فصل هشتم: مقام و شخصیت رسول اکرم(ص)

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

          فصل هشتم:

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

مقام و شخصیت رسول اکرم(ص)

‏ ‏

‏ ‏


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 373

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 374

مقام و شخصیت رسول اکرم(ص)‎[1]‎

‏ ‏

 

اوصاف رسول اکرم(ص)

‏والصلاة و السلام علی أصل الأنوار و محرم سرّ الأسرار، المستغرق‏‎ ‎‏فی غیب الهویّة و المنمحی عنه التعیّنات السوائیّه، أصل أصول‏‎ ‎‏حقیقة الخلافة و روح أرواح منصب الولایة، المستتر فی حجاب‏‎ ‎‏عزّالجلال و المخمّر بیدی الجلال و الجمال، کاشف رموز الأحدیّة‏‎ ‎‏بجملتها و مظهر حقائق الإلهیّة برُمّتها، المرآة الأتمّ الأمجد، سیّدنا،‏‎ ‎‏أبی القاسم، محمّد، صلّی الله‌ علیه و آله.‏‎[2]‎‏(399)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‎ ‎

‏ ‏

اوصاف رسول اکرم(ص)

‏والصلاة والسلام علی مفتاح الوجود، والرابط بین الشاهد‏‎ ‎‏والمشهود؛ باب الابواب لغیب الهویة، المتردی برداء العمائیة،‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 375

‏الحافظ للحضرات الخمس الإلهیة؛ الذی تدلی‏‎[3]‎‏ وافتقر، واستقام‏‎ ‎‏بأمره کما أمر‏‎[4]‎‏؛ مفتاح الدائرة ومختمها، ومؤخر السلسلة ومقدمها،‏‎ ‎‏محمد، صلّی الله‌ علیه وآله المصطفین من الله‌.‏‎[5]‎‏(400)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‎ ‎

‏ ‏

اوصاف رسول اکرم(ص)

‏السلام علی سیّد الرُّسُل و مُرشِد الکلّ الذی ظَهَر من غیب الوجود‏‎ ‎‏إلی عالم الشهود و أتمَّ الدائرة و أَرْجَعها إلی أوَّلِها.‏‎[6]‎‏(401)‏

‏28 / 9 / 66‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

محل تجلی حق به تمام اسما و صفات

‏ذات مقدس حق تعالی که غیب است و در عین حال ظاهر است،‏‎ ‎‏مستجمع همۀ کمال به طور غیر متناهی است، در رسول اکرم‏‎ ‎‏متجلی است به تمام اسما و صفات و در قرآن متجلی است به تمام‏‎ ‎‏اسما و صفات.‏

‏     و روز بعثت روزی است که خدای تبارک و تعالی، موجود‏‎ ‎‏کاملی که از او کاملتر نیست و نمی شود باشد مأمور کرد که تکمیل‏‎ ‎‏کند موجودات را.(402)‏

‏21 / 3 / 59‏


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 376

خلق اوّل

‏... ذات مقدس حق ـ جلّ و علا ـ به حسب تجلّی به اسم اعظم و‏‎ ‎‏مقام احدیّت جمع، به مقام ظهور به فیض مقدس اطلاقی و‏‎ ‎‏وسَطیَّت آن در مرآت عقل اوّل به جمیع شؤون و مقام جامعیت‏‎ ‎‏تجلّی فرمود؛ و از این سبب، همین اوّل مخلوق را به نور مقدس‏‎ ‎‏نبیِّ ختمی ـ که مرکز ظهور اسم اعظم و مرآت تجلّی مقام جمع و‏‎ ‎‏جمع الجمع است ـ تعبیر نموده اند؛ چنانچه در حدیث است از‏‎ ‎‏رسول خدا که: «اوّل مخلوق، نور من است»‏‎[7]‎‏، و در بعض روایات‏‎ ‎‏«اول مخلوق، روح من است».‏‎[8]‎‏(403)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

صاحب احدیت، جمع حقایق غیب و شهادت

‏إنّ لرسول الله‌، صلی الله‌ علیه و آله، أحدیّة جمع الحقائق الغیبیّة و‏‎ ‎‏الشهادتیّة؛ و هو أصل اصول المراتب الکلیّة و الجزئیّة. و نسبته إلی‏‎ ‎‏رعیّتة نسبة الإسم الأعظم فی الحضرة الجمعیّة إلی سائر الأسماء و‏‎ ‎‏الصفات. بل هو الإسم الأعظم المحیط بسائر الأسماء الإلهیّة فی‏‎ ‎‏النشأة الخلقیّة و الأمریّة.‏‎[9]‎‏(404)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

آینه ظهور احدیت جمع در مقام تدلّی ذاتی

‏و قل امر است از حضرت احدیّت جمع به مقام برزخیّت کبری و‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 377

‏مرآت جمع و تفصیل؛ یعنی، بگو ای محمّد، ای مرآت ظهور‏‎ ‎‏احدیّت جمع، در مقام تدلّی ذاتی یا مقام مقدّس «اَواَدنی» ـ که‏‎ ‎‏شاید اشاره به مقام «فیض اقدس» باشد ـ با زبان فانی از خود و‏‎ ‎‏باقی به بقاءالله‌: هُوَ الله‌ اَحَد.(405)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

عالم، تجلّی حقیقت محمّدیّه(ص)

‏«الحقیقة المحمّدیّة» هی التی تجلّت فی العوالم من العقل الی‏‎ ‎‏الهیولی؛ و العالم ظهورها و تجلّیها؛ و کل ذرّة من مراتب الوجود‏‎ ‎‏تفصیل هذه الصّورة، و هذه هی الاسم الاعظم، و بحقیقتها الخارجیّة‏‎ ‎‏عبارة عن ظهور المشیئة الّتی لاتعیّن فیها، و بها حقیقة کلّ ذی حقیقة‏‎ ‎‏و تعیّن کلّ متعین: «خَلَقَ الله‌ اْلأشْیاءَ بِالْمَشیئَةِ وَالْمَشیئَةَ بِنَفْسِها».‏‎[10]‎‏ و‏‎ ‎‏هذه البنیة المسمّاة بمحمد بن عبدالله‌ ـ صلی الله‌ علیه و آله ـ ، النازلة‏‎ ‎‏من عالم العلم الالهی الی عالم الملک لخلاص المسجونین فی سجن‏‎ ‎‏عالم الطبیعة، مجملة تلک الحقیقة الکلیّة؛ و انطوی فیها جمیع‏‎ ‎‏المراتب انطواء العقل التفصیلی فی العقل البسیط الاجمالی.‏‎[11]‎‏(406)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 378

حقیقت محمدیه(ص) صورت اسم الله‌

‏«... وَ الجامِع بینهما ثانیاً هِیَ الحقیقَة الانسانیّة الّتی هیَ «باعْتبار‏‎ ‎‏غلبَة حکم الوَحْدة تسمّی «بالحقیقةِ المحمّدیَّة» و باعتبارِ غلبة‏‎ ‎‏حکم التفصیل و الکثرة هِیَ الحَضرة العمائیة...»‏

‏     قوله: «باعتبار غلبة حکم الوَحْدة»، و عَنْدی انّ الحقیقة‏‎ ‎‏المحمّدیّة صورة الإسم الله‌ الجامِع لأحَدیَّة جمع الأسماء، کما انّها‏‎ ‎‏جامعَة لأحدیَّة جمع الأعیان وَ امّا «العماء» فهی الوجهة الغیبیَّة‏‎ ‎‏القدْسیّة للإسم الله‌ المنزهة عن کلّ کثرة و تفصیل».‏‎[12]‎‏(407)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

عین ثابت احمدی(ص)، عرش صفات

‏و امّا عرش الذّات و مستوی السّلطنة الذاتیّة هو الاسم الجامع‏‎ ‎‏الاحدی وبه یظهر مقام الواحدیَّة و الکثرات الاسمائیّة کما انَّ‏‎ ‎‏«عرش الصّفات» هوَ العین الثّابتَة الأحدیَّة الأحْمَدیَّة الجمعیَّة، و به‏‎ ‎‏یظهر الاعْیان الثّابتَة وَ صُور الأسْماءِ الإلهیّة.‏‎[13]‎‏(408)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

واسطه در بهره مندی موجودات از مقام غیب احدی

‏تمام دائرۀ وجود از عوالم غیب و شهود تکویناً و تشریعاً وجوداً و‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 379

‏هدایتاً ریزه خوار خوان نعمت آن سرور هستند؛ و آن بزرگوار واسطۀ‏‎ ‎‏فیض حق و رابطۀ بین حق و خلق است. و اگر مقام روحانیّت و ولایت‏‎ ‎‏مطلقۀ او نبود، احدی از موجودات لایق استفاده از مقام غیب احدی‏‎ ‎‏نبود و فیض حق عبور به موجودی از موجودات نمی کرد و نور‏‎ ‎‏هدایت در هیچ یک از عوالم ظاهر و باطن نمی تابید.‏

‏     و آن سرور نوری است که در آیۀ نور وارد است که ‏الله‌ نورُ‎ ‎السَّمواتِ وَالاَرْض.‎[14]‎‏(409)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

واسطه ایجاد زمین و آسمان

‏هیکل مقدس و صورت جسمانی رسول اکرم خاتم و نبیّ مکرم‏‎ ‎‏معظم، صلّی الله‌ علیه و آله، یکی از موجودات کوچک این عالم‏‎ ‎‏بود، و روح مقدسش محیط به ملک و ملکوت و واسطۀ ایجاد‏‎ ‎‏سماوات و ارضین بود.(410)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

سلطان دنیا و آخرت و متصرّف در جمیع عوالم

‏رسول خدا، صلّی الله‌ علیه و آله، که علمش از وحی الهی مأخوذ بود‏‎ ‎‏و روحش به قدری بزرگ بود که یک تنه غلبه بر روحیات ملیونها‏‎ ‎‏ملیون بشر کرد ـ تمام عادات جاهلیت و ادیان باطله را زیر پا گذاشت‏‎ ‎‏و نَسخ جمیع کتب کرد و ختم دایرۀ نبوت به وجود شریفش شد،‏‎ ‎‏سلطان دنیا و آخرت و متصرف در تمام عوالم بود باذن الله‌.(411)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 380

طاهر مطلق، نور خالص و صاحب فتح مطلق

‏... و تا انسان در این عالم است با قدم اختیار می تواند خود را در‏‎ ‎‏تحت تصرّف یکی از آن دو‏‎[15]‎‏ قرار دهد. پس، اگر از اوّل فطرت تا‏‎ ‎‏آخر ابلیس را در آن تصرّفی نبود، انسان الهی لاهوتی است که سر‏‎ ‎‏تا پایش نور و طهارت و سعادت است؛ قلبش نور حقّ است و جز‏‎ ‎‏به حقّ توجّه نکند و قوای باطنه و ظاهره اش نورانی و طاهر است و‏‎ ‎‏جز حق در آنها تصرّف نکند؛ ابلیس را از آن حظّی نباشد و جنود او‏‎ ‎‏را در او تصرّفی نبود. و همچو موجود شریفی طاهر مطلق و نور‏‎ ‎‏خالص است و ما تقدّم و ما تأخّر ذنوب او مغفور است، و صاحب‏‎ ‎‏فتح مطلق است و دارای مقام عصمت کبری است بالاصاله.(412)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

احاطه بر اشیای عالم و ترتیب تکمیل عوالم

‏إعلم، أنّ حظّ الملائکة من التوحیدات الثلاثة و التنزیه لیس کحظّ‏‎ ‎‏الإنسان الکامل فی جمیع المقامات؛ بل لکلّ منها مقام معلوم‏‎ ‎‏لایتجاوزه. فالتعلیم فی تلک النشأة بحسب استعداداتهم التّی یحیط‏‎ ‎‏بها النبّی المکرّم(ص) الّذی أحاط بکلّ الأشیاء و ترتیب تکمیل کلّ‏‎ ‎‏العوالم و النشآت علی طبق القضاء.‏‎[16]‎‏(413)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

صاحب علم کامل لدنی

‏علم کامل لدُنّی رسول اکرم است که از صراح وحی الهی و علم‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 381

‏ربّانی بوده و از قیاسات و اختراعات، که ساخته بدست تصرّف‏‎ ‎‏شیطان است، عاری و بری است. و همان طور که دربارۀ رسول‏‎ ‎‏اکرم [صلی الله‌ علیه و آله و سلم] وارد است که: (‏مَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی *‎ ‎إنْ هُوَ إلاَّ وَحْیٌ یُوْحَی‏).‏‎[17]‎‏(414)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

جلوۀ تام حق تعالی

‏می خواهم عرض کنم به آقایان که معرف رسول اکرم، قرآن است.‏‎ ‎‏همان طور که خود رسول اکرم و حضرت صادق ـ سلام الله‌ علیه ـ [و]‏‎ ‎‏ولی الله‌ اعظم جلوۀ تام حق تعالی هستند، قرآن هم همانطور است.‏‎ ‎‏قرآن هم جلوۀ تام خدای تعالی است؛ یعنی، با همۀ اسما و صفات،‏‎ ‎‏تجلی کرده است و ولی الله‌ اعظم و رسول اکرم را با آن اشراقهایی که‏‎ ‎‏ما ازش اطلاع نداریم و با همۀ اسما و صفات، محقق کرده است...‏‎ ‎‏لکن معرف ایشان خود کتاب الهی است؛ یعنی، هر کس هر چند در‏‎ ‎‏این کتاب مقدس دقت کند و توجه داشته باشد، بیشتر مطلع می شود‏‎ ‎‏که آورندۀ او کیست و چه جور آدمی است.(415)‏

‏19 / 8 / 66‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

نیل به مرتبۀ نهایی، کمال اکتسابی

‏کمّلین از انسانها کسانی هستند که با اکتساب و اختیار، همۀ آنچه که‏‎ ‎‏برای کمالشان لازم بوده، با خود برداشته، و از این عالم خارج‏‎ ‎‏شده اند. گرچه در اصل حرکت جوهریّه، با دیگران یکسان بوده، و با‏‎ ‎‏آنها فرقی نداشته اند، مثلاً این انسان و این گیاه و حضرت ختمی‏‎ ‎‏مرتبت(ص) هر سه حرکت جوهریّه دارند و حرکت جوهریّه که‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 382

‏عبارت از خارج شدن از دار طبیعت و از قوّه به فعلیّت درآمدن باشد‏‎ ‎‏برای هر سه این موجودات قهری است، منتها حضرت ختمی‏‎ ‎‏مرتبت(ص) در این راه و سیر کمالی به خاطر اکتساب اختیاری به‏‎ ‎‏مقامی رسیده که برای احدی، رسیدن به آن مقام ممکن نیست.(416)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‎ ‎

‏ ‏

حیطۀ وجود و کمالات وجودی پیامبر(ص)

در باب اعطای زیادت فیوضات وجودی به عمر

‏اعْلمْ هَداکَ الله‌ الی الطریق المُستَقیم انّ رَسُول الله‌ ـ صَلّی الله‌ عَلَیْه و‏‎ ‎‏آله ـ لمّا کانَ متحقّقاً بتمامِ دائرةالوُجُودِ وَ مُسْتجمعاً لِلکمالات الّتی‏‎ ‎‏فی جمیع عَوالم الغیْب و الشّهُود وَ له الْبرزخیّة الکلّیّة و هوَ المشیئة‏‎ ‎‏المطْلقة وَ الفیْض الْمقدّس الإطلاقی لمْ یکن کمال و لا وجود‏‎ ‎‏خارجاً عَنْ حیطةِ کماله وَ وجُوده، فهوَ کلّ الوُجود الظلّی و کلّه‏‎ ‎‏الوُجود، وَ لیْسَ وُجُود وَ لا کمال وجُود خارِجاً عنُ وُجوده و کمال‏‎ ‎‏وُجوده حَتّی یکونَ فَضلاً و زیادة، وَ الفیُوضات الوُجودیَّة و‏‎ ‎‏الْکَمالیَّة الّتی تَصِل الی ما سواهُ منْ حَضْرتهِ یکونُ بَطریق التّجلّی و‏‎ ‎‏التّشأن لا بطریق الفضْل و الزّیادة.‏‎[18]‎‏ نعمْ ما کانَ فَضْلاً عن الوجُود هُوَ‏‎ ‎‏التّعیّن وَ العَدَم وَ عَن الکمالات ما کانَ منْ سنخ مقابلاتها.‏‎[19]‎‏(417)‏


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 383

پیرامون نام شریف احمد و محمد(ص)

‏«وَ اتّصال ما قبله منَ الحروف به وَ اتّصاله بما قبله فی غیر هذا‏

‏     الإسم لایُوجب کونه مِنْ حُرُوفِ الإتّصالِ مُطلقاً.»‏

‏قوله: «وَ اتّصال ما قبله من الحُروفِ » الخ، فانّ الاتّصال بما قبله هوَ‏‎ ‎‏الإتّصال بالْحقیقَة الغیْبیَّة الّتی کلّ دابّة متّصلة بها «‏وَ ما مِنْ دابّةٍ الاّ هُوَ‎ ‎آخذٌ بناصِیَتها‏»،‏‎[20]‎‏ او الاتّصال بالحقّ بمقامه الأسمائی وَ هُوَ کمال العبْد‏‎ ‎‏وَ یُوجبُ الإنقطاع عمّا بعْدَه، وَ لولا الإنقطاع عمّا بعْده مِنَ الحروف‏‎ ‎‏لم یتّصل بما قبْله. وَ امّا المقام المحمّدیّ، فهوَ مقام البرْزخیَّة‏‎ ‎‏الکُبرْی و الجامعَة للوَحْدة وَ الکثرة و الحقّ و الخَلق «‏وَ هو الأوّلُ وَ‎ ‎الآخرُ وَ الظاهِرُ وَ الباطِن‏»،‏‎[21]‎‏ وَ اسمُهُ «المحمَّدی» مُلکیّ، وَ لهذا یکونُ‏‎ ‎‏حُرُوف الإتّصال فیه اکثر؛ وَ اسْمُه «الأحْمَدی» مَلکوُتی وَ لهذا‏‎ ‎‏احتف بحُروف الإنفصال. وَ فی کوْن حرْف الإتصال آخر اسْمه‏‎ ‎‏المحمَّدی سِرّ بَل اسْرار.‏‎[22]‎‏(418)‏

‏ ‏


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 384

صاحب مقام جمع تشبیه و تنزیه

‏کانَ نبیّنا(ص) صاحب مقام التّشبیه و التّنزیه و کان جمعهما مقاماً له‏‎ ‎‏بخلاف سائر الانبیاء ـ علیهم السلام ـ فانّهم لم یکونوا صاحب‏‎ ‎‏المقام بل کانا فیهم بطریق الحال.‏‎[23]‎‏(419)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

صاحب مقام جمع بین جمع و فرق

‏انّ الجمع بیْن الجمع وَ الفرق لایحْصُل الاّ معَ عدَم احتجاب الجمع‏‎ ‎‏عَن الفرق وَ بالعَکْسِ، وَ هذا لایحْصُل الاّ فی الکشْف الثّالث الّذی‏‎ ‎‏یَأتی ذکره مْن بعد وَ هوَ الکشْفُ التّامّ المحمّدی ـ صَلّی الله‌ عَلَیه و‏‎ ‎‏آله ـ الّذی له الْبرزخیّة الکبری وَ قد وَصَلَ الی «‏قاب قوسیْن او‎ ‎ادنی»‎[24]‎‏.‏‎[25]‎‏(420)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

حقیقت مقام برزخیت رسول اکرم(ص)

‏... «برزخیّته» ـ صلّی الله‌ علیه و آله ـ عبارة عن الاعتدال بین إفراط‏‎ ‎‏والتّفریط، و القیام بمقام الکثرة و الوحدة کما قال ـ صلّی الله‌ علیه و‏‎ ‎‏آله: «کان أخی موسی ـ علیه السّلام ـ عینه الیمنی عمیاء، و کان أخی‏‎ ‎‏عیسی ـ علیه السلام ـ عینه الیسری عمیاء و أنا ذو العینین» و‏‎ ‎‏خروجِهِ عن الکفرین، و دخوله فی التّوحید التّامّ، و خروجه عن‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 385

‏أنحاء الکفر و الشّرک».‏‎[26]‎‏(421)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

اوّل الاوّلین و آخر الآخرین در عوالم وجود

‏«فتمّ العالَم بوُجُودِه؛ ایْ لمّا وجدَ هذا الکون الجامِع تَمّ العالم‏‎ ‎‏بوُجوده الخارجی لأنّه رُوح العالم، المدبّر له و المتصرّف فیه ولا‏‎ ‎‏شکَّ انّ الجَسد لایتمّ کماله الاّ برُوحه الّتی تدبّرهُ و تحفظه منَ‏‎ ‎‏الآفات، و انّما تأخّر نشأته العُنصریة فی الوُجود العیْنی.» الخ .‏

‏قوله: «وَ انّما تأخّر نَشأته العنصریّة»، اقول: تأخّره باعتبار کُونهِ‏‎ ‎‏الأرض السّابعَة واسْفَل السافلینَ، فلما وقع فی الحجُب کلّها امْکن‏‎ ‎‏لهُ خرقها، فهو آخر الآخرین کما هُو اوّل الأوّلین، فَله الرّجوع الی‏‎ ‎‏نهایَة النّهایات وَ غایة الغایات. فهو المتنزّل من غیب الهویّة الی‏‎ ‎‏الشّهادة المطلقة؛ فهوَ «لیْلة القدر» وَ لَهُ الخروجُ من جمیع الحُجُب‏‎ ‎‏بظهُور یُوم القیامَة فیه، فهُو «یُوم القیامة»، فاسْتِتار نُور الأحَدی فی‏‎ ‎‏تعیّن الأحمَدی «لیلة القدر»، و لعلّ قوله تعالی: «‏انّا انزَلناهُ فی لیلة‎ ‎القدر»‎[27]‎‏ اشارة الیْه عَلی بعض البُطون، و طُلوع نوره تعالی منْ وراءِ‏‎ ‎‏حجابه الأقرب «یوم القیامة».‏‎[28]‎‏(422)‏


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 386

صاحب سلوک اَصَح و کشف اَتَم

‏کشفی اتم از کشف نبی ختمی و سلوکی اصحّ و اصوب از آن‏‎ ‎‏نخواهد بود.(423)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

بیان جامع الکلم بودن پیامبر(ص)

‏ائمه(ع) فرمودند: «نحن الکلمات التّامات» و در قرآن مجید داریم:‏‎ ‎‏«‏اِذْ قالَتِ المَلائِکَةُ یا مَرْیَمُ انّ الله‌ یُبَشّرُکِ بکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ المَسیحُ عیسیَ ابْنُ مَرْیَمَ‎ ‎وَجیهاً فی الدُّنیا والاخرةِ وَ مِنَ المُقَرَّبینَ‏».‏‎[29]‎

‏    «جامع الکلم» و «هادی الامة»، پیغمبر ماست. آن حضرت از‏‎ ‎‏«کلمات تامه» است و وجه جامع الکلم بودن ایشان آن است که‏‎ ‎‏بعضی از موجودات ناقصند و نمی توانند به طور کامل حفظ‏‎ ‎‏کمالات و آداب عالم بالا را بنمایند. بعضی دیگر از موجودات هم‏‎ ‎‏هستند که چون ترقّی کرده اند محو عالم بالا شده اند و برای آنها‏‎ ‎‏نسبت به عالم پایین حالت غفلت اتّفاق می افتد، این است که‏‎ ‎‏می بینید بعضی از کسانی که ترقّی می کنند وقتی به آن مرتبه ای که‏‎ ‎‏قابلیّت داشته اند می رسند، کمال آن عالم آنها را محو می نماید و‏‎ ‎‏دیگر نمی توانند با پایین مراوده داشته باشند. گاه اتفاق می افتد‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 387

‏کسانی که در آن عالم محو شده اند، امور مربوط زندگی طبیعی را‏‎ ‎‏از دست می دهند و دیگر نمی توانند در این امور مشی کنند و چه‏‎ ‎‏بسا به چنین اشخاصی نسبت بُله و جنون داده می شود؛ ولی کسی‏‎ ‎‏که به آن مقام عالی می رسد و تمام اسما و صفات در او تجلّی‏‎ ‎‏می کند، در عین حال که حفظ ادب و شئون آن عالم را می کند،‏‎ ‎‏حفظ ادب و شئون این عالم را هم می نماید؛ نهایت عظمت و‏‎ ‎‏تجلّیاتی که ممکن است برای انسان طلوع کند برای وی طلوع‏‎ ‎‏می نماید ولی چون وجود او وجود کامل است مانع انمحای او در‏‎ ‎‏این تجلّیات می شود و این تجلّیات او را از عالم طبیعت غافل‏‎ ‎‏نمی کند، بلکه حفظ آداب آن را نموده و حفظ آداب این را هم‏‎ ‎‏می نماید. انسان کامل کسی است که فیوضات عالم بالا را به نحوی‏‎ ‎‏که افاضه می شود ضبط و حفظ کند و چنانکه شایسته است به‏‎ ‎‏عالم پایین فیض برساند، یعنی هم فیض بدهد و هم فیض بگیرد،‏‎ ‎‏نه از آن دستش کوتاه باشد ونه از این غافل شود و دور افتد. به‏‎ ‎‏همین سبب است که حضرت رسول (ص) جامع الکلم و کاملترین‏‎ ‎‏موجود بین موجودات است.(424)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‎ ‎

‏ ‏

قلب ختمی و وصول به مقام «او ادنی»

‏«ولیْس المراد هُنا بالرّحمة «الوجود». اذ القلبْ لیس اوْسَع منَ‏‎ ‎‏الوُجود»‏

‏     قوله: «اذ القلب لیْس اوْسع منَ الوجود»، هذا بلسان العُموم والاّ‏‎ ‎‏فالقَلْبُ اوْسَع منَ الوُجود فانّ «الوُجودَ» هُوَ «الوُجود المنْبَسط»، وَ‏‎ ‎‏قلْبُ الختمی اوسَعُ منْه. فَانَّه وَصَل الی مقام«اوْ ادْنی» و هُوَ مقامُ‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 388

‏الاتصال بالأحَدیَّةِ».‏‎[30]‎‏(425)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

قیام لله‌ عامل نیل به مقامات معنوی

‏قیام برای خداست که خاتم النبییّن ـ صلی الله‌ علیه و آله ـ را یک تنه‏‎ ‎‏بر تمام عادات و عقاید جاهلیّت غلبه داد و بتها را از خانۀ خدا بر‏‎ ‎‏انداخت و به جای آن توحید و تقوا را گذاشت و نیز آن ذات‏‎ ‎‏مقدّس را به مقام «‏قابَ قَوسَینِ اَو اَدْنی»‎[31]‎‏ رساند.(426)‏

‏15 / 2 / 23‏

‏*  *  *‏

‎ ‎

‏ ‏

اختصاص مواجهه قلبی با مقام احدیت جمع

‏«انما تسمی بالقلب لتقلّبها بین العالم العقلی المحض و عالم النفس‏‎ ‎‏المنطبعة وتقلبها فی وجوهها الخمسة التی لها الی العوالم الکلیة‏‎ ‎‏الخمسة»‏

‏     قوله: «وُجوُهها الخمْسَة» احَدُها ما یواجه الحقّ و هُوَ الوجهة‏‎ ‎‏الخاصَّة الَّتی لِکلّ شئ بالنّسبَة الی الحَقّ المشارالیه بقوله تعالی «‏وَ‎ ‎لِکُلِّ وِجْهةٌ هُوَ مُوَلّیها»‎[32]‎‏ وَ ثانیها مایواجه به عالم المجرّدات وَ الارواحِ، وَ‏‎ ‎‏ثالثها ما یواجهُ به عالم المثال، وَ رابعها ما یواجهُ به عالم الشّهادَة وَ‏‎ ‎‏خامسُها ما یواجهُ بِه الی مقام احَدیَّة الجمع، وَ القَلْب المختصُّ بهذه‏‎ ‎‏المرتَبة هُوَ القلبُ التّقیّ النّقیّ الّذی له النّقطة الوَسطیّة بیْن الأسماء‏‎ ‎


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 389

‏الظّاهِرة وَ الباطِنَةِ الغیر المحجوب عن احکامِها وَ اوْصافِها.‏‎[33]‎‏(427)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‎ ‎

‏ ‏

صاحب برزخیت کبرا و خلافت عظما

‏آن، قلب تقیّ نقیّ احمدی احدی جمعی محمّدی است که حق‏‎ ‎‏تعالی به جمیع شئون ذاتیّه و صفاتیّه و اسمائیّه و افعالیّه بر آن‏‎ ‎‏تجلّی نموده؛ و دارای ختم نبوّت و ولایت مطلقه است؛ و اکرم بریّه‏‎ ‎‏و اعظم خلیقه و خلاصۀ کون و جوهرۀ وجود و عصارۀ دار تحقّق و‏‎ ‎‏لبنۀ اخیره و صاحب برزخیّت کبری و خلافت عظمی است.(428)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

عظمت میقات رسول اکرم(ص) با خداوند

‏سرحلقۀ اهل معرفت و خلاصۀ اصحاب محبّت و حقیقت اَبیتُ‏‎ ‎‏عِنْدَ رَبّی یُطْعِمُنی وَ یَسْقینی‏‎[34]‎‏ فرماید. خدایا، این چه بیتوته است‏‎ ‎‏که در دار الخلوتِ انسْ محمّد(ص) را با تو بوده. و این چه طعام و‏‎ ‎‏شراب است که با دست خود این موجود شریف را چشاندی و از‏‎ ‎‏همۀ عوالم وارهاندی. آن سرور را رسد که فرماید: لی مَعَ الله‌ وَقْتٌ‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 390

‏لا یَسَعُهُ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لا نَبیٌّ مُرْسَل.‏‎[35]‎‏ آیا این وقت از اوقات عالم‏‎ ‎‏دنیا و آخرت است؟ یا وقت خلوتگاه «قاب قوسین» و طرح‏‎ ‎‏الکونین است؟ چهل روز موسی کلیم صوم موسوی گرفت و به‏‎ ‎‏میقات حق نایل شد و خدا فرمود: ‏فتَمَّ میقاتُ رَبِّهِ اَربَعینَ لَیْلَةً.‎[36]‎‏ با این‏‎ ‎‏وصف به میقات محمّدی نرسد و با وقت احمدی تناسب پیدا‏‎ ‎‏نکند. به موسی علیه السلام در میعادگاه ‏فَاخْلَعْ نَعْلَیْک‎[37]‎‏ خطاب‏‎ ‎‏رسید، و آن را به «محبت اهل» تفسیر کردند، و به رسول ختمی امر‏‎ ‎‏به حبّ علی شد. در قلب از این سرّ جذوه ای است که دم از او‏‎ ‎‏نزنم؛ تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل.(429)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

منحصر به فرد بودن حالات رسول اکرم(ص) با خداوند

‏آن حالی که برای رسول اکرم، صلّی الله‌ علیه و آله، دست می داده‏‎ ‎‏برای احدی از موجودات نبود؛ چنانچه در حدیث مشهور است:‏‎ ‎‏لی مَعَ الله‌ حالٌ لایَسَعُهُ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لاَ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ.(430)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

دائمی بودن تجلی به احدیت و اطلاق برای رسول خاتم

‏... امّا التجلّی من حیث الاطلاق وَ الأحَدیَّة، فیفنی کلّ التّعیّنات و لا‏‎ ‎‏یبقی اشارة وَ اِسْم اِلا عنْد الصّحو الحاصِل بعْد المحو وَ هذا هُوَ‏‎ ‎‏مقام«اوْ ادنی» المشار الیْهِ بعْد الصّحو بقُوله: «لی مَعَ الله‌ حالة اوْ‏‎ ‎‏وقت» الخ. وَ هذا التّجلّی بالاطلاق وَ الأحَدیَّة یحْصُل لِلکُمَّل فی‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 391

‏بعْضِ حالات السُلُوک وَ لِلخَتمِ فی کلّ الحالاتِ وَ للناسِ کُلّهمْ عنْد‏‎ ‎‏القیامَةِ الکُبْری.‏‎[38]‎‏(431)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

عبدالله‌ حقیقی و صاحب مقام عبودیت مطلقه

‏... و چون سالک را مقام اسمیّت دست داد، خود را مستغرق در‏‎ ‎‏الوهیت بیند: اَلْعُبُودیَّةُ جَوْهَرَةٌ کُنْهُهَا الرُّبوُبِیَّة‏‎[39]‎‏؛ پس خود را اسم الله‌‏‎ ‎‏و علامةالله‌ و فانی فی الله‌ بیند و سایر موجودات را نیز چنین بیند. و‏‎ ‎‏اگر ولیّ کامل باشد، متحقّق به اسم مطلق شود و برای او تحقّق به‏‎ ‎‏عبودیّت مطلقه دست دهد و «عبدالله‌» حقیقی شود.‏

‏     و تواند بود که تعبیر به عبد در آیۀ شریفۀ ‏سُبْحانَ الَّذی اَسْری بِعَبْدِه‎[40]‎‎ ‎‏برای آن باشد که عروج به معراج قرب و افق قدس و محفل انس به‏‎ ‎‏قدم عبودیّت و فقر است و رفض غبار انّیّت و خودی و استقلال‏‎ ‎‏است. و شهادت به رسالت، در تشهّد، بعد از شهادت به عبودیّت‏‎ ‎‏است چه که عبودیّت مِرقاتِ رسالت است؛ و در نماز، که معراج‏‎ ‎‏مؤمنین و مظهر معراج نبوت است، شروع شود، پس از رفع حجب‏‎ ‎‏به بسم الله‌، که حقیقت عبودیّت است: فَسُبْحانَ الَّذی اَسْری بِنَبِیِّهِ‏‎ ‎‏بِمِرْقاةِ الْعُبُودیَّةِ الْمُطْلَقَة.‏‎[41]‎‏ و او را به قدم عبودیّت به افق احدیّت‏‎ ‎‏جذب فرمود و از کشور مُلک و ملکوت و مملکت جبروت و‏‎ ‎‏لاهوت رهانید؛ و سایر بندگان را که مستظل به ظل آن نور پاکند به‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 392

‏سمه ای از سمات الله‌ و مرقات تحقق به اسم الله‌، که باطن آن‏‎ ‎‏عبودیّت است، به معراج قرب رساند.(432)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

عبودیت مطلقه مقام خاص اکمل خلق الله‌

‏... و باید دانست که عبودیّت مطلقه از اعلی مراتب کمال و ارفع‏‎ ‎‏مقامات انسانیّت است که جز اکمل خلق الله‌ محمّد صلّی الله‌ علیه و‏‎ ‎‏آله بالاصالة و دیگر اولیای کمّل بالتّبعیّة کسی دیگر را از آن نصیبی‏‎ ‎‏نیست، و دیگران را پای عبودیّت لنگ است و عبادت و عبودیّت‏‎ ‎‏آنها معلّل است. و جز با قدم عبودیّت نتوان به معراج حقیقی مطلق‏‎ ‎‏رسید؛ ولهذا در آیۀ شریفه فرماید: سُبحانَ الّذی اَسْری بِعَبْدِهِ. قدم‏‎ ‎‏عبودیّت و جذبۀ ربوبیّت سیر داد آن ذات مقدّس را به معراج قرب‏‎ ‎‏و وصول. و در «تشهّد» نماز که رجوع از فنای مطلق است، که در‏‎ ‎‏سجده حاصل شده، باز توجّه به عبودیّت قبل از توجّه به رسالت‏‎ ‎‏است. و ممکن است اشاره به آن باشد که مقام رسالت نیز در نتیجۀ‏‎ ‎‏جوهرۀ عبودیّت است.(433)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

عبد مطلق فانی در حق و معبر خلق به بارگاه قدس

‏... پس از آداب شهادت به وحدانیّت و الوهیّت حق، متوجّه به مقام‏‎ ‎‏مقدّس عبد مطلق و رسول ختمی شود. و از تقدّم مقام «عبودیّت»‏‎ ‎‏بر «رسالت» متنبّه شود که قدم عبودیّت مقدّمۀ همۀ مقامات‏‎ ‎‏سالکین است؛ و رسالت شعبۀ عبودیت است. و چون رسول‏‎ ‎‏ختمی عبد حقیقی فانی در حق است، اطاعت او اطاعت حق‏‎ ‎‏است؛ و شهادت به رسالت موصول به شهادت به وحدانیّت است.‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 393

‏و عبد سالک باید از خود مراقبت کند که قصور در طاعت رسول،‏‎ ‎‏که طاعت الله‌ است، نکند تا از برکات عبادت که وصول به بارگاه‏‎ ‎‏قدس است، به دستگیری ولیّ مطلق، محروم نشود. و بداند که‏‎ ‎‏کسی را بی دستیاری ولیّ نعم و رسول اکرم صلّی الله‌ علیه و آله و‏‎ ‎‏سلّم به بارگاه قدس و جایگاه انس بار ندهند.(434)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

انطباق مقام عبودیت با تجلیات ذاتیه و فعلیه در آینه کثرت

‏مقام عبودیّت ولی مطلق محمد صلی الله‌ علیه و آله، و مقام رسالت‏‎ ‎‏آن سرور است که منطبق با تجلّیات ذاتیه و فعلیه در مرآت کثرت‏‎ ‎‏است.(435)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

قیام تام به عبادت و اطاعت خداوند

‏رسول خدا که علیّ مرتضی و جمیع ماسوی الله‌ بندۀ درگاه اویند و‏‎ ‎‏ذرّه خور خوان نعمت معارفش هستند و متعلّم به تعلیم او هستند،‏‎ ‎‏آن طور قیام به امر می کند. پس از خلعت نبوّت ختمیّه، که تمام سیر‏‎ ‎‏دایرۀ کمال و لبنۀ اخرای معرفت و توحید است، ده سال در کوه‏‎ ‎‏حرا برپا می ایستد و قیام به اطاعت می کند تا آن که قدمهای‏‎ ‎‏مبارکش ورم می کند و خدای تعالی بر او آیه فرو می فرستد: ‏طه، ما‎ ‎اَنْزَلْنا عَلَیکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی.‎[42]‎‏ ای طاهر هادی، ما قرآن بر تو فرو‏‎ ‎‏نفرستادیم که به مشقت بیفتی، تو پاکیزه و هادی هستی، اگر مردم‏‎ ‎‏اطاعت تو نکنند، از نقص و شقاوت آنها است نه نقصان سلوک یا‏‎ ‎‏هدایت تو، معذلک، عجز و قصور خود را اعلان می فرماید.(436)‏


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 394

در بیان شدت عبادت و ریاضت رسول اکرم(ص)

‏حضرت ختمی مرتبت به قدری ریاضت کشید و قیام در مقابل حق‏‎ ‎‏کرد که قدمهای مبارکش ورم کرد و از طرف ذات مقدّس حق جلّ‏‎ ‎‏جلاله آیه نازل شد: ‏طه * ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی.‎[43]‎

‏فرمود حضرت باقر، علیه السلام: بود رسول خدا، صلّی الله‌ علیه و‏‎ ‎‏آله، پیش عایشه در شب او؛ پس گفت: "ای رسول خدا چرا به‏‎ ‎‏زحمت می اندازی جان خود را و حال آنکه آمرزیده است خداوند‏‎ ‎‏برای تو آنچه پیش بوده است از گناه تو و آنچه پس از این آید؟"‏‎ ‎‏فرمود: "ای عایشه آیا نباشم بندۀ سپاسگزار!".(437)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

سرّی از اسرار عبادت رسول اکرم ـ صلوات الله‌ علیه و آله ـ

‏بدان که عایشه گمان کرده بود که سرّ عبادات منحصر به خوف از‏‎ ‎‏عذاب یا محو سیّئات است؛ و تصور کرده بود که عبادت نبی‏‎ ‎‏مکرم، صلّی الله‌ علیه و آله و سلم، نیز مثل عبادت سایر مردم‏‎ ‎‏است؛ از این جهت، مبادرت به این اعتراض نمود که چرا این قدر‏‎ ‎‏خود را به زحمت می اندازی. و این گمان ناشی از جهل او به مقام‏‎ ‎‏عبادت و عبودیت بود؛ و از جهل به مقام نبوت و رسالت‏‎ ‎‏نمی دانست که عبادت عبید و اُجَراء از ساحت مقدس آن سرور‏‎ ‎‏دور است، و عظمت پروردگار و شکر نعمای غیر متناهیۀ او آرام و‏‎ ‎‏قرار را از آن حضرت بریده بود. بلکه عبادات اولیای خلّص نقشۀ‏‎ ‎‏تجلیات بی پایان محبوب است؛ چنانچه در نماز معراج‏‎[44]‎‏ اشاره به‏‎ ‎‏آن شده. حضرات اولیا، علیهم السلام، با آنکه محو جمال اند و‏‎ ‎‏جلال و فانی در صفات و ذات، مع ذلک هیچیک از مراحل‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 395

‏عبودیت را غفلت نکنند. حرکات ابدان آنها تابع حرکات عشقیه‏‎ ‎‏روحانیۀ آنهاست؛ و آن تابع کیفیت ظهور جمال محبوب است.‏‎ ‎‏ولی با مثل عایشه جز جواب اقناعی نتوان گفت: یکی از مراتب‏‎ ‎‏نازله را بیان فرمود که همین قدر بداند عبادات آن سرور برای این‏‎ ‎‏امور دنیّه نیست.(438)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

حالات وقت نماز

‏از بعضی از زنهای رسول خدا صلّی الله‌ علیه و آله نقل شده که‏‎ ‎‏رسول خدا صلّی الله‌ علیه و آله با ما صحبت می کرد و ما با او‏‎ ‎‏صحبت می کردیم؛ چون وقت نماز حاضر می شد، گویی او ما را‏‎ ‎‏نمی شناخت و ما او را نمی شناختیم، برای اشتغالی که به خدا پیدا‏‎ ‎‏می کرد از هر چیز.‏‎[45]‎‏(439)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

اعراض از ماسوی الله‌

‏آن چیزی که انسان را به ضیافتگاه خدا راه می دهد این است که‏‎ ‎‏غیرخدا را کنار بگذارد و این برای هرکس میسور نیست؛ برای افراد‏‎ ‎‏انگشت شماری که در رأس آنها رسول الله‌ است میسور بوده.(440)‏

‏21 / 3 / 62‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

ظلّ الله‌

‏رسول الله‌ ظل الله‌ است. غیر رسول الله‌، آنهایی که نزدیک به‏‎ ‎‏رسول الله‌اند، نزدیک به ظل الله‌اند؛ اصلْ رسول الله‌ است، او ظل الله‌‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 396

‏است.(441)‏

‏16 / 12 / 57‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

فنا کردن ارادۀ خود در ارادۀ خداوند

‏پیغمبر اکرم از باب اینکه دستش دستی بود که تخلف در تمام‏‎ ‎‏عمرش از کارهایی که خدا فرموده بود نکرده بود، این دستْ‏‎ ‎‏دست خدا می شود، بیعتْ بیعت با خداست. از اینجایی که‏‎ ‎‏کارهایی را که کرده بود، اراده اش تابع ارادۀ خدا، کارش تابع‏‎ ‎‏کارهای خدا، حکومتش حکومت الهی است، به او گفته می شود‏‎ ‎‏که تو تیر نینداختی، وقتی که تیر انداختی تو نبودی، خدا تیر‏‎ ‎‏انداخت.‏‎[46]‎‏ با اینکه پیغمبر تیر انداخته بود اما ظل خدا بود، هیچ‏‎ ‎‏حرکتی از خود نداشت، هر چه داشت تَبَع قانون بود؛ قرآن مجسم‏‎ ‎‏بود پیغمبر، قانون مجسم بود پیغمبر.(442)‏

‏21 / 8 / 57‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

عدم اخترام و خلجان برای رسول خدا(ص)

‏آن کسی که هیچ گاه اخترامی برایش حاصل نشده، تنها یک نفر‏‎ ‎‏است و آن هم وجود مقدّس ولیّ الکل است که خلجانی ابداً به‏‎ ‎‏قلبش هم وارد نشد، و اینکه فرمود: «لیغان علی قلبی» در جایی‏‎ ‎‏بود که ابوجهل ها در مقام ایذای قلب محترمش برمی آمدند و‏‎ ‎‏حرفهای ناگواری می گفتند، و الاّ هیچ نحوه اخترام به خودش وارد‏‎ ‎‏نشد، بلکه حضرت در این طبیعت دقیقاً آنطوری که نقشۀ سیر‏‎ ‎‏الهی بود، سیر فرمود.(443)‏

‏*  *  *‏


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 397

مظهر رحمت واسعه و کرامت مطلقۀ الهیّه

‏آن رسول ختمی و ولیّ مطلق گرامی که از محضر قدس ربوبی و‏‎ ‎‏محفل قرب و انس الهی به این سر منزل غربت و وحشت قدم‏‎ ‎‏رنجه فرموده و گرفتار معاشرت و مراودت با ابوجهل ها و بدتر از‏‎ ‎‏آنها گردیده و نالۀ لَیُغانُ عَلی قَلْبی اش دل اهل معرفت و ولایت را‏‎ ‎‏محترق کرده و می کند، رحمت واسعه و کرامت مطلقۀ الهیّه است‏‎ ‎‏که آمدن در این کلبه اش برای رحمت موجودات سکنۀ عالم اسفل‏‎ ‎‏ادنی است و بیرون بردن آنها است از این دار وحشت و غربت ـ‏‎ ‎‏چون کبوتر مطوّقه که برای نجات رفقا خود را به دام بلا‏‎ ‎‏اندازد.(444)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

شدّت رأفت رسول الله‌(ص)

‏خدای تعالی معرفی رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ را‏‎ ‎‏فرموده در آخر سوره توبه ـ که خود سورۀ غضب است ـ به این‏‎ ‎‏نحو: (‏لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ‎ ‎رَؤُوفٌ رَحِیمٌ)‎[47]‎‏. و در شدت شفقت و رأفت آن بزرگوار بر همه عائله‏‎ ‎‏بشری بس است آیه شریفه اول سورۀ شعراء که فرماید: (‏لَعَلَّکَ بَاخِعٌ‎ ‎نَفْسَکَ ألاَّ یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ)‎[48]‎‏. و در اوائل سورۀ کهف که فرماید: (‏فَلَعَلَّکَ‎ ‎بَاخِعٌ نَفْسَکَ عَلَی آثَارِهِمْ إنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أسَفاً‏).‏‎[49]‎‏ سبحان الله!‏‎ ‎‏تأسف به حال کفّار و جاحدین حق و علاقه مندی به سعادت‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 398

‏بندگان خدا کار را چقدر به رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ تنگ‏‎ ‎‏نموده که خدای تعالی او را تسلیت دهد، و دل لطیف او را‏‎ ‎‏نگهداری کند که مبادا از شدت همّ و حزن به حال این جاهلان‏‎ ‎‏بدبخت، دل آن بزرگوار پاره شود، وقالب تهی کند....:(‏مُحَمَّدٌ رَسُولُ‎ ‎الله وَ الَّذِینَ مَعَهُ أشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ‏).‏‎[50]‎‏(445)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‎ ‎

‏ ‏

ریاضت رسول خدا(ص) برای دعوت

‏و شیخ عارف کامل، شاه آبادی، دام ظلّه، می فرمودند پس از آنکه‏‎ ‎‏آن وجود مبارک مدتی دعوت فرمود و مؤثر نشد آن طوری که‏‎ ‎‏حضرت مایل بود، آن سرور احتمال داد که شاید نقص در دعوت‏‎ ‎‏او باشد. پس اشتغال به ریاضت پیدا کرد مدت ده سال تا آنکه‏‎ ‎‏قدمهای مبارکش ورم کرد. آیۀ شریفه نازل شد که خود را مشقت‏‎ ‎‏مده؛ تو طاهر و هادی هستی و نقص در تو نیست، بلکه نقص در‏‎ ‎‏مردم است. ‏إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ.‎[51]‎‏(446)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‎ ‎

‏ ‏

رحمت برای مؤمنین و کفّار

‏پیغمبر اسلام ـ صلی الله‌ علیه و آله و سلم ـ همان طوری که برای‏‎ ‎‏مؤمنین رحمت و دلسوز بود، برای کفار هم بود. دلسوز بود برای‏‎ ‎‏کفار؛ یعنی متأثر می شد که این کفار به کفر خودشان باقی باشند، و‏‎ ‎‏منتهی به آتش جهنم بشوند. برای آنها دلسوزی می کرد. دعوتش‏‎ ‎‏برای این بود که نجات بدهد این اشخاص کافر را، آن اشخاص‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 399

‏عاصی را. خدای تبارک و تعالی خطاب می فرماید که «مثل اینکه‏‎ ‎‏می خواهی خودت را بکشی برای اینها که اینها ایمان نیاورده اند»!‏‎[52]‎‎ ‎‏همچو متأثر بود که اینها چرا ایمان نمی آورند، اینها چرا نجات پیدا‏‎ ‎‏نمی کنند، اینها چرا؟ وقتی که یک دسته ای را در یک جنگی ـ در ...‏‎ ‎‏تاریخ هست ـ که بسته بودندشان و می آوردند از کفار، می فرمود که‏‎ ‎‏ما اینها را باید با زنجیر وارد بهشت کنیم! حالا باید اینطور بیاوریم‏‎ ‎‏و هدایتشان بکنیم. نورِ هدایت بود. همان طوری که با مؤمنین سر‏‎ ‎‏صلح و صفا داشت، با دیگران هم داشت؛ مگر آنهایی که یک غدۀ‏‎ ‎‏سرطانی بودند که باید کنده بشوند؛ از جامعه باید کنار بروند.(447)‏

‏12 / 4 / 58‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

رحمت برای همۀ انسانها

‏شخص سالک که بخواهد تسمیۀ او حقیقت پیدا کند، باید‏‎ ‎‏رحمتهای حق را به قلب خود برساند و به رحمت رحمانیّه و‏‎ ‎‏رحیمیّه متحقّق شود. و علامت حصول نمونۀ آن در قلب آن است‏‎ ‎‏که با چشم عنایت و تلطّف به بندگان خدا نظر کند و خیر و صلاح‏‎ ‎‏همه را طالب باشد. و این نظر نظر انبیاء عظام و اولیاء کمّل‏‎ ‎‏علیهم السلام است. منتهی آنها دو نظر دارند: یکی نظر به سعادت‏‎ ‎‏جامعه و نظام عائله و مدینۀ فاضله؛ و دیگر، نظر به سعادت‏‎ ‎‏شخص و علاقۀ کامله به این دو سعادت دارند. و قوانین الهیّه که به‏‎ ‎‏دست آنها تأسیس و انفاذ و کشف و اجرا می شود، این دو سعادت‏‎ ‎‏را کاملاً مراعات می نماید. حتی در اجرای قصاص و حدود‏‎ ‎‏تعزیرات و امثال آن، که به نظر می رسد با ملاحظۀ نظام مدینۀ‏‎ ‎‏فاضله تأسیس و تقنین شده است، هر دو سعادت منظور است؛‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 400

‏زیرا که این امور در اکثر برای تربیت جانی و رساندن او به سعادت‏‎ ‎‏دخالت کامل دارد. حتّی کسانی که نور ایمان و سعادت ندارند و‏‎ ‎‏آنها را با جهاد و امثال آن به قتل می رسانند ـ مثل یهود بنی قریظه ـ‏‎ ‎‏برای خود آنها نیز این قتل صلاح و اصلاح بود؛ و می توان گفت از‏‎ ‎‏رحمت کاملۀ نبیّ ختمی قتل آنها است؛ زیرا که با بودن آنها در این‏‎ ‎‏عالم در هر روزی برای خود عذابهای گوناگون تهیّه می کردند، که‏‎ ‎‏تمام حیات این جا به یک روز عذاب و سختی های آنجا مقابله‏‎ ‎‏نکند. و این مطلب برای کسانی که میزان عذاب و عقاب آخرت و‏‎ ‎‏اسباب و مسبّبات آنجا را می دانند پر واضح است. پس، شمشیری‏‎ ‎‏که به گردن یهود بنی قریظه و امثال آنها زده می شد به افق رحمت‏‎ ‎‏نزدیکتر بوده و هست تا به افق غضب و سخط.(448)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

پیامبر (ص) رحمت برای جهانیان

‏... بالاتر از این مرتبه‏‎[53]‎‏، آن مرتبه ای است که قوۀ عاقله به صبغۀ‏‎ ‎‏الهیّه رنگین شود و الهی گردد و قوّه عشق، به کمال مطلق الهیّه‏‎ ‎‏برسد، به طوری که هرچه کند به حبّ الهی نماید و به هرچه بنگرد‏‎ ‎‏به دیده مهر و با این دید که نشانه و اثر محبوب است بنگرد. البتّه‏‎ ‎‏این مرتبه و مقامی است که برای هر کسی میسّر نمی باشد. این‏‎ ‎‏مرتبه، «رحمة للعالمین» و نبی اکرم(ص) را می خواهد که اگر به‏‎ ‎‏سنگ هم نگاه می کرد به مهر نگاه می کرد، با این دید که اثر‏‎ ‎‏محبوب است می نگریست، ابوجهل را هم با این نظر نگاه می کرد‏‎ ‎‏و می توان گفت قتل او هم از سر مهر بود؛ برای اینکه حضرت‏‎ ‎‏می دانست که هرچه او بیشتر در دنیا بماند بر خسرانش افزوده‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 401

‏خواهد شد. به علاوه تنظیم امور و مراعات حق دیگران هم اقتضا‏‎ ‎‏می کند که اگر عضو فاسدی هست که موجب افساد هم می شود،‏‎ ‎‏پیامبر(ص) به قانون عمل فرماید و او را به کیفر برساند، چنانچه ما‏‎ ‎‏هم تحت قانون هستیم و باید تولاّ و تبرّا داشته باشیم. ایشان‏‎ ‎‏«رحمة للعالمین» بوده اند. ما مسلمین در این عالم زیر سایۀ رحمت‏‎ ‎‏الهیه، یعنی نور پاک محمّد مصطفی(ص) هستیم؛ و امیدواریم در‏‎ ‎‏آخرت هم زیر نور شفاعت محمّدیّه قرار بگیریم، ان شاء الله‌.(449)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

صاحب خُلق عظیم

‏خدای تعالی پیغمبر بزرگ خود را ستایش می فرماید که «تو بر خُلق‏‎ ‎‏بزرگ هستی»،‏‎[54]‎‏ البته برای چنین مقصد بزرگ، خُلق بزرگ لازم‏‎ ‎‏است که قوّه مقاومت با تمام ناملایمات را داشته باشد، و با هیچ‏‎ ‎‏چیز از میدان ارشاد خلق، در نرود.‏

‏     بزرگتر زحمت و سخت ترین رنج و تعب هادیان راه حق،‏‎ ‎‏معاشرت با جاهلان و دعوت بی خردان بوده و هست. و از این‏‎ ‎‏جهت، اینها باید متصف به بزرگترین اخلاق حسنه باشند و باید‏‎ ‎‏قوّه رفق و مدارا و حسن عشرت، در آنها به طوری باشد که با تمام‏‎ ‎‏جهالتِ جاهلان و بی خردان، مقاومت کنند. زودرنجی و کدورت و‏‎ ‎‏أمراض عصبی، به کلّی با این شغل شریف منافی است.(450)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

قرآن، خُلق رسول الله‌(ص)

‏وظیفۀ سالک الی الله‌ آن است که خود را به قرآن شریف عرضه‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 402

‏دارد؛ و چنانچه میزان در تشخیص صحّت و عدم صحّت و اعتبار و‏‎ ‎‏لا اعتبارِ حدیث آن است که آن را به کتاب خدا عرضه دارند و آن‏‎ ‎‏چه مخالف آن باشد باطل و زخرف شمارند، میزان در استقامت و‏‎ ‎‏اعوجاج و شقاوت و سعادت آن است که در میزان کتاب الله‌‏‎ ‎‏درست و مستقیم در آید. و چنانچه خُلق رسول الله‌ قرآن است،‏‎[55]‎‎ ‎‏خلق خود را با قرآن باید متوافق کند تا با خلقِ ولی کامل نیز مطابق‏‎ ‎‏گردد.(451)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

بزرگترین روح بشری و متواضعترین بندۀ پروردگار

‏رسول خدا، صلّی الله‌ علیه و آله، که علمش از وحی الهی مأخوذ‏‎ ‎‏بود و روحش به قدری بزرگ بود که یک تنه غلبه بر روحیات‏‎ ‎‏ملیونها ملیون بشر کرد ـ تمام عادات جاهلیت و ادیان باطله را زیر‏‎ ‎‏پا گذاشت و نَسخ جمیع کتب کرد و ختم دایرۀ نبوت به وجود‏‎ ‎‏شریفش شد، سلطان دنیا و آخرت و متصرف در تمام عوالم بود‏‎ ‎‏باذن الله‌ ـ تواضعش با بندگان خدا از همه کس بیشتر بود. کراهت‏‎ ‎‏داشت که اصحاب برای احترام او به پا خیزند. وقتی وارد مجلس‏‎ ‎‏می شد پایین می نشست. روی زمین طعام میل می فرمود و روی‏‎ ‎‏زمین می نشست و می فرمود من بنده ای هستم، می خورم مثل‏‎ ‎‏خوردن بنده و می نشینم مثل نشستن بنده.‏‎[56]‎‏(452)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 403

کاملترین موجود در مشاهده کمال ربوبیت و نقص عبودیت

‏بدان که از برای تواضع درجاتی است...‏

‏     اوّل، تواضع اولیاء کُمّل و انبیاء عظام است که آنان به واسطه‏‎ ‎‏تجلّیات ذاتی و اسمائی و صفاتی و افعالی در قلبشان، در پیشگاه‏‎ ‎‏حق تعالی و مظاهر جمال و جلال آن ذات مقدّس متواضع شوند،‏‎ ‎‏و مشاهده کمال ربوبیّت و ذلّت عبودیّت در آنها، غایتِ تواضع و‏‎ ‎‏تذلّل را در قلبشان ایجاد کند، و هر چه در این دو نظر و دو مشاهده‏‎ ‎‏کامل گردند، در حقیقتِ تواضع نیز کامل شوند، چنان که ذات‏‎ ‎‏مقدس اعرف خلق الله‌ و اعبد عباد الله‌ خاتم النبیّین، متواضعترین‏‎ ‎‏موجودات است در پیشگاه مقدّس حق تعالی؛ زیرا که در مشاهده‏‎ ‎‏کمال ربوبیّت و نقص عبودیّت، کاملترین موجودات است.‏

‏     و این طایفه از متواضعین، چنانچه برای حق ـ جلّ و علا ـ‏‎ ‎‏متواضعند، برای مظاهر جمال و جلال او نیز برای او متواضعند، و‏‎ ‎‏تواضع برای اینان، ظلّ تواضع برای حق است. و اینان علاوه بر‏‎ ‎‏تواضع، دارای مقام محبّت نیز هستند، و محبّت به مظاهر حق ـ‏‎ ‎‏تابع محبّت به حق ـ دارند، و این تواضع که مشفوع با محبت است،‏‎ ‎‏کاملترین مراتب تواضع است.(453)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

جسم بشری و روح الهی

‏صورت ظاهر نبی اکرم ـ صلّی الله‌ علیه وآله ـ و سایر مردم فرقی‏‎ ‎‏نداشت، و لهذا بعضی از اعراب غریب که به حضور مبارکش‏‎ ‎‏می رسیدند و آن حضرت با جمعی نشسته بودند، می پرسیدند:‏‎ ‎‏کدام یک پیغمبر هستید؟‏‎[57]‎‏ آنچه پیغمبر(ص) را از غیر ممتاز‏‎ ‎‏می کند، روح بزرگ قوی لطیف آن سرور است، نه جسم مبارک و‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 404

‏بدن شریفش.(454)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‎ ‎

‏ ‏

اختیار فقر

‏در حدیث است که جبرئیل کلید خزاین ارض را در حضور‏‎ ‎‏خاتم النبیین، صلّی الله‌ علیه و آله، آورد و عرض کرد در صورت‏‎ ‎‏اختیارِ آن از مقامات اخروی شما نیز چیزی کم نشود. حضرت‏‎ ‎‏برای تواضع از حق تعالی قبول نفرمود و فقر را اختیار فرمود.‏‎[58]‎‏(455)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‎ ‎

‏ ‏

خواب پیغمبر(ص)

‏اختلفَت الرّؤیا حَسَب حال اهْل المنام، فانَّ منامات رَسُول الله‌‏‎ ‎‏ـ صَلّی الله‌ عَلیه و آله ـ مِنْ قَبیلِ تمثّلات الحقائق الغیبیَّة فی الحضرة‏‎ ‎‏الخیال الغیر المشتَغِل عَنْ حَضراتِ الحقائق بخلاف منامات سائر‏‎ ‎‏الناسِ.‏‎[59]‎‏(456)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 405

سرّ قدر، شب قدر

‏شاید «لیلة القدر» برای آن صاحب «قدر» شده است که شب‏‎ ‎‏وصال نبیّ ختمی و لیلۀ وصول عاشق حقیقی به محبوب خود‏‎ ‎‏است.(457)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‎ ‎

‏ ‏

لیلۀ قدرِ بنیۀ محمدی ـ صلوات الله‌ علیه ـ

اطلاع بر اسم مستأثر

‏اگر ملاحظۀ حقیقت «لیلة القدر» شود، «الف شهر» ممکن است‏‎ ‎‏کنایه از جمیع موجودات باشد، به اعتبار آن که «الف» عدد کامل‏‎ ‎‏است، و مراد از «شهر» انواع است. یعنی، بنیۀ شریفۀ محمّدیّه که‏‎ ‎‏انسان کامل است از هزار نوع که جمیع موجودات می باشد بهتر‏‎ ‎‏است؛ چنانچه بعضی از اهل معرفت گفته است.‏

‏     و احتمال دیگری به نظر نویسنده آمده. و آن آن است که «لیلة‏‎ ‎‏القدر» اشاره باشد به مظهر اسم اعظم؛ یعنی، مرآت تامّ محمّدی‏‎ ‎‏صلّی الله‌ علیه و آله. و «هزار شهر» عبارت باشد از مظهر اسماء‏‎ ‎‏دیگر. و چون از برای حق تعالی هزار [و] یک اسم است، و یک‏‎ ‎‏اسم «مستأثر» در علم غیب است، از این جهت «لیلة القدر» نیز‏‎ ‎‏مستأثر است، و لیلۀ قدرِ  بنیۀ محمّدی نیز اسم مستأثر است. از این‏‎ ‎‏جهت، بر اسم مستأثر کسی جز ذات مقدّس رسول ختمی صلّی‏‎ ‎‏الله‌ علیه و آله اطلاع پیدا نکند.(458)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

حقیقت محمّدیه(ص) و حقیقت لیلةالقدر

‏امر دوم در حقیقت «لیلة القدر». بدان که از برای هر رقیقه حقیقتی،‏‎ ‎‏و برای هر صورتیِ مُلکی باطنی ملکوتی و غیبی است. و اهل‏‎ ‎‏معرفت گویند که مراتب نزول حقیقت وجود به اعتبار احتجاب‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 406

‏شمس حقیقت در افق تعیّنات، «لیالی» است؛ و مراتب صعود به‏‎ ‎‏اعتبار خروج شمس حقیقت از آفاق تعیّنات، «ایام» است. و‏‎ ‎‏شرافت و نحوست «ایّام» و «لیالی» به حسب این بیان واضح شود.‏

‏     و به اعتباری، قوس نزولْ لیلة القدرِ محمّدی است؛ و قوس‏‎ ‎‏صعودْ یوم القیمۀ احمدی است؛ زیرا که این دو قوس مدِّ نور‏‎ ‎‏«فیض منبسط» است، که «حقیقت محمّدیّه» است و تمام تعیّنات‏‎ ‎‏از تعیّن اوّلی «اسم اعظم» است. پس، در نظر وحدت، عالمْ شبِ‏‎ ‎‏قدر و روزِ قیامت است؛ و بیش از یک شب [و] روز نیست، که آن‏‎ ‎‏تمام دار تحقّق و لیلة القدر محمّدی و یوم القیمۀ احمدی است. و‏‎ ‎‏کسی که متحقّق به این حقیقت شود، همیشه در «لیلة القدر» و «یوم‏‎ ‎‏القیمة» است، و این با هم جمع شود.‏

‏     و به اعتبار نظر کثرت، لیالی و ایّام پیدا شود. پس بعضی لیالی‏‎ ‎‏صاحب قدر است، و بعضی نیست. و در بین همۀ لیالی، بنیۀ احمدی‏‎ ‎‏و تیعّن محمّدی صلّی الله‌ علیه و آله، که نور حقیقت وجود به جمیع‏‎ ‎‏شئون و اسماء و صفات و با کمال نوریّت و تمام حقیقت در افق آن‏‎ ‎‏غروب نموده است، لیلة القدر مطلق است؛ چنانچه یوم محمّدی یوم‏‎ ‎‏القیمۀ مطلق است. و دیگر لیالی و ایام، لیالی و ایام مقیّده است.(459)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

حقیقت محمّدیه(ص) و حقیقت لیلةالقدر

‏قوله تعالی: ‏و مَا اَدْریکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْر‎[60]‎‏ این ترکیب برای تفخیم و تعظیم و‏‎ ‎‏بزرگی مطلب است و عظمت حقیقت، خصوصاً به ملاحظۀ متکلّم‏‎ ‎‏و مخاطب. با آن که حق تعالی جلّت قدرته متکلّم است و رسول‏‎ ‎‏اکرم صلّی الله‌ علیه و آله مخاطب است، با این وصف، به قدری‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 407

‏گاهی مطلب با عظمت است که اظهار آن در نسج الفاظ و ترکیب‏‎ ‎‏حروف و کلمات ممکن نیست؛ کانّه می فرماید: لیلة القدر‏‎ ‎‏نمی دانی چه حقیقت با عظمتی است؛ حقیقت آن را نتوان بیان‏‎ ‎‏نمود و نسج و نظم حروف و کلمات در خور آن حقیقت نیست. و‏‎ ‎‏لهذا با آن که کلمۀ «ما» برای بیان حقیقت است، از بیان آن‏‎ ‎‏صرف نظر فرمود و فرمود: ‏لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ اَلْفِ شَهْر:‎[61]‎‏ به خوّاص و‏‎ ‎‏آثار آن معرفی آن را فرمود، چه که بیان حقیقت ممکن نیست. و از‏‎ ‎‏این جا نیز می توان حدس قوی زد به اینکه حقیقت «لیلة القدر» و‏‎ ‎‏باطنش غیر از این صورت و ظاهر است. گرچه این ظاهر نیز با‏‎ ‎‏اهمیّت و عظمت است، ولی نه به آن مثابه که نسبت به رسول الله‌،‏‎ ‎‏ولیّ مطلق و محیط به کلّ عوالم، این نحو تعبیر شود.‏

‏     اِن قُلْتَ: بنابر آن احتمال که مذکور شد که باطن «لیلة القدر»‏‎ ‎‏حقیقت و بنیۀ خود رسول مکرّم باشد که در آن محتجب است‏‎ ‎‏شمس حقیقت به تمام شئون، اشکال بالاتر شود، زیرا که به خود‏‎ ‎‏آن سرور نتوان گفت که تو نمی دانی که «لیلة القدر» که صورت‏‎ ‎‏مُلکی خود تو است چیست.‏

‏     قلتُ: این مطلب را سرّی و این لطیفه را باطنی است، و ذلک‏‎ ‎لِمَنْ اَلْقَی السّمْعَ وَ هُوَ شَهید.‎[62]‎‏ ای عزیز، بدان که چون در باطن «لیلة‏‎ ‎‏القدر» حقیقی، یعنی بنیه و صورت مُلکی یا عین ثابت محمّدی‏‎ ‎‏صلّی الله‌ علیه و آله، جلوۀ اسم اعظم و تجلّی احدی جمعی الهی‏‎ ‎‏است، از این جهت تا عبد سالک الی الله‌، یعنی رسول ختمی صلّی‏‎ ‎‏الله‌ علیه و آله، در حجاب خود است، نتواند آن باطن را و آن‏‎ ‎‏حقیقت را مشاهده فرمود. چنانچه دربارۀ موسی بن عمران علی‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 408

‏نبیّنا وآله و علیه السلام در قرآن شریف وارد شد که: ‏لَنْ تَرانی یا‎ ‎مُوسی.‎[63]‎‏ با آن که تجلّی ذاتی یا صفاتی از برای آن سرور شد به دلیل‏‎ ‎فلمّا تَجَلّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً وَ خَرَّ موُسی صَعِقاً،‎[64]‎‏ و به دلیل فقرات دعای‏‎ ‎‏شریف عظیم الشأن «سمات» چنانچه پر واضح است. و این را نکته‏‎ ‎‏نیز آن است که : ای موسی، تا در حجاب موسوی و احتجاب خودی‏‎ ‎‏هستی، امکان مشاهده نیست. مشاهدۀ جمال جمیل برای کسی‏‎ ‎‏است که از خود بیرون رود؛ و چون از خود بیرون رفت، به چشم حق‏‎ ‎‏ببیند، و چشم حق حق بین خواهد بود. پس، جلوۀ اسم اعظم، که‏‎ ‎‏صورت کمالیّۀ «لیلة القدر» است، با احتجاب به خودی نتوان دید.‏‎ ‎‏پس، این تعبیر بنابراین تحقیق صحیح و به موقع خواهد بود.‏

‏     ‏‏ان قلت: لیلة القدر نفس بنیۀ  احمدی است به اعتبار احتجاب‏‎ ‎‏شمس حقیقت در آن، نه نفس شمس تا این توجیه صحیح باشد.‏

‏     قلتُ: به لسان اهل نظر، شیئیّتِ شی ء به صورت کمالیّۀ آن‏‎ ‎‏شی ء است؛ و اشیاءِ ذواتِ اسباب، خصوصاً سبب الهی، شناخته‏‎ ‎‏نشود به حقیقت مگر به شناختن اسباب آنها. و به لسان اهل‏‎ ‎‏معرفت، نسبت ظاهر و باطن و جلوه و متجلّی نسبت دو امر مفارق‏‎ ‎‏نیست، بلکه یک حقیقت گاهی جلوۀ ظهوری کند و گاهی جلوۀ‏‎ ‎‏بطونی؛ چنانچه عارف معروف فرماید:‏

‏ما عدمهاییم هستی ها نما‏

‏تو وجود مطلق و هستی ما‏‎[65]‎

‏     این سخن به قول عارف رومی پایان ندارد و صرف نظر از آن‏‎ ‎‏اولی است.(460)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 409

عظمت مقام روحانی رسول اکرم(ص)

دارنده و دانندۀ حقیقت لیلةالقدر

‏... از این جهت، این کتاب شریف «قرآن» است و «فرقان» است؛‏‎ ‎‏چنانچه روحانیّت رسول ختمی، و مقام مقدّس ولایت آن سرور،‏‎ ‎‏نیز قرآن و فرقان است و مقام احدیّت جمع و تفصیل است.‏

‏ ‏

‏     پس، ذات مقدّس به حسب این احتمال گویی چنین فرماید: ما‏‎ ‎‏به تجلّی به مقام اسم اعظم، که مقام احدیّت جمع و تفصیل است،‏‎ ‎‏به ظهور رحمت «رحمانیّه» و «رحیمیّه» قرآن را تنزّل دادیم در لیلۀ‏‎ ‎‏قدر محمدی. و چون در عالم فرق، بلکه فرق الفرق، فُرقانیّتی بین‏‎ ‎‏«قرآنین»، یعنی قرآن مکتوب منزل و قرآن منزل علیه یعنی کتاب‏‎ ‎‏الهی و حقیقت محمّدیّه، حاصل شده، در لیلۀ وصال وصل بین‏‎ ‎‏القرآنین و جمع بین الفرقانین فرمودیم؛ و به این اعتبار نیز این شب‏‎ ‎‏«لیلۀ قدر» [است] ولی قدر آن را به آن طور که شاید، جز خود‏‎ ‎‏حضرت خاتم النبیین صلّی الله‌ علیه و آله که صاحب لیلةالقدر‏‎ ‎‏است بالاصالة و اوصیاء معصومین او که صاحب آنند بالتّبعیّة،‏‎ ‎‏کسی نداند.(461)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

ولیّ کامل و نبیّ ختمی، شب و روز قدر

‏باید دانست که چنانچه ولیّ کامل و نبیّ ختمی صلّی الله‌ علیه و آله‏‎ ‎‏«لیلة القدر» است به اعتبار بطون اسم اعظم در او و احتجاب حق‏‎ ‎‏به جمیع شؤون در او، همین طور «یوم القدر» نیز هست به اعتبار‏‎ ‎‏ظهور شمس حقیقت و بروز اسم جامع از افق تعیّن او؛ چنانچه‏‎ ‎‏«یوم القیمة» نیز خود آن سرور است.‏

‏     بالجمله، آن ذات مقدّس شب و روز «قدر» است؛ و روز قیامت‏‎ ‎‏نیز روز قدر است. بنابراین، نکتۀ این که از سایر مظاهر به «شهر» و‏‎ ‎‏از این مظهر مقدّس تامّ به «لیله» تعبیر شده است، شاید آن باشد که‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 410

‏مبدأ شهور و سنینْ یوم و لیله است؛ چنانچه واحدْ مبدأ عدد است.‏‎ ‎‏و آن سرور به باطن حقیقت، که اسم اعظم است، مبدأ سایر اسماء‏‎ ‎‏است؛ و به تعیّن و عین ثابت خود، اصل شجرۀ طیّبه و مبدأ تعیّنات‏‎ ‎‏است. تَدَبَّرْ تَعْرِفْ وَاغْتَنِم.(462)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

شب و روز قدر محمدی(ص)

‏تمام دایرۀ وجودْ یک شب قدر محمدی است، اگر قدر بدانی؛ و‏‎ ‎‏یک یوم القیمۀ احمدی است، اگر قیام به خدمت کنی.(463)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‎ ‎

‏ ‏

افضلیت پیامبر ـ صلوات الله‌ علیه و آله ـ

‏ ‏

‏ ‏

اشرف موجودات، اکمل انسانها

‏برکت وجود رسول اکرم برکتی است که در سرتاسر عالم از اول‏‎ ‎‏خَلق تا آخر یک همچو موجود بابرکت نیامده است و نخواهد آمد.‏‎ ‎‏اشرف موجودات و اکمل انسانها و بزرگتر مربّی بشر؛ این وجود‏‎ ‎‏مبارک است.(464)‏

‏4 / 11 / 59‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

رابطه وجود، نبوت و کتاب رسول اکرم با اسم اعظم

‏رسول ختمی صلّی الله‌ علیه و آله اشرف موجودات و مظهر تامّ اسم‏‎ ‎‏اعظم است، و نبوّت او نیز اتمّ نبوّات ممکنه و صورت دولت اسم‏‎ ‎‏اعظم است که ازلی و ابدی است. و کتاب نازل به او نیز از مرتبۀ‏‎ ‎‏غیب به تجلّی اسم اعظم نازل شده.(465)‏


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 411

بزرگترین وجود و بزرگترین حادثه در عالم

‏زمانها خودشان هیچ مزیتی ندارند بعضی بر بعض؛ زمان یک‏‎ ‎‏موجود ساری متحرک است، متعیّن و هیچ فرق ما بین قطعه ای با‏‎ ‎‏قطعه ای دیگر نیست. شرافت زمانها یا نحوست زمانها به واسطۀ‏‎ ‎‏قضایایی است که در آنها واقع می شود. اگر شرافت زمان به واسطۀ‏‎ ‎‏حادثه ای است که در آن زمان واقع می شود، باید عرض کنم که‏‎ ‎‏روز بعثت رسول اکرم در سرتاسر دهر؛ «مِنَ الازَلِ اِلَی الاَبَد»،‏‎ ‎‏روزی شریفتر از آن نیست؛ برای اینکه حادثه ای بزرگتر از این‏‎ ‎‏حادثه اتفاق نیفتاده. حوادث بسیار بزرگ در دنیا اتفاق افتاده است؛‏‎ ‎‏بعثت انبیای بزرگ، انبیای اولوالعزم و بسیاری از حوادث بسیار‏‎ ‎‏بزرگ، لکن حادثه ای بزرگتر از بعثت رسول اکرم نشده است و‏‎ ‎‏تصور هم ندارد که بشود؛ زیرا که، بزرگتر از رسول اکرم در عالمِ‏‎ ‎‏وجود نیست غیر از ذات مقدس حق تعالی و حادثه ای بزرگتر از‏‎ ‎‏بعثت او هم نیست؛ بعثتی که بعثت «رسول ختمی» است و‏‎ ‎‏بزرگترین شخصیتهای عالم امکان و بزرگترین قوانین الهی. و این‏‎ ‎‏حادثه در یک همچو روزی اتفاق افتاده است و این روز را بزرگ‏‎ ‎‏کرده است و شریف. و همچو روزی ما دیگر در ازل و ابد نداریم و‏‎ ‎‏نخواهیم داشت.(466)‏

‏21 / 3 / 59‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

اکمل نوع بشر، آدم حقیقی ابوالبشر

صاحب مقام تدلّی و قاب قوسین أوادنی

‏لاأکمل فی النّوع الإنسانی من نبیّنا ـ صلّی الله‌ علیه و آله ـ کما هو‏‎ ‎‏شهود أئمّة الکشف والمعرفة‏‎[66]‎‏ و المنقول عن معدن الحکمة‏‎ ‎‏والرسالة، و المستفاد من کلام الله‌ المُعین لأصحاب القلوب و‏‎ ‎‏الرّاسخین:‏


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 412

‏     فمن کتاب الله‌ قوله تعالی حکایة عن معراجه: «‏ثُمَّ دَنی فَتَدَلَّی فَکَانَ‎ ‎قَابَ قَوْسَیْنِ أوْ أدْنَی»‎[67]‎‏ «فالتدلّی» هو حقیقة الفقر المُشارإلیه بقوله‏‎ ‎‏ـ صلّی الله‌ علیه و آله: «الفقر فخری»‏‎[68]‎‏ و هو مقام البرزخیّة الکبری، و‏‎ ‎‏الهیولویّة المطلقة، و مقام «أو أدنی» استهلاکه فی الأحدیّة و زوال‏‎ ‎‏حکم الواحدیّة.‏

‏ ‏

‏     و من کلمات أرباب الوحی والنبوّة ما فی الزیارة الجامعة،‏‎ ‎‏کقوله: «‏بکم فتح الله‌ و بکم یختم»‎[69]‎‏، و قوله: «‏أرواحُکُمْ فی الأَرواحِ وَ أنْفُسُکُم‎ ‎فِی النُّفُوسِ»‎[70]‎‏، و قوله: «أنْتُمُ السَّبَبُ المُتَّصِلُ بَیْنَ السَّمَاءِ وَالأْرْضِ»‏‎[71]‎‎ ‎‏إلی غیر ذلک من الفقرات و الأخبار المنقولة من طریقهم ـ علیهم‏‎ ‎‏السلام ـ فی حدّ الاستفاضة بل التواتر. فإذا علمت ماذکرنا و آمنت‏‎ ‎‏بما تلونا یظهرلک سرّ کونه ـ صلّی الله‌ علیه و آله ـ أبا البشر و آدم‏‎ ‎‏الحقیقی فتبصّر.‏‎[72]‎‏(467)‏


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 413

افضلیت، وصف پیامبر در مقام تعین خلقی

عظمت مقام ولایت عظمای کلّی و برزخیت کبرا

‏إعلم، جعلک الله‌ و إیّانا من أمّة الرسول المختار و سلکنا سبیل‏‎ ‎‏الشیعة الأبرار، أنّ قوله، صلّی الله‌ علیه و آله: ما خلق الله‌ خلقاً أفضل‏‎ ‎‏منّی‏‎[73]‎‏ إشارة إلی أفضلیّته، صلّی الله‌ علیه و آله، فی مقام تعیّنه‏‎ ‎‏الخلقی. فإنّه فی النشأة الخلقیّة أوّل التعیّنات و أقربها إلی الإسم‏‎ ‎‏الأعظم، إمام أئمّة الأسماء و الصفات؛ و إلاّ فهو بمقام ولایته الکلیّة‏‎ ‎‏العظمی و برزخیّته الکبری و الهیولویّة الأولی، المعبّر عنها ب «دنی‏‎ ‎‏فتدلّی» و «الوجود الإنبساطی الإطلاقی» و «الوجه الدائم الباقی»‏‎ ‎‏المستهلک فیه کلّ الوجودات و التعیّنات و المضمحلّ لدیه جمیع‏‎ ‎‏الرسوم و السمات، لانسبة بنیه و بین شی ء، لإحاطته القیّومیّة بکلّ‏‎ ‎‏ضوء و فی ء. فلایستصح الأکرمیة و الأفضلیّة، و لا یتصوّر الأوّلیّة و‏‎ ‎‏الآخریّة؛ بل هو الأوّل فی عین الآخریّة؛ و الآخر فی عین الأوّلیّة؛‏‎ ‎‏ظاهر بالوجه الّذی هو باطن؛ و بالوجه الذی هو ظاهر کامن. کما‏‎ ‎‏قال: نَحنُ السّابِقونَ الأوَّلُونَ‏‎[74]‎‏.‏‎[75]‎‏(468)‏

‏ ‏


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 414

افضلیت انبیا بر ملائکه و پیامبر بر انبیا

سبب افضلیت پیامبر(ص)

‏قالَ عَلی، علیه السَّلام، فَقُلتُ: یا رَسُول الله‌، فَأَنتَ أَفضَلُ، اَم‏‎ ‎‏جَبرئیلُ(ع)؟ فَقالَ: یا عَلیُّ، إنَّ الله‌، تَبارَکَ و تَعالی، فَضَّلَ اَنبیائَهُ‏‎ ‎‏المُرسَلینَ عَلی مَلائِکته المُقَرَّبینَ، و فَضَّلَنی عَلی جَمیعِ النَبیینَ و‏‎ ‎‏المُرسَلینَ....‏

‏     إنّ السؤال عن أفضلیّته عن جبرئیل(ع) سؤال عن قاطبة سکنة‏‎ ‎‏عالم الجبروت. و اختصاصه بالذکر، إمّا لعظمة شأنه من بین سائر‏‎ ‎‏الملائکة؛ أو لتوجّه الأذهان إلیه دون غیره. و بالجملة، لیس السؤال‏‎ ‎‏مختصّاً به (ع) و لهذا أجاب، صلّی الله‌ علیه و آله، بفضیلته علی‏‎ ‎‏جمیع الملائکة.‏

‏ ‏

‏     و لیعلم أنّ هذه الفضیلة لیست فضیلة تشریفیّة اعتباریّة،‏‎ ‎‏کفضیلة السلطان علی الرعیّة؛ بل فضیلة حقیقیّة وجودیّة کمالیّة،‏‎ ‎‏ناشئة من إحاطته التامّة و سلطنته القیّومّیة، ظلّ الإحاطة الّتی‏‎ ‎‏لحضرة الإسم «الله‌» الأعظم علی سائر الأسماء و الصفات؛ فإنّ‏‎ ‎‏سائر الأسماء و الصفات من شؤونه و أطواره و مظاهره و أنواره.‏‎ ‎‏فکما أنّ شرافة اسم «الله‌» الأعظم المحیط علی سائر الأسماء‏‎ ‎‏لیست تشریفیّة اعتباریّة و کذلک سائر الأسماء المحیطة الّذی هو‏‎ ‎‏النبّی فی کلّ عصر و خصوصاً نبیّنا، صلّی الله‌ علیه و آله، الّذی‏‎ ‎‏بعضها بالنسبة إلی  بعض، کذلک الأمرفی مربوب الأسماء هو‏‎ ‎‏مربوب إمام أئمّة الأسماء و الصفات.‏‎[76]‎‏(469)‏


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 415

‏ ‏

صاحب مقام اطلاق مشیت و ولایت کلیّۀ اصلیّه

‏قوله قدّس سرّه: و منه: «آدم و من دونه تحت لوائی».‏‎[77]‎

‏لأنّ مقامه هو مقام إطلاق المشیّة والولایة الکلیّة الأصلیّة الهیولویّة‏‎ ‎‏الاولی، و سائر الانبیاء مقامهم مقام تقیید المشیّة والولایة الجزئیة‏‎ ‎‏التعبیّة و صورة الهیولی، والمقیّدات مظاهر الْمطلق و الجزئیّات‏‎ ‎‏مشارق نوره، و مطالع ظهوره.‏‎[78]‎‏(470)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

صاحب قلب جمعی احدی و جامع ولایت و نبوت مطلقه

‏چون قلوب اولیاء به حسب فطرت اصلیّه، مختلف و متمیّزند، یک‏‎ ‎‏قسم از قلوب است که به افق رحمت نزدیکتر و مناسبتر است، و‏‎ ‎‏آن قلوبی است که از اسماء جمال و رحمت، ظاهر شده، و خود‏‎ ‎‏ظهور تجلّی رحمت و جمال است؛ چون قلب عیسوی ـ علی نبینا‏‎ ‎‏و آله و علیه السّلام ـ . در این قلوب، رجاء غلبه بر خوف دارد، و‏‎ ‎‏تجلّیات جمال غالب بر تجلّیات جلال است.‏


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 416

‏     و یک طایفه از قلوب است که به افق جلال و عظمت‏‎ ‎‏نزدیکترند و آن قلوبی است که از تجلّی جلال ظاهر شده، و خود‏‎ ‎‏ظهور تجلی جلالند؛ چون قلب یحیوی ]علیه السلام]. در این‏‎ ‎‏قلوب، خوف غلبه بر رجا و تجلّیات جلالیّه غالب بر تجلّیات‏‎ ‎‏جمالیّه است.‏

‏     و یک قسم از قلوب، آنهائی است که جمع بین هر دو تجلی‏‎ ‎‏نموده و این نحو قلوب، هر چه به افق اعتدال نزدیکتر باشند،‏‎ ‎‏کاملترند، تا آن جا رسد که تجلّیات جمال و جلال بر حدّ استواء و‏‎ ‎‏اعتدال حقیقی، بر قلب آنها ظاهر شود. نه جلال را بر جمال غلبه‏‎ ‎‏باشد و نه جمال را بر جلال. و صاحب این قلبِ جمعیِ احدیِ‏‎ ‎‏احمدی، خاتم دائرۀ کمال و جامع ولایت مطلقه و نبوّت مطلقه‏‎ ‎‏است. و آن، خاتم نبوّات و مرجع و مآب ولایات است.‏‎[79]‎‏(471)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

تجلی حق به جمال و جلال بر خاتم الانبیاء ـ صلی الله‌ علیه و آله و سلم ـ

‏ان قلوب الأولیاء والسالکین مرائی تجلیات الحق ومحال ظهوره،‏‎ ‎‏کما قال تعالی: «یا موسی لایسعنی ارضی ولا سمائی، ولکن‏‎ ‎‏یسعنی قلب عبدی المؤمن.»‏‎[80]‎‏ إلا ان القلوب مختلفة فی بروز‏‎ ‎‏التجلیات فیها، فرُبَّ قلب عشقی وذوقی تجلی له ربه بالجمال‏‎ ‎‏والحسن والبهاء، وقلب خوفی تجلی له ربه بالجلال والعظمة‏‎ ‎‏والکبریاء والهیبة، وقلب ذی وجهتین تجلی له بالجمال والجلال‏‎ ‎‏والصفات المتقابلة، او تجلی له بالإسم الأعظم الجامع. وهذا المقام‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 417

‏مختص بخاتم الانبیاء واوصیائه، علیهم السلام... فإن کل واحد‏‎ ‎‏منهم تجلی له ربه باسم مناسب لحاله : إما بصفة الجلال کشیخ‏‎ ‎‏الانبیاء والمرسلین، صلوات الله‌ علیه وعلیهم اجمعین، فإنه،‏‎ ‎‏علیه السلام، لاستغراقه فی بحر عشقه تعالی وهیمانه فی نور‏‎ ‎‏جماله، تجلی له ربه بالجمال من وراء الجلال، ولهذا اختص‏‎ ‎‏بالخلّة...  وکیحیی، علیه السلام، فإنّ قلبه کان خاضعاً خاشعاً‏‎ ‎‏منقبضاً؛ فتجلی له ربه بصفة الجلال من العظمة والکبریاء والقهر‏‎ ‎‏والسلطنة...‏

‏     وإما تجلی له ربه بالجمال کعیسی، علیه السلام، ولهذا اجاب‏‎ ‎‏یحیی، علیه السلام، حین اعترض علیه معاتباً [ إیاه‏‎ ‎‏]حین رآه‏‎ ‎‏یضحک فقال : «کأنک قد أمنت مکر الله‌ وعذابه!» بقوله، علیه السلام‏‎ ‎‏«کأنک قد آیست من فضل الله‌ ورحمته!» فأوحی الیهما : «أحبّکما‏‎ ‎‏الیّ احسنکما ظناً بی.»‏‎[81]‎‏ فیحیی، علیه السلام، بمناسبة قلبه ونشأته‏‎ ‎‏تجلی له ربه بالقهر والسلطنة، فاعترض بما اعترض؛ وعیسی،‏‎ ‎‏علیه السلام، بمقتضی نشأته ومقامه تجلی له باللطف والرحمة،‏‎ ‎‏فأجاب بما أجاب. و وحیه تعالی بأن احبکما الیّ احسنکما ظناً بی‏‎ ‎‏بمناسبة سبق الرحمة الغضبَ وظهور المحبة الإِلهیة فی مظاهر‏‎ ‎‏الجمال اولاً؛ کما ورد : «یا من سبقت رحمته غضبه».‏‎[82]‎‎[83]‎‏(472)‏


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 418

تجلی حق به اسم جامع بر پیامبر(ص) و مقام حفظ حضرات

‏السالک اذا تجلی له ربه بکل اسم اسم وتحقق بمقام کل اسم خاص‏‎ ‎‏صار قلبه قابلاً للتجلی بالاسم الجامع الذی فیه کل الشؤونات وتمام‏‎ ‎‏الجبروت والسلطان، بالوحدة الجمعیة والکثرة فی الوحدة اولاً،‏‎ ‎‏وبالکثرة التفصیلیة والبقاء بعد الفناء والوحدة فی الکثرة ثانیاً؛...‏

‏     وبهذه المرتبة تتم المراتب. وهذه اخیرة مراتب السیر الی الله‌؛‏‎ ‎‏والسفر الرابع الذی هو البقاء بعد الفناء بعد استهلاکه التام. فان‏‎ ‎‏حفظ الحضرات والتمکن فی مقام الجمع والتفصیل والوحدة‏‎ ‎‏والکثرة من اعلی مراتب الانسانیة‏‎[84]‎‏ واتم مراحل السیر والسلوک.‏‎ ‎

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 419

‏ولم یتفق لاحد من اهل السلوک واصحاب المعرفة بحقیقته الا لنبینا‏‎ ‎‏الأکرم والرسول المکرم، صلی الله‌ علیه وآله، ولاولیائه الذین‏‎ ‎‏اقتبسوا العلم والمعرفة من مشکاته، والسلوک والطریقة من مصباح‏‎ ‎‏ذاته وصفاته.‏‎[85]‎‏(473)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

سدّ بین ممکن و واجب

مظهریت علی السواء نسبت به جمیع موجودات

‏... با توجه به آنچه گفتیم‏‎[86]‎‏ اگر قرآن بخواهد در حق رسول‏‎ ‎‏اکرم(ص) تعبیری به کار برد که حد سیر ایشان را بیان نموده باشد‏‎ ‎‏لازم است تعبیری به کار ببرد که فوق مرتبۀ«ارائه و رؤیت»[که در‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 420

‏مورد حضرت ابراهیم به کار رفته] را برساند، و نیز باید تعبیری‏‎ ‎‏بیاورد که آن تعبیر و عبارت برساند که مرتبۀ اسمایی و صفاتی در‏‎ ‎‏حضرتش متحقّق بوده، تا به واسطۀ ایشان، آدم(ع) بر اسما و‏‎ ‎‏صفات تعلّم یابد و ابراهیم(ع) به مقام رؤیت برسد. پیامبر‏‎ ‎‏خاتم(ص) تحقّق آخرین درجۀ ارتقا و پرواز از عالم امکان است،‏‎ ‎‏جایی که هم مرز با مرتبۀ واجب الوجود و سدّ بین ممکن و واجب‏‎ ‎‏است و تجافی از این حد دیگر عقلاً و فی نفس الامر معقول‏‎ ‎‏نیست؛ چرا که تجافی از آن، انقلاب ممکن به واجب است و‏‎ ‎‏انقلاب ممکن به واجب محال است.‏

‏ ‏

‏     ‏‏مأوای نبی اکرم(ص) اعلا درجۀ تجرّد، فوق الامکان و تحت‏‎ ‎‏الوجوب بوده و دعوتش هم به آنجا بوده است. آنجا، مقام شامخی‏‎ ‎‏است که در آن صفای تجرّدی و قوّت وجودی به حدّی می رسد که‏‎ ‎‏جذبۀ ذات حق، انسان را مجذوب می کند و تمام شئون ذاتی، از‏‎ ‎‏اسما و صفات برای انسان در حالت تعدیل کامل می باشد، به‏‎ ‎‏طوری که نه آن شأن به این شأن غلبه دارد و نه این به آن. پس این‏‎ ‎‏انسان، در جهت وجودی و وحدتیِ همۀ اسما و صفات است نه در‏‎ ‎‏جهت تعیّن و غیریّت و کثرتِ آنها، و به همین سبب حضرت‏‎ ‎‏رسول ـ صلوات الله‌ علیه وآله ـ فرمود: «انّ ربی علی صراطٍ‏‎ ‎‏مستقیم». رب محمد(ص) بر صراط مستقیم است.‏

‏     آری، رسول اکرم(ص) آن مقام شامخ را حایز است، مقامی که‏‎ ‎‏در آن اسمی بر اسمی دیگر غلبه ندارد و هیچ اسمی بر دیگری‏‎ ‎‏ترجیحی ندارد، به خلاف انبیای دیگر که مقام آنها، مقام غلبۀ‏‎ ‎‏اسمی بر اسم دیگر بوده و آن حضرات اسما و صفات را تعدیل‏‎ ‎‏نکرده بوده اند؛ مثلاً حضرت موسی ـ علیه السلام ـ نبی ای بود که‏‎ ‎‏مظهریّت اسم«قهّار» در او بیشتر از دیگر اسما بوده، و در حضرت‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 421

‏عیسی(ع) اسم «رحمت» غلبه داشته، و حضرت یحیی(ع) مظهر‏‎ ‎‏اسم «خائف» بوده و هکذا انبیای دیگر. از بین انبیا، آنکه غلبۀ هیچ‏‎ ‎‏اسمی به تنهایی در او نبوده و نبی ای که در کمال استقامت بوده،‏‎ ‎‏نبی اکرم ـ صلّی الله‌ علیه و آله و سلّم ـ بوده است.(474)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

فتح مطلق مقام خاص پیامبر ـ صلوات الله‌ علیه و آله ـ

‏با «فتح قریب» ابواب معارف قلبیه مفتوح شود و ذنوب نفسیه‏‎ ‎‏مغفور گردد. و با «فتح مبین» ابواب ولایت و تجلیات الهیه مفتوح‏‎ ‎‏گردد، و بقایای ذنوب نفسیۀ متقدمه و ذنوب قلبیۀ متأخره آمرزیده‏‎ ‎‏شود. و با «فتح مطلق» فتح تجلیات ذاتیۀ احدیه گردد و ذنب مطلق‏‎ ‎‏ذاتی مغفور شود.‏

‏     و باید دانست که فتح قریب و فتح مبین عام است نسبت به اولیا‏‎ ‎‏و انبیا و اهل معارف. و اما فتح مطلق از مقامات خاصۀ ختمیه‏‎ ‎‏است، و اگر برای کسی حاصل شود، بالتبعیه و به شفاعت آن‏‎ ‎‏بزرگوار واقع می شود.(475)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

فتح مطلق

‏«ثمّ ایّدهمْ بِالمعجزات وَ النّصْرة الّتی یتضمّنها اِحکام نفُوسهم‏‎ ‎‏الماضیَة وَ سیُوفهم الباترة»‏

‏     هذه النّصرة هی «الفتح المطلق» المشارالیه بقوله تعالی: «‏إذا جاءَ‎ ‎نصرُ الله‌ وَ الفتح»‎[87]‎‏ و الفتوحات ثلاثَة: فتح قریب وَ فتح مُبین و فتح‏‎ ‎‏مُطلق، وَ هذا الاخیر وَ اِن کانَ مختصاً بصاحِب الولایَة المطلقة الاّ انّ‏

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 422

‏غیْرهُ مِنَ الرّسُل ایضاً لَهُ حَظّ بالتّبع لا بالاصالة؛ و امّا الفتحان‏‎ ‎‏السّابقان فلا یختصّ به ـ صلی الله‌ علیه و آله و سلم ـ.‏‎[88]‎‏(476)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

حفظ مقام وحدت در کثرت و کثرت در وحدت

‏حفظ مقام الکثرة فی الوحدة والوحدة فی الکثرة لم یتیسّر لاحد‏‎ ‎‏من الانبیاء والمرسلین، الا لخاتمهم بالاصالة واوصیائه بالتبعیة،‏‎ ‎‏وصلّی الله‌ علیه و علیهم اجمعین.‏‎[89]‎‏(477)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

اختصاص حصول ولایت کلی و ظهور برزخیت کبرا به رسول اکرم(ص)

‏اِنَّ قرب الفَرائض لایحْصل الاّ بَعد «قرب النّوافِل»؛ فالقرب النّوافلی‏‎ ‎‏اسْتِهلاک الاسماء وَ الصّفات فیصیرُ الحقّ سمْعهُ وَ یدهُ، وَ القرب‏‎ ‎‏الفرائضی الاسْتِهلاک الْکُلّی الذّاتی وَ الصّفاتی المسْتتبع لابقاء العَبْد‏‎ ‎‏فی بعْضِ الأحْیان فیَصیرُ العبْدُ سمْع الحقّ وَ بَصَرهُ فانَّ حُصُول‏‎ ‎‏«الولایَة الکلّیَّة» وَ ظهُور «البْرزخیَّة الکُبری» لایحصل الاّ بعْد قرْب‏‎ ‎‏الفرائض، وَ هُوَ غایَة المعْراج الصّعُودی لنبیّنا ـ صَلّی الله‌ عَلَیْهِ وَ آله ـ‏‎ ‎‏ولایحصُل لغیره مِنَ الانبیاءِ وَ الاولیاءِ الابالتّبَعیَّة لا الاصالة.‏‎[90]‎‏(478)‏


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 423

‏ ‏

ولی اعظم برای همه عالم

‏حضرت ابراهیم ـ سلام الله‌ علیه ـ ولیّ وقت بود و ولیّ است برای‏‎ ‎‏همۀ نسل ها، و رسول اکرم ولیّ اعظم است و ولیّ است برای همۀ‏‎ ‎‏عالم، و از راه اینها باید رسید به آنجایی که باید رسید.‏

‏     ابراهیم ـ علیه السلام ـ بعد از اینکه مراحلی را طی فرمود،‏‎ ‎‏آخرش فرمود، عرض کرد: ‏وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذی فَطَرَالسَّمواتِ وَالاَْرْضَ‎[91]‎‏ او‏‎ ‎وَجَّهْتُ وَجْهی‏ می گوید و برای رسول اکرم ‏ثُمَّ دَنی فَتَدلیّ فَکانَ قابَ‎ ‎قَوْسَیْنِ اَوْ اَدْنی‎[92]‎‏ است و بین این دوتا فرق است، با اینکه هر دو در‏‎ ‎‏غایت کمال است.(479)‏

‏27 / 6 / 62‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

ما اوذی نبی مثل ما اوذیت

‏فرمودۀ حضرت رسالت پناه، صلّی الله‌ علیه و آله و سلم، که‏‎ ‎‏فرمود: ما أُوذِیَ نَبِیُّ مِثْلَ ما أُوذیتُ.‏‎[93]‎‏ یعنی «اذیت نشد پیغمبری‏‎ ‎‏مثل اذیتی که من شدم.» نیز به این معنی برگردد. زیرا که هر کس‏‎ ‎‏عظمت و جلالت ربوبیت را بیشتر ادراک کند و مقام مقدس حق‏‎ ‎‏جل و علا را زیادتر بشناسد، از عصیان بندگان و هتک حرمت آنها‏‎ ‎‏بیشتر متأثر و متألم گردد؛ و نیز هر کس رحمتش و عنایت و لطفش‏‎ ‎‏ به بندگان خدا بیشتر باشد، از اعوجاج و شقاوت آنها بیشتر اذیت‏


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 424

‏می شود؛ و البته خاتم النبیین، صلّی الله‌ علیه و آله، در این مقامات و‏‎ ‎‏سایر مدارج کمالیه از انبیا و اولیا و سایر بنی الانسان کاملتر بوده،‏‎ ‎‏پس اذیتش بیشتر و تأثرش بالاتر بوده [است].(480)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

اکرم و اتقای ناس

‏پیغمبر اکرم برای اینکه اَتْقای ناس بود، اکرم ناس بود.(481)‏

‏14 / 12 / 57‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

اعرف خلق به بدء و ختم وجود

‏وقتی عبد شکور شود که ارتباط خلق را به حق و بسط رحمت حق‏‎ ‎‏را از اوّل ظهور تا ختم آن و ارتباط نعم را به یکدیگر و بدء و ختم‏‎ ‎‏وجود را علی ما هو علیه بداند. و معرفت آن برای خُلَّص اولیا، که‏‎ ‎‏اشرف و افضل آنها ذات مقدس نبی ختمی، صلّی الله‌ علیه و آله،‏‎ ‎‏است، رخ ندهد.(482)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

یکی از معانی ما اوذی نبیّ

‏پیغمبر اکرم عقده اش از همه بیشتر بود، برای اینکه آنچه او یافته‏‎ ‎‏بود، آنچه از قرآن در قلب او نازل شده بود، برای چه کسی بیان‏‎ ‎‏بکند، مگر آنکه رسیده [باشد] به مقام ولایت تامه. شاید یکی از‏‎ ‎‏معانی ما أُوذِیَ نَبِیٌّ مِثْلَ ما أُوذیتُ ـ اگر وارد شده باشد از‏‎ ‎‏رسول الله‌ ـ این باشد که یک آدمی که آنچه را باید برساند نتواند‏‎ ‎‏برساند؛ آنکه کسی را نیابد که به او آنچه یافته بگوید، تأثر دارد. ‏‎ ‎‏[خصوصاً] آنچه که او یافته بود، فوق همۀ آنها بود که سایرین یافته‏


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 425

‏بودند؛ و کسی که یافته است اموری [را] و میل دارد همه بیابند، و‏‎ ‎‏نتواند برساند، تأثر[ش چقدر است؟] آن پدری که می خواهد‏‎ ‎‏بچه اش شمس را ببیند، ولی بچه کور است، تأثرش چقدر‏‎ ‎‏است؟(483)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

مقام صبر عن الله‌

‏وامّا صبر عن الله‌؛ پس آن صبر مشتاقین و محبوبین جمال است که‏‎ ‎‏پس از ارجاع آنها به مملکت خود ناچار باید صبر کنند، و از جمال‏‎ ‎‏جمیل برای اطاعت خود او محجوب باشند، و این اشقّ مراتب‏‎ ‎‏صبر است. و شاید یک معنی «ما اُوذِیَ نَبِیٌّ مِثْلَ ما اُوذِیْتُ» همین‏‎ ‎‏باشد؛ زیرا هر چه محبّت و عشق زیادتر باشد، صبر بر مفارقت‏‎ ‎‏بیشتر است؛ چنانچه علیّ ـ علیه السلام ـ نیز گوید: «وَهَبْنِی صَبَرْتُ‏‎ ‎‏عَلی عَذابِکَ، فَکَیْفَ أصْبِرُ عَلی فِراقِکَ».‏‎[94]‎‏(484)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏

‏ ‏

‏ ‏

انتساب امور مورد عنایت خاص به رب محمد(ص) از سوی خداوند

‏از تفضّلات خداوند کریم است که تعلیم کند، انسان را آنچه‏‎ ‎‏ندانسته است. آن وجه آن است که خدای تعالی خلقت انسان و‏‎ ‎‏تعلیم او را به رَبّ محمّد ـ صلّی الله علیه و آله ـ نسبت داده، و رَبّ‏‎ ‎‏محمّد ـ صلّی الله علیه و آله ـ چنانچه در علم اسماء مقرّر است،‏‎ ‎‏اسم جامع اعظم است، و این اسم اعظم مبدأ خلقت انسان کامل‏‎ ‎‏است، و دیگر موجودات لیاقت مبدئیت این اسم را ندارند. و‏‎ ‎


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 426

‏خدای ـ تبارک و تعالی ـ از غایت تشریف علم و عظمت آن، خلقت‏‎ ‎‏او را نیز به رَبّ خاص به محمّد ـ صلّی الله علیه و آله ـ نسبت داده،‏‎ ‎‏و حق تعالی در مواردی که عنایت خاص به امری دارد، ربّ محمّد‏‎ ‎‏ـ صلّی الله علیه و آله ـ را ذکر می فرماید، چنانچه از مطالعه قرآن‏‎ ‎‏کریم و مراجعه به آیات شریفه که به این سیاق است، معلوم شود.‏

‏     چنانچه در آیه شریفه سوره «هود» فرماید: (‏مَا مِنْ دَابَّةٍ إلاَّ هُوَ آخِذٌ‎ ‎بِنَاصِیَتِهَا إنَّ رَبّی عَلَی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ‏)؛‏‎[95]‎‏ صراط مستقیم را به ربّ محمّد ـ‏‎ ‎‏صلّی الله علیه و آله ـ نسبت داده، و این علاوه بر تناسب مقام‏‎ ‎‏استقامت مطلقه با ربّ انسان کامل، به واسطه غایت عنایت به‏‎ ‎‏مطلوب، این اضافه مذکور شده.‏

‏     و نیز در آیه شریفه تحکیم فرماید:‏

‏     ‏(فَلاَ وَ رَبِّکَ لاَ یُؤْمِنُونَ حَتّی یُحَکِّمُوکَ)‎[96]‎‏... إلی آخره و در سوره حجر‏‎ ‎‏فرماید: (‏فَوَ رَبِّکَ لَنَسئَلَنَّهُمْ أجْمَعینَ)‎[97]‎‏، واین موارد، مورد عنایت خاص‏‎ ‎‏است.(485)‏

‏ ‏

‏*  *  *‏


کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 427

کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 428

  • . جهت کاملتر شدن این بحث به کتاب سیرۀ معصومین، بخش سوم و کتاب امامت و انسان کامل از انتشارات مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام مراجعه کنید. نیز، به همین کتاب فصول دوم و سوّم و نهم و دهم مراجعه شود.
  • درود و سلام بر اصل نورها و محرم سرّ اسرار، آنکه در غیب هویّت مستغرق گشته، و تمامی تعیّنات ما سوا از او محو گردیده است. ریشه بنیادین حقیقت خلافت و جان جانان منصب ولایت؛ آنکه در حجاب عزّ جلال مستور گشته، و خمیره اش با دست جلال و جمال سرشته شده، و تمامی رموز احدیّت را کشف نموده، مظهر جمیع حقایق الهی و آینه تمام نمای بزرگوار، سرور ما ابوالقاسم محمّد ـ صلی الله علیه و آله.
  • . اشاره به سوره نجم، آیات 8 ـ 9 : «ثم دنی فتدلی فکان قاب قوسین او ادنی».
  • . اشاره به سوره هود، آیه 112 : «فاستقم کما امرت».
  • درود و سلام بر مفتاح وجود و رابط میان شاهد و مشهود و باب الابواب غیب هویّت، آنکه ردای عما بر تن کرده، و حافظ حضرات خمس الهی است و آنکه [به حق] در آویخت و فقیر و نیازمند[او] شد و در امر او چنانچه مأمور بود پایداری ورزید؛ آغاز و انجام دایره[ی وجود] و [حلقۀ] آخرین و اولین زنجیره[ی هستی]، [یعنی] محمد ـ که درود خدا بر او و خاندان برگزیده اش از سوی خدا باد.
  • درود بر سید رسل و مرشد کل، آنکه از غیب وجود در عالم شهود ظهور کرد و دایره[ی هستی] را کامل نمود و انتهای آن را به اوّلش بازگرداند.
  • . «اول ما خلق الله روحی ـ یا نوری » عوالی اللئالی؛ ج 4، ص 99، «الجملة الثانیة»، ح 140 ـ بحارالانوار؛ ج 15، ص 24، «تاریخ نبیّنا» ، باب 1، ح 44.
  • . همان.
  • رسول الله ـ صلوات الله علیه و آله ـ صاحب[مقام] احدیّت جمع حقایق غیبیه و شهادتیّه، و ریشۀ بنیادین[همۀ ]مراتب کلیّه و جزئیه است، و نسبت ایشان به اتباعشان مثل نسبت اسم اعظم در حضرت جمع به سایر اسما و صفات است؛ بلکه ایشان اسم اعظم محیط بر سایر اسمای الهیّه در نشئه خلق و امر هستند.
  • . اصول کافی؛ ج 1، «کتاب التوحید»،« باب الارادة انّها ...» ، ح 4.
  • حقیقت محمّدیّه همان است که در همۀ عوالم، از عقل گرفته تا هیولی تجلّی نمود و عالم ظهور و تجلّی این حقیقت است و هر ذرّه از مراتب وجود، تفصیل این صورت است، و حقیقت محمّدیّه(ص) همان «اسم اعظم» است، و حقیقت خارجی آن عبارت از ظهور مشیّتی است که هیچ گونه تعیّنی ندارد و حقیقت هر [موجود ]صاحب حقیقتی و تعیّن هر متعیّنی از اوست: «خداوند همه چیز را به [واسطه] مشیّت، و مشیّت را به خود مشیّت آفرید.»     و این پیکرۀ وجودی به نام محمد بن عبدالله ـ صلوات الله علیه و آله ـ که از عالم علم الهی برای نجات زندانیان در بند عالم طبیعت به عالم ملک نازل شده، چکیده و مجمل آن حقیقت است، و تمام مراتب[وجود] به گونۀ پیچیده و پنهان ماندۀ به گونه انطوای عقل تفصیلی در عقل بسیط اجمالی، در او پیچیده و پنهان است.
  • «... و جامع میان آن دو در مرتبۀ دوم، عبارت است از «حقیقت انسانیّت» که به اعتبار غلبۀ حکم وحدت «حقیقت محمدیّه(ص)» نامیده می شود، و به اعتبار غلبۀ حکم تفصیل و «کثرت» همان «حضرت عما» می باشد...»     اینکه گفته: «به اعتبار غلبۀ حکم وحدت»؛ به نظر من حقیقت محمدیه ـ صلوات الله علیه و آله ـ صورت اسم «الله» است که جامع احدیت جمع اسماست، همچنان که جامع احدیت جمع اعیان نیز هست؛ امّا «عما» همان وجه غیبی قدسی اسم «الله» است، [یعنی] اسمی که از هرگونه کثرت و تفصیل منزه است.
  • اما «عرش ذات» و قرارگاه سلطنت ذاتی، همان اسم جامع احدی است و مقام واحدیّت و کثرات اسمایی به [وسیله ]آن ظاهر می شود، چنانچه «عرش صفات» عبارت است از عین ثابت احدی احمدی جمعی، که اعیان ثابته و صورت اسمای الهی به [سبب] آن ظاهر می شود.
  • . «خداوند نور آسمانها و زمین است»؛ (نور  /  35).
  • . جنود الهی و جنود ابلیسی.
  • بدانکه بهرۀ ملائکه از توحیدات ثلاثه و از تنزیه، به میزان بهرۀ انسان کامل از جمیع این مقامات نیست، بلکه هر یک از ملائکه دارای مقام معلومی است که از آن پیشتر نمی رود. پس، تعلیم در این نشئه به حسب استعداد ملائکه است که پیامبر گرامی ـ صلّی الله علیه و آله ـ بدان احاطه دارد؛ هم او که به تمام اشیا و نیز ترتیب تکمیل هر یک از عوالم و نشآت بر طبق قضای الهی عالم است.
  • . «و هرگز از سر هوای نفس سخن نمی گوید. سخن او چیزی جز وحی الهی نیست»؛ ( نجم  / 3ـ4).
  • . اشاره است به حدیثی که در شرح فصوص به پیغمبر(ص) نسبت داده شده است که اضافه شیر نوشیده را در خواب به خلیفۀ دوّم داده است. و حضرت امام در تعلیقه ص37ـ 38 می نویسند: «انّ رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ حیث یکون حقیقة الاسم الأعظم و المرآة الاتمّ لایمکن ان یفضل منه ما هو من نسخ العلم؛ پیغمبر اکرم ـ صلی الله علیه وآله ـ چون حقیقت اسم اعظم و آینۀ اتمّ است، ممکن نیست که چیزی از نسخ علم از وجود او زیادت کند.»
  • بدان ـ خدایت به راه راست هدایت فرماید ـ از آنجا که رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ متحقّق به تمام دایرۀ وجود است و مستجمع] جمیع] کمالاتی است که در همه عوالم غیب و شهود وجود دارد، و صاحب برزخیّت کلّیّه است، و مشیّت مطلقه و فیض مقدس است؛ [لذا ]هیچ کمال و وجودی خارج از حیطۀ کمال و وجود حضرتش نیست، و اوست کلّ الوجود ظلّی، و کلّ او وجود است، و هیچ وجود و کمال وجودی ای خارج از وجود و کمال وجود حضرتش نیست تا اضافی و زیاده محسوب شود و فیوضات وجودی و کمالی که از حضرتش به ماسوا می رسد به نحو تجلّی و تشأن است نه به طریق فضل و زیادت. بله، اضافۀ بر وجود [و غیر آن] تعیّن و عدم است و در [مورد] کمالات نیز، اضافه [چیزی] از سنخ امور متقابل] و متضاد با[ آنهاست.
  • . هود  /  56.
  • . حدید  /  3.
  • «و اتصال حروف ماقبل به آن، و اتّصال آن به ماقبلش در دیگر اسما مستلزم این نیست که این ]نام] تماماً از حروف اتّصال] تشکیل شده] باشد.»     اینکه گفته: «و اتصال حروف ما قبل» الخ: چون اتصال به ماقبل، همان اتّصال به حقیقت غیبیّه ای است که هر جنبنده ای بدان متّصل است، «و هیچ جنبنده ای نیست مگر آنکه زمامش به دست اوست» ویا [اتصال به ماقبل ]عبارت است از اتصال به حق، به مقام اسمایی او که این امر، کمال عبد است و موجب انقطاع از مابعدش می گردد. و اگر انقطاع از حروف مابعد نبود به ماقبلش متّصل نمی گردید.     و امّا مقام محمّدی، و آن عبارت است از مقام برزخیّت کبرا و مقام جمع کنندۀ وحدت و کثرت، و جامع حق و خلق، «و اوست اوّل و آخر و ظاهر و باطن»، و «نام محمّدی» ایشان، ملکی است و از این رو حروف اتّصال در آن بیشتر به کار رفته، و نام «احمدی» حضرت، ملکوتی است؛ و لذا در احاطۀ حروف انفصال قرار گرفته است. و در اینکه حرف اتصال[د] در پایان نام «محمّدی»(ص) ایشان به کار رفته سرّ، بلکه اسراری نهفته است.
  • پیامبر ما ـ صلوات الله علیه و آله ـ صاحب مقام «تشبیه و تنزیه» بود و جمع میان این دو برای ایشان، [ به صورت ]مقام بود، به خلاف دیگر پیامبران ـ علیهم السلام ـ چرا که آن حضرات صاحب مقام نبودند بلکه [جمع تشبیه و تنزیه ]برای آنان به صورت «حال» بود.
  • . نجم  /  9.
  • جمع میان «جمع» و «فرق» جز با عدم احتجاب «جمع» از «فرق» و بالعکس حاصل نمی گردد و این چیزی است که جز در کشف سوّم، که پس از این ذکر خواهد شد به دست نمی آید، و آن عبارت است از کشف تام محمّدی ـ صلی الله علیه و آله ـ که صاحب برزخیّت کبرا بوده، به [مقام] «قاب قوسین أو أدنی» رسیده است.
  • برزخیّت آن حضرت ـ صلی الله علیه و آله ـ عبارت است از اعتدال میان افراط و تفریط و قیام به مقام کثرت و وحدت، چنانچه حضرتش ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: «برادرم موسی چشم راستش نابینا بود و برادرم عیسی چشم چپش، و من صاحب دو چشم[بینا] هستم»؛ و نیز برزخیت حضرت عبارت است از خروج حضرت از هر دو کفر و داخل شدن ایشان در توحید تام و خروج از همۀ اقسام کفر و شرک.
  • . قدر  /  1.
  • «پس، عالم به وجود او کامل شد؛ یعنی وقتی که این وجود جامع ایجاد شد، عالم[ به واسطه] وجود خارجی او کامل شد و به اتمام رسید؛ چرا که او روح عالم و مدبّر و تصرّف کنندۀ در آن است و شکی نیست که کمال جسم بدون] وجود یافتن] روح که مدبّر جسم و نگهدارنده و حافظ آن از آفتهاست، حاصل نمی شود. و امّا عالم و نشئۀ عنصری او در وجود عینی، متأخّر واقع گردید... تا آخر مطلب»     دربارۀ این گفته: «امّا نشئۀ عنصری اش متأخّر واقع گردید»، من معتقدم که متأخّر واقع شدنش به اعتبار زمین هفتم[ از زمینهای هفتگانه] بودن و پایین ترین پایینها قرار داشتنش است. پس، چون در [درون] همۀ حجابها قرار گرفت، امکان پاره نمودن حجابها برایش فراهم آمد؛ فلذا او آخر الاخرین است، چنانکه اوّل الاوّلین نیز هست و به همین دلیل به نهایت همۀ نهایتها و غایت همۀ غایتها رجوع می نماید. پس، اوست آن فرو آمده از [مقام] غیب هویت به عالم شهادتِ مطلق، و اوست لیلة القدر، که می تواند با ظهور«روز قیامت» در وجودش، از تمامی حجابها خارج شود؛ و او خود«روز قیامت» است. بنابراین، مستور شدن نور احدی در [پس پردۀ] تعیّن احمدی ـ صلوات الله علیه و آله ـ همان «لیلة القدر» است و شاید این فرمودۀ خداوند که: «ما آن را در شب قدر نازل کردیم» اشاره ای می باشد نهانی به همین مطلب؛ و «روز قیامت» عبارت است از طلوع نور حق از ورای حجاب اقربش.
  • . «یاد کن هنگامی را که فرشتگان گفتند: ای مریم، خداوند تو را به کلمه ای از جانب خود، که نامش مسیح، عیسی بن مریم است مژده می دهد، در حالی که او در دنیا و آخرت آبرومند، و از مقرّبان درگاه خداست»؛ ( آل عمران  /  45).
  • در اینجا، «منظور از «رحمت»، «وجود» نیست. زیرا «قلب» وسیعتر از وجود نیست.     اینکه گفته: «زیرا قلب وسیعتر از وجود نیست» بنابر زبان عمومی است، وگرنه سعۀ قلب، بیش از سعۀ وجود است؛ زیرا منظور از وجود همان «وجود منبسط» است و قلب ختمی وسیعتر از آن است؛ چون حضرتش به مقام «او ادنی» رسید که این مقام، مقام اتصال به احدیّت است.
  • . نجم  /  9.
  • . بقره  /  148.
  • «[قلب] قلب نامیده می شود به خاطر دگرگونی اش بین عالم عقلانی محض و عالم نفس منطبع و [نیز به سبب ]دگرگونیهایش در وجوه پنجگانۀ قلب به سوی عوالم کلیّۀ پنجگانه.»     [درباره] اینکه گفته: «وجوه پنجگانۀ قلب»، یکی از آنها، وجهی است که با آن با حق روبه رو می شود و این همان وجه خاصّ هر شی ء نسبت به حق تعالی است که در فرمودۀ خداوند به آن اشاره شده: «هرکس را راهی است به سوی حق که بدان راه یابد.» و دوّمین وجه آن است که با آن با عالم مجرّدات و ارواح روبرو می شود و سوّمین آنها، آن است که به وسیلۀ آن به عالم مثال روی گردانده می شود، و چهارمین وجه قلب آنی است که با آن، با عالم شهادت روبه رو شوند و پنجمین وجه، وجهی است که بدان به مقام احدیّت جمع روی کنند، و قلب مختصّ به این مرتبه همان قلب تقی نقی است که دارای نقطۀ وسطیّت بین اسمای ظاهر و باطن می باشد و از احکام و اوصاف آن محجوب و مستور نیست.
  • . «نزد پروردگارم شب را به صبح می رسانم. او غذایم می دهد و سیرابم می کند»؛ وسائل الشیعه؛ ج 7، ص 388 (با اندکی اختلاف) صحیح بخاری؛ ج 4، ص 251، «کتاب التمّنی».
  • . «مرا با خدا حالتی است که هیچ ملک مقرّب و پیامبر مرسلی را توان آن نیست»؛ عوالی اللئالی؛ ج 4، ص 7، حدیث 7 و بحارالانوار؛ ج 18، ص 360، «کتاب تاریخ النبی»، «باب اثبات المعراج».
  • . «پس، زمان وعدۀ پروردگارش چهل شب تمام شد»؛ (اعراف  /  142).
  • . طه  /  12.
  • ... امّا تجلی از جنبۀ اطلاق و احدیّت، همۀ تعینات را فانی می سازد و هیچ اشاره و اسمی باقی نمی ماند مگر در هنگام صحو بعد المحو و این همان مقام «أو ادنی» است که بعد از صحو بدان اشاره فرموده که : «من با خداوند حالت یا وقتی دارم الخ» و این تجلی به «اطلاق» و«احدیت» برای کمّل در برخی از حالات سلوک، و برای حضرت ختمی مرتبت در همۀ حالات و برای همۀ مردم به هنگام قیامت کبرا رخ می دهد.
  • . «بندگی خداوند جوهری است که باطنش ربوبیت می باشد»؛ مصباح الشریعة؛ باب 100.
  • . «منزه است آن خدایی که بنده اش را [شبانگاه] سیر داد»؛  اسرا  /  1.
  • . «منزه است آن خدایی که پیامبرش را با نردبان عبودیت مطلقه سیر داد».
  • . طه  /  1ـ2.
  • . همان.
  • . علل الشرایع؛ ج 2، ص 312، باب 1، ح 1.
  • . مستدرک الوسائل؛ «کتاب الصلوة»، «ابواب افعال الصلوة»، ج 4، ص 100، باب 2، ح 17.
  • . «و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی»؛ ( انفال  /  17).
  • . «همانا رسولی از خودتان برایتان آمد که آنچه شما را به سختی می اندازد بر او سخت دشوار است، بسیار هواخواه شما و بر مؤمنان دلسوز ومهربان است»؛ (توبه  /  128)
  • . «ای رسول ما، تو چنان در اندیشه هدایت خلقی که خواهی جان عزیزت را از غم اینکه ایمان نمی آورند، هلاک سازی»؛ (شعرا  /  3).
  • . «ای رسول نزدیک است که تو اگر امت به قرآن ایمان نیاورند، جان عزیزت را از شدت حزن و تأسف بر آنان هلاک سازی»؛ (کهف  /  6).
  • . «محمد ـ صلوات الله علیه و آله ـ فرستادۀ خداست و کسانی که با اویند بر کفّار بسیار شدید و سختگیر و در میان خود بسیار مهربانند»؛ (فتح  /  29).
  • . «تو نمی توانی هر که را میل داری راهنمایی و هدایت کنی»؛ ( قصص  /  56).
  • . کهف  /  6.
  • . منظور مرتبه غلبه عقل بر تمام قواست.
  • . «و اِنَّک لَعلی خُلُقٍ عَظیمٍ. براستی که تو را خویی والاست»؛ ( قلم / 4).
  • . «کان خُلقه القرآن. خلق آن حضرت[به نیکویی] قرآن بود»؛ مسند احمد بن حنبل؛ ج 6، ص 91 ، 163.
  • . مکارم الاخلاق؛ ص12، فصل دوّم ـ بحارالانوار؛ ج 16، ص 226، «تاریخ نبیّنا(ص)»، «باب مکارم اخلاقه»، ح 34.
  • . بحارالانوار؛ ج 16، ص 229، «تاریخ نبینا ص»، «باب مکارم اخلاقه و سیره» ، ح 35.
  • . اشاره است به حدیث: «... وَ هَبَطَ مع جَبْرَئیلَ مَلَکٌ لَمْ یَطإ الأرْضَ قَطُّ ، مَعَهُ مَفاتیحُ خَزائنِ الاَرْضِ. فَقالَ: "یا مُحَمَّدُ، إنَّ رَبَّکَ یُقْرئُکَ السَّلامَ وَ یَقُولُ هذِهِ مَفاتیحُ خَزَائن الاَرْضِ؛ فَإنْ شِئْتَ فَکُنْ نَبیّاً عَبْداً؛ وَ إنْ شِئْتَ فَکُنْ نبیّاً مَلِکاً" فَأَشارَ إلَیْهِ جَبْرَئیلُ(ع): " أَنْ تَواضَعْ یا مُحَمَّدُ." فَقالَ: "بَلْ اَکُونُ نَبیّاً عَبْداً". ثُمَّ صَعِدَ إلَی السَّماءِ... ؛ و یکی از فرشتگان الهی که هرگز به زمین فرود نیامده بود با جبرئیل به زمین آمد، و با او کلیدهای گنجهای زمین بود، و به پیغمبر گفت: "ای محمد، پروردگارت بر تو سلام کرد و فرمود این کلیدهای گنجهای زمین است، اگر خواهی پیامبری بنده باش و اگر خواهی پیامبری دارای مُلک و سلطنت باش. "پس جبرئیل اشاره کرد که "یا محمد فروتنی کن. "پیامبر گفت: "من پیامبری بنده خواهم بود"، فرشته به سوی آسمان رفت...»؛ امالی صدوق؛ مجلس 69، ح 2.
  • رؤیا، برحسب حال خواب بیننده متفاوت است؛ و امّا خوابهای رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ از سنخ تمثّلات حقایق غیبی در عالم خیالِ غیرِ مشتغل از حضرات حقایق است، برخلاف خوابهای دیگر مردم.
  • . «و چه چیز تو را به عظمت این شب آگاه خواهد کرد؟»؛ ( قدر  /  2).
  • . «شب قدر از هزار ماه ارجمندتر است»؛ ( قدر  /  3).
  • . «برای کسی که با حضور [و توجه کامل] گوش فرا دهد»؛ اقتباس از سوره ق، آیه 37.
  • . «ای موسی، هرگز مرا نخواهی دید»؛ (اعراف  /  143).
  • . «پس، چون پروردگار او بر کوه تجلّی کرد، آن را از هم فروپاشید و موسی مدهوش بیفتاد»؛ (اعراف  /  143).
  • . مثنوی مولوی؛ دفتر اول، ص 38.
  • . جامع الاسرار و منبع الانوار؛ ص 10.
  • . نجم  /  8 ـ 9.
  • . بحارالانوار؛ ج 69، ص 49؛ «کتاب الایمان و الکفر»، «باب فضل الفقر و الفقراء» ، ش 58.
  • . من لایحضره الفقیه؛ ج 2، ص 374، زیارت جامعه.
  • . همان.
  • . بحارالانوار؛ ج 99، ص 107، دعای ندبه با اندکی اختلاف.
  • در نوع بشر [هیچ کس] کاملتر از پیامبر ما ـ صلی الله علیه و آله ـ نیست، چنانچه این [حقیقت] مشهودِ پیشوایان کشف و معرفت، و منقول از معدنِ حکمت و رسالت است و از کلام خداوند ـ که یاور اصحاب قلوب و راسخان است ـ [نیز همین معنا ]برمی آید؛ و از جمله شواهد از کتاب خدا قول حق تعالی است آنجا که از معراج حضرت رسول ـ صلّی الله علیه و آله ـ حکایت می کند که: «سپس نزدیک شد و نزدیکتر شد، تا اینکه [فاصله اش] به قدر دو سر کمان یا کمتر شد»، «تدلّی» همان «حقیقت فقر» است که در[این] کلام حضرت ـ صلی الله علیه و آله ـ : «فقر مایۀ فخر من است» بدان اشاره گردیده، و همان مقام «برزخیّت کبرا» و «هیولویّت مطلقه» است؛ و مقام «او ادنی» استهلاک حضرتش در احدیّت و زوال حکم واحدیّت است.     و از جملۀ این شواهد در کلمات حاملان وحی و نبوّت عباراتی است که در زیارت جامعه آمده مانند: «خداوند با شما آغاز [وجود] کرد و با شما[وجود را] به انتها می رساند»، و:«روحهای شما در روحها و نفسهایتان در نفوس[جاری است]»، و: «شمایید ریسمان اتصال میان آسمان و زمین» و قسمتهای دیگر زیارت و خبرهای نقل شده از طریق آن حضرات ـ علیهم السّلام ـ که در حد استفاضه و بلکه تواتر است.     پس، چون آنچه گفتیم را دانستی و بدانچه تلاوت کردیم ایمان آوردی، سرّ اینکه حضرت ـ صلّی الله علیه و آله ـ ابوالبشر و آدم حقیقی است، بر تو آشکار خواهد شد. نیک بیندیش.
  • . عیون اخبار الرضا ـ علیه السلام ـ ؛ ج 1، ص204، «الباب السادس والعشرون»، ح 22. متن کامل حدیث در کتاب مصباح الهدایه حضرت امام(ره)، ص 73 ـ 74 آمده است.
  • . بحارالانوار؛ ج 15، ص 15، «تاریخ نبینا(ص)» ،«الباب الاول»، ح 19 و ج 25، ص 22، «الباب الاول من ابواب خلقهم و طینتهم و ارواحهم»، ح 38 ـ اسرار الشریعه واطوار الطّریقه؛ ص 94.
  • بدانکه این فرمایش پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله : «خداوند هیچ مخلوقی برتر از من نیافریده» اشاره به برتر بودن حضرت ـ صلی الله علیه و آله ـ در مقام«تعیّن خلقی» دارد؛ چرا که آن حضرت(ص) در عالم خلق، نخستین تعیّن و نزدیکترین آنها به اسم اعظم ـ که امام ائمۀ اسما و صفات است ـ بود؛ امّا با در نظر گرفتن مقام «ولایت کلیّۀ عظما»ی ایشان، و مقام برزخیّت کبرا و هیولویّت اولای آن حضرت که از آن به «دنی فتدلّی» و «وجود انبساطی اطلاقی» و«وجه دائم باقی» تعبیر شده که همۀ وجودها و تعیّنات در آن مستهلک شده و تمامی رسوم و نشانه ها در آن مضمحلّ و نابود گردیده است، [اساساً] نسبتی میان ایشان و هیچ موجود دیگر وجود ندارد،[و این] به دلیل احاطۀ قیّومیّۀ ایشان بر تمامی نورها و سایه ها است.     پس، [تعبیر] «اکرم بودن و برتر بودن» در این مقام صحیح نیست؛ [زیرا اساساً طرفی برای مقایسه وجود ندارد] و اوّلیّت و آخریّتی متصوّر نیست، بلکه حضرت(ص) اوّل است در عین آخر بودن، و آخر است در عین اوّل بودن؛ ظاهر است به همان گونه که باطن است و به همان نحو که ظاهر است پوشیده و نهان است، چنانچه خود فرمود: «ماییم پیشینیان نخستین».
  •  حضرت علی ـ علیه السّلام ـ فرمود: "گفتم: ای رسول خدا تو برتری یا جبرئیل ـ علیه السلام؟" فرمود: "یا علی، خداوند تبارک و تعالی انبیای مرسل خود را بر ملائکۀ مقرّب برتری بخشید و مرا بر جمیع انبیا و مرسلین برتری داد."     سؤال از برتری ایشان بر جبرئیل ـ علیه السّلام ـ در واقع پرسش از [افضلیّت ایشان] بر همۀ ساکنان عالم جبروت است و علّت اینکه از جبرئیل نام برده شده، یا به دلیل مقام عظیم وی در میان دیگر فرشتگان است و یا به این دلیل است که ذهنها بیشتر متوجّه او بوده نه سایرین؛ و خلاصه اینکه سؤال] مذکور] فقط در مورد جبرئیل ـ علیه السلام ـ نیست و به همین دلیل حضرت رسول ـ صلی الله علیه و آله ـ پاسخ خود را با بیان فضیلت خود بر همه ملائک ایراد فرمودند، و باید دانست که این فضیلت یک برتری تشریفاتی صوری و قراردادی مانند برتری سلطان بر رعیّت نیست، بلکه فضیلتی حقیقی و وجودی و کمالی است که از احاطۀ تام و سلطنت قیّومی ایشان سرچشمه گرفته، که ظل و سایۀ احاطه ای است که حضرت اسم الله اعظم بر دیگر اسما و صفات دارد، چرا که سایر اسما و صفات، از شئون و صورتها و مظاهر و انوار اویند.     پس همان طور که شرافت اسم اعظم الله ـ که محیط بر سایر اسما است ـ و نیز [برتری] سایر اسما نسبت به یکدیگر، اعتباری و تشریفاتی نیست، در مورد [برتری و شرافت] مربوب اسمای محیطه که نبی هر عصر است و خصوصاً پیامبر ما ـ صلوات الله علیه وآله ـ که ... مربوب امام ائمه اسما و صفات است نیز به همین ترتیب است.
  • . مناقب ابن شهر آشوب؛ ج 1، ص 214 ـ بحارالانوار؛ ج 16، ص 402، «تاریخ نبیّنا»، باب 12، ح 1 ـ مسند احمد بن حنبل؛ ج 1، ص 281.
  • اینکه مؤلّف ـ قدس سره ـ گفته: از آن جمله است روایت: «آدم و دیگران زیر پرچم منند.»     [زیر پرچم پیامبر بودن] به این دلیل است که مقام حضرت رسول ـ صلوات الله علیه و آله ـ مقام اطلاق مشیّت و ولایت کلی اصلی هیولائیۀ اوّلیّه است، در حالی که مقام انبیای دیگر، مقام تقیید مشیّت و ولایت جزئی تبعی، و ]به منزله [صورت هیولاست؛ و مقیدها ]همواره [مظاهر مطلقند و جزئیّات، تابشگاه نور و محلّ ظهور آن.
  • . المقدّمات من کتاب نصّ النصوص؛ سید حیدر آملی(ره)، ص 169 ـ الانسان الکامل؛ شیخ عبدالکریم جبلی، ص 132.
  • . عوالی اللئالی؛ ج 4، ص 7 ـ بحار الانوار؛ ج 55، ص 39، «کتاب السماء و العالم»، «باب العرش والکرسی و حملتها»، ح 61 ـ محجة البیضاء؛ ج 5، ص 28، «کتاب شرح عجائب القلب» (با اندکی اختلاف).
  • . فیه مافیه؛ ص 48.
  • . علم الیقین؛ ج 1، ص 57 ـ اصول کافی؛ ج 2، ص 529، «کتاب الدّعاء»، «باب القول عند الاصباح والامساء»، ح 20 (عبارت به شکل: سبقت رحمتک غضبک آمده است).
  • قلوب اولیا و سالکین، آینه های تجلیات حق و جایگاه ظهور اوست، چنانچه خداوند فرموده: «ای موسی، زمین و آسمان گنجایش مرا ندارند؛ امّا قلب بنده مؤمنم گنجایش مرا دارد.»     آری، قلبها از حیث بروز تجلیات] الهی] در آنها، مختلف و متفاوتند. گاه قلب، «قلب عشقی و ذوقی» است که پروردگار در آن به جمال و حسن و بها تجلّی می فرماید و گاه «قلب خوفی» است که پروردگار به جلال و عظمت و کبریا و هیبت در آن تجلی می فرماید و دیگر، قلب ذو وجهتین است که پروردگار در آن به جمال و جلال و صفات متقابل و یا به اسم جامع اعظم تجلی می فرماید. و این مقام به خاتم الانبیاء و اوصیای ایشان ـ علیهم السلام ـ اختصاص دارد.     پس، خداوند برای هر یک از اولیا ـ علیهم السلام ـ به اسمی که با حال آن ولیّ حق تناسب دارد تجلی می فرماید: گاه به صفت جلال مانند[تجلی بر] شیخ الانبیاء والمرسلین ـ صلوات الله علیه و علیهم اجمعین ـ زیرا خداوند، به سبب استغراق حضرتش در بحر عشق الهی و شیفتگی ایشان نسبت به نور جمال خداوندی، از ورای جلال، به «جمال» تجلی نمود و به همین سبب حضرت به «خلّت»[ و دوستی حق تعالی] اختصاص یافت، و مانند حضرت یحیی ـ علیه السلام ـ که قلبش خاضع و خاشع و در [حال] قبض بود، لذا خداوند به صفت جلال ، از [جمله] عظمت و کبریا و قهر و سلطنت تجلی فرمود. گاه نیز خداوند به «جمال» تجلی فرماید چنانکه بر حضرت عیسی ـ علیه السلام ـ تجلی نمود؛ وبه همین دلیل هم بود که وقتی حضرت یحیی ـ علیه السّلام ـ ایشان را خندان دید و با عتاب بر او اعتراض نموده گفت: «گویا که آن جناب خود را از مکر و عذاب خدا در ایمنی یافته است.» به او پاسخ داد: «گویا که آن حضرت از فضل و رحمت حق ناامید گشته است.» و به آن دو بزرگوار ـ علیهما السلام ـ وحی شد: «محبوبترین شما نزد من آنی است که بر من خوش گمانتر باشد.»     پس، خداوند بر حضرت یحیی ـ علیه السلام ـ به مناسبت] حال] قلب و نشئۀ خاصش به قهر و سلطنت تجلی فرمود و لذا ایشان به آن ترتیب اعتراض نمود؛ امّا حضرت عیسی ـ علیه السلام ـ که خداوند به مقتضای نشئه و مقام ایشان به لطف و رحمت بر او تجلی فرموده بود آنگونه پاسخ داد، و وحی خدای متعال به اینکه محبوبتر شما دو تن، نزد من آن است که بر من حسن ظن بیشتری داشته باشد، به مناسبت تقدم رحمت بر غضب و اینکه محبت الهی ابتدئاً در مظاهر جمال تجلی می نماید می باشد. چنانکه در روایات آمده: «ای آنکه رحمتش بر غضب پیشی گرفته است».
  • . وللتمکن بهذا المقام وانمحاء التلوین وردت الآیة الشریفة: «فَاسْتَقِمْ کَمَا اُمِرتَ» (هود / 112؛ شوری / 15). و قال النبی ـ صلی الله علیه و آله : «شیبتنی سورة هود»، قیل: لمکان هذه الآیة. (علم الیقین؛ ج 2، ص 971 ـ مجمع البیان؛ ذیل هود / 112) و ان قال شیخنا العارف الکامل الشاه آبادی ـ ادام الله ظله ـ : ان قوله ـ صلی الله علیه و آله ـ ناظر الی ان استقامة الامة ایضاً من استقامته، و کانت مأمورة بها لرسول الله ـ صلی الله علیه وآله ـ لکونهم من فروع شجرة النبوة.» منه عفی عنه.     به سبب تمکن در این مقام و محو و فانی شدن تلوین بود که آیه شریفۀ«چنانکه فرمان داده شدی استقامت بورز» نازل شد و پیامبر ـ صلوات الله علیه و آله ـ فرمود: «سورۀ هود مرا پیر کرد.» و گفته اند[فرمودۀ حضرت (ص)] باتوجه به مفاد این آیه بود. گرچه شیخ ما، عارف کامل جناب شاه آبادی ـ ادام الله ظله ـ فرمود: «فرمایش پیامبر(ص) ناظر بر این است که استقامت امت نیز جزء استقامت آن حضرت است، و رسول خدا مأمور به استقامت امت نیز می باشد؛ زیرا امت به منزلۀ شاخساران درخت نبوتند (از حضرت امام ـ رضوان الله تعالی علیه ـ ).
  • قلب سالک هنگامی که پروردگارش به یک یک اسما بر او تجلی فرمود، و مقام هر اسم خاص در او به تحقق پیوست قابل و پذیرای تجلی حق به اسم جامع می گردد، اسمی که تمامی شئون الهی و جبروت و سلطان حق در او[جمع] است و این تجلی اولاً[تجلی] به وحدت جمعی و کثرت در وحدت و ثانیاً [تجلی ]به کثرت تفصیلی و بقای بعد از فنا و وحدت در کثرت خواهد بود... با [تحقق] این مرتبه، مراتب به پایان می رسد و این، آخرین مرتبه از مراتب سیر الی الله، و همان«سفر چهارم» که بقای بعد از فنا پس از استهلاک تام است، می باشد.     پس، حفظ حضرات و تمکّن در مقام جمع و تفضیل، و وحدت و کثرت از بالاترین مراتب انسانیت و کاملترین مراحل سیر و سلوک به شمار می رود و حقیقت این مقام برای هیچ یک از اهل سلوک و ارباب معرفت، جز رسول مکرم ما ـ صلوات الله علیه و آله ـ و خاندان بزرگوارش، که نور علم و معرفت را از مشکات منور ایشان برگرفته اند و سلوک و طریقت را از مصباح ذات و صفات آن بزرگوار آموخته اند، واقع نمی گردد.
  • . اشاره به برتری حضرت ابراهیم بر حضرت آدم ـ علیهما السّلام ـ به دلیل اینکه او با خطاب «نری ابراهیم ملکوت...» مورد اشاره قرار گرفته؛ ولی حضرت آدم با خطاب«علّم آدم الاسماء...». متن کامل در فصل هفتم بحث پیرامون حضرت ابراهیم آمده است.
  • . نصر  /  1.
  • «سپس آنان را با معجزات و نصرتی که پایداری جانهای سخت و شمشیرهای برّانشان متضمّن آن است، تأیید فرمود.»     این نصرت همان «فتح مطلقی» است که در آیۀ شریفه «اذا جاء نصرالله والفتح» بدان اشاره شده است، و فتوحات بر سه قسم است: فتح قریب و فتح مبین و فتح مطلق، و فتح مطلق به صاحب ولایت مطلقه اختصاص دارد و رسولان دیگر به تبع، و نه اصالتاً، بهره ای از آن دارند؛ ولی دو فتح پیشین مختصّ حضرت رسول ـ صلی الله علیه و آله وسلّم ـ نیست.
  • حفظ مقام کثرت در وحدت و وحدت در کثرت برای هیچ یک از انبیا و مرسلین میسر نشده است جز خاتم ایشان ـ صلوات الله علیه و آله ـ بالاصاله و اولیای مکرمش به تبعیت [از آن بزرگوار] درود و سلام خداوند بر حضرت ختمی و خاندان بزرگوارش.
  • قرب فرایض پیش از قرب نوافل حاصل نمی گردد؛ و«قرب نوافلی» عبارت است از فنا و استهلاک اسما و صفات که [در نتیجۀ آن] حق، گوش و چشم و دست او می گردد؛ و «قرب فرایضی» عبارت است از استهلاک کلّی ذاتی و صفاتی که ابقای عبد در پاره ای از اوقات را در پی دارد و [در نتیجۀ آن] عبد گوش و چشم حق می گردد.     پس [بدانکه] ولایت کلّیّه و ظهور برزخیّت کبرا تنها پس از قرب فرایض حاصل می شود و این قرب است که غایت معراج صعودی پیامبر ما ـ صلی الله علیه و آله ـ می باشد؛ که برای سایر انبیا بجز آن حضرت، حاصل نمی شود مگر به تبع، نه بالاصالة.
  • . «رو به سوی کسی کردم که آسمانها و زمین را آفرید.»؛ (انعام  /  79).
  • . نجم  /  8 ـ 9.
  • . الجامع الصغیر؛ ج 2، ص 144، بدون لفظ «مثل» ـ بحارالانوار؛ ج 39، ص 56، «کتاب تاریخ امیرالمؤمنین»، باب 73، ح 15.
  • . «گیرم ای خدای من، بر عذابت صبر نمایم، چگونه می توانم بر دوری تو صبر کنم؟»؛ اقبال الاعمال؛ ج 3، ص 8 ـ 331، دعای کمیل.
  • . «هیچ جنبنده ای نیست مگر اینکه او مهار اختیارش را در دست دارد. براستی پروردگار من به راهی راست است»؛ (هود  /  56).
  • . «ولی چنین نیست، به پروردگارت قسم که ایمان نمی آورند مگر آنکه تو را در مورد آنچه میان آنان مایۀ اختلاف است داور گردانند...»؛ (نساء  /  65).
  • . «پس سوگند به پروردگارت که از همۀ آنان خواهیم پرسید»؛ ( حجر /  92).