جلوه های طبیعت و عناصر آن در شعر جنگ

‏جلوه های طبیعت و عناصر آن در شعر جنگ ‏

                                                                                  دکتر منوچهر اکبری 

                                                                                  استاد دانشگاه تهران

 

‏از جمله محورها و موضوعهایی که در بررسی شعر جنگ می توان مورد نقد و بررسی قرار داد بسیج و جلوۀ طبیعت و عناصر آن در ساحت تخیلات و مجازها و استعارات و وصفهای شاعرانه، به زبان دیگر تأثیر رنگ پذیری و اقتران طبیعت و مظاهر آن در شعر جنگ است. اگر چه در ثبات و وحدت طبیعت در تمامی اعصار جای تردیدی نیست اما طبیعت به تناسب جریانهای مختلف هر عصر و اندیشه های شاعر هر دوره رنگی خاص به خود می گیرد. مثلاً: گل سرخ، شقایق، دشت، کوه، رود، جنگل، نسیم، طوفان هماره ثابت اند و در اصل آنها هیچ تغییری روی نداده است اما وقتی در حوزه رنگ‌پذیری و شبیه‌سازی‌های شاعرانه واقع می شوند نقش و رنگ و صبغۀ جدیدی به خود می گیرند. مثلاً طبیعت در شاهنامه فردوسی و در قلمرو تخیلات حماسی با طبیعت در دیوان منوچهری و ساحت تخیلات او فرق دارد. دید فردوسی و تعریفها و صورتگریهایش از کوه و ابر و رود و طلوع خورشید با دید و برداشت عنصری و انوری و منوچهری و نظامی و سایر شعرای طبیعت‌گرا یکسان نیست. نکته این است که دخل و تصرف شاعرانه تا چه میزان می تواند در استخدام طبیعت و تغییر لباس آن مؤثر افتد؟ اندکی از دوره های اوج و شکوفایی طبیعت گرایی ادبیات به جلوتر می آییم تا برسیم به روزگار خودمان که مسلماً روند زندگی ماشینی به میزان قابل توجهی از‏


حضورج. 42صفحه 246
‏آشنایی و رابطه انسان با طبیعت کاسته است تا حدی که بسیاری از تخیلات و تشبیهات دیوان منوچهری و انوری و عنصری و... امروز برای ما بیگانه می نماید و حتی برای درک آنها شاید دچار مشکلات هم می شویم: ‏

‏1. از جمله دلایلی که می توان برای این بیگانگی بیان کرد اینکه: ‏

‏ما بیشتر از آنکه با طبیعت به طرز زنده و محسوس ارتباط داشته باشیم، دچار طبیعت گرایی تصویری و مصنوعی شده ایم. ما گل سوسن را جز در گلفروشیها و از پشت شیشه (ویترین) یا صفحه تلویزیون ندیده ایم. مثلاً در برنامۀ راز بقا، و از ده زبان آن حتی به یک زبانش هم آشنایی نداریم. روزها از پی هم می گذرند و فصلها در آمد و شدند، بهار از کنار ما می گذرد بی آنکه ما را در جلوه ای از آن همه آیات الهی به تفکر وا بدارد. و یا حداقل از این گذر عمر عبرت بگیریم، ما حتی با هوای آزاد و نسیم گذرا بیگانه ایم. با گلها قهر کرده ایم تا حدی که شمعدانی کوچک پشت پنجره اطاقمان از بی آبی می خشکد. رگبار باران را از پشت پنجره و شیشه دود آلود می نگریم و کمترین تخیل و تحولی از این نمودها و جلوه های طبیعت در ذهنمان پدید نمی آید. از آنجا که این مقال را جای بررسی تطور و تحول و صبغه و جلوۀ طبیعت در بستر شعر پارسی نیست تنها به رگه های آشنایی از تخیلات شاعران، آنجا که از جنگ تأثیر پذیرفته اند، اشاره خواهیم کرد، تا از این بررسی بر ما روشن شود که آیا طبیعت در عالم شعر هم مثل ما مرده و ایستا است یا زنده است و پویا، و اگر زنده است میزان این تحرک و پویایی تا چه حد است؟ مثلاً نسیمی که کارش پیام رسانی از یار و دیار معشوق و گل و بهار و ریحان و فروردین... بود آیا امروز در حوزه تخیلات جنگی پیامهای نظامی و یا خبر شهادت مظلومانۀ رزمندگان اسلام را از خطوط مقدم به قسمتهای پشت جبهه یا از سنگری به سنگر دیگر خواهد برد؟ آیا در خشونت و کشتار و خرابی و ویرانی باز هم نسیم از بهاران و عطر شقایق خبر خواهد آورد؟ یا از عطر خون شهیدانی که مردانگی و شرف و ایثار و مقاومت را تا پای جان ایستاده اند نوید عروج خواهد آورد؟ آیا نسیم خطۀ تفتیدۀ جنوب با نسیم گلزار و مصلای شیراز یکیست؟ آیا نسیم آتشگون جبهه های خون و آتش با نسیم روحبخش آب رکناباد یکیست؟ پیام نسیم هنگام نوازش بیرق خونچکان و به اهتراز درآمده بر مزار هر شهید حماسه آفرین چیست؟ ‏

‏آیا می توان کشتار (ترور) دست جمعی‏


حضورج. 42صفحه 247
‏دشتی از شقایق را در یورش شبانۀ تانکهای دشمن هنگامی که لاله و نسترن و سوسن و گل و سرخ در خوابند، نادیده گرفت؟ ‏

‏آیا می توان از کنار خونهای جاری گلهای پرپر خونین شهر به سادگی گذشت؟ ‏

‏آیا می توان پیکرهای زخمین و قامت شکستۀ نخلهای سربریدۀ جنوب را فراموش کرد؟ ‏

‏آیا مقاومت و مظلومیت کارون و بهمنشیر و کرخه نور و جزایر مجنون در برابر هجوم ناجوانمردانه و مکرر دشمن را، جز جلوه ای از تأثرات طبیعت از جنگ باید دانست؟ ‏

‏از جمله تصاویر و تشبیهاتی که در اکثر اشعار جنگ می توان دید، عکس‌برداری و شبیه سازی از لاله و شقایق است. شباهت تصاویر در احضار و استخدام لاله و شقایق از میان گلها به حدی به هم نزدیک است و یکسان، که باید گفت: در مواردی مستعمل و بی روح شده، پویایی و تازگی خود را از دست داده است. برای نمونه به ابیاتی چند در این مورد اشاره می کنیم: ‏

‏ ‏

فصلی به راه عشق جان ارزان فروشیم 

فصل دگر لاله صفت از خاک جوشیم ‎[2]‎ 

خاک تو با خون بهم آمیختند 

لاله از آن خاک برانگیختند‎[3]‎ 

بذر شقایق همه جا کاشتند 

رایت صبح ظفر افراشتند‎[4]‎ 

***

سبزیم و شکوه سرو در قامتمان 

سرخیم و حضور لاله ها آیتمان‎[5]‎ 

برتن کفن است و باد از وادی عشق 

گلبوسه زند به گونۀ رایتمان ‎[6]‎ 

ای لاله های ارغوانی / ای واژه ای آسمانی / آلاله های پرپر عشق / ‎[7]‎ 

***

لاله ای با درد و داغ آمیخته 

ساغری با درد و داغ آمیخته ‎[8]‎ 

از فروغ لاله های درد و داغ 

دست هر دشت تو روشن از چراغ ‎[9]‎ 

***

گفتی شقایقهای در خون خفته بنگر 

بر گور کودک مادر آشفته بنگر‎[10]‎ 

کی دیده بودی خون شود تنپوش هامون 

یا لاله روید از دل امواج کارون ‎[11]‎ 

***

سپاه لالۀ حمراست یا که خون شما 

به صف درآمده لشکر به دشت و هامون زد‎[12]‎ 

گشته گلگون رخ خونین وطن خوزستان

لاله گون، مشک فشان، قلب وطن خوزستان ‎[13]‎


حضورج. 42صفحه 248
ببین که شعله خندان لاله می رقصد 

بسوز مرغ غزلخوان در این زبانۀ باغ 

هزار پرچم خونین لاله در جنبش 

به یاد بود شهیدان جاودانۀ باغ‎[14]‎ 

***

مرا چون لاله پرپر می پسندد 

به موج خون شناور می پسندد‎[15]‎ 

چو خواهد پایدار و سرفرازم 

مرا بی پا و بی سر می پسندد 

***

شهیدان لاله های سرخ باغند 

به راه رهروان چشم و چراغند 

درون قلب خصم دون همانا 

حدید گرم سرخ و سرب داغند‎[16]‎ 

***

در سینۀ ما، لاله میعاد شکفته است

در غربت غمبار گل یاد شکفته است

***

شور تکبیر شما، شعشعۀ شب شکن است

شعله باورتان لالۀ دشت وطن است ‎[17]‎ 

***

با داغ هزار ساله خندید شهید 

از باغ خزان چو لاله کوچید شهید 

هرچند در این میانه جان داد ولی 

جان دگری به عشق بخشید شهید‎[18]‎ 

***

‏اینک گزینش ابیاتی چند از سایر قالبهای شعری برای نشان دادن جلوه طبیعت و عناصر آن. ‏

ای ابر پر صلابت آبی زدیده بفشان 

با مرگ لاله طی شد افسانۀ بهاران ‎[19]‎ 

***

رویید گل شقایق از سینۀ خون 

اندیشه کن از قیام دیرینۀ خون ‎[20]‎ 

با دیدۀ طوفانی تاریخ نگر 

آیندۀ خاک را در آیینۀ خون ‎[21]‎ 

***

می تراود ژاله رنگ خون ز جام لاله ها 

شعله بر می خیزد از گلگونه کام لاله ها 

از شهیدان کفن خونینه می آرد خبر 

پیک خون پیغام خونین از پیام لاله ها‎[22]‎ 

***

به اشک ژاله نوشتند بر صحیفۀ گل 

که لاله از بدن پاره پاره می جوشد 

زباغ حادثه بوی شقایق آمد باز 

مگر که خون شهیدان هماره می جوشد‎[23]‎ 

***

از گرد راه رسید سواران لاله ها 

با تیغ آفتاب به میدان لاله ها 

مست است دشت و باغ زعطر گلاب خون 

از هر شهید رسته به بستان لاله ها‎[24]‎ 

***


حضورج. 42صفحه 249
ای گل لاله که خون کفنی 

راوی داغ کدامین چمنی؟‎[25]‎

***

جبهه سرتاسر زخون رنگ گل احمر گرفته 

گویی از آلاله ها دشت و دمن زیور گرفته ‎[26]‎ 

***

یاران به دوست دل بسپارید 

و آنکه خسان به هیچ شمارید 

در لاله زار جبهه دمادم 

گلیاد حق به سینه بکارید‎[27]‎ 

***

این بیشمار لاله رخان در هوای یار 

تا روز وصل ثانیه ها را شمرده اند 

***

چون لاله زباغ خلق سربرکردی 

از نافۀ عشق تن معطر کردی ‎[28]‎ 

***

لاله ها در چمن وصل چه برلب راندند 

که هزاران سخن را به نشید آوردند‎[29]‎ 

‏علیرغم این که به یکی دو نمونه از هر شاعر (آن هم نه تمامی شاعران) اکتفا کردیم با این حال اشتراک دید و همسانی تصاویر و تخیلات و تشبیهات در نمونه ها کاملاً مشهود است. البته ما این یکسانی تصویرها را عیب نمی دانیم و نمی گوییم: چرا تا این حد برداشتها و تلقیها به هم نزدیکتر است؟ افسوس که روش کار در این کتاب مقایسه ای نیست تا نمودار و قوت و ضعف صور خیال هر شاعر را نشان دهیم. البته هیچکدام از شاعران معاصر هم مدعی نیستند که از جهت قدرت و نفوذ و رسوخ در طبیعت می توانند دستی به کله گوشۀ منوچهری بسایند؛ اگر چه از بعد و تعهد شاعری که زندگی را «عشق است و کباب است و رباب و...» می داند او را به هیچ عنوان در حد و هم شأن شاعران متعهد عصر خویش قرار نخواهیم داد. ‏

‏اگر ملاک و محور را جنگ قرار دهیم باید گفت طبیعت به دو صورت در شعر شاعران بسیج شده است: ‏

‏الف. مواردی که طبیعت و نمودهای آن را با برداشتهای شاعرانۀ دوره های پیشین ادب فارسی به خدمت فرا خوانده اند، که می توان تا حدی به شواهد مربوط به لاله و شقایق استناد جست. ‏

‏ب. مواردی است که طبیعت و جلوه های آن تحت تأثیر جنگ و برکات و پیامدهای آن قرار دارد و در بعضی از سروده ها کاملاً در لباس نظامی ظاهر شده اند؛ مثلاً اشعار زیر بار بیشتری را در این مورد به خود اختصاص داده اند.‏


حضورج. 42صفحه 250
بر پیکر پاره اش نظر اندازید 

گوری ز گل سرخ برایش سازید 

آهنگ زرگبار در آغاز نبرد 

با زخمۀ خون برای او بنوازید‎[30]‎ 

‏نصرالله مردانی ‏

او رشک سپیده در سحرخیزی بود 

همپای نسیم در دلاویزی بود 

هرچند که سبز بود، از شاخه فتاد 

این رسم کدام برگ پاییزی بود‎[31]‎ 

‏قیصر امین پور ‏

بر قله لاله پرچم افراشته شد 

بنگر که به عالم افراشته شد 

بس خیمه خونرنگ شقایق امروز 

بر دامنه های شبنم افراشته شد‎[32]‎ 

‏احمد عزیزی ‏

‏بهترین نمونه از این سروده ها دو رباعی زیر است که در همین فصل به نقد دقیقتر آنها خواهیم پرداخت. ‏

‏فرمان شکفتن‏

فرماندۀ سرخپوش گل فرمان داد 

فرمان شکفتن به گل خندان داد 

آلاله شهید تیر رگبار بهار 

سر بر سر زانوی بنفشه جان داد‎[33]‎ 

‏احمد خوانساری‏


حضورج. 42صفحه 251
‏بسیج سرخ‏

در جبهۀ سبزه لاله سنگر دارد 

وز فوج شکوفه جبهه سنگر دارد 

در خط مقدم بسیج گل سرخ 

فرمانده گل شکوه دیگر دارد‎[34]‎ 

  ‏احمد خوانساری ‏

نمونه هایی از سایر قالبهای شعری: 

شهادت لاله ها را چیدنی کرد 

به چشم دل خدا را دیدنی کرد 

ببوس ای خواهرم قبر برادر 

شهادت سنگ را بوسیدنی کرد‎[35]‎ 

‏قیصر امین پور ‏

روییده بس که لاله از آتش مسلسل 

دامان جان و دل را سوزد شرارۀ خون ‎[36]‎ 

‏احد ده بزرگی ‏

در برگریز سنگر همواره می شکوفد 

فوارۀ رگانت چون لالۀ بهاری ‎[37]‎ 

‏حسن حسینی ‏

تندر تکبیرتان طوفان سرخ روزگار 

نعره های نور جاری از گل رگبارتان 

آذرخش تیرتان دیواره های شب شکست

شعله زد خورشید گل در گلشن پندارتان؟‎[38]‎

‏نصرالله مردانی ‏

‏تجلی طبیعت در قلمرو جنگ در ابیاتی چند از مثنوی «بهار در خون» سروده شاعره متعهد سپیده کاشانی کاملاً آشکار است: ‏

جوشید از اوج یقین گلهای باور 

گل کرد بر شاخ زبان گلهای سنگر 

گلهای ما در خون و در آتش شکفتند 

با بلبلان آتش افشان راز گفتند 

بوی بهاران عطر باروت است اینجا 

لب بسته مرغ عشق مبهوت است اینجا 

اینجا بهاران ریشه در خوناب دارد 

هرگل در اینجا پای در سیلاب دارد 

این باغ را بانگ مسلسل عندلیب است

حق در نبرد قوم داود و صلیب است

این باغ را بانگ هزاران خمسه خمسه است

گلهای گلچین بیشمار و دسته دسته است

بارند برما روز و شب گلهای آتش 

ابلیسیان شوم آن دیوان سرکش 

اینجا چو سرو سبز ما بر خاک افتد 

یکدشت گل از سینۀ صد چاک افتد 

باران خون بر خاک مظلومان چو بارد 

با خود بهاران در بهاران مژده آرد‎[39]‎ 

نمونه دیگر به قرار زیر می باشد: 

می آید از دیار بهاران سپاه گل 

بر سر نهاده دختر صحرا کلاه گل 

با جنبش دلاور جنگل چریک باد 

در خون کشد به بیشه شب پادشاه گل


حضورج. 42صفحه 252
 با بانگ پر طنین ظفر کاوۀ بهار 

فرمان داد آورد از بارگاه گل ‎[40]‎ 

‏نصرالله مردانی‏

نبضتان با نبض آهنگ شقایق ها شگفت

شوق یورش شعله زد در بستر رگهایتان 

همسفر با بوی گلها همره بال نسیم 

می نوردد دشت را تکبیر شور افزایتان‎[41]‎ 

‏احمد خوانساری ‏

شکستند آخر طلسم خزان 

سواران گل در پناه ظفر 

به زیر سم اسب مردان صبح 

گل شعله روید به راه ظفر‎[42]‎ 

‏نصرالله مردانی ‏

‏انسان، این گمشدۀ خاک، گاه گاهی از صحبت با همنوعان خویش روی می گرداند و به تناسب حال و هوا و موقعیت خویش به اشیا و طبیعت و پرندگان و موجودات غیر ذیروح پناه می برد و در پناه قدرت تشخیص که سابقه اش حتی به دورانهای اولیه تاریخ و انسان شناسی بر می گردد، آنها را طرف صحبت قرار می دهد. اگر کسی شاعر باشد و از قدرت تخیل و ابداع نیز در این گفتگو استفاده کند قادر است حوزۀ واژگان و ترکیب را در یک زبان گسترش دهد و چه بسا که زیباترین تصویرهای تخیلی را بیافریند و با همین آفرینش شاعرانه به کلمات و تعابیر رنگ جاودانگی ببخشد. اگر این گفتگو به آفرینش و سرودن شعر هم منجر نشود، به گونه ای دیگر به قلمرو ارتباطات انسان با طبیعت وسعت بخشیده است. نمونه کامل و عالی این تشخیص را خارج از قلمرو شعر می توان در زندگی کاملترین انسان پس از رسول خدا(ص) و نخستین شهید محراب حضرت علی(ع) یافت، چرا که آن حضرت به نقل مورخین، مواقعی که بسیار دلتنگ می شد و کسی را لایق درددل نمی دانست و اهل دلی را نمی یافت، کنار چاهی رفته سر مبارک را در چاه خم کرده برای سبک شدن گفتنی ها را با چاه می فرمود، که این امر در اشعار و آثار ادبی و تاریخی نیز مایۀ تلمیحی خوبی شده است. انسان هماره سعی داشته با طبیعت و مظاهر آن ارتباط برقرار کند با گل و گیاه درخت و کوه و رود و جنگل و مهتاب و ستاره و موج و دریا و باد و نسیم و... صحبت کند و اگر قادر نیست حرفهای آنها را بشنود حداقل سخنان خود را به گوش آنان می رساند و یا در دو نقش بازی کرده و هم با آنان حرف می زند و هم از زبان آنها پاسخ می دهد. البته همۀ مردم از این امکان و اعتبار بهره نمی گیرند. جماعتی معدود و صاحب ذوق و خلاقند که به اطراف خویش با وسعت نظری خاص می نگرند و پیام نسیم را در گذر‏


حضورج. 42صفحه 253
‏ از گلزار شهیدان متوجه می شوند، و برای ما از نبض شقایقها حرف می زنند و زبان خاموش جنگل را نیز درک می کنند و ناخوانده به شب نشینی نیلوفرها حاضر می شوند و دست تکدی چنارها را بی اندک تحفۀ درویشانه و دشت ‏‎[43]‎‏ پس نخواهند داد. از آن جماعت یکی شاعران هستند که شاعران هم، همگی دارای این قدرت و امتیاز نیستند مگر مولوی و حافظ و سعدی... که حسابی جداگانه دارند. ‏

‏شاعران عصر ما نیز به تناسب توشۀ خویش از کنار طبیعت به سادگی نگذشته اند و در بعضی از سروده هایشان علیرغم اینکه سرودۀ جنگی و حماسی است طبیعت را بسیار لطیف و شاعرانه به استخدام درآورده ثمرۀ مکالمات خود را با طبیعت در قالب اشعاری قوی و بدیع ریخته اند. در مجموع می توان در بسیج طبیعت در شعر جنگ توفیق را رفیق راهشان دانست. ‏

‏اینک نمونه هایی چند برای اثبات این مدعا: ‏

ببین لاله هایی که در باغ ماست

خموشند و فریادشان تا خداست

چو فریاد با حلق جان می کشند 

تن از خاک تا لامکان می کشند 

سزد عاشقان را در این روزگار 

سکوتی از اینگونه فریادوار 

بیا با گل لاله بیعت کنیم 

که آلاله ها را حمایت کنیم 

حمایت زگلها گل افشاندن است

هماواز با باغبان خواندن است ‎[44]‎ 

‏حسین حسینی ‏

‏و سرودۀ دیگر از همین شاعر: ‏

در زمین امروز خورشید شهیدان کاشتن 

چیست آیا حاصلش، فردای روشن داشتن 

دانۀ خورشید چون در خون نشیند بامداد 

در نوردد خاک را آوازۀ گل کاشتن 

آنکه می پنداشت ما دست از شکفتن می کشیم 

سخت افکندش زپا خام و خطا پنداشتن 

خوش بود در مقدم باد بهاران چون شهید 

پرچم از فوارۀ خون در چمن افراشتن 

خندۀ چشم انتظاران را تدارک دیده است

آسمان از بغض باران در گلو انباشتن 

خار چشم شب پرستان شد چراغ رزم ما 

باید این فانوس را تا صبح روشن داشتن ‎[45]‎ 

‏ ‏

‏در شعر دیگر به نام «گلشن اشراق» نیز می توان تموج عناصر طبیعت را جویا شد. ‏

نغمۀ سرخ سقایقزار عرفانیم ما 

گلشن اشراق را مرغ غزلخوانیم ما 

آتش غم در میان سینه تا افروختیم 

باغ شب را چلچراغ مهر تابانیم ما


حضورج. 42صفحه 254
در طلوع خندۀ گل عطرناب همتیم 

گرچه در خواب نجیب غنچه پنهانیم ما 

سیلی موجیم بر هر ساحل سرد خموش 

بر تن بحر بلا شلاق طوفانیم ما 

چلچراغ صبر ما فانوس راه باد نیست

آسمان عشق را خورشید ایمانیم ما 

همنوای ما بلال شهر تکبیر است و بس 

بلبل پرورده بستان قرآنیم ما 

ای که گفتی این هزاران خفته در خون کیستند 

لاله های پرپر دامان ایرانیم ما‎[46]‎ 

‏سیمیندخت وحیدی ‏

‏در شعر مذکور شاعر با بهره گیری از طبیعت با لطافتی خاص و شاعرانه به وصف شهیدان پرداخته، در حالی که یک بار هم از کلمۀ شهید استفاده نکرده است. در پناه کنایه و وصف و تخیل و تشبیه قوی سخنگوی شهیدان است. از جمله قسمتهایی که واقعاً در قلمرو طبیعت رسوخ کرده، تازگی و ابداع را نیز همراه دارد موارد زیر می باشد: ‏

‏خواب نجیب غنچه ها / طلوع خندۀ گل / نغمۀ سرخ شقایقزار عرفان / مرغ غزلخوان گلشن اشراق / بلبل پروردۀ بستان قرآن / سیلی موج / بحر بلا / شلاق طوفان / باغ شب / راه باد. ‏

‏شاعر به جای باز شدن غنچه یا شکوفایی گل، تعبیر بسیار شاعرانۀ «طلوع خندۀ گل» را به کار برده است که از بار تخیلی قوی و عاطفی جدیدی برخوردار می باشد. ‏

‏کاربرد تعابیری چون «گلشن اشراق، شقایقزار عرفان، همنوای بلال شهر تکبیر، بلبل پروردۀ بستان قرآن» را در این شعر حماسی عرفانی و طرح مسائلی از این دست را در شعر جنگ باید از مشخصات خاص شعر حماسی اسلامی دانست. ‏

‏در شعر دیگر تموج عناصر عاطفی چشمگیرترین مشخصه را داراست و شاعر به پشتوانه تخیلات و پیوند نزدیک با طبیعت و حضور ملموس در قلمرو عناصر طبیعی از شهید نور سخن می گوید و سعی دارد پاکترین جلوه های طبیعت را برای وصف بایسته این چشمۀ فیض الهی و سمبل ایثار به کار گیرد. ‏

ای شکوه شط خونین قیام 

ای شمیم صبح پیروزی سلام 

ای بلوغ سبزه زاران در بهار 

ای شهید نور در شبهای تار 

ای زلال چشمه های پاک عشق 

شد شقایق گون زخونت خاک عشق

پاسدار حرمت قرآن شدی 

بر کویر ذهن ما باران شدی 

روی لاله سرخ شد از خون تو

بیرق حق جامۀ گلگون تو


حضورج. 42صفحه 255
یاد تو آیینه خورشید شد 

روشنایی مکتب توحید شد 

ای رسول لحظه های ناب عشق 

ای که گلگون از تو شد محراب عشق 

نغمه سرخ ظفر تکبیر توست

قاب خون زیبنده تصویر تو است ‎[47]‎ 

‏محمدرضا مهدی‏‏‌‏‏زاده ‏

‏تعابیر عاطفی و زیبایی چون، شکوه شط خونین قیام / بلوغ سبزه زاران در بهار / زلال چشمه های پاک عشق / بر کویر ذهن باران شدن / اگر چه چندان حماسی نمی نمایند ولی کاربرد صفاتی چنین زلال و ابداعی برای آنان که «پاسدار حرمت قرآن» و رسول لحظه های ناب عشق اند خارج از حوزۀ برکات جنگ و تخیلات و تعریفات شاعر جنگ نخواهد بود. ‏

‏در غزل خون نامۀ خاک اثر نصرالله مردانی نیز جلوۀ عناصر طبیعت به چشم می خورد: ‏

مسلسل با طلوع خون اذان عشق می خواند 

بیا با شعلۀ رگبار روشن سنگر ما کن 

بپا خیز ای سوار ای موج ای سردار دریایی 

پریشان با طنین طبل طوفان خواب دریا کن 

بپا خیز ای امیر صبح ای رزم آور شبگیر 

سمند نور را آمادۀ میدان فردا کن 

بپا خیز ای نسیم خفتۀ بستان خاموشان 

شهادتگاه یاران با طواف نور پیدا کن 

‏نکتۀ قابل ذکر در این شعر این است که طبیعت به لطافت و ظرافت اشعار سابق جلوه گری نمی کند بلکه طبیعت بیشتر رنگ و نمود حماسی و جنگی دارد خصوصاً در مثالهای زیر: ‏

‏طبل طوفان / پریشانی خواب دریا / رزم آور شبگیر / آماده کردن سمند نور برای میدان فردا / طلوع خون / سوار موج / سردار دریایی / شعلۀ رگبار / به پا خاستن و قیام. ‏

‏قیصر امین پور در شعری عاطفی و روان بی کوچکترین تکلفات دست و پا گیر به نام «غزل تصمیم» که به خانوادۀ شکیبای شهیدان تقدیم شده است ضمن اعلام سوگواری آلاله ها، صمیمانه برای عرض تسلیت به بنفشه اعلام آمادگی می کند و حتی از شرکت در مجلس سوگواری کبوتران نیز غافل نمی ماند. ‏

بیا به خانۀ آلاله ها سری بزنیم 

زداغ با دل خود حرف دیگری بزنیم 

به یک بنفشه صمیمانه تسلیت گوییم 

سری به مجلس سوگ کبوتری بزنیم ‎[48]‎ 

‏بی تردید باید شعر «خلعت سرخ شقایق یا اندیشۀ گل» اثر سید مهدی موسوی (فاخر) را برخوردار از قویترین و بلندترین خیزاب در قلمرو عناصر طبیعت دانست. به لحاظ‏


حضورج. 42صفحه 256
‏همین ویژگی به بررسی دقیقتر شعر زیر خواهیم پرداخت. ‏

‏خلعت سرخ شقایق‏

‏یا اندیشه گل‏

گرچه در باور شب، خون فلق در جوش است

چاوش دشت سحر، راوی خونین پوش است

جامۀ نور بپوشید بر اندام فلق 

که شب حادثه در ورطۀ غم خاموش است

می رود شعله صفت، رقص کنان تا شط نور 

هرکه از بادۀ تکبیر شما مدهوش است

سورۀ حادثه با آیۀ خون می خواند 

آنکه بر خاک شهیدان سحر چاووش است

خون جوشان تو افتاده مگر بر تن خاک؟ 

که هوا عطرفشان است و زمین گلجوش است

خلعت سرخ شقایق شده پرپر در باغ 

با سپیدار بگویید چرا خاموش است

تا در اندیشۀ گل روح بهاران جاری است

بیشه حوصلۀ زرد خزان مغشوش است.‎[49]‎

‏ویژگیهای شعر مذکور را می توان به قرار زیر برشمرد: ‏

‏الف: از جهت محورهای افقی و عمودی شعری کاملاً یکدست است. ‏

‏ب: از جهت ترکیبات تازه و تعابیر ابداعی اثری پربار است. ‏

‏ج: از جهت هماهنگی تصاویر و پویایی آنها و تناسب کلمات، حسن انتخاب مشهود است. ‏

‏د: از جهت استخدام و بسیج طبیعت با در نظر گرفتن تعداد ابیات (7 بیت) بسیار عالی و پربار است. مثلاً خلعت سرخ شقایق شده پرپر در باغ و یا / تا در اندیشه گل روح بهاران جاری است / بیشۀ حوصلۀ زرد خزان مغشوش است / از جمله قسمتهای زیبای این غزل است. ‏

‏هـ: از لحاظ انتخاب وزن و استخدام قافیۀ کششی، دارای امتیاز چشمگیری است. ‏

‏و: از لحاظ تعابیر تجریدی و نامصور نیز بسیار غنی است. جلوه گری های عناصر عاطفی را نیز در این غزل کوتاه نباید از نظر دور داشت. ‏

‏اینک شواهدی را از شعر فوق یادآور می شویم. ‏

‏برای قسمت «ج» در بیت زیر کوچکترین ناسازگاری و یا همخوانی نمی توان یافت. ‏

تا در اندیشۀ گل روح بهاران جاری است

بیشه حوصلۀ زرد خزان مغشوش است

‏انتخاب فعل جاری بودن برای روح بهار بسیار متناسب و بجاست. اگر در همین مورد به جای فعل جاری بودن، فعل بودن یا وجود داشتن را به کار می برد قطعاً از میزان پیچیدگی و تناسب شعر می کاست. در ‏


حضورج. 42صفحه 257
‏مصرع اولِ همین بیت، تناسب بین اندیشۀ گل و روح بهاران را نیز باید یادآور شد. ‏

‏در مصرع دوّم کاربرد فعل «مشغوش بودن» برای حوصلۀ آن هم حوصله خزان کاملاً متناسب است، زیرا خزان فصل آرامش و سکون نیست چون نه آرامش زمستان را دارد و نه یک دستی تابستان و نه یک رنگی بهار را. پاییز فصل اغتشاش و آشوب است و به زبان دیگر از آنجا که پاییز بساط تابستان را در هم می پیچد مثل یک دورۀ آشوب بین زمستان و تابستان فاصله شده است و دورۀ انتقال هم آشوب‏‏‌‏‏بردار است حتی اگر در عالم گلها و فصول و طبیعت باشد. کیست که منکر بیداد باد پاییز با بوستان و گلستان و باغ و بیشه ای باشد که آخرین روزهای تابستان را سپری می کند و در آغاز پاییز است که طبل طوفان در اندیشۀ بیشه بیداد می کند آیا این اضطراب و عدم سکون حوصلۀ زرد خزان را مغشوش نمی کند؟ ‏

‏در این شعر تناسب / سوره حادثه با آیه خون / شب حادثه با ورطۀ غم / جامۀ نور با اندام فلق / عطرافشانی هوا با گلجوشی زمین / پرپر شدن خلعت سرخ شقایق در باغ با خاموشی سپیدار / شعله صفت رقص کنان تا شط نور با مدهوش از بادۀ تکبیر / و... را می توان به عنوان شواهد دیگر کنار هم گذاشت. ‏

‏غزل (خلعت سرخ شقایق) اثر احمد خوانساری را می توان نمونۀ کاملی از نمود طبیعت در شعر جنگ معرفی کرد. ‏

‏خلعت سرخ شهادت‏

ای سمند نقره یال ماه زیرپایتان 

وی نگارین مشعل خورشید چهرآرایتان 

در پگاه آتش و خون زیر گلباران نور 

در سپیده دم درخشد برق خنجرهایتان 

در خلوص خلوت ناب نیایشگاه عشق 

در تجلی طور نور از طلعت سینایتان 

چون نماز لاله بر سجادۀ سبز نسیم 

جذبۀ نور خدا، در جلوه از سیمایتان 

نبضتان با نبض آهنگ شقایقها شکفت

شوق یورش شعله زد از بستر رگهایتان 

مشعل سبز ولایت طلعت‌آرای شماست

خلعت سرخ شهادت زینت بالایتان 

همسفر با بوی گلها، همره بال نسیم 

می نوردد دشت را تکبیر شور افزایتان ‎[50]‎ 

‏این شعر خطاب به رزمندگان اسلام سروده شده است. علیرغم این خطاب جز سمند و یورش، خنجر و آتش و خون کلمۀ دیگری از خانوادۀ کلمات حماسی و جدول تعابیر جنگی در این غزل نمی توان اثری یافت و اکثر کلمات از قلمرو طبیعت احضار شده‏


حضورج. 42صفحه 258
‏ولی در مجموع به علت انسجام و هماهنگی حاکم بر شعر و به لحاظ عناصر (وصف، تشبیه، تخیل و عاطفه و...) شعری قوی و از جهت ساختمان شعری یکدست است. نکته قابل توجه وجود نوعی روحیۀ عرفان حماسی در این غزل است که بی تردید از حقیقت نفوذ و رسوخ معارف و فرهنگ غنی اسلام سخن می گوید. برای نمونه به ترکیبات و تعابیری چند از غزل مذکور اشاره می کنیم تا بر خوانندگان روشن شود که با این مصالح، مشکل می توان دژی جنگی و بارویی شکست‌ناپذیر بر پاکرد، آنسان که شاعر خلاق و مبدع برپا کرده است. ‏

‏از جمله: خلوص خلوت ناب نیایشگاه عشق / نماز لاله بر سجادۀ سبز نسیم / تکبیر شورافزا / سمند نقره یال ماه / پگاه آتش و خون / گلباران نور / نبض آهنگ شقایق / مشعل سبز ولایت / خلعت سرخ شهادت / تجلی طور / جذبه نور خدا / همسفر با بوی گلها / همره بال نسیم / و... ‏

‏یکی از شاعرانی که در قلمرو وسیع جنگ خصوصاً وصف شهیدان و ایثار و چگونگی شهادت این اسوه های گذشت، طبیعت گرا است قیصر امین پور است زیرا امین پور از تعابیر زیبایی چون: ‏

‏زمزمۀ چشمه کوهستان / رفاقت آب / عشق‏


حضورج. 42صفحه 259
‏باران / سفیدی ابر آسمان / همبازی آفتاب / رنگ سپیده در سحرخیزی / همپایی نسیم / از شاخه افتادن در عین سبزی / برگ پاییزی / کوچ از داغ خزان / دامن سبز دشت / هنگام بهار / فصل نوروز / دشت گلدوزی خون / آیینه خونی / آفتاب را با آب شستن / شهید را با نور ناب شستن / چشمه مهتاب / آب را با آب شستن بهره مند می شود تا از صفا و پاکی و صداقت و یکرنگی طبیعت و نیز از تحول و دگرگونی فصول و گذر رود برای توصیف هرچه لطیف تر و شاعرانه تر شهیدان بهره بگیرد. ‏

‏امین پور وقتی می خواهد از کوچ و شهادت نابهنگام نوجوانی سخن بگوید که برگی زرین به تاریخ حماسه و شرف و مقاومت افزوده است و در نهایت شادابی و در عین سبزی، آگاهانه هستی خویش را مردانه به پای عقیده اش می بازد سعی می کند تأسف و حسرتش را بر از دست رفتن این عزیزان با لطیف ترین و عاطفی ترین زبان بیان کند و بهترین تمثیلات تخیلی را از دامن طبیعت بگزیند. ‏

‏شاعر با تخیل قوی و حسن انتخاب در زاویۀ دید، بهترین تصاویر را از دامن طبیعت می گیرد و در دو رباعی زیر شهید حماسه آفرین «محمد حسین فهمیده» را بسیار زیبا و لطیف توصیف می کند و با تفرج تخیلی و شاعرانه اش در دامن طبیعت این دو اثر را چنین بارور می سازد: ‏

‏رسم برگ‏

او رشک سپیده در سحرخیزی بود 

همپای نسیم در دلاویزی بود 

هرچند که سبز بود، از شاخه فتاد 

این رسم کدام برگ پاییزی بود‎[51]‎ 

‏چون ابر‏

او زمزمۀ چشمه کوهستان بود 

با آب رفیق و عاشق باران بود 

چون ابر سفید آسمان در دل ظهر 

همبازی آفتاب تابستان بود‎[52]‎

‏البته این طبیعت گرایی در قالب رباعی و غزل در مقایسه با سایر قالبهای شعری یکدست تر و متراکم تر است، در مثنوی و قصیده و حتی شعر نو نیز می توان به جلوه هایی از این گرایش اشاره کرد. ‏

فصل شهادت صبح بیداری رسیده 

خورشید اسلام از پس ظلمت دمیده 

فتح المبین فصل بهار عاشقان است

وین عشق خونین خارج از شرح و بیان است


حضورج. 42صفحه 260
با اشک گلباران کنم راهت برادر 

ای نازنین ای خوب ای با جان برابر 

دیدم که در دشت قایق خفته بودی 

در گوش گل رمز رهایی گفته بودی 

در دشت خوزستان تنور لاله داغست

صحرا به صحرا خون پاکان چلچراغ است

ای کرخه، ای کانون راز جاودانان 

دزفول ای دزفول مهد قهرمانان 

گر با گلاب خون بهارت شد معطر 

سنگر گل افشان کردی از گلهای پرپر 

شستند با خون شقایق دامن تو 

آذین شد از آلاله ها پیراهن تو‎[53]‎ 

‏سپیده کاشانی ‏

از جبهه می آیی تنت خونین سرت چاک 

نازم دوامت را چه خندانی چه بی باک 

زخم سرت همرنگ میخکهای باغست

هر قطره خونت در دل شب چلچراغست

ای کاکل سرخ تو چون ابریشم نور 

بشکفته بر باغ لبت گلبوسۀ هور 

پیغام تو جاریست در نبض بهاران 

گل با تو می خواند سرود لاله زاران 

گفتی شقایقهای در خون خفته بنگر 

بر گور کودک مادر آشفته بنگر 

کی دیده بودی خون شود تنپوش هامون 

یا لاله روید از دل امواج کارون ‎[54]‎ 

‏سیمیندخت وحیدی‏

پیک بهار می رسد از بوستان عشق 

سر می زند زدشت و دمن ارغوان عشق 

گسترده است سفرۀ ایثار جان مگر 

از این دیار می گذرد کاروان عشق 

جوشیده بر کویر سحر چشمه های نور 

اینک دهید مژده به لب تشنگان عشق 

باشد پیام بعثت گل ارمغان صبح 

ما را نوید زندگی از آسمان عشق 

روید به هر شیار زمان لاله های سرخ 

باغ تو پر جوانه شد ای باغبان عشق 

بر حجلهبند شهر شهیدان نگر که هست

خرم تر از بهار، گل شمعدان عشق ‎[55]‎ 

‏سیمیندخت وحیدی ‏

‏نمونۀ دیگر از تأثیر طبیعت در شعر جنگ «قطعه»ای است سرودۀ محمد پیله ور به نام «هزار پرچم خونین لاله». ‏

‏هزار پرچم خونین لاله‏

شنو ترنم باران بخوان ترانۀ فتح 

بهار زمزمه جاری شد از کرانۀ باغ 

دوباره پنجره بگشا ببین زلطف نسیم 

بهار، ریشه دوانیده در جوانه باغ 

روان به دشت شقایق، سوار مرکب عشق 

قدم نهاده بهاران در آستانۀ باغ 

هوای خانه ام از ابر گریه بارانی است

دل گرفته من می کند بهانۀ باغ


حضورج. 42صفحه 261
چکیده ژالۀ چشمان مه گرفته صبح 

به روی دامن سرسبز و شاعرانۀ باغ 

شراب ناب غزل در پیاله گل سرخ 

به جوش آمده از گریه شبانه باغ 

درون حجلۀ باران عروس بیوه بید 

گشوده زلف پریشان به روی شانۀ باغ 

ببین که شعله خندان لاله می رقصد 

بسوز مرغ غزلخوان در این زبانۀ باغ 

هزار پرچم خونین لاله در جنبش 

به یاد بود شهیدان جاودانۀ باغ ‎[56]‎ 

‏پیرامون شعر مذکور موارد زیر را به صورت تلگرافی می توان یادآور شد: ‏

‏تخیلات ناب / تشبیهات شاعرانه / عاطفه سرشار و آفرینش تعابیر جدید /  ‏

‏نکته دیگر در این شعر وجود صبغۀ جغرافیایی و اقلیمی است زیرا محمد پیله ور اهل «همدان» است و انتخاب ردیف «باغ» نمی تواند بی ارتباط با «باغ بهشت»‏‎[57]‎‏ و مزار شهیدان باشد. وجود بیت آخر این شعر می تواند تأکیدی بر توجه خاص شاعر به باغ بهشت باشد. ‏

هزار پرچم خونین لاله در جنبش 

به یاد بود شهیدان جاودانۀ باغ 

‏آیا رابطه ای بین هزار پرچم خونین لاله و پرچمهای خونچکان و به اهتزاز درآمده جمهوری اسلامی ایران بر مزار شهیدان نیست؟ ‏

‏چون سعی داریم از جهت انتخاب نمونه ها در قالبهای متنوع شعری این گفتار را غنی کنیم به نمونه ای از تأثیر طبیعت در قالب شعری مسمط بسنده می شود: ‏

‏دشت شقایق‏

با رفتن گل دوباره پاییز 

بر شوکت دشتها یورش برد 

از غارت بادهای شب خیز 

باغ و چمن و گیاه افسرد 

بر صورت زرد برگها نیز 

از دست نسیم لطمه ها خورد 

اکنون که در این هجوم گلریز 

زیبایی رفت و خرمی مرد 

از سوسن و یاسمن بیاد آر

گلگون کفنان باغ میهن 

در معرکۀ گذار طوفان 

از زخم گلوله های دشمن 

گل کرده هزارها به دامان 

پاییز و شکوفه کردن تن 

طوفان و به باد دادن جان 

ای هموطن نشسته ایمن 

در خانۀ امن خویش زینسان 

زان کرده به تن کفن بیاد آر


حضورج. 42صفحه 262
دشت از همه سوی پر شقایق 

صحرا همه سرخ رنگ و گلگون 

از تختۀ تن بساز قایق 

تا بگذری از شریعۀ خون 

در عرصۀ پاک آن مناطق 

بنگر تو به چشم خویش ایدون 

گلگشت دلاوران عاشق 

بر ساحل سرخ فام کارون 

وز رونق آن چمن به یادآر‎[58]‎

‏محمدرضا خسروی ‏

‏شعر نو را نیز از این نظر نمی توان سبک بار دانست اما به جهت خودداری از تکرار موارد مشابه به کاملترین و پربارترین نمونه آن که شعری است به نام (سرفصل سبز رهایی) اثر سید مهدی شجاعی استناد می جوییم. ‏

‏کافی است برای میزان نمود عناصر طبیعت به مفردات و ترکیباتی چند از این شعر اشاره کنیم برای مثال: بهار، باغ، شکفتن و رویش، شکوفه های نورس بادام، پیغمبران سبزی پوی سپید پوش، کنار و نخل، رایات سبز، شکوفه باران، دشت، خاطره های شناور، نرگس، شقایق، بنفشه، سوسن، اقاقی، لاله، سرو، صنوبر، گلهای سرخ، تبلور سبزی، سرفصل سبز رهایی و... ‏

‏اینک شعر:‏

‏سرفصل سبز رهایی‏

هر سال اگر بهار 

در باغ می شکفت

هر سال اگر شکوفه های نورس بادام 

پیغمبران سبز پوی سپید پوش 

اندیشه بهار را 

فریاد می شدند 

اینک کنار و نخل 

رایت سبز آیه های ستیز 

از سرخی شهادمت یاران 

شکوفه بارانند 

اکنون 

آن لاله ها که مادران سیه پوش 

در دشتهای جنوب 

آنگونه عاشقانه و شور آفرین و مست

نشاندند 

در تنگهای بلورین قلبها 

باری هزار خاطره اکنون شناور است

اینک بهار آمده 

در راستای عشق 

نرگس کجاست؟ 

شقایق چه می کند؟ 

پنهانی کجاست بنفشه؟ 

از سوسن و اقاقی و لاله کسی خبر دارد؟ 

در شهر بگویید:

از مأذنه تمامی سرو و صنوبران


حضورج. 42صفحه 263
اعلامهای مکرر کنید 

در گوش پیکهای مهاجر 

به جد و جهد بخوانید: 

در هر کجای شهر 

در هر کجا که از شکفتن و رویش 

نشان و سابقه ای هست

به صف کنند 

هرجا گلی هست بیاید 

اینکه کلاس عشق 

با درسهایی از شهامت و ایثار 

از غرب تا جنوب 

تنها در این دیار 

استاد ما بخیل نیست

استاد ما تبلور سبزی ست

آهای، نرگس و سوسن 

بنفشه های آبی روشن 

آهای، گلهای سرخ 

آلاله های پاکدامن 

تعلیم عشق بگیرید 

از پیر ما تلمذ مهر و وفا کنید 

تا سال بعد، بهار را 

آنسان که باید و شاید بیاورید 

اکنون بهار ما 

سرفصل سبز رهایی ست.‎[59]‎

‏قسمت بررسی جلوه ها و نمودهای طبیعت و عناصر آن را در شعر جنگ با نقد و بررسی دو رباعی بسیار زیبا به پایان می بریم.‏

‏فرمان شکفتن‏

فرماندۀ سرخپوش گل فرمان داد 

فرمان شکفتن به گل خندان داد 

آلاله شهید تیر رگبار بهار 

سر بر سر زانوی بنفشه جان داد‎[60]‎ 

‏احمد خوانساری ‏

‏بسیج سرخ‏

در جبهه سبزه لاله سنگر دارد 

وز فوج شکوفه جبهه سنگر دارد 

در خط مقدم بسیج گل سرخ 

فرمانده گل شکوه دیگر دارد‎[61]‎ 

‏احمد خوانساری ‏

‏قبل از اینکه به استخراج مفردات و ترکیبات در نمونه های فوق بپردازیم بد نیست یادآور شویم که آفرینش اشعاری از این دست شاید روحیۀ حماسی را در مردم القا نکند اما از جهت پیوند تعبیرهای حماسی با مفردات و تعابیری از قلمرو طبیعت کاری است کاملاً ابداعی و نو. در رباعی (فرمان شکفتن) به ابداعات تخیلی و تشبیهی زیر می توان اشاره کرد: ‏

‏ / فرماندۀ سرخپوش گل / فرمان شکفتن / آلالۀ شهید / تیر رگبار بهار / و جان دادن آلاله‏


حضورج. 42صفحه 264
‏بر سر زانوی بنفشه و...‏

‏و در رباعی (بسیج سرخ) می توان به: جبهه سبزه / سنگر لاله / فوج شکوفه / لشکر شکوفه / خط مقدم / بسیج گل سرخ / فرماندۀ گل / و شکوه فرماندهی گل / اشاره کرد. ‏

‏اگرچه «سبزه، آلاله، شکوفه، گل سرخ، گل، بنفشه، بهار و...» هیچکدام از خانوادۀ حماسه و جنگ نیست، اما شاعر با دیدی شاعرانه و قدرت تخیل و تشبیه بسیار قوی این کلمات را با تعابیر و اصطلاحات نظامی که از حوزه و خانوادۀ دیگری (ستیز و خشم و جدال و زخمی و مبارزه و هلاکت و...) هستند پیوند زده است. به زبان دیگر از بار عاطفه تلطیفی کلمات و واژگان حوزه طبیعت به بار عاطفی خشم و ستیزجویی حوزۀ حماسه و جنگ تزریق کرده و نتیجه این تزریق و امتزاج این شده است که: از یک طرف دریچه ای جدید به روی ادب فارسی در بخش ادبیات حماسی و از طرف دیگر نیز دریچه ای بر روی طبیعت گرایی گشوده است. ‏

‏البته شاهنامۀ فردوسی که غنی ترین و بزرگترین اثر حماسی ملی ایران است، از جهت کاربرد کلماتی از این دو خانواده (حماسه و طبیعت) بسیار غنی است.‏


حضورج. 42صفحه 265
‏باید گفت شاهنامۀ فردوسی از لحاظ بعد حماسی و برداشتهای قهرمانی و پهلوانی از طبیعت، بسیار قویتر و مردانه تر از برداشتهای جنگی شاعران اخیر در قلمرو طبیعت است. بنابراین باید گفت صبغه طبیعت در شعر فردوسی به هیچ عنوان در حد شعر معاصر تلطیف یافته و ظریف نیست. شاعران جنگ در آشنایی با طبیعت از نبض گلها و آهنگ شقایقها، ادراک سبز باغ، خلعت سبز شقایق، و بیشه حوصلۀ زرد خزان و... سخنها گفته اند که در هیچکدام از این تعبیرها روحیه قهرمانی و رزم مشاهده نمی شود. ‏

‏اگر گروهی را نظر بر این باشد که فردوسی از جهت کاربرد و استعمال تعابیر قلمرو طبیعت و عناصر آن تا حدی ضعیف است، ضمن رد کامل این ادعا باید گفت: کمیت و کثرت ابیات شاهنامه (بیش از 65 هزار بیت) موجب این شده است که گروهی خیال کنند که از این لحاظ فردوسی دارای کمبود و نواقصی است. ‏

‏معمولاً فردوسی پس از سرودن ابیاتی در وصف بهار و درختان و سایر مظاهر طبیعت وارد بخش حماسی و اصل داستان می شود. اگرچه در این قالب شعری (رباعی) امکان هرگونه مقدمه و پیش درآمد سلب شده است، اما این ویژگی ورود بلافاصله به اصل داستان و اوصاف حماسی از ویژگیهای شعر حماسی اخیر محسوب می شود. (البته در بعضی از این آثار به سبک قدیم رعایت تشبیب و پیش درآمد شاعرانه نیز شده است). ‏

‏چه بسا که بهاریه سرایان و شاعران وصفی محض نپذیرند که به گل با آن همه ظرافت و لطافت نقش فرماندهی بدهند. اما بهار که حداقل می تواند به گل خندان و شکوفا فرمان شکفتن بدهد. اگرچه در مذهب گلها و جهان بینی بهار به زعم بعضی از افراد شکوفایی گل خندان نوید مرگ و پرپر شدن آن است که این ادعا را هم بیت دوّم از رباعی «فرمان شکفتن» نیز ثابت می کند، اما بین آن زندگی که مرگ تدریجی باشد (به مرور زمان پژمردن و پرپر شدن) با این‏‏‌‏‏گونه مردن (جان دادن آلاله بر سر زانوی بنفشه آن هم نه از گزند باد حوادث یا طوفان بلایا و گذر عمر بلکه در اثر اصابت تیر رگبار بهار) فرقها بسیار است. از طرف دیگر در جهان بینی الهی پرپر شدن گلها پُر پَر شدن گلها و غنچه های نورستۀ دیگری را نوید خواهد داد که بر آن شاخه و بوته در بهار دیگر به شکوفایی خواهند نشست.‏

‏در رباعی «بسیج گلسرخ» جبهه را که میدان تجلی قدرت و صف‌بندی نیروهای‏


حضورج. 42صفحه 266
‏رزمنده می باشد، به دامن پاک طبیعت (جبهه سبزه) کشانده است. سنگرها را لاله معرفی کرده است، که در این جبهه نوعی خاکریز زده اند و شکوفه های بهاری فوج نیروها و لشکرهای این جبهه را تشکیل می دهند. گردانها و گروهانها و لشکرهایی از شکوفه در این جبهه به صف شده اند و گردانی هم از گل سرخ در خط مقدم این جبهه به عنوان نیروهای خط شکن یا مین پیما و منتظران شهادت با گونه ای ملتهب از شوق شهادت لحظۀ دریافت فرمان حمله و حرکت را از فرماندۀ شکوهمند خویش ثانیه شماری می کنند. از جهت کاربرد کلمات متناسب و همخوان که تعبیر دیگری از صنعت مراعات‌النظیر است می توان به: جبهه، شهید، سنگر، فوج، لشکر، خط مقدم، بسیج، فرمانده، فرمان دادن، جان دادن، تیر، رگبار، اشاره کرد و نیز بین گل، شکفتن، آلاله، بنفشه، بهار، سبزه، شکوفه، مراعات‌النظیر به کار رفته است. ‏

‏جهت غنای بیشتر این فصل به نمونه هایی چند از ترکیبات و تعابیر شعرا در قلمرو طبیعت اشاره می کنیم:‏

‏آوازۀ گل، نبض باران، مقدم باد بهار، طبق طوفان، سیلی موج، مرقد گل، بامداد گل، بانوی گلها، گوش لاله، نسیم عاشق، گل تبعید، قول لاله ها، گلخوشه های دشت سحر، مکتب گلرنگ احمد، بعثت گل، گل قاصد، بهار سرخ، رسول خاک، تپش قلب گل سرخ، حنجره خاک، شبنم مهجور، گل رعنا، گل گلوله، حضور لاله ها، آبشار سحر، پاییز عشق، جنگل افسانه ها، امیر بیشۀ انبوه، عقاب قله سرسبز قصه ها، گل سرود، سرباز باران، نجوای سبز زمزمه، راز باران، ساز باران، مفهوم شکفتن، بهت عمیق ریشه ها، رسول لاله، محراب ژاله، شهید گل، گلگونه شهیدان، خون گل، روح سبز باران، نیلوفران خاکی، سواران لاله ها، گرد سپید باران، دشت زرد نور، فصل سبز رویش، مسیح نسیم، نسیم ترد مهتاب، میلاد خاک، شبنم خون، هاجر گل، درخت حوصله، گلوی سرخ تغزل، عطر خورشید، شکوه جوانه ها، تب سبز دانه ها، معاشرت آب، نماز لاله، سجاده سبز نسیم، حافظان سبز میراث بهار، گلجوش، ایل خزان، نبض شقایق، آهنگ شقایقها، کرشمه باران، صداقت نفس آفتاب، تشییع لاله ها، بوی سبزترین فصل، قله بهار، پیغمبر گلها، غسال خاک، نای شقایق، اشک آفتابی گل، قلب سبز باغچه، گریه گلها، جیش خورشید، جنگل خاک، نور صبحدم، شعر شقایق، ادراک سبز، نسل بهاران، یک باغ نسیم، یک چشمه صفا، ایل آب، منزل آفتاب،‏


حضورج. 42صفحه 267
‏مهمان سپیده، محمل نسیم، عطر سحر، رگ گل، لبه ساحل گل، سرود سرخ سحر، گل نور، سردار گل، سبزه زارمان، عطر نیایش، فروغ شبنم صبح، فتح باغ شهادت، عطر جان، گلخنده های ملائک، شوکت باغ، شوکت سرخ، بوی نجیب عشق، سفره ای پر از گلوله و گل، طوفان تلاش، سیزده نهال بسیجی، هابیل آفتاب، خورشید خروش، گل رنگین سحر، چشمه نورانی صبح، قابیل ظلمت، شرار لاله، لطف سبز باران، قلب نخلها، قتل عام شقایقها، بوی زلف گل مریم، زمزمۀ عاطفه، گوش بهار، شوکت باران، گل رگبار، طوفان سرخ، پاسدار نعرۀ دریا، شکوفه های طلوع، رعد آتشناک، مجنون نسیم، اسب رهوار بهاران، باران سرب، گلباغ داغ، گلتیغ آفتاب، گلبرگ نسیم، آتش گلوش، عطش نوش سیلاب، تندر خروش، عطر پرواز نسیم، ساحل شوق، تندر عشق، سجاده گلبرگ، بانگ گلفام، سینۀ شوق خاک، کرامت آب، سجود سرخ، نیلوفر مهر، لاله میعاد، گل یاد، فیض مسیحایی رود، مرقد خونین شقایق، شط نور، اندیشۀ گل، بیشۀ حوصله، قدمگاه خیس شقایق، ستیغ فتح، کویر تشنه جان، ترنم خون، آب گل سرخ، تکاپوی نسیم، گل الله، لیلای گل، خنده مجنون نسیم، چشمه شعله، شهیدان بهار آهنگ، سبز خونرنگ، مزرعۀ آب، نقره شبنم، زورق سبز بهار، شهیدان شعله پیما، گلدشت عشق، گلبار افق، دریا باور، گلبار دشنه، زلال زمزمه، برکه نورانی تکبیر، ذوالجناح نور، زخم بنفشه، سورۀ شکفتن، گلفروش لطیف سبزه، گلگشت عروج، همرکاب گل سرخ، گل پیراهن گل پیرهنان، آواز رسای بیشه، مشعل شقایق، دوش نسیم، مشعل گل، مخمل نیلینۀ نیلوفر، مرغ گلبوی نسیم، شبنم گلبوی، دختر خورشید، پلک نیلوفری چشم، گل یأس بنفش، پینۀ یاس سفید، به خورشید، سیب شفق، شنگرف گل، هلهلۀ شکفتن، سمند بهاران، ذاغ سوزان شقایق، بستر نیلوفری زمزمه، تکبیر شقایق، منارۀ گل، تکبیر باد، معراج گلگون، گل آفتاب، منبر گل، بادهای شب خیر، دست نسیم، ساحل سرخ فام، زلال آب، گل رویا، گل نارنج، موج نور، پیالۀ گل سرخ، لطف نسیم، ابر گریه، ترنم باران، عروس بیوۀ بید، حجلۀ باران، گل نور، گل هستی، گلشن ایمان، صحرای حسرت، محراب گل، رخش طوفان پوی، ابر عادل، بهار سرنوشت، عقاب آب، اسب توفان، قاف گل، راز باران، پیر توفان خوی، طلسم خزان، بهار تازۀ توحید، رودباد، درخت تشنۀ گل، دختر صحرا، چریک باد، بیشه شب، کلاه گل، سپاه گل،‏


حضورج. 42صفحه 268
‏زلال دجله، صحیفه گل، چمن صبحگاه و... ‏

‏در مرور متعددی که بر ادبیات جنگ داشتم یک نکته جالب توجه بود و آن: تجلی و تأثیر احکام و مسائل شرعی در ادبیات جنگ از جمله در قسمت شعر است، طرح مسائلی چون نماز، خطبه های نماز، نماز وحدت، اذان، سجاده، وضو، محراب، مأذنه و گلدسته و تیمم و... و تعابیر و کلماتی از این دست که در واقع برمی گردد به شعر انقلاب و ادامۀ آن به شعر جنگ می رسد. اگر نکته‌سنجان و باریک‌بینان مرا در تنگنای این سؤال قرار بدهند که به چه دلیل تعبیرات و اشاراتی از این‏‏‌‏‏گونه را ذیل فصل بسیج طبیعت و مظاهر آن بررسی کرده اید؟ در حالی که می بایست ذیل صنایع بدیعی تلمیحات یا سایر صنایع بدیعی بدان می پرداختید؟ این دلیل را به عنوان پاسخ اقامه خواهم کرد که به علت تموج اوصاف و تشبیهات و تخیلات و تعبیراتی که شاعران از قلمرو طبیعت گرفته اند، بدین جابجایی اقدام کرده ام. برای اثبات این ادعا تعبیرها و اشعار زیر را به عنوان شاهد می آورم: ‏

‏گلدسته‏

ما فاتح قلۀ کمال سحریم 

سرمست زبادۀ زلال سحریم 

تا شب شکنان نماز وحدت خوانند 

گلدسته لاله را بلال سحریم ‎[62]‎ 

‏احد ده بزرگی ‏

‏بانگ اذان‏

در جبهه دل فروغ جان گل کرده 

خورشید زخون عاشقان گل کرده 

در حنجر عارفان به صحرای وصال 

گلبانگ فرح بخش اذان گل کرده ‎[63]‎ 

‏احد ده بزرگی ‏

به آب نور بگیرید با فرشته وضو 

نماز عشق به محراب عرش بگزارید 

گذشت نعره تکبیرشان ز بام سپهر 

به کهکشان شهادت شهاب خونبارند‎[64]‎ 

‏نصرالله مردانی ‏

آب و آیینه به سجادۀ گلبرگ نهاد 

عطر پرواز نسیم دم عیسی آمد‎[65]‎ 

‏احمد خوانساری ‏

گل سپید ز باغ ستاره می جوشد 

اذان فجر ز عرش ستاره می جوشد 

نماز نور بخوانید بر جنازۀ شمع 

‏ ‏

که از حرارت اشکش شراره می جوشد‎[66]‎

‏زکریا اخلافی ‏

‏شاعر دیگر سعی کرده به تناسب «نماز لاله بر سجاده سبز نسیم» در شعر فضایی عرفانی را زمینه چینی و تعبیه کند و خطاب به رزمندگان چنین بگوید:‏


حضورج. 42صفحه 269
در خلوص خلوت ناب نیایشگاه عشق 

در تجلی طور نور از طلعت سینایتان 

چون نماز لاله بر سجادۀ سبز نسیم 

جذبۀ نور خدا در جلوۀ از سیمایتان ‎[67]‎ 

‏احمد خوانساری ‏

سند باد قهرمان اسطورۀ دریا و موج 

می رود با اسب توفان تا دیار سرنوشت

تا نماز سبز خواند سبزه در محراب گل 

گریه کن ای ابر عادل در بهار سرنوشت ‎[68]‎ 

‏نصرالله مردانی ‏

‏حمید سبزواری نیز از این تصویرسازیها و مشابه گزینی‌ها بی بهره نمانده است:‏

با سپاه نور سوی رزمگه باید شتافت

راه را بر ظلمت از هر چار سو باید گرفت

بر سر سجادۀ خورشیدی و خونبفت عشق 

در نماز عاشقان از خون وضو باید گرفت‎[69]‎ 

‏حمید سبزواری ‏

برخیز و مشتاقانه بر محراب روکن 

در چشمهسار صبح تجدید وضو کن 

سجاده را در برکه خون شستشو کن 

وقت نماز عشق شد رو سوی او کن ‎[70]‎ 

‏حمید سبزواری ‏

‏ویژگی دو رباعی فوق در این است که از روحیۀ حماسی بیشتری نسبت به سروده های قبلی برخوردار می باشند.‏

‏سجاده‏

آنان که دل از غیر تو پرداخته اند 

بی واهمه تا قلب سحر تاخته اند 

از چشمه خورشید وضو ساخته اند 

سجاده به روی آتش انداخته اند 

‏حسن حسینی ‏

‏راز سرخ‏

سرداده منم که سرفرازم گویند 

آهسته به این و آن چو رازم گویند 

چون آیۀ رزم در جهادم خوانند 

چون سورۀ حمد در نمازم گویند 

‏گلشن خون‏

گل کرده درخت روز در گلشن خون 

پوشیده سپاه دین به تن جوشن خون 

تا باز نماز سرخ وحدت خوانیم 

گیریم وضو ز چشمۀ روشن خون‎[71]‎ 

‏نصرالله مردانی ‏

ز گور سرخ تو هرگز، شهید گل، نرود 

شمیم خونت اگر در مشام کس افتاد 

رسول لاله به محراب ژاله زد فریاد 

پرنده لحظه پرواز در قفس افتاد‎[72]‎ 

‏نصرالله مردانی ‏

هر ذره بلالی است که در مأذن تسبیح 

با نام تو تکبیرزنان شاد شکفته است


حضورج. 42صفحه 270
در ساکت خاکستری بی افق عشق 

خونبارترین خطبۀ فریاد شکفته است‎[73]‎ 

‏سیدمهدی موسوی (فاخر) ‏

‏به نمونه های زیر نیز می توان استناد جست. ‏

همنوای ما بلال شهر تکبیر است و بس 

بلبل پروردۀ بستان قرآنیم ما‎[74]‎ 

‏سیمیندخت وحیدی ‏

عطر تکبیر به گلدستۀ مینا پیچید 

بانگ گلفام اذان زمزمه پیر آمد‎[75]‎ 

‏احمد خوانساری ‏

از سینه مرد خیز محراب نماز 

تا محمل سبز لاله زاران سرخ است‎[76]‎ 

‏سیاوش دیهیمی ‏

بلال نور برآمد چو بر منارۀ گل 

شکفت غنچه تکبیر با اشارۀ گل ‎[77]‎ 

‏نصرالله مردانی ‏

نقرۀ شبنم زبام سرخ گل تکبیر زد 

بر حریر خون نماز اختران را یاد کن ‎[78]‎ 

‏احمد خوانساری ‏

به معراج گلگون تکبیرتان 

لقای خدا، رونما، مرحبا‎[79]‎ 

‏احمد خوانساری ‏

شعله تکبیر به عالم زدید 

کاخ ستم سوخته از نارتان ‎[80]‎

‏م. پاسدار ‏


حضورج. 42صفحه 271
نماز عشق بر بام سپیده

به قاموس شهادت مطلب ماست ‎[81]‎ 

‏سیدمهدی موسوی ‏

برگوش دلم اذان بیداری 

با نای رسای دیده می گوید‎[82]‎ 

‏علیرضا قزوه ‏

آراسته با سلاح تکبیر شدیم 

با عزم جوان پیرو آن پیر شدیم 

در زیر بریده رگ رگ گردن خویش 

با خون روان غسل شهادت کردند 

‏محمد خلیل جمالی ‏

‏مثلاً به دو بیتی زیر می توان اشاره کرد: ‏

چراغ ماه را خاموش کردیم 

قبای صبح زیب دوش کردیم 

نماز عشق را خواندیم، وقتی 

به تکبیر شقایق گوش کردیم 

‏بیوک ملکی (سحر) ‏

‏از ویژگیهای بازر شعر جنگ گستردگی و وسعت کاربرد ترکیبات تجریدی و تخیلات و اسنادهای مجازی و نامصور است. اگرچه این کاربرد و توجه خاص به این‏‏‌‏‏گونه ترکیبات از یک نظر به کثرت ترکیبات و تنوع تعابیر در یک زبان می افزاید ولی از جهت دیگر هم خواننده را در لابلای این پیچیدگی های نامحسوس و حداقل نامصور گرفتار می کند. البته به هم زدن نظام خانوادگی کلمات به طرق مختلف انجام گرفته است. از جمله روشها:‏

‏حس‌آمیزی و امتزاج رنگها و تموج تعابیر تجریدی در هماهنگی با این رنگ و حس آمیزی است. مثلاً رباعی بسیار غنی زیر را می توان نمونۀ کاملی برای روش فوق دانست. با نقد همین رباعی (حضوری از خدا) از اطاله کلام خودداری می کنم. ‏

‏حضوری از خدا‏

وقتی که ترا به کوی ما آوردند

گفتی که حضوری از خدا آوردند

با هودجی از سبز سخاوت رفتی

در هودجی از سرخ ترا آوردند‎[83]‎

‏قیصر امین‌پور ‏

‏در رباعی فوق، شاعر از ریزه کاریهایی بهره جسته تا توانسته چنین طرحی نو و جالب را در پردۀ خیال و تصور خواننده بیافکند.‏

‏یکی کاربرد صفت سبز برای سخاوت است که باید گفت تجزیه اش چنین خواهد شد: ‏

‏رنگ + امور انتزاعی (مفهومی یا نامصور) ‏

‏سبز + سخاوت‏

‏با پیوند این دو واژه در حقیقت شاعر وارد حوزه حس‌آمیزی شده است. ‏

‏در ترکیب «هودجی از سرخ» شاعر با‏


حضورج. 42صفحه 272
‏ظرافت خاص و باریک‌بینی شاعرانه با جابجایی یک حرف (ی) توانسته ترکیبی خارج از سنت متداول زبان را به کار ببرد و با همین اندک تغییر توانسته به نوعی رستاخیز در قلمرو ترکیب همت گمارد.‏

‏تعبیر حضوری از خدا نیز از جهت ساختار ترکیبی با ترکیب هودجی از سرخ مشابهت دارد ولی به لحاظ حوزه معنوی باید گفت (هودج و سرخ) هر دو قابل رویت و در حوزه بصری قرار می گیرند، اما «حضوری از خدا» یک تعبیر کاملاً عرفانی، انتزاعی و نامحسوس است و حداقل برای ما قابل درک و مشاهده و بیان نخواهد بود زیرا: «کانرا که خبر شد خبری باز نیامد»‏

‏با گزینش نمونه هایی چند از ترکیبات و تعابیر انتزاعی و نامحسوس این فصل را به پایان می بریم:‏

‏ادراک سبز، خشم خورشید، نوای خون، دعای خون، صفای خون، هوای خون، وقار گل، عزای خون، کرشمۀ باران، نفس آفتاب، باور شب، اندیشۀ گل، حشمت سرد، نماز لاله، دریاباور، دریای عشق، روشنای لطف، باران شوق، شهد شهادت، آتش ایمان، شهر شبح، سوار مرگ، روزهای سرخ، گرداب اضطراب، شب حادثه، سورۀ حادثه، بیشۀ حوصله، بوی صدا، هجای فاجعه، نماز یقین، نماز سرخ، اذان عشق، خنجر ایمان، مسلخ عشق، معراج یقین، اسب نجیب، خورشید دل، سورۀ سرخ، تیغ حادثه، صلای سرخ، پاسدار عشق، دعوت ناب، التهاب گل سرخ، شتاب گل، خروش ناب فضیلت، برکه تکبیر، برکۀ خروش، عطش سوز زلال، باور سرخ، دار حادثه، سلاح تکبیر، زهر تزویر، سلاح تدبیر، سوگ تلخ، خواب سرخ، کاروان حقیقت، ذهن سرخ، خاطر سبز، معراج خون، خط خروش، سلام سبز، زلال اندیشه، عطر نجیب، عطر شهادت، فهم عشق، صدای شرف، آتش خشم، طنین تیره، تفسیر خون، سلاح سرخ، لبیک سرخ، مسلسل عشق، تجرید روح، سلاح سخن، بوی باران، ردای سرخ ایثار، آیینه اندیشه، نهال سبز حق، وقار سرخ، قرار سرخ، قلب سبز، حضور ایثار، طرح ایثار، گلشن اشراق، سرود آبی ایثار، نجابت دزفولی، سبزی صداقت، ایمان سرخ، نخل ایثار، شکوه رزم، نغمۀ سرخ، منطق خون، حدیث شوق، چشم باور، روح ایثار، بال معجزه، موج معجزه، باغ ادراک، لطف سبز، سوگ سرخ، خون نور، بینایی قلم، کرانۀ عشق، شوق شهید، شانۀ عشق، روح بهار، آشیانۀ عشق، خزانۀ عشق، دست شوق، پای دل، فرات عشق، فریاد سرخ، کرانۀ رویش، تیغ خشم، امام عشق، رحیل سرخ، ابر عادل،‏


حضورج. 42صفحه 273
‏حوصلۀ زرد، عقاب آب، نجوای سبز، شب بیداد، بلوغ سبز، آواز نور، طلوع عاطفه، گلوی فاصله، جبهۀ عشق، طلعت توحید، شمیم خون، درخت حوصله، نوید وصل، محراب عشق، صدای سبز، بهار سبزاندیش، خاک عشق، سوره حادثه، خطبۀ سرخ، تب سبز، شکوه جوانه، تپش انتظار، شهاب فتنه، کارون عشق، مرز پندار، نماز نور، شوق یورش، جوانه های اناالحق، و... ‏

‏با وجود تمام بیگانگی های ما با طبیعت باید گفت: آشنایی شاعر با طبیعت یک آشنایی و رابطۀ تازه نیست. زیرا انسان اگر در برج عاج تأملات خویش هم بنشیند و در دنیا را به روی خویش ببندد، بالاخره از حوزۀ زمان و مکان که نمی تواند خارج شود، همین که شب را به صبح می رساند به نحوی در ارتباط با طبیعت است. حال ممکن است شاعر از کنار صبح مثل عموم مردم خواب آلود نگذرد و چند قدمی هم به استقبال صبح برود و لحظاتی را هم در انتظار طلوع خورشید به سر ببرد و از همین طلوع خونین در ذهن خود تصویرها بسازد و قاب کند و در نمایشگاه تخیلاتش بیاویزد. ممکن است به اطراف بنگرد و حتی از خانه بیرون بیاید و در گریز از زندگی شهری و ماشینی به دامن طبیعت پا نهد، حتی اگر در حد باغچه کوچک حیاط باشد یا از پنجره «آپارتمان» به کوه بنگرد و یا به میهمانی گلدان کوچک پشت پنجره برود و کنار سفرۀ شمعدانی خود خورشید را به صبحانه دعوت کند و در صبحگاه عمومی گلها شرکت کند. مسلماً شاعر امروز آنقدرها با طبیعت و مظاهر آن رابطه ندارد که منوچهری و عنصری و... اما بی‌انصافی است اگر بگوییم شعرای جنگ با طبیعت قهر کرده اند و با آن بیگانه اند.‏

‏شاعر امروز می تواند به پشتوانه تخیل و ذوق و قدرت شاعری حتی خود را فرماندۀ گلها هم جا بزند. آلاله ها را به صف کند، در بسیج گل سرخ ثبت نام کند، سری به سنگر شقایق ها بکشد، گزارشی از پادگان لاله ها تهیه کند، نسترن و اقاقی را به دادخواهی مظلومیت شهدا به مشهد لاله دعوت کند.‏

‏سفارش ساخت مرقدی از گل سرخ را برای شهیدان بدهد، در سوگ بنفشه به مشکی نشیند و در حد توان خود مفاهیم تجریدی را در آزمایشگاه تخیلاتش به پیکر گلها تزریق کند. اندیشۀ بهار و یا خطه پاییز را از پشت سنگر لاله دیده بانی کند و گلها را به کلاس درس بهار فرا بخواند و در اربعین باغ و گلستان در اثر بیداد خزان از مأذنه خونچکان سرو و صنوبر و نخل، اذان نور بخواند و پیرامون وحدت گلها صحبت کند.‏


حضورج. 42صفحه 274
‏در مجموع باید گفت شعر جنگ از این بعد (بسیج طبیعت و عناصر آن) شعری است موفق و از لحاظ پویایی و تحرک و تموج مظاهر طبیعی نیز شعری است مثبت اما از جمله خطراتی که پیشروی بیش از حد آن در این جبهه از شعر جنگ در پی خواهد داشت سقوط در دامن نوعی صورتگرایی «فرمالیسم»‏‎[84]‎‏ و بریدگی از محتوا و پیام و کمبود بعد معنوی شعر است. مثلاً در این زمینه میزان تلمیحات و اشارت مکتبی و عقیدتی بسیار کم است و در درازمدت اگر با این روند حرکت کنیم این‏‏‌‏‏گونه اشعار نوعی فرهنگ بی ریشه را برایمان به ارمغان خواهد آورد و ما را در طبیعت محض غرق خواهد کرد و بعید هم نیست با زمینه و سابقۀ شعر دوستی ایرانیان در طول تاریخ، در بعد قالب و ساختمان و فرم شعر بتوانیم دست تمامی صورتگرایان و هنرمندان لفظ پسند را از پشت ببندیم. که تازه در این صورت نه تنها کاری از پیش نبرده ایم بلکه در نهایت می شویم منوچهری و عنصری دیگر که نوعی بازگشت ظاهری (فرمالیستی) ‏‎[85]‎‏بیش نیست که در آن صورت هیهات هیهات زیرا شاعری به نظر من نوعی پروازست و با یک بال تنها (فرم، ساختمان، قالب، ظاهر، لفظ) پریدن کاری است بیهوده. ‏

‏ ‏

‏یادداشتها:‏

حضورج. 42صفحه 275

  • . سپیده کاشانی.
  • . همان.
  • . همان.
  • . پرویز بیگی حبیب آبادی.
  • . همان.
  • . همان.
  • . مشفق کاشانی.
  • . همان
  • . سیمیندخت وحیدی.
  • . همان.
  • . محمود انوار.
  • . غ. کیایی فراز
  • . محمد پیله ور.
  • . سیدحسن محمودی.
  • . شهرام مقدسی
  • . سید مهدی موسوی (م. فاخر).
  • . درکوچه آفتاب، ص 53.
  • . نصرالله مردانی.
  • . همان.
  • . همان.
  • . گاهنامه میلاد.
  • . احمد خوانساری
  • . زکریا اخلاقی، امید انقلاب، ص 53.
  • . حسن رزمجو، امید انقلاب، ص 89.
  • . حاج جعفر بابایی (حلاج)، پیام انقلاب، ص 92.
  • . غلامحسین یوسفی (ناقوس) یادنامه سومین کنگره شعر و ادب.
  • . جواد محبت، کیهان، 27 خرداد1361.
  • . حسن حسینی، همصدا با حلق اسماعیل.
  • . سروش، شماره 75، آبان 1359.
  • . در کوچه آفتاب، ص 54.
  • . سروش، شماره 239، خرداد 1363.
  • . احمد خوانساری، روزنامه جمهوری اسلامی، صحیفه، 10 خرداد 1363.
  • . همان.
  • . در کوچه آفتاب، ص 99.
  • . روزنامه جمهوری اسلامی، 7 اردیبهشت 1360.
  • . کیهان، 27 خرداد 1361.
  • . روزنامه جمهوری اسلامی، 2 مهرماه 1363.
  • . سوره، ویژه جنگ، ص 123.
  • . قیام نور، صص 52 و 53.
  • . سروش، شماره 256، شهریور 1363.
  • . سروش، شماره 162، مهر 1361.
  • . اولین مبلغ دریافتی دراویش و یا کسبه و فروشندگان.
  • . همصدا با حلق اسماعیل، ص 42.
  • . روزنامه جمهوری اسلامی، شماره 1387، 18 اسفند.
  • . سروش، شماره 178، فروردین 1362.
  • . امید انقلاب، شماره 56، خرداد 1362.
  • . تنفس صبح، ص 121.
  • . سروش، شماره 203، مرداد 1362.
  • . سروش، شماره 256، شهریور 1363.
  • . در کوچه آفتاب، ص 54.
  • . همان.
  • . روزنامه جمهوری اسلامی، مهرماه 1362، ویژه نامه هفته جنگ.
  • . پیام انقلاب، ش 99، فروردین 1360.
  • . پیام انقلاب، شماره 45، آبان 1360.
  • . امید انقلاب، شماره 79، اردیبهشت 1363.
  • . نام قبرستان و مزار شهیدان همدان «باغ بهشت» است.
  • . یادنامه کنگره شعر و ادب، مشهد.
  • . روزنامه جمهوری اسلامی، ویژه هفته جنگ، 3 مهر 1362.
  • . روزنامه جمهوری اسلامی، صحیفه، 10 خرداد 1363.
  • . روزنامه جمهوری اسلامی، صحیفه، 10 خرداد 1363.
  • . روزنامه جمهوری اسلامی، صحیفه، 4 مرداد 1363.
  • . روزنامه جمهوری اسلامی، صحیفه، 4 مرداد 1363.
  • . سروش.
  • . گاهنامه میلاد، شماره 3.
  • . امید انقلاب، شماره 53، اردیبهشت 1362.
  • . سروش، شماره 256، شهریور 1363.
  • . سروش، شماره 126، آذر 1360.
  • . سروش، شماره 136، تیر 1360.
  • . سروش، شماره 136، تیر 1360.
  • . قیام نور، ص 85.
  • . کیهان، شماره 11621، 17 تیر 1361.
  • . گاهنامه میلاد، شماره 3.
  • . سروش، شماره 178، فروردین 1362.
  • . گاهنامه میلاد، شماره 3.
  • . همان.
  • . سروش، شماره 225، بهمن 1362.
  • . گاهنامه میلاد، شماره 3.
  • . همان.
  • . روزنامه جمهوری اسلامی، شماره 1160، خرداد 1362.
  • . سروش، شماره 244، تیر 1364.
  • . امید انقلاب، شماره 85، مرداد 1363.
  • . در کوچه آفتاب، ص 43.
  • . Formalism
  • . Formalist