فصل یازدهم: پیرامون وحی و قرآن

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

               فصل یازدهم

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

پیرامون وحی و قرآن

‏ ‏

‏ ‏


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 449

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 450

‏ ‏

‏ ‏

پیرامون وحی و قرآن

‎ ‎

‏ ‏

کلام الهی و تکلّم حق

‏ ‏

‏ ‏

انتساب صفت «متکلم» به خداوند

‏میزان در صفات ثبوتیه برای ذات مقدس واجب جَلَّ اسْمُه و‏‎ ‎‏صفات سلبیه آن است که هر صفت که] از‏‎ ‎‏[اوصاف کمالیه و از‏‎ ‎‏نعوت جمالیه است برای اصل حقیقت وجود و صرف ذات‏‎ ‎‏هستی، بی تعین آن به لباس تعینی و بدون تطور آن به عالَمی دون‏‎ ‎‏عالمی، و بالجمله] آنچه] به عین هویت هستی و ذات نوریۀ‏‎ ‎‏وجودیه رجوع کند، از صفات لازم الثبوت و واجب التحقق است‏‎ ‎‏برای ذات مقدس تعالی شأنُه. زیرا که اگر ثابت نباشد، لازم آید یا‏‎ ‎‏ذات مقدس صرف وجود و محض هستی نباشد؛ یا صرف وجودْ‏‎ ‎‏محض کمال و صرف جمال نباشد. و این هر دو در مشرب عرفان و‏‎ ‎‏مسلک برهان باطل است؛ چنانچه در محالّ خود مقرر است.‏

‏     و هر صفت و نعتی که برای موجود ثابت نشود مگر پس از‏‎ ‎‏تنزل آن به منزلی از منازل تعینات و تطور آن به طوری از اطوار‏‎ ‎‏تقییدات و تعانق آن با مرتبه ای از مراتب قصور و تلازم آن با حدّی‏‎ ‎‏از حدود فتور، و بالجمله آنچه از ذات هستی نباشد و به حدود و‏‎ ‎‏ماهیات رجوع کند، از صفات لازم السلب و ممتنع التحقق است در‏‎ ‎‏ذات کامل علی الاطلاق. زیرا که ذات کامل مطلق و صرف وجود‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 451

‏چنانچه مصداق صرف کمال است مصدوقٌ علیه سلب نقایص و‏‎ ‎‏حدود و اَعدام و ماهیات است....‏

‏     بالجمله، پس از آنکه معلوم شد میزان صفات ثبوتیه و سلبیه،‏‎ ‎‏می توان فهمید که... «تکلم» به این معنی عرفی و مفهوم متعارف که‏‎ ‎‏مورد سؤال راوی است‏‎[1]‎‏ صفت محدثۀ متجدده ای است که ذات‏‎ ‎‏حق تعالی منزه و مبرا از آن است. و این منافات ندارد با اثبات کلام‏‎ ‎‏و تکلم ذاتی از برای حق تعالی در مقام ذات، به یک معنای مقدس‏‎ ‎‏از تجدد و مبرای از حدوث.‏

‏     و اجمال این مطلب شریف آنکه حقیقت «تکلم» متقوّم به‏‎ ‎‏خروج کلام از مخارج مخصوصه نیست. و این تقید و انصرافی که‏‎ ‎‏در عرف لغت و متعارف جمهور است از انس و عادت به ضمیمۀ‏‎ ‎‏اوهام و افکار ناشی است؛ و الا اصل معانی تقید و تعینی ندارد.‏

‏     «علم» عبارت از صرف دانش و ظهور شی ء لَدی العالِم است،‏‎ ‎‏و مقید به آن نیست که با آلات مادیه، مثل دِماغ، یا معنویه، مثل‏‎ ‎‏حسّ مشترک یا لوح خیال مثلاً، ادراک شود. اگر فرض کنیم یکی با‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 452

‏دستش یا پایش علم به چیزی پیدا کند یا چیزی را بشنود یا ببیند،‏‎ ‎‏علم و سمع و بصر بر آنها صادق است؛ و همین طور اگر کسی در‏‎ ‎‏عالم خواب ببیند و بشنود و تکلم کند و احساس کند، تمام این‏‎ ‎‏معانی بر آنها بی شائبۀ مجاز صادق است؛ با آنکه هیچیک از این‏‎ ‎‏آلات مخصوصۀ محسوسه به کار نیفتاده. پس میزانْ نفس ادراک‏‎ ‎‏مخصوص است در صدق این معانی و مفاهیم. و حقیقت «تکلم»‏‎ ‎‏اظهار مکنونات خاطر است و ابراز مافی الضمیر است بدون آنکه‏‎ ‎‏آلت مخصوصه در آن مدخلیت داشته باشد. فرضاً که به حسب‏‎ ‎‏لغت و عرف هم مَجاز باشد، در معانی و حقایق این تقیدات نیست‏‎ ‎‏و به حسب عقل صادق است. و ما در باب اسما و صفات بحث‏‎ ‎‏لغوی نداریم، و مقصود اثبات نفس حقایق است گرچه لغت و‏‎ ‎‏عرف با آن مساعد نباشد. پس، گوییم که حقیقت «کلام» اظهار ما‏‎ ‎‏فی الضمیر است، چه با آلات حسیه یا غیر آن باشد، و چه کلام از‏‎ ‎‏مقولۀ صوت و لفظ و هوای خارج از باطن باشد یا نباشد. و «کلام»‏‎ ‎‏به حسب این حقیقت از اوصاف کمالیۀ وجود است، زیرا که ظهور‏‎ ‎‏و اظهار از حقیقت وجود و به حقیقت وجود است؛ و هر چه وجود‏‎ ‎‏رو به کمال و قوّت رود، ظهور و اظهارش بیشتر گردد، تا به افق‏‎ ‎‏اعلی و مقام اَسنای واجبی رسد که نورالانوار و نور علی نور و‏‎ ‎‏ظهور علی ظهور است، و به فیض مقدس اطلاقی و کلمۀ «کن»‏‎ ‎‏وجودی اظهار آنچه در غیبِ مقامِ واحدیت دارد کند، و به فیض‏‎ ‎‏اقدس و تجلی ذاتیِ احدی اظهار غیب مطلق و مقام لامقامی‏‎ ‎‏احدیت فرماید. و در این تجلی احدی متکلمْ ذات مقدس احدی،‏‎ ‎‏و کلامْ فیض اقدس و تجلی ذاتی، و سامعْ اسما و صفات] است]؛‏‎ ‎‏و به نفس آن تجلی، تعینات اسما و صفات اطاعت نموده تحقق‏‎ ‎‏علمی پیدا کنند. و در تجلی واحدی به فیض مقدس، متکلمْ ذات‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 453

‏مقدس واحدی مستجمع جمیع اسما و صفات، و کلامْ نفس‏‎ ‎‏تجلی، و سامع و مطیع در تحققْ اعیان علمیۀ لازمۀ اسما و صفات‏‎ ‎‏[است] که به امر «کُن» تحقق عینی پیدا کنند: فَإذا قالَ لِکُلِّ عَیْنٍ أَرادَ‏‎ ‎‏إیجادَها: کُنْ، فَیُطیعُ الْأمْرَ الإِلهیَّ، فَیَکُونُ وَ یَتَحَقَّقُ.‏‎[2]‎‏(504)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

پیرامون کلام حق تعالی و تکلم او

‏ان الکلام عبارة عن تعین الهواء الخارج من باطن الإِنسان بالسیر فی‏‎ ‎‏منازل المخارج والعبور علی مراحل السیر الی الخارج والظهور من‏‎ ‎‏عالم الغیب الی الشهادة، الکاشف عما فی ضمیر المتکلم وسره‏‎ ‎‏وعن بطون مقصده وامره. فإنشاء المتکلم للکلام وایجاده له‏‎ ‎‏وانزاله من عالم الغیب الی الشهادة ومن سماء السر الی العلن لتعلق‏‎ ‎‏الحب الذاتی بإبراز کمالاته الباطنة واظهار ملکاته الکامنة. فقبل‏‎ ‎‏التکلم والإِنشاء کانت کمالاته فی مرتبة الخفاء، فأحبّ اظهارها‏‎ ‎‏وعشق اعلانها، فاوجد وانشأ لکی یعرف قدره وشأنه.‏

‏     وانت اذا کنت ذا قلب منوّر بالأنوار الالهیة وذا روح مستضیء‏‎ ‎‏بالأشعة الروحانیة، واضاء زیت قلبک ولو لم تمسسه نار التعالیم‏‎ ‎‏الخارجیة، وکنت مستکفیاً بالنور الباطنی الذی یسعی بین یدیک‏‎ ‎‏لانکشف لک سرالکتاب الالهی، بشرط الطهارة اللازمة فی مسّ‏‎ ‎‏الکتاب الالهی، ولعرفت فی مرآة المثل الاعلی والآیة الکبری‏‎ ‎‏حقیقة الکلام الالهی وغایة تکلمه تعالی، وان مراتب الوجود‏‎ ‎‏وعوالم الغیب والشهود کلام الهی خارج بالهواء الذی هو المرتبة‏‎ ‎‏العمائیة من مرتبة الهویة الغیبیة، نازل من سماء الالهیة للحب‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 454

‏الذاتی لاظهار کماله والتجلی باسمائه وصفاته لکی یعرف شأنه.‏‎ ‎‏کما فی الحدیث القدسی : «کنت کنزاً مخفیّاً، فاحببت ان اعرف،‏‎ ‎‏فخلقت الخلق لکی اعرف.»‏

‏     وعن علی، علیه الصلاة والسلام: «لقد تجلّی الله‌ لعباده فی‏‎ ‎‏کلامه، ولکن لا یبصرون.»‏‎[3]‎

‏    ‏‏و عنه، علیه السلام: «انما یقول لما اراد کونه : کن، فیکون؛ لا‏‎ ‎‏بصوت یقرع ولا بنداء یسمع، وانما کلامه سبحانه فعله.»‏‎[4]‎

‏    ‏‏و قال اهل المعرفة: تکلمه عبارة عن تجلی الحق الحاصل من‏‎ ‎‏تعلقی الارادة والقدرة باظهار ما فی الغیب وایجاده.‏‎[5]‎‎[6]‎‏(505)‏


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 455

پیرامون کلام حق تعالی و تکلم او

‏وَلَمّا انْتَهی بَحْثُهُمْ إلی «الکَلامِ» طالَ التّشاجُرِ بَیْنَ الفریقَین. ...‏‎ ‎‏فَذَهَبَت المُعْتَزِلَةُ وَ مُتَکلِّموا الإمامِیَّةِ إلَی اَنّ تَوْصِیْفَ البارِیْ‏‎ ‎‏«بِالمُتَکلِّمِ» لأجْلِ «إیْجادِهِ الکَلامَ فِی شَیئٍ» مِثْلِ شَجَرَةِ مُوسی‏‎ ‎‏ـ عَلَیْهِ السّلامُ ـ أوْ نَفْسِ نَبِیٍّ، أوْ مَلَکٍ.‏

‏     وَ قالَ بَعْضُ أهْل التَحْقِیق أنَّ إطْلاقهُ عَلَیْهِ لِقِیامِ «التَکَلُّمِ» بِه، لا‏‎ ‎‏«الکَلامِ» قِیاماً صدوریّاً لاحُلولیّاً، کما انّ إطلاقهُ عَلَیْنا ایضاً کَذلِکَ،‏‎ ‎‏إلاّ أنّ الفَرْقَ أنّ إیجادَنا بِالآلَةِ، دُونه تَعالی.‏

‏     وَ ذَهَبَتْ الاْشاعِرَةُ إلی انّ کَلامَهُ تَعالی لَیْسَ مِنْ جِنْسِ الأصْواتِ‏‎ ‎‏وَالْحُرُوفِ بَلْ هُوَ مَعْنی قائِم بِذاتِهِ تَعالی فِی الازَلِ، یُسَمّی «الکَلامُ‏‎ ‎‏النَفْسِیُ» و هُوَ مَدْلولِ «الکَلامِ اللَّفْظِیْ» المُرَکّبِ مِنَ الحُرُوفِ وَ مِنْهُ‏‎ ‎‏الطَلَبُ القائِمُ بِنَفْسِهِ وَ هُوَ غَیْرُ الإرادَةِ.‏

‏     وَ الْقَوْلُ الحَقُّ المُوافِقُ لِلْبُرْهانِ أنّ إطْلاقَ الْمُتَکلِمِ عَلَیْهِ تَعالی‏‎ ‎‏لَیْسَ لِذاکَ وَلا لِذا.‏

‏     أمّا فَسادُ قَوْلِ الْمُعْتَزِلَةِ فَلأنَّ إحْداثَ الکَلامِ المُتَجدِّدِ المُتَصرِّم‏‎ ‎‏بِلا وَسْطٍ مُسْتَلْزمٌ لمفاسد کثیرة، منها:‏

‏     لِلتّجَدُّد فِی صِفاتِهِ وَ ذاتِهِ، تَعالی عَنْه، وَ قَضِیّةُ إیحاء الوَحْیِ وَ‏‎ ‎‏إنْزال الْکُتُبِ إلی الأنْبِیاء وَالْمُرْسَلِین مِنَ العُلومِ العالِیَةِ الرَبّانِیَّةِ الّتی‏‎ ‎‏قلْ ما یَتَّفِقُ لِبَشَرٍ أنْ یَکْشِفَ مَغْزاها کَتَکلّمِهِ تَعالی مَعَ مُوسی وَ لَقَدْ‏‎ ‎‏أشارَ إلی بَعْضِ أسْرارها قَوْلُهُ تَعالی: «‏نَزَلَ بِهِ الرُوحُ الأمِینُ عَلی قَلْبِکَ‎ ‎لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذَرینَ»‎[7]‎‏ وَ قَوْلُهُ تَعالی: «‏إنْ هُوَ إلاّ وَحْیٌ یُوحی عَلّمَهُ شَدیْدُ‎ ‎

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 456

القُوی ذُومِرَةٍ فَاسْتوی وَ هُوَ بِالاُفُقِ الاعْلی ثُمَّ دَنی فَتَدَلّی فَکانَ قابَ قَوْسَینِ أو‎ ‎أدْنی فَأوْحی إلی عَبْدِهِ ما أوْحی ما کَذَبَ الفُؤادُ ما رَأی»‎[8]‎‏ إلی آخر.‏

‏    فَأشارَ إلی کَیْفِیَّةِ الْوَحْیِ وَ نُزُولِ الکِتاب بِوَجْهٍ مُوافِقٍ لِلْبُرهانِ غَیْرِ‏‎ ‎‏مُناف لِتَنْزیهِهِ تَعالی عَنْ شَوْبِ التَغَیُّرِ وَ وَصْمَةِ الحُدُوثِ....‏

‏     وَالمَقْصودِ دَفْعُ تَوَهُّمِ کَوْنِهِ تَعالی مُتَکَلِّماً بِإیْجادِ الکلامِ المُتَصَرِّم‏‎ ‎‏فی شَجَرةٍ أوْ غَیْرِها أوْ بِقِیامِ التَکَلُّمِ بِهِ قِیاماً صُدوریّاً وَالْفَرْقِ بَیْننا وَ‏‎ ‎‏بَیْنَهُ أنَّ إیجادَنا بِالآلَةِ وَ إیجادَهُ بِغَیْرِها، فَإنَّ ذلِکَ أیضاً ملازِمٌ لِلتَصَرُّمِ‏‎ ‎‏وَالتَغَیُّرِ فی الصِّفات وَ الذّات.‏‎[9]‎‏(506)‏


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 457

مجازی نبودن «نطق» در حق تعالی

السنۀ خمسۀ حق

‏بدان که علماء ادب و ظاهر گفته اند که «حمد» ثنای به لسان است‏‎ ‎‏به جمیل اختیاری. و چون آنها غافل از جمیع السنه هستند جز این‏‎ ‎‏لسان لحمی، از این جهت تسبیح و تحمید حق تعالی، بلکه مطلق‏‎ ‎‏کلام ذات مقدس، را حمل به یک نوع از مجاز می کنند؛ و نیز کلام‏‎ ‎‏و تسبیح و تحمید موجودات را حمل به مجاز کنند. پس، در حق‏‎ ‎‏تعالی تکلّم را عبارت از ایجاد کلام، و در موجوات دیگر تسبیح و‏‎ ‎‏تحمید را ذاتی تکوینی دانند. اینها درحقیقت نطق را منحصر به‏‎ ‎‏نوع خود دانند و ذات مقدّس حقّ جلّ و علا و دیگر موجودات را‏‎ ‎‏غیر ناطق بلکه ـ نعوذ بالله‌ ـ اخرس گمان کنند. و این را تنزیه ذات‏‎ ‎‏مقدس گمان نمودند؛ با آنکه این، تحدید بلکه تعطیل است و حق‏‎ ‎‏منزه از این تنزیه است؛ چنانچه غالب تنزیهات عامّه تحدید و‏‎ ‎‏تشبیه است. ما پیش از این ذکر نمودیم کیفیّت وضع شدن الفاظ را‏‎ ‎‏از برای معانی عامّۀ مطلقه. و اکنون گوییم: ما این قدر در بند آن‏‎ ‎‏نیستیم که در این حقایق الهیه صدق لغوی یا حقیقت لغویّه لازم‏‎ ‎‏آید، بلکه صحّت اطلاق و حقیقت عقلیّه میزان در این مباحث‏‎ ‎‏است؛ گرچه حقیقت لغویّه نیز به حسب بیان سابق ثابت شد. پس‏‎ ‎‏گوییم که از برای لسان و تکلّم و کلام و کتابت و کتاب و حمد و‏‎ ‎‏مدح مراتبی است به حسب نشئات وجودیّه که هر یک با نشئه ای‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 458

‏از نشئات و مرتبه ای از مراتب وجود مناسب است، و چون حمد‏‎ ‎‏در هر مورد بر جمیلی و مدح بر جمال و کمالی است، پس، چون‏‎ ‎‏حقّ جلّ و علا به حسب علم ذاتی خود در حضرت غیبِ هویّتْ‏‎ ‎‏جمال جمیل خود را مشاهده فرموده به اتمّ مراتب علم و شهود،‏‎ ‎‏مبتهج بوده به ذات جمیل خود به اشدّ مراتب ابتهاج؛ پس، تجلّی‏‎ ‎‏فرموده به تجلّی ازلی به اعلی مراتب تجلّیات در حضرت ذات‏‎ ‎‏برای ذات. و این تجلّی و اظهار ما فی مکنون غیبی و مقارعۀ ذاتیّه‏‎ ‎‏«کلام ذاتی» است که به لسان ذات در حضرت غیب واقع است. و‏‎ ‎‏مشاهدۀ این تجلّی کلامی، سمع ذات است... .‏

‏     ‏‏و اهل معرفت گویند حق تعالی با السنۀ خمسه حمد و مدح‏‎ ‎‏خود کند. و آن السنه، لسان ذات است من حیث هی؛ و لسان‏‎ ‎‏احدیّت غیب است؛ و لسان واحدیّت جمعیّه است؛ و لسان اسماء‏‎ ‎‏تفصیلیّه است؛ و لسان اعیان است. و اینها غیر از لسان ظهور است،‏‎ ‎‏که اول آن لسان مشیّت است تا آخر مراتب تعیّنات که لسان کثرات‏‎ ‎‏وجودیّه است.(507)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

کلام نفسی ذاتی

‏حقیقت قرآن شریف الهی قبل از تنزّل به منازل خلقیّه و تطوّر به‏‎ ‎‏اطوار فعلیّه از شئون ذاتیّه و حقایق علمیّه در حضرت واحدیّت‏‎ ‎‏است و آن حقیقت «کلام نفسی» است که مقارعۀ ذاتیّه در حضرات‏‎ ‎‏اسمائیّه است. و این حقیقت برای احدی حاصل نشود به علوم‏‎ ‎‏رسمیّه و نه به معارف قلبیّه و نه به مکاشفۀ غیبیّه مگر به مکاشفۀ‏‎ ‎‏تامّۀ الهیّه برای ذات مبارک نبیّ ختمی صلّی الله‌ علیه و آله در‏‎ ‎‏محفل انس «قاب قوسین» بلکه در خلوتگاه سرّ مقام‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 459

‏«اوادنی».(508)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

کلام نفسی ذاتی

تکلم حق در مقام احدیت و واحدیت

‏«و لأنّه لإطلاقه وَسِع کلّ شئٍ رَحْمةً وَ علماً، فلا یمْکن وقُوع ما‏‎ ‎‏یخالفهُ وصحّ سِرّ القدْر وَصَحّ تبعیَّة الإرادة لعِلْمهِ کما تبعَته القدْرة‏‎ ‎‏باظهارِ ما عیّنته الإرادَة و بمقارَعتهما یظهَر الْکلام...»‏

‏ ‏

‏     قوله: «و بمقارَعتهما یظهر الکلام» الخ، وَ هذا هوَ «الکلام»‏‎ ‎‏الفعْلی الظّهُوری» فی مقامِ الفیض وَ التّجلّی الفعْلی، وَ امَّا «الکلام‏‎ ‎‏الذّاتی النّفسی» فهُوَ اظهار ما فی غیْب ذاته فی الحَضْرةِ الأسْماییّة وَ‏‎ ‎‏مقام الواحِدیَّة التّابع للتّجلّی الذّاتی الْعِلمی والحُبّ الذّاتی وَ الإرادَة‏‎ ‎‏الذّاتیَّة؛ بل علی التّحقیق العرْفانی وَالذّوق الشّهُودی هُو تعالی‏‎ ‎‏«مُتکلِّم» فی مقام الأحَدیَّة، و تکلّمهُ الفیْض الأقْدَس وَالتجلّی‏‎ ‎‏الأعلی الأرفع، وَالمخاطب به الأسْماء الذّاتیَّة اوَّلاً وَ حَضْرَة‏‎ ‎‏الواحدیَّة وَالأسْماء وَالصّفات ثانیاً. وَ متکلّم فی مَقامِ الواحدیّة و‏‎ ‎‏تکلّمه التّجلّی بمقام اسْم «الله» بوجْهتِهِ الظّاهِرة وَ المخاطب به‏‎ ‎‏الأعیان الثّابتة عین الانسان الکامِل اوّلاً والبقیّة تبعاً له. وَ قدْ بَسطنَا‏‎ ‎‏الکلام بما لا مزید عَلیه فی الرّسالة الموْسومَة بمصْباحِ الْهدایَة اِلی‏‎ ‎‏حَقیقَةِ الرّسالة وَالولایَة.‏‎[10]‎‏(509)‏


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 460

کلام ذاتی و کلام ظلّی

‏کما اخبَر انّ للقرآن ظهراً و بطناً وَ حداً وَ مَطْلعاً. وَ فی روایَةٍ وَ لبطْنه‏‎ ‎‏بطْناً اِلی سَبعَةِ ابْطن وَ الی سَبْعینَ بَطْناً.‏

‏     اذا کانَ القرْآن جَمیع صَفحة الوُجُود یمْکن انْ یَکون المرادُ‏‎ ‎‏«بِالمطلع» هوَ «الکلام الذّاتی» و التجلّی الاعرابی فی الحَضْرة‏‎ ‎‏الواحِدیَّة المشْرف عَلَی التّعیّنات الغیْبیَّة وَالشّهادیَّة الاّئقین للفیْض‏‎ ‎‏«وَالحَدّ» هوَ «الْکَلام الظّلّی الفیضی» الفاصِل بیْن الحَضرة الواحدیّة‏‎ ‎‏والمظاهِر الغیبیّة وَالشّهادیّة الْمعبّر عنْه «بالعماء» وَ «البطْن» هو‏‎ ‎‏العالم الغیبی الی منتهَی المثل النّوریّة العرشیّة وَ «الظّهر» هُوَ عَالم‏‎ ‎‏الشّهادة.‏‎[11]‎‏(510)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

کلام ذاتی نفسی در حضرت علمیّه

‏از برای قرآن قبل از تنزّل در این نشئه، مقامات و کینونت هایی‏‎ ‎‏است: اول مقام او، کینونت علمیّۀ او است در حضرت غیبیّه به‏‎ ‎‏تکلّم ذاتی و مقارعۀ ذاتیّه به طریق احدیّت جمع... و این کتاب، که‏‎ ‎‏در کسوۀ عبارات و الفاظ ظهور نموده، در مرتبۀ ذات به صورت‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 461

‏تجلّیات ذاتیّه، و در مرتبۀ فعل عین تجلّی فعلی است؛ چنانچه‏‎ ‎‏امیرالمؤمنین صلوات الله‌ علیه فرمود: اِنَّما کَلامُهُ فِعْلُه.‏‎[12]‎‏(511)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

کلام ذاتی نفسی در حضرت علمیّه

‏الکلام له حَقیقة اخْری غیر الْعِلْم والإرادة وَ الکراهَة وَالرّضا، فعِندَ‏‎ ‎‏تکثیر الأسْماءِ وَ اعتبار مَقام الواحدیَّة وَ الکثْرة الأسْماییّة لا یرْجعُ‏‎ ‎‏الصّفات بعضها الی بعْض: لاَ الإرادة الی العلْم بالنّظام کما هُو‏‎ ‎‏المشهُور بیْن الحکماء المحجُوبینَ، وَلاَ السّمع وَالبصَر اِلی العِلم‏‎ ‎‏ولاَالعِلْم الیْهما کَما هُو رَأیُ الشّیخ المقتول شَهاب الدّین.‏‎[13]‎‏ «فالکَلام‏‎ ‎‏النّفْسی» فِی الحضْرَة العِلمیَّةِ عبارَةٌ عَن التّجلّی الحُبّی المُظهِر‏‎ ‎‏لِلمکنُون الغیْبی عَلی الحَضراتِ الأعْیانیّةِ فِی التّجلّی الواحِدی، کَما‏‎ ‎‏انّ «السّمعَ» عبارة عنْ مقارعَة خاصّة بیْن هذا التّجلّی والتّجلّی‏‎ ‎‏العِلمی الحاصل بَعْده و لیْس المقام مقام بسط هذه الحقائق.‏‎[14]‎‏(512)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 462

پیرامون صفت ذات حق بودن «کلام ذاتی»

‏«قلتُ ذکر الشّیخ فی تفْسیر الفاتحة قاعدة هیَ انّ کُلِّ صفةٍ منْ‏‎ ‎‏صفات الحقّ انّما یضاف الیْه عَلَی الوَجْهِ الأتمّ الأکْمَل، و کلامُهُ صفَة‏‎ ‎‏مِنْ صفاتِه، فَله الإحاطَة کما قالَ تَعالی: ‏ما فرّطْنا فِی الْکتاب مِنْ‎ ‎شی ءٍ‎[15]‎‏...».‏

‏    ‏‏قوله: «ذکر الشّیْخ فی تفْسیر الفاتحة» الخ، لیْسَ الْکلام مِنْ حیْث‏‎ ‎‏ظهُوره الملکی وَ خصُوصاً الّذی هو منْ مقولة اللّفظ وَ الصّوْت،‏‎ ‎‏صفَة للحقّ منْ حیث هویّته الأحاطیّة حَتّی یتفرّع عَلیْه ما ذکر کما انّ‏‎ ‎‏قوله تعالی: «ما فَرَّطْنا فِی الکتاب مِنْ شی ءٍ» لا یدُلّ علی مقصوده‏‎ ‎‏بوجْهٍ، نعم «الکلام الذّاتی» الّذی هو التّجلی باظهار ما فی الغیْب‏‎ ‎‏عَلی ذاته المقدّسَةِ صفة منْ صفاتِه فِی الحَضْرة الجمْعیَّةِ الکمالیَّة،‏‎ ‎‏و «الکلام الظّهُوری الوُجودی» الّذی هُوَ التّجلّی بالفیْض المقدّس‏‎ ‎‏لأظهار ما فی الغیْب عَلَی الحقائق التّفْصیلیّة صفَة منْ صفاتهِ‏‎ ‎‏الفعْلیّة، و لهمَا الأحاطة وَالشّمُولْ، وَلهذا «الکلام اللّفظی» ایْضاً‏‎ ‎‏احاطة بمعْنی آخر وَ هو وجْه السّرّ الوُجودی الّذی یعرفه المحقّقُون‏‎ ‎‏وَ هُوَ غیر الأوضاع اللّفظیّة نعم لو کانَ الألفاظ موضوعَة لأرواحِ‏‎ ‎‏المعانی اوْ ارْواح المعانی مرادة للِحقّ مِنْ کَلامِه لکانَ تِلکَ الأحاطَة‏‎ ‎‏حَقاً کَما الأمْر کذلِکَ.‏‎[16]‎‏(513)‏


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 463

عینیت کلام قولی یا نفسی با ذات

‏«... فلا یعْلم مهیّة کَلمَة کن لأن کَلامه عیْن ذاته وَ مهیّة الذّات غیر‏‎ ‎‏مَعْلومَة لبشَر...»‏

‏     قوله: «لأنّ کلامهُ عیْن ذاته» الخ، قال شیخنا العارف الکامِل‏‎ ‎‏الشّاه آبادی ـ دامَ ظلّه العالی ـ «لَیْسَ هذا «الکلام القولی» عیْن‏‎ ‎‏الذّات، بَل الکلام الّذی هُوَ عیْن و هو «کلام نفسیّ» عبارة عنْ اعرابه‏‎ ‎‏تَعالی عمّا فی غیْب احَدیّتهِ تقدّس و تعالی بالتّجلّی الذّاتی علی‏‎ ‎‏الحضْرة الواحدیَّة، کما انَّ «کُنْ» الّذی وَقع فی قوله تعالی،‏‎[17]‎‏ هُوَ «کن‏‎ ‎‏الوُجودی» الّذی هوَ الفیض المنْبَسِط فقوْل الشّارح فی‏‎ ‎‏صَدرالصّفحة ایضاً مردود.»‏

‏     اقول هذا مسْلک الحَکیم وَ امّاذوق العارف فیقتضی غیْر ذلِک‏‎ ‎‏فَاِنَّ الکلمات القولیَّة ایْضاً تجَلّی الذّات باسْمهِ الظّاهِر المتکلِّم، کَما‏‎ ‎‏انَّ الکلام القَولی الأمری له وَ الإطاعَة الوُجودیَّة لنفْسِ الأعْیان لا انَّ‏‎ ‎‏الإیجاد له تعالی عَلی مسْلکه کمامرّ وَ بالجملة بین کلماتِهم وَ ان کانَ‏‎ ‎‏وَجه جمْع کما جَمعَ بینها صَدْر المتَألّهین ـ قدّس الله نفسَه ـ وَ ذکرنا‏‎ ‎‏سِرّ الإختلاف بینها فی بعْض الرّسائل الاّ انَّ مَسلکهم ادقّ و احْلی وَ‏‎ ‎‏لکن بشرْط سَلامة الفطرة وَ عدم اعوجاج السّلیقة.‏‎[18]‎‏(514)‏


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 464

سبب اختلاف کلام الهی

‏بدان که کلام هر متکلّم جلوۀ ذات او است به حسب مقام ظهور؛ و‏‎ ‎‏بروز ملکات باطنۀ او است در مرآت الفاظ به مقدار استعداد نسج‏‎ ‎‏الفاظی. چنانچه اگر قلبی نورانی و صافی از الواث و کدورات عالم‏‎ ‎‏طبیعت شد، کلام او نیز نورانی بلکه نور خواهد بود؛ و همان‏‎ ‎‏نورانیّت قلب جلوه در کسوۀ الفاظ می نماید. و در شأن ائمّۀ هدی‏‎ ‎‏وارد شده است: کَلامُکُمْ نُور.‏‎[19]‎‏ و وارد است: لَقَدْ تَجَلَّی فی کَلامِهِ‏‎ ‎‏لِعِبادِه.‏‎[20]‎‏ و در نهج البلاغه است: اِنَّما کَلامُهُ فِعْلُه؛ و فعل جلوۀ ذات‏‎ ‎‏فاعل می باشد بی«کلام». و اگر قلبی ظلمانی و مکدّر شد، فعل و‏‎ ‎‏قول او نیز ظلمانی و مکدّر شود: مَثَلُ کَلِمَةٍ طَیِّبَةٍ کَشَجَرَةٍ طَیِّبَة ... وَ‏‎ ‎‏مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیْثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیْثَة.‏‎[21]‎

‏    ‏‏و چون ذات مقدّس حقّ جلّ و علا به حسب کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فی‏‎ ‎‏شَأن،‏‎[22]‎‏ در کسوۀ اسماء و صفات تجلّی به قلوب انبیاء و اولیاء کند،‏‎ ‎‏و به حسب اختلاف قلوب آنها تجلّیات مختلف شود، و کتب‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 465

‏سماویّه که به نعت ایحاء به توسّط ملک وحی، جناب جبرئیل، بر‏‎ ‎‏قلوب آنها نازل شده به حسب اختلاف این تجلّیات و اختلاف‏‎ ‎‏اسمائی که مبدئیّت برای آن دارد مختلف شود ـ چنانچه اختلاف‏‎ ‎‏انبیاء و شرایع آنها نیز به اختلاف دول اسمائیّه است ـ پس، هر‏‎ ‎‏اسمی که محیط تر و جامعتر است، دولت او محیط تر و نبوت تابعۀ‏‎ ‎‏او محیط تر و کتاب نازل از او محیط تر و جامعتر است، و شریعت‏‎ ‎‏تابعۀ او محیط تر و بادوام تر است.(515)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‎ ‎

‏ ‏

ملک وحی

‏ ‏

‏ ‏

ذکر صنوف ملائکه و حقیقت آنها

عظمت روح الامین

اطلاقات مختلف روح

‏در ذکر صنوف ملائکةالله‌ تعالی و اشارۀ به حقیقت آنها علی‏‎ ‎‏الاجمال. بدان که بین محدّثین و محقّقین اختلاف است در تجرّد و‏‎ ‎‏تجسّم ملائکة الله‌. کافّۀ حکماء و محقّقین و بسیاری از محقّقین‏‎ ‎‏فقهاء قائل به تجرّد آنها و تجرّد نفس ناطقه شدند، و بر آن‏‎ ‎‏برهانهای متین اقامه فرمودند. و از بسیاری از روایات و آیات‏‎ ‎‏شریفه نیز استفادۀ تجرّد شود؛ چنانچه محدّث محقّق، مولانا‏‎ ‎‏محمّد تقی مجلسی،‏‎[23]‎‏ پدر بزرگوار مرحوم مجلسی،‏‎[24]‎‏ در شرح فقیه‏‎ ‎‏در ذیل بعضی روایات فرموده است که این دلالت کند بر تجرّد‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 466

‏نفس ناطقه.‏‎[25]‎

‏    و بعضی از محدّثین بزرگ قائل به عدم تجرّد شدند. و غایت‏‎ ‎‏آنچه دلیل آورده اند این است که قول به تجرّد منافی با شریعت‏‎ ‎‏است؛ و تصریح نموده اند به این که مجرّدی جز ذات مقدّس حقّ‏‎ ‎‏نیست. و این کلام بسیار ضعیفی است؛ زیرا که عمدۀ نظر آنها دو‏‎ ‎‏امر شاید باشد: یکی، قضیّۀ حدوث زمانی عالم، که توهّم شده‏‎ ‎‏مجرّد بودنِ موجودی جز حق با آن منافی است. و یکی، فاعل‏‎ ‎‏مختار بودن حق تعالی است، که گمان نمودند با تجرّد عالم عقل و‏‎ ‎‏ملائکة الله‌ مخالف است. و این هر دو مسئله از مسائل معنونه‏‎ ‎‏است در علوم عالیه. و عدم تنافی این قبیل مسائل با موجود مجرّد‏‎ ‎‏به وضوح پیوسته. بلکه قول به عدم تجرّد نفوس ناطقه و عالم عقل‏‎ ‎‏و ملائکة الله‌ با بسیاری از مسائل الهیّه و کثیری از عقاید حقّه منافی‏‎ ‎‏است، که اکنون مجال بیان آنها نیست. و حدوث زمانی عالم، به آن‏‎ ‎‏طور که این دسته گمان نمودند، منافی با اصل مسئلۀ حدوث‏‎ ‎‏زمانی است، فضلاً از آن که با بسیاری از قواعد الهیّه نیز مخالف‏‎ ‎‏است.‏

‏     و حق در نزد نویسنده موافق با عقل و نقل آن است که از برای‏‎ ‎‏ملائکة الله‌ اصنافی است کثیره، که بسیاری از آنها مجرّدند و‏‎ ‎‏بسیاری از آنها جسمانی برزخی هستند ـ ‏و ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ اِلاّ هُو.‎[26]‎‏ و‏‎ ‎‏اصناف آنها به حسب تقسیم کلّی آن است که گفته اند موجودات‏‎ ‎‏ملکوتیّه بر دو قسم است: یکی آن که تعلّق به عالم اجسام ندارد، نه‏‎ ‎‏تعلّق حلولی و نه تعلّق تدبیری. و دیگر آن که به یکی از این دو وجه‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 467

‏تعلّق داشته باشد.‏

‏     و طایفۀ اولی دو قسمند:‏

‏     یک قسم آنان که به آنها ملائکۀ «مهیِّمه» گویند. و آنها آنانند که‏‎ ‎‏مستغرق در جمال جمیل و متحیّر در ذات جلیل می باشند و از‏‎ ‎‏دیگر خلایق غافل و به دیگر موجودات توجّه ندارند... .‏

‏ ‏

‏     قسم دوم آنان هستند که خدای تعالی آنها را وسایط رحمت‏‎ ‎‏وجود خود قرار داده؛ و آنها مبادی سلسلۀ موجودات و غایت‏‎ ‎‏اشواق آنها هستند. و این طایفه را «اهل جبروت» گویند. و مقدّم و‏‎ ‎‏رئیس آنها «روح اعظم» است. و شاید آیۀ شریفۀ ‏تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ‎ ‎الروُّح‎[27]‎‏ نیز اشاره باشد به این طایفه از ملائکة الله‌. و اختصاص به‏‎ ‎‏ذکر «روح»، با آن که از ملائکه است، برای عظمت او است؛‏‎ ‎‏چنانچه در آیۀ شریفۀ ‏یَوْمَ یَقوُمُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِکَةُ صَفًّا‎[28]‎‏ نیز اشاره به همین‏‎ ‎‏است. و به اعتباری روح را «قلم اعلی» گویند؛ چنانچه فرماید: اَوَّلُ‏‎ ‎‏ما خَلَقَ الله‌ الْقَلَمُ‏‎[29]‎‏. و به اعتباری او را «عقل اوّل» گویند؛ چنانچه‏‎ ‎‏فرماید:اَوَّلُ ما خَلَقَ الله‌ الْعَقْلُ.‏‎[30]‎‏ و بعضی روح را «جبرائیل» دانند. و‏‎ ‎‏فلاسفه جبرائیل را آخرْ ملائکۀ کرّوبیّین دانند؛ و او را «روح‏‎ ‎‏القدس» دانند؛ و روح را اول ملائکۀ کروبیّین دانند. و در روایات‏‎ ‎‏شریفه نیز فرموده که «روح اعظم» از جبرئیل است؛ چنانچه از‏‎ ‎‏کافی شریف منقول است که ابوبصیر گوید: «سؤال کردم از‏‎ ‎‏حضرت صادق سلام الله‌ علیه از قول خدای تعالی: ‏یَسْئَلوُنَکَ عَنِ‎ ‎الرُّوحِ قُلِ الروُّحُ مِنْ اَمْرِ رَبّیِ.‎[31]‎‏ فرمود:" خلقی است اعظم از جبرئیل و‏‎ ‎

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 468

‏میکائیل. با رسول خدا صلّی الله‌ علیه و آله بود، و با ائمّه علیهم‏‎ ‎‏السلام هست. و او از ملکوت می باشد."»‏‎[32]‎‏ و در بعض روایات‏‎ ‎‏است که «روح» از ملائکه نیست، بلکه اعظم از آنها است.‏‎[33]‎

‏ ‏

‏     و شاید «روح» دو اطلاق داشته باشد در لسان قرآن و اخبار،‏‎ ‎‏چنانچه در لسان اهل اصطلاح نیز اطلاقاتی دارد. یک روح از‏‎ ‎‏صنوف ملائکه است؛ چنانچه فرمود از «ملکوت» است. و یک‏‎ ‎‏روح نیز روحِ خود حضرات اولیاء است که از ملائکه نیست و‏‎ ‎‏اعظم از آنها است. بنابراین، ممکن است «روح» در سورۀ شریفۀ‏‎ ‎‏«قدر» به اعتبار تنزّل در لیلۀ قدر، عبارت از «روح الامین» یا «روح‏‎ ‎‏اعظم» باشد. و در آیۀ شریفۀ ‏یَسْئَلوُنَکَ عَنِ الرّوح‎[34]‎‏ عبارت از روح‏‎ ‎‏انسانی باشد که در مرتبۀ کمال از جبرئیل و دیگر ملائکه اعظم‏‎ ‎‏است؛ و از «عالم امر» بلکه گاهی متّحد با «مشیّت»، که امر مطلق‏‎ ‎‏است، شود.(516)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

اصناف و انواع ملائک

بال و پر داشتن ملائک و اقسام تمثّلات آنها

‏بدان که از برای ملائکة الله‌ صنوف و انواعی کثیره است که جز‏‎ ‎‏ذات مقدس علاّم الغیوب کسی عالم به آنها که جنود حق هستند‏‎ ‎‏نیست: ‏وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاّ هُوَ.‎[35]‎

‏    ‏‏یک صنف از آنها ملائکۀ مُهَیَّمینِ مجذوبین هستند که اصلاً‏‎ ‎


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 469

‏نظر به عالم وجودیه ندارند و ندانند خداوندْ آدم را خلق فرموده یا‏‎ ‎‏نه؛ و مستغرق جمال و جلال حق و فانی کبریای ذات مقدس او‏‎ ‎‏هستند.‏‎[36]‎‏ و گویند در آیۀ شریفۀ ‏ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ.‎[37]‎‏ کلمۀ مبارکۀ‏‎ ‎‏«ن» اشاره به آن ملائکه است. و طایفۀ دیگر ملائکۀ مقرّبین و‏‎ ‎‏سکنۀ جبروت اعلی هستند. و آنها انواع کثیره هستند که از برای‏‎ ‎‏هر یک از آنها شأن و تدبیری است در عوالم که از برای دیگری آن‏‎ ‎‏شأن و تدبیر نیست. و طایفۀ دیگر ملائکۀ عوالم ملکوت اعلی و‏‎ ‎‏جنّات عالیه هستند به اصناف مختلفه و انواع متشتته. و طایفۀ‏‎ ‎‏دیگر ملائکۀ عوالم برزخ و مثال هستند. و طایفۀ دیگر ملائکۀ‏‎ ‎‏موکلۀ به عوالم طبیعت و مُلک هستند که هر یک موکل امری و‏‎ ‎‏مدبر شأنی هستند. و این دسته از ملائکۀ مدبِّره در عالم مُلک غیر‏‎ ‎‏از ملائکۀ موجوده در عالم مثال و برزخ است؛ چنانچه در محل‏‎ ‎‏خود مقرر است و از اخبار نیز مستفاد شود.‏‎[38]‎

‏ ‏

‏     و بباید دانست که اَجْنِحه و ریاش و اعضای دیگر در جمیع‏‎ ‎‏اصناف ملائکه نیست؛ بلکه از ملائکۀ مُهیَّمین گرفته تا سکنۀ‏‎ ‎‏ملکوت اعلی منزه و مبرّا هستند از امثال این اعضا و اجزای‏‎ ‎‏مقداریه. و آنها مجرد از جمیع مواد و لوازم آن و تقدرات و‏‎ ‎‏عوارض آن هستند. و اما ملائکۀ عوالم مثال و موجودات ملکوتیۀ‏‎ ‎‏برزخیه در جمیع آنها اجزا و اعضا و اجنحه و ریاش و غیر آن‏‎ ‎‏ممکن التحقق] است]. و چون از عوالم تقدرات برزخیه و تمثلات‏‎ ‎‏مثالیه هستند، هر یک دارای مقداری خاص و اعضا و جوارحی‏‎ ‎‏مخصوص به خود می باشند. ‏وَ الصَّافّاتِ صَفًّا‎[39]‎‏ و ‏أُولِی أَجْنِحَةٍ مَثْنی وَ ثُلاثَ‎ ‎

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 470

وَ رُباعَ‎[40]‎‏ راجع به این صنف از ملائکه است. لیکن ملائکۀ مقرّبین و‏‎ ‎‏قاطنین جبروت اعلی به واسطۀ احاطۀ وجودیۀ قیومیّه می توانند‏‎ ‎‏در هر یک از عوالم به هیئت و صورت آن عالم متمثل شوند؛‏‎ ‎‏چنانچه جبرئیل امین، که از مقرّبین درگاه و حامل وحی الهی و از‏‎ ‎‏اعلی مراتب موجودات سکنۀ جبروت است، برای ذات مقدس‏‎ ‎‏رسول اکرم (ص) در مثال مقید دایماً، و در مثال مطلق دو مرتبه، و‏‎ ‎‏در مُلک گاهی، متمثل می شد. حتی در ملک گاهی متمثل به‏‎ ‎‏صورت دِحیۀ کَلْبی، رضیع رسول اکرم، صلّی الله‌ علیه و آله، که‏‎ ‎‏اجمل ناس بود، می شد.‏‎[41]‎‏(517)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

رسول وحی، اعظم ارکان دار تحقق

‏اما عظمت رسول وحی و واسطۀ ایصال: پس آن، جبرئیل امین و‏‎ ‎‏روح اعظم است که پس از خروج رسول اکرم صلّی الله‌ علیه و آله و‏‎ ‎‏سلّم از جلباب بشریّت و توجّه دادن شطر قلب را به حضرت‏‎ ‎‏جبروت، متّصل به آن روح اعظم شود. و آن یکی از ارکان اربعۀ دار‏‎ ‎‏تحقق،‏‎[42]‎‏ بلکه اعظم ارکان و اشرف انواع آن است؛ چه که آن ذات‏‎ ‎

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 471

‏شریف نورانی مَلَک موکَّل علم و حکمت و صاحب ارزاق معنویّه‏‎ ‎‏و اطعمۀ روحانیّه است. و از کتاب خدا و احادیث شریفه تعظیم‏‎ ‎‏جبرئیل و تقدّم او بر دیگر ملائکه استفاده شود.‏‎[43]‎‏(518)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

اقسام فرشتگان و برتری انسان کامل بر آنها

‏اعلم ایها السالک الطالب ان لله‌ تعالی بمقتضی اسم «‏کل یوم هو فی‎ ‎شأن»‎[44]‎‏ فی کل آن شأناً؛ ولا یمکن التجلی بجمیع شؤوناته الا للانسان‏‎ ‎‏الکامل. فإن کل موجود من الموجودات من عوالم العقول المجردة‏‎ ‎‏والملائکة المهیمنة والصافات صفاً، الی النفوس الکلیة الالهیة‏‎ ‎‏والملائکة المدبرة والمدبرات امراً وسکان الملکوت العلیا، و سائر‏‎ ‎‏مراتبها من الملائکة الارضیة مظهرُ اسم خاص، یتجلی له ربه بذلک‏‎ ‎‏الاسم. ولکل منها مقام معلوم، «منهم رکع لا یسجدون و منهم سجد‏‎ ‎‏لایرکعون.» لا یمکن لهم تجاوز مقامهم وتخطی محلهم. ولهذا قال‏‎ ‎‏جبرئیل، علیه السلام، حین سأله النبی، صلّی الله‌ علیه و آله و سلم،‏‎ ‎‏عن علة عدم المصاحبة: «لو دنوت انملة لاحترقت.»‏‎[45]‎

‏    ‏‏واما اهل یثرب الانسانیة ومدینة النبوة فلا مقام لهم؛ فلهذا صاروا‏‎ ‎‏حاملی الولایة المطلقة العلویة التی هی کل الشؤون الالهیة.‏‎[46]‎‏(519)‏


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 472

تطابق مراتب نزول حقایق غیبی با مراتب نزول جبرئیل بر پیامبر(ص)

‏«و مراتب التّأثیر اربعة: رتبة فی نفس المؤثّر، و الثّانیة فی الذّهن، و‏‎ ‎‏الثالثة فی الحسّ وَ الرّابعَة الجامعَة المشْتَملة عَلَی الثّلاثة المذکورة،‏‎ ‎‏فوقها»‏

‏     قوله: الجامعة المشْتملة عَلَی الثّلاثة، قال شیْخنَا العارفُ ـ دامَ‏‎ ‎‏ظِلّهُ العالی ـ وَ هِیَ کَما فی تَنزّل الحَقائق الغیْبیَّة مِنَ العالِم العقْلی الی‏‎ ‎‏مرتبة الخیال، وَ مِنْه اِلی مَرتبة الحِسّ کما فی نزوُل جبْرئیل، عَلی‏‎ ‎‏قلب رَسُول الله وَ تمثّله فی عالمِ خیاله بحَیْث ملأالخافقیْن و تنزّله‏‎ ‎‏فی حسّهِ الشّریف بصُورة دحْیَة الکلْبی مثلاً.‏‎[47]‎‏(520)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

کیفیت نزول وحی و قرآن

‏ ‏

‏ ‏

حقیقت وحی دور از دسترس عقول بشری

‏و قضیة إیحاء الوحی و إنزال الکتب إلی الأنبیاء والمرسلین، من‏‎ ‎‏العلوم العالیة الربانیة التی قلّ ما یتفق لبشر أن یکشف مغزاها،‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 473

‏کتکلمه تعالی مع موسی و لقد أشار إلی بعض أسرارها قوله تعالی:‏‎ ‎‏«‏نَزَلَ بِهِ الرُوحُ الأمینُ عَلی قلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذَرینَ»‎[48]‎‏، وَ قَوْلُهُ تَعالی: «‏إنْ‎ ‎هُوَ إلاّ وَحْیٌ یُوحی عَلَّمَهُ شَدیْدُ القُوی ذُومِرَّةٍ فَاسْتَوی وَ هُوَ بِالاُفُقِ الأعْلی ثُمَّ دَنی‎ ‎فَتَدَلّی فَکانَ قابَ قَوْسَینِ أو أدنی فَأوْحی إلی عَبْدِهِ ما أوْحی ما کَذَبَ الفُؤادُ ما‎ ‎رَأی»‎[49]‎‏ إلی آخر.‏

‏    ‏‏فأشار إلی کیفیة الوحی و نزول الکتاب بوجه موافق للبرهان،‏‎ ‎‏غیر مناف لتنزیهه تعالی عن شوب التغیر و وصمة الحدوث. و‏‎ ‎‏لعمری أن الأسرار المودعة فی هذا الکلام الإلهی المشیر إلی کیفیة‏‎ ‎‏الوحی و دنوّ روحانیة رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ إلی «مَقامِ‏‎ ‎‏التَدَلِّی» و المقام المعبر عنه «بقاب قَوْسَیْنِ» و ما یشارالیه بقوله: «أو‏‎ ‎‏أدْنی»، ثم تحقق الوحی مما لم یصل إلیه فکر البشر إلا الأوحدی‏‎ ‎‏الراسخ فی العلم بقوة البرهان المشفوع إلی الریاضات و نور‏‎ ‎‏الإیمان.‏‎[50]‎‏(521)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 474

مجهول بودن کیفیت نزول وحی

‏کیفیت وحی از اموری است که غیر از خود رسول خدا و کسانی که‏‎ ‎‏در خلوت با رسول خدا بودند یا اینکه از او الهام گرفته اند کیفیت‏‎ ‎‏نزول وحی را کسی نمی تواند بفهمد؛ و لهذا هر وقت خواستند‏‎ ‎‏معرفی هم بکنند با زبان ما عامیها معرفی کردند، چنانچه خدای‏‎ ‎‏تبارک و تعالی با زبان آن بشر عامی، خودش را با شتر معرفی‏‎ ‎‏می کند، با آسمان معرفی می کند، با زمین معرفی می کند، با خَلْق و‏‎ ‎‏امثال اینها. و این برای این است که بیان قاصر است از اینکه آن‏‎ ‎‏مطلبی که هست ادا بشود و تا آن حدی که بیان می توانسته ادا کند‏‎ ‎‏قرآن ادا کرده است.(522)‏

‏21 / 2 / 62‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

مجهول بودن کیفیت نزول وحی

‏مسئله بعثت بعض از ابعادش برای احدی غیراز خود رسول اکرم‏‎ ‎‏حقیقتش حاصل نشده است. مسئله چه بوده است؟ این فشاری که‏‎ ‎‏از روح بزرگ به ایشان وارد شده، این چه صنف فشاری بوده‏‎ ‎‏است و چه حالی دست داده است در این باب؟ و کیفیت نزول‏‎ ‎‏وحی و نازل شدن روح اعظم برای رسول خدا وضعیتش چه بوده‏‎ ‎‏است، دست ما کوتاه از آن است. و ما یک چیزی از دور، از خیلی‏‎ ‎‏دور می شنویم و ادراکش را نمی توانیم بکنیم(523)‏

‏29 / 1 / 64‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

وجود ابهام در حقیقت نزول بر قلب پیامبر و تنزل روح الامین

‏در ماه مبارک رمضان قضیه ای اتفاق افتاد که ابعاد آن قضیه و‏‎ ‎‏ماهیت آن قضیه در ابهام الی الابد مانده است برای امثال ماها و آن‏‎ ‎‏نزول قرآن است. نزول قرآن بر قلب رسول الله‌ در لیلة القدر،‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 475

‏کیفیت نزول قرآن و قضیۀ چه بوده است و روح الأمین در قلب آن‏‎ ‎‏حضرت قرآن را نازل کرده است و از طرفی خدا اَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ‏‎ ‎‏الْقَدْرِ این نزول قرآن در قلب پیغمبر در لیلة القدر کیفیتش چیست؟‏‎ ‎‏باید بگویم غیر از خود رسول اکرم و آنهایی که در دامن رسول‏‎ ‎‏اکرم بزرگ شدند و مورد عنایت خدای تبارک و تعالی، عنایات‏‎ ‎‏خاص او بودند، برای دیگران مطلقاً در حجاب ابهام است که‏‎ ‎‏مسئله تنزّل چی است، نزول در قلب چی است، روح الامین چی‏‎ ‎‏است، کیفیت وارد شدن روح الامین با قرآن در قلب رسول الله‌ چی‏‎ ‎‏است، «لَیْلَةِ الْقَدْرِ» چی است؟ اینها مسائلی است که به نظر‏‎ ‎‏سطحی یک مطالب آسانی است، و گاهی هم یک حرفهایی گفته‏‎ ‎‏شده است؛ لکن به شما عرض کنم کیفیت نزول قرآن در ابهام باقی‏‎ ‎‏مانده است برای امثال ما، و کیفیت نزول ملائکة الله‌ در لیلة القدر و‏‎ ‎‏ماهیت لیلةالقدر.(524)‏

‏21 / 3 / 62‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

کیفیت وساطت جبرئیل

‏مسئلۀ وحی و گرفتن وحی که در انبیا هست ـ و آنها هم متفاوت‏‎ ‎‏هست ـ یکی از امور مهمی است که انسان تصورش را نمی تواند‏‎ ‎‏بکند که مسئله چی هست و از چی بوده است. واسطه، جبرئیل‏‎ ‎‏است، جبرئیل چه جور واسطه بوده است؟ آیا پیغمبر نازل کرده‏‎ ‎‏است جبرئیل را و به ولایت او نازل شده است؟ با جبرئیل نازل‏‎ ‎‏شده است و آن وحی را رسانده است؟ مسائلی که در آن صحبت‏‎ ‎‏است.(525)‏

‏15 / 6 / 63‏

‏*  *  *‏


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 476

نزول وحی و دریافت آن

خروج از عالم امکان و وصول به عالم وحی

کشف وحی الهی قبل از تنزل به عالم وحی جبرائیلی

مراتب تنزل وحی بوسیله جبرئیل

‏مطلب سوم در اجمالی از کیفیّت نزول قرآن است و این از لطایف‏‎ ‎‏معارف الهیّه و از اسرار حقایق دینیّه است که کم کسی می تواند به‏‎ ‎‏شمّه ای از آن اطلاع پیدا کند به طریق علمی. و جز کمّل از اولیاء،‏‎ ‎‏که اوّل آنها خود وجود مبارک رسول ختمی است و پس از آن به‏‎ ‎‏دستگیری آن سرور دیگر از اولیاء و اهل معارفند، کسی دیگر‏‎ ‎‏نتواند به طریق کشف و شهود از این لطیفۀ الهیّه مطّلع شود؛ زیرا‏‎ ‎‏که مشاهدۀ این حقیقت نشود جز به وصول به عالم وحی و خروج‏‎ ‎‏از حدود عوالم امکانی. و ما در این مقام به طریق اشاره و رمز بیانی‏‎ ‎‏از این حقیقت می کنیم.‏

‏     باید دانست که قلوبی که به طریق سلوک معنوی و سفر باطنی‏‎ ‎‏سیر الی الله‌ می کنند و از منزل مظلم نفس و بیت انیّت و انانیّت‏‎ ‎‏مهاجرت می نمایند، دو طایفه اند به طریق کلی:‏

‏ ‏

‏     ‏‏اول، آنان که پس از اتمام سفر الی الله‌، موت آنها را درک کند؛ و‏‎ ‎‏در همین حال جذبه و فنا و موت باقی مانند. و اینها اجرشان علی‏‎ ‎‏الله‌ و هو الله‌ است. اینها محبوبینی هستند که در تحتِ «قِباب الله‌»‏‎ ‎‏فانی، و کسی آنها را نشناسد و با کسی رابطه پیدا نکنند و آنها نیز‏‎ ‎‏جز حق کسی را نشناسند ـ اَوْلِیائی تَحْتَ قِبابی، لا یَعْرِفُهُمْ غَیْری.‏

‏ ‏

‏     طایفۀ دوم آنان هستند که پس از تمامیّت سیر الی الله‌ و فی الله‌،‏‎ ‎‏قابل آن هستند که به خود رجوع کنند و حالت صحو و هشیاری برای‏‎ ‎‏آنها دست دهد. اینها آنان هستند که به حسب تجلّی به فیض اقدس،‏‎ ‎‏که «سرّ قدر» است، تقدیر استعداد آنها شده و آنها را برای تکمیل‏‎ ‎‏عباد و تعمیر بلاد انتخاب فرموده اند. اینها پس از اتصال به حضرت‏‎ ‎‏علمیّه و رجوع به حقایق اعیان، کشف سیر اعیان و اتّصال آنها را به‏‎ ‎‏حضرت قدس و سفر آنها را الی الله‌ و الی السّعاده نمایند، و مخلّع به‏‎ ‎‏خلعت نبوت شوند. و این کشفْ وحی الهی است قبل از تنزّل به‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 477

‏عالم وحی جبرائیلی. و پس از آن که از این عالم توجه به عوالم نازله‏‎ ‎‏کردند، کشف آنچه در اقلام عالیه و الواح قدسیّه است نمایند‏‎[51]‎‏ به‏‎ ‎‏قدر احاطۀ علمیّه و نشئۀ کمالیّۀ خود که تابع حضرات اسمائیّه است.‏‎ ‎‏و اختلاف شرایع و نبوات بلکه جمیع اختلافات از آنجا است.‏

‏ ‏

‏     ‏‏و در این مقام گاه شود که آن حقیقت غیبیّه و سریرۀ قدسیّه، که‏‎ ‎‏در حضرت علمیّه و اقلام و الواح عالیه مشهود شده، از طریق غیب‏‎ ‎‏نفس و سرّ روح شریف آنها به توسّط ملک وحی، که حضرت‏‎ ‎‏جبرئیل است، تنزّل کند در قلب مبارک آنها. و گاهی جبرائیل‏‎ ‎‏«تمثّل مثالی» پیدا کند در حضرت «مثال» برای آنها، و گاهی «تمثّل‏‎ ‎‏مُلکی» پیدا کند؛ و از مکمن غیب به توسّط آن حقیقت تا مشهد‏‎ ‎‏عالم شهادت ظهور پیدا کند، و آن لطیفۀ الهیّه را تنزل دهد؛ و در هر‏‎ ‎‏نشئه از نشئات، صاحب وحی به طوری ادراک کند و مشاهده‏‎ ‎‏نماید: در حضرت علمیه به طوری، و در حضرت اعیان به طوری،‏‎ ‎‏و در حضرات اقلام به طوری، و در حضرات الواح به طوری، و در‏‎ ‎‏حضرت مثال به طوری، و در حس مشترک به طوری، و در‏‎ ‎‏شهادات مطلقه به طوری.(526)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 478

کیفیت مشاهدۀ صور غیبی

روحانیت انبیا منزّل ملائکه

سبب وقوع اضطراب در وقت نزول وحی

‏اعْلم انّ المیزان فی مُشاهَدة الصّور الْغیْبیَّة هوَ انْسِلاخ النّفس عَن‏‎ ‎‏الطّبیعَة وَ الرّجُوع اِلی عالِمَها الغْیبی، فَیُشاهِدُ اوَّلاً مثالَهَا المقیَّد وَ‏‎ ‎‏بعده المثالَ المطْلق اِلَی الحَضْرَةِ الاعْیان بالتَّفصیل الّذی یشیر الیه‏

‏ ‏

‏المصنّف. والإنْسلاخ قد یکون فی النّوم عنْد استراحة النّفْس عَن‏‎ ‎‏التّدبیرات البَدنیَّة، فبقدر صَفاء النَّفس یتّصل بالعوالم الْغیْبیَّة،‏‎ ‎‏فیشاهد الحَقائق الغیْبیّة. فعنْد ذلِکَ یتمثّل تلکَ الحقیقة فی مثالها‏‎ ‎‏حَسَب عادات النَّفس وَ مَأنُوساتها فیحتاج اِلَی التَّعبیر. فکذلکَ ما‏‎ ‎‏وَقع عنْد الیقظة لاهْل السُّلوک منَ المشاهدات، اِلاّ انَّ الکُمّل مثل‏‎ ‎‏الانبیاءِ یُمَثِّلوُن الحَقائق فی مثالهمْ حَسْبَ اخْتیارِهم، و منَ المثالِ‏‎ ‎‏یُنْزِلونَها اِلی المُلک لِخلاص المسْجُونین فی عالم الطَّبیعَة، فَتنزّلُ‏‎ ‎‏الملائکةُ فی عالمهم المثالی و المُلکی حَسَب قوّة روحانیّتهمْ و‏‎ ‎‏کمالها. فروْحانیّة النّبیّ هی المُنزِلة للمَلائکة الرّوْحانیّة فی المثال وَ‏

‏ ‏

‏فی الملک و لا ینافی ذلکَ ما حدث لهم من الإضْطِراب وَ شبه‏‎ ‎‏الإغماءِ عنْد نزول الوحی، فانَّ ضَعفَ اجْسامهم الشّریفة عنْ تحمل‏‎ ‎‏ظهُور الارواح المجرّدة فیها غیر قوّة مَقام الرّوحانیّة و الجنْبة الالهیَّة‏‎ ‎‏الولویّة.‏‎[52]‎‏(527)‏


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 479

چگونگی نزول ملائکه و صعود اولیا

لزوم سنخیّت برای درک سکنۀ جبروت و ملکوت

‏بدان که روح اعظم، که خلقی اعظم از ملائکة الله‌ یعنی در مرتبۀ‏‎ ‎‏اول از ملائکة الله‌ واقع است و اشرف و اعظم از همه است، و‏‎ ‎‏ملائکة الله‌ مجرّدۀ قطّانِ عالم جبروت از مقام خود تجافی نکنند، و‏‎ ‎‏از برای آنها نزول و صعود به آن معنی که از برای اجسام است‏‎ ‎‏مستحیل است؛ زیرا که مجرّدْ از لوازم اجسام مبرّی است و منزه‏‎ ‎‏است. پس تنزّل آنها، چه در مرتبۀ قلب یا صدر یا حسّ مشترکِ‏‎ ‎‏ولیّ، و چه در بقاع ارض و کعبه و حول قبر رسول خدا صلّی الله‌‏‎ ‎‏علیه و آله، و چه در بیت المعمور باشد، به طریق تمثّل ملکوتی یا‏‎ ‎‏ملکی است؛ چنانچه خدای تعالی در باب تنزّل «روح الامین» بر‏‎ ‎‏حضرت مریم علیها السلام فرماید: ‏فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیّاً‎[53]‎‏ چنانچه برای‏‎ ‎‏اولیاء و کمّل نیز تمثّل ملکوتی و تروّح جبروتی ممکن است. پس،‏‎ ‎‏ملائکة الله‌ را قوّه و قدرت دخول در ملک و ملکوت است به طور‏‎ ‎‏تمثّل؛‏‎[54]‎‏ و کمّل اولیاء را قدرت بر دخول در ملکوت و جبروت‏‎ ‎‏است به طور تروّح و رجوع از ظاهر به باطن. و تصدیق این معنی‏‎ ‎‏سهل است برای کسی که حقایق مجرّدات را، چه مجرد ملکوتی یا‏‎ ‎‏جبروتی و چه نفوس ناطقه که نیز از مجرّدات جبروتیّه یا ملکوتیّه‏‎ ‎‏هستند، فهمیده باشد و مراحل وجود و مظاهر آنها و نسبت ظاهر‏‎ ‎‏به باطن و باطن به ظاهر را تصوّر نموده باشد.‏

‏ ‏

‏     ‏‏و باید دانست که تمثّل «جبروتیّین» و «ملکوتیّین» در قلب و‏‎ ‎‏صدر و حسّ بشر ممکن نیست مگر پس از خروج او از جلباب‏‎ ‎‏بشریّت و تناسب او با آن عوالم؛ و الاّ مادامی که نفس مشتغل به‏‎ ‎‏تدبیرات ملکیّه است و از آن عوالم غافل است، ممکن نیست این‏‎ ‎


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 480

‏مشاهدات یا تمثّلات برای او دست دهد. بلی، گاهی شود که به‏‎ ‎‏اشارۀ یکی از اولیاءْ نفس را از این عالم انصرافی حاصل شود و به‏‎ ‎‏قدر لیاقت از عوالم غیب ادراکی معنوی یا صوری نماید. و گاه‏‎ ‎‏شود که به واسطۀ بعضی امور هائله، مثلاً، از برای نفس انصرافی‏‎ ‎‏از طبیعت حاصل و نمونه ای از عالم غیب ادراک کند؛ چنانچه‏‎ ‎‏شیخ الرّئیس قضیّۀ آن شخص ساده لوح را که در حج بیت الله‌ برات‏‎ ‎‏آزادی از آتش جهنم گرفته بود، نقل کند. و شیخ عارف،‏‎ ‎‏محیی الدّین، نیز نظیر این قضیه را نقل نماید. و اینها نیز از انصراف‏‎ ‎‏نفوس است از مُلک، و توجّه ملکوتی است. و گاه شود که نفوس‏‎ ‎‏اولیاء کمّل پس از انسلاخ از عوالم و مشاهدۀ روح اعظم یا سایر‏‎ ‎‏ملائکةالله‌ به واسطۀ قوّت نفس، به خود آیند و حفظ حضرات‏‎ ‎‏غیب و شهادت کنند؛ و در این صورت، در تمام نشئات در آنِ‏‎ ‎‏واحد حقایق جبروتیّین را مشاهده کنند. و گاه شود که به قدرتِ‏‎ ‎‏خودِ ولیِّ کامل تنزّل ملائکه حاصل شود. والله‌ العالم.(528)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

نزول وحی حاصل ریاضات و سیر معنوی رسول خدا(ص)

‏دعوت مراتب دارد، اجابت هم مراتب دارد. آن مرتبۀ اعلای‏‎ ‎‏اجابت آنی است که پس از حصول مقدّمات و ریاضاتی که رسول‏‎ ‎‏خدا کشیده اند، منتهی شد به اینکه خدای تبارک و تعالی از او‏‎ ‎‏ضیافت کرد به نزول قرآن. قرآن نعمتی است که در ضیافتی که از‏‎ ‎‏رسول خدا شده است، آن نعمتی است که در آن سفره ای که از ازل‏‎ ‎‏تا ابد پهن است پیغمبر اکرم برخوردار از آن بوده و مقدّمات آن‏‎ ‎‏مقدماتی است که سالهای طولانی «ریاضات معنوی» کشیده است‏‎ ‎‏تا رسیده است به آنجایی که لایق این ضیافت شده است و مهم‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 481

‏قضیۀ اِعراض از دنیاست‏

‏     ... آن توجه قلبی به مبدأ نور و اِعراض از ماورای او، او را لایق‏‎ ‎‏کرد به ضیافه الله‌ و لایق کرد برای اینکه، قرآن یکمرتبه به طور‏‎ ‎‏بسیط در قلب او وارد بشود.(529)‏

‏21 / 3 / 62‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

حصول فنا و تنزل ملائکه

‏... تنزّل ملائکه و نزول وحی ، پس از حصول فنا و قرب حقیقی‏‎ ‎‏است.(530)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

قلب نبی، منزلگاه وحی

‏مرتبۀ ‏لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی‎[55]‎‏ هم غیر آن مسائلی است که انبیا داشتند. این‏‎ ‎‏مرتبه ای است و قدم مشاهده فوق اینهاست؛ که مشاهدۀ جمال‏‎ ‎‏حق تعالی: ‏تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ‎[56]‎‏ برای موسی تجلّی کرده است....‏

‏    ‏‏اینها حرفهایی است که ما می گوییم و شما هم می شنوید؛ و‏‎ ‎‏لکن مسائل فوق اینهاست. ‏إِنَّنِی أَنَا الله‌‎[57]‎‏؛ نوری که در شجر بود، آن‏‎ ‎‏نور را کسی نمی توانست ببیند، بجز خود حضرت موسی کسی‏‎ ‎‏نمی توانست ببیند، چنانکه وحیی که وارد می شد به رسول الله‌،‏‎ ‎‏کسی نمی توانست بفهمد که چیست. وحی چیست؛ و اصل وحی‏‎ ‎‏چیست؛ و قرآن که نازل می شود به قلب رسول الله‌ چطور همه اش‏‎ ‎‏یکدفعه نازل می شود به قلب رسول الله‌، قرآن اگر همین است که‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 482

‏سی جزءِ اینطوری است که نمی شود یکدفعه وارد بشود به قلب،‏‎ ‎‏آن هم این قلبهای معمولی؛ [لکن] قلب یک باب دیگر است و‏‎ ‎‏قرآن یک حقیقتی است، و این حقیقت هم به قلب وارد‏‎ ‎‏می شود.(531)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

قلب نبوی، مبدأ وحی و منزل جبرئیل

‏اینهایی که با قدم معرفت می روند بالا، تا برسند به آنجایی که ذات‏‎ ‎‏به تمامه ـ البته نه اینکه ذات، بلکه جلوۀ ذات ـ در قلبشان جلوه‏‎ ‎‏می کند. نه در این قلب، آن قلبی که قرآن در آن وارد می شود، آن‏‎ ‎‏قلبی که مبدأ وحی است، آن قلبی که جبرئیل را متنزل می کند، در‏‎ ‎‏آن قلب، آن جلوه ای که می شود، یک جلوه ای است که تمام‏‎ ‎‏جلوه ها را دارد، هم خودش اسم اعظم است، هم متجلی به جلوۀ‏‎ ‎‏اسم اعظم. اسم اعظم خود اوست: نَحْنُ الْأَسْماءُ الْحُسْنی؛‏‎[58]‎‏ و اسم‏‎ ‎‏اعظم خود رسول الله‌ است، اعظم اسماست در مقام تجلی.(532)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

ادراک وحی با مکاشفه تامه الهیه

‏حقیقت قرآن شریف الهی قبل از تنزّل به منازل خلقیّه و تطوّر به‏‎ ‎‏اطوار فعلیّه از شئون ذاتیّه و حقایق علمیّه در حضرت واحدیّت‏‎ ‎‏است... و این حقیقت برای احدی حاصل نشود به علوم رسمیّه و‏‎ ‎‏نه به معارف قلبیّه و نه به مکاشفۀ غیبیّه مگر به مکاشفۀ تامّۀ الهیّه‏‎ ‎‏برای ذات مبارک نبیّ ختمی صلّی الله‌ علیه و آله در محفل انس‏‎ ‎‏«قاب قوسین» بلکه در خلوتگاه سرّ مقام «اوادنی». و دست آمال‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 483

‏عائلۀ بشریّه از آن کوتاه است مگر خلّص از اولیاء الله‌... و حقیقت‏‎ ‎‏قرآن به همان نورانیّت و کمال که در قلب مبارک آن حضرت تجلّی‏‎ ‎‏کند به قلوب آنها منعکس شود.(533)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

اتصال به مبدأ فیض و کسب نزولی و تنزیلی وحی

‏قرآن دارای ابعادی است که تا رسول اکرم ـ صلی الله‌ علیه و آله و‏‎ ‎‏سلم ـ مبعوث نشده بودند و قرآن متنزل نشده بود از آن مقام غیب،‏‎ ‎‏نازل نشده بود از آنجا، و با آن جلوۀ نزولی اش در قلب رسول خدا‏‎ ‎‏جلوه نکرده بود، برای احدی از موجودات ملک و ملکوت ظاهر‏‎ ‎‏نبود. بعد از آنکه اتصال پیدا کرد مقام مقدّس نبوی ولی اعظم با‏‎ ‎‏مبدأ فیض به آن اندازه ای که قابل اتصال بود، قرآن را نازلتاً و مُنزَّلاً‏‎ ‎‏کسب کرد، در قلب مبارکش جلوه کرد و با نزول به مراتب هفتگانه‏‎ ‎‏به زبان مبارکش جاری شد.(534)‏

‏21 / 2 / 62‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

تنزل وحی از مقام احدیت به کشف تام محمدی

‏قرآن کریم... از مقام شامخ احدیت به کشف تام محمدی(ص)‏‎ ‎‏تنزل کرد.(535)‏

‏15 / 3 / 68‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

متنزل ساختن وحی بر پیامبر

‏قرآن که در غیب بوده است و به صورتهای غیبی بوده است و در‏‎ ‎‏علم خدای تعالی بوده است و در غیب الغیوب بوده است، به‏‎ ‎‏وسیلۀ این موجود عظیمی که به واسطۀ مجاهدات بسیار و‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 484

‏به واسطۀ بودن او بر فطرت حقیقی و فطرت توحیدی و همه‏‎ ‎‏مسائلی که هست، رابطه دارد با غیب، به واسطۀ رابطه ای که با‏‎ ‎‏غیب دارد، این کتاب مقدس را از مرتبۀ غیب متنزل کرده است و‏‎ ‎‏بلکه تنزلاتی حاصل شده است و تا رسیده است به مرتبۀ‏‎ ‎‏«شهادت»، که به صورت الفاظ در آمده است.(536)‏

‏11 / 3 / 60‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

تابعیت نزول قرآن از ولیّ اعظم

‏قرآن سرّی است بین حق و ولیّ الله‌ اعظم که رسول خداست، به‏‎ ‎‏تبع او نازل می شود تا می رسد به اینجایی که به صورت حروف و‏‎ ‎‏کتاب در می آید.(537)‏

‏30 / 3 / 64‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

وصول ولیّ اعظم عامل نزولی وحی و ملائکه

‏ماه مبارک رمضان که ماه مبارک است ممکن است برای این باشد‏‎ ‎‏که ماهی است که ولی اعظم؛ یعنی رسول خدا واصل شده است و‏‎ ‎‏بعد از وصول، ملائکه را و قرآن را نازل کرده است. به قدرت او‏‎ ‎‏ملائکه نازل می شوند؛ به قدرت ولی اعظم است که قرآن نازل‏‎ ‎‏می شود و ملائک نازل می شوند. ولیّ اعظم، به حقیقت قرآن‏‎ ‎‏می رسد در ماه مبارک و شب قدر، و پس از رسیدن، متنزل می کند‏‎ ‎‏به وسیلۀ ملائکه ـ که همه تابع او هستند ـ قرآن شریف را، تا به‏‎ ‎‏حدی که برای مردم بگوید.(538)‏

‏30 / 3 / 64‏

‏*  *  *‏

‏ ‏


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 485

معنویّت پیغمبر منزل وحی و جبرئیل

‏ماه رمضان مبارک است؛ برای اینکه نزول وحی در او شده است یا‏‎ ‎‏به عبارت دیگر، معنویت رسول خدا وحی را نازل کرده است...‏‎ ‎‏ماه رمضان ماهی است که تمام پرده ها را دریده است و وارد شده‏‎ ‎‏است جبرئیل امین بر رسول خدا و به عبارت دیگر، وارد کرده‏‎ ‎‏است پیغمبر اکرم جبرئیل امین را در دنیا.(539)‏

‏25 / 1 / 66‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

انتساب نزولی وحی به خداوند[59]

‏خدای تبارک و تعالی به واسطۀ سعۀ رحمت بر بندگان، این کتاب‏‎ ‎‏شریف را از مقام قرب و قدس خود نازل فرموده و به حسب‏‎ ‎‏تناسب عوالم تنزّل داده تا به این عالم ظلمانی و سجن طبیعت‏‎ ‎‏رسیده و به کسوۀ الفاظ و صورت حروف درآمده.(540)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

نزول قرآن حاصل تجلی خداوند به مقام اسم اعظم به ظهور رحمانیت و رحیمیّت

‏اظهر آن است که بسم الله‌ هر سوره متعلّق به خود آن سوره باشد.‏‎ ‎‏بنابر این، در سورۀ مبارکۀ «قدر» چنین می شود که حقیقت شریفۀ‏‎ ‎‏قرآنیّه و لطیفۀ مقدّسۀ الهیّه را باسم الله‌، که حقیقت جمعیّۀ اسمائیّه‏‎ ‎‏و اسم اعظم ربوبی است و متعیّن به رحمت مطلقۀ «رحمانیّه» و‏‎ ‎‏«رحیمیّه» است، در لیلة القدر محمدیّه صلّی الله‌ علیه و آله نازل‏‎ ‎‏فرمودیم؛ یعنی، ظهور قرآن تبع ظهور جمعی الهیّت و قبض و بسط‏‎ ‎‏«رحیمیّت» و «رحمانیّت» است؛ بلکه حقیقت قرآن مقام ظهور‏‎ ‎‏حضرت اسم الله‌ الاعظم است به ظهور «رحمانیّت» و «رحیمیّت»‏‎ ‎‏و جامع جمع و تفصیل است؛ از این جهت، این کتاب شریف‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 486

‏«قرآن» است و «فرقان» است؛ چنانچه روحانیّت رسول ختمی، و‏‎ ‎‏مقام مقدّس ولایت آن سرور، نیز قرآن و فرقان است و مقام‏‎ ‎‏احدیّت جمع و تفصیل است.‏

‏     پس، ذات مقدّس به حسب این احتمال گویی چنین فرماید: ما‏‎ ‎‏به تجلّی به مقام اسم اعظم، که مقام احدیّت جمع و تفصیل است،‏‎ ‎‏به ظهور رحمت «رحمانیّه» و «رحیمیّه» قرآن را تنزّل دادیم در لیلۀ‏‎ ‎‏قدر محمدی.(541)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

مبدئیت حق به جمیع شئون برای تنزیل وحی

‏در اشاره به نکتۀ آن که فرموده است ‏انّا‏ به صیغۀ جمع و ‏اَنْزَلْنا‎[60]‎‏ به‏‎ ‎‏صیغۀ جمع.‏

‏     بدان که نکتۀ آن، تفخیم مقام حق تعالی به مبدئیّت تنزیل این‏‎ ‎‏کتاب شریف است. و شاید این جمعیت برای جمعیّت اسمائیّه‏‎ ‎‏باشد، و اشاره به آن باشد که حق تعالی به جمیع شؤون اسمائیّه و‏‎ ‎‏صفاتیّه مبدأ از برای این کتاب شریف است؛... و چنانچه حق‏‎ ‎‏تعالی بیدیِ الجلال و الجمال تخمیر طینت آدم اول و انسان کامل‏‎ ‎‏فرموده، بیدَی الجمال و الجلال تنزیل کتاب کامل و قرآن جامع‏‎ ‎‏فرموده. و شاید به همین جهت آن را «قرآن» نیز گویند؛ چه که مقام‏‎ ‎‏احدیّتْ جمع وحدت و کثرت است.(542)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 487

تنزل وحی به وسیله روح الامین[61]

نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ‏، ‏عَلَی قَلْبِکَ‎[62]‎‏ نازل شده، تنزّل کرده، و با دست‏‎ ‎‏روح الامین آمده؛ لکن رسول الله‌ در مقام تنزل، این نزول هست،‏‎ ‎‏یک مقامی است که از خود او اخذ می کند؛ ‏إِنَّا أَنْزَلْنَـهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ،‎[63]‎‎ ‎‏جمعاً او نازل می کند ‏فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ ‏وارد می شود؛ ولی در مقام تنزل،‏‎ ‎‏[مرتبۀ] بالاتر روح الامین است.(543)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

ضرورت وجود تناسب بین جبرئیل و روح انبیا(ع)

‏مسئلۀ آمدن جبرئیل برای کسی یک مسئلۀ ساده نیست. خیال‏‎ ‎‏نشود که جبرئیل برای هر کسی می آید و امکان دارد بیاید، این یک‏‎ ‎‏تناسب لازم است بین روح آن کسی که جبرئیل می خواهد بیاید و‏‎ ‎‏مقام جبرئیل که روح اعظم است، چه ما قائل بشویم به اینکه قضیۀ‏‎ ‎‏تنزیل، تنزل جبرئیل، به واسطۀ روح اعظم خود این ولی است یا‏‎ ‎‏پیغمبر است. او تنزیل می دهد او را و وارد می کند تا مرتبۀ پایین یا‏‎ ‎‏بگوییم که خیر، حق تعالی او را مأمور می کند که برو و این مسائل‏‎ ‎‏را بگو. چه آن قسم بگوییم که بعض اهل نظر می گویند و چه این‏‎ ‎‏قسم بگوییم که بعض اهل ظاهر می گویند، تا تناسب ما بین روح‏‎ ‎‏این کسی که جبرئیل می آید پیش او و بین جبرئیل که روح اعظم‏‎ ‎‏است نباشد، امکان ندارد این معنا و این تناسب بین جبرئیل که‏‎ ‎‏روح اعظم است و انبیای درجۀ اول بوده است مثل رسول خدا و‏‎ ‎‏موسی و عیسی و ابراهیم و امثال اینها، بین همه کس نبوده‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 488

‏است.(544)‏

‏11 / 12 / 64‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

وجه جمع انتساب نزول وحی به خداوند و جبرئیل

کیفیت انتساب آثار و افعال به حق و خلق

‏قَوْلُهُ تعَالی: ‏اِنّا اَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةِ الْقَدْر‎[64]‎‏ در این آیۀ شریفه مطالب عالیه‏‎ ‎‏ایست که اشاره ای به بعض آن خالی از فایده نیست:‏

‏     مطلب اوّل در این که در این آیۀ شریفه و بسیاری از آیات‏‎ ‎‏شریفه تنزیل قرآن را نسبت به ذات مقدّس خود دهد؛ چنانچه‏‎ ‎‏فرماید: ‏اِنّا اَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةٍ مُبارَکَة،‎[65]‎‏ اِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ اِنّا لَهُ لَحَافِظُون،‏‎[66]‎‏ الی‏‎ ‎‏غیر ذلک از آیات شریفه. و در بعض آیات نسبت به جبرئیل که‏‎ ‎‏روح الامین است می دهد؛ چنانچه فرماید: ‏نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الاْمین.‎[67]‎

‏    ‏‏علماء ظاهر در این مقامات گویند این از قبیل ‏یا هامانُ ابْنِ لی‎ ‎صَرْحاً،‎[68]‎‏ مَجاز است. نسبت تنزیل، مثلاً، به حق تعالی از باب آن‏‎ ‎‏است که ذات مقدّس سبب تنزیل و آمر آن است. یا آن که تنزیل‏‎ ‎‏نسبت به حقْ حقیقت است، و چون روح الامین واسطه است به او‏‎ ‎‏نیز نسبت دهند مجازاً. و این برای آن است که نسبت فعل حق به‏‎ ‎‏خلق را چون نسبت فعل خلق به خلق انگاشته اند؛ پس، مأموریّت‏‎ ‎‏عزرائیل و جبرائیل را از حق تعالی چون مأموریّت هامان از‏‎ ‎‏فرعون، و بنّاها و معمارها از هامان دانند. و این قیاسی است بس‏‎ ‎‏باطل و مع الفارق. و فهمِ نسبتِ خلق به حق، و فعل خلق و خالق، از‏‎ ‎‏مهمّات معارف الهیّه و امّهات مسائل فلسفیّه است که از آن، حلّ‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 489

‏بسیاری مهمّات شود؛ از آن جمله مسئلۀ جبر و تفویض است، که‏‎ ‎‏این مطلب ما از شعب آن است.‏

‏ ‏

‏     ‏‏باید دانست که در علوم عالیه مقرّر و ثابت است که جمیع دار‏‎ ‎‏تحقّق و مراتب وجود، صورت «فیض مقدّس» که تجلّی اشراقی‏‎ ‎‏حق است، می باشد. و چنانچه «اضافۀ اشراقیّه» محض ربط و‏‎ ‎‏صرف فقر است، تعیّنات و صور آن نیز محض ربط می باشند و از‏‎ ‎‏خود حیثیّت و استقلالی ندارند. و به عبارت دیگر، تمام دار تحقّق‏‎ ‎‏فانی در حق، ذاتاً و صفتاً و فعلاً، هستند؛ زیرا که اگر موجودی از‏‎ ‎‏موجودات در یکی از شؤون ذاتیّه استقلال داشته باشد، چه در‏‎ ‎‏هویّت وجودیّه و چه در شؤون آن، از حدود بقعۀ امکان خارج‏‎ ‎‏شود و به وجوب ذاتی مبدّل گردد. و این واضح البطلان است. و‏‎ ‎‏چون این لطیفۀ الهیّه در قلب راسخ شد و فؤادْ ذوق آن را چنانچه‏‎ ‎‏باید و شاید کرد، بر او سرّی از اسرار قدر کشف شود و لطیفه ای از‏‎ ‎‏حقیقت «امر بین الامرین» منکشف گردد.‏

‏     پس، آثار و افعال کمالیّه را به همان نسبت که به خلق نسبت‏‎ ‎‏دهند، به همان نسبت به حق نیز نسبت توان داد، بدون آن که مجاز‏‎ ‎‏در هیچ طرف باشد. و این در نظر وحدت و کثرت و جمع بین‏‎ ‎‏الامرین متحقّق گردد. بلی، کسی که در کثرت محض واقع است و‏‎ ‎‏از وحدت محجوب است، فعل را به خلق نسبت دهد و از حق‏‎ ‎‏غافل شود؛ چون ما محجوبان. و کسی که وحدت در قلبش جلوه‏‎ ‎‏کند، از خلق محجوب شود و همۀ افعال را به حق نسبت دهد. و‏‎ ‎‏عارف محقّق جمع بین «وحدت» و «کثرت» کند: در عین حال که‏‎ ‎‏فعل را به حق نسبت می دهد بی شائبۀ مجاز، به خلق نسبت دهد‏‎ ‎‏بی شائبۀ مجاز. و آیۀ شریفۀ  ‏وَ ما رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتَ وَ لکنَّ الله‌ رَمی،‎[69]‎‏ که در‏‎ ‎

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 490

‏عین اثباتِ رمیْ نفی آن نمود، و در عین نفیْ اثبات فرموده، اشاره‏‎ ‎‏به همین مشرب احلای عرفانی و مسلک دقیق ایمانی است. و این‏‎ ‎‏که گفتیم افعال و آثار کمالیّه، و نقایص را خارج نمودیم، چون که‏‎ ‎‏نقایص به اعدام برگردد، و آن از تعیّنات وجود است و منسوب به‏‎ ‎‏حق نیست مگر بالعرض. و شرح این مبحث را در این اوراق نتوان‏‎ ‎‏داد.‏

‏     و چون این مقدّمه معلوم شد، نسبت «تنزیل» به حق و جبرئیل،‏‎ ‎‏و «اِحیاء» به اسرافیل و حق، و «اِماته» به عزرائیل و ملائکۀ موکّله به‏‎ ‎‏نفوس و حق، معلوم شود. و در قرآن شریف اشاره به این مطلب‏‎ ‎‏بسیار است. و این یکی از معارف قرآن است که قبل از این کتاب‏‎ ‎‏شریف در آثار حکما و فلاسفه از آن عین و اثری نیست، و عائلۀ‏‎ ‎‏بشریّه مرهون عطیّۀ این صحیفۀ الهیّه اند در این لطیفه، چون سایر‏‎ ‎‏معارف الهیّۀ قرآنیه.‏‎[70]‎‏(545)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

ضرورت «نازل کردن» وحی از جایگاه اصلی

‏اولیا با قدم سلوک از منازل گذشته، و می یافتند واقع را، مشاهده‏‎ ‎‏می کردند.‏

‏     اولیا نمی توانند مشاهدات خودشان را برای مردم بیان کنند،‏‎ ‎‏قرآن هم نازل شده، متنزل شده است، رسیده است به جایی که با‏‎ ‎‏این مردم در بند و در چاه ضلالت، مخاطبه کند. دست و زبان پیغمبر‏‎ ‎‏اکرم هم بسته است، نمی توانند آن را که واقعیت است برسانند مگر‏‎ ‎‏متنزل [کنند]، تنزل [بدهند]. قرآن مراتب دارد، هفت بطن یا هفتاد‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 491

‏بطن از برای قرآن است؛‏‎[71]‎‏ از این بطون تنزل کرده است تا رسیده‏‎ ‎‏است به جایی که با ما می خواهد صحبت کند. خدا خودش را با شتر‏‎ ‎‏معرفی می کند: ‏أَفَلاَ یَنْظُرُونَ إِلَی الاْءِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ؛‎[72]‎‏ و این برای ما‏‎ ‎‏تأسف آور است که به همین موجودات نازل: به شمس، به سماء،‏‎ ‎‏به ارض، به خود آدم [بخواهیم به خدا معرفت پیدا کنیم.] زبان انبیا‏‎ ‎‏عقده داشته: ‏رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی، وَ یَسِّرْ لِی أمْرِی، وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِن لِّسَانِی؛‎[73]‎‎ ‎‏عقده ها در زبانشان، نه در قلبشان بوده است. نمی توانستند آنچه‏‎ ‎‏یافته اند آنطور که یافته اند بگویند، گفتنی نبوده است. از این جهت با‏‎ ‎‏مثال با نظایر می خواستند چیزی به ما بفهمانند. خوب وقتی که خدا‏‎ ‎‏با شتر معرفی بشود، معلوم است که مرتبۀ ما چه مرتبه ای است،‏‎ ‎‏مرتبۀ همان حیوان است؛ و معرفتی که ما از آن پیدا می کنیم چه‏‎ ‎‏معرفتی است، یک چیز بسیار ناقص [است].‏

‏     آن جایی هم که گاهی [مطلبی] ذکر می شود راجع به انبیا: ‏فَلَمَّا‎ ‎تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسَی صَعِقًا،‎[74]‎‏ موسی بعد از اینکه تحت‏‎ ‎‏ربوبیّت حق تعالی واقع شد و از این منازل گذشت، آن وقت عرض‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 492

‏کرد: ‏أَرِنِی أَنظُرْ إِلَیْکَ؛‎[75]‎‏ به من خودت را ارائه بده. ارائه بده، یعنی من‏‎ ‎‏با چشمم ببینمت. اینکه از یک نبی بزرگی صادر نمی شود، آن نحو‏‎ ‎‏ارائه و آن نحو رؤیتی که مناسب با مرئی و رائی که دست ما به آن‏‎ ‎‏نمی رسد.... ‏

‏     برای ما اینها قصه است. آنچه آنها با قدمِ شهود یافته اند، برای‏‎ ‎‏ما که در این ظلمتکده هستیم، به صورت قصه است. جبل طور را‏‎ ‎‏برای ما گفته اند؛ تجلی هم به نظر ما می آید که یک نوری بوده‏‎ ‎‏است از کوه طور، که موسی دیده، دیگران هم می دیدند. اگر نور‏‎ ‎‏حسی بود، خوب همه می دیدند. جبرئیل امین قرائت می کرد قرآن‏‎ ‎‏را برای رسول خدا، لکن آنهایی که آنجا بودند می شنیدند؟! ما‏‎ ‎‏یک شبحی می بینیم و از اصل غفلت داریم، از دور یک مسأله ای‏‎ ‎‏می شنویم. انبیا مثل آن آدمی هستند که خوابی دیده، چیزی‏‎ ‎‏مشاهده کرده، لکن زبانش عقده دارد و مردم هم همه کر هستند:‏‎ ‎‏«من گنگ خواب دیده [و ... .»؛] هم آنها عاجزند از گفتن و هم ما‏‎ ‎‏عاجزیم از شنیدن. گفته اند، لکن برای ما نیست؛ ما همان اموری که‏‎ ‎‏قابل فهممان است می فهمیم. قرآن همه چیز دارد، احکام شرعیۀ‏‎ ‎‏ظاهریه دارد، قصه هایی دارد که لبابش را ما نمی توانیم بفهمیم،‏‎ ‎‏ظواهرش را می فهمیم. برای همه هم هست، یک چیزی است که‏‎ ‎‏همه از آن استفاده می کنند...‏

‏     قرآن که از مقولۀ سمع و بصر نیست، از مقولۀ الفاظ نیست، از‏‎ ‎‏مقولۀ اعراض نیست؛ لکن متنزلش کردند برای ما که کور و کر‏‎ ‎‏هستیم، تا آنجایی که بشود این کور و کرها هم از آن استفاده ای‏‎ ‎‏بکنند. ... جلوۀ حق تعالی از غیب ظاهر می شود و متنزل می شود،‏‎ ‎‏می آید تا همین عالم طبیعت؛ همان فرقی که مابین عالم طبیعت،‏‎ ‎


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 493

‏عالم جسم، عالم ظاهر با مراتب غیب هست؛ الی ماشاءالله‌، تا به‏‎ ‎‏مرتبۀ جلوۀ اول برسد، همان فرق مابین ادراکات ما و بعد از ما‏‎ ‎‏بالاترها، و بعد از بالاترها و بالاترها[هست؛] تا برسد به آن مرتبه ای‏‎ ‎‏که اولیای خاص خدا و انبیا در آن مرتبه هستند. آن جلوه ای که برای‏‎ ‎‏حضرت موسی [واقع شد]، آنجا می فرماید: ‏فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ؛‎[76]‎‏ و‏‎ ‎‏در دعای سمات: بِنُورِ وَجْهِکَ الَّذی تَجَلَّیْتَ لِلْجَبَلِ‏‎[77]‎‏ و آنجا هم‏‎ ‎‏[فرمود:] یا موسی ‏إِنَّنِی أَنَاالله‌،‎[78]‎‏ تجلی برای شجر، یک جا إِنَّنِی أَنَاالله‌،‏‎ ‎‏یک جا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ، یک جا بِنُورِ وَجْهِکَ الَّذی تَجَلَّیْتَ لِلْجَبَلِ،‏‎ ‎‏همه اش صحیح است، و هر کدام در مقام خودش تمام است.‏

‏     ... قرآن همۀ مسائل را دارد؛ لکن آن کسی که ادراک می کند إنَّما‏‎ ‎‏یَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِهِ‏‎[79]‎‏ است. قرآن را آنکه مخاطبش است‏‎ ‎‏می فهمد؛ و معلوم است آن کسی که «مَنْ خُوطِبَ بِهِ» است و قرآن‏‎ ‎‏را می فهمد، آن مرتبه ای از قرآن است که: نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ،‏‎ ‎‏«نَزَلَ عَلی قَلْبِهِ» این را غیر از خود او نمی تواند مشاهده کند. قضیه،‏‎ ‎‏قضیۀ ادراک عقلی نیست، قدم برهان نیست، قضیۀ مشاهده است،‏‎ ‎‏آن هم «مشاهدۀ غیبیه». مشاهدۀ با چشم نیست، مشاهدۀ با نفس‏‎ ‎‏نیست، مشاهدۀ با عقل نیست، با قلب نیست. آن قلبی که قلب عالم‏‎ ‎‏است، قلب نبی، مشاهده با اوست، دریافته، لکن نمی تواند بیان‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 494

‏کند؛ مگر در لفافۀ امثله و الفاظ، به یک آدمی که کور است چطور‏‎ ‎‏شما می توانید بفهمانید که نور چیست؟ با چه زبانی، با چه حرفی؟‏‎ ‎‏جز این است که می گویی نور یک چیزی [است که] روشن می کند؟‏‎ ‎‏آدمی که ندیده است نور را، چطور آن کسی که نور را دیده می تواند‏‎ ‎‏به او افهام کند؟ جز اینکه عقده در لسانش هست؛ و این عقده برای‏‎ ‎‏این است که طرف، عقده در گوشش است؛ آن عقده ای که در لسان‏‎ ‎‏انبیا بود، پیغمبر اکرم عقده اش از همه بیشتر بود، برای اینکه آنچه او‏‎ ‎‏یافته بود، آنچه از قرآن در قلب او نازل شده بود، برای چه کسی بیان‏‎ ‎‏بکند، مگر آنکه رسیده [باشد] به مقام ولایت تامه. شاید یکی از‏‎ ‎‏معانی ما أُوذِیَ نَبِیٌّ مِثْلَ ما أُوذیتُ ـ اگر وارد شده باشد از رسول الله‌ ـ‏‎ ‎‏این باشد که یک آدمی که آنچه را باید برساند نتواند برساند؛ آنکه‏‎ ‎‏کسی را نیابد که به او آنچه یافته بگوید، تأثر دارد. [خصوصاً] آنچه‏‎ ‎‏که او یافته بود، فوق همۀ آنها بود که سایرین یافته بودند؛ و کسی که‏‎ ‎‏یافته است اموری [را] و میل دارد همه بیابند، و نتواند برساند،‏‎ ‎‏تأثر[ش چقدر است؟] آن پدری که می خواهد بچه اش شمس را‏‎ ‎‏ببیند، ولی بچه کور است، تأثرش چقدر است؟ بخواهد افهام کند‏‎ ‎‏چه بگوید؟ چه بگوید که این نور را بفهمد؟ عناوینی که همه اش‏‎ ‎‏مجهول [است]، جز مجهولات چیزی نیست.(546)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‎ ‎

‏ ‏

مراتب نزول وحی

‏ ‏

‏ ‏

کینونتهای قرآن قبل از تنزّل در عالم ماده

‏از برای قرآن قبل از تنزّل در این نشئه، مقامات و کینونت هایی‏‎ ‎‏است: اول مقام او، کینونت علمیّۀ او است در حضرت غیبیّه به‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 495

‏تکلّم ذاتی و مقارعۀ ذاتیّه به طریق احدیّت جمع. و ضمیر غایب‏‎ ‎‏شاید اشاره به آن مقام باشد، و برای افادۀ این معنی به ضمیر غیبت‏‎ ‎‏ذکر فرموده است؛ کانّه می فرماید همین قرآن نازل در «لیلة القدر»‏‎ ‎‏همان قرآن علمی در سرّ مکنون و غیبی در نشئۀ علمیّه است؛ که او‏‎ ‎‏را از آن مراتب، که در یک مقام متّحد با ذات و از تجلّیات اسمائیّه‏‎ ‎‏بود، نازل فرمودیم؛ و این حقیقت ظاهر همان سرّ الهی است. و این‏‎ ‎‏کتاب، که در کسوۀ عبارات و الفاظ ظهور نموده، در مرتبۀ ذات به‏‎ ‎‏صورت تجلّیات ذاتیّه، و در مرتبۀ فعل عین تجلّی فعلی است؛‏‎ ‎‏چنانچه امیر المؤمنین صلوات الله‌ علیه فرمود: اِنَّما کَلامُهُ‏‎ ‎‏فِعْلُه.(547)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

نزول از عالم غیب الهی تا صورت لفظی

‏این کتاب بزرگ الهی، که از عالم غیب الهی و قرب ربوبی نازل‏‎ ‎‏شده و برای استفادۀ ما مهجوران و خلاص ما زندانیان سجن‏‎ ‎‏طبیعت و مغلولان زنجیرهای پیچ در پیچ هوای نفس و آمال به‏‎ ‎‏صورت لفظ و کلام درآمده.(548)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

تنزّل از مرتبۀ سرّ تا مرتبۀ فهم عامه

‏قرآن یک حقیقتی است، و این حقیقت هم به قلب وارد می شود.‏

‏     قرآن سرّ است، سرِّ سرّ است، سرّ مستسر به سرّ است، سرّ‏‎ ‎‏مقنع به سرّ است؛ و باید تنزل کند، بیاید پایین، تا اینکه برسد به‏‎ ‎‏این مراتب نازله. حتی به قلب خود رسول الله‌ که وارد می شد، باز‏‎ ‎‏تنزل بود، یک تنزلی کرده بود تا به قلب وارد می شد؛ بعد هم از‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 496

‏آنجا باید نازل بشود تا برسد به آنجایی که دیگران هم بفهمند.(549)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

نزول از حجب نور تا مقام بیان با زبان

‏     ‏‏... قرآن را متنزل کرده است در ماه رمضان. قرآن نازله ای است که‏‎ ‎‏پس از عبور از حجابهای نور، وارد شده است در ماه مبارک‏‎ ‎‏رمضان، آن هم بر قلب مبارک رسول خدا، و از آن جا باز متنزل‏‎ ‎‏شده است تا رسیده است به آن جایی که با زبان گفته می شود.(550)‏

‏10 / 4 / 63‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

مراتب هفتگانه نزول

‏آن حقیقت غیبیّه و سریرۀ قدسیّه... به توسّط ملک وحی... تنزّل‏‎ ‎‏کند... و آن لطیفۀ الهیّه را تنزل دهد؛ و در هر نشئه از نشئات، صاحب‏‎ ‎‏وحی به طوری ادراک کند و مشاهده نماید: در حضرت علمیه به‏‎ ‎‏طوری، و در حضرت اعیان به طوری، و در حضرات اقلام به طوری،‏‎ ‎‏و در حضرات الواح به طوری، و در حضرت مثال به طوری، و در‏‎ ‎‏حس مشترک به طوری، و در شهادات مطلقه به طوری. و این، هفت‏‎ ‎‏مرتبه از تنزّل است، که شاید نزول قرآن بر «سبعة احرف»‏‎[80]‎‏ اشاره به‏‎ ‎‏این معنی باشد. و این معنی منافات ندارد با آنچه فرماید: قرآنُ واحدٌ‏‎ ‎‏مِنْ عِنْدِ واحِد‏‎[81]‎‏ چنانچه معلوم است.(551)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 497

پیرامون بطون هفتگانۀ قرآن

‏کما اخبَر انّ «للقرآن ظهراً وَ بطناً وَ حدّاً وَ مطْلعاً»‏‎[82]‎‏ وَ فی روایَةٍ: «وَ‏‎ ‎‏لبطْنه بطْناً اِلی سبْعَةِ ابْطن» وَ فی روایَةٍ: «الی سَبْعینَ بَطْناً»‏

‏     اذا کانَ القرْآن جَمیع صَفحة الوُجود یمْکن انْ یَکون المراد...‏‎ ‎‏«بالبُطُون السّبْعة» هُوَ المراتب السّبْعة الکلّیّة منْ مقامِ الأحدیّة‏‎ ‎‏الغیْبیّة، وَ حضرة الواحدیَّة، وَ مقام المشیئة والفیْض المنبَسِط، وَ‏‎ ‎‏عالم العقْل، وَ عالم النّفوس الکلّیّة وَ عالم المثال المطْلق، وَ عالم‏‎ ‎‏الطّبیعَة...‏

‏     وَ امَّا «السّبعَة» بالنّسبة الی ما فی الدّفّتین من الکتاب المنزل‏‎ ‎‏فباعْتبار کون الألفاظ مُوضوعة للمعانی العامّة وَ کون الکتاب الإلهی‏‎ ‎‏النّازل مِنْ مقامِ الأحَدیّة الی عالم اللّفظ وَ الصّوت لایقاً لهدایَةِ کُلِّ‏‎ ‎‏طائفة منَ الطّوائف، فیفهم کلّ طائفة منْ اهل السُّلوک منْ کلّ آیة ما‏‎ ‎‏لایفهم منْه الآخر. مثلاً یفهم اهْل الظّاهِر منْ قوله: «‏زُیِّنَ لِلنّاسِ حُبّ‎ ‎الشَّهوات»‎[83]‎‏ الخ معْناه الظّاهِر، وَ امّا اهل القلوب وَ اصحاب السّلوک‏‎ ‎‏الرُّوحی فیفهمونَ مِنه مرتبة عالیة... کذلک بالنسبة الی اهل السّر و‏‎ ‎‏الخفی والاخفی. فالآیة الشّریفة لها سبعة ابطن بالنسبةِ الی سبع‏‎ ‎‏طوایف.‏‎[84]‎‏(552)‏


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 498

مراتب هفت یا هفتادگانه تنزیل و تأویل

‏التّنزّل منْ مقام الغیْب الی الشّهادة «تنزیل» و الرّجُوع مِن الشّهادة‏‎ ‎‏الی الغیْب تَعبیر فِی الرّؤیا وَ «تأویل» فی المکاشفة، وَ منْ هذا القبیل‏‎ ‎‏تنزیل الْکتاب منْ عنْدالله بحسَب المَراتب السّبْع الّتی للْعوالم أو‏‎ ‎‏للإنسانِ الکامل فمراتب التّنزیل سَبعة کما انّ مراتب التّأویل سَبعة و‏‎ ‎‏هیَ بعینها بُطُون القرْآن الی سبْعة ابطن اجمالاً و سَبعینَ تفصیلاً بَل‏‎ ‎‏سَبعین اَلف، وَ باعتبار لاحدّ له یقف عنْدَه. و العالم بالتّأویل منْ له‏‎ ‎‏حظّ من المراتب. فبمقْدار تحقّقه بالمراتب لَه حظّ منَ التّأویل الی انْ‏‎ ‎‏یَنتَهی الی غایة الکمال الإنسانی و منتهی مَراتب الکمالی، فَیصیرُ‏‎ ‎‏عالِماً بجَمیع مَراتب التَّأویل. فهو کما یتْلُوا الکتاب من الصّحیفة‏‎ ‎‏المبارکة الحسّیّة الّتی بینَ ایْدینا یقرء منْ صَحیفَةِ عالم المثال وَ عالم‏‎ ‎‏الألواح وَ الأرواحِ اِلی العِلم الأعْلی الی الحضْرة التّجلّی الی الحضرة‏‎ ‎‏العلم الی الاسم الاعظم و هو الراسخ فی العلم «و انّما یعرف القرآن‏‎ ‎‏من خوطب به».‏‎[85]‎‏(553)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 499

 

 

 

 

در عظمت قرآن و نسبت آن با ذات حق‎[86]‎

‏ ‏

‏ ‏

عظمت قرآن در جمیع جهات

مبدئیت حق به جمیع شئون برای قرآن

‏فهم عظمت قرآن خارج از طوق ادراک است، لکن اشارۀ اجمالیّه‏‎ ‎‏به عظمت همین کتاب متنزّل، که در دسترس همۀ بشر است،‏‎ ‎‏موجب فوائد کثیره است.‏

‏     بدان ای عزیز که عظمت هر کلام و کتابی یا به عظمت متکلّم و‏‎ ‎‏کاتب آن است، و یا به عظمت مطالب و مقاصد آن است، و یا به‏‎ ‎‏عظمت نتایج و ثمرات آن است، و یا به عظمت رسول و واسطۀ آن‏‎ ‎‏است، و یا به عظمت مُرسَلٌ الیه و حامل آن است، و یا به عظمت‏‎ ‎‏حافظ و نگاهبان آن است، و یا به عظمت شارح و مبیّن آن است، و‏‎ ‎‏یا به عظمت وقت ارسال و کیفیّت آن است. و بعض از این امور ذاتاً‏‎ ‎‏و جوهراً در عظمت دخیل است، و بعضی عَرَضاً و بالواسطه، و‏‎ ‎‏بعضی کاشف از عظمت است. و جمیع این امور که ذکر شد، در‏‎ ‎‏این صحیفۀ نورانیّه به وجه اعلی و اوفی موجود بلکه از مختصّات‏‎ ‎‏آن است، که کتاب دیگری را در آن یا اصلا شرکت نیست و یا به‏‎ ‎‏جمیع مراتب نیست.‏

‏ ‏

‏     اما عظمت متکلّم آن و منشی و صاحب آن: پس آن، عظیم مطلق‏‎ ‎‏است که جمیع عظمت های متصوّره در ملک و ملکوت و تمام‏‎ ‎‏قدرتهای نازل در غیب و شهادت رشحه ای از تجلّیات عظمت فعل‏‎ ‎‏آن ذات مقدّس است. و حق تعالی با تجلی به عظمت برای احدی‏‎ ‎‏ممکن نیست تجلی کند؛ و از پس هزاران حجب و سراقادت تجلی‏‎ ‎‏کند؛ چنانچه در حدیث است: اِنّ لله‌ سَبعینَ اَلف حَجابٍ [مِنْ نورٍ و‏‎ ‎‏ظُلْمَةٍ. لو کُشِفَتْ، لاَحْرَقَتْ سُبُحاتُ وَجْهِهِ دُوْنَهُ].‏‎[87]‎‏ و پیش اهل‏‎ ‎

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 500

‏معرفت این کتاب شریف از حق تعالی به مبدئیّت جمیع شئون ذاتیّه‏‎ ‎‏و صفاتیّه و فعلیّه و به جمیع تجلّیات جمالیّه و جلالیّه صادر شده، و‏‎ ‎‏دیگر کتب سماویّه را این مرتبت و منزلت نیست.(554)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

تنزل به آخرین مرتبۀ نزول

نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلَی قَلْبِکَ‎[88]‎‏ نازل شده، تنزّل کرده، و با دست‏‎ ‎‏روح الامین آمده؛... آن هم که به قلب او وارد می شود، باید نازل‏‎ ‎‏بشود به مراتب: از این بطن به آن بطن، از این حد به آن حد، تا‏‎ ‎‏برسد به حدی که به صورت الفاظ درآید.‏

‏     قرآن که از مقولۀ سمع و بصر نیست، از مقولۀ الفاظ نیست، از‏‎ ‎‏مقولۀ اعراض نیست؛ لکن متنزلش کردند.(555)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

تنزّل در حدّ فهم بشر

‏متنزل کرده است همۀ معارف را تا رسانده است به اینجا؛ قرآن را‏‎ ‎‏نازلش کرده، پشت ستارهایی، اَستاری پشت سر هم هی وارد‏‎ ‎‏کرده، نازل کرده، نازل کرده تا رسانده اش به یک الفاظی که موافق‏‎ ‎‏با فهم بشر باشد، و آن هم این الفاظ باز موافق با فهم بشر‏‎ ‎‏نیست.(556)‏

‏21 / 4 / 62‏

‏*  *  *‏


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 501

تنَزّل در حدّ فهم بشر

‏قرآن مراتب دارد، هفت بطن یا هفتاد بطن از برای قرآن است؛ از‏‎ ‎‏این بطون تنزل کرده است تا رسیده است به جایی که با ما‏‎ ‎‏می خواهد صحبت کند. خدا خودش را با شتر معرفی می کند: ‏أَفَلاَ‎ ‎یَنْظُرُونَ إِلَی الاْءِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ.‎[89]‎‏(557)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

نزولهای هفتگانه تا مرحلۀ صورت کتبی

‏قرآن ـ در روایات است این ـ نازل شده است به منازل مختلف،‏‎ ‎‏کلیاتش سبع و الی سبعین و الی زیادتر، تا حالا رسیده است به‏‎ ‎‏دست ماها به صورت یک مکتوب.(558)‏

‏2 / 6 / 65‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

نازلۀ جمیع شئون و دو دست جمال و جلال حق

‏در اشاره به نکتۀ آن که فرموده است انّا به صیغۀ جمع و اَنْزَلْنا به‏‎ ‎‏صیغۀ جمع.‏

‏     بدان که نکتۀ آن، تفخیم مقام حق تعالی به مبدئیّت تنزیل این‏‎ ‎‏کتاب شریف است. و شاید این جمعیت برای جمعیّت اسمائیّه‏‎ ‎‏باشد، و اشاره به آن باشد که حق تعالی به جمیع شؤون اسمائیّه و‏‎ ‎‏صفاتیّه مبدأ از برای این کتاب شریف است؛ و از این جهت، این‏‎ ‎‏کتاب شریف صورت احدیّت جمع جمیع اسماء و صفات و‏‎ ‎‏معرّف مقام مقدس حق به تمام شؤون و تجلّیات است. و به عبارت‏‎ ‎‏دیگر، این صحیفۀ نورانیّه صورت «اسم اعظم» است، چنانچه‏‎ ‎‏انسان کامل نیز صورت اسم اعظم است؛ بلکه حقیقت این دو در‏‎ ‎‏حضرت غیب یکی است، و در عالم تفرقه از هم به حسب صورت‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 502

‏متفرّق گردند، ولی باز به حسب معنا از هم متفرّق نشوند. و این‏‎ ‎‏یکی از معانی لَنْ یَفْتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الْحَوْضَ‏‎[90]‎‏ می باشد. و‏‎ ‎‏چنانچه حق تعالی بیدیِ الجلال و الجمال تخمیر طینت آدم اول و‏‎ ‎‏انسان کامل فرموده، بیدَی الجمال و الجلال تنزیل کتاب کامل و‏‎ ‎‏قرآن جامع فرموده. و شاید به همین جهت آن را «قرآن» نیز گویند؛‏‎ ‎‏چه که مقام احدیّتْ جمع وحدت و کثرت است.(559)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

اتحاد با ذات در مرتبه کینونت علمی

‏از برای قرآن قبل از تنزّل در این نشئه، مقامات و کینونت هایی‏‎ ‎‏است: اول مقام او، کینونت علمیّۀ او است در حضرت غیبیّه به‏‎ ‎‏تکلّم ذاتی و مقارعۀ ذاتیّه به طریق احدیّت جمع. و ضمیر غایب‏‎ ‎‏شاید اشاره به آن مقام باشد، و برای افادۀ این معنی به ضمیر غیبت‏‎ ‎‏ذکر فرموده است؛ کانّه می فرماید همین قرآن نازل در «لیلة القدر»‏‎ ‎‏همان قرآن علمی در سرّ مکنون و غیبی در نشئۀ علمیّه است؛ که او‏‎ ‎‏را از آن مراتب، که در یک مقام متّحد با ذات و از تجلّیات اسمائیّه‏‎ ‎‏بود، نازل فرمودیم؛ و این حقیقت ظاهر همان سرّ الهی است. و این‏‎ ‎‏کتاب، که در کسوۀ عبارات و الفاظ ظهور نموده، در مرتبۀ ذات به‏‎ ‎‏صورت تجلّیات ذاتیّه، و در مرتبۀ فعل عین تجلّی فعلی است؛‏‎ ‎‏چنانچه امیرالمؤمنین صلوات الله‌ علیه فرمود: اِنَّما کَلامُهُ‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 503

‏فِعْلُه.‏‎[91]‎‏(560)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

شأن ذاتی و حقیقت علمی در حضرت واحدیت

‏حقیقت قرآن شریف الهی قبل از تنزّل به منازل خلقیّه و تطوّر به‏‎ ‎‏اطوار فعلیّه از شئون ذاتیّه و حقایق علمیّه در حضرت واحدیّت‏‎ ‎‏است.(561)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

تجلّیگاه ذات حق به جمیع اسما

‏ذات مقدس حق تعالی که غیب است و در عین حال ظاهر است،‏‎ ‎‏مستجمع همۀ کمال به طور غیر متناهی است، در رسول اکرم‏‎ ‎‏متجلی است به تمام اسما و صفات و در قرآن متجلی است به تمام‏‎ ‎‏اسما و صفات.(562)‏

‏21 / 3 / 59‏

‏*  *  *‏

‎ ‎

‏ ‏

جلوۀ تام حق تعالی

‏قرآن هم جلوۀ تام خدای تعالی است؛ یعنی، با همۀ اسما و‏‎ ‎‏صفات، تجلی کرده است و ولی الله‌ اعظم و رسول اکرم را با آن‏‎ ‎‏اشراقهایی که ما ازش اطلاع نداریم و با همۀ اسما و صفات، محقق‏‎ ‎‏کرده است.(563)‏

‏19 / 8 / 66‏

‏*  *  *‏


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 504

صورت عینی و کتبی اسما و صفات حق

‏از کتاب مقدسی که تِبْیان کُلِّ شَی ءٍ است و صادر از مقام جمع الهی‏‎ ‎‏به قلب نور اول و ظهور جمع الجمع تابیده است، غفلت نفرمایند.‏‎ ‎‏این کتاب آسمانی ـ الهی که صورت عینی و کتبی جمیع اسما و‏‎ ‎‏صفات و آیات و بینات است و از مقامات غیبی آن دست ما کوتاه‏‎ ‎‏است.(564)‏

‏16 / 5 / 65‏

‎ ‎‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

صورت کتبیۀ حضرت غیب

‏قرآن مجید، اعظم و اشرف کتب مقدسه و صورت کتبیۀ حضرت‏‎ ‎‏غیب [و] مستجمع جمیع کمالات به صورت وحدت جمیعه‏‎ ‎‏[است].(565)‏

‏6 / 5 / 66‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

نازلۀ تجلیات الهی و صورت کتبیۀ اسمای ربوبی

‏قرآن شریف نزد اصحاب قلوب نازلۀ تجلّیات الهیّه و صورت کتبیّه‏‎ ‎‏اسماء حسنای ربوبیّه است.(566)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

ترجمان تمام دایرۀ وجود

‏... تمام دائرۀ وجود وتجلّیات غیب و شهود، که قرآن شریف‏‎ ‎‏ترجمان آن است.(567)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

مظهر بزرگ رحمت مطلقۀ الهی

‏این کتاب بزرگ الهی، که از عالم غیب الهی و قرب ربوبی نازل‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 505

 

‏شده ... از بزرگترین مظاهر رحمت مطلقۀ الهیّه است.(568)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

جامعترین کلام الهی و صاحب احدیت جمع و تفصیل

‏و چون ذات مقدّس حقّ جلّ و علا به حسب ‏کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فی شَأن،‎[92]‎‏ در‏‎ ‎‏کسوۀ اسماء و صفات تجلّی به قلوب انبیاء و اولیاء کند، و به حسب‏‎ ‎‏اختلاف قلوب آنها تجلّیات مختلف شود، و کتب سماویّه که به‏‎ ‎‏نعت ایحاء به توسّط ملک وحی، جناب جبرئیل، بر قلوب آنها‏‎ ‎‏نازل شده به حسب اختلاف این تجلّیات و اختلاف اسمائی که‏‎ ‎‏مبدئیّت برای آن دارد مختلف شود ـ چنانچه اختلاف انبیاء و‏‎ ‎‏شرایع آنها نیز به اختلاف دول اسمائیّه است ـ پس، هر اسمی که‏‎ ‎‏محیط تر و جامعتر است، دولت او محیط تر و نبوت تابعۀ او‏‎ ‎‏محیط تر و کتاب نازل از او محیط تر و جامعتر است، و شریعت‏‎ ‎‏تابعۀ او محیط تر و بادوام تر است. و چون نبوّت ختمیّه و قرآن‏‎ ‎‏شریف و شریعت آن سرور از مظاهر و مجالی، یا از تجلّیات  و‏‎ ‎‏ظهورات، مقام جامع احدی و حضرت اسم الله‌ الاعظم است، از‏‎ ‎‏این جهت محیط ترین نبوّات و کتب و شرایع و جامعترین آنها‏‎ ‎‏است، و اکمل و اشرف از آنها تصوّر نشود؛ و دیگر از عالم غیب به‏‎ ‎‏بسیط طبیعتْ علمی بالاتر یا شبیه به آن تنزّل نخواهد نمود؛یعنی،‏‎ ‎‏آخرین ظهور کمال علمی که مربوط به شرایع است همین، و بالاتر‏‎ ‎‏از این امکان نزول در عالم ملک ندارد؛ پس، خود رسول ختمی‏‎ ‎‏صلّی الله‌ علیه و آله اشرف موجودات و مظهر تامّ اسم اعظم است،‏‎ ‎‏و نبوّت او نیز اتمّ نبوّات ممکنه و صورت دولت اسم اعظم است‏‎ ‎‏که ازلی و ابدی است. و کتاب نازل به او نیز از مرتبۀ غیب به تجلّی‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 506

‏اسم اعظم نازل شده؛ و از این جهت، از برای این کتاب شریف‏‎ ‎‏احدیّت جمع و تفصیل است و از «جوامع کلم» است،‏‎[93]‎‏ چنانچه‏‎ ‎‏کلام خود آن سرور نیز از جوامع کلم بوده. و مراد از «جوامع‏‎ ‎‏الکلم» بودن قرآن، یا کلام آن سرور، آن نیست که کلّیات و ضوابط‏‎ ‎‏جامعه بیان فرمودند ـ گرچه به آن معنی نیز احادیث آن بزرگوار از‏‎ ‎‏جوامع و ضوابط است، چنانچه در علم فقه معلوم است ـ بلکه‏‎ ‎‏جامعیّت آن عبارت از آن است که چون برای جمیع طبقات انسان‏‎ ‎‏در تمام ادوار عمر بشری نازل شده و رافع تمام احتیاجات این نوع‏‎ ‎‏است، و حقیقت این نوع چون حقیقت جامعه است و واجد تمام‏‎ ‎‏منازل است از منزل اسفل ملکی تا اعلی مراتب روحانیّت و‏‎ ‎‏ملکوت و جبروت، و از این جهت افراد این نوع در این عالم اسفل‏‎ ‎‏ملکی اختلافات تامّه دارد و آن قدر تفاوت و اختلافی که در افراد‏‎ ‎‏این نوع است در هیچ یک از افراد موجودات نیست ـ این نوع است‏‎ ‎‏که شقیّ در کمال شقاوت و سعید در کمال سعادت دارد، این نوع‏‎ ‎‏است که بعضی از افراد آن از جمیع انواع حیوانات پست تر و بعضی‏‎ ‎‏افراد آن از جمیع ملائکۀ مقربین اشرف است ـ بالجمله، چون افراد‏‎ ‎‏این نوع در مدارک و معارف مختلف و متفاوتند، قرآن به طوری نازل‏‎ ‎‏شده که هر کس به حسب کمال و ضعف ادراک و معارف و به حسب‏‎ ‎‏درجه ای که از علم دارد از آن استفاده می کند.(569)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

صاحب مقام جمع

‏انّ القران له المقام الجمعی فی لیلةالقدر الجمعیّ الاحمدیّ و سایر‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 507

‏الکتب الالهیّة لها المقام التّفریقی فی اللّیالی التّفریقیّة.‏‎[94]‎‏(570)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

عظمت ظرف وحی

‏و اما عظمت مرسلٌ الیه و متحمّل آن: پس آن، قلب تقیّ نقیّ‏‎ ‎‏احمدی احدی جمعی محمّدی است که حق تعالی به جمیع شئون‏‎ ‎‏ذاتیّه و صفاتیّه و اسمائیّه و افعالیّه بر آن تجلّی نموده؛ و دارای ختم‏‎ ‎‏نبوّت و ولایت مطلقه است؛ و اکرم بریّه و اعظم خلیقه و خلاصۀ‏‎ ‎‏کون و جوهرۀ وجود و عصارۀ دار تحقّق و لبنۀ اخیره و صاحب‏‎ ‎‏برزخیّت کبری و خلافت عظمی است. ...‏

‏     و اما شارح و مبیّن آن، ذوات مطهّرۀ معصومین از رسول خدا تا‏‎ ‎‏حجت عصر عجّل الله‌ فرجه، که مفاتیح وجود و مخازن کبریا و‏‎ ‎‏معادن حکمت و وحی و اصول معارف و عوارف و صاحبان مقام‏‎ ‎‏جمع و تفصیلند.(571)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

سرّ الهی و محرم آن

‏قرآن در حد ما نیست، در حد بشر نیست. قرآن سرّی است بین‏‎ ‎‏حق و ولیّ الله‌ اعظم که رسول خداست.(572)‏

‏30 / 3 / 64‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

سرّ الهی برای وجود من خوطب به

‏این کتاب آسمانی ـ الهی که صورت عینی و کتبی جمیع اسما و‏‎ ‎


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 508

‏صفات و آیات و بینات است و از مقامات غیبی آن دست ما کوتاه‏‎ ‎‏است و جز وجود اقدس جامع مَنْ خُوطِبَ بِهِ از اسرار آن کسی‏‎ ‎‏آگاه نیست و به برکت آن ذات مقدس و به تعلیم او خلص اولیای‏‎ ‎‏عظام دریافت آن نموده اند و به برکت مجاهدات و ریاضتهای‏‎ ‎‏قلبیه، خلص اهل معرفت به پرتوی از آن به قدر استعداد و مراتب‏‎ ‎‏سیر بهره مند شده اند(573)‏

‏16 / 5 / 65‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

مُدرِک حقیقی حقیقت قرآن

‏آنی که «لا یَعْرِفُهُ اِلاّ مَنْ خُوطِبَ بِه» یعنی خود رسول اکرم، یعنی‏‎ ‎‏واسطه هم نمی تواند بفهمد، جبرئیل هم نتوانسته است. جبرئیل‏‎ ‎‏امین هم یک واسطه ای بوده است که خوانده است بر حضرت،‏‎ ‎‏این آیاتی که از غیب بر او وارد شده است، و مأمور شده است که‏‎ ‎‏برساند، اما آن هم «مَنْ خُوطِبَ بِه» نیست. «مَنْ خُوطِبَ بِه» فقط‏‎ ‎‏خود رسول اکرم است، و دیگران هم که به واسطه آن نوری که از‏‎ ‎‏حضرت رسول صلی الله‌ علیه و آله ـ در قلب ـ آن تعلیم نورانی که از‏‎ ‎‏قلب او به قلب خواص او بوده است، به واسطه او فهمیده اند.(574)‏

‏1 / 10 / 62‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

فراتر از ادراک جبرئیل

‏قرآن در عین حالی که یک کتاب معنوی، عرفانی به آن طوری‏‎ ‎‏است که به دست ماها، به خیال ماها، به خیال جبرئیل امین هم‏‎ ‎‏نمی رسد.(575)‏

‏21 / 2 / 62‏

‏*  *  *‏


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 509

کتب تکوینی، حاملان کتاب تدوینی

‏انا اقول : ان الکتاب التکوینی الإِلهی والقرآن الناطق الربّانی ایضاً‏‎ ‎‏نازل من عالم الغیب والخزینة المکنونة الإِلهیة، مع سبعین الف‏‎ ‎‏حجاب لحمل هذا الکتاب التدوینی الإِلهی، وخلاص النفوس‏‎ ‎‏المنکوسة المسجونة من سجن الطبیعة وجهنامها، وهدایة غرباء‏‎ ‎‏هذا الدیار الموحشة الی اوطانها، وإلا فإن تجلی هذا الکتاب‏‎ ‎‏المقدس والمکتوب السبحانی الأقدس باشارة من اشاراته وغمزة‏‎ ‎‏من غمزاته برفع بعض الحجب النوریة للسماوات والارضین‏‎ ‎‏لأحترقت ارکانها او للملائکة المقربین لاندکت إنّیّاتها. ونعم ما قیل:‏

‏احمد ار بگشاید آن پرّ جلیل‏

‏تا ابد مدهوش ماند جبرئیل‏‎[95]‎

‏    فهذا الکتاب التکوینی الإِلهی واولیائه، الذین کلهم کتب‏‎ ‎‏سماویة، نازلون من لدن حکیم علیم وحاملون للقرآن التدوینی.‏‎ ‎‏ولم یکن احد حاملاً له بظاهره وباطنه إلا هؤلاء الأولیاء المرضیین،‏‎ ‎‏کما ورد من طریقهم، علیهم السلام.‏

‏     فمن طریق الکافی عن أبی جعفر، علیه السلام، انه قال : «ما‏‎ ‎‏یستطیع احد أن یدعی أن عنده جمیع القرآن کلِّه، ظاهره وباطنه،‏‎ ‎‏غیر الأوصیاء.»‏‎[96]‎

‏    ‏‏و من طریق الکافی ایضاً عن جابر قال : «سمعت ابا جعفر، علیه‏‎ ‎‏السلام، یقول : ‏‎"‎‏ما ادعی احد من الناس انه جمع القرآن کلَّه کما‏‎ ‎‏أنزل إلا کذّاب. وما جمعه وحفظه کما انزله الله‌ تعالی الا علی بن‏‎ ‎‏أبی طالب والأئمة من بعده، علیهم السلام".‏‎[97]‎‏»‏

‏    ‏‏و منه ایضاً عن أبی عبدالله‌ علیه السلام، انه قال : «وعندنا ـ والله‌ ـ‏‎ ‎‏علم الکتاب کلِّه.»‏‎[98]‎‏.‏‎[99]‎‏(576)‏


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 510

تحریف و نَسخ قرآن

‏ ‏

‏ ‏

حافظ قرآن

‏حافظ و نگاهبان آن، ذات مقدس حق جل جلاله  است؛ چنانچه‏‎ ‎‏فرماید در کریمۀ مبارکه: ‏اِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ ِانّا لَهُ لَحافِظُون.‎[100]‎‏(577)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

حافظ قرآن

‏ضمانت حفظ و صیانت آن را از دستبرد شیاطین انس و جن‏‎ ‎‏فرموده؛ ‏اِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِکْرَ وَ اِنّا لَهُ لَحافِظُونَ‎[101]‎‏ قرآنی که نه یک حرف بر آن‏‎ ‎‏افزوده شده و نه یک حرف کاسته.(578)‏

‏6 / 5 / 66‏

‏*  *  *‏


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 511

بقای قرآن بدون کم و کاست

‏این قرآن کریم که در بین ید مسلمین هست و از صدر اول تا حالا‏‎ ‎‏یک کلمه، یک حرف در او زیاد و کم نشده است... از آن اول آنچه‏‎ ‎‏را از قرآن که می دیدند با مصالح خودشان مخالف است، چون‏‎ ‎‏نمی توانستند از قرآن بردارند، تعبیر می کردند، کج معنا می کردند،‏‎ ‎‏ـ به ـ روحانیونی که وابسته به خودشان بود وادار می کردند که اینها‏‎ ‎‏را کج معنا کنند، منحرف کنند قرآن را از آن چیزی که هست. ولی‏‎ ‎‏بحمدالله‌ قرآن ماند بین مسلمین و نتوانستند قرآن را تحریف کنند و‏‎ ‎‏بردارند، اگر می توانستند، می کردند. لکن یکی از آنهایی که‏‎ ‎‏می خواست یک حرف را از قرآن بردارد، یک عربی شمشیر را‏‎ ‎‏کشید گفت: با این شمشیر ما جواب می دهیم. نگذاشتند قرآن‏‎ ‎‏شریف دست بخورد، و همان طوری که در زمان رسول الله‌ وارد‏‎ ‎‏شد الآن هم همان است، به غیر او نیست.(579)‏

‏23 / 2 / 63‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

مصونیت از زیادت و نقصان

‏این کتاب آسمانی ـ الهی که صورت عینی و کتبی جمیع اسما و‏‎ ‎‏صفات و آیات و بینات است و از مقامات غیبی آن دست ما کوتاه‏‎ ‎‏است... و اکنون صورت کتبی آن، که به لسان وحی بعد از نزول از‏‎ ‎‏مراحل و مراتب، بی کم و کاست و بدون یک حرف کم و زیاد به‏‎ ‎‏دست ما افتاده است.(580)‏

‏16 / 5 / 65‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

وجود قرآن به خط ائمه(ع)

‏حتی قرآن به خط حضرت امیر یا به خط حضرت سجاد هم الآن‏‎ ‎‏موجود است در بین ما که همین است؛ غیر از این هیچ چیز نیست،‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 512

‏همین قرآن است، هیچ تغییری نکرده است.(581)‏

‏6 / 8 / 57‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

پیرامون ادعای تحریف لفظی و حذف آیات قرآن

‏و نیز می گویند: «امامت در قرآن بسیار تصریح شده، ولی آنها را‏‎ ‎‏انداخته اند».‏

‏     شما با کی در این باره سخن گفتید و جواب شنیدید؟ شاید‏‎ ‎‏پیش خود رجوع کردید به بعضی کتابها یا بعضی اخبار، که در اول‏‎ ‎‏نظر و با نظر عامیانه چنین می نمایند که از قرآن چیزی افتاده؛ و این‏‎ ‎‏خود یکی از عیبهایی است که شماها دارید که با این خرد و دانش‏‎ ‎‏رجوع به اخبار می کنید و مطالعه کتابهای علمی می نمایید. فهم‏‎ ‎‏اخبار و کتاب دانشمندان، زحمتهای طاقتفرسا دارد. آنها کتاب‏‎ ‎‏قصّه و رمان نیست که سر خود بشود به آنها رجوع کرد و از آنها‏‎ ‎‏چیزی فهمید، عیناً رجوع شما به آن کتابها مثل رجوع کشاورز‏‎ ‎‏است به فلسفه عالیه، یا مطالعۀ حمّامی است از ریاضیّات عالیه،‏‎ ‎‏فهمیدن کتب علمی تخصّص می خواهد، چون کورکورانه وارد‏‎ ‎‏اخبار و کتب شدی نتیجه این می دهد که می گویند: در قرآن امامت‏‎ ‎‏بوده و انداخته اند. آن اخبار راجع به تفسیر و تأویل است. ما‏‎ ‎‏می گوییم: «اولواالامر»‏‎[102]‎‏ در قرآن و «اهل الذکر»‏‎[103]‎‏ در آیات بسیار و‏‎ ‎‏«اهل البیت» در آیۀ تطهیر‏‎[104]‎‏ و «صادقین» در آیۀ «‏کونوا مع الصادقین»‎[105]‎‏ و‏‎ ‎‏«حبل الله» در آیۀ «اعتصام بحبل الله»‏‎[106]‎‏ و «صراط الله و صراط‏‎ ‎

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 513

‏مستقیم» و «مؤمنون» در آیۀ «‏انما ولیکم الله»‎[107]‎‏ و «امانت» در آیۀ «‏انّا‎ ‎عرضنا الامانة»‎[108]‎‏ و صدها غیر این آیات دربارۀ امامت و امام است، نه‏‎ ‎‏آنکه اسم امام بخصوص در قرآن ذکر شده است؛ و آنچه ما‏‎ ‎‏می گوییم فقط از اخبار شیعه نمی گوییم، اهل سنت نیز اینها را نقل‏‎ ‎‏کردند و در کتابهایشان مذکور است، هرکس می خواهد رجوع کند‏‎ ‎‏به کتابهایی که در این باب نوشته شده است؛ و بسیاری از آن در‏‎ ‎‏کتاب غایة المرام‏‎[109]‎‏ و اجمالی در کتاب مراجعات علامۀ بزرگوار‏‎ ‎‏سیّد شرف الدّین عاملی،‏‎[110]‎‏ معاصر مذکور است، به آنجا رجوع‏‎ ‎‏کنید.‏

‏     آری، در اینجا یک چیزی هست و آن این است که بعضی از‏‎ ‎‏اخبارییّن و محدّثین شیعه و سنی که گفتارشان پیش دانشمندان و‏‎ ‎‏علما مورد اعتنا نیست، گول ظاهر بعضی اخبار را خورده و چنین‏‎ ‎‏رأیی اظهار کرده، ولی دانشمندان و علما او را رد کردند و برای‏‎ ‎‏کتاب او قدر در جامعۀ علمی نیست.(582)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

رد احادیث مبنی بر تحریف قرآن

‏مقالة الاخبارییّن بالنسبة إلی ظواهر الکتاب المجید، و استدلّوا‏‎ ‎‏علی ذلک بوجوه:‏

‏     منها: وقوع التّحریف فی الکتاب حسب اخبار کثیرة، فلایمکن‏‎ ‎


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 514

‏التمسّک به لعروض الإجمال بواسطته علیه.‏

‏     و هذا ممنوع بحسب الصّغری و الکبری:‏

‏امّا الأولی: فلمنع وقوع التّحریف فیه جدّاً، کما هو مذهب‏‎ ‎‏المحقّقین من علماء العامّة والخاصّة، و المعتبرین من الفریقین، و‏‎ ‎‏إن شئت شطراً من الکلام فی هذا المقام فارجع إلی مقدّمة تفسیر‏‎ ‎‏آلاء الرحمن للعلاّمة البلاغی‏‎[111]‎‏ المعاصر، قدّس سرّه.‏

‏    ‏‏و ازیدک توضیحاً: انّه لوکان الأمر کما توهّم صاحب فصل‏‎ ‎‏الخطاب‏‎[112]‎‏ الّذی کان کتبه لایفید علماً و لا عملاً، و إنّما هو إیراد‏‎ ‎‏روایات ضعاف أعرض عنها الأصحاب، و تنزّه عنها اُولواالالباب‏‎ ‎‏من قدماء اصحابنا کالمحمّدین الثلاثة المتقدّمین،‏‎[113]‎‏ رحمهم الله...‏

‏    و بالجملة: لوکان الامر کما ذکره هذا و أشباهه، من کون الکتاب‏‎ ‎‏الإلهیّ مشحوناً بذکر اهل البیت و فضلهم، و ذکر أمیرالمؤمنین و‏‎ ‎‏إثبات وصایته و إمامته، فَلِمَ لم یحتجّ بواحد من تلک الآیات النّازلة‏‎ ‎‏و البراهین القاطعة من الکتاب الإلهیّ امیرالمؤمنین، فاطمة،‏‎ ‎‏والحسن، والحسین و سلمان، و ابوذر، و مقداد و عمّار، و سائر‏‎ ‎‏الأصحاب الّذین لایزالون یحتجّون علی خلافته؟!‏

‏     و لِمَ تشبّث بالاحادیث النبویّة، و القرآن بین أظهرهم؟! و لوکان‏‎ ‎‏القرآن مشحوناً باسم امیرالمؤمنین و اولاده المعصومین و فضائلهم‏‎ ‎‏و إثبات خلافتهم، فبأیّ وجه خاف النبیّ، فی حجّة الوداع آخر‏‎ ‎‏سنین عمره الشریف و أخیرة نزول الوحی الإلهیّ من تبلیغ آیة‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 515

‏واحدة مربوطة بالتبلیغ، حتّی ورد أنّ «‏الله یَعصِمُک مِنَ النّاسِ‏».‏‎[114]‎

‏    و لِمَ احتاج النّبی الی دواة و قلم حین موته للتّصریح باسم‏‎ ‎‏علی؟! فهل رأی انّ لکلامه أثراً فوق أثر الوحی الإلهیّ؟!‏

‏     و بالجملة: ففساد هذا القول الفظیع و الرّأی الشّنیع أوضح من أن‏‎ ‎‏یخفی علی ذی مسکة، إلاّ انّ هذا الفساد قد شاع علی رغم علماء‏‎ ‎‏الإسلام و حفّاظ شریعة سیّد الانام.‏‎[115]‎‏(583)‏

‏ ‏


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 516

عدم ورود نسخ و انقطاع به قرآن

‏این کتاب شریف صورت احدیّت جمع جمیع اسماء و صفات و‏‎ ‎‏معرّف مقام مقدس حق به تمام شؤون و تجلّیات است. و به عبارت‏‎ ‎‏دیگر، این صحیفۀ نورانیّه صورت «اسم اعظم» است... و چنانچه‏‎ ‎‏حق تعالی بیدیِ الجلال و الجمال تخمیر طینت آدم اول و انسان‏‎ ‎‏کامل فرموده، بیدَی الجمال و الجلال تنزیل کتاب کامل و قرآن‏‎ ‎‏جامع فرموده. و شاید به همین جهت آن را «قرآن» نیز گویند؛ چه‏‎ ‎‏که مقام احدیّتْ جمع وحدت و کثرت است. و از این جهت، این‏‎ ‎‏کتاب قابل نسخ و انقطاع نیست، زیرا که اسم اعظم و مظاهر او‏‎ ‎‏ازلی و ابدی است و تمام شرایع دعوت به همین شریعت و ولایت‏‎ ‎‏محمّدیّه است.(584)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

اعجاز قرآن

‏ ‏

‏ ‏

تحدی و مبارزطلبی قرآن

‏قرآن کریم، خود در چند جا معجزه بودن خود را به تمام بشر در‏‎ ‎‏تمام دوره ها اعلان کرده است و عجز جمیع بشر را، بلکه تمام جنّ‏‎ ‎‏و انس را از آوردن به مثل خود ابلاغ کرده. امروز ملّت اسلام همین‏‎ ‎‏نشانۀ خدا را در دست دارند و به تمام عائلۀ بشری از روی کمال‏‎ ‎‏اطمینان اعلان می کنند که این نشانۀ پیغمبری نور پاک محمد است،‏‎ ‎‏هرکس از دنیای پر آشوب علم و دانش مثل او را آورد، ما تسلیم او‏‎ ‎‏می شویم و از گفته های خود بر می گردیم.‏

‏در سورۀ بنی اسرائیل، گوید: «‏قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعتِ الانسُ وَ الجِنُّ عَلی أن یَأتُوا‎ ‎بِمِثْلِ هذا القرآن لایَأتونَ بِمِثْلِهِ و لو کان بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهیراً‏».‏‎[116]‎‏ در سوره هود:‏‎ ‎

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 517

‏ ‏

‏«‏اَمْ یقُولُونَ افْتراهُ قُلْ فَاتوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَریاتٍ وَ ادْعُوا مَن اسْتَطَعتُمْ مِنْ دوُنِ‎ ‎الله إنْ کُنْتُمْ صادِقینَ فَإنْ لَمْ یَسْتَجیبوُا لَکُم فَاعْلَمُوا اَنَّما اُنْزِلَ بِعِلْمِ الله‏».‏‎[117]‎‏(585)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

امّی بودن پیامبر و اعجاز قرآن

‏آن معارفی که به برکت بعثت رسول اکرم در عالم پخش شد ـ‏‎ ‎‏کسانی که مطلع اند که این معارف چی است و تا آن اندازه ای که‏‎ ‎‏ماها می توانیم ادراک بکنیم ـ می بینم که از حد [درک‏‎ ‎‏]بشریت‏‎ ‎‏خارج است؛ اعجازی است فوق ادراک بشریت از یک انسانی که‏‎ ‎‏در جاهلیت متولد شده است، در جاهلیت بزرگ شده است و یک‏‎ ‎‏آدمی بوده است که در یک محیطی پرورش یافته است که اسمی از‏‎ ‎‏این مسائل اصلاً نبوده در آن وقت. محیط آنجا اصلاً راجع به‏‎ ‎‏مسائل دنیا و به مسائل عرفان و فلسفه و سایر مسائل اصلاً آشنایی‏‎ ‎‏نداشتند و در تمام عمرش، حضرت آنجا بوده، یک سفر‏‎ ‎‏مختصری کرده است که چند وقتی، یک چند روزی، سفر کرده و‏‎ ‎‏برگشته. آن وقت، وقتی که بعثت حاصل شد، انسان می بیند که یک‏‎ ‎‏مطالبی پیش آورده است که از حد بشریت خارج است. این‏‎ ‎‏اعجازی است که برای اهل نظر، دلیل بر نبوت پیغمبر است، و الاّ‏‎ ‎‏ایشان به خودش نمی توانست این کار را بکند. نه تحصیلاتی‏‎ ‎‏داشت، حتی نوشتن را هم نمی دانست. مسائل، یک مسائل بزرگی‏‎ ‎‏است که ما نمی توانیم در اطرافش صحبت کنیم و کشف هم نشده‏‎ ‎‏است؛ برای خود ایشان است و کسانی که خاص الخاص ایشان‏‎ ‎


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 518

‏هستند. مسائل اجتماعی در اسلام ـ می دانید که ـ هست؛ همه جور‏‎ ‎‏مسائل هست و به درجۀ اعلا هست که از عهدۀ یک نفر آدمی که‏‎ ‎‏در آن محیط زندگی کرده است و یا در هر محیطی [برنمی آید که]‏‎ ‎‏یک نفر آدم بتواند این طور در دنیا همه چیز را بیابد که مطابق عقل‏‎ ‎‏حالا باشد و آینده. این یک امر اعجاز است؛ غیر از اعجاز چیز‏‎ ‎‏دیگر نمی تواند باشد.(586)‏

‏8 / 1 / 66‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

امّی بودن پیامبر و اعجاز قرآن

‏همین طور که اتقانِ خلقت کائنات و حسن ترتیب و نظم آن ما را‏‎ ‎‏هدایت می کند که یک موجودی منظِّم اوست که علمش محیط به‏‎ ‎‏دقایق و لطایف و جلایل است، اتقان احکام یک شریعت و حسن‏‎ ‎‏نظام و ترتیب کامل آن که متکفل تمام احتیاجات مادی و معنوی،‏‎ ‎‏دنیوی و اخروی، اجتماعی و فردی است، ما را هدایت می کند به‏‎ ‎‏آنکه مشرِّع و منظِّمِ آن یک علم محیط مطلع بر تمام احتیاجات‏‎ ‎‏عایلۀ بشر است؛ و چون به بداهت عقل می دانیم که از عقل یک‏‎ ‎‏نفر بشر، که تاریخ حیات او را همۀ مورخین ملل نوشته اند و‏‎ ‎‏شخصی بوده که تحصیل نکرده و در محیط عاری از کمالات و‏‎ ‎‏معارف تربیت شده، این ترتیب کامل و نظام تام و تمام صادر نتواند‏‎ ‎‏شد، بالضروره می فهمیم که از طریق غیب و ماوراءالطبیعه این‏‎ ‎‏شریعت تشریع شده و به طریق وحی و الهام به آن بزرگوار‏‎ ‎‏رسیده.(587)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 519

اعجاز در معارف و محتوا

‏این کتاب عزیز در محیطی و عصری نازل شد که تاریکترین محیط‏‎ ‎‏و عقب افتاده ترین مردم در آن زندگی می کردند و به دست کسی و‏‎ ‎‏قلب الهی کسی نازل شد که زندگی خود را در آن محیط ادامه‏‎ ‎‏می داد، و در آن حقایق و معارفی است که در جهان آن روز ـچه‏‎ ‎‏رسد به محیط نزول آن ـ سابقه نداشت.‏

‏     و بالاترین و بزرگترین معجزۀ آن همین است ، آن مسائل‏‎ ‎‏بزرگ، عرفانی که در یونان و نزد فلاسفه آن سابقه نداشت و کتب‏‎ ‎‏ارسطو و افلاطون بزرگترین فلاسفۀ آن عصرها از رسیدن به آن‏‎ ‎‏عاجز بودند، و حتّی فلاسفۀ اسلام که در مهد قرآن کریم بزرگ‏‎ ‎‏شدند و از آن استفاده ها نمودند به آیاتی که صراحت زنده بودن‏‎ ‎‏همه موجودات جهان را ذکر کرده، آن آیات را تأویل می کنند و‏‎ ‎‏عرفای بزرگ اسلام که از آن ذکر می کنند، همه از اسلام اخذ نموده‏‎ ‎‏و از قرآن کریم گرفته اند و مسائل عرفانی به آن نحو که در قرآن‏‎ ‎‏کریم است، در کتاب دیگر نیست و اینها معجزۀ رسول اکرم است‏‎ ‎‏که با مبدأ وحی آنطور آشنایی دارد که اسرار وجود را برای او بازگو‏‎ ‎‏می نماید و خود با عروج به قلّۀ کمال انسانیّت، حقایق را آشکارا و‏‎ ‎‏بدون هیچ حجاب می بیند و در عین حال در تمام ابعاد انسانیّت و‏‎ ‎‏مراحل وجود، حضور دارد و مظهر اعلای «‏هُو الاوَّلُ والاْخِرُ و الظّاهِرُ و‎ ‎الباطِنُ‏».‏‎[118]‎‏(588)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

معارف توحید، وجه اصلی اعجاز قرآن

‏قرآن شریف به قدری جامع لطایف و حقایق و سرایر و دقایق‏‎ ‎‏توحید است که عقول اهل معرفت در آن حیران می ماند؛ و این،‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 520

‏اعجاز بزرگِ این صحیفۀ نورانیّۀ آسمانی است، نه فقط حسن‏‎ ‎‏ترکیب و لطف بیان و غایت فصاحت و نهایت بلاغت و کیفیّت‏‎ ‎‏دعوت و اخبار از مغیبات و اِحکام اَحکام و اتقان تنظیم عائله و‏‎ ‎‏امثال آن، که هر یک مستقلاً اعجازی فوق طاقت و خارق عادت‏‎ ‎‏است. بلکه می توان گفت این که قرآن شریف معروف به فصاحت‏‎ ‎‏شد و این اعجاز در بین سایر معجزات مشهور آفاق شد، برای این‏‎ ‎‏بود که در صدر اول اَعراب را این تخصّص بود و فقط این جهت از‏‎ ‎‏اعجاز را ادراک کردند؛ و جهات مهمتری که در آن موجود بود و‏‎ ‎‏جهت اعجازش بالاتر و پایۀ ادراکش عالی تر بود اعراب آن زمان‏‎ ‎‏ادراک نکردند. الآن نیز آنهایی که هم افق آنها هستند، جز ترکیبات‏‎ ‎‏لفظیّه و محسّنات بدیعیّه و بیانیّه چیزی از این لطیفۀ الهیّه ادراک‏‎ ‎‏نکنند. و اما آنهایی که به اسرار و دقایق معارف آشنا و از لطائف‏‎ ‎‏توحید و تجرید باخبرند، وجهۀ نظرشان در این کتاب الهی و قبلۀ‏‎ ‎‏آمالشان در این وحی سماوی همان معارف آن است و به جهات‏‎ ‎‏دیگر چندان توجهی ندارند. و هر کس نظری به عرفان قرآن و عرفای‏‎ ‎‏اسلام که کسب معارف از قرآن نمودند کند و مقایسه ما بین آنها با‏‎ ‎‏علماء سایر ادیان و تصنیفات و معارف آنها کند، پایۀ معارف اسلام و‏‎ ‎‏قرآن را، که اسّ اساس دین و دیانت و غایة القصوای بعث رسل و‏‎ ‎‏انزال کتب است، می فهمد؛ و تصدیق به این که این کتابْ وحی الهی‏‎ ‎‏و این معارف معارف الهیّه است برای او مؤونه ندارد.(589)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

علوم و معارف الهیه وجه اعجاز قرآن

‏صاحب این کتاب سکّاکی و شیخ نیست که مقصدش جهات‏‎ ‎‏بلاغت و فصاحت باشد؛ سیبویه و خلیل نیست تا منظورش جهات‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 521

‏نحو و صرف باشد؛ مسعودی و ابن خلّکان نیست تا در اطراف‏‎ ‎‏تاریخ عالم بحث کند؛ این کتاب چون عصای موسی و ید بیضای‏‎ ‎‏آن سرور، یا دمِ عیسی که احیاء اموات می کرد نیست که فقط برای‏‎ ‎‏اعجاز و دلالت بر صدق نبیّ اکرم آمده باشد؛ بلکه این صحیفۀ‏‎ ‎‏الهیّه کتاب احیاء قلوب به حیوة ابدی علم و معارف الهیّه است؛‏‎ ‎‏این کتاب خدا است و به شئون الهیّه جلّ و علا دعوت می کند.(590)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

قرآن دارای معارف بی سابقه

‏در آیات شریفۀ اوّل سورۀ مبارکۀ «حدید» دقایقی است از توحید،‏‎ ‎‏و معارف جلیله ایست از اسرار الهیّت و تجرید، که در هیچ یک از‏‎ ‎‏مسفورات الهیّه و صحف اهل معرفت و اصحاب قلوب نظیر‏‎ ‎‏ندارد. و اگر برای صدق نبوّت و کمال شریعت حضرت نبیّ ختمی‏‎ ‎‏جز آن آیات نبود، برای اهل نظر و معرفت هم آنها کفایت می کرد.‏‎ ‎‏و بالاترین شاهد بر اینکه این معارف از حوصلۀ بشر خارج و از‏‎ ‎‏حیطۀ فکر انسانی بیرون است، آن است که تا قبل از نزول این‏‎ ‎‏آیات شریفه و امثال آن، از معارفی که قرآن شامل است، در بشر‏‎ ‎‏سابقه ای از این قسم معارف نبوده و راهی به این سرایر نداشتند.‏‎ ‎‏اکنون کتب و صحف اعاظم فلاسفۀ عالم، با آن که علومشان نیز از‏‎ ‎‏سرچشمۀ وحی الهی است، موجود است، که شاید بالاتر و‏‎ ‎‏لطیفترین آنها کتاب شریف ‏‏اثولوجیا‏‎[119]‎‏ تصنیف گرانمایۀ فیلسوف‏‎ ‎

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 522

‏عظیم الشأن و حکیم بزرگوار، ارسطاطالیس، است که اعظم حکما‏‎ ‎‏مثل شیخ الرئیس ابوعلی سینا،اعجوبۀ دهر و نادرۀ زمان، سر‏‎ ‎‏خضوع و کوچکی در پیشگاه او زمین گذاشتند، و از رشحات فکر‏‎ ‎‏او منطق و تنظیم قواعد آن است، و به همین جهت او را «معلّم اول»‏‎ ‎‏گویند، و شیخ الرئیس فرماید که از زمانی که آن بزرگْ قواعد منطق‏‎ ‎‏را تنظیم نموده، احدی نتوانسته به یکی از قواعد او خدشه ای کند‏‎ ‎‏یا زیادتی تأسیس کند، با همه وصف، با آن که آن کتاب شریف را‏‎ ‎‏برای معرفةالرّبوبیّه تأسیس و تقنین فرموده، ببینید از اول تا آخر آن‏‎ ‎‏کتاب شریف برای معرّفی مقام ربوبیّت مثل این کریمۀ شریفۀ اول‏‎ ‎‏سورۀ «حدید» یا نزدیک به مفاد آن یا چیزی که بویی از این سرّ‏‎ ‎‏بزرگ توحید داشته باشد، دارد؟ و آن قول خدای تعالی است: ‏هُوَ‎ ‎الاَوَّلُ وَ الآخِرُ وَالظّاهرُ وَالباطن.‎[120]‎‏ و یا آن که شبیه این قول در تمام اقوال‏‎ ‎‏آنها هست: ‏وَ هُوَمَعَکُمْ اَیْنَما کُنْتُم؟‎[121]‎‏.(591)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

وجه دیگری از اعجاز قرآن

‏باید دانست که در این کتاب جامع الهی به طوری این معارف، از‏‎ ‎‏معرفة الذّات تا معرفة الافعال، مذکور است که هر طبقه به قدر‏‎ ‎‏استعداد خود از آن ادراک می کنند؛ چنانچه آیات شریفۀ توحید، و‏‎ ‎‏خصوصاً توحید افعال، را علماء ظاهر و محدّثین و فقها رضوان الله‌‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 523

‏علیهم طوری بیان و تفسیر می کنند که بکلّی مخالف و مباین است‏‎ ‎‏با آنچه اهل معرفت و علماء باطن تفسیر می کنند؛ و نویسنده هر دو‏‎ ‎‏را در محل خود درست می داند، زیرا که قرآن شفای دردهای‏‎ ‎‏درونی است و هر مریض را به طوری علاج می کند...  و در عین‏‎ ‎‏حال که بعضی آیات شریفه، مثل آیات اوّل «حدید» و سورۀ مبارکه‏‎ ‎‏«توحید»، به حسب حدیث شریف کافی برای متعمّقان از‏‎ ‎‏آخرالزّمان وارد شده، اهل ظاهر را نیز از آن بهرۀ کافی است. و این‏‎ ‎‏از معجزات این کتاب شریف و از جامعیت آن است.(592)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

معجزه اختصار و ایجاز در بیان و تبیین

‏لسان انبیاء و اولیاء بلکه لسان قرآن شریف نیز، چون سایر مصنّفان‏‎ ‎‏و مؤلّفان نیست که در صددِ فحص و تفتیش و بحث و جدال در‏‎ ‎‏اطراف مفهومات کلیه و در مقام تشقیقات و حصر و تعدید باشند،‏‎ ‎‏که خود این امور از حجب غلیظه سیر الی الله است و «باز دارد‏‎ ‎‏پیاده را ز سبیل».‏‎[122]‎

‏ ‏

‏     لهذا قرآن شریف، با آن که جامع همۀ معارف و حقایق اسماء و‏‎ ‎‏صفات است و هیچ کتابی آسمانی و غیر آن، مثل آن، مُعرِّفیِ ذات‏‎ ‎‏و صفات حق تعالی را ننموده، و همین طور جامع اخلاق و دعوت‏‎ ‎‏به مبدأ و معاد و زهد و ترک دنیا و رفض طبیعت و سبک بار شدن‏‎ ‎‏از عالم ماده و رهسپار شدن به سر منزل حقیقت است، به طوری‏‎ ‎‏که مثل آن متصور نیست؛ مع ذلک چون سایر کتب مصنَّفه مشتمل‏‎ ‎‏نشده بر ابوابی و فصولی و مقدّمه و خاتمه و این از قدرت کامله‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 524

‏منشئ آن است که محتاج به این وسایل و وسایط در القاء غرض‏‎ ‎‏خود نبوده.‏

‏     و از این جهت می بینیم که گاهی با نصف سطر، برهانی را که‏‎ ‎‏حکماء با چندین مقدمات باید بیان کنند، به صورت غیر شبیه به‏‎ ‎‏برهان می فرماید:‏

‏     مثل قوله تعالی: (‏لَوْ کانَ فِیْهِما آلِهَةٌ إلاَّ الله لَفَسَدَتا)‎[123]‎‏ و قوله: (‏لَذَهَبَ کُلُّ‎ ‎إلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلاَ بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ‏)،‏‎[124]‎‏ که برهان دقیق، بر توحید است، و‏‎ ‎‏هر یک از این دو محتاج به چندین صفحه بیان است که پیش اهلش‏‎ ‎‏واضح است و غیر اهلش را نیز حق تصرف در آن نیست؛ گر چه‏‎ ‎‏چون کلام جامع است، به اندازۀ فهمش هر کسی از آن ادراکی‏‎ ‎‏می کند.‏

‏     و مثل قوله تعالی: (‏ألا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِیْفُ الْخَبِیْر)‎[125]‎‏ و قوله: (‏وَ‎ ‎هُوَ مَعَکُمْ أیْنَ ما کُنْتُمْ)‎[126]‎‏ و قوله: (‏فَأیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ الله)‎[127]‎‏ و قوله: (‏وَ هُوَ‎ ‎الَّذِی فِی السَّمَاءِ إلهٌ وَ فِی الاَْرْضِ إلهٌ)‎[128]‎‏ و قوله: (‏هُوَ الْأَوَّلُ وَ الاْخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ‎ ‎الْباطِنُ‏)،‏‎[129]‎‏ که هر یک اشاره به علومِ عالیه حکمتِ ما قبل الطبیعه‏‎ ‎‏است به وجهِ عرفانی، و هر کس مراجعه به احادیث شریفه اهل‏‎ ‎‏بیت عصمت و طهارت کند، خصوصاً کتاب «اصول کافی» شریف‏‎ ‎‏و «توحید» شیخ «صدوق» و همین طور کتاب «نهج البلاغه» و ادعیۀ‏‎ ‎‏مأثوره از آن بزرگواران خصوصاً «صحیفۀ سجّادیه» از روی تدبّر و‏‎ ‎‏تفکر، خواهد دانست که مشحون از علوم الهیه و معارف ربّانیه و‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 525

‏اسماء و صفات و شؤون حضرت حق ـ جلّ و علا ـ هستند،‏‎ ‎‏بی حجاب اصطلاحات و قیود مفهومات، که هر یک حجاب روی‏‎ ‎‏جانان است.(593)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‎ ‎

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 526

  • . عَنْ ابی بَصیرٍ، قالَ سَمِعْتُ ابا عَبْدِالله، یَقُول: «لَمْ یَزَلِ الله ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ رَبَّنا وَالْعِلْمُ ذاتُهُ وَلا مَعْلومَ، وَالسَّمْعُ ذاتُهُ وَلا مَسْموعَ، وَالْبَصَرُ ذاتُهُ وَلا مُبْصَرَ، وَالْقُدْرَةُ ذاتُهُ وَلا مَقْدُورَ؛ فَلَمّا أحْدَثَ الأشْیاءَ وَ کانَ الْمَعْلومُ، وَقَعَ الْعِلْمُ مِنْهُ عَلی الْمَعْلومِ، وَالسَّمْعُ عَلَی الْمَسْموعِ، وَالْبَصَرُ عَلَی الْمُبْصَرِ، وَالْقُدْرَةُ عَلَی الْمَقْدورِ. قالَ قُلْتُ: فَلَمْ یَزَلِ الله مُتَحَرَّکاً؟ قالَ فَقالَ: تَعالَی الله عَنْ ذلِکَ! إنَّ الْحَرَکَةَ صِفَةٌ مُحْدَثَةٌ بِالْفِعْلِ. قالَ فَقُلْتُ: فَلَمْ یَزَلِ الله مُتَکَلِّماً؟ قالَ فَقالَ: إنَّ الْکَلامَ صِفَةٌ مُحْدَثَةٌ لَیْسَتْ بِأَزَلیَّةٍ، کانَ الله ـ عَزَّوَجَلَ ـ وَلا مُتَکَلِّمَ.» ابوبصیر گوید شنیدم حضرت صادق ـ علیه السلام ـ می فرمود: «همیشه خداوند ـ عزّ و جلّ ـ پروردگار ما بود و حال آنکه علمْ ذاتش بود با آنکه معلومی نبود؛ و شنوایی ذاتش [بود] با آنکه مسموع و چیزی که شنیده می شود نبود؛ و بینایی ذاتش بود با آنکه دیده شده ای نبود؛ و توانایی ذاتش بود با آنکه مقدوری نبود؛ پس چون ایجاد فرمود اشیا را و موجود شد معلوم، واقع شد علم او بر معلوم، و سمع او بر مسموع، و بصر او بر مُبصَر، و قدرت او بر مقدور.» گفت عرض کردم «پس همیشه خداوند متحرک بود؟» فرمود: «خداوند برتر است از این؛ همانا حرکت صفت حادثی است به ایجاد.» گفت گفتم: «پس همیشه خدا متکلم بوده؟» فرمود: «کلام صفت حادثی است که ازلی نیست، بود خداوند ـ عزوجل ـ و حال آنکه متکلّم نبود.»؛ اصول کافی؛ ج 1، ص 107، «کتاب التّوحید»، «باب صفات الذات»، ح 1.
  • . «پس هرگاه به چیزی که ارادۀ تحقق آن را کرده است بگوید: «باش» آن چیز فرمان الهی را اطاعت کرده، موجود و محقّق گردد».
  • . با اندکی اختلاف در بحارالانوار به نقل از حضرت صادق روایت شده است. بنگرید به ج 89، ص 107، «کتاب القرآن»، «باب فضل التّدبر فی القرآن»، ح 2 ـ نهج البلاغه؛ خطبه 147 ـ روضة من الکافی؛ ص 387 (نزدیک به این مفهوم).
  • . نهج البلاغه؛ ص 274، خطبه 186. (با اندکی اختلاف).
  • . مقدمۀ قیصری؛ فصل دوّم «فی معرفة اسمائه و صفاته» ـ شرح مقدمه قیصری؛ ص 249.
  • «کلام» عبارت است از تعیّن هوایی که از درون انسان خارج می شود [و این تعیّن] با حرکت هوا در جایگاههای خروج هوا و عبور از مراحل حرکت به سوی خارج و ظهور از عالم غیب در عالم شهادت متحقّق می شود. [بدین ترتیب] آنچه در ضمیر و نهاد گوینده است و باطن مقصد و حقیقت امر او را روشن و آشکار می نماید، ایجاد و انشای کلام توسط متکلّم، و فرو آوردن آن از عالم غیب به عالم شهادت، و از آسمان سرّ به زمین علن، به سبب حبّ ذاتی متکلّم بر ابراز کمالات باطنی و اظهار ملکات نهفته اش می باشد؛ لذا چون قبل از تکلّم و انشای [کلام ]کمالات متکلّم در مرتبۀ خفاست، و او ظاهر نمودن آنها را دوست دارد و عاشق آشکار کردنشان است [کلام] را ایجاد و انشا می نماید، تا قدر و شأنش شناخته شود.     تو اگر دارای قلبی روشن به انوار الهی، و روحی پرتو گرفته از شعاعهای روحانی باشی؛ و قلبت ـ بدون بهره گیری از تعالیم خارجی ـ روشن شده باشد و از نور باطنی که پیشاپیش تو در حرکت است بهره مند باشی، یقیناً سرّ کتاب الهی به شرط داشتن طهارت لازم در مسّ حقایق قرآن، برای تو کشف گردد و در آینۀ «مثل اعلا» و «آیت کبرا»، حقیقت کلام الهی و غایت تکلّم خدای تعالی را خواهی شناخت، و خواهی دانست که مراتب وجود و عوالم غیب و شهود، همگی کلام الهی اند که به وسیلۀ هوایی که مرتبۀ عماست از مرتبۀ هویّت غیبی خارج شده است و به دلیل حبّ ذاتی که حق تعالی برای اظهار کمالات و تجلّی به اسما و صفات داشته، از آسمان الهی نازل گشته تا شأن و مقام او شناخته شود، چنانکه در حدیث قدسی آمده: «من گنجی مخفی بودم و دوست داشتم شناخته شوم، پس مخلوقات را آفریدم تا شناخته شوم».     و از حضرت علی نقل شده: «خداوند در کلام خود برای بندگانش متجلّی شده است، ولی آنان بصیرت درکش را ندارند.»     و از آن حضرت است که: «خداوند متعال به هرچه «وجودش» را اراده فرماید می گوید: «موجود شو» و آن چیز موجود می شود، [ولی] نه [گفتن] با صدایی که به گوش رسد، و یا با آوایی که شنیده شود؛ بلکه کلام و سخن گفتن خدای سبحان، [همان] فعل اوست».     اهل معرفت گفته اند: «تکلّم» حق تعالی عبارت است از «تجلّی» حق، که [این تجلّی] حاصل تعلّق یافتن اراده و قدرت او بر ایجاد و اظهار آنچه در غیب است، می باشد.
  • . شعرا  /  193 ـ 194.
  • . نجم  /  4 ـ 11.
  • چون سخن اندیشمندان به مبحث «کلام» رسید، گفتگو بین دو گروه از متکلمین به درازا کشید، ... پس رأی معتزله و متکلمین امامیّه بر این شد که متّصف کردن حضرت باری به صفت «متکلّم» به این دلیل است که او در چیزی ایجاد کلام می کند، مانند [ایجاد کلام از ناحیۀ حق در] درخت [برای] حضرت موسی و یا [ایجاد کلام] در نفس نبی یا ملک.     جمعی از اهل تحقیق نیز گفتند: اطلاق لفظ «متکلّم» بر خداوند به جهت قیام «تکلّم»، و نه «کلام» بر حق تعالی است، این قیام هم قیام صدوری است نه قیام حلولی، همان گونه که اطلاق لفظ «متکلم» بر ما، به همین سبب است، منتها ایجاد کلام توسط ما با کمک ابزار و آلات است؛ ولی خداوند نیازی به ابزار و وسیله ندارد.     اما نظر اشاعره چنین بود که کلام خداوند از جنس اصوات و حروف نیست، بلکه معنایی است قائم به ذات حق تعالی در ازل که آن را «کلام نفسی» می نامند، و «کلام لفظی» که مرکب از حروف است دال بر آن است. و «طلب» قائم به نفس از کلام نفسی است، [نه به کلام لفظی] و این کلام با اراده فرق دارد و غیر از آن است.     اما سخن درست و مستدل این است که اطلاق لفظ «متکلّم» بر حق تعالی ، نه بر طبق دلیل معتزله و متکلّمین امامیه است [که خداوند را به سبب ایجاد کلام در اشیایی مثل درخت و غیره متکلّم می گویند] و نه مطابق نظرات اشاعره [که کلام را معنایی قائم به ذات حق در ازل می دانند.]     دلیل بطلان و فساد سخن معتزله این است که ایجاد کلام متجدّد و متصرّم و [زوال پذیر] بدون اینکه واسطه ای در میان باشد، مستلزم مفاسد بسیاری است از جمله تجدّد در صفات و ذات حق، تعالی عنه.     مسألۀ وحی و فرو فرستادن کتاب به سوی پیامبران و رسولان از علوم عالی ربّانی است که برای کمتر شخصی اتّفاق افتد که عمق آن را دریابد، مانند تکلّم حق تعالی با موسی. خداوند در کلام خود به برخی از اسرار آن اشاره می کند: «روح الامین آن را بر قلب تو نازل کرد تا از هشدار دهندگان باشی.» و همچنین می فرماید: «سخن او غیر وحی خدا نیست، آن را [فرشتۀ] بسیار توانا به او آموخت، همان فرشتۀ مقتدر که به صورت اصلی خود جلوه کرد ،[پیغمبر] در بلندترین افق جای گرفته، سپس به خدا نزدیک و نزدیکتر شد، [بدان نزدیکی] که به اندازۀ دو کمان و یا کمتر رسید، سپس به بنده اش وحی کرد آنچه را که وحی کرد، قلب [پیغمبر] آنچه را دید، دروغ نپنداشت.»     این آیات به چگونگی وحی و نزول کتاب به وجهی موافق برهان و بدون منافات با تنزیه حق تعالی از هرگونه تغییر و عیب و حدوث اشاره دارد. به جانم سوگند که اسرار ودیعه نهاده شده در این کلام الهی که اشاره به چگونگی وحی و نزدیکی روحانیت رسول الله(ص) به مقام تدلّی و مقام «قاب قوسین» و مقام «او أدنی» و سپس تحقق وحی دارد، از اسراری است که به فکر هیچ بشری نرسد مگر افراد یگانه ای که به قوّۀ برهان همراه ریاضتها و نور ایمان در علم راسخ شده باشند.     مقصود ما [از سخنان مذکور] دفع این توهّم است که متکلّم بودن خداوند، به [معنای] ایجاد کلام متغیّر و دگرگون شونده در درخت و امثالهم باشد و یا به قیام صدوری تکلّم بر او، [با توجّه به] فرق میان ما و خداوند، که ایجاد [کلام به وسیلۀ] ما با کمک وسایل و آلات است و ایجاد حق تعالی بدون آنها؛ چرا که این سخن نیز [مانند مورد قبلی] ملازم تغیّر و دگرگونی در ذات و صفات [حق] است.
  • و از آنجا که علم و رحمت او به سبب اطلاق و عدم محدودیت ذات حق همه چیز را فراگرفته است، لذا وقوع اموری که مخالف با آن باشد غیرممکن است و سرّ قدر صحیح است و پیروی اراده از علم صحیح است، همچنان که قدرت نیز با ظاهر نمودن چیزی که اراده معیّن کرده، از علم پیروی می کند و با مشارکت این دو، کلام ظاهر و آشکار می شود.» اینکه گفته: «با مشارکت این دو، کلام ظاهر می شود» تا آخر.     مقصود از این کلام، «کلام فعلی ظهوری» در مقام فیض و تجلّی فعلی است؛ امّا «کلام ذاتی نفسی» که عبارت از اظهار آنچه در غیب ذات است در حضرت اسما و مقام واحدیّت، که تابع تجلّی ذاتی علمی و حبّ ذاتی و ارادۀ ذاتی است ـ بلکه بر طبق تحقیق عرفانی و ذوق شهودی: خدای تعالی در مقام احدیّت «متکلّم» است و تکلّم او، عبارت از فیض اقدس و تجلی اعلای ارفع است؛ و مخاطب این تکلّم اوّلاً، اسمای ذاتیّه، و ثانیاً، حضرت واحدیّت و اسما و صفات هستند و خداوند در مقام «واحدیّت» نیز متکلّم است و تکلّم او تجلّی نمودن به مقام اسم «الله» به وجهۀ ظاهرۀ آن اسم می باشد، و مورد خطاب این تکلّم، اعیان ثابته هستند که عین ثابت انسان کامل ابتدا و مابقی اعیان به تبع او [مورد خطاب قرار می گیرند]؛ و ما سخن در این مقوله را در رسالۀ موسوم به مصباح الهدایه الی حقیقة الرّسالة والولایة به طور مشروح و مستوفا بیان کرده ایم.
  • «چنانچه پیامبر خبر داده: قرآن ظاهری دارد و باطنی و حدّی و مطلعی، و در روایتی آمده: «باطن آن دارای باطنی است تا هفت بطن، و در روایت دیگر تا هفتاد بطن.»     اگر [مراد] از قرآن تمامی پهنۀ وجود باشد، ممکن است که مراد از مطلع «کلام ذاتی» و تجلّی مبین در حضرت واحدیت باشد که بر تعینات غیبی و شهادتیِ لایقِ [دریافت] فیض اشراف دارد؛ و مراد از حدّ، «کلام ظلّی فیضی» باشد که جداکنندۀ حضرت واحدیت و مظاهر غیبی و شهادتی است که از آن به «عما» تعبیر می شود؛ و نیز مراد از بطن، عالم غیب تا انتهای مثلِ نوریّۀ عرشیّه باشد و مقصود از ظَهر، عالم شهادت بوده باشد.
  • . همانا کلام او فعل اوست»؛ نهج البلاغه؛ خطبه 228.
  • . «یحیی بن حبش (شهاب الدین سهروردی) مشهور به «شیخ اشراق» از حکمای قرن ششم هجری است. وی مکتب اشراق را احیا کرد و در سال 581 در سن 36 سالگی به قتل رسید. از آثار اوست: حکمة الاشراق، بستان القلوب، البارقات الالهیه، البروج، شرح اشارات، آواز پر جبرئیل.
  • کلام، حقیقت دیگری غیر از علم و اراده کراهت و رضا دارد. پس [باید بدانی که] هنگام تکثیر اسما و اعتبار نمودن مقام واحدیّت و کثرت اسمایی، صفات به یکدیگر برنمی گردند: نه اراده به علم برمی گردد ـ چنانکه میان حکمای محجوب [از حقیقت] مشهور است ـ و نه سمع و بصر به علم، و نه علم به این دو ـ چنانکه نظر شیخ مقتول شهاب الدین سهروردی است.     پس، «کلام نفسی» در حضرت علمی، عبارت است از تجلّیِ حبّی که ظاهرکنندۀ مکنون غیبی است بر حضرات اعیانیه، در تجلی واحدی چنانکه «سمع» عبارت است از هماهنگی و مقارنت خاص بین این تجلّی و تجلّی علمی ای که پس از آن حاصل می شود، و اینجا، جای بسط و توضیح بیشتر این حقایق نیست.
  • . انعام  /  38.
  • «گفتیم که شیخ در تفسیر فاتحه قاعده ای را بیان کرده، و آن این است که هر یک از صفات حق به وجه اتم و اکمل به [ذات] او نسبت داده و اضافه می شوند، «کلام» او نیز صفتی از صفات اوست، پس دارای احاطه است، چنانکه خداوند فرمود: "در این کتاب از هیچ چیز فرو گذار نکردیم..."»     اینکه گفته: «شیخ در تفسیر فاتحه [قاعده ای] ذکر کرده» تا آخر، «کلام ـ خصوصاً کلامی که از مقولۀ لفظ و صوت باشد ـ از جنبۀ ظهور در عالم مُلک با نظر به هویت احاطی خداوند، صفت حق تعالی محسوب نمی شود، تا مطلبی که شیخ گفته بر کلام نیز [به عنوان یک صفت ]متفرّع شود، همچنان که این فرموده خداوند: «ما در این کتاب از هیچ چیز فروگذار نکردیم» نیز از یک نظر دلالتی بر مقصود و منظور شیخ ندارد. بله، [می توان گفت ]«کلام ذاتی» که عبارت است از تجلّی از طریق ظاهر ساختن چیزهایی که در غیب ذات مقدس حق است، صفتی از صفات خداوند در حضرت جمعی کمالی است، و «کلام ظهوری وجودی» که عبارت است از تجلّی نمودن به فیض مقدس برای ظاهر نمودن امور غیبی بر حقایق تفضیلی، از صفات فعلی خداوند است، و این دو؛ یعنی کلام ذاتی و کلام ظهوری وجودی دارای احاطه و شمولند. این کلام لفظی به یک معنای دیگر نیز احاطه دارد و آن، وجهِ سرّ وجودی ای است که [تنها] محققان از آن آگاهند، و آن [امری است] غیر از کیفیّات و اوضاع لفظی. بلی، اگر الفاظ برای روح معانی وضع شده باشند یا مراد حق از کلامش، روح معانی بوده باشد، در این صورت این احاطه، [مطلب] حق و درستی است، کما اینکه واقعیّت امر نیز به همین ترتیب است.
  • . «انما امره اذا اراد شیئاً ان یقول له کن فیکون. امر او چنین است که چون ارادۀ چیزی کند به او گوید: بشو، پس موجود شود»؛ (یس  /  82).
  • «... پس ماهیت کلمۀ «کن» شناخته نمی شود، زیرا کلام او عین ذاتش است و ذات [او] برای بشر ناشناخته است...»     درباره اینکه گفته: «کلام او عین ذاتش است» تا آخر، شیخ عارف کامل ما جناب شاه آبادی ـ دام ظلّه العالی ـ فرمود: «این کلام قولی، عین ذات نیست بلکه کلامی که عین ذات است، که «کلام نفسی» است، عبارت است از اینکه خداوند متعال با تجلّی ذاتی، آنچه در غیب احدیّتش ـ تقدّس و تعالی ـ هست را بر حضرت واحدیّت آشکار فرماید، همچنان که [لفظ] «کن» که در فرمودۀ او آمده، «کن وجودی» است که همان فیض منبسط می باشد. پس، [به این ترتیب] سخن شارح در ابتدای صفحه نیز مردود است.»     من می گویم این [سخنان بر] مسلک حکیم است؛ امّا اقتضای ذوق عارف، غیر از این است. پس، [به مقتضای این ذوق باید گفت که] «کلمات قولی» نیز تجلّی ذاتند به اسم ظاهر و متکلّم، همچنان که «کلام قولی امری» [نیز ]از ذات است؛ و اطاعت وجودی، از ناحیۀ اعیان است، نه اینکه ایجاد مطابق مسلک او از [ناحیۀ] ذات حق تعالی باشد، چنانکه گذشت.     بالجمله، اگرچه میان کلمات حکما و عرفا وجه جمعی وجود دارد ـ همچنان که ملاصدراـ قدس الله نفسه ـ میان آنها جمع کرده است و ما در یکی از رسائل [خود] سرّ اختلاف میان آنها را بیان کرده ایم ـ ولی مسلک عرفا دقیقتر و شیرینتر است، منتها به شرط سلامت فطرت و کج سلیقه نبودن.
  • . «کلام شما نور است»؛ من لایحضره الفقیه؛ ج 2، ص 370 ـ 375، زیارت جامعه کبیره.
  • . «همانا خداوند در کلام خود بر بندگانش جلوه نموده است»؛ بحارالانوار؛ ج 89، ص 107.
  • . «مَثَل کلمۀ طیّبه مَثَل درختی پاکیزه است»؛ مقتبس از آیۀ 24 سورۀ ابراهیم ـ «و مثل کلمۀ خبیثه مثل درختی پلید است...»؛ (ابراهیم  /  26).
  • . «هر روز در شأن و کاری است»؛ (الرحمن  /  29).
  • . ملاّ محمدتقی بن مقصود علی اصفهانی، مشهور به مجلسی اول (1070 هـ . ق) فقیه، محدث، رجالی و مردی عابد و زاهد بوده است. مشهورترین آثار اوست: شرح زیارت جامعه، روضة المتقین در شرح من لایحضره الفقیه، احیاء الاحادیث در شرح تهذیب شیخ طوسی، اربعین حدیثاً و حاشیۀ صحیفۀ سجادیه.
  • . ملاّ محمدباقر بن محمدتقی مجلسی اصفهانی، مشهور به علاّمه مجلسی (1037 ـ 1111 هـ . ق) از علمای بزرگ شیعه و در علوم مختلف اسلامی، بخصوص حدیث متبحّر بود. مهمترین آثار او: بحارالانوار، مرآت العقول در شرح اصول کافی، حیوه القلوب، زاد المعاد، حق الیقین، جلاء العیون، حلیة المتقین و الاربعون حدیثا.
  • . از جمله در ذیل روایتی از امام صادق (اذا قُبضت الرُّوحُ فهی مُطلَّةٌ فَوْق الْجسد...) چنین نوشته است: «و هذا الخبر و الخبر الّذی یجی ء بعده و ما ماثلهما من الاخبار الکثیرة و غیرها من الاخبار بالغة حدّ التّواتر و ظواهر الآیات تدلّ علی المعاد الرّوحانی، و هو بقاء النفس بعد خراب البدن...»؛ روضة المتّقین؛ ج 1، ص 492.
  • . «از لشکریان پروردگارت غیر او آگاه نیست»؛ (مدثر /  31).
  • . «روح و فرشتگان در آن شب نازل می شوند»؛ (قدر /  4).
  • . «روزی که ملائکه و روح به صف می ایستند»؛ (نبأ  /  38).
  • . «نخستین چیزی که خدا آفرید قلم بود»؛ تفسیر نورالثقلین؛ ج 5، ص 389، ح 9 ـ علم الیقین؛ ج 1، ص 154.
  • . «نخستین آفریدۀ خدا خرد است»؛ بحارالانوار؛ ج 1، ص 97.
  • . «از تو دربارۀ روح می پرسند، بگو روح از امر پروردگارم است»؛ (اسرا  /  85).
  • . عن ابی بصیر قال: «سألت اباعبدالله عن قول الله ـ عز وجل: "یسألونک عن الروح قل الروح من امر ربی"» قال: «خلق اعظم من جبرئیل و میکائیل، کان مع رسول الله و هو مع الائمه، و هو من الملکوت.» اصول کافی؛ ج 1، ص 273، «کتاب الحجّة»، «باب الرّوح التی یسدّد الله بها الائمَة»، ح 3.
  • . بحارالانوار؛ ج 25، ص 64، «کتاب الامامة»، «ابواب خلقهم و طینتهم و ارواحهم»، باب 3، ح 45.
  • . «از تو دربارۀ روح می پرسند...»؛ (اسراء /  85).
  • . مدّثّر /  31.
  • . علم الیقین؛ ج 1، ص 256، «مقصد دوم»، باب اوّل، فصل اوّل.
  • . «ن، قسم به قلم و آنچه نویسند»؛ (قلم  /  1).
  • .    علم الیقین؛ فیض کاشانی؛ ج 1، ص 259 ـ 268، «مقصد دوّم»، باب دوّم، فصل اوّل.
  • . «سوگند به صف کشندگان از ملائکه»؛ (صافات  /  1).
  • . «فرشتگان را رسولانی بالدار کرد: دو تا دو تا و سه تا سه تا و چهار تا چهار تا»؛ (فاطر /  1).
  • . بحارالانوار؛ ج 18، ص 267، «تاریخ النبی»، باب 2 ، ح 29.
  • . مراد از ارکان اربعه دار تحقق: میکائیل، جبرئیل، عزرائیل و اسرافیل، هستند که برای روشنتر شدن جایگاه و شأن آنها؛ توضیح ذیل را نیز می آوریم:     ... در سورۀ شریفۀ حمد پس از اسم «الله» که اشاره به ذات است، این چهار اسم شریف که «ربّ» و «رحمن» و «رحیم» و «مالک» است، اختصاص به ذکر داده شده، ممکن است برای این باشد که این چهار اسم شریف حامل عرش «وحدانیت» هستند به حسب باطن؛ و مظاهر آنها چهار ملک مقرّب حق هستند که حامل عرش «تحقّق» هستند. پس، اسم مبارک «ربّ» باطن «میکائیل» است که به مظهریّت ربّ موکّل ارزاق و مربّی دار وجود است؛ و اسم شریف «رحمن» باطن «اسرافیل» است که منشی ارواح و نافخ صُوْر و باسط ارواح و صُوَر است؛ چنانچه بسط وجود هم به اسم «رحمن» است؛ و اسم شریف «رحیم» باطن «جبرائیل» است که موکّل بر تعلیم و تکمیل موجودات است؛ و اسم شریف «مالک» باطن «عزرائیل» است که موکّل بر قبض ارواح و صور و ارجاع ظاهر به باطن است. آداب الصلوة؛ ص 273 ـ 274.
  • .     شعراء  /  193؛ نجم /  5 ـ 9 ؛ تکویر /  19 ـ 24 و بحارالانوار؛ ج 56، ص 258، «کتاب السماء و العالم»، «ابواب الملائکة»، «باب آخر فی وصف الملائکة المقربین»، ح 23، 24.
  • . الرحمن  /  29.
  • . بحارالانوار؛ ج 18، ص 382، «کتاب تاریخ نبینا»، «باب اثبات المعراج و معناه و کیفیته...»، ح 86.
  • بدان ای رهرو جویندۀ حق که خداوند متعال به مقتضای اسم «کل یوم هو فی شأن» هر لحظه دارای شأنی و در کاری است و ممکن نیست که به جمیع شئون [بر هیچ موجودی] تجلی فرماید مگر بر انسان کامل؛ زیرا که هر موجودی از موجودات از عالم عقول مجرّده و فرشتگان مهیمن و صف بستگان که صفّی [باشکوه] بسته اند، گرفته تا نفوس کلّیۀ الهیّه و ملائکه مدبّره و مدبرات امور و ساکنین ملکوت علیا و سایر مراتب فرشتگان زمینی، هر یک مظهر اسم خاصی است که پروردگارش به همان اسم بر او تجلّی می نماید و هر یک از آن ملائک مقام معلوم و معینی دارد. «برخی از آنان پیوسته رکوع کنندگانند که سجده نمی نمایند و برخی پیوسته سجده کنندگانند که رکوع نمی کنند.» نتوانند از مقام خود برتر روند و از محل و جایگاهشان فراتر شوند و به همین دلیل بود که جبرئیل هنگامی که پیامبر ـ صلوات الله و سلامه علیه و آله ـ از علت عدم مصاحبت و همراهی اش با خود [در شب معراج] از وی پرسش فرمود، گفت: «اگر اندکی نزدیکتر شوم، خواهم سوخت.»     ولیکن اهل یثربِ انسانیت و شهر نبوت را مقام [معین و محدودی] نیست و از همین جهت هم بود که ایشان، حامل ولایت مطلقۀ علویّه که جمیع شئون الهی است، شدند.
  • «تأثیر چهارمرتبه دارد: مرتبه ای در نفس مؤثر و مرتبه دوّم در ذهن و مرتبۀ سوّم در حسّ، و مرتبۀ چهارم که جامع و شامل سه مرتبۀ مذکور و فوق هر سه آنهاست.»     در مورد اینکه گفته: «جامع و شامل سه مرتبه است»، شیخ عارف ما ـ دام ظله العالی ـ فرموده: [ترتیب] این مراتب به همان نحو است که حقایق غیبی از عالم عقل به مرتبۀ خیال و از آنجا به مرتبۀ حسّ نازل می شوند، همچنان که مثلاً در نزول جبرئیل بر قلب رسول الله و متمثّل شدن وی در عالم خیال ایشان ـ به گونه ای که شرق و غرب را گرفته بود ـ و نزول او در حسّ شریف ایشان به صورت دحیه کلبی نیز به همان ترتیب است.
  • . شعرا  /  193 ـ 194.
  • . نجم  /  4 ـ 11.
  • مسأله وحی و نازل نمودن کتب آسمانی بر پیامبران و رسولان(ع) از علوم عالی ربّانی است که برای کمتر شخصی اتّفاق افتد که عمق آن را دریابد، مانند تکلّم حق تعالی با موسی و خداوند در کلام خود به برخی از اسرار آن اشاره می کند: «روح الامین آن را بر قلب تو نازل کرد تا از هشداردهندگان باشی.» و همچنین می فرماید: «سخن او غیر وحی خدا نیست، آن را [فرشتۀ] بسیار توانا به او آموخت، همان فرشتۀ مقتدر که به صورت اصلی خود جلوه کرد، [پیغمبر ]در بلندترین افق جای گرفته سپس به خدا نزدیک و نزدیکتر شد، [بدان نزدیکی] که به اندازۀ دو کمان و یا کمتر رسید، سپس به بنده اش وحی کرد آنچه را که وحی کرد، قلب [پیغمبر] آنچه را دید، دروغ نپنداشت.»     این آیات به چگونگی وحی و نزول کتاب به وجهی موافق برهان و بدون تنافی با تنزیه حق تعالی از هرگونه تغییر و عیب و حدوث اشاره دارد. به جانم سوگند که اسرار ودیعه نهاده شده در این کلام الهی که اشاره به چگونگی وحی و نزدیکی روحانیت رسول الله به مقام تدلّی و مقام «قاب قوسین» و مقام «او أدنی» و سپس تحقق وحی دارد از اسراری است که به فکر هیچ بشری نرسد مگر افراد یگانه ای که به قوّۀ برهان همراه ریاضتها و نور ایمان در علم راسخ شده باشند.
  • . حضرت امام(ره) در بحث «احاطه و اطلاع اولیا بر مقدرات خلق» نیز به اتصال ولی الله به اقلام عالیه و الواح قدسیّه اشاره می نمایند: «لیلة القدر» چون لیلۀ مکاشفۀ رسول خدا و ائمّۀ هدی است، از این جهت، کشف جمیع امور ملکیّه از غیب ملکوت برای آنها می شود؛ و ملائکۀ موکّله بر هر امری از امور برای آن حضرات در نشئۀ غیب و عالم قلب ظاهر شود، و جمیع اموری که در مدّت سال برای خلایق تقدیر شده و در الواح عالیه و سافله مکتوب گردیده، به طور کتب ملکوتی و استجنان وجودی، بر آنها مکشوف و معلوم گردد؛ و این مکاشفه مکاشفۀ ملکوتیّه است.     ... بالجمله، گاه شود که ولیّ امر متصل به ملأ اعلا و اقلام عالیه و الواح مجرّده شود، و برای او مکاشفۀ تامّۀ جمیع موجودات شود ازلاً و ابداً؛ و گاه اتّصال به الواح سافله حاصل شود، پس مدّتی مقدّر را کشف فرماید؛ و تمام صفحۀ کَون نیز در محضر ولایت مآبی او حاضر است و هرچه از امور واقع شود به نظر آن حضرات بگذرد. آداب الصلوة؛ ص 343 ـ 344.
  • بدانکه ملاک مشاهده نمودن صور غیبیّه، کنده شدن و جدا گشتن نفس از طبیعت و رجوع آن به عالم غیبی اش می باشد؛ از اینرو ابتدا مثال مقیّد صورت غیبیّه و سپس مثال مطلق آن مشاهده می شود تا برسد به حضرت اعیان [با تفاصیلی که مصنّف بدان اشاره می نماید.]     و این جدا شدن گاه در خواب، به هنگام فراغت نفس از تدبیر امور بدن رخ می دهد و شخص به اندازه صفای نفس [خود] به عوالم غیب متّصل می گردد و حقایق غیبی را مشاهده می نماید. در این حالت، آن حقیقت به شکلی متناسب با عادات و مأنوسات نفس [او] متمثّل می گردد و [لذا] نیاز به تعبیر دارد؛ و مشاهداتی که در حالت بیداری برای اهل سلوک رخ می دهد نیز به همین گونه است. البتّه کمّل مانند انبیا حقایق را طبق اختیار خود در مقام مثالی شان تمثّل داده و [مجسم می سازند] و [سپس] برای نجات اسیران زندان طبیعت آن را به عالم ملک نازل می نمایند. بنابراین، ملائک بر حسب قوّت روحانیّت و کمال روح آن حضرات، در عالم مثالشان نازل می گردند؛ فلذا این روحانیّت پیامبر است که ملائک روحانی را در [عوالم] مثال و مُلک نازل می کند، و این مطلب منافاتی با اضطراب و حالت شبه بیهوشی ای که به هنگام نزول وحی به ایشان دست می داد ندارد، زیرا [بحث] ضعف جسم شریف آن حضرات در برابر تحمّل ظهور ارواح مجرّد در آن، غیر از [بحث] قوّت مقام روحانیت و جنبۀ الهی و ولوی آنان است.
  • . «پس به صورت انسانی معتدل برای او جلوه کرد»؛ (مریم /  17).
  • . برای توضیح بیشتر در باب تمثّل، به ص 327 ـ 328 آداب الصلوة مراجعه نمایید.
  • . «تا قلب من به آن آرام گیرد»؛ (بقره /  260). و برای اطّلاع از مقام اطمینان ، آداب الصّلوة؛ امام خمینی(س)؛ ص 16 ـ 19. شرح منازل السّائرین؛ ص 254 ـ 255، «قسم دهم»، «باب التّحقیق».
  • . اعراف  /  143.
  • . طه  /  14.
  • . عن ابی عبدالله: «... نحن والله الاسماء الحسنی...»؛ اصول کافی؛ ج 1، «کتاب التوحید»، «باب النوادر»، ح 4.
  • 1. جهت روشنتر شدن مطلب به عنوان «نسبت قرآن با ذات حق» رجوع شود.
  • . قدر  /  1.
  • 1. به بحث «ملک وحی» نیز مراجعه شود.
  • . تمام آیات: «وَ إنَّهُ لَتَنْزیلُ رَبِّ الْعالَمینَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأمینُ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرینَ. و این قرآن نازل شده از پروردگار جهانیان است، آن را روح الامین بر قلب تو نازل کرده تا از بیم دهندگان باشی»؛ (شعرا  /  192 ـ 194).
  • . قدر  /  1.
  • . قدر  /  1.
  • . «ما آن [قرآن] را در شبی مبارک نازل کردیم»؛ (دخان /  3).
  • . همانا ما ذکر [قرآن] را فروفرستادیم و خود حافظ و نگاهبان آنیم»؛ (حجر  /  9).
  • . شعرا  /  193.
  • . «ای هامان برای من قصری بنا کن»؛ (غافر /  36).
  • . «هنگامی که تیر انداختی تو تیر نینداختی، بلکه خداوند تیر انداخت» ؛(انفال  /  17).
  • . جهت روشنتر شدن کیفیت وساطت ملائک در افعال حق تعالی، به متن شرح دعای سحر؛ ص 83 ـ 85 مراجعه کنید.
  • . قال النبی(ص): «إنَّ لِلْقرآنِ ظَهْراً وَ بَطْناً وَ لِبَطْنِهِ بَطْنٌ إلی سَبْعَةِ ابْطُنِ. همانا برای قرآن ظاهر و باطنی است و برای باطن هم تا هفت بطن است»؛ تفسیر صافی؛ ج 1، ص 31، مقدّمۀ چهارم، و                  احادیث 1 و 2 و 8 و 9 و 10 همین مقدّمه.
  • . «آیا در آفرینش شتر نمی نگرند که چگونه آفریده شده است»؛ (غاشیه  /  17).
  • . «پروردگارا سینه من بگشای و کار مرا آسان گردان و گره از زبان من باز کن» ؛طه  /  25 ـ 27.
  • . « وَ لَمّا جاءَ مُوسی لِمیقاتِنا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أرِنی أَنْظُرْ إلَیْکَ، قالَ: لَنْ تَرانی، وَ لکِنِ انْظُرْ الَی الْجَبَلِ فَإنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانی فَلَمّا تَجَلّی رَبُّهُ لِلْجَبَل جَعَلَهُ دَکّاً وَ خَرَّ مُوسی صَعِقاً فَلَمّا أفاق قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ إلَیْکَ وَ أنَا أوَّلُ الْمُؤمِنینَ. و چون موسی به وعده گاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، موسی عرض کرد: پروردگارا، خودت را به من بنما که تو را بنگرم، خداوند در پاسخ فرمود: هرگز مرا نخواهی دید؛ ولی به این کوه بنگر ، اگر به جای خویش برقرار ماند پس مرا توانی دید، و همین که پروردگارش بر آن کوه جلوه کرد، آن را متلاشی و هموار کرد و موسی بیهوش افتاد و چون به خود آمد، گفت: منزّهی تو، سوی تو باز می گردم که من مؤمن نخستینم»؛ (اعراف  /  143).
  • . همان.
  • . اعراف  /  143.
  • . دعای سمات، مصباح المتهجّد؛ ص 376.
  • . طه  /  14.
  • . زید شحام گوید که پ قتادة بن دعامة خدمت امام باقر(ع) رسید، حضرت به او فرمودند: آیا تو فقیه اهل بصره هستی؟ قتاده عرض کرد: چنین گمان می کنند. سپس حضرت فرمود: خبردار شده ام که تو قرآن تفسیر می کنی؟ قتاده جواب داد: آری ، حضرت فرمودند: آیا قرآن را از روی علم و آگاهی تفسیر می کنی یا بر پایۀ جهل و نادانی؟ گفتگوی آنان ادامه پیدا کرد تا آنجا که حضرت فرمودند: «وَیْحَکَ یا قُتادَةُ إنَّما یَعْرِفُ الْقُرآنَ مَنْ خُوطِبَ بِهِ. وای بر تو ای قتاده! جز این نیست که قرآن را فقط آن کسی که مورد خطاب آن قرار گرفته می شناسد»؛ بحارالانوار؛ ج 46، ص 349، «تاریخ الامام محمدالباقر»، باب 20، ح 2.
  • . «انّ القرآن نزل علی سبعة احرف...»؛ بحارالانوار؛ ج 89، ص 83، «کتاب القرآن»، در باب انّ للقرآن ظهراً و بطناً»، ح 13.
  • . «انّ القرآن واحد نزل من عند واحد. همانا قرآن واحد است و از نزد خدای واحد نیز نازل شده است»؛ اصول کافی؛ ج 2، ص630، «کتاب فضل القرآن»، «باب النوادر»، ح 12.
  • . تفسیر صافی؛ ج 1، ص 30 ـ تفسیر عیاشی؛ ج 1، ص 22.
  • . آل عمران  /  14.
  • همچنان که پیامبر خبر داده «قرآن ظهری دارد و بطنی و حدّی دارد و مطلعی»، و در روایتی آمده: «هر بطن آن دارای بطنی است تا هفت بطن»، و در روایت دیگر: «تا هفتاد بطن.»     اگر [مراد از] قرآن تمامی پهنۀ وجود باشد، ممکن است که... مراد از «بطون هفتگانه» مراتب هفتگانۀ کلّی باشد که عبارتند از: مقام احدیّت غیبی، و حضرت واحدیت، و مقام مشیّت و فیضِ منبسط، و عالم عقل و عالم نفوس کلی، و عالم مثال مطلق و عالم طبیعت.     امّا «هفتگانه» [بودن بطون] نسبت به متن و محتوای کتاب مُنزل الهی به اعتبار وضع شدن الفاظ برای معانیِ عام است، و نیز به این اعتبار که کتاب الهی ـ که از مقام احدیّت به عالم لفظ و صورت نازل شده ـ توانایی هدایت همه طوایف گوناگون را دارد [تا آنجا] که هر طایفه از سالکان از یک آیه چیزی می فهمد که گروه دیگر نمی فهمد؛ مثلاً اهل ظاهر از آیۀ «علاقه مندی به شهوتها و خواستنیها برای مردم زینت داده شده» معنای ظاهرش را درک می کنند، اما صاحبان قلب و سالکین به سلوک روحی، مرتبۀ عالیۀ آیه را درمی یابند....     و به همین ترتیب است [درک بهتر و بالاتر معنای آیه] برای اهل سرّ و خفی و اخفی. پس آیه شریفه دارای هفت بطن است نسبت به هفت گروه و طایفه [از اهل قرآن] ؛ در این معنا خوب تأمّل و دقّت کن.
  • تنزّل از مقام غیب به شهادت «تنزیل» و بازگشت از شهادت به غیب، در مورد خواب «تعبیر» و در مورد مکاشفه «تأویل» نام دارد، و تنزیل کتاب از جانب خداوند به حسب مراتب هفتگانۀ عالم یا انسان کامل نیز از همین سنخ است؛ فلذا مراتب تنزیل هفت مرتبه است، چنانچه مراتب تأویل نیز هفت مرتبه است که بعینه همان بطون قرآن است تا هفت بطن به نحو اجمال و تا هفتاد بطن به نحو تفصیل، و بلکه هفتاد هزار بطن و به اعتباری [دیگر] بی نهایت بطن؛ و کسی عالم به تأویل است که بهره ای از مراتب برده باشد. پس، به اندازه ای که مراتب برایش تحقّق یافته باشد از تأویل بهره خواهد داشت، تا برسد به نهایتِ کمالِ انسانی و منتهای مراتبِ کمال که در این صورت به همۀ مراتب تأویل عالِم خواهد شد...     پس، وی همان گونه که کتاب را از صحیفۀ مبارک حسّی که پیش روی ماست می خواند، آن را از صحیفۀ عالم مثال و عالم الواح و ارواح تا حضرت تجلّی، تا حضرت علم، تا حضرت اسم اعظم می خواند، و چنین کسی راسخ در علم است: «و همانا قرآن را فقط کسی که مخاطب آن است می شناسد».
  •  جهت تکمیل این بحث به کتاب «قرآن کتاب هدایت» مراجعه فرمایید.
  • . «همانا خدا را هفتاد هزار حجاب از نور و تاریکی است که اگر آن حجابها برداشته شوند، انوار عظمت و جلال او غیر او را می سوزاند»؛ بحارالانوار؛ ج 55، ص 45؛ «کتاب السماء والعالم»، «باب الحجب والاستار والسرادقات»، ذیل حدیث 13.
  • . شعرا  /  193 ـ 194.
  • . «آیا در آفرینش شتر نمی نگرند که چگونه آفریده شده است» ؛ (غاشیه /  17).
  • . «[کتاب خدا و عترت من] از هم جدا نمی گردند تا در کنار حوض [کوثر] بر من وارد شوند»؛ قسمتی از حدیث مشهور و متواتر «ثقلین» ؛ اصول کافی؛ ج 1، ص 229، «کتاب الحجّة»، «باب ما فرض الله و رسوله من الکون مع الائمه»، ح 6، و ج 4، ص 141، «کتاب الایمان والکفر»، «باب ادنی ما یکون به العبد مؤمناً»، ح 1 و صحیح مسلم؛ ج 2، ص 450، «کتاب فضائل الصحابة»، «باب فضائل علی(ع)» و مسند احمد بن حنبل؛ ج 4، ص 366 و مستدرک الصحیحین؛ ج 3، ص 109 و ...
  • . برگرفته از کلام امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه، خطبۀ 228.
  • . «او هر روز در شأنی است» ؛ (الرحمن /  29).
  • . اشاره است به روایت: «و اعطیتُ جوامع الکلم. جوامع الکلم به من اعطا شده است»؛ الخصال؛ باب 5، ح 56.
  • قرآن دارای مقام جمع در شب قدر جمعی احمدی است و سایر کتب الهی ، صاحب مقام تفریق در لیالی تفریقیه اند.
  • . مثنوی؛ دفتر چهارم، ص 276.
  • . اصول کافی؛ ج 1، ص 228، «کتاب الحجة»، «باب انّه لم یجمع القرآن کلّه الاّ الائمة(ع)...»، ح 2.
  • . همان؛ ص 228، ح 1.
  • . همان؛ ص 229، ح 5.
  • من می گویم: کتاب تکوینی الهی و قرآن ناطق ربّانی نیز از جهان غیب و گنج پنهان الهی با هفتاد هزار حجابنازل شده است تا این کتاب تدوینی الهی را حمل کند؛ و نفسهای واژگونۀ زندانی در طبیعت و جهنم آن را نجات دهد و غریبان این سرزمین ناآشنا را به وطنهایشان راهنمایی کند؛ وگرنه، اگر این کتاب مقدس و این نوشتۀ پاک سبحانی به اشاره ای از اشاره هایش و جلوه ای از جلوه هایش تجلّی می کرد و بعضی از حجابهای نورانی خود را برای آسمان و زمین برمی داشت، ارکان آن را می سوزاند؛ و یا اگر بر فرشتگان مقرّب جلوه می کرد، وجود آنان را درهم می کوبید و چه خوب سروده است:     احمد ار بگشاید آن پرّ جلیلتا ابد مدهوش ماند جبرئیل     کتاب تکوینی الهی و اولیای خدا که همه کتابهای آسمانی اند، فرودآمدگان از نزد خداوند حکیم علیم و حاملان قرآن تدوینی می باشند؛ و هیچ کس جز اولیای پسندیدۀ حق را یارای حمل ظاهر و باطن آن نیست، چنانکه از امامان اهل بیت روایت شده است:     در کافی از امام باقر روایت می کند که فرمود: «کسی جز جانشینان پیغمبر نمی توانند ادعا کنند تمام قرآن، ظاهر و باطن آن پیش آنهاست.»     و همچنین در کافی از جابر روایت می کند که گفت از امام باقر شنیدم که فرمودند: «کسی جز دروغگو نمی تواند ادّعا کند که تمام قرآن را همان گونه که فروفرستاده شده، جمع کرده است. قرآن را گرد نیاورده و حفظ نکرده است همان طور که خداوند نازل کرده مگر علی بن ابیطالب و امامان پس از او.»     و نیز در کافی از امام صادق روایت می کند که فرمود: «به خدا سوگند، دانش تمام کتاب نزد ما است».
  • . حجر  /  9.
  • . همان.
  • . نسا  /  59.
  • . انبیا  /  7، نحل  /  43.
  • . احزاب  /  33.
  • . توبه  /  119.
  • . آل عمران  /  103.
  • . مائده  /  55.
  • . احزاب  /  72.
  • . غایة المرام؛ تألیف سید هاشم بحرانی (متوفّی 1138 ق) می باشد.
  • . آیت الله سید شرف الدین عاملی (1290 ـ 1377 ق) از سرآمد فقیهان قرن چهاردهم هجری است که آثار گرانبهایی از او به جا مانده است، مثل: الفصول المهمّة فی تألیف الامة، الکلمة الغراء فی تفضیل الزهراس، النص و الاجتهاد، ابوهریرة، المراجعات.
  • . شیخ محمّدجواد بلاغی نجفی (1282ـ1352 ق) از شاگردان آخوند خراسانی و آقا رضا همدانی است و آثار متعدّدی دارد، مانند: الهدی الی دین المصطفی، الرحلة المدرسیّة، آلاء الرّحمن.
  • . ایشان محدث مشهور، میرزا حسین نوری طبرسی (1254 ـ 1320 ق) است که از شاگردان شیخ العراقیین و شیخ انصاری می باشد.
  • . محمّدین ثلاث متقدّم، عبارتند از سه عالم و محدّث بزرگ شیعه: محمد بن یعقوب کلینی( 329 ق)، صاحب کتاب کافی و محمد بن علی بن بابویه، مشهور به صدوق (306 ـ 381)، صاحب کتاب من لایحضره الفقیه و محمد بن حسن طوسی (385 ـ 460 ق)، صاحب کتابهای استبصار و تهذیب و ...
  • . مائده  /  67.
  • سخن اخباریها پیرامون[عدم اعتبار و حجیّت] ظواهر کتاب مجید است که برای آن به چند وجه استدلال کرده اند:     از جمله گفته اند: بنابر روایات فراوان ، در قرآن تحریف واقع شده است. بنابراین، نمی توان به آن تمسّک کرد؛ زیرا به واسطه تحریف، اجمال در آن راه یافته است.     این ادّعا از جهت صغرا و کبرا نادرست است:     امّا ردّ صغرا؛ تحریف در قرآن به طور جدّ نادرست است، چنانکه عقیدۀ محقّقین از علمای اهل سنّت و شیعه می باشد، و عالمان صاحب اعتبار در دو مذهب آن را ردّ کرده اند و اگر می خواهی به گوشه ای از آن اطلاع پیدا کنی به مقدّمۀ تفسیر آلاء الرحمن، علامۀ بلاغی(قدس) ا ز معاصرین مراجعه کن.     برای توضیح بیشتر می گویم: اگر مطلب همان طور بود که نویسندۀ فصل الخطاب توهّم کرده بود که کتابهای او نه علم و نه عملی را فایده رساند. و ایشان روایات ضعیفی را گردآورده اند که اصحاب از آن رو برتافته اند و صاحبان اندیشه و فهم از پیشینیان اصحاب ما مثل «محمّد ین ثلاث» متقدّم از آن دوری جسته اند...     خلاصه، اگر مطلب آنچنان بود که او و مانند او ذکر کرده اند که کتاب خدا پر از نام اهل بیت و فضایل آنها بوده و اسم امیرالمؤمنین و جانشینی و امامت او در قرآن وجود داشته است؛ پس چرا به هیچ یک از این آیات نازله و براهین محکم از کتاب الهی، امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین و سلمان و ابوذر و مقداد و عمّار و دیگر یاران پیغمبر که پیوسته برخلافت علی استدلال می کرده اند، تمسّک نجسته و استناد نکرده اند؟ و چرا علی به روایات پیغمبر استناد می کند، با اینکه قرآن در میان مردم بوده است؛ واگر قرآن پر از نام امیرالمؤمنین و اولاد پاک او و فضایل آنها و اثبات خلافت آنها بوده است، به چه دلیل پیغمبر در حجة الوداع و در واپسین سال عمر شریف و آخرین نزولهای وحی الهی، در تبلیغ آیه ای که مربوط به ابلاغ ولایت علی بود خوف داشت، تا اینکه نازل شد: «خداوند تو را از مردم نگهداری می کند.» و چرا پیامبر نیاز داشت که در هنگام رحلت خود دوات و قلم بخواهد تا به نام علی تصریح کند، آیا برای سخن پیغمبر اثری برتر از وحی خدایی بود.     و خلاصه، نادرستی این کلام زشت و عقیده ناپسند روشنتر از آن است که برصاحب درک و فهمی پنهان بماند؛ الاّ اینکه این نادرستی برخلاف نظر علمای اسلام و حافظان شریعت، سیّد مردمان گسترش یافته است.
  • . «بگو، اگر جن و انس گرد آیند تا همانند این قرآن را بیاورند هرگز نمی توانند، هر چند همه پشتیبان یکدیگر باشند»؛ (اسراء  /  88).
  • . «آیا کافران می گویند: این قرآن افتراست. بگو: ده سوره مثل این افتراها بیاورید، و هرکس غیر از خدا را که می خواهید به کمک بگیرید اگر راستگو هستید، پس اگر کافران جواب شما را ندادند ،بدانید که قرآن به علم خدا نازل شده است»؛ (هود  /  12ـ 13).
  • . «اوست آغاز و انجام و پیدا و پنهان»؛ (حدید  /  3).
  • . لغتنامۀ دهخدا در ذیل مادۀ «ارسطو» اثولوجیا را از آثار ارسطو به شمار آورده و نوشته است: «اثولوجیا، و آن کلام در باب ربوبیّت است و آن را فرفوریوس صوری تفسیر، و عبدالمسیح بن عبدالله الحمصی الناعمی به عربی نقل کرده است، و ابویوسف یعقوب بن اسحق الکندی برای احمد بن المعتصم آن را اصلاح کرده است. در برلین به سال 1882 میلادی طبع شده و نیز در هامش کتاب قبسات، تألیف میرداماد، در ایران به سال 1314 قمری چاپ شده است.» اما در ذیل مادۀ «اثولوجیا» چنین نوشته شده است: «اثولوجیا» از یونانی«ثِ اُ س ل گس» به معنی الهیّات، میامیر، نام کتابی از فلوطینس(  Plotin) که نزد مسلمین معروف به «شیخ الیونانی» است. و آن شامل کتاب چهارم تا ششم تاسوعات است و بعض قدما به غلط این کتاب را به ارسطو نسبت کرده اند. اما در سال 1314 کتاب اثولوجیا در حاشیۀ کتاب قبسات توسط ابوالقاسم بن آخوند ملا رضا کمربُنی نوشته شده است و در لغتنامۀ دهخدا تاریخ کتابت اشتباهاً تاریخ چاپ دانسته شده است.
  • . حدید  /  3.
  • . «او با شماست هرجا باشید»؛ (حدید  /  4).
  • . «خواب نوشین بامداد رحیل               باز دارد پیاده را ز سبیل»؛ کلیات سعدی؛ ص 71.
  • . «اگر در آسمان و زمین، خدایانی جز خدای یکتا بودند، فاسد می شدند»؛ (انبیا  /  22).
  • . «هر خدایی با آفریدگان خود به یک سو می کشید، و بر یکدیگر برتری می جستند»؛ (مؤمنون  /  91).
  • . «آیا آنکه آفریده، نمی داند؟ و حال آنکه او باریک بینِ آگاه است»؛ (مُلک  /  14).
  • . حدید  /  4.
  • . «به هر جا که رو کنید، همانجا رو به خداست» ؛ (بقره  /  115).
  • . «اوست که هم در آسمان خداست، و هم در زمین خداست»؛ (زخرف  /  84).
  • . حدید  /  3.