مبانی اعتقادی و زمینههای اجتماعی- سیاسی نهضت عاشورا
سید عطاءالله مهاجرانی
مقدمه
در آخرین روزهای عمر پیامبر اسلام(ص) جریان خلافت با تکیه بر سنتهای قوی و قبیلهای و جاهلی شکل گرفت. جریان امامت که ادامه منطقی نبوت بود، منزوی شد. علی(ع) در دوران حکومت پنج ساله خویش در جنگهای جمل و خوارج و صفین به ویژه در جنگ جمل و صفین رو در روی پیامدهای جریان خلافت ایستاد. حاکمیت معاویه بعد از معاهدۀ با امام حسن(ع) پیروزی و تثبیت سلطنت بود. ساختار حکومت معاویه و جانشینان او با واژه سلطنت دقیقتر تبیین میشود. سلطنت بنیامیه دو کار اصلی را در جهت بقای خود انجام داد:
الف: تحریف اسلام: جعل حدیث و سازماندهی جریانهای اعتقادی انحرافی مثل مرجئه و احیای ارزشهای قومی و قبیلهای و دامن زدن به مفاخرات قومی و هجو و طعن قبایل نسبت به یکدیگر.
ب: اضمحلال جریان امامت: از طریق سرکوب و قتل عام یاران و هواداران علی(ع) و اهل بیت او و نیز سب و هتک علی(ع) به عنوان چهره شاخص جریان امامت.
اوج آمیختگی این سیاستها و خط مشی در زمان یزید در عاشورای سال 61 هجری اتفاق افتاد در واقع آنچه در عاشورا گذشت و آنچه بر سر اهلبیت آمد به تمامی در سایه زمینه اعتقادی و سیاسی و اجتماعی بود که بنیامیه ایجاد کرده بودند. در این فضا، وقتی سرهای شهیدان، سر حسین بن علی(ع) و برادران و فرزندان و یاران او را بر نیزهها در میان جمعیت مسلمانان میگرداندند آنان افسوس نمیخوردند. بلکه هلهله و شادمانی نیز میکردند. دعبل بن علی خزاعی عمق و اوج این
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 253
فاجعه را به روشنی و به تلخی تصویر کرده است:
راس ابن بنت محمد و وصیه یاللرجال علی قناة یرفع
والمسلمون بمنظر و بمسمع لاجازع من ذا و لا متخشع
سر پسر پیامبر(ص) و جانشین او، ای مردم بر نیزه بلند است.
مسلمانان میبینند و میشنوند، اما کسی نالهای نمیکند و افسوس نمیخورد.
نه تنها اندوهی نمیخوردند که برخی به کشتن اهلبیت افتخار میکردند. کراجکی در رسالهای که با عنوان «کتاب التعجب» تنظیم کردهاست نوشته است:
«خانوادههایی در شام، پس از حادثۀ کربلا با عناوینی معروف شدند، مانند بنوالسراویل و بنوالسرج و بنواسنان و بنوالمکبری و بنواالطشنی و بنوالقضیی و بنوالدرجا.»
بنوالسراویل فرزندان آنانی بودند که لباس امام حسین(ع) را برداشته بودند.
بنواالسرج فرزندان کسانی بودند که بر پیکر امام حسین(ع) اسب تاختند. برخی از آنان نعل اسب خود را به قیمت گرانی به مردم فروختند و مردم نعل اسبان را بر سر در خانه خود میزدند و بدان افتخار میکردند. کراجکی نوشته است که این رسم تا زمان او نیز باقی بودهاست. عدهای از مردم نیز به تقلید و تبعیت نعلهای دیگری را بر در خانه خود میزدند.
بنواسنان فرزندان کسی بودند که نیزهای را که سر امام حسین(ع) بر آن بود حمل میکرد.
و بنوالمکبری فرزندان کسی بودند که پشت سر نیزهدار امام حسین(ع) حرکت میکرد و تکبیر میگفت.
و کانما بک یا ابن بنت محمد قتلوا جهاراً عامدین رسولاً
و یکبرون بان قتلت و انما قتلوا بک التکبیر و التهلیلاً
در عاشورا انگار پیامبر را کشته بودند، تکبیر را کشته بودند. اما تکبیر میگفتند. چه اتفاقی در سرشت و سرنوشت امت اسلامی افتاده بود که تیغ بر روی پیامبر خود کشیدند. بنیامیه نخست روح اسلام و قرآن، روح رسالت پیامبر(ص) را کشتند، سپس عاشورا اتفاق افتاد. اتفاق شگفتی که حتی یکی از علما یهود در مجلس یزید، یزید را سرزنش کرد و گفت:
«... این پسر دختر پیامبر(ص) شما بود که بدین سرعت او را کشتید؟ و با فرزندان او اینگونه رفتار میکنید. اگر فرزندی از موسی در میان ما باقیمانده بود او را میستودیم».
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 254
تیغ بر روی پیامبر کشیدن نیازمند زمینهسازیهای متنوع اعتقادی و سیاسی و اجتماعی بود که همه این امور در دوران بنیامیه، سازمان یافته بود. در این پژوهش زمینه نهضت عاشورا در ابعاد: الف: اعتقادی ب: سیاسی –اجتماعی، مورد توجه قرار گرفته است.
مبحث اول
1- زمینه اعتقادی نهضت عاشورا
امام حسین(ع) در مجموعه کلمات و سخنرانیهای خود که در هجرت بزرگ خویش از مدینه تا کربلا بر زبان آوردهاند. دو نکته اصلی و محوری را به عنوان مبانی اعتقادی و بالتبع سیاسی- اجتماعی نهضت خویش برشمردهاند.1-احیای دین 2- مقاومت و تقابل با حاکمیت یزید این دو امر در واقع ارتباطی اساسی با یکدیگر داشتند. زیرا اماته ارزشهای اعتقادی و انزوای اسلام توسط بنیامیه صورت گرفته بود. در یک کلام آنان چهره حقیقی دین را مضمحل ساختند و چهره تحریف شده و مشتبه آن را تبلیغ و ترویج نمودند. دریافت و شناختی که امام حسین(ع) از اسلام داشت، در نقطه مقابل دریافت و شناخت بنیامیه بود. مثل تقابل عدم و ملکه و امکان جمع این دو بینش و برداشت وجود نداشته و ندارد. نهضت عاشورا خط فاصل این دو جریان بود. خط فاصلی به روشنی و درخشندگی و اثر بخشی خون حسین(ع).
معاویه و کارگزاران او صحنه را به گونهای طراحی کرده بودند، که مردم باور داشتند هر کاری که آنان به عنوان خلیفه مسلمانان انجام دهند درست و رواست و هر کس با آنان به مخالفت برخیزد، فارغ از اینکه چه کسی است و چه میگوید بر خطاست و ریختن خون او نیز رواست. این تلقی بدون تدارک زمینه چنین اعتقادی میسر نبودهاست.
چنان که ابنالعربی در «العواصم من القواصم» شهادت حجربن عدی در مرج عذرا را توجیه میکند. میگوید: در مورد قتل حجر دو سخن وجود دارد. عدهای معتقدند که او به ناحق کشته شد و عدهای باور دارند که به حق کشته شده است. ما میگوییم اصل این است که هر که را امام بر حق بکشد. به حق کشته شده است و هر که معتقد است حجر به ستم کشته شده است باید دلیل بیاورد!
ابنحزم نیز معتقد است ابنملجم مرادی که علی(ع) را به شهادت رسانده بر اساس اجتهاد خود عمل کرده است و کار او بر صواب است. چنان که عمران بن صلان در وصف ابنملجم سروده است:
یا ضربة من تقی ما ارادبها الالیبلغ من ذی العرش رضوانا
انی لاذکره حیناً فاحسبه او فی البریه عندالله میزاناً
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 255
چه ضربتی بود از مردی پرهیزگار که میخواست خشنودی خداوند را کسب کند. هر وقت من به یاد او میافتم، میپندرام که کفه عمل او در نزد خداوند از همه سنگینتر است.
هر حکومتی نیازمند مشروعیت است و چنین اندیشهها و تلقیهایی زمینه اعتقادی مشروعیت حکومت معاویه و یزید بود. همین زمینهسازی بود که بر اساس چنان اندیشه و چنین روانشناسی اجتماعی، عبیدالله بن زیاد در کوفه میگفت: «اعتصموا بطاعة الله و طاعة ائمتکم و لاتختلفوا و لاتفرقوا فتهلکوا و تذلوا و تقتلوا...»
مراد او از طاعت امام، طاعت یزید بود. شهادت مسلم و پرتاب کردن پیکر او از فراز بام دارالاماره با همین توجیه عملی شد که مسلمبن عقیل از دایره اطاعت امام بیرون رفته است.
هر سخن یا عملی که به مفهوم مخالفت با حکومت باشد جزایش قتل و نابودی و تحقیر است زیرا مخالفت کننده با امام و خداوند مخالفت کرده است.
وقتی مسلم بن عقیل از مسلم بن عمرو باهلی جرعهای آب خواست. او برای آنکه عمق جان مسلمبن عقیل را بسوزاند گفت: انزاها ما ابردها...؟و لا ترزق منها قطره حتی تذوق الحمیم فی نار جهنم. مسلم بن عقیل را جهنمی میدانست که لحظاتی دیگر طعم حمیم جهنم را خواهد چشید. وقتی مسلم از او پرسید که تو چه کسی هستی؟ گفت: من کسی هستم که حق را شناختهام در حالی که تو از حق روی گرداندهای. از امام اطاعت میکنم در حالی که تو نافرمانی و عصیان نمودهای.
در کربلا عمرو بن حجاج زبیدی که یکی از فرماندهان سپاه بنیامیه بود. وقتی دید عدهای از سپاه نسبت به امام حسین(ع) گرایش دارند. به آنان گفت: در کشتن کسی که از دین خارج شده است تردید نکنید این فرد با امام مخالفت کرده است.
در بحبوحۀ عاشورا، عبدالله بن حوزه به امام حسین(ع) گفت: بشارت باد تو را به آتش دوزخ امام حسین(ع) پاسخ داد: انی اقدم علی ربی رحیم و شفیع و مطاع.
باید جستجو کرد که بنیامیه چه اندیشه باور دینی را ترویج کرده بودند که متکی بر آن سپاه او امام حسین(ع) را اهل دوزخ میدانستند؟ تردیدی نیست که حساب کارگزاران اصلی حکومت بنیامیه جداست. آنان اساساً اعتقادی به اسلام و رسالت پیامبر(ص) و اهلبیت او نداشتند و هیچگاه از سربلندی و عزت اسلام خشنود نبودند. سخن بر سر این است که معاویه بنیاد باورهای دینی مردم را چگونه دگرگون ساخت.
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 256
معاویه پس از معاهده صلح با امام حسن(ع) خطاب به مردم کوفه به صراحت گفته بود که برای انجام نماز و حج و پرداخت زکات با آنان نجنگیده است. جنگ او بر سر حکومت بوده است و در این راه هر مخالفتی را سرکوب مینماید. گفته بود: رضینا بها ملکا؛ خشنودی او به سلطنت است.
برای توجیه سلطنت و لوازم آن که قتل مخالفین و غارت اموال آنان بود. معاویه نیاز به یک تئوری داشت. نظریهای که به عنوان پشتوانه سلطنت عمل کند. ابن الحدید میگوید: معاویه نظریه جبر و ارجاء را مطرح میکرد. از این رو معتزله معاویه را تکفیر کردهاند.
در یک کلام، مرجئه باور داشتند که ایمان به خداوند کافی است و گناهان موجب مخلّد بودن انسان در جهنم نمیشود. شهرستانی در الملل و النحل همین نکته را وجه شاخص مرجئه تلقی کرده و معتقد است در حوزه مسائلی که به امامت مربوط میشود مرجئه با خوارج موافقت دارند.
معاویه نیازمند بود که آیین و اندیشه او را ترویج دهد که بر اساس آن تمامی کارهای او به عنوان خلیفه یا امام، مشروعیت یابد. این نکته از چشم مستشرقین نیز پنهان نمانده است. ویلیام مونتگمری وات در کتاب «فلسفه و کلام اسلامی» نوشته است:
«اینگونه طرز تفکر در زمینه سیاسی به این نتیجهگیری منجر شد که خلافت اموی با همه معاصی و گناهانش، از جانب خدا تصور شده است و مسلمانان نباید با آن مخالفت کنند». وقتی نظریه حکومت این بود که با ایمان میتوان مرتکب هر معصیتی شد. و این معاصی با توجه به ایمان اثری ندارد چنانکه در صورت کفر نیز هیچ گونه طاعت و عبادتی سودی نخواهد داشت. بنیامیه این استنتاج و بهرهگیری را نمودند که هر گناه و جرمی را میتوانند انجام دهند. چنانکه مدتها بعد یزید بن عبدالملک بن مروان، چهل نفر از شیوخ را در دربار خود حاضر کرد و آنان درباره شیوه حکومت گفتند که بر خلیفه یا خلفاء حساب و کتابی و عذابی نیست، هر گونه بخواهند میتوانند رفتار کنند.
از این رو، در دوران معاویه که هر گونه اندیشهای سرکوب میشد. اندیشه مرجئه تحسین و ترویج میگردید. اندیشهای که نسبت به امور واقع بیتفاوت و بیمسئولیت بود و همه داوریها را به روز قیامت واگذار میکرد. این واگذاری امور و سلم مطلق به تعبیر احمد امین نتیجه روشن و محتومش تأیید بنیامیه بود.
البته ظاهر امر این بود که آنان بنیامیه را تأیید سلبی میکردند نه ایجابی. اما واقعیت این بود که بنیامیه برای مشروعیت حکومت و عمل خویش به چنین تأییدی نیازمند بودند. اندیشهای که
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 257
عقل و در واقع تفکر را نفی میکرد و قائل به جمع بین ایمان و جور بود. البته بعداً افرادی که در مقطعی به ارجاء اعتقاد داشتند در اندیشه و باور خود تجدید نظر کردند و علیه آن باور و اندیشه سخن گفتند.
اندیشه مرجئه برای معاویه این فرصت را فراهم کرده بود که بگوید: الارض لله و انا خلیفة الله فما اخذ من مال الله فهو لی و ما ترکت منه کان جائز الی؛ زمین از آن خداست و من جانشین خدا هستم. آنچه از مال خداوند برمیدارم، از آن من است و آنچه رها میکنم نیز مجازم.
غارت بیتالمال، بذل و بخشش آن به حامیان حکومت و منع آن از مخالفان، به ویژه اهلبیت و پیروان آنان، شیوه معاویه بود. سپاه شام در این میان موقعیت ویژهای داشت. سپاه شام حدود 60 هزار نفر بودند و معاویه سالی 60 میلیون درهم به آنان میپرداخت. در نقطه مقابل مقرر کرده بود که درباره افراد بررسی کنید اگر دوستدار علی(ع) است نام او را از دیوان حذف نمایید. خانهاش را ویران کنید و او را عقوبت نمایید. به عنوان نمونه سهمیه تمامی بنیهاشم را قطع کردند و پرداخت سهمیه را منوط به بیعت امام حسین(ع) با یزید نمودند.
آنانی که از بخشش بیحساب و هنگفت معاویه بهرهمند بودند نیز لزوماً در جهت خواست و اراده او سخن گفتند. چنانکه شریح بن هانی درباره حجر بن عدی برای معاویه نوشت:
«شهادت میدهم که حجر نماز را بر پای میدارد. زکات میدهد به معروف امر میکند. از منکر نهی مینماید و مال و خون او حرام است. اگر میخواهی او را بکش و اگر میخواهی رهایش کن».
در واقع شریح برای معاویه این حقوق را به رسمیت میشناسد که میتواند خون مؤمنی را بر خاک ریزد و یا اموال او را اخذ نماید. این امکان برای خلیفه در اثر نظریهپردازی و جعل حدیث فراهم شده بود. کار به جایی رسیده بود که بر منابر این سخن مطرح میشد که آیا خلیفه مقام و موقعیتی برتر دارد یا پیامبر(ص)؟ آنان استنتاج میکردند که خلیفه اعتبار و ارزش بیشتری دارد!
طلایهداران جعل حدیث ابورقیه تمیم بن اوس الداری و ابو اسحاق کعب بن مانع بودند. یکی مسیحی مسلمان شده و دیگری یهودی به اسلام گراییده، هر دو در دربار و در خدمت معاویه بودند. علاوه بر آنان عمروبن عاص و سمرة بن جندب و ابی هریره نیز چنین وظیفهای داشتند. چنانکه سمرة بن جندب چهارصد هزار درهم از معاویه گرفت و حدیثی جعل کرد که آیه: «و من النّاس من یعجبک قوله فی الحیوة الدنیا و یشهد الله علی ما فی قلبه و هو الدّ الخصام و اذ تولی سعی فی الارض لیفسد
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 258
فیها و یهلک الحرث و النسل و الله لا یحب الفساد» (سوره بقره، آیات 204 و 205) درباره حضرت علی(ع) نازل شده است و آیه بعد که در وصف گروهی از مردم است: «و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله» (سوره بقره آیه 207) دربارۀ ابنملجم میباشد!
2- زمینه سیاسی – اجتماعی نهضت عاشورا
معاویه و پس از او یزید، با ترویج گرایش مرجئه و تأمین مشروعیت اعمال خویش عملاً اکثریت جامعه را در موضع تأیید حکومت خود قرار داده بودند. میتوان ترکیب یا لایههای اجتماعی آن روزگار را در نسبت با حکومت معاویه و یزید اینگونه تقسیم کرد:
1- قبایل حامی حکومت، آنانی که در حکومت مشارکت داشتند، مانند بنیامیه و هم پیمانان آنان.
2- قبایلی که به نسبت بذل و بخشش معاویه و یزید حکومت را تأیید میکردند.
3- گروههای مخالف حاکمیت، که اهلبیت و پیروان آنان در این حوزه قرار میگرفتند.
از سوی دیگر از آنجا که ارزشهای اسلامی همانند اخوت و عدالت فراموش شده بود. معاویه رقابتهای قومی و جاهلی را دامن میزده و شعلهور میساخت. او به خوبی میدانست که در فضای پرعصبیت تفاخر قبیلهای و جاهلی میتواند حکومت خویش را استمرار بخشد.
در این میان «شعر» به عنوان عنصر کارآمدی نقش درجه اول پیدا کرد. و ابزار جدی مفاخرات قومی شد. اشعار اخطل و فرزدق و جریر و... به خوبی فضای دهه چهل و پنجاه و شصت هجری را نشان میدهد. این مفاخرات تنها در محدوده شعر نیز باقی نمیماند. حدیثسازان میکوشیدند برای قبایل به ویژه برای خاندان بنیامیه احادیثی جعل کنند. احمد امین از ابنعرفه نقل کرده است که بسیاری از احادیث در شأن صحابه در دوران بنیامیه ساخته شد. آنان میخواستند بنیهاشم را تحقیر کنند. و نیز احادیثی در شأن قریش و انصار و جهینه و مزینه و اسلم و غفار و اشعریین و حمیریین ساختند.
بهرهگیری دیگر معاویه این بود که وقتی قبایل با یکدیگر خصومت پیدا میکردند هر طرف میکوشید با نزدیک شدن به حکومت موقعیت خویش را تحکیم بخشد. در چنین شرایط و فضاسازی اجتماعی، بدیهی است که اهلبیت پیامبر تنها میماندند. به ویژه معاویه میکوشید که نگذارد مسلمانان تحت حرکت یا شعاری وحدت پیدا کنند. به عنوان نمونه معاویه «تلبیه» را در مراسم حج
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 259
ممنوع کرده بود. سعید بن جبیر میگوید: ابن عباس در عرفه بود، از من پرسید: سعید چرا صدای تلبیه مردم را نمیشنوم؟ گفتم: مردم از معاویه میترسند. ابن عباس از خیمهاش خارج شد و با صدای بلند خواند: لبیک اللهم لبیک.
معاویه مشکل بزرگتری نیز در پیش روی داشت و آن نام و خاطره علی(ع) و حضور خاندان او در میان مسلمانان بود. نام علی(ع) را با سب و هتک و لعن همراه ساختند. این سب و لعن در مسجد نبوی که چند دهه پیش خانه علی(ع) هم بود انجام میشد. بسیاری از مواقع خانواده علی(ع) خود شنونده سب علی(ع) بودند. خطبههای جمعه آکنده از سب علی(ع) بود.
مغیرة بن شعبه که به عنوان والی کوفه منصوب شده بود وظیفه اصلی خود را سب علی(ع) میدانست و این امر را با جدیت پیگیری میکرد.
خط مشی قطعی معاویه همین بود. او در نخستین سال حاکمیت مطلق خود، که نخستین سال را سال جماعت خواند. یعنی سالی که همه مردم، همه گروهها در خلافت و حاکمیت معاویه به توافق رسیدند، اعلام کردم که: انی برئت الذمة ممن روی شیئاً من فضائل ابیتراب و اهل بیته؛ من بریالذمه هستم از کسی که سخن درباره فضیلت ابوتراب و خانوادهاش بگوید. به کار بردن ابیتراب با توجه از طرف معاویه انجام میشد.
در نقطه مقابل معاویه به عمالش نوشته بود که در هر شهر و دیاری مأموریت دارند شهادت شیعیان را قبول نکنند، آنان را طرد کنند و در برابر، طرفداران عثمان را دریابند. آنان را به خود نزدیک نمایند، آنان را اکرام کنند و نام تمامی پیروان و دوستداران عثمان را با نام پدر و نام عشیره برای معاویه ارسال کنند.
ابن ابیالحدید مطلب بسیار مهم و حساسیتبرانگیزی را در این مورد نقل میکند. نوشته است ترویج فضایل و مدح عثمان آنچنان گسترده شد که معاویه نامهای به عمال خود نوشت که در مورد فضایل عثمان دیگر فعالیت و تبلیغ کفایت میکند. درباره دیگر صحابه نیز تبلیغ کنید. بدیهی است او صحابهای را مطرح میکرد که ترویج آنان ترویج حکومت او بود مثل ابی هریره و سمرة بن جندب. احادیث جعلی را به شکل جزواتی در سراسر قلمرو حکومت میفرستادند. معلمان همین مطالب را به کودکان میآموختند. خطبا در مساجد همین مطالب را مطرح میکردند.
وقتی عدهای به معاویه گفتند تو که به همه اهدافت رسیدی. از بدگویی و لعن علی(ع) دست بردار. گفته بود: «میخواهم کودکان بر این بدگوییها و لعنها تربیت شوند و قامت کشند و بزرگان پیر
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 260
شوند تا دیگر یادکنندهای باقی نماند، که یاد او و فضیلتهای او را بداند و زنده نگهدارد».
طبیعی بود که معاویه در این راه از هزینه کردنهای گسترده و هنگفت پرهیز نداشت. به حدی که او را پرخرجترین خلیفه دانستهاند.
این منظومه تنها با سب و لعن علی(ع) پایان نمیپذیرفت. معاویه و عمالش تصمیم بر نابودی جریان امامت داشتند. قتل و غارت اموال دوستداران علی(ع) حلقه دیگر این سلسله فعالیتها بود.
ابن ابیالحدید از امام محمد بن باقر(ع) روایت پراهمیتی نقل میکنند که معاویه و عمالش با شیعیان چگونه رفتار میکردند. «و لانا من علی دمائنا و دماء اولیائنا و وجد الکاذبون الجاحدون لکذبهم و جهودهم موضعاً یتقربون به الی اولیائهم و قضاة السوء و عمال السوء فی کل بلده...»
«فقتلت شیعتنا فی کل بلده و قطعت الایدی و الارجل علی الظنه و کان من یذکر بحبنا و الانقطاع الینا سجن او نهب ماله او هدمت داره».
سمرة بن جندب که به عنوان حاکم بصره تعیین شده بود، هشت هزار نفر از مردم را کشت. جرم آنان این بود که دوستدار علی(ع) و اهلبیت او بودند و یا اینکه متهم شده بودند که در قتل عثمان دخالت داشتهاند. زیاد به سمره گفته بود: نگران نیستی که بیگناهی را کشته باشی؟ میگوید: نه اگر هشت هزار نفر دیگر را هم بکشم نگران نیستم. در مدینه سمره خانههای مردم را خراب میکرد و زنان قبیله همدان را به اسارت گرفت و در بازارها فروخت و این نخستین بار بود که زنان مسلمان در بازارها فروخته شدند. قبیله همدان از شیعیان علی(ع) بودند و همین جرم برای سمره کافی بود. ابناثیر از قول سمره نقل میکند که گفته بود: اگر خداوند را هم مثل اطاعتم از معاویه، اطاعت میکردم هیچگاه مرا عذاب نمیکرد!
به بسر بن ارطاة که از طرف معاویه حاکم مدینه شده بود فرمان داد که هر کس از اطاعت معاویه سرپیچی کند او را به قتل برساند و شیعیان علی(ع) را هر جا که دید بکشد. پیداست مدینه برای معاویه اهمیت به سزایی داشته او میخواست پایگاه خانواده پیامبر(ص) را در مدینه منهدم کند. همانگونه که مقر بیتالمال را از کوفه به شام منتقل کرد و تصمیم گرفته بود منبر رسولالله را نیز از مدینه به شام ببرد. میخواست مدینه به عنوان یک کانون مقاومت در برابر او شکسته شود. بسر بن ارطاة حدود سی هزار نفر را در مدینه و مکه به قتل رسانید. علاوه بر آن عدهای را نیز در آتش سوزاند. به تعبیر ابن ابیالحدید زمانه و شرایطی شده بود که مردم ترجیح میدادند که به آنان زندیق و یا کافر گفته شود اما شیعه علی(ع) شناخته نشوند. کار به جایی رسیده بود که نام علی(ع)
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 261
برده نمیشد. اگر میخواستند مطلبی را از علی(ع) نقل کنند میگفتند ابوزینب چنین گفته است و یا گفته میشد قال الشیخ. علاوه بر آن بنیامیه از اینکه از نام علی(ع) بر فرزندان خود استفاده کنند منع شده بودند.
در دوران حاکمیت یزید، تمامی این امور یعنی ترویج اندیشه مرجئه، تبلیغ اختلافات قبیلهای و تحسین شاعران که به هجو یکدیگر مشغول بودند و سرکوب خانواده پیامبر(ص) شدت بیشتری پیدا کرد. امام حسین(ع) در دوران حاکمیت معاویه احتیاط هوشمندانهای را پیشه کرده بود. هرگاه شیعیان درخواست میکردند که آماده قیاماند، امام حسین(ع) به آنان سفارش میکرد که صبور و هوشیار و مراقب باشند.
میدانست معاویه با شیوههای مخصوص به خود هر حرکت و نهضتی را خاموش و منکوب میکند بدون آنکه آن حرکت یا نهضت بتواند تأثیر اجتماعی تعیینکنندهای داشته باشد. البته شیوه امام حسین(ع) در برابر معاویه سکوت نبود که معاویه بتواند از سکوت امام حسین(ع) به عنوان تأییدی بر حکومت خود بهره گیرد. برعکس، امام حسین(ع) با هشدارهای صریح و افشاگرانه خود به تحلیل و تبیین چهره معاویه و ساختار حکومت او میپرداخت. چنانکه در نامهای که امام حسین(ع) برای معاویه نوشت بدون کمترین پردهپوشی عمق قساوت و جنایت و حرمتشکنی معاویه را بیان کرد.
مروان بن حکم عامل و والی مدینه برای معاویه نوشته بود که عمرو بن عثمان گفته است عدهای از مردم عراق و چهرههای شاخص حجاز با حسین(ع) ارتباط دارند و در صدد مخالفت با معاویه هستند. مروان بن حکم از معاویه خواسته بود که نظرش را در این مورد بیان کند. معاویه نامهای برای امام حسین(ع) نوشت و او را به وفاداری و تمسک به معاهده و پرهیز از ایجاد اختلاف در میان مسلمانان توصیه و نصیحت کرد. امام حسین(ع) در پاسخ به معاویه ضمن نفی سخنچینان و جاسوسان، اعلام کرد که درصدد جنگ با معاویه نیست. اما نکاتی را برای معاویه نوشت که آیینه واقعیتنمای حکومت معاویه بود:
«آیا تو نبودی که حجر بن عدی و یاران نمازگزار عابد او را که ستم را انکار میکردند و با بدعت مخالفت مینمودند، به معروف امر میکردند و از منکر نهی مینمودند و در راه خداوند از ملامِت ملامتکنندگان بیمی نداشتند آنان را به ستم کشتی در حالی که به آنان، به سوگندهای شدید و وعدههای موکد امان داده بودی؟
آیا تو قاتل عمرو بن الحمق نیستی که از صحابه پیامبر(ص) بود. عبد صالحی که عبادت بسیار
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 262
جسم او را نحیف و رنگ او را زرد کرده بود. او را نیز پس از اینکه امان داده بودی کشتی. آیا تو کسی نیستیکه زیادبن سمیه را به عنوان فرزند پدر خودت معرفی کردی و سنت پیامبر(ص) را نادیده گرفتی و او را براهل اسلام مسلط ساختی. مردم را میکشد و دستها و پاهای مردم را میبرد، چشمان آنان را میل میکشد. آنان را بر تنه درخت به درا میکشد. گویی تو – معاویه – از این مردم نیستی و این مردم هم از تو نیستند. آیا تو نبودی که به زیاد نوشتی هر کس را بر دین علی است بکشد و آنان را مثله کند مگر دین علی غیر از دین پسر عمویش پیامبر اسلام(ص) است...»
عبدالله علائلی این نامه امام حسین(ع) را فریادی در برابر ستم و تجاوز معاویه میداند. نامهای که فیالواقع علل نهضت امام(ع) را تبیین میکند.
امام حسین(ع) با این واقعیت تلخ روبرو بود که اسلام دگرگون شده بود و آنچه به نام اسلام مطرح و ترویج میشد کاملاً بر خلاف و معکوس حقیقت اسلام بود. اسلام اموی مسلط بود و سلطنت معاویه و یزید که متکی بر چنین اسلامی بود هر چه مجال و قدرت بیشتری میگرفت، حقیقت اسلام را بیشتر تحریف مینمود. امام حسین(ع) به روشنی میدید که رسالت پیامبر(ص) و قرآن و همۀ جهاد و رنجهای علی(ع) فراموش شده است. اسلامی ترویج میشد که مشخصهاش سب و لعن علی(ع) است. از طرف دیگر مردم با چنین اسلامی تربیت میشدند. تحریف آنچنان کارساز بود که گاه در مسلمان بودن و یا نماز خواندن علی(ع) تردید میکردند. نقطه اوج و خاتمه کار یزید این بود که بتوانند تأییدی از امام حسین(ع) برای خود بگیرند. بیعت امام حسین(ع) با یزید میتوانست به مفهوم مشروعیت حاکمیت یزید و تأیید تمامی جرایم و جنایات بنیامیه قلمداد شود. امام حسین(ع) درست در همین مرحله با نهضت عاشورا هم اسلام را که مثل ستارهای از مدار خود خارج شده بود، در مدار قرار داد و هم بنیان حاکمیت نامشروع بنیامیه را با مشروعیت و تلالؤ خون خویش افشا و مضمحل ساخت و هم فضای جامعه اسلامی را دگرگون نمود.
نهضت عاشورا، آیین سکوت و تسلیم مرجئه را در برابر واقعیت قرار داد که دیگر آنان نمیتوانستند نسبت به جنایت عظیم یزید بیتفاوت بمانند. درگیریهای جاهلی و قبیلهای نیز تحت تأثیر نهضت عاشورا خاموش شد. شاعران نمیتوانستند نسبت به این جریان عظیم بیتفاوت باشند. مردم نیز در عمق جان خود تکان خورده بودند. گدازههای غم و حسرت در جان آنان میگداخت. مقاومتهای پی در پی مردم مدینه و مکه، نهضت توابین... انعکاس اثر تعیینکننده عاشورا بود.
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 263
مبحث دوم
مبانی اعتقادی نهضت عاشورا
1- امام حسین(ع) به روشنی میدانست که معاویه و یزید درصدد نابودی حقیقت اسلام و زوال رسالت پیامبر اسلام(ص) برآمدهاند. معاویه و یزید اعتقادی به اسلام نداشتند. معاویه حتی نسبت به زنده ماندن نام پیامبر(ص) ناخشنود و مسألهدار بود. وقتی ابوالدرداء به معاویه توصیه کرد که در ظروف طلا و نقره نیاشامد و به او گفت: از پیامبر(ص) شنیدهام که هر کس در ظروف طلا و نقره بیاشامد درون خود را از آتش دوزخ انباشته است. معاویه میگوید: اما من در این قضیه اشکالی نمیبینم.
مطرف پسر مغیرة بن شعبه میگوید: با پدرم به نزد معاویه رفتیم. دیدم پدرم بسیار غمگین است. گفتم: چه شده است؟ گفت: از نزد پلیدترین انسانها میآیم. به معاویه گفتم: حالا که حکومتت تحکیم پیدا کرده است و سن و سالت هم بالا رفته است. بنیهاشم را هم دریاب. به آنان صله رحم کن تا نامت به نیکی بماند. گفت: هیهات! هیهات که نامم بماند. ابوبکر سالها خلیفه بود و رفت. عمر خلیفه بود و رفت. اما برای محمد(ص) هر روز پنج بار فریاد میزنند که: اشهد ان محمّداً رسول الله کدام یاد من باقی بماند؟
مسعودی در مروج الذهب نقل میکند که معاویه گفت: بعد از آنکه نام خلفای سه گانه بمیرد و نام محمد زنده بماند چه عمل باقی خواهد ماند؟ مگر اینکه نام محمد(ص) نیز دفن شود و از بین برود.
اگر معاویه برانداختن نام و یاد پیامبر(ص) و رسالت او را و اهلبیت او را با پیچیدگی انجام میداد، یزید دیگر پروایی نداشت او اساساً تربیت اسلامی نداشت. به تعبیر عبدالله علائلی یزید اساساً تربیت مسیحی داشت. مادرش از بنی کلب بود و این قبیله قبل از اسلام مسیحی بودند و هنوز آثار و عوارض فرهنگ تربیت مسیحیت در این قبیله باقی بود. یزید دوران کودکی و نوجوانی خود را در میان همین قبیله گذراند و در نزد برخی از مسیحیان نسطوری تربیت شد.
2-با همه دسیسهها و ترفندهایی که معاویه داشت امام حسین(ع) نسبت به پیمان صلح متعهد و پایبندی بود. این نکته را در نامهای به صراحت به معاویه نوشته بود که معاذالله ان انقض عهدا عهده الیک اخی الحسن؛ پناه بر خداوند میبرم که پیمانی را که برادرم بسته است نقض کنم. البته امام حسین(ع) در نامه مفصلی که بعداً به معاویه نوشت و به شهادت حجر بن عدی و عمرو بن حمق
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 264
اشاره کرد. نامه پرصلابت دردمندانهای که آیینه زمانه امام حسین(ع) است. در آن نامه امام حسین(ع) اشاره کرد: «و ما اظن ان لی عندالله عذرا فی ترک جهادک! و ما اعلم فتنه اعظم من ولایتک امر هذه الامة»؛ گمان نمیکنم در برابر خداوند برای ترک جهاد با تو – معاویه – عذری داشته باشم. و هیچ فتنهای را نیز بزرگتر از حکومت تو بر این امت نمیدانم.
امام حسین(ع) برای احیای دین رسول خدا، اصلاح امت، در برابر اجبار به بیعت با یزید که به معنی به رسمیت شناختن این فتنه عظیم بود مقاومت کرد. امام حسین(ع) به روشنی فلسفه حرکت و نهضت خود و بنیان اعتقادی نهضت خویش را در مدینه در مجلس ولید بن عقبه بیان کرد:
«انا اهل البیت النبوة و معدن الرسالة و مختلف الملائکة و محل الرحمة و بنا فتح الله و بنا ختم و یزید رجل فاسق شارب خمر قاتل النفس المحرمة معلن بالفسق و مثلی لا یبایع لمثله ولکن نصبح و تصبحون و ننتظر و تنتظرون اینا احق بالخلافه و البیعة».
امام حسین(ع) همین مضمون یعنی تقابل کامل اسلام با حاکمیت یزید را در عبارتی دیگر به مروان بن حکم گفتند. مروان به امام حسین (ع) سفارش کرد که با یزید بیعت کند. گفت خیر دین و دنیای تو در بیعت با یزید است!
امام حسین(ع) آیه استرجاع را تلاوت نمود:
انا لله و انا الیه راجعون و علی السلام و السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید.
حکومت یزید و استمرار این حکومت به معنی پایان یافتن اسلام بود. امام حسین(ع) نیز تمام هویت و اعتبارش به دلیل نسبتی است که با اسلام دارد. حمایت و حضور او استمرار حیات پیامبر(ص) و علی(ع) است و او چگونه میتواند یزید را به رسمیت بشناسد.
در یک کلام نهضت او، نهضت عاشورا احیای اسلام و اصلاح امت رسولالله و افشای ماهیت ضد دینی حکومت بنیامیه بود.
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 265
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 266