کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا

واقعیت و آرمان در قیام عاشورا از دیدگاه امام خمینی(س)

واقعیت و آرمان در قیام عاشورا

 از دیدگاه امام خمینی(س) 

﷼ خسرو وفایی سعدی

مقدمه: 

‏در جهان امروز که از یک سو، پیشرفتهای علمی و تکنیکی، تحولات عظیمی به وجود آورده و از سوی دیگر در جهت دین‌زدایی ـ بویژه پس از رسانس علمی اروپا ـ تلاشهای گسترده و حساب‌شده‌‌ای صورت گرفته است، به میدان آمدن «آرمانها» آنچنان مشکل می‌نماید که اگر امدادهای غیبی را نادیده بگیریم، امری بسیار مشکل به نظر می‌رسد. ‏

‏جهان امروز که عصر اتم و فضا و کامپیوتر و... خوانده می‌شود، تکامل انسان را مترادف با رشد ابزار تفسیر می‌کند؛ هدف از خلقت انسانها را به فراموشی سپرده است و بزرگترین «آرمان» فرستادگان خداوند یعنی توحید را تحت‌الشعاع علم و تکنیک و توسعه و... قرار می‌دهد. ‏

‏در مقابل، دوری از معنویات و آرمانهای دینی و اخلاقی موجب شده، تا انسانهای آرمانگرا نسبت به این مشکل عمده جوامع بشری واکنش نشان دهند و درصدد احیای ارزشهای الهی و انسانی برآیند و در قبال مظلومیت و محکومیت «آرمانها»ی دینی در مقابل «واقعیتها»ی، اجتماعی مقاومت نشان دهند و با فداکاری و تحمل سختیها، نور هدایت فرستادگان خداوند را روشن نگهدارند. ‏

‏توحید، بزرگترین و اصلی‌ترین «آرمان» در رسالت انبیای الهی بوده است و آن نخبگان عالم هستی همواره با دو «واقعیت» کشته شدن و تکذیب شدن* مسیر توحیدی را‏


مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 413
‏ پیموده‌اند. همچنین با نظری اجمالی در سیره اولیای الهی و امامان معصوم ـ علیهم‌السلام ـ آشکارا در می‌یابیم که ائمه هدی نیز اهداف و سرنوشتشان همانند پیامبران عظام بوده است. توحید بزرگترین «آرمان» برای آنها بوده و همگی در معرض واقعیت کشته شدن یا تکذیب شدن بوده‌اند. ‏

‏از جمله آن بزرگواران، حضرت ابی عبدالله الحسین(ع) است که «واقعیت» کشته شدن در راه «آرمانهای» توحیدی خویش را در نهایت عشق و اخلاص پذیرا شد و با قیام خویش همه تشنگان توحید را تا آخر هستی سیراب نمود. ‏

‏نحوه عملکرد حضرت امام حسین(ع) و یاران با وفای ایشان در واقعه عاشورا که قدسیان عالم ملکوت را به تحیر نگاه داشت، خمیر مایه‌ای برای پیروان راستین آن امام(ع) در عرصه مقابله حق و باطل در طول تاریخ شد و موجب گشت تا قیامهای اسلامی پس از آن حضرت از آن کانون عدالتخواهانه و حق‌طلبانه برای همیشه تغذیه گردند. ‏

‏جایگاه «واقعیت» و «آرمان» در قیام عاشورا از دیدگاه حضرت امام خمینی(س) چیزی است که این نوشته سعی در بررسی‌ آن دارد و می‌کوشد تا عمده مطالب را از اندیشه‌های تابناک امام عزیز(س) برگیرد و ارائه نماید. ‏

‏با توجه به معانی مختلفی که دو مفهوم «واقعیت» و «آرمان» در حوزه‌های گوناگون علمی دارند، ضرورت دارد این دو واژه تعریف شوند. منظور از «واقعیتها» مجموعه «هست»ها و آنچه وجود دارد و مراد از «آرمانها» مجموعه «باید»هاست و آنچه باید به وجود آید. ‏

‏در این نوشته «واقعیت»های قیام عاشورا به دو مقوله مجزا تحت عنوان «واقعیتهای نوع اول» و «واقعیتهای نوع دوم» تقسیم شده است؛ چون این دو نوع تفاوت ماهوی دارند. ‏

‏واقعیتهایی مانند کشته شدن امام حسین(ع) و یاران آن حضرت، امکانات محدود سپاه حق، تعداد نفرات اندک، اسارت خانواده امام(ع) و شکست ظاهری امام جزو «واقعیتهای نوع اول» است و واقعیتهایی نظیر فساد حکومتی یزید، رواج منکر در جامعه، ظلم و ستم حکومتی و وارونه جلوه دادن چهره دین توسط حکومت بنی امیه جزو «واقعیتهای نوع دوم» قرار می‌گیرد. ‏

‏مراد از «آرمان»ها نیز ارزشها، باورها و سنتهای دینی است که در جریان نهضت عاشورا انگیزه قیام بودند، و مهمترین آنها عبارتند از: احیای دین، عدالت طلبی، عزت‏


مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 414
‏طلبی، اصلاح جامعه و طاغوت ستیزی. ‏

‏با این توضیح کوتاه باید بررسی شود که امام حسین(ع) در مقابل این دو نوع واقعیتها چگونه موضعگیری کردند؟ آیا آرمانها فدای واقعیتها شدند یا برعکس؟ واقعیتها در اولویت قرار گرفتند یا آرمانها؟ واقعیتها چه نقشی در قیام عاشورا ایفا کردند؟ با توجه به تفکیکی که این نوشته در مورد واقعیتهای نوع اول و دوم قایل شده، میزان اثر گذاری این دو در ارتباط با آرمانها تا چه اندازه‌ای بوده است؟ و بالاخره اینکه در میدان انتخاب، حضرت ابی عبدالله(ع) در مقابل واقعیتها تسلیم شد یا...؟‏

‏از آنجا که پاسخ به این پرسشها با بیان دیدگاههای حضرت امام خمینی(ره) در مورد قیام عاشورا روشن می‌شود، موضوع را با بررسی این دیدگاهها پی می‌گیریم: ‏

‏ ‏

الف: واقعیتهای نوع اول

‏این نوع واقعیتها به گونه‌ای هستند که ممکن است در نگاه اول برای انسانهای صرفاً واقع ‌گرا همچون کوه موانع حرکت ارزیابی شوند، اما در دیدگاه یک انسان آرمان‌گرا اینگونه واقعیتها مانع حرکت به سوی اهداف نیست، البته این بدان معنا نیست که یک انسان آرمان‌گرا نسبت به واقعیتها بی‌توجه است، بلکه آرمانها را فوق واقعیتها می‌بیند و در نتیجه برای او نمی‌تواند به عنوان مانع مطرح باشد. ‏

‏واقعیتهای نوع اول برخلاف نوع دوم که به یزید و یزیدیان برمی‌گردد، به امام حسین(ع) و یاران باوفای او مربوط می‌شود و آنها را در معرض آزمایش و انتخاب دشواری قرار می‌دهد. ‏

‏تاریخ گواهی می‌دهد که ستمگران و مستکبران برای تحت فشار گذاشتن عدالتخواهان تلاش زیادی داشته‌اند که مشکلاتی از قبیل این واقعیتها را بر سر راه آنها قرار دهند، تا به سازش و تسلیم و بیعت وا دارند. و چه بسیار مبارزان و انقلابیونی که تحت تأثیر فشارها و مشکلات اینچنینی، ناگزیر به رها کردن آرمانهای خویش شده‌اند. ‏

‏شیوه مستکبران این است که این دسته از واقعیتها را بزرگ جلوه دهند و از کاه کوه بسازند، تا آرمانخواهان با محاسبه توان خویش متزلزل شوند و در نهایت تن به سازش دهند. اما در قاموس حضرت ابی‌عبدالله(ع) هیچ واقعیتی توان مقابله با آرمانهای مقدس را ندارد. ‏


مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 415
‏فرهنگ مبارزاتی و آرمانخواهانه سیدالشهدا(ع) به گونه‌ای است که عظمت اینگونه واقعیتها را به تحقیر، و تلخی آنها را به شیرینی، و دشواری آنها را به آسانی مبدل می‌کند. در قیام عاشورا نیز این واقعیتها نتوانست سد راه امام حسین(ع) و یاران او شود و ذلت را بر آنها تحمیل کند، زیرا فریاد «‏هیهات مناالذله‏» پاسخی به این واقعیتها بود. ‏

‏ ‏

1 ـ محدودیت نیروی انسانی: 

‏ «او سیدالشهدا ـ سلام الله علیه ـ تکلیف می‌دید برای خودش که باید او با این قدرت مقاومت کند و کشته بشود تا به هم بخورد این اوضاع، تا رسوا بکند این قدرت را با فداکاری خودش و این عده‌ای که همراه خودش بود... در عین حالی که حسب قواعد معلوم بود که یک عدد اینقدری نمی‌تواند با آن عده‌ای که آنها دارند مقابله کند....» ‏‎[2]‎

‏ «آنچه که سیدالشهداء عمل کرد و آن ایده‌ای که او داشت و آن راهی که او رفت و آن پیروزی که بعد از شهادت برای او حاصل شد، به مردم روشن کنند و بفهمانند به همه که مسئله مجاهده در راه اسلام آن است که او کرد. می‌دانست که با یک عده قلیل کمتر از صد نفر نمی‌شود مقابله با یک همچو ظالمی دارای همه چیز کرد.» ‏‎[3]‎

‏ «امام حسین(ع) نیروی چندانی نداشت و قیام کرد.» ‏‎[4]‎

‏ «تکلیف ما ها را حضرت سیدالشهدا معلوم کرده است، در میدان جنگ از قلت عدد نترسید.» ‏‎[5]‎

‏ «حضرت سیدالشهدا تعلیم کرد که در میدان وضع باید چه جور باشد و در خارج میدان چه جور باشد و باید آنهایی که در پشت جبهه هستند چطور تبلیغ بکنند. کیفیت مبارزه را، کیفیت اینکه مبارزه بین یک جمعیت کم با جمعیت زیاد باید چطور باشد.» ‏‎[6]‎

‏ ‏

2 ـ امکانات محدود: 

‏ «باید توجه به این معنا بکنید که ما هم همانطوری که سیدالشهدا در مقابل آن همه جمعیت و آن همه اسلحه‌ای که آنها داشتند قیام کرد تا شهید شد، ما هم همینطور، ما هم برای شهادت حاضریم.» ‏‎[7]‎

‏ «ایشان در یک وقتی این مطلب را فرموده‌اند که وقتی قیام کرده‌اند و نهضت کرده‌اند در مقابل یزید، این سلطان جائر، با یک عدد کمی در مقابل یک عده کثیری و در مقابل ‏


مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 416
‏ابرقدرت که در آن وقت همه مواضع قدرت دستش بوده است، که عذر را از ما ساقط کند.» ‏‎[8]‎

‏ ‏

3 ـ کشته شدن: 

‏ «حضرت سیدالشهدا قیام کردند بر ضد یزید و شاید همانطور هم بود که خوب، اطمینان به این بود که موفق به اینکه یزید را از سلطنت بیندازند نشوند. این اخبارش هم اینطور است که ایشان مطلع بودند بر این مطلب. در عین حال برای همین معنی که بر ضد یک رژیم ظالم قیام کنند ولو اینکه کشته بشوند، قیام کردند و کشته دادند و کشتند و خودشان هم کشته شدند.» ‏‎[9]‎

‏ «و سیدالشهدا ـ سلام الله علیه ـ تکلیف می‌دید برای خودش که باید او با این قدرت مقاومت کند و کشته بشود.» ‏‎[10]‎

‏ «تکلیف بود آنجا که باید قیام بکند و خونش را بدهد تا اینکه این ملت را اصلاح کند، تا اینکه این علم یزید را بخواباند و همینطور هم کرد و تمام شد. خونش را داد و خون پسرهایش را داد و اولادش را داد و همه چیزهای خودش را داد برای اسلام.» ‏‎[11]‎

‏ «حضرت سیدالشهدا را کشتند، اما اطاعت خدا بود، برای خدا بود.» ‏‎[12]‎

‏ «امام حسین ـ سلام الله علیه ـ خود و تمام فرزندان واقربای خودش را فدا کرد.» ‏‎[13]‎

‏ «حضرت سیدالشهدا ـ سلام الله علیه ـ به همه آموخت که در مقابل ظلم، در مقابل ستم، در مقابل حکومت جائر چه باید کرد. با اینکه از اول می‌دانست که در این راه که می‌رود راهی است که باید همه اصحاب خودش و خانواده خودش را فدا کند.» ‏‎[14]‎

‏ ‏

4 ـ اسارت خانواده: 

‏ «شما پیرو پیشوایانی هستید که در برابر مصایب و فجایع صبر و استقامت کردند که آنچه ما امروز می‌بینیم نسبت به آن چیزی نیست. پیشوایان بزرگوار ما، حوادثی چون روز عاشورا و شب یازدهم محرم را پشت سر گذاشته‌اند و در راه خدا یک چنان مصایبی را تحمل کرده‌اند.» ‏‎[15]‎

‏ «حضرت سیدالشهدا به ملت آموخته است و اهل بیت بزرگوار او و فرزندان عالیقدر او هم فهماند که بعد از اینکه آن مصیبت واقع شد چه باید کرد، باید تسلیم شد؟ باید تخفیف در مجاهده قایل شد؟ باید همانطوری که زینب ـ سلام الله علیها ـ در دنباله آن ‏


مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 417
‏مصیبت بزرگی که «تصغر عنده المصائب» ایستاد و در مقابل کفر و در مقابل زندقه صحبت کرد و هر جا موقع شد، مطلب را بیان کرد و حضرت علی‌بن الحسین ـ سلام الله علیه ـ با آن حال نقاهت، آنطوری که شایسته است، تبلیغ کرد.» ‏‎[16]‎

‏ ‏

5 ـ شکست ظاهری: 

‏ «اولیای خدا هم شکست می‌خورند. حضرت امیر در جنگ معاویه شکست خورد. اینکه حرف ندارد، شکست خورد. امام حسین ـ سلام الله علیه ـ هم در جنگ با یزید شکست خورد و کشته شد، اما به حسب واقع پیروز شدند آنها، شکست ظاهری و پیروز واقعی.» ‏‎[17]‎

‏ ‏

ب: واقعیتهای نوع دوم: 

‏این نوع واقعیتها برای انسانهای صرفاً واقع ‌گرا قابل چشم پوشی هستند. اما انسانهای «آرمانخواه» به سادگی نمی‌توانند از کنار آنها که ذاتاً در تضاد و تعارض با ارزشها و آرمانهای آنهاست بگذرند. ‏

‏واقعیتهای نوع دوم بر خلاف نوع اول که به امام حسین(ع) و یاران او بر‌ می‌گردد، به یزید و حکومت بنی‌امیه مربوط می‌شود و همین واقعیتهای ضد دینی، آنها را در معرض رویارویی با آرمانخواهان قرار می‌دهد. ‏

‏همیشه واقعیتهای نوع دوم می‌تواند به عنوان وسیله‌ای در دست آرمانخواهان قرار گیرد، تا از این نقاط ضعف به عنوان اهرمی برای به حرکت در آوردن آرمانخواهان بهره‌برداری کنند و در جهت اهداف آرمانی و ارزشی استفاده مطلوب نمایند. ‏

‏شیوه مستکبران این است که این دسته از واقعیتها را کوچک و کم اهمیت جلوه دهند و به کمک تبلیغات کوه را تبدیل به کاه کنند، تا آنجا که گویی اصلاً چنین واقعیتهایی وجود ندارند!‏

‏اما امام حسین(ع) و یاران او در قیام عاشورا نشان دادند که نمی‌توانند شاهد ساکتی در مقابل این واقعیتها باشند. ‏

‏ ‏

1 ـ فساد حکومتی: 

‏ «سلطنت بود، شرب خمر بود، قمار بود در مجالسشان. خلیفه رسول الله و در مجلس ‏


مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 418
‏شرب خمر! و در مجلس قمار! و باز خلیفه رسول الله نماز هم می‌رود، جماعت می‌خواند. این خطر از برای اسلام خطر بزرگ بود. این خطر را سیدالشهدا رفع کرد.» ‏‎[18]‎

‏ «محرم ماهی است که به وسیله سید مجاهدین و مظلومان اسلام زنده شده و از توطئه عناصر فاسد و رژیم بنی‌امیه که اسلام را تا لب پرتگاه برده بودند رهایی بخشید.» ‏‎[19]‎

‏ «سیدالشهدا ـ سلام الله علیه ـ با نثار خون خودشان آن رژیم را، رژیم فاسد را شکست داد و خود مقتول شد.» ‏‎[20]‎

‏ ‏

2 ـ رواج منکر در جامعه: 

‏سیدالشهدا ـ سلام الله علیه ـ از همان روز اول که قیام کردند برای این امر، ‌انگیزه‌شان اقامه عدل بود. فرمودند که می‌بینید که معروف عمل بهش نمی‌شود و منکر بهش عمل می‌شود. انگیزه این است که معروف را اقامه و منکر را از بین ببرد. انحرافات همه از منکر است، جز خط مستقیم توحید هر چه هست منکرات است، اینها باید از بین برود و ما که تابع حضرت سیدالشهدا هستیم، باید ببینیم که ایشان چه وضعی در زندگی داشت، قیامش، انگیزه‌اش نهی از منکر بود که هر منکری باید از بین برود.» ‏‎[21]‎

‏ «سیدالشهدا ـ سلام الله علیه ـ که همه عمرش را و همه زندگیش را برای رفع منکر و جلوگیری از حکومت ظلم و جلوگیری از مفاسدی که حکومتها در دنیا ایجاد کردند، تمام عمرش را صرف این کرد و تمام زندگیش را صرف این کرد که این حکومت، حکومت جور بسته بشود و از بین برود، معروف در کار باشد، منکرات از بین بروند.» ‏‎[22]‎

‏ ‏

3 ـ ظلم و جور حکومت: 

‏ «حضرت سیدالشهدا ـ سلام الله علیه ـ به همه آموخت که در مقابل ظلم، در مقابل ستم، در مقابل حکومت جائر چه باید کرد.» ‏‎[23]‎

‏ «سیدالشهدا ـ سلام الله علیه ـ وقتی می‌بیند که یک حاکم ظالمی، جائری در بین مردم حکومت می‌کند، ظلم به مردم می‌کند، باید مقابلش بایستد و جلوگیری کند.» ‏‎[24]‎

‏ ‏

4 ـ وارونه جلوه دادن چهره اسلام: 

‏ «حضرت سیدالشهدا ـ سلام الله علیه ـ دیدند که معاویه و پسرش ـ خداوند لعنتشان ‏


مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 419
‏کند ـ اینها دارند مکتب را از بین می‌برند، دارند وارونه اسلام را جلوه می‌دهند، اسلامی که آمده است برای اینکه انسان درست کند، نیامده است قدرت برای خودش درست کند، آمده است انسان درست کند.» ‏‎[25]‎

‏ «خطری که معاویه و یزید بر اسلام داشتند، این نبود که غصب خلافت کردند، این یک خطر کمتر از آن بود، خطری که اینها داشتند، این بود که اسلام را به صورت سلطنت در می‌خواستند بیاورند، می‌خواستند معنویت را به صورت طاغوت درآورند، به اسم اینکه ما خلیفه رسول الله هستیم اسلام را منقلب کنند به یک رژیم طاغوتی. این مهم بود. آنقدری که این دو نفر ضرر به اسلام می‌خواستند بزنند یا زدند، جلوتریها آنطور نزدند. اینها اصل اساس اسلام را وارونه می‌خواستند بکنند.» ‏‎[26]‎

‏ «اگر فداکاری پاسداران عظیم‌الشأن اسلام و شهادت جوانمردانه پاسداران و اصحاب فداکار او نبود، اسلام در خفقان رژیم بنی‌امیه و رژیم ظالمانه آن وارونه معرفی می‌شد و زحمات نبی اکرم(ص) و اصحاب فداکارش به هدر می‌رفت.» ‏‎[27]‎

‏ ‏

5ـ‌ سلطنت ‌طلبی و طاغوتی بودن حکومت: 

‏ «رژیم منحط بنی‌امیه می‌رفت تا اسلام را رژیم طاغوتی و بنیانگذار اسلام را برخلاف آنچه بوده معرفی کند.» ‏‎[28]‎

‏سلطنت و ولایتعهدی همان طرز حکومت شوم و باطلی است که حضرت سیدالشهدا(ع) برای جلوگیری از برقراری آن قیام فرمود و شهید شد. برای اینکه زیر بار ولایتعهدی یزید نرود و سلطنت او را به رسمیت نشناسد قیام فرمود.» ‏‎[29]‎

‏ «خطری که معاویه و یزید بر اسلام داشتند، این نبود که غصب خلافت کردند، این یک خطر کمتر از آن بود. خطری که اینها داشتند این بود که اسلام را به صورت سلطنت در می‌خواستند بیاورند، می‌خواستند معنویت را به صورت طاغوت درآورند، به اسم اینکه ما خلیفه رسول الله هستیم، اسلام را منقلب کنند به یک رژیم طاغوتی.» ‏‎[30]‎

‏ ‏

6ـ حیف و میل اموال مردم: 

‏ «یزید هم یک قدرتمند بود و یک سلطان بود و ـ عرض می‌کنم که ـ همه بساط سلطنت را یزید داشت، بعد از معاویه او بود دیگر، حضرت سیدالشهدا به چه جهت با سلطان‏


مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 420
‏عصرش طرف شد؟ با ظلّ الله طرف شد؟ (سلطان را نباید دست زد) به چه جهت با سلطان عصرش طرف شد؟ سلطان عصری که شهادتین را می‌داد و می‌گفت که من خلیفه پیغمبر هستم. برای اینکه یک آدم قاچاق بود، برای اینکه یک آدمی بود که می‌خواست این ملت را استثمار کند، می‌خواست بخورد این ملت را، منافع ملت را می‌خواست خودش بخورد و اتباعش بخورند.» ‏‎[31]‎

‏ «یزید یک آدمی بود که به حسب ظاهر متشبث به اسلام بود و خودش را خلیفه پیغمبر حساب می‌کرد و نماز هم می‌خواند، همه این کارهایی که ما ها می‌کنیم آن هم می‌کرد، اما چه می‌کرد؟ اما از آن طرف معصیت کار بود، مخالف سنت رسول الله می‌کرد. رسول الله سنتش این است که باید با مردم چه جور عمل بکنند، او خلافش عمل می‌کرد، باید حفظ دماء‌ بشود. دماء مسلمین را می‌ریخت، باید مال مسلمین هدر نرود، او هدر می‌داد مال مسلمین را.» ‏‎[32]‎

‏ ‏

ج ـ آرمانها: 

‏شاید بتوان ادعا کرد که هیچ انقلابی بدون در نظر داشتن «آرمان» شکل نمی‌گیرد و همه قیامها و انقلابها به نوعی وابسته به ارزشها و انگیزه‌های آرمانی است. استقلال، آزادی، دموکراسی و... آرمانهای بشری هستند که هر کدام در طول تاریخ انقلابها نقش ایفا کرده‌اند و انگیزه‌ساز حرکتها بوده‌اند. ‏

‏در قیام عاشورا نیز آرمانهایی وجود داشت که انگیزه آن انقلاب عظیم شد و عاشوراییان را در مقابل حکومت زمان به حرکت درآورد و مبارزه‌ای تمام عیار خلق کرد. این آرمانها عبارت بودند از: ‏

‏ ‏

1ـ عدالتخواهی: 

‏حضرت سیدالشهدا ـ سلام الله علیه ـ به همه آموخت که در مقابل ظلم، در مقابل ستم، در مقابل حکومت جائر چه باید کرد.» ‏‎[33]‎

‏ «در صدر اسلام پس از رحلت پیغمبر ختمی پایه ‌گذار عدالت و آزادی، می‌رفت که با کجرویهای بنی‌امیه، اسلام در حلقوم ستمکاران فرو رود و عدالت در زیر پای تبهکاران نابود شود که سیدالشهدا ـ علیه‌السلام ـ نهضت عظیم عاشورا را بر پا نمود.» ‏‎[34]‎


مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 421
‏ «سیدالشهدا روی همین میزان آمد و رفت و خودش و اصحاب و انصار خودش را فدا کرد، که باید فدای جامعه بشود، جامعه باید اصلاح بشود. «‏لیقوم الناس بالقسط‏» باید عدالت در بین مردم و در بین جامعه تحقق پیدا بکند.» ‏‎[35]‎

‏ «سیدالشهدا ـ سلام الله علیه ـ وقتی می‌بیند که یک حاکم ظالمی، جائری در بین مردم دارد حکومت می‌کند، تصریح می‌کند حضرت که اگر کسی ببیند که حاکم جائری در بین مردم حکومت می‌کند، ظلم به مردم می‌کند باید مقابلش بایستد و جلوگیری کند.» ‏‎[36]‎

2ـ احیای اسلام: 

‏ «خطری که معاویه و یزید بر اسلام داشتند، این نبود که غصب خلافت کردند، این یک خطر کمتر از آن بود. خطری که اینها داشتند این بود که اسلام را به صورت سلطنت در می‌خواستند بیاورند، می‌خواستند معنویت را به صورت طاغوت درآورند.» ‏‎[37]‎

‏ «آنها (بنی‌امیه) می‌خواستند اصل اسلام را ببرند و یک مملکت عربی درست کنند و این کار (سیدالشهدا) اسباب این شد که عرب و عجم و همه مسلمین توجه پیدا کردند که نه، قضیه، قضیۀ عربیت و فارسیت و اینها نیست. قضیۀ خدا و اسلام است.» ‏‎[38]‎

‏ «محرم ماهی است که به وسیله سید مجاهدان و مظلومان اسلام زنده شد و از توطئه عناصر فاسد و رژیم بنی‌امیه که اسلام را تا لب پرتگاه برده بودند رهایی بخشید.» ‏‎[39]‎

‏ «رژیم منحط بنی‌امیه می‌رفت تا اسلام را رژیم طاغوتی و بنیانگذار اسلام را بر خلاف آنچه بوده معرفی کند، معاویه و فرزند ستمکارش به اسم خلیفه رسول الله با اسلام آن کرد که چنگیز با ایران، و اساس حکمت وحی را تبدیل به رژیم شیطانی نمود.» ‏‎[40]‎

‏ «حضرت سیدالشهدا ـ سلام الله علیه ـ دیدند که معاویه و پسرش (خداوند لعنتشان کند) اینها دارند مکتب را از بین می‌برند، دارند وارونه اسلام را جلوه می‌دهند، اسلامی که آمده است برای اینکه انسان درست کند، نیامده است قدرت برای خودش درست کند آمده است انسان درست کند.» ‏‎[41]‎

‏ «سیدالشهدا هم کشته شد، نه اینکه رفتند یک ثوابی ببرند، ثواب برای او خیلی مطرح نبود، آنطور رفت که این مکتب را نجاتش بدهد، اسلام را پیشرفت بدهد، اسلام را زنده کند.» ‏‎[42]‎

‏ «اسلام همچو عزیز است که فرزندان پیغمبر جان خودشان را فدای اسلام کردند، حضرت سیدالشهدا ـ سلام الله علیه ـ با آن جوانها، با آن اصحاب برای اسلام جنگیدند و ‏


مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 422
‏جان دادند و اسلام را احیا کردند.» ‏‎[43]‎

‏ «شهادت سید مظلومان و هواخواهان قرآن در عاشورا، سرآغاز زندگی جاوید اسلام و حیات ابدی قرآن کریم بود.» ‏‎[44]‎

‏ «سیدالشهدا کشته شد مکتبش محفوظ بود، بلکه مکتب را زنده کرد، با  این کشته شدن مکتب را زنده کرد.» ‏‎[45]‎

‏ «شهادت حضرت سیدالشهدا مکتب را زنده کرد. خودش شهید، مکتب اسلام زنده شد و رژیم طاغوتی معاویه و پسرش را دفن کرد.» ‏‎[46]‎

‏ ‏

3ـ اصلاح جامعه: 

‏ «لکن (برای سیدالشهدا ـ سلام الله علیه) تکلیف بود آنجا که باید قیام بکند و خونش را بدهد تا  اینکه این ملت را اصلاح کند.» ‏‎[47]‎

‏ «تمام انبیا برای اصلاح جامعه آمده‌اند، تمام و همه آنها این مسئله را داشتند که فرد باید فدای جامعه بشود. فرد هر چه بزرگ باشد، بالاترین فرد که ارزشش بیشتر از هر چیز است در دنیا، وقتی که با مصالح جامعه، معارضه کرد، این فرد باید فدا بشود. سیدالشهدا روی همین میزان آمد و رفت و خودش و اصحاب و انصار خودش را فدا کرد، که فرد باید فدای جامعه بشود، جامعه باید اصلاح باشد.» ‏‎[48]‎

‏ ‏

4ـ طاغوت‌ستیزی: 

‏ «محرم چه ماه مصیبت‌زا و چه ماه سازنده و کوبنده‌ای است. محرم ماه نهضت بزرگ سیدالشهدا و سرور اولیای خداست که با قیام خود در مقابل طاغوت، تعلیم سازندگی و کوبندگی به بشر داد.» ‏‎[49]‎

‏ «خطبای ما زنده نگه داشتند قضیه کربلا را و زنده نگه داشتند قضیه مقابله یک دسته (یک دسته کوچک با ایمان بزرگ) [را] در مقابل یک رژیم طاغوتی بزرگ.» ‏‎[50]‎

‏ «خطری که معاویه و یزید بر اسلام داشتند، این نبود که غصب خلافت کردند، این یک خطر کمتر از آن بود. خطری که اینها داشتند، این بود که اسلام را به صورت سلطنت در می‌خواستند بیاورند، می‌خواستند معنویت را به صورت طاغوت درآورند.» ‏‎[51]‎

‏ «شهادت حضرت سیدالشهدا مکتب را زنده کرد. خودش شهید، مکتب اسلام زنده و ‏


مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 423
‏رژیم طاغوتی معاویه و پسرش را دفن کرد.» ‏‎[52]‎

‏ «اگر سیدالشهدا نبود، این رژیم طاغوتی را اینها تقویت می‌کردند، به جاهلیت برمی‌گرداندند. اگر حالا من و تو هم مسلم بودیم مسلم طاغوتی بودیم، نه مسلم امام حسینی.» ‏‎[53]‎

‏ «قیام سیدالشهدا ـ سلام الله علیه ـ قیام بر ضد سلطنت طاغوتی بود، آن سلطنت که اسلام را می‌خواست به آن رنگ در آورد که اگر توفیق پیدا می‌کردند، اسلام یک چیز دیگر می‌شد، اسلام می‌شد مثل رژیم دو هزار و پانصد ساله سلطنت.» ‏‎[54]‎

‏ ‏

5ـ احقاق حق: 

‏ «محرم ماهی است که عدالت در مقابل ظلم و حق در مقابل باطل قیام کرده و به اثبات رسانده است که در طول تاریخ، همیشه حق بر باطل پیروز شده است.» ‏‎[55]‎

‏ «ماه محرم، ماه حماسه و شجاعت و فداکاری آغاز شد، ماهی که خون بر شمشیر پیروز شد، ماهی که قدرت حق، باطل را تا ابد محکوم و داغ باطله بر جبهه ستمکاران و حکومتهای شیطانی زد، ماهی که به نسلها در طول تاریخ، راه پیروزی بر سر نیزه را آموخت، ماهی که شکست ابر قدرتها را در مقابل کلمه حق به اثبات رساند.» ‏‎[56]‎

‏ ‏

نتیجه‌گیری: 

‏پس از معرفی دیدگاههای حضرت امام خمینی(س)، چند نکته را می‌توان به عنوان نتیجه بحث مورد توجه قرار داد: ‏

‏ـ گرچه واقعگرایی از ارزش اعتباری برخوردار است، اما تنظیم رفتار و اعمال بر اساس واقعیت همیشه نمی‌تواند امری با ارزش تلقی گردد و ممکن است در بسیاری از موارد و مصادیق تسلیم شدن در مقابل واقعیت، ضد ارزش ارزیابی شود. در یک نظام دینی که مبتنی بر ارزشهای اسلامی است، واقعگرایی آنگاه ارزشمند است که در مقابل آرمانخواهی قرار نگیرد. ‏

‏ـ ترویج تز واقعگرایی به عنوان یک ارزش مطلق، همواره عاملی برای مرعوب شدن سلطه ‌پذیران بوده و موجب شده که رفتار سیاسی آنها با سلطه‌ گران بر اساس برآورد امکانات مادی آنها در مقایسه با امکانات مادی سلطه‌گران تنظیم گردد. این موضوع همواره یکی از‏


مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 424
‏ابزارهای سلطه استکبار بر استضعاف بوده و هدف آنها از ترویج چنین سیاستی، گرفتن روحیه مبارزاتی و استقلال‌طلبانه آرمانگرایان بوده و هست. ‏

‏بسیاری از سلطه‌ گران و مرعوبین سعی در واحد جلوه‌دادن «واقع بینی» و «واقعگرایی» دارند، اما بین این دو تفاوت اساسی وجود دارد و امامان معصوم – علیهم السلام – همواره واقع بین بوده‌اند، اما واقعگرایی را در چارچوب مکتب و آرمانها مورد توجه قرار داده‌اند و در صورتی که این امر تعارضی با آرمانگرایی نداشته است، حتماً مورد عنایت و قبول واقع شده است. ‏

‏نکته دیگری که باید مورد توجه قرار گیرد، گزینشی بودن واقعیتها در نظر سلطه ‌گران و سلطه‌پذیران است، به این معنا که اگر واقعیتها موجب سلطه‌ گری و سلطه‌پذیری بشود، (واقعیات نوع اول) گزینش شده و بر آنها تأکید می‌شود، اما واقعیتهایی که موجب نفی سلطه‌ گری و سلطه ‌پذیری است (واقعیات نوع دوم) بی‌اهمیت جلوه داده می‌شود و تمایلی برای مشاهده و معرفی آن واقعیتها در آنها دیده نمی‌شود. ‏

‏در نظر اولیای الهی همچون حضرت سیدالشهدا(ع) و پیروان آنها، واقعیتها و آرمانها کنار یکدیگر مورد توجه قرار می‌گیرند. در واقعه کربلا این دو مقوله در مقابل هم قرار گرفتند و تشخیص پیشوای زمان حضرت ابی عبدالله(ع) این بود که تسلیم شدن در مقابل واقعیتها به معنی از بین رفتن آرمانهای مقدس مکتب اسلام است. آن حضرت اجازه نمی‌دهند یزید و حکومت بنی‌امیه از واقعیتها به عنوان نقاط ضعف در جبهه حق بهره‌بردای کنند و آنها را به سازش و ذلت بکشانند. ‏

‏از آنجا که در اسلام بعضی از احکام ثابت و برخی متغیر و محکوم به زمان و مکانند، شاید بتوان آرمانها را نیز در این چارچوب دسته‌بندی کرد. به این معنا که برخی از آرمانها ثابت و همیشگی هستند و در هر شرایطی از زمان و مکان قابل اجرا و گسترش هستند. اما برخی از آنها متغیر و تابع شرایط زمان و مکان هستند و ترویج و گسترش یا توقف و عدم اشاعه آنها تابع تشخیص و نظر امام معصوم(ع) و فقیه جامع‌الشرایط است. ‏

‏در یک نظام دینی ممکن است واقعیت و آرمان قابل جمع با یکدیگر باشند و در مواردی هم ممکن است قابل جمع نباشند. در هر دو صورت میزان، تشخیص امام معصوم(ع) یا فقیه جامع‌الشرایط است و چنانچه آرمان و واقعیت قابل جمع نباشند، اولویت و انتخاب یکی از آنها بر اساس مصلحتی است که امام معصوم(ع) یا فقیه‏


مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 425
‏جامع‌الشرایط تشخیص می‌دهد. مثلاً در مبارزه حضرت ابی عبدالله(ع) با یزید و یا در مبارزه حضرت امام خمینی(ره) با رژیم شاه، «آرمان‌خواهی‌» بر «واقعگرایی» برتری یافت. اما در صلح امام حسن(ع) با معاویه و یا پذیرش قطعنامه 598 توسط حضرت امام خمینی(س) مصلحت اولیٰ برای دین و انقلاب، پذیرش «واقعیت صلح» ‌بود، نکته مهم این است که در چنین شرایطی یکی از ابعاد آرمان‌ گستری به طور موقت محدود می‌شود و این به معنای عمل برخلاف آرمانها و ارزشها نیست. ‏

‏حضرت امام خمینی(ره) به عنوان پرچمدار عاشورا در عصر حاضر با اقداماتی نظیر تأیید تسخیر لانه جاسوسی و اتخاذ سیاست نه شرقی و نه غربی، محکومیت اشغال فلسطین، صدور حکم ارتداد سلمان رشدی و ... از روش حضرت سیدالشهدا(ع) که همان ترجیح آرمانها بر واقعیتهای نوع اول و تبعاتی که این اقدامات داشت پیروی کردند و همچنین با توجه و تأکید بر واقعیتهای نوع دوم مانند جاسوسی امریکاییها در ایران، توهین به مقدسات اسلام توسط سلمان رشدی، ذلت ناشی از تکیه بر ابرقدرتها و اشغال و غصب کشور اسلامی فلسطین و... که از واقعیتهای مشهود بودند، و از طرفی تأکید و تکیه بر احیای آرمانها و ارزشهای اسلامی و انقلابی، پیروی از روش حضرت امام حسین علیه‌السلام کردند. ‏

 


مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 426
پی نویسها:

مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 427

  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 5، ص 162ـ163.  
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 17، ص 56ـ58.  
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 2، ص 371ـ373.  
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 17، ص 53ـ55.  
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 17، ص 56ـ58.  
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 17، ص 58ـ59.  
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 5، ص 192ـ194.  
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 5، ص 18ـ19.  
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 5، ص 162ـ163.  
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 4، ص 150ـ152.  
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 5، ص 168ـ169.  
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 15، ص 137ـ138.  
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 17، ص 52ـ53.  
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 1، ص 166.  
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 17، ص 55ـ56.  
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 9، ص 409ـ411.  
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 8، ص 9ـ11.  
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 11، ص 137ـ138.  
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 8، ص 368ـ369.  
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 21، ص 1ـ2.  
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 21، 2ـ4.  
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 17، ص 52ـ53.  
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 4، ص 150ـ152.  
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 8، ص 335ـ336.  
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 8، ص 9ـ11.  
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 8، ص 305ـ306.  
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 8، ص 305ـ306.  
  • . ولایت فقیه ـ ص 11.  
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 8، ص 9ـ11.  
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 4، ص 323ـ324.  
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 5، ص 192ـ194.  
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 17، ص 52ـ53.  
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 5، ص 283ـ284.  
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 15، ص 215ـ217.  
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 4، ص 150ـ152.  
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 8، ص 9ـ11.  
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 13، ص329ـ331.  
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 11، ص 137ـ138.  
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 8، ص 305ـ306.  
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 8، ص 335ـ336.  
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 8، ص528ـ530.  
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 8، ص151ـ152.  
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 14، ص403ـ404.  
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 8، ص 335ـ336.  
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 8، ص419ـ420.  
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 4، ص 150ـ152.  
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 15، ص 215ـ217.  
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 3، ص 314ـ315.  
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 10، ص 312ـ314.  
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 8، ص 9ـ11.  
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 8، ص419ـ420.  
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 8، ص 527ـ528.  
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 8، ص 9ـ11.  
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 5، ص177.  
  • . ر.ک: صحیفه امام، ج 5، ص 75ـ76.