سیمای پیامبر (ص) در اندیشۀ امام خمینی

سیمای پیامبر(ص) در اندیشۀ امام خمینی

 

 ف. مصباحی

‏ ‏

‏باز خرداد، ماه غم و اندوه آمد؛ در نیمۀ خرداد که ماه، تیرگی شب را با قرص صورتش مهتابی کرد، پیر ما، با دلی آرام و روحی مطمئن به دیار یار شتافت و پیروان طریقتش را در پیچ و خمهای پرخطر طریق سلوک به غربت گذاشت.‏

‏این بار سالروز هجرتش را در حالی به سوگ می نشینیم که ملکوتیان و خاکیان غم اندوهبار معراج خاتم نبوت(ص) را بر دوش می کشند. تقارن این معراج با آن عروج ما را بر آن داشت که سیمای مرادش را در اندیشۀ تابناک او جستجو کنیم تا موجی از آن دریای بیکران را به تصویر کشیم.‏

‏می دانیم یکی از مهترین روشهای تربیتی، روش الگویی است، زیرا تأثیر الگو در شکل گیری رفتار و منش تربیت شونده بسیار زیاد است. قرآن کریم از این شیوه استفاده نموده و با بیان و تکرار قصه ها و سرنوشت افراد، به معرفی انسان کامل و توصیف ویژگیهای انسان ملکوتی، پرداخته است؛ امام خمینی(س) نیز با تأسی از قرآن، الگوی مناسب در طریق سعادت را چنین معرفی می کند: ما چون نبی اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ را هادی طریق یافتیم و او را واصل به تمام معارف می دانیم باید در سیر ملکوتی بی چون و چرا تبعیت او کنیم.‏‎[1]‎

‏در نگرش انسان شناسی امام که برگرفته از اسلام است، انسان موجودی است که از نظر جسمی، ریشه در خاک دارد و از نظر روحی منشأش خداست و همان طور که قرآن می فرماید:‏

‏«لقد خلقنا الانسان من سلالةٍ من طین»‏‎[2]‎‏ و یا «فاذا سویَتُهُ و نفحتُ فیه من روحی فعقوا له ساجدین»‏‎[3]‎‏ وجود دو بعد مادی و معنوی، همچنین اراده و اختیار در انسان باعث شده است که اولاً، انسان ذاتاً نامحدود و قابلیت تبدیل شدن به پست‏‏ ‏‏ترین موجودات و یا لیاقت رسیدن به عالیترین مقام در میان همه موجودات جهان هستی را دارا باشد و ثانیاً، به واسطۀ احتجاب به طبیعت، اشتغال به کثرت، دلبستگی به دنیا و حُجُب دیگر، برای تشخیص کمال و هدایت به سوی آن، ‏


حضورج. 31صفحه 102
‏ نیازمند «اسوۀ حسنه» است. به عقیدۀ امام خمینی اسوۀ حسنه باید دارای ویژگیهای ذیل باشد:‏

‏1 ـ در کمال، جلال، جمال و همۀ صفات نامحدود و ظلّ اقدس الهی باشد تا بتواند از عالم و همه چیز برداشت صحیح داشته باشد؛‏

‏2 ـ آراسته به نور، طهارت و سعادت باشد. قلبش نور حق باشد و جز حق در آن تصرف نکند.‏

‏امام خمینی در این مورد می فرماید:‏

‏«اینهایی که با قدم معرفت می روند بالا، تا برسند به آن جایی که ذات بتمامه ـ البته نه اینکه ذات، بلکه جلوۀ ذات ـ در قلب جلوه کند. نه در این قلب، آن قلبی که قرآن در آن وارد می شود، آن قلبی که مبدأ وحی است، آن قلبی را که جبرئیل را منزل می کند در آن قلب، آن جلوه ای که می شود، یک جلوه ای است که تمام جلوه ها را دارد، هم خودش اسم اعظم است، هم متجلی اسم اعظم، اسم اعظم خود اوست. «نحنُ الاسماءُ الحُسنی»‏‎[4]‎‏ و اسم اعظم خود رسول الله است، اعظم اسماست در مقام تجلی.»‏‎[5]‎

‏برای اقتدای به این اسوۀ حسنه و تبعیت از او لازم است راه و روش او را بشناسیم. امام خمینی با استناد به فرمایش رسول الله(ص)، یعنی «قولوا لااله الا الله تفلحوا»، راه رستگار شدن از نگاه پیامبر اسلام(ص) را توحید معرفی می کند و می فرماید: پیغمبر اسلام ‏


حضورج. 31صفحه 103
‏می خواست در تمام دنیا وحدت کلمه ایجاد کند. می خواست تمام ممالک دنیا را تحت یک کلمه توحید قرار بدهد،‏‎[6]‎‏ اصل توحید به ما می آموزد که انسان، تنها در برابر ذات اقدس حق باید تسلیم باشد و از هیچ انسانی نباید اطاعت کند، مگر اینکه اطاعت او اطاعت خدا باشد. بر این اساس هیچ انسانی هم حق ندارد انسانهای دیگر را به تسلیم در برابر خود مجبور کند و جامعه و ملتی را از آزادی محروم نماید، برای او قانون وضع کند، رفتار او را بنا به درک و شناخت ناقص خود و یا بنا به خواسته ها و امیال خویش تنظیم نماید و همچنان که قوانین هستی و خلقت را خداوند مقرر فرموده، قانونگذاری برای پیشرفتها نیز در اختیار خدای تعالی است و سعادت و کمال انسانها و جوامع، در گرو اطاعت از قوانین الهی است که توسط انبیا به بشر ابلاغ شده و انحطاط و سقوط بشر به علت سلب آزادی او و تسلیم در برابر سایر انسانهاست. بنابراین، انبیا مأموریت دارند تا آن راههایی که بشر نمی داند و آن حقایقی را که نمی شناسد به آنها تعلیم دهند و مردم را از راه خلاف، شقاوت و ضلالت نجات داده و آنها را از حزب شیطان به حزب الله وارد کنند. امام خمینی(س) در این مورد می فرماید: ایدۀ توحید با ابعاد رفیع آن اساس خلقت و غایت آن در پهناور وجود و در درجات و مراتب غیب و شهود است که در مکتب محمدی ـ صلّی الله علیه و آله ـ به تمام معنی و درجات و ابعاد متجلی شد و راهیابی به کمال مطلق و جلال و جمال بی نهایت جز با آن میسر نگردد‏‎[7]‎‏، و همچنین می فرماید: سیر الی الله همان سیره و روش انبیا و پیغمبر ـ صلی الله و ‏‏علیه و آله ـ و ائمه معصومین ـ علیهم السلام ‏‏ـ است.‏‎[8]‎

‏اینک فرازهایی از الگوهای رفتاری و سیرۀ عملی آن حضرت را با قلم ناتوان خویش ارائه می دهیم تا راهگشای دلباختگانش باشد:‏

‏ ‏

عبودیت

‏یکی از آداب قلبیّه و وظایف باطنیه توجه به عزّ ربوبیت و ذلّ عبودیت است، کمال و نقص انسانیت تابع کمال و نقص این امر است. امام صادق ـ علیه السلام ـ می فرماید: «العبودیة جوهرة کُنها الربوبیة، فَما فُقد مِن العبودیة وجد فی الربوبیة و ماخفی من الربوبیة اُصیب فی العبودیة»،‏‎[9]‎‏ بنابراین، طریق وصول به حقایق ربوبیت، سیر در مدارج عبودیّت است و آنچه در عبودیت از انیّت و انانیّت مفقود شود در ظلّ حمایت ربوبیت آن را می یابد، تا به مقامی رسد که حق تعالی سمع و بصر، دست و پای او شود. به عقیدۀ امام خمینی، عبودیت مطلقه از اعلی مراتب کمال و ارفع مقامات انسانیت است که جز اکمل خلق الله محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ بالاصالة و دیگر اولیای کمّل بالتَّبعیة کسی ‏


حضورج. 31صفحه 104
‏دیگر را از آن نصیبی نیست، جز با قدم عبودیت نتوان به معراج حقیقی مطلق رسید و لهذا در آیۀ شریفه می فرماید: «سبحان الذی اسری بعبده‏‎[10]‎‏»، قدم عبودیت و جذبۀ ربوبیت آن ذات مقدس را به معراج قرب و وصول سیر داد و همچنین در تشهد نماز، توجه به عبودیت قبل از توجه به رسالت، ممکن است اشاره به آن باشد که مقام رسالت نیز در نتیجۀ جوهرۀ عبودیت است.‏‎[11]‎‏ باید دانست که انسان به طور فطری در محضر خداوند، کوچک و خوفناک است حتی اگر در خود قصوری نبیند و خود را خدمتگزار ببیند، شاید به همین دلیل است که اشرف ممکنات و اعرف خلق الله و اقرب الی الله، رسول خاتم ـ صلی الله علیه وآله ـ می فرماید: «مٰا عََبَدْ ناکَ حَقَّ عبادتِک و مٰا عَرَفناک حقَّ معرفتک»‏‎[12]‎‏، و همچنین ائمه هدی ـ علیهم السلام ـ و انبیای عظام در مناجات خود تمنای فضل را داشته اند و از عدل و مناقشۀ در حساب خوفناک بودند، چنانچه امام سجاد ـ علیه السلام ـ در دعای ابوحمزۀ ثمالی می فرماید: «لَستُ أتکلُ فی النَّجاةِ مِن عقابَک علی أعمالنا بل بفضلک علینا لانک اهل التقوی و المغفرة»‏‎[13]‎‏، و یا در مناجات عارفین می فرماید: «و لایَبلع مبَلغاً من طاعتک و ان اجتهد الاّ کان مقصراً دون استحقاقک بفضلک فأشکر عبادک عاجزٌ عن شکرک و أعبدهم مقصر عن طاعتک»‏‎[14]‎‏، از این روست که امام(س) می فرماید: «آنی که آنها فهمیدند از عظمت خدا، آنها را وادار کرده است آن طور راز و نیاز کنند و اعتراف به تقصیر.»‏‎[15]‎

‏و همچنین می فرماید: «رسول خدا که علی مرتضی و جمیع ما سوی الله بندۀ درگاه اویند و ذره خور خوان نعمت معارفش هستند و متعلم به تعلیم او هستند، آنطور قیام به امر می کند. پس از خلعت نبوت ختمیّه، که تمام سیر دایرۀ کمال و لبنۀ اخرای معرفت و توحید است، ده سال در کوه حرا برپا می ایستد و قیام به اطاعت می کند تا آنکه قدمهای ‏


حضورج. 31صفحه 105
‏مبارکش ورم می کند و خدای تعالی بر او آیه می فرستد: «طه، ما انزلنا علیک القران لتشفی‏‎[16]‎‏.»‏‎[17]‎

‏ ‏

ساده زیستی

‏یکی از ویژگیهای اخلاقی که به آن اهمیت زیادی داده شده، «زهد» است. زهد در لغت یعنی، ترک شئ و اعراض، بی میلی و بی رغبتی از آن و یا قلیل و حقیر شمردن آن و نیز آمده است که زهد، عبارت از بی رغبتی و بی میلی است که نوعاً با ترک و اعراض مقارن باشد. امام خمینی در اهمیت زهد می فرماید: در حدیث شریف است «اول الدین معرفته»‏‎[18]‎‏ و تمام اعمال قلبیه و افعال روحیه و جسدیه برای حصول این مقصد مقدس است و این مقصد حاصل نمی شود مگر با دو امر، یکی «اقبال» به سوی خدای تعالی و دیگر «ادبار» از غیر حق تعالی و اعراض از ماسوی، پس اعراض از غیر حق مقدمه است برای وصول به جمال جمیل و استغراق در بحر معارف و توحید،‏‎[19]‎‏ بنابراین قلب انسان زاهد به دوستی دنیا و آنچه در آن است تعلّق ندارد و زندگی دنیا را برای عبادت و پرستش خداوند دوست دارد. دلبستگی به هر چه غیر حق است حجاب انسان و خار طریق او به سوی خداست که طالب وصول به لقاء الله باید آنرا از میان بردارد، به همین دلیل است که اهمیت ساده زیستی و یا به تعبیر امام کوخ نشینی روشن می شود. ایشان می فرماید: ‏

‏ ‏


حضورج. 31صفحه 106
‏خوی کاخ نشینی مضرّ است، خودش مضرّ نیست، خویش مضرّ است، لکن خود او، این خوی را دنبال دارد.‏‎[20]‎

‏پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه وآله  ـ تبلور کامل زهد است زیرا او موفق به رفع همۀ حجابها شد به طوری که در شب معراج به مقام «قاب قوسین أو أدنی»‏‎[21]‎‏ رسید، به همین دلیل است که شیوۀ زندگی پیامبر ساده و عادی، بلکه پایین‏‏ ‏‏تر از عادی بود. او مثل فقرا زندگی می کرد، خانه اش اتاقی گلی در مسجد و سلوکش با ملت به گونه ای بود که وقتی در مسجد با همراهانشان می نشستند، کسی تشخیص نمی داد کدامیک پیامبر است. رسول خدا هرگز از بیت المال به نفع خویش تصرفی نمی کرد و علاقۀ وافری به انفاق در راه خدا داشت. آنقدر به فقرا رسیدگی می کرد که همۀ مردم از ذکرش عاجزند. با وجود علاقۀ شدید به فاطمۀ زهرا ـ سلام الله علیها ـ نه تنها سختیهایی که دخترش به علت تنگدستی و ساده زیستی تحمل می کرد، او را ناراحت نمی کرد، بلکه مورد تشویق هم قرار می گرفت و حتی در مواردی که خلاف آن را عمل می کرد، مورد ناخرسندی پدر بزرگوارش واقع می شد. داستان استفاده از گردنبند و گوشواره و پرده ای که به در خانه آویخته شده بود و عکس‏‏ ‏‏العمل منفی پیامبر که منجر به انفاق آنها در راه خداست‏‎[22]‎‏، نمونه ای از این ادعاست.‏

‏ ‏


حضورج. 31صفحه 107
تواضع

‏تواضع در لغت یعنی اظهار کوچکی کردن. تواضع از صفات نفسانیه است و قلب انسان اگر عظمت و بزرگی کسی را ادراک کند، بر اساس فطرت در پیشگاه او متواضع و فروتن می شود، پس اگر انسان از حجابها بیرون آید و خود را همان طور که هست ببیند در مقابل خداوند که عظیم مطلق و تمام حقیقت است و تمام بزرگیها، عظمتها، جلال و جمالها، ظل عظمت و جلال و جمال اویند، در نفس یک حال تذلیل و سرافکندگی پیدا می شود که این حالت را تواضع قلبی گویند و ظهور آن موجب متواضع شدن انسان می شود. امام خمینی مشاهده کمال ربوبیت و ذلت عبودیت در انبیاء عظام را موجب کامل شدن حقیقت تواضع آنان بیان می کند و در مورد پیامبر اکرم می فرماید:‏

‏«ذات مقدس اعرف خلق الله و اعبد عبادالله خاتم النبیین» متواضعترین موجودات است در پیشگاه مقدس حق تعالی؛ زیرا که در مشاهده کمال ربوبیت و نقص عبودیت، کاملترین موجودات است.»‏‎[23]‎‏ به عقیدۀ امام خمینی این طایفه همانطوری که برای حق تعالی متواضعند، برا مظاهر جمال و جلال او نیز متواضعند زیرا تواضع برای اینان، ظل تواضع برای حق است. آنان علاوه بر تواضع، دارای مقام محبت نیز هستند و محبت به مظاهر حق ـ تابع محبت به حق ـ دارند‏‎[24]‎‏ به همین دلیل است که، پیامبر اسلام که شخص اول و بنیانگذار اسلام و هدایت مردم بود، در صورت ظاهر با آنان فرقی نداشت و از مقام و منصب خود به نفع زندگی مادی استفاده نمی کردند، به حرفهای مردم گوش می کردند، مانند آنها لباس می پوشیدند و با آنها معاشرت می کردند. در هدایت مردم برای او دوستان، سیاه و سفید، خویشان و دیگران تفاوتی نداشتند و با آنکه مقامش آن بود، ولی خدمتگزار مردم بود. امام خمینی در مورد تواضع آن حضرت می فرماید: رسول خدا ‏


حضورج. 31صفحه 108
‏ـ صلی الله علیه و آله ـ که ختم دایرۀ نبوت به وجود شریفش شد، سلطان دنیا و آخرت و متصرّف در تمام عوالم بود ـ باذن الله ـ تواضعش با بندگان خدا از همه کس بیشتر بود. کراهت داشت که اصحاب برای احترام او به پا خیزند. وقتی وارد مجلس می شد پایین می نشست. روی زمین طعام میل می فرمود و روی زمین می نشست و می فرمود: «من بنده ای هستم که مثل شما می خورم و مثل شما می نشینم.» از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل است که پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ دوست داشت بر الاغ بی پالان سوار شود و با بندگان خدا در جایگاه پست طعام میل فرماید و به فقرا به دو دست خود عطا فرماید.‏‎[25]‎

‏ ‏

رأفت و عطوفت

‏اهل لغت و ادب «رأفت» را کمال رحمت و رقیقتر از آن می دانند، «الرأفة اشد الرحمة»‏‎[26]‎‏ امام خمینی در تعریف رأفت می فرماید: رحمت از صفات نفس است در وجهه غیبیۀ ملکوتی آن و رأفت از صفات آن است در وجۀ ظاهرۀ آن، که تعبیر از آن به مقام صدر توان کرد.‏‎[27]‎

‏رحمت و رأفت و عطوفت و امثال آن از جلوه های اسماء جمالیه الهیه هستند که خداوند به حیوان و به خصوص انسان برای حفظ نوع و نظام عائله انسانی مرحمت فرموده اند و جلوه ای از رحمت رحمانیه اوست که نظام عالم وجود، مطلقاً بر پایه آن نهاده شده است. اهل معرفت می فرمایند: بسط بساط وجود و کمال وجود به اسم رحمان و رحیم است‏‎[28]‎‏، در قرآن نیز خداوند بیشتر با اسم رحمت خود را معرفی فرموده تا دلبستگی بندگان به رحمت واسعۀ آن ذات مقدس بیشتر شود زیرا دلبستگی به رحمت حق منشأ تربیت نفوس و نرم شدن قلوب است. باید دانست که با هیچ چیز مانند رحمت و رأفت و طرح دوستی و مودت نمی توان دل مردم را به دست آورد و آنها را از ‏


حضورج. 31صفحه 109
‏سرکشی و طغیان بازداشت، بنابراین انبیاء عظام که مظاهر رحمت حق هستند، مظاهر کمال رأفت و عطوفت به بندگان خدا می باشند. شاید به همین دلیل است که خداوند در معرفی رسول اکرم در سوره توبه ـ که خود سوره غضب است ـ می فرماید: «لقد جاء کم رسولٌ مِن انفسکم عزیز علیه ماعَنتُمِ حریص علیکم بالمؤمنین رؤفٌ رحیم.»‏‎[29]‎

‏انبیا و اولیا راهها و عواقب آن را می شناختند و برای بشر غصه می خوردند که چرا بشری که باید فطرت سالم داشته باشد، دچار امراض مختلفی شده اند و خودشان را به عاقبتهای بسیار بد می اندازند. آنان برای منافقین و کفار نیز غصه می خوردند و برای نجات مردم جانفشانی می کردند و حتی یک روزشان و یک ساعتشان برای خودشان نبوده و همه توجه به این بوده است که این مریضها را نجات بدهند. امام خمینی در مورد رأفت و عطوفت پیامبر می فرماید: تأسف به حال کفار و جاحدین حق و علاقمندی به سعادت بندگان خدا کار را آنقدر به رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ تنگ کرده بود که خداوند او را تسلیت می دهد تا مبادا از شدت همّ و حزن به حال این جاهلان بدبخت دل آن بزرگوار پاره شود و می فرماید: «لعلک باخعٌ نفسک الاّ یکونوا مؤمنین‏‎[30]‎‏.»‏‎[31]‎

‏ ‏

حضور سیاسی در جامعه

‏رسول خدا با اینکه سالهای طولانی در سلوک بوده اند، به محض اینکه فرصت پیدا کردند برای بسط عدالت اجتماعی، تشکیل حکومت دادند؛ حکومت عادلانه ای که پایه اش بر قوانین آسمانی استوار بود. ایشان با کوششهای طاقت فرسا از طریق گفتارهای منطقی الهی، سیره و کردار عادلانه و اخلاق بزرگوارانه ای که توانست قلوب مردم را به طور شگرف مجذوب نماید، موفق شد تشکیلات با اساسی را در راه آیین مقدس الهی برقرار کند؛ تشکیلاتی که پایه اش بر توحید و عدالت استوار بود. او در راه انداختن چرخهای توحید خدا، توحید کلمه، توحید آرا و عقاید خودداری نکرد تا پایۀ دین و آیین و نظام مدینۀ فاضله استوار و برقرار شد. امام خمینی در این مورد می فرماید:‏

‏«حکومت حق برای نفع مستضعفان و جلوگیری از ظلم و جور و اقامۀ عدالت اجتماعی همان است که مثل سلیمان بن داود و پیامبر عظیم الشأن اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ و اوصیای بزرگوارش برای آن کوشش می کردند از بزرگترین واجبات و اقامه آن از والاترین عبادات است؛ چنانچه سیاست سالم که در این حکومتها بوده از امور لازمه است.»‏‎[32]‎

‏وقتی که پیامبر نبی رحمت برای اصلاح جامعه و جلوگیری از ستمکاری و چپاولگری و ظلم، نتوانست از طریق بینات و موعظه به مقصد برسد، ناچار شد برای تربیت جامعه و سرکوبی کسانی که از مرز انسانیت خارج ‏


حضورج. 31صفحه 110
‏ شده بودند و مردم را به تباهی می کشاندند، بجنگند، پس جنگ پیامبران برای رفع موانع از تحکیم حکومت الله بوده است و اگر این معارضه نبود معلوم نبود که جنگی پیش بیاید. امام خمینی می فرماید: تسخیرها، تسخیری نبود که مثلاً فرض کنید ناپلئون باشد که بخواهد یک مملکتی را بگیرد، تسخیرهای اسلامی برای این بود که مردم را بسازد. مردم را عادل کند، مردم را روشن کند به مسائل. این طور بوده است، نه این است که می خواستند کشورگشایی کنند، نه، مسائل کشورگشایی نبود. مسائل این بوده است که می خواستند مردم را روبراه کنند؛ یعنی وحشیها را متمدن کنند،‏‎[33]‎‏ بنابراین پیامبر برای خدا قیام کرد و بر بت پرستان و مستکبران غلبه نمود و پرچم توحید را به نفع مستضعفین به اهتزاز درآورد. او در برابر همۀ مصائب و مشکلات ـ سیزده سال فشارها و تهمتها و اهانتها در مکه، حصر در شعب ابوطالب، جنگها و دفاعهای خردکننده در مدینه ـ، چون کوهی استوار ایستاد و به تکلیفشان عمل کردند و در راه خداوند هرگونه رنج و تعبی را استقبال نمودند. امام خمینی می فرماید: رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ اول که مأمور شد تنها مأمور شد، «قم فانذر».‏‎[34]‎‏ ابتدا دعوت از خود حضرت شروع شد و آن روز که اعلام نبوت فرمود، یک زن و یک بچه به او ایمان آورد، لکن استقامت که لازمۀ رهبری انبیای گرامی است به طور ‏


حضورج. 31صفحه 111
‏کامل در رسول اکرم بود، «فاستقم کما امرت»‏‎[35]‎‏ قیام کن و استقامت کن. این دو خاصیت در پیشبرد مقاصد بزرگ پیغمبر اسلام دخالت داشت : قیام و استقامت.‏‎[36]‎

‏اینک بر ماست که اگر خودمان را امت پیامبر و شیعۀ معصومین می دانیم، باید فداکاریها، جانفشانیها و رنجهای طاقت فرسای آنان را در راه دین خدا بشناسیم و به آنها اقتدا کنیم و برای تقویت اسلام عزیز با مؤمنین عقد اخوت بسته و تلاش نماییم.‏

«سلام و درود بر محمد حبیب الله که به تنهایی قیام کرد و تا آخرین ساعات زندگانی با کفار ظلم پیشه به جنگ برخاست.»‎[37]‎

‏ ‏

پی نوشتها:

 

حضورج. 31صفحه 112

  • . شرح جنود عقل و جهل، ص 403.
  • . مؤمنون  /  12.
  • . حجر  /  29.
  • . اصول کافی، ج 1، ص 143.
  • . تفسیر سوره حمد، چاپ مؤسسه، ص 167 ـ 168.
  • . ر. ک: صحیفه امام، ج 2، ص 32-33.
  • . ر. ک: صحیفه امام، ج 21، ص 448-449.
  • . ر. ک: صحیفه امام، ج 8، ص 40-41.
  • . «بندگی گوهرﻯ است که باطن آن ربوبیت است، پس هرچه از بندگی به دست نیامده باشد، در ربوبیت یافت می شود و هرچه از ربوبیت پوشیده و پنهان باشد، در بندگی حاصل می گردد.»(مصباح الشریعه، فی حقیقة العبودیة، باب 100)
  • . اسرا  /  1
  • . آداب نماز، چاپ مؤسسه، ص 10.
  • . تو را آنگونه که باید عبادت نکردیم و آنگونه که شاید نشناختیم. (بحارالانوار، ج 68، ص 23، ح 1).
  • . چنین نیست که من برای رهایی از کیفر تو بر کارهاﻯ خود تکیه کنم، بلکه تکیه من به فضل تو بر ماست؛ زیرا تو سزاوار تقوا و بخشش هستی.
  • . هرچند کوشش کند به درجه ای از طاعت تو دست پیدا نمی کند مگر آنکه در برابر استحقاق تو به علّت فضلت مقصّر باشد. پس شاکرترین بندگانت از شکر تو عاجز است و عابدترین ایشان در اطاعت تو کوتاه است.
  • . ر. ک: صحیفه امام، ج 20، ص 54-55.
  • . طه  /  1 و 2.
  • . آداب الصلوة، ص 177.
  • . نهج البلاغه، ص 39، خطبه 1.
  • . شرح جنود عقل و جهل، ص 298.
  • . ر. ک: صحیفه امام، ج 17، ص 374-377.
  • . نجم  /  9
  • . مسند: احمد، ج 2، ص 21 و امالی شیخ صدوق، ص 194، رقم 7.
  • . شرح جنود و عقل و جهل، ص 335.
  • . همان.
  • . چهل حدیث، ص 95 ـ 96.
  • . صحاح اللغة، ج 4، ص 1362.
  • . شرح جنود عقل و جهل، ص 230.
  • . الفتوحات المکیه، ابن عربی، ج 1، ص 102.
  • . هر آینه پیامبری از خود شما بر شما مبعوث شده است، هر آنچه شما را رنج می دهد بر او گران می آید، سخت به شما دل بسته و با مؤمنان رئوف و مهربان است (توبه  /  128).
  • . شاید از اینکه ایمان نمی آورند خود را هلاک سازﻯ و قالب تهی کنی (شعرا  / 3)
  • . شرح حدیث عقل و جهل، ص 235.
  • . تفسیر سوره حمد، ص 141.
  • . ر. ک: صحیفه امام، ج 4، ص 448-450.
  • . مدثر  /  2.
  • . شوری  /  15.
  • . ر. ک: صحیفه امام، ج 7، ص 244-245.
  • . ر. ک: صحیفه امام، ج 20، ص 86-87.