فرهنگ عاشورا
رجبعلی مظلومی
«فرهنگ عاشورا» را باید از آنان پرسید که دست و دل در کار عاشوراییان داشتهاند و سوختهاند و نه از آنها که دستی بر آتش دارند و دل بیگانه از ماجرا، آنان که در میدان بودند، خود را در حسین(ع) میدیدند و لب از هر گفتنی بسته. (کان را که خبر شد خبری باز نیامد.)
اما آنان که واقعه را شنیدند و یکباره صیحه زدند که «وای حسین کشته شد»، اینان را هم گریه امان نداد که از ناله و شیون، فراتر سخنی داشته باشند.
فقط میگفتند: چرا؟ آن پاک چرا؟ آن آقا چرا؟ آن زادۀ زهرا چرا؟
و نمیتوانستند بگویند: آن، چرا تشنه؟ چرا بییار؟ چرا در بیابان خشک؟ و چرا در پیش چشم زن و فرزند؟
و ای کاش میگفتند: چرا به تهمت؟ چرا به نامردی؟ چرا با سنگ نفاق و چرا با چوب خیانت و تیغ ستم؟
مگر این است جزای آن همه خیرخواهی، اصلاح امت رسول خدا و تلاش برای سامان بخشی مردم پریشان؟
اما، آن کسان که هنوز به ساحل نرسیده بودند که خبر شدند و فقدان یار، اما زیانآور بودند و در دل، پر از ایمان و باور، لب گشادند و بیواهمه از تبعید و قتل، به زبانی که همه طوفانانگیز بود، از رویی منقبت که آن عزیز را چرا؟ و از رویی مرثیه و شکایت بود که این فراق چرا؟
میخواستند که «عظمت» را بر جای آرند، همان را که به انکار سپرده میشد،
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 13
و میخواستند که «وصال حق» را دوباره در طلب گیرند، همان را که زمان به کهنگی میسپرد. «لعن الله امهً سَمعَت بذلک فرضیت به.»
مبادا سکوت و مبادا آرام دل در سکوت و رضا به این حال هرگز.
این بدور ماندگان از صحنه، دور ماندۀ زمان و مکان، با سینهای فراخ، آمادۀ هر بلا چنین فریاد میکردند:
-عقبة بن عمر سهمی با لطیفترین و سلیسترین شعر (آری با زبان شعر که هم نافذ باشد و هم تا قیامت به جا بماند) گفت:
اگر دیدگان ما بخواهند روشن و خشنود باشند و شما در این دنیا دلتنگ و هراسان باشید، آن دیدگان کور باد.
در بادیۀ کربلا بر قبر حسین گذشتم
و سیل اشک من بر تربت مزارش فروریخت
بی درنگ لب به رثای او گشودم و بر غمش گریستم
[آری بر غمش، بر غم حسین، بر آن غم که دل حسین را پیش از شهادت سوزانده بود و غم من بود که حسین را چرا ندارم؟]
بر خفتگان خاک کربلا سلام باد.
سلامی که همراه باد صبا با غبارها بر آن قبرها مینشینند
همواره از مشک و عنبر این قبور سرشار باشند.
-از سید حمیری:
این قطعه از صدها قصیده شیواتر و رساتر حکایت دل او را باز میگوید:
بر قبر ابوعبدالله الحسین بگذر
هنگامی که به مزارش میرسی،
از شتر فرو آی و دیر زمانی بر خاکش بنشین
بر آن پاکِ پاکزاده گریه کن
به خاطر پدر و مادر مقدس و مطهر او اشک بریز
- از دعبل:
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 14
چند بیت از «تائیّه» فقط:
فاطمه، ای دختر منبع خیرات، برخیز و گریه کن
آن ستارگان روشن را که بر بیابانها فرو غلتیدهاند
بر آن قبرها که ... بر آن قبرها که... در دل نهر در کنار کربلا،
بر شط فرات آرامگاه شدهاند گریه کن.
- از امام شافعی:
از قلب من آه برمیآید و خاطرم غمناک است
آن کس کیست که این پیام از من به حسین برساند
هر چند از پیام من گروهی برنجند و بیزاری بجویند.
پیام مرا به آن شهید برساند که پیراهن او
به رنگ گلهای ارغوانی خضاب شده است
آن نیزهها و شمشیرها که بر تو فرود میآمدند، بر تو میگریستند
و اسبها در غم تو به جای شیهه نعره میکشیدند
به خاطر آل محمد دنیا به زلزله افتاد
و صخرهها در کوهها، از داغشان آب شد.
ستارگان در آسمان فرو مردند و کهکشانها لرزیدند.
پردهها چاک خورد و گریبانها دریده شد
بر رسولالله که «بنی هاشمی» است صلوات میفرستند
و فرزندانش را به خاک و خون میکشند و این عجب است!
اگر گناه من این است که آل محمد را دوست میدارم
از این گناه هرگز توبه نخواهم کرد
آنان شفیعان من به روز رستاخیزند.
- از ابنجوزی:
ای حسین، قسم میخورم که آنچه میگویم راست است
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 15
اگر من در کربلا شاهد روزگار تو بودم
در راه رهایی تو هر چه داشتم فدا میکردم
و دشمنان تو را از زهر شمشیرم میچشاندم
و با نوک سوزان نیزهام جانشان را میسوزاندم
ولی افسوس که از بخت بد من، روزگارم به عقب افتاد
و اکنون که فرصت یاری شما از کفم رفت
اینقدر هست که غم من و اشک من به خاطر شما جاویدان باشد.
و برای آنکه بدانید دشمن میخواست با قتل حسین «عظمت اسلامی» را از دید مردم و از قبول آنان زایل کرده باشد، این قطعه را هم بخوانید:
سر پسر دختر رسول اکرم (که پدرش وصی رسول است) در میان مسلمانان بر نیزه زده میشود و مسلمانان این منظره فجیع را میبینند و حکایتش را میشنوند
ولی در میانشان نه کسی از این جنایت جزع میکند و نه درد میکشد
ای سرمه به چشمانی باد که تو را تماشا کنند
و آن گوش که فاجعۀ قتل ترا میشنود، از شنوایی محروم باد
وه که: در این جهان، باغی را نمیشناسم که تمنا نکند
که ترا به آغوش بگیرد و آرامگاه ابدی تو باشد.
امام صادق(ع) دوست میداشت «مرثیه» به گونهای خوانده شود که گویا خواننده بر سر قبر حسین(ع) ایستاده و با همان شور و حرارت که دارد، مرثیه را ایراد میکند.
و مانع از این میشد که مرثیهای بطور رسمی خوانده شود بلکه میفرمود: «همانطور بخوانید که در مجامع خودتان (بطور خودمانی و بیتکلف) میخوانید.»
- اما در ایران و به فارسی و از زبان محتشم:
روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار
آن خیمهای که گیسوی حورش طناب بود شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار
جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل گشتند بیعماری و محمل شتر سوار
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 16
تا اینکه سر زد آن عمل از امت نبی روحالامین ز روی نبی گشت شرمسار
وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد
- از وصال شیرازی:
زینب چو دید پیکری اندر میان خون
بی حد جراحتی، نتوان گفتنش که چند؟
خنجر بر او نشسته چو شهپر که بر هما پیکان از او دمیده چون مژگان که از جنون
گفت: این به خون تپیده نباشد حسین من
می گفت و میگریست که جانسوز نالهای آمد ز خنجر شه لب تشنگان برون
کای عندلیب گلشن جان آمدی بیا ره گم نگشت، خوش به نشان آمدی بیا
- اما از قاآنی:
بارد چه؟ خون. که؟ دیده، چسان؟ روز و شب، چرا؟ از غم؟ کدام غم؟ غم سلطان کربلا
نامش چه بُد؟ حسین، ز نسل که؟ از علی مامش که بود؟ فاطمه، جدش که؟ مصطفی
چون شد؟ شهید شد، به کجا؟ دشت ماریه کی؟ عاشر محرم، پنهان؟ نه برملا
شب کشته شد؟ نه، روز، چه هنگام؟ وقت ظهر شد از گلو بریده سرش؟ نی نی از قفا
سیراب کشته شد؟ نه، کس آبش نداد؟ داد، که؟ شمر، از چه چشمه؟ ز سرچشمۀ فنا
مظلوم شد شهید؟ بلی، جرمی داشت؟ نه کارش چه بُد؟ هدایت، یارش که بُد؟ خدا
این ظلم را که کرد؟ یزید! این یزید کیست؟ از اولاد «هند»، ز چه کس؟ از نطفۀ زنا
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 17
کبر این ستم کند؟ نه! یهود و مجوس؟ نه! هندو؟ نه، بتپرست؟ نه، فریاد از این جفا!
- از سرمست:
سر بیتن که شنیده است به لب سوره کهف یا که دیده است به مشکوة تنور آیت نور؟
کوفیان دست به تاراج حرم کرده دراز آهوان حرم از واهمه در شیون و شور
انبیا محو تماشا و ملایک مبهوت شمر، سرشار تمنا و تو سرمست حضور!
- از عمان سامانی:
خواهرش بر سینه و بر سر زنان رفت تا گیرد برادر را عنان
شه سراپا گرم شوق و مست ناز گوشۀ چشمی بدان سو کرد باز
دید مشکین موئی از جنس زنان بر فلک دستی و دستی بر عنان
زن مگو، مردآفرین روزگار زن مگو، بنتالجلال، اختالوقار
زن مگو، خاک درش نقش جبین زن مگو، دست خدا در آستین
پس ز جان بر خواهر استقبال کرد
کای عنان گیر من آیا زینبی؟ یا که آه دردمندان در شبی؟
جان خواهر، در غمم زاری مکن با صدا بهرم عزاداری مکن
با تو هستم جان خواهر، همسفر تو به پا این راه پویی من به سر
هست بر من ناگوار و ناپسند از تو زینب، گر صدا گردد بلند
هر چه باشد تو علی را دختری ماده شیرا! کی کم از شیر نری
با حسینی لب هر آنچ او گفت راز شد به گوش زینبی بشنید باز
با زبان دیگر این آواز نیست گوش دیگر محرم این راز نیست
- و بالاخره از صادق سرمد، که «فرهنگ عاشورا» را در بیان خود جمعآوری کرده است:
دیدۀ حقبین گشا و طلعت حق بازبین تا تو هم نادیده بگشایی لب تمجید از او
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 18
آن که زاد و مُرد آیین ستم از زادنش آن که جان داد و جهان شد زندۀ جاوید از او
آن که باطل از کسی نشنید و خود جز حق نگفت
آن که با خون بوستان معدلت را آب داد و آن که بنیان ستم بیشاخ و بن گردید از او
آن که پرچمداری اسلام را با خون خرید تا به پا گشت و علم شد پرچم توحید از او
آن که از میلاد او تاریخ حق مبدأ گرفت و آنچه شد تاریخ حق، تاریخ حق گردید از او
عاقبت دیدی که ظالم پیش پایش سر نهاد
عاقبت دیدی که ظالم بر سر دولت نماند
دولت باطل نپاید ور بپاید دیر و زود دست حق خواهد بساط چیدهاش برچید از او
دولت حق، دولت خاص حسین بن علی است دولتی کز مکرمت دولت شبی زایید از او
- و آخرین سخن از محمد علی گویا:
میسوخت در لهیب بتی آتشین زمین میساخت پایههای غروری نوین زمان
میساخت خون و تیغ و شهامت حماسهای با عشق و با فضیلت و ایثار توأمان
آزادی و فضیلت یکسو به هم قرین خودرأیی و رذیلت یکسو به هم قران
یک سوی اوج رایت مردان جان به کف یک سوی موج لشکر خونخوار و جانستان
مردی به پای خاست که افتد ز پای، ظلم جانی ز دست رفت که ماند بجا جهان
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 19
بر پای خاست از دل دریای پر ز خون افراشت قامتی که قیامت کند عیان
فریاد زد بهوش! اگر نیست دین ترا آزاده باش و توسن آزادگی بران
این آخرین کلام خداوند عشق بود آندم که میگذشت از این تیره خاکدان:
«هرگز اساس جهل نبوده است استوار هرگز بنای ظلم نمانده است در امان»
و این بود اشارتی از هزار حکایت، والسلام
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 20