تأثیر فرهنگ عاشورا بر هنر و ادبیات فارسی
احمد احمدی بیرجندی
حماسۀ بینظیر کربلا به حق از حماسههای جاوید جهان است که هر سال با طلوع هلال ماه محرّم با سیمایی درخشانتر و وضعی کاملتر از سالهای گذشته در یادها زنده میشود، اگر چه هرگز از یادها نرفته و نخواهد رفت.
آنان که تاریخ حماسههای بزرگ ملل جهان را از پیش چشم گذراندهاند، اگر از سَرِ انصاف-به دور از تعصّبات ملی و قومی-به حماسۀ بیمانند کربلا بنگرند، و به عمق مصیبتبار آن، با همۀ ایثار و فداکاری در راه هدف مقدّس، توجه نمایند، درخواهند یافت که همۀ حماسهها و تراژدیهای دیگر در برابر آن رنگ باخته و اینجهانی و فاقد صفات عالی انسانی و بالاتر از آن احیاناً غیر الهی مینماید: یا غرور و خویشتنبینی است یا سلطهجویی و برتریخواهی یا عواطف (passions) زبونکننده مانند کینه و حسد و رقابتهای شهوانی و جاهطلبی. اصولاً حماسههایی که اسیر رنگ و نیرنگ است نمیتواند ویژگیهای حماسۀ واقعی و حقیقی و اهداف متعالی و دور از شائبۀ اغراض پست دنیوی و مادی را داشته باشد. قداست هدف است که حماسه را نیز مقدَّس جلوه میدهد و در حقیقت چنین است.
شما از سویی به حماسههای اساطیری و ملی ایران مانند: رستم و اسفندیار، رستم و سهراب و.... و از سویی دیگر به حماسههای ایلیاد و اودیسه اثر هُمر که از تراژدیهای بسیار کهن یونان است بنگرید، با آنکه از جهت قدمت و داشتن احساسات پاک و نیروی ذاتی پهلوانان و پیشبرد اهداف مشخص، در خور تأمل بسیار است و سالها حماسههای ایرانی سرمشق پهلوانیها و رزمخواهیها و تجسم صفات عالی بوده و در شرق و غرب مورد تحسین، با این همه فاقد خطوط برجستۀ حماسۀ
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 2صفحه 341
کربلا است و شاید بگوییم قابل مقایسه با آن نیست.
حماسۀ کربلا را هدفی جز خدا و رضواان الهی نیست. هدف این حماسۀ بزرگ، احیاء دین مقدّس اسلام و برپاداشتن معنای واقعی امر به معروف و نهی از منکر و احقاق حق و عدالت و مفهوم حقیقی انسانیت بود. امام حسین(ع) پس از وداع با قبر مطهر جدّش حضرت رسول(ص) در مدینه، راهی مکّه و از آنجا روانۀ عراق شد. سخنان گهربار حضرت سیدالشهدا(ع) تا آخرین لحظات حیات در مقابل دوست و دشمن در صفحات زرّین تاریخ حیات آن حضرت(ع) ثبت است. همه جا حق را بر مصالح شخصی و فردی ترجیح میدهد. کشته شدن برای امام- در مقابل هدف مقدس و بویژه در برابر قبول ذلّت و خواری-بسیار آسان است. در یک سو یزید است و وعدههای دنیوی، امّا با هزار خواری و رسوایی و در سوی دیگر فداکاری و ایثار و درس آزادگی به مردم زمان دادن و اتمام حجت و احیاء دین جدّ خود و بیداری و هوشیاری و سرانجام جنت و عدن الهی و بهشت جاودان. بر سر دو راهی: راه خدا-راه شیطان.
«انّا هدیناه السبیل اما شاکراً و اما کفوراً» (3 / دهر)
روشن است: حسین(ع) مهاجر به سوی الله است. او راه راست و آیین آن را از جدّ و پدر و مادر و برادرش آموخته، میداند از کجا آمده و به کجا میرود و ذرّهای درتصمیم راسخ خود تردید ندارد:
رهرو منزل عشقیم و ز سر حد عدم تا به اقلیم وجود این همه راه آمدهایم
این همه تحمل سختی کردن، بیوفایی و نابکاری و سست عنصری پارهای از مردم را دیدن که هنوز در سرآغاز راه است؛ حسین(ع) را آمادهتر برای انجام مأموریت الهی خود میکند؛ و شگفتا که همۀ یاران و عزیزانش سر بر خط فرمان دارند. همه میگویند:
سر خط لوح دلم جز الف قد تو نیست چکنم حرف دگر یاد نداد استادم
سایۀ طوبی و دلجویی حور و لب حوض به هوای سر کوی تو برفت از یادم
امام حسین(ع)، در کربلا، با جانبازیهای بینظیر خود و یاران وفادارش که بهترین یاران بودند؛ مکتب بزرگ شهادت و انسانسازی را پایهگذاری کرد. «سیدالشهدا» شایستۀ نام بلند آوازۀ «سرور شهیدان» است که با ایثار جان در راه محبوب ازلی و ابدی، کتاب سرخگون شهادت را در مذهب تشیع و امامت گشود و طبل رسوایی بنیامیّه و یزیدیان و خاندانهای پلید آنان را بر سر بازار جهان به صدا درآورد. حماسۀ بزرگ عاشورای حسینی به همۀ مکتبهای مادّی و مسلکهای فاسد و مستکبران
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 2صفحه 342
از خدا بیخبر نازپرود تنعّم که خوشی و لذّت زودگذر خود را در محرومیت حقپرستان و مستضعفان جهان میدانند، هشدار میدهد و به آنان میآموزد که حق پایمال شدۀ خود، به ویژه حق الهی و دین خدایی را به حق باید با ایثار جان و با قبول شهادت و حتی با اسارت زنان و فرزندان خود بگیرند؛ تا حکومت عدل اسلامی تحقق یابد. امّا به یقین، طی این راه بس دشوار و ناهموار است: در برابر اردوگاههای استکبار شیطانی و ستمگستری آنان، چارهای جز مقاومت و ایستادگی و استعانت از ذات حق نیست. باید در تصمیم خود پای بیفشریم و با چنگ زدن به «حبل الله» و توسل به «کلمۀ توحید» و «توحید کلمه» در عقاید دینی و اسلامی خود ثابتقدم باشیم و در شمار آنانی درآییم که قرآن در توصیف آنان آورده است:
«انّ الذین قالوا ربنا الله، ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکة الاتخافوا و لاتحزنوا و ابشروا بالجنة التی کنتم توعدون» (31 / فصّلت)
«آنان که گفتند: پروردگار ما الله است، سپس (در راه عقیده و ایمان خود) ایستادگی کردند، به یقین اینان افرادی هستند که فرشتگان بر آنها فرود میآیند (به آنان گویند) نترسید و اندوهگین مباشید، شادمان باشید به بهشتی که وعده داده میشوید.»
حضرت سیدالشهدا(ع) به حقّ مظهر کامل چنین ایثار و استقامتی است که هرگز در راه عقیده و دین جدّ خود: حضرت رسول اکرم(ص) تسلیم نشد و دست بیعت به سوی نااهلان دراز نکرد. بدین سان زندۀ جاوید شد و مکتبش درسآموز هزاران شهید دیگر و شهداء خونین کفنی که از حسین(ع) آزادگی و ایثار را آموخته و خواهند آموخت، گردید؛ زیرا:
مرد خدای تن به مذلّت نمیدهد کانسان به کسب عزّت و ذلّت مخیّر است
آن کس که در اقامۀ حق میشود شهید عمر ابد نصیب وی از موت احمر است
سربازی حسین و سرافرازی حسین امروز زینت سر هر تاج و افسر است
تا حشر بر قیام حسینی درود باد کاین درس زندگی بشر تا به محشر است
تاریخ اسلام و تشیّع از آغاز ظهور، شهیدان نامداری مانند: یاسر و بعدها فرزندش عمّار و همسرش سمیّه و بسیاری دیگر که نام و احوالشان را باید در «شهداءالاسلام» جستجو کرد و حمزۀ سیدالشهدا عموی گرامی پیامبر(ص) و شهیدان بدر و احد و دیگر غزوات و بعدها حُجر بن عدی و رشید هجری و میثم تمّار و ابنالسکیت عالم بزرگوار اهوازی و مسلم بن عقیل و هفتاد و دو تن خویشان و یاران باوفای حضرت سیّدالشهداء، حسین بن علی(ع) و حضرت زید بن علی بن
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 2صفحه 343
الحسین(ع) و یحیی بن زید و دهها و صدها شهید که نامشان در کتاب «شهداء الفضیلة» و مقاتل و در لابلای کتب تواریخ اسلامی برجاست و صدها شهید بزرگواری که در سالهای اخیر- در جنگ تحمیلی- در شمار شهیدان گذشتۀ ما در آمدند و نامشان در تاریخ شهید و شهادت همچنان ثبت است. چه بسا شهیدان خونین کفنی که نام و نشانشان بتدریج آشکار میشود و درخشندهتر جلوه و نمودی خواهند داشت. این شهیدان در زمان شروع جنگ تحمیلی که دشمن قصد حمله و فروگیری کلّ سرمایۀ مادی و معنوی ما را داشت، براستی فداکاری و ایثار را به حدّ اعلای ممکن رساندند. اینان پرورشیافتگان واقعی مکتب حسینی و ائمۀ اطهار(ع) بودند که هر یک در مقام و موقع خود اسوهای گویا و راهگشا برای جوانان عارف و پیران دلآگاه و سربازان ایثارگر و سپاهیان دلیر و از خودگذشتۀ ما بودند که عاشقانه خطر را به جان خریدند و خطر کردند تا به فوز عظیم و فتح مبین نایل شدند.
* * *
داستان نهضت حسینی آن چنان مصیبتبار و جانگداز است و تأثیر آن عمیق، که هرگز کهنه نمیشود و گرد فراموشی بر آن نمینشیند. این مکتب فضیلتآموز همیشه به روی عاشقان و پیروانش گشوده است. گویی هر سال با هلال محرم، خون پاک شهیدان کربلا جوششی تازه مییابد و سرهای شوریده را شوریدهتر و پیروان مکتب حسینی را شیفتهتر میسازد. البته نباید از پیروان مکتبهای مادّی یا شبهمادّی که تنها از جهت کسب امکانات رفاهی و لذّات بیشتر به زندگی مینگرند و کارها و برنامههاشان نیز در جهت تحقّق چنین اهدافی است انتظار داشت که به «مکتب شهادت» با دیدهای حقیقتبین بنگرند و حقیقت حیات آدمی را «اعتقاد راستین به حق و عدالت و روز بازخواست و جهان دیگر» و «جهاد و مجاهدت» در راه رسیدن بدان، بدانند. زیرا چنین باوری خاص برگزیدگان و فضیلت خواهان خداپرست و عارفان راستین و سالکان راه حق است. نه هر گمکرده راه به دورافتاده از حقیقت و جاهلان «خود محور» محصور در «خود بینی» و «خودخواهی».
یاللعجب! این عزا را –عزای حسینی را میگویم- چه خاصیتی و این مصیبت را چه ویژگی است؟ نمیدانم. من آن را تنها در خلوص عمل و هدف متعالی الهی و سیرۀ خاص امام حسین(ع) میدانم که جز حق و جز راستی سخنی بر زبان نراند و کاری غیر از رضای خدا نکرد، همچنان که رسول اکرم(ص) و پدر و برادر بزرگوارش و... چنین بودند. او در همه حال مظهر کامل سجایای انسانی و بزرگواری و اسوۀ استقامت و ایمان بود.
* * *
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 2صفحه 344
پس از قتل فجیع حضرت سیدالشهدا و فرزندان و یاران باوفای آن حضرت و روانه شدن کاروان خاندان اهلبیت(ع) و بازماندگان آن حضرت –علی بن الحسین(ع) و زینب کبری(س) و... – به سوی کوفه و از کوفه به شام و رساندن پیام خون و شهادت در همه جا، نخستین مرثیهها را خاندان عصمت و طهارت با چشمانی اشکبار و دلهایی تافته از درد و داغ سرودند.
بشیر بن جذلم که از ملازمان رکاب حضرت سجاد(ع) بود؛ گفت: وقتی حضرت سجاد(ع) با اهل بیت به محلی نزدیک مدینه رسید، دستور فرمود، خیمهها را برافراشتند و زنها را از شتران فرود آوردند، سپس به من فرمود: «ای بشیر، خدای پدرت را رحمت کند که مردی شاعر بود، آیا تو نیز بهرهای از هنر پدر داری؟» گفتم: آری! سپس فرمود: «برو به مدینه و مردم را از قتل پدرم اباعبدالله الحسین(ع) و فرزندان و یارانش با خبر کن و اشعاری در رثای پدرم بسرای.» من با چشم اشکبار اشعاری سرودم و سپس وارد مدینه شدم. به مسجد پیغمبر(ص) درآمدم و با گریۀ شدید این دو بیت را سرودم:
یا اهل یثرب لا مقام لکم بها قتل الحسین فادمعی مدرار
الجسم منه بکربلاء مضرّج و الرأس منه علی القناة یدار
شهر یکسره ضجه و ناله شد و مخدّرات از خانهها بیرون ریختند و شور و غوغا شهر مدینه را به لرزه درآورد. بسیاری با زبان اشک و مراثی، در غم از دست دادن جگر گوشۀ زهرای اطهر(س) شرکت کردند. مردم سراسیمه از شهر مدینه بیرون رفتند و به طرف دروازۀ شهر مدینه شتابان آمدند تا فرزند حضرت سیدالشهدا(ع) را تسلیت دهند.
بعدها نیز دربارۀ این واقعۀ جانگداز مراثی جانکاهی به زبان عربی و فارسی سروده شد. مراثی سیّد حمیری و کمیت اسدی و دعبل خزاعی معاصر امام باقر(ع) و امام صادق(ع) و امام رضا(ع) سروده شد و در کتابهایی همچون «ادبالطف» ثبت جریدۀ روزگار شد.
در زبان فارسی نیز از آغاز طلوع شعر فارسی قرن چهارم هجری شاعران فارسی زبان شیفتۀ اهل البیت(ع) در مقام بیان مراثی و مناقب خاندان عصمت و طهارت برآمدند و اشعاری در مراثی حضرت سیدالشهدا و سایر شهیدان سرودند که دیوانها مزیّن بدانهاست.
ظاهراً کسائی مروزی، که پیش از فردوسی، در قرن چهارم هجری میزیسته، در طلیعۀ شعر فارسی، زبان به مدح و منقبت اهل البیت(ع) گشوده، وی نخستین شاعر شیعی است که «سوگنامۀ کربلا» را با آه و درد و اندوهی عمیق سروده و پس از ابیاتی که در ابتدای قصیدهاش به عنوان «نسیب
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 2صفحه 345
و تشبیب» آمده و مطلع آن چنین است:
باد صبا در آمد، فردوس گشت صحرا آراست بوستان را نیسان به فرش دیبا
و پس از وصف زیباییهای طبیعت و نقش و نگار و گل و سبزه که در نهایت استادی است گوید:
هم نگذرم سوی تو، هم ننگرم سوی تو دل ناورم سوی تو، اینک چک تبرّا
کاین مشکبوی عالم وین نوبهار خرم بر ما چنان شد از غم چون گور تنگ و تنها
بیزارم از پیاله وز ارغوان و لاله ما و خروش و ناله کنجی گرفته مأوا
دست از جهان بشویم، عز و شرف نجویم مدح و غزل نگویم، مقتل کنم تقاضا
میراث مصطفی را فرزند مرتضی را مقتول کربلا را تازه کنم تولّا
تا جایی که میگوید:
آن میر سربریده، در خاک خوابنیده از آب ناچشیده گشته اسیر غوغا
تنها و دل شکسته بر خویشتن گرسته از خان و مان گسسته وز اهلبیت آبا
از شهر خویش رانده وز ملک برفشانده مولی ذلیل مانده بر تخت ملک مولی
بی شرم شمر کافر، ملعون سِنان ابتر لشکر زده برو بر چون حاجیان بطحا
تیغ جفا کشیده بوق ستم دمیده بیآب کرده دیده، تازه شود معادا
صفین و بدر و خندق حجت گرفته با حق خیل یزید احمق یک یک به خونش کوشا
پاکیزه آل یاسین گمراه و زار ومسکین و آن کینههای پیشین امروز گشته پیدا
آن پنجماهه کودک باری چه کرد ویحک کز پای تا به تارک مجروح شد مفاجا
آن زینب غریوان اندر میان دیوان آل زیاد و مروان نظاره گشته عمدا
مؤمن چنین تمنی هرگز کند؟ نگو، نی! چونین نکرد مانی، نه هیچ گبر و ترسا
تخم جهان بیبر این است وزین فزونتر کهتر عدوی مهتر، نادان عدوی دانا
تا جایی که میگوید و قصیدۀ خود را به پایان میبرد:
تا زندهای چنین کن دلهای ما حزین کن پیوسته آفرین کن بر اهلبیت زهرا(س)
باری، چگونه میتوان باور کرد که حادثهای چنین عظیم و نهضتی این اندازه ریشهدار و عمیق نیم قرن پس از پیامبر اکرم(ص) در سرزمینی نزدیک دارالحکومۀ علی(ع) اتفاق بیفتد و انعکاس گستردهای در شعر شاعران که حساسترین افرادند، نداشته باشد؟
با همۀ غلبهای که اختناق سیاسی و انحرافات فکری و عقیدتی از زمان سفیانیان و مروانیان و
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 2صفحه 346
عباسیان بر جهان اسلام داشته و از ترویج تشیّع و فلسفۀ خون و شهادت به سختی جلوگیری میکرده اند «سوگنامۀ کربلا» از سالهای اول رواج شعر فارسی و در اشعار عربی رواج گستردهای یافته است و به صورت اشعار ادبی، عامیانه و مردمی (نوحه و سرود) در بین مردم معمول بوده است.
سنائی غزنوی شاعر بلند پایۀ فارسی و عارف دلآگاه به احتمال زیاد شیعی مذهب در اواسط قرن پنجم هجری در غزنین ولادت یافته. گرچه در دیوان شعرش مدایحی از پادشاهان و صاحبان زر و زور دیده میشود ولی بعد از سفر به خراسان و ملاقات با مشایخ تصوّف؛ کارش به زهد و انزوا کشید. مثنوی حدیقةالحقیقة و طریق التحقیق و سیر العباد و قصاید بلند حکمی و عرفانی و اخلاقی وی نشان دهندۀ روح بلند عرفانی و اندیشههای زاهدانه و عارفانۀ وی میباشد.
سنائی در مناقب و شهادت امیرالمؤمنین و حسین بن علی(ع) اشعاری آورده است که ما بخشی از آن را نقل میکنیم:
پسر مرتضی امیر حسین که چنویی نبود در کونین
اصل و فرعش همه وفا و عطا عفو و خشمش همه سکون و رضا
مصطفی مرو را کشیده به دوش مرتضی پروریده در آغوش
دُرّی از بحر مصطفی بوده صدفش پشت مرتضی بوده
دشمنان قصد جان او کردند تا دمار از تنش برآوردند
عمروعاص از فساد رایی زد شرع را خیره پشت پایی زد
بر یزید پلید بیعت کرد تا که از خاندان برآرد گرد
شرم و آزرم جملگی بگذاشت جمعی از دشمنان بر او بگماشت
تا مر او را به نامه و به حیل از مدینه کشند در مِنهَل
کربلا چون مقام و منزل ساخت ناگه آل زیاد بر وی تاخت
راه آب فرات بربستند دل او زان عَنا و غم خستند
شمر و عبدالله زیاد لعین روحشان جفت باد با نفرین
برکشیدند تیغ، بیآزرم نز خدا و نه ز مردم شرم
سرش از تن به تیغ ببریدند و اند آن فعل، سود میدیدند
بعد از ستم بسیار و اسارت زنان و کودکان و بردن سر مقدّس حضرت سیدالشهدا به دمشق دربارۀ پیروزی ننگآلود یزید، چنین میگوید:
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 2صفحه 347
به دمشق اندرون، یزید پلید منتظر بود تا سرش برسید
پیش بنهاد و شادمانی کرد تکیه بر دنیی و امانی کرد
بیتی از قول خویش املا کرد کین دیرینه جست و اِنها کرد
دست شومش بر آن لب و دندان زد قضیب از نشاط و لب خندان
کین آبا بتوخته ز حسین خواسته کینهای بدر و حنین
هیچ ناورده در ره بیداد مصطفی را و مرتضی را یاد
کرده دوزخ برای خویش معدّ بوالحکم را گزیده بر احمد
راه آزرم و شرم بربسته عهد و پیمان شرع بشکسته
در پایان میگوید:
باد بر دوستان او رحمت باد بر دشمنان او لعنت
قوامی رازی (نیمۀ اول قرن ششم هجری) و عطار نیشابوری شاعر و عارف بزرگ (قرن ششم و اوایل قرن هفتم هجری) هر کدام به نوعی درد و داغ فاجعۀ خونبار کربلا را به زبان شعر بیان کردهاند؛ از جمله عطار میگوید:
کیست حق را و پیمبر را ولی؟ آیا حسن سیرت، حسین بن علی
قرة العین امام مجتبی شاهد زهرا، شهید کربلا
تشنه او را دشنه آغشته به خون نیم کشته سرگشته به خون
آن چنان یر، خود که برّد بیدریغ؟! کآفتاب از درد آن شد زیر میغ
گیسوی او تا به خون آلوده شد خون گردون از شفق پالوده شد
پس از چند بیت دردآلود و سوزناک میگوید:
با جگر گوشۀ پیمبر این کنند وآنگهی دعوی و داد دین کنند
هر که در رویی چنین آورد تیغ لعنتم از حق بدو آید دریغ
و سپس با کمال اخلاص عطّار آرزو میکند که کاش در آن تشویر و شور و آشوب آب میشد و در جگر فرزند زهرا(س) شرابی میگشت.
سیف فرغانی معاصر سعدی شیرازی از پیشروان تصوّف و عرفان در نیمۀ دوم قرن هفتم هجری با اندوهی جانکاه و غم و دردی آشکارا مردم را به عزاداری حسین(ع) فرامی خواند و میگوید:
ای قوم درین عزا بگریید بر کشتۀ کربلا بگریید
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 2صفحه 348
فرزند رسول را بکشتند از بهر خدای را، بگریید
از خون جگر سرشک سازید بهر دل مصطفی بگریید
دل خستۀ ماتم حسینید ای خسته دلان هَلا بگریید
در ماتم او خَمُش مباشید یا نعره زنید و یا بگریید
تا روح که متصل به جسم است از تن نشود جدا، بگریید
بر جور و جفای آن جماعت یک دم ز سر صفا بگریید
تا شسته شود کدورت از دل یک دم ز سر صفا بگریید
نسیان گنه صواب نبود کردید بسی خطا، بگریید
بسیاری از شاعران سخنور و درد آشنای ما در مصائب اهل البیت(ع) بویژه حضرت ابا عبدالله الحسین(ع) ترکیببندهای استواری سرودهاند که برخی از آنها سالهاست زبانزد خاص و عام است؛ از جمله: خواجوی کرمانی (قرن هشتم هجری)، بابا فغانی شیرازی (قرن دهم هجری)، وحشی بافقی (قرن دهم هجری) و از همه معروفتر و جانسوزتر دوازده بند محتشم کاشانی است که از شاعران اوایل عهد صفوی میباشد. این ترکیببند چنان شهرتی عام دارد که بر روی پارچههای سیاهرنگ به علامت عزا هر سال در بدنۀ تکیهها و حسینیهها و حتی در کنار مغازهها و خیابانها و کوچهها نصب میشود و عزای حسینی را که همیشه تازه است تازهتر میکند:
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بینفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است
تا جایی که میگوید:
خورشید آسمان و زمین نور مشرقین
پروردۀ کنار رسول خدا حسین(ع)
عدهای نیز به تقلید محتشم ترکیببندهایی در مراثی امام حسین(ع) ساختهاند که برخی در فصاحت و بلاغت و هنر به ترکیببند محتشم پهلو میزند و در برخی از ابیات بالاتر است از جمله:
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 2صفحه 349
صباحی بید گلی (قرن دوازدهم هجری) که چهار بند در ترکیببند خود آورده و چنین آغاز میشود:
افتاد شامگه به کنار افق نگون خور چون سر بریده ازین طشت واژگون
افکند چرخ مغفر زرّین و از شفق در خون کشید دامن خفتان نیلگون
آمادۀ قیامت موعود هر کسی کایزد وفا به وعده مگر میکند کنون؟
گفتم محرّم است و نمود از شفق هلال چون ناخنی که غمزده آلایدش به خون
تا جایی که میگوید:
جان امیر بدر و روان شه حنین سالار سروران سر از تن جدا حسین
وصال شیرازی (میرزا محمد شفیع) از غزلسرایان دورۀ قاجاریّه در نظم مثنوی نیز مهارتی داشته و داستان «فرهاد و شیرین» را که وحشی بافقی آغاز کرده بود؛ به پایان برد. وی هم در مصائب حضرت خامس آل عبا حسین بن علی(ع) ترکیببندی دارد و هم در مصیبت جانگداز حضرت امام حسن(ع) ترکیببندی دارد که از شهرت زیادی برخوردار است از جمله این دو بیت از همان ترکیببند است:
در تاب رفت و طشت ببر خواند و ناله کرد آن طشت را ز خون جگر باغ لاله کرد
خونی که خورد در همه عمر از گلو بریخت خود را تهی ز خون دل چند ساله کرد
پسرش میرزا احمد وقار که در سال 1232 هجری قمری چشم به جهان گشود بر اثر استعداد زیاد و پرورش در محیط هنر و شعر و خطاطی در شمار استادان نامدار در آمد و بعد از سفری که به هند کرد دیگر بار بر حسب دعوت حکمران فارس به شیراز برگشت. وی نیز مانند پدر ترکیببندی غمبار و جانکاه دارد که آغازش چنین است:
باز برآمد هلال ماه محرم دورۀ اندُه رسید و نوبت ماتم
زلزله افتاد در قوائم گردون ولوله افتاد در سلالۀ آدم
شد ز زمین بر فلک خروش پیاپی شد ز ملک بر زمین سرشک دمادم
در آغاز بندی دیگر از ترکیببند خود اشاره به عظمت فاجعۀ خونبار و ستم بیشمار یزیدیان کرده میگوید:
ظلم و جفائی که شد ز کوفی و شامی سوخت دل عالمی ز عارف و عامی
آنچه ز صدر سلف نرفت ز بیداد جمله به دور یزید یافت تمامی
آن که حلال و حرام از و شده پیدا خون وی آمد حلال جمع حرامی
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 2صفحه 350
نام کنیزی به دختری بنهادند کز پدرش جبرئیل کرد غلامی
شمر بر آن سینه جا کرد که آمد مخزن اسرار وحی حق به تمامی
در بند دیگری میگوید:
آه که کرد آسمان چه حیله گریها ساخت به آل نبی چه کینهورزیها
خیمهگه شاه سوختند و نمودند بیادبیها عیان و پردهدریها
تا جایی که با درد و آه میگوید:
بس گهر تابناک بحر رسالت ضایع و پایمال شد ز بد گهریها
داوری سومین فرزند وصال شیرازی نیز ترکیببندی دربارۀ زندگی حضرت رسالت پناه(ص) و اولاد طاهرین آن حضرت دارد که به مصائب آن دودمان الهی و خاندان نبوی(ص) نیز اشارتی کرده است.
میرزا محمد علی سروش اصفهانی (شاعر قرن سیزدهم هجری) نیز ترکیب بندی در ذکر مصائب شهیدان کربلا دارد که چنین آغاز میشود:
ای دیده خون ببار که ماه محرّم است نزد خدای، دیدۀ گریان مکرّم است
بی دیدۀ پر آب و نفسهای آتشین گر لاف مهر شاه زنی، نامسلّم است
بریاد نور چشم پیمبر ز آب چشم بالله اگر جهان همه دریا کنی کم است
بشناس در مصیبت سلطان کربلا قدر سرشک خویش که اکسیر اعظم است
در این ترکیب بند از آغاز حرکت حضرت سیدالشهدا(ع) تا مکه و از مکه تا کربلا را با بهترین صورتی به نظم درآورده است؛ از جمله میگوید:
آمد دو بهره رفته ز شب شاه تشنه کام بهر وداع در حرم سیّدانام
بنهاد روی پاک بر آن تربت لطیف زان پس که داد خواجۀ کونین را سلام
بی آفتاب روی تو بر ما نهاد روی ظلم از قفای ظلم و ظلام از پی ظلام
کردند آنچه بعد تو با خاندان تو در حیرتم که شرح دهم بهر تو کدام
خوابش ربود و ختم رسل را به خواب دید کای نوردیده، خیز و سوی کربلا خرام
بهر شهادت تو مقامی است در بهشت رو کشته شو، که منتظر توست آن مقام
دادش اجازت سفر کربلا رسول رفت از پی وداع سوی تربت بتول
در یکی از بندها با هنرمندی خاص زبان حال بنیهاشم و یاران و بستگان را چنین میسراید:
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 2صفحه 351
مرکب خدای را به سوی کوفه زین مکن خلق مدینه را ز فراقت حزین مکن
در شهر دین بجز تو کنون شهریار نیست بیشهریار، بهر خدا شهر دین مکن
بالله که اهل کوفه به خون تو تشنهاند آهنگ، زینهار بدان سرزمین مکن
فرمود: سوی مرگ همی خواندم قضا رو پنجه با قضای جهان آفرین مکن
اهل مرا اسیر و مرا کشته خواسته است ما را به ما گذار و جزع بیش ازین مکن
رفت از پی وداع سوی خانۀ خدا برخاست از مدینه خروشی ز هر سرای
در بند بعد ادامه میدهد:
بگرفت راه بادیه سالار کربلا مشتاق کشته گشتن و آمادۀ بلا
آمد نخست حرّ به سر راه شاه دین هر سنگ میزدش سوی خلد برین صلا
اول امیر لشکر کین بود و ای عجب شد اولین شهید به شمشیر ابتلا
یغمای جندقی از شعرای دورۀ قاجاریه هم در مراثی امام حسین(ع) اشعار بسیار هنرمندانهای سروده و هم در عزای آن حضرت نوحههایی ساخته است که مطلع یکی از آنها چنین است:
می رسد خشک لب از شط فرات، اکبر من نوجوان اکبر من
سیلابی بکن ای چشمۀ چشم تر من، نوجوان اکبر من
تا جایی که میگوید:
کرد تا لطمۀ باد اجل ای نخل جوان، باغ عمر تو خزان
ریخت از شاخ طراوت همه برگ و بر من نوجوان اکبر من
محمودخان ملکالشعراء صبا نوۀ فتحعلیخان صبای کاشانی شاعر قرن سیزدهم هجری ترکیببندی دارد در چهارده بند در رثای سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین(ع) که آغازش چنین است:
باز از افق هلال محرّم شد آشکار وز غم نشست بر دل پیر و جوان غبار
باز آتشی ز روی زمین گشت شعلهور کافتاد از آن به خرمن هفت آسمان شرار
گفتی رسیده وقت که زیر و زبر شود یکسر بنای محکم این نیلگون حصار
میرزا احمد صفائی دومین فرزند یغمای جندقی (قرن سیزدهم هجری) در جندق سکونت اختیار کرد. اغلب اشعارش در مراثی اهل البیت و بویژه اشعاری به صورت ترکیببند در عزای حضرت سیدالشهدا دارد؛ و نیز ترجیعبندی که این بیت در آن تکرار میشود:
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 2صفحه 352
خانمان آل زهرا رفت بر باد از جفایت آوخ از بیداد و داد از جور و فریاد از جفایت
شگفت آن است که ترکیببند وی - در اقتفای محتشم کاشانی – در 128 بند سروده شده و در سال 1315 هجری در تهران چاپ شده است.
محمد کاظم صبوری شاعر نامدار قرن سیزدهم هجری پدر ملکالشعرای بهار نیز ترکیببندی در دوازده بند سروده که براستی در برخی ابیات استادی و هنرمندی و چیرهدستی خود را در بیان مراثی به بهترین صورتی نشان داده است. چند بیتی از آغاز آن را در زیر نقل میکنیم:
درای کاروانی سخت با سوز و گداز آید
چو آه آتشین کز دل پر غصه بازآید
گمانم کاروانی از وطن آواره گردیده
که آواز جرس با نالههای جانگداز آید
اگر این کاروان است از حسین فرزند پیغمبر(ص)
چرا او را اجل منزل به منزل پیشواز آید
تا جایی که میگوید:
یزید از زادۀ خیرالبشر بیعت طمع دارد
چگونه طاعت جبریل با ابلیس، ساز آید؟
معاذالله مطیع کفر، هرگز دین نخواهد شد
وگر باید شدن مقتول، گو شو، این نخواهد شد
همای شیرازی از شاعران قرن سیزدهم هجری نیز ترکیببندی در عزای سیدالشهدا(ع) دارد.
ادیبالممالک فراهانی متخلّص به «امیری» از شاعران استاد قرن سیزدهم هجری است. وی به سائقۀ استعداد فوقالعادهاش در همۀ فنون ادبی و سرودن انواع اشعار مهارت یافت و در زبانهای فارسی، عربی و حتی زبان فرانسوی تسلّط خاصّی یافت. امیری فراهانی در مراثی اهل البیت(ع) ترکیببندی در چهاردهبند سروده است که در بند چهارم به مصیبت جانگداز حضرت امام حسن(ع) اشاره دارد و میگوید:
آه از مصیبت حسن و حال مضطرش احشای پاره پاره و قلب مکدرش
اللهاکبر از لب آبی که نیم شب نوشید و سرزد از جگر اللهاکبرش
آهی کشید و طشت طلب کرد و خون دل در طشت ریخت نزد ستمدیده خواهرش
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 2صفحه 353
و در بند پنجم به مصیبت جانگداز حضرت سیدالشهدا(ع) میپردازد و میگوید:
گر سرکنم مصیبتی از شاه کربلا ترسم شرر به عرش زند آه کربلا
لرزد زمین ز کثرت اندوه اهلبیت سوزد فلک ز نالۀ جانکاه کربلا
گر یوسفی فتاد به کنعان درون چاه صد یوسف است گم شده در چاه کربلا
آه از دمی که آتش بیداد شعله زد بر آسمان ز خیمه و خرگاه کربلا
در بند هشتم میگوید:
در کوفه از وفا و محبّت نشانه نیست وز مهر و آشتی سخنی در میانه نیست
این مردم منافق و زشت دو رویه را خوف از خدای واحد فرد یگانه نیست
در آغاز بند سیزدهم چنین میگوید:
آه از حسین و داغ فزون از شمارهاش و آن دردها که کس نتوانست چارهاش
و در آخرین بند به این حقیقت اشاره میکند و میگوید:
داغی که کهنه شد بیقین بیاثر شود وین داغ هر زمان اثرش بیشتر شود
آیةالله غروی اصفهانی معروف به «کمپانی» نیز اشعار زیادی در مدح و مصائب اهل البیت(ع) سرودهاند که ما از ترکیببند (دوازده بندی) آن شادروان، چند بیتی از بند اول نقل میکنیم:
باز این چه آتش است که بر جان عالم است باز این چه شعلۀ غم و اندوه و ماتم است
باز این حدیث حادثۀ جانگداز چیست؟ باز این چه قصهای است که با غصه توأم است
ماه تجلی مه خوبان بود به عشق روز به روز جذبۀ جانباز عالم است
مشکاة نور و کوکب درّی نشأتین مصباح سالکان طریق وفا حسین
میرزا یحیی مدرّس (قرن سیزدهم هجری)، جیحون یزدی (قرن سیزدهم هجری)، حاج شیخ عبدالسلام تربتی (قرن سیزدهم هجری)، جلال همایی (از شعرای بزرگ معاصر)، امیری فیروزکوهی (از شعرای بزرگ معاصر) و چند تن دیگر از شعرای معاصر ترکیببندهایی دارند که هر یک نشانهای است از اخلاص و هنرمندی آنان و عرض ادب به ساحت مقدّس حضرت سیدالشهدا(ع).
سخن گفتن از مرثیهسرایان و نوحهسرایان با احساس و اخلاص همچون جودی خراسانی که اشعار و نوحههای موزون آنان در بین مردم و هیئتهای عزاداری شایع و رایج است خود مبحثی جداست که باید در مقالتی دیگر بدان پرداخت.
باری، داستان کربلا و قصۀ جانسوز ایثار و شهادت حضرت امام حسین(ع) و یاران وفادارش
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 2صفحه 354
آن چنان انعکاسی عمیق در ادب فارسی دارد که دفترها از آن آراستهاند و اگر بحق این آثار گردآوری شود کتابهای بسیار و دفترهای زیاد بسنده نخواهد بود.
نکتۀ دیگری که بدان اشاره میکنم و میگذرم این است که حتی شاعران غیر شیعی از مکاتب فکری گوناگون در آثار شعر و نثر خود به عظمت حضرت سیدالشهدا توجه داشتهاند از جمله عبدالرحمن جامی در سفری در قرن نهم از هرات به صوب عراق رفته از زیارت بارگاه امام حسین(ع) چنین یاد کرده است:
کردم ز دیده پای سوی مشهد حسین هست این سفر به مذهب عشّاق فرض عین
همان طور که در زیارت مرقد حضرت علی(ع) با زبان دل و احساس خاصّ میگوید:
اَصبَحتُ زائِراً لَکَ یا شحنة النجف بهر نثار مرقد تو نقد جان به کف
و این سفر مقدس را به کعبه و از آن جا به مدینۀ منوره ختم میکند و برمیگردد و در بیتی خطاب به پیامبر اسلام(ص) چنین میگوید:
به کعبه رفتم وز آن جا هوای کوی تو کردم
جمال کعبه تماشا به یاد روی تو کردم
برکاتی که از نهضت حسینی(ع) نشأت گرفته و از آن جمله انقلاب اسلامی ایران و جانبازی شهیدان است خود داستانی دیگر است بسیار عمیق و دلکش.
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 2صفحه 355
پای نوشتها:
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 2صفحه 356