستارهای دنبالهدار، درخشیدن گرفت و پس از طی فاصلهای خاموش شد. حضرت رو به حاضران کردند و پرسیدند: در گذشته (ایام جاهلیت) راجع به چنین حادثهای چه عقیدهای داشتید؟ پاسخ دادند: چنین حادثهای را نشان تولد مولودی عظیم و یا مرگ شخصیتی بزرگ میدانستیم. حضرت فرمودند: این حادثۀ فلکی نه به مرگ کسی مربوط است و نه به زندگی کسی.
در روایت دیگری آمده است، هنگام مرگ ابراهیم فرزند پیامبر، کسوف پدید آمد. در اذهان حاضران چنین تصویر شد که تأثیر مافوق طبیعی اختران در زندگی بشر، دخالت دارد. و این دو حادثه جوّی – زمینی با همدیگر ارتباط دارند و گرفتگی خورشید را ناشی از شکستگی دل پیامبر در مرگ ابراهیم تلقی کردند. پیامبر(ص) قبل از آن که به کار غسل و کفن و دفن بپردازد، خواست که پرده این وهم و پندار را بدرد و بطلان این افسانه را برملا سازد، لذا فرمود: «یا ایها الناس انَّ الشمس و القمر آیتان من آیات الله تعالی و انهما لا یکسفان لموت احد و لا لیحوته فاذا رایتم ذلک فادعواالله و کبّروا و صَلّوا حتی یکشف ما بکم.» خورشید و ماه دو آیه از نشانههای خداوند است. گرفتگی آن دو (کسوف و خسوف) هرگز به مرگ و زندگی کسی ربطی ندارد و هرگاه آن دو گرفتند، خدا را یاد کنید و نماز بخوانید تا بی هیچ عارضهای خاتمه یابد.
این دو روایت، شاهد صدق این مطلب است که چگونه پیامبر(ص) ذهن جامعه را روشن میکند و افکار را اعتلا میدهد و خرافات و موانع فکری را برمیدارد تا جامعه درست بیندیشد و صحیح ببیند.
آفات دین
طبیعی است که دین هم مانند هر حقیقت دیگری، وسیلهای است برای هدایت انسان و ابزاری است برای نجات آدمی، و میتوان گفت که همان «راه زندگی» است که خداوند از روز نخست برای ارشاد انسان، راه آسمان را به زمین باز کرده است و قطعاً تعالیم انبیا برای حیات معنوی و عقلانی آدمی تعبیر شده است. آنجا که در صحیفه هدایت میگوید: «یا ایها الذین امنوا استجیبوالله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم» (انفال، 70) ای
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 111
ایمان آوران، به ندای خدا و پیامبر پاسخ دهید، آنجا که شما را به «حیات» و «احیا» فرا میخوانند.
چنانچه علم نیز حقیقت و نوری است که زندگانی را درخشان میسازد و خرافه را از حقیقت جدا میکند و موانع زندگی را برطرف میسازد و به آدمی در تصرف طبیعت و محیط به نفع و رفاه خویش یاری میرساند. ولی متأسفانه در هر دو قلمرو: «مذهب و دانش» اوهام و خرافات به وسیلۀ شیادان و عوامفریبان آمیخته شده و چهره زیبای آن را تیره ساخته است و میتوان گفت، آفاتی است که دامن دین را فرا گرفته است.
به بیان قرآن کریم، آفات مذهب در چند قلمرو نمودار شده است:
1 – اعتقاد.
2 ـ آداب و رسوم اجتماعی.
3 ـ انحراف و تحریف شخصیتهای دینی.
4 ـ فکر و عمل.
اینک به هر یک از این آفات دینی اشاره میشود:
1 ـ به عقیده قرآن کریم و دیگر ادیان آسمانی، شکل ابتدایی مذهبی انسان، توحید بوده است. Monism ولی شرک و چندگانه پرستی Polytheism بعدها در گذشت تاریخ، عارض اندیشه توحیدی گردیده و چهره پاک آن را تیره ساخته است. آیه زیر این حقیقت را روشن میسازد:
«وَ ماٰ اَرْسَلْنٰا منْ قبلِکَ مِنْ رَسولٍ اِلا نوُحی اِلیه اَنَّهُ لٰا اِلٰه اِلّا اَنَا فَاعْبُدوُنِ» (انبیاء 25)
«ما هیچ پیامبری را پیش از تو نفرستادهایم، جز اینکه به او وحی کردیم که جز من (خدا) معبودی نیست. پس عبادت تنها خدای را به جای آورید.
به قول «عباس عقاد» احساس مذهبی و اندیشه خدا در انسان بمانند پدیدههای طبیعی و ریزهکاریهای علمی دقیق و پیچیده و مرموز نیست، که نیاز به تحقیق در عناصر پیچیده تشکیل دهنده آن داشته باشیم. بلکه احساس مذهبی انگیزهای است لطیف که هر کس اعم از عالم و جاهل به اندازه درک خود از آن برخوردار است.
این حقیقتی است که در همه ادیان اعم از توحیدی و غیر توحیدی به چشم میخورد که در آغاز به شکل ساده و بیآلایش و زلال شروع شده و سپس به شرک و تحریف و غلوّ و بتپرستی آلوده شده است.
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 112
اندرولانگ Andrew Lang از دانشمندان معاصر آلمانی ویلهم اشمیت و دیگر علمای ادیان اعتقاد دارند که:
«وجود عقیده به «خدای یگانه» در کلیه اقوام ابتدایی وجود دارد. توحید، قدیمیترین شکل دینی انسان است.»
2 – در آداب و رسوم اجتماعی، قربانی کردن انسان در برابر بت و انواع خدایان دیگر، نوع دیگری از انحراف و آفت بوده است که به نام مذهب کرامت انسان را لکهدار میکرد و انسان با آن همه استعدادهایش در برابر بتها، قربانی میشد. ابراهیم، قهرمان توحید، اولین پیامبر الهی است که این خرافه را لغو کرده و دین را از آفت بت پرستی نجات داده است.
3 ـ غلوّ و تحریف شخصیتهای دینی، نوع دیگر آفتی است که دامن مذهب را آلوده ساخته و میتوان گفت که این آفت، در آیین مسیحیت و برهمایی، ظهور بیشتری یافته است. «بودا» در ادیان شرقی، نخستین مصلحی است که غلوّ در تقدیس رهبران دینی را به شدت مورد انتقاد قرار داده و واسطه فیض بودن روحانیون برهمایی را از ریشه انکار میکند و در نتیجه برای وصول به حقیقت «نیروانا» رسیدن از راه دل را توصیه مینماید.
و محمّد(ص) آخرین پیامبر الهی است که غلوُ اغراق در تقدیس شخصیت دینی و خدا کردن انسان را که در مسیحیت زمان بعدی، ظهور یافته است، به سختی مورد انتقاد قرار میداد و آن را نفی میکرد. قرآن میفرماید:
«قُلْ یا اَهْلَ الْکِتٰابِ لاتَغَْْلُوا فی دینکم غیرالحق ولا تتبعوا اهواءَ قوم قد ضلوا منْ قبل وَ اضلّوا کثیراً و ضَلُوا عَنْ سواءِ السبیل» (مائده 77)
و «یٰا اهل الکتاب لاتغلوا فی دینکم وَلا تقولوا علی الله الّا الحق اِنما المسیحُ عیسی بن مریم رسول الله... ولا تقولوا ثلاثةٌ انتهوا خیراً لکم» (النساء / 171)
در این دو آیه به صراحت، غلو و اغراق درباره شخصیت دینی و خدا کردن انسان نهی شده است. حتی مدح بیش از اندازۀ انسان و تعریف بیجای او، بیآنکه ارزیابی درستی از واقعیت و حقیقت به عمل آید، نوعی غلو و تحریف شخصیت تلقی گردیده است و به بیان امام علی(ع):
«ان کثرة الاطراء تحدث الزهو و قدنی من الفرة» اغراق و مبالغهگویی در مدح شخصیتها در شنونده موجب کبر و غرور میشود و در گوینده، حقارت ایجاد میکند و از کرامتش میکاهد.
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 113
آری تقدیس بیجا و اغراق گویی در مدح شخصیتها در تعالیم اسلامی، نوعی «شرک خفی» تلقی گردیده و با روح توحید ناب محمدی کمال منافات را دارد.
4 ـ در زمینۀ فکر و عمل، شواهد زیادی در فرهنگ جاهلیت وجود داشته است که نوعی خرافه و موهوم پرستی را اشاعه میداده است. پس از ظهور اسلام، پیامبر، کلاً فرهنگ جاهلی را باطل کرده و به جای آن، تعالیم اسلام را رواج داد. او در نامه تاریخی خود به «معاذ بن جبل» هنگامی که او را به یمن اعزام میفرمود، چنین مرقوم داشت: «وَ اَمِت اَمْر الجاهِلیة» «هر گونه فرهنگ جاهلیت را نابود کن» و در فتح مکه به صراحت اعلام فرمود: «کُلّ مافی الجٰاهِلیةَ اَضَعُهُُُ تَحْتَ قَدَمی» هر فرهنگی که در جاهلیت وجود داشت، آن را ملغی اعلام میکنم و زیر پای خود میگذارم.
در قرآن در وصف پیامبر(ص) میگوید: «وَ یَضَعُ عَنهُم اِصْرَِهُم وَ الاَغلالَ الَتی کٰانَتْ عَلَیهِمْ» (اعراف57)
«او هرگونه سختیها و مشقتها و زنجیرهایی که بر افکار و اندام آنها تندیده شده است، پاره میکند و نابود میسازد.»
پیامبر نه تنها در دوره رسالت خود انواع خرافات فکری و اجتماعی را ابطال کرد، بلکه حتی در دوره کودکی هم، به جهت حفاظتی که خداوند او را از شرور و تعویذها نگه میداشت، کرامتی کرده و رشته خرافات را پاره کرد.
در سیره پیامبر آمده است: حلیمه میگوید: «وقتی که محمّد(ص) به سه سالگی رسید، روزی گفت: مادر چه شده است که برادرانم (برادران رضاعی) را در روز نمیبینم؟
حلیمه گفت: پسرم آنها گوسفندان را به چرا میبرند. گفت: پس چرا من نتوانم همراه آنها بروم؟ گفتم: راستی دوست داری که همراه آنها به صحرا بروی؟ گفت: آری، حتماً. حلیمه گوید: فردای آن روز او را تدهین کردم و سرمه به چشمانش زدم و به گردنش تعویذی (سنگیمانی) آویزان کردم (که به زعم خودم او را از شر جن نگه دارد) محمد(ص) تعویذ را با عصبانیت پاره کرد و گفت: «مهلاً یا اُماه فإنَّ معی مَنْ یَحْفَظْنی.» مادرم آرام باش همراه من کسی هست که مرا از گزند حوادث نگه میدارد.»
از این روایت به خوبی استفاده میشود که پیامبر با هرگونه خرافات از قبیل انواع تعویذها و حرزها که در جاهلیت رواج داشته است، مخالف بوده و آن را منافی توحید میدانسته است و طبیعی است که این گونه خرافهها، تعویذها، حرزها که بیشتر به عملکرد
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 114
ساحران و فالگیران شباهت دارد، با روح اسلام که هرگونه زنجیرهای خرافات را پاره کرده است، منافات دارد. ولی متأسفانه امروزه همین نوع تعویذها و... به نام ادعیه از طرف عدهای عوامفریب ترویج میشود و بدبختانه به نام مذهب نیز رواج مییابد!
آری پیامبران همواره در تغییر جامعهها و اندیشهها، دست به انقلاب فرهنگی میزنند و در راه گسترش فرهنگ نو و مبارزه با کهنه پرستی و خرافات از هیچگونه محافظهکاری، ترس و واهمه ندارند و به طور انقلابی اصلاحات اجتماعی را انجام میدهند، و دقیقاً همین ویژگی و انقلاب فرهنگی آنها را از گروه محافظهکاران و روحانیون مذاهب که نهاد مذهب را به سود خود استخدام مینمایند، تمایز میدهد و مشخص مینماید.
تمایز پیامبر و روحانیون مذاهب
ماکس وبر Max weber جامعهشناس آلمانی ـ که از اندیشههای ناب اجتماعی برخوردار است ـ اعتقاد دارد که تمایز پیامبر با روحانیون مذاهب در چنین نکتهای تبلور مییابد.
1 – روحانیون The Priests یک رهبر مذهبی که همۀ نیرو و توان او مرهون موقعیت سازمانی و اداره مذهبی اوست و یک کشیش یا پاپ به جهت موقعیت خاص دینی خود، همواره از سازمان دینی خود با فرهنگ خاصی دفاع میکند و یک حالت توجیهگری دارد. اعتقاد به گناه، توبه پذیری، اعمال توبه Sac raments از کارهای روزانه روحانیون است و از این راه به مال و مقام و قدرت دست مییابند.
2 ـ پیامبر The Prophet در مقایسه با روحانی The Priest همواره نیرو و قدرت خود را از شخصیت کاریسماتیکی (نفوذ معنوی) خود میگیرد. او به یک سازمان دینی ارگانیزه شدهای تعلق ندارد و شاید، هر سازمان کلاسیک یا عقاید خاص یا اوضاع جامعه را منحط دانسته و انتقاد میکند و هیچ نوع درآمد اقتصادی از این باب ندارد.
چنانکه مسیح(ع) به اعمال دگماتیک روحانیون حاکم اورشلیم اعتراض داشت و از آنان انتقاد میکرد. البته ممکن است عالمان دینی در روند زندگی مذهبی خود از نظر اجتماعی از نقش پیامبران پیروی نمایند و رسالت خود را در تحولات اجتماعی و مبارزه با خرافات و عقبماندگیهای اجتماعی به خوبی انجام دهند، چنانکه این وظیفه و رسالت همه عالمان متعهد دینی و مصلحان اجتماعی است. ما نظیر چنین فعالیتهایی را در روند
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 115
مذاهب مشاهده میکنیم. و یا به عکس محافظه کارانه از نوع تحول اجتماعی و مبارزه با خرافات سر باز زنند و از راه عوامفریبی بر مال و منال خود بیفزایند و مذهب را وسیله افزایش حطام دنیا قرار دهند. «ماکس وبر» تأکید میکند که این دو نوع بینش (روحانی بودن و پیامبر گونه بودن) در همه سازمانهای دینی وجود دارد و در طول تاریخ تعمیم داشته است.
تمایز عالمان دینی و روشنفکران در قرن نوزدهم
میدانیم که قرن نوزده در مشرق زمین، با اثر پذیری از اندیشههای عصر روشنگرایی اروپا (که نهضت ضد دینی بود) خاستگاه اندیشههای روشنگرانه آنها بوده است. روشنفکران معتقد بودند که مذهب خود نوعی خرافات است و در اساس برای نجات افکار اجتماعی باید با آن مبارزه کرد. نمونههای این اندیشهها را در افکار «آخوند زاده» میتوان مطالعه کرد. جبهه گیری عصر روشنگرایی برضد دین و مذهب و اصحاب کلیسا، وجهه مشخصه این قرن را تشکیل میدهد و میتوان گفت «عصر روشنگرایی» نهضت ضددینی بود که میخواست آن را از بیخ و بن برکند و مذهب را جز خرافه چیز دیگری تلقی نمیکرد.
اعتراف «ارنست کایسرر» این ویژگی قرن هجده را گواه روشنی است. وی میگوید: «به نظر میرسد که فلسفۀ فرانسوی در قرن هجده، آن نظر مرسوم (ضدیت با دین) را با سماجت هرچه بیشتر تأیید میکند، بر سر این داوری، مخالفان، دشمنان و نمایندگان و پیروان مخلص این جنبش با هم توافق دارند. «ولتر» در نوشتههای خود هرگز از تکرار این شعار خسته نمیشود که این موجود ننگین (دین) را سرکوب کنید، نبرد او با ایمان نیست، با خرافه پرستی است. با دیانت نیست، با اصحاب کلیساست، اما نسل بعد که «ولتر» را رهبر معنوی خود میدانست، این تمایز را در نظر نمیگرفت. مکتب دایرة المعارف فرانسه عیناً به دین اعلام جنگ میدهد و اعتبار و حقیقت آن را مردود مینامد.
دین را متهم میکند که همواره سدّ راه پیشرفت فکری بوده است و از عهده بنیاد نهادن اخلاق حقیقی و نظام اجتماعی و سیاسی عادلانه برنیامده است.» و روشنفکران ایرانی مقلد قرن 19 اروپا نیز، عیناً همان حرفهای اصحاب دایرة المعارف را تکرار میکردند و دین را (آنهم اسلام عقلانی و نه مسیحیت خرافی حاکم بر اروپا) را مترادف با خرافات
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 116
تلقی مینمودند.
سخنگوی این گروه روشنفکران «آخوندزاده» و در عصر ما «فریدون آدمیت» است. و این یکی، از کاسه لیسان فرهنگ غربی. عقیده خود و همفکرانش را در کلمات «میرزا آقا خان کرمانی» تکرار میکند و میگوید:
«مدار گفتار میرزا آقا خان این است که چون «عقل» و «دین» در اصل با هم ناسازگارند، میان این دو قوه تناسب معکوس وجود دارد، پس شگفت نیست که در هر هیئت اجتماعی که «قوه علم و حکمت» زیاده میشود به همان درجه از اعتقادات مذهبی ایشان میکاهد.»
(و جای تعجب است با اینکه میرزا آقا خان از مریدان سیدجمال الدین بود، چگونه این سخن از او سرزده است؟) و بدین جهت این گروه، مردم را برای یادگیری «علم» Science فرامیخوانند و خود را قهرمان مبارزه با خرافات (به زعم آنها دین همان خرافات است.) میدانند ولی دقیقاً درست در نقطه مقابل این گروه خودباختگان غربی، عالمان دینی قرار گرفته که با احساس مسئولیت عمیق، اصلاح اجتماعی و دینی را به عهده گرفتهاند و با تحکیم پایههای علوم مثبت و فراگیری آن، مردم را به فراگیری مذهب و پالایش آن از آلودگیها و تیرگیهای خرافات فراخواندهاند.
اساساً رسالت این عالمان دینی، پالایش مذهب از غبار خرافات و اساطیر است و این وظیفهای است که امامان شیعی از خصلتها و ویژگیهای عالمان دینی راستین، به حساب آوردهاند. امام صادق(ع) فرمودهاند:
«فإنَّ فیناٰ اَهلَ البَیْتِ فی کُلِ خَلَفٍ عَدُولا یَنفونَ عَنهُ تَحریف الغاٰلینَ وَ انْتِحالَ المُبطلینَ وَ تأویلَ الجاهِلینَ.»
«از امامان اهل بیت در هر نسلی، عالمان دینی عالیقدری وجود دارند که تحریف غالیان، غلط اندازی و گزافهگویی باطل گویان و تأویل جاهلان از ساحت دین جلوگیری میکنند.» نقش مصلح دینی- اجتماعی، دقیقاً در همین نکته خلاصه میشود. اصلاحگری دینی میخواهد عناصر و ارزشهای مغفول دین را که به وسیله خرافات، غبار گرفته است احیا کند و عنصر صاف و حیاتبخش مذهب را صیقل دهد، و عامل مذهب را که به صورت «تخدیر کننده» در آمده است، به عامل بیدار کننده تبدیل نماید، و نه فقط رکود اجتماعی را نابود سازد، بلکه حرکت اجتماعی را به وسیله تفسیر ارکان صحیح
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 117
مذهب، سرعت بخشد و جامعه را به ارتقای درجات عالی فرهنگی وادار نماید. نظیر چنین خرافاتزدایی از دامن مذهب به وسیله مصلحان دینی در طول زمان، بسیار به چشم میخورد. حسین بن علی(ع) در صدر اسلام، امام صادق(ع)، شیخ مفید، ابن ادریس، خواجه نصیر طوسی در قرون میانه، سیدجمال الدین اسدآبادی، عبدالرحمن کواکبی، محمد عبده، امام خمینی و دیگر متفکران اندیشمند اسلامی نمونههای بارز این عالمانند.
در صحنه اجتماعی، اعتماد بخشیدن به آحاد ملت در استقلال طلبی و کشف شخصیت اجتماعی و بارور ساختن استعدادهای ملی و فرهنگی، رسالت مصلح اجتماعی و انسان روشنگر مسئول را تشکیل میدهد. مگر «مهاتما گاندی» در نهضت استقلال طلبانه هندوستان بجز این نکته اجتماعی چه نقشی داشته است؟ نظیر آن را جمال عبدالناصر در مصر و امام خمینی در جامعه خواب آلود ایران با قطع نظر از موضعهای فکری و ایدئولوژیکی خود انجام دادند.
اینک نمونههایی از مبارزات فرهنگی و خرافهزدایی این عالمان را در محیطهای اجتماعی خود بازگو میکنیم:
نقش سیدجمال الدین اسدآبادی در بیداری مشرق زمین
بیشک، سیدجمال الدین، نخستین بیدارگری است که امت خواب آلود مسلمان را به نهضت تجدید حیات عقلانی و شخصیت اجتماعی فراخوانده و در احیای ارزشهای اسلامی و مبارزه با خرافات سهم وافری دارد.
نویسندۀ محقق، حمید عنایت، میراث اندیشه سیدجمال الدین را به شرح زیر خلاصه کرده است:
«به طور کلی، عناصر اصلی میراث سیدجمال الدین برای جهان اسلامی به نحو عام و جهان عرب به نحو خاص عبارت بود از:
1 ـ اعتقاد به توانایی ذاتی دین اسلام برای رهبری مسلمانان و تأمین نیرومندی و پیشرفت آنان.
2 ـ مبارزه با روحیه تسلیم به قضا و قدر و گوشهنشینی و بیجنبشی.
3 – بازگشت به منابع اصلی فکر اسلامی.
4 ـ تفسیر عقلی تعالیم اسلام و فراخواندن مسلمانان به یاد گرفتن علوم نو.
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 118
5 ـ مبارزه با استعمار و استبداد به عنوان نخستین گام در راه رستاخیز اجتماعی و فکری مسلمانان.»
محمد عبده و تجدید نظر طلبی
محمد عبده، همیار و شاگرد سیدجمال، هیچ دست کمی از استاد خود نداشته و مصلح دینی فعالی است، که محیط اجتماعی و فرهنگی خود را از تیرهگیهای خرافات و اوهام پاک ساخته است. به تعبیر احمد امین، محمد عبده در همنشینی و مصاحبت سید، نکتهها آموخت و دُرها سُفت:
«عبده در مصاحبت استاد، بصیرت به امور دنیا پیدا کرد که قبلاً تحصیل در «الازهر» او را مانع شده بود و از تصوف خیالی و ذهنی به تصوف عملی و فلسفی تحول یافت و میخواست که صادقانه به ملت مصر و اسلام خدمت کند و به اصلاحات دینی و اخلاقی دست یازد و از راه قلم زدن و مقاله نوشتن در مطبوعات با افکار عمومی رابطه برقرار نماید.»
باز به بیان احمد امین مصری، میراث اندیشه عبده را میتوان در جملات زیر خلاصه کرد:
«شیخ محمد عبده شعور دینی و تجدید نظر مذهبی را احیا کرد و به مسلمانان فهمانید که باید از خواب گرانبار خود بیدار شوند و به اصلاح خود و تکمیل نواقص اخلاقی بپردازند. مسلمانان نباید تنها به گذشتههای درخشان خود مغرور شوند و فخر بفروشند، بلکه باید جامعه کنونی و آینده خود را از نو بسازند. عقل، بزرگترین منبعی است که پشتوانه دین است. اساساً دین به وسیله عقل شناخته میشود و لذا ضرورت دارد که دین و عقل را با اجتهاد جدید از نو بشناسند که مسلمانان با توانِ این اجتهاد نو بتوانند با مسائل جدید تمدن عصر حاضر روبهرو شوند. در این راستا، ضرورت دارد که مسلمانان همانند دیگران، مسلح باشند و بزرگترین سلاح، سلاح دانش است و در کنار آن اخلاق و دین را پشتوانه خود سازند. مایه خوشوقتی آنجاست که دین مسلمانان (اسلام) آنها را به کسب علم تشویق کرده و به تعقل و خردورزی فرامیخواند و در عین حال از اخلاق فاضله و فضیلت خواهی نیز طرفداری میکند و این سه، شاخصه امروز تمدن جدیدند.»
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 119
عالمان دینی و روشنفکران مذهبی
عالمان دینی و روشنفکران مذهبی بیتردید، جزو گروه «نخبگان جامعه» به شمار میآیند که در تغییر و تحول و جنبشهای اجتماعی تأثیر مهم دارند. اینان از دسته «نخبگان ایدئولوژیک» هستند که با نفوذ معنوی خود، تغییرات عمیق اجتماعی را پدید میآورند و نفوذ معنوی، عشق شخصیتی، اراده قوی و روشن بینی این گروه، تحول ایجاد کرده و به نحو بارزی در جامعه، ایفای نقش میکنند و نه تنها در یک نسل، بلکه در تحول فکری نسلهای بعدی اجتماعی نیز از طریق «الگو» بودن تأثیر میگذارند.
این طیف روشنفکران و عالمان در عصر حاضر، نقش مهمی در تحول جامعه اسلامی و احیاناً در زمینه خرافهزدایی ایفا کردهاند. مرحوم کاشف الغطاء و آیتالله العظمی امام خمینی(ره) از گروه عالمان و مرحوم مهندس بازرگان و دکتر علی شریعتی، نمونههای بارز این «طیف نخبگان» را تشکیل میدهند. این گروه دانشمندان هرکدام در زمینه بازسازی جامعه اسلامی و خرافهزدایی، موضع خاص خود را داشتند.
هدف هر دو گروه، بازگردانیدن جامعه اسلامی به حالت تحرک اجتماعی و کسب کرامت اسلامی و زدودن مذهب از تیرگیها و آلودگیهای خرافات بوده است؛ منتها هرکدام به روش خاصی.
از دیدگاه مرحوم دکتر علی شریعتی، آیین تشیع که بر پایه نهضت عاشورا دور میزند تحت تأثیر افکار و اقدامهای خرافهپرستان نه تنها خاصیت حماسی و مبارزهای و حرکتزایی خود را از دست میدهد، بلکه کاملاً استحاله شده و به خرافههای افسانهای دین بر باد ده مبتلا میگردد و سرانجام مذهب «شهادت» به مذهب «عزا» بدل میگردد.
او میگوید: «تشیع دارای دو دوره است که این دو دوره کاملاً منفک و جدا از هم هستند: یکی دورهای از قرن اول (که خود تعبیری از «اسلام حرکت» است در برابر اسلام نظام «تسنن» تا اوایل صفویه که دوره نهضت و حرکت شیعه است؛ و یکی دورهای از زمان صفویه تاکنون که دوره «تبدیل شدن شیعۀ «حرکت» است به شیعۀ نظام».
به نظر مرحوم شریعتی، عثمانی، نیروی مقاومی بوده است که در برابر استعمار غرب ایستاده و آن را تا عمق اروپای مرکزی بیرون رانده است. اما ناگهان این نیرو، از طرف دولت صفوی از پشت خنجر خورده و وحدت امت اسلامی از هم پاشیده و جنگ شیعه و سنی جایگزین «تفاهم بین مسلمانان» شده، و تشیع زیبای «علوی» به تشیع زشت «صفوی» بدل
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 120
شده است.
«این زشتی تا آنجا عمق مییابد و ریشه میدواند که «شیعۀ جوشی و احساساتی رقیق القلب و انتقام جوی» که شب و روز آرزو میکند که ای کاش در عاشورا با تو بودم و به فیض شهادت میرسیدم، در برابر غصب حق و ظلم و جنایت و خون مظلوم به سرعت میآشوبد، انقلابی میشود و خشم و کین و عشق، جانش را مشتعل میسازد، قیام میکند دست از جان میشوید، دست به شمشیر میبرد و به خشم میزند، اما بر فرق خودش. این است شیعه صفوی».
و سرانجام سیستم عزاداری مشابه عزاداری مسیحیان به شهدای خود در تاریخ مسیحیت پدید میآمد و علایم و شعایر و ابزارها از آنها اقتباس گردیده و به عزاداری عاشورای حسینی انتقال مییابد.
«این مراسم و تشریفات رسمی و مخصوص عزاداری اجتماعی و رسمی، همه فرمهای تقلیدی از عزاداری و مصیبت خوانی و شبیه سازی مسیحیت اروپایی است و حتی گاه به قدری ناشیانه این تقلید را کردهاند، که شکل صلیب را هم که در مراسم مذهبی مسیحیها جلو دستهها میبرند، صفویه بدون اینکه کمترین تغییری در آن دهند، آوردند به ایران.»
هرچند در مجموع این نقل قولها، چند حقیقت اجتماعی مثبت به چشم میخورد که از نظر اثباتی قابل ملاحظه است در عین حال، چند نقطه منفی و سئوال برانگیز نیز در آنها دیده میشود:
1ـ اینکه «صفویه حرکتی را تبدیل به نظام کرده است.» قابل ملاحظه است.
2ـ اینکه صفویه به جای تفاهم با جهان اسلام و تسنن، به جنگ برخاستهاند و جنگ سنّی و شیعه راه انداختهاند که آفتی در جهان اسلام است، حقیقتی است قابل اعتبار.
3ـ اینکه «خرافات در عزاداری عاشورا تا آنجا رسوخ یافته که شیعی مسلمان شمشیر را به جای دشمن بر فرق سرخود میزند، حقیقت دیگری است که بسیار ارزنده است.
در این موارد عالمان دینی واقعی نیز همچنانکه مرحوم شریعتی نیز به آن اعتراف دارد، شریک بوده و همصدا با روشنفکران مسلمانند.
اما آنچه در این مطالب، سئوال برانگیز است و به نظر میآید که از ذهن دانشمندی مانند دکتر شریعتی مغفول مانده است، ملاحظه نکات چندی است که ذیلاً به آنها اشاره میشود:
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 121
1ـ اولاً اینکه مذهب در خدمت سیاست، تنها به وسیله صفویان نبوده است، بلکه عثمانیان نیز برای کشورگشایی خود، همین مذهب و گسترش سنی گری را ابزار ساختهاند و در نتیجه شعله جنگ مذهبی به سود اروپای مسیحی تمام شده است. احمد امین در این زمینه میگوید:
«عثمانیهای نخستین میخواستند که دامنه سلطه و قدرت آنها گسترش یابد و فارس و ایران را ضمیمۀ کشور خود سازند و ایرانیان نیز میخواستند که استقلال خود را نگه بدارند. در نتیجه جنگ شعلهور میگردد تا آنجا که سلطان سلیم اول در کشور خود آنچنان شیعه کشی راه انداخت که در حدود چهل هزار نفر از شیعیان را کشت و طبیعی است که این جنگ، یک جنگ سیاسی بود که رنگ دینی به خود گرفته بود.»
2ـ ثانیاً، از نظر خرافهزدایی، آفت و خسارت غلوگرایی درباره شخصیتهای مذهبی، کمتر از آفت جنگ میان سنی و شیعی و یا خرافات عزاداریها نیست. صفویه توانستند به جای شیعه غلات و علی اللهی و مشعشعیان ـ که امامان شیعه را برتر از خدا میدانستند و تحریف شخصیت مذهبی را رسم و رسوم جامعه ایرانی ساخته بودند ـ از میان برداشته و به جای آنها شیعه معتدل دوازده امامی را جایگزین نمایند و این خود خدمتی است از بعد اعتقادی و اجتماعی.
3ـ اگر عاشورای حسینی با آن حماسههای جاوید خود، تنها به صورت یادآوری خاطره پیروزمندانه حق بر باطل تلقی شود، بیآنکه همراه با عشق و سند مطرح گردد، و قطره اشکی بر مزار شهیدی نریزد، به دلیل مقایسه شهادت حسین(ع) با شهادت مسیح(ع)، به زعم مسیحیان و اینکه مسیحیان آن را پیروزی میدانند بیآنکه گریه کنند، پس مسلمانان نیز عاشورای بیسوز و عشق برقرار نمایند.» (چنانچه در عاشورای سال 50 در آبادان اتفاق افتاد)
و اگر این روند به صورت «نهاد اجتماعی» درآمده و به نسلهای بعدی انتقال یابد، آیا این خود حماسه عاشورا را به خاموشی و سرانجام به افول نمیکشاند؟!
تازه چطور ممکن است که ما یک حماسه جاوید را بدون احساس عاطفی و تظاهر اجتماعی و «دمونستراسیون جمعی» زنده بداریم؟!
4ـ اینکه صفویان با تشدید تشیع، احیای خصایص قومی و ملی، ایرانی را از عرب و ترک مشخص میساخت و تشدید اختلاف نژادی و ملی و زبانی میان ایرانی و غیرایرانی را
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 122
سبب میشد و خلاصه توجیه مذهبی قومیت و «احیای ملیت ایرانی در زیر نقاب تشیع» و جدا شدن ملت ایران از امت بزرگ اسلامی را فراهم ساختند.»
ولی به نظر میرسد که نسبت احیای ملیت به مفهوم «ناسیونالیسم متعارف» مقدار زیادی اغراقآمیز است، زیرا به گفته تحلیلگران:
«واقعیت این است که اندیشۀ ملیت و ناسیونالیسم (متعارف روز) کلاً از محیطی که خاستگاه دولت صفوی بوده دور است. زیرا علما و فقهایی که اسماعیل صفوی را در نهضت تشیع یاری دادند، بیشتر از عناصر بیگانه و عربی (لبنانی) ریشه میگرفتند و دولت صفوی چندان موافق نبود که آنها جزو ملت ایرانی به حساب آیند و با آنها درآمیزد، بخصوص اینکه زبان عربی را زبان علمی و زبان ادبی تلقی میکردند، مانند محقق کوکبی، شیخ عبدالصمد حارثی پدر شیخ بهایی و شهید ثانی که همگی از علمای شیعۀ لبنان بودند و سید نعمت الله جزایری از دانشمندان بحرین به شمار میآمد.»
لذا میتوان گفت که موضع مرحوم دکتر شریعتی در خرافهزدایی گرچه روشنگرانه بود، اما توأم با احساسات و افراط بوده است.
موضع عالمان دینی
در برابر آن، موضع عالمان دینی در احیای ارزشهای مذهبی و خرافهزدایی، جنبه افراطی و احساساتی نداشته و از موضع هدایت عالمانه در عین حفظ ارزشهای اجتماعی مذهب و احیای سنتهای اصیل و خرافهزدایی آنها، اصالت عزاداری را توأم با آگاهیهای سیاسی ـ اجتماعی محفوظ داشتهاند. این مسئله در فتاوای عالمان آگاه شیعی به نحو چشمگیری نمودار است.
مرحوم آیتالله شیخ محمد حسین کاشف الغطاء در مورد قمه زنی و دیگر خرافات چنین میگوید:
«قمه زنی و کارهایی مانند آن، اگر بخواهیم موافق قواعد فقهی و استنباط احکام نظر بدهیم قطعاً حرام و حکمش منع و تحریم است و هیچ مخصصی که دلالتِ بر حرمت ضرر و ایذای (اذیت کردن) نفس و به هلاکت انداختن آن داشته باشند، در دست نیست. اما از طرف دیگر، احیای عظمت عاشورای حسینی که یک نهضت آزادیبخش در تاریخِ اسلام است، اگر از روی علاقه خالص و عشق حسینی صورت گیرد از بهترین طاعات
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 123
خداوندی است. اما متأسفانه آن خلوص نیت و بی ریایی خالص که شرط قبولی هر عبادت و طاعتی است و در شأن هر مدعی خیالپردازی نیست و بیشترین اشخاصی که این کارها را (قمه زنی و...) انجام میدهند، بیشتر از روی تظاهر و ریا و خودنمایی بیجا، به عمل میآورند، بی آنکه قصدی درست و نیت صالحی داشته باشند. از این جهت نیز خالی از اشکال نبوده، بلکه حرام بودن آن مضاعف خواهد بود. پس بهترین کار و پاکیزهترین روش در یادآوری عاشورا و حماسه حسینی، تنها گریه کردن و اقامه عزاداری مطلوب شارع است یا متانت ویژه تشیع و زیارت امامان معصوم و برائت و بیزاری از مخالفان.»
مرحوم کاشف الغطاء در این عبارتهای زیبا و فتوای جامع با صراحت و شجاعت عالمانۀ خود، اصل احیای عزاداری عاشورای حسینی را که حماسه آفرین نهضتهای اسلامی است، لازم شمرده، اما نزاهت و پاکسازی آن از خرافات قمه زنی و... را واجب دانسته است.
سید محسن امین، قطعاً یکی از مبارزان شجاع اسلام و از معدود احیاگران اندیشه اصلاحی است که در قرن معاصر در جهان شیعه ظهور کرده است. این دانشمند در کنار احیای معارف اسلامی از طریق نوشتن کتابهای علمی که معرَّف اهل فضل و دانش است به مبارزه با خرافات و بدعتهایی که چهره زلال معارف اسلامی را آشفته ساخته است، برخاسته و شجاعانه در این زمینه قلمفرسایی کرده است.
او در جایی از حریم تشیع دفاع میکند و زمانی به خرافات و اباطیل وهابیان پاسخ میدهد. (کشف الارتیاب عن وجه محمد بن عبدالوهاب) و بالاخره برای خرافهزدایی از سیمای تابناک حماسه جاوید حسینی، رساله التنزیه لاعمال الشبیه را مینویسد.
این رساله یک بار در سال 1355 در لبنان چاپ شده است و خلاصه آن را در جلد دهم اعیان الشیعه که اخیراً از طرف دارالتعارف بیروت به چاپ رسیده، آورده است.
او به صراحت میگوید که این کارها و بدعتها بیشتر از جانب عوام شیعه، شیوع یافته است. وگرنه هرگز، عالمی از روحانیان اسلام و فقیهی از فقهای امت دست به چنین کارهای غیرمشروعی نمیزند.
جالب است که بعد از تحریر رسالۀ «التنزیه» بیشتر علما و مراجع شیعه امثال مرحوم آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی و سید هبة الدین شهرستانی در تأیید سیدمحمد امین فتوا
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 124
میدهند. و دقیقاً این نکتهای است که در تصریحات و بیانات مرحوم دکتر شریعتی، کمتر به آن اشاره شده است. بهتر اینکه در سالهای اخیر بعضی از مراجع قم و همچنین حضرت امام خمینی ـ رضوان الله تعالی علیه ـ به همین مطلب تأکید فرمودند و دستور اجتناب از قمه زنی و پاکسازی عزای حسین(ع) از خرافات را صادر فرمودند، تا اینکه اخیراً رهبر معظم انقلاب حضرت آیتالله خامنهای با شجاعت ویژۀ خود، بیانات زیبایی در مورد پاکسازی عاشورای حسینی از آلودگیهای خرافی ایراد کردند، که قدم بسیار مثبتی بود در ارائه چهره تابناک اسلام تشیع در جهان امروز.
ضمناً دو نفر از احیاگران مسلمان و عالمان دینی، در مبارزه با تحریف و ضرورت پاکسازی مجالس حسینی از روایتهای کاذب و اندیشههای مجعول، آثار ارزشمندی تألیف کردند تا بدین وسیله با ارشاد خطیبان عاشورا، چهره صحیحی از سیمای حماسه جاوید نشان دهند.
سیدمحمد امین با تألیف «المجالس الحسینیه» و شهید مطهری در نوشتن «حماسه حسینی»، نقطه عطفی در تاریخ اندیشه اصلاحی قیام حسینی به وجود آوردند.
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 125
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 126
پی نوشتها:
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 127