میزگرد «احیاء تفکر دینی از منظر فقه سیاسی (۲)»

           میزگرد «احیاء تفکر دینی از منظر فقه سیاسی (2)»[1]  

‏ ‏

آقای موسوی خوئینی: ‏در ابتدا باید عرض کنم نهضتی که برپا شد به نام دین و رهبر آن نیز از چهره های برجستة دینی دنیای اسلام و جهان تشیّع بود و اساساً حضرت امام(س) از آغاز، اصرار و تأکید می فرمودند که حرکت ایشان برای دفاع از دین و حمایت از حریم اسلام است و رژیم شاه به «اساسِ اسلام» هجوم آورده و تکرار دایم این مبانی، به این حرکت، چهرة دینی می بخشید.‏

‏با توجه به اوضاع آن زمان، در مقابل دنیای سرمایه داری به عنوان یک نظام ظالمانه، اکثر نهضت ها رنگ و بوی مارکسیستی داشت، گویی در دنیا هیچ عامل دیگری نمی تواند محرک نیروهای مستضعف و ستم دیدة دنیا علیه نظام ظالمانة سرمایه داری باشد، لذا در کشورهای اسلامی، یا همة حرکتها صد در صد مارکسیستی بود و یا مسلمان هایی هم که مبارزه می کردند، اصول حرکت خود را از مارکسیسم می گرفتند.‏

‏در این حال، امام خمینی(س) ظهور کرد و نشان داد که دین هم محرّک بسیار نیرومندی است که می تواند جامعه را علیه یک نظام ظالم تحریک کند و به این معنا می توان گفت، حرکت امام(س) احیای دین بود. ‏

‏طرح مسأله ولایت فقیه از سوی حضرت امام(س) در این راستا چندان مهم نبود. با توجه به این که در اوایل مجلس خبرگان قانون اساسی، اصلاً طرح مسأله ولایت فقیه در تدوین قانون اساسی مطرح نبود. پیش نویس قانون اساسی در پاریس خدمت حضرت امام(س) تقدیم شده و ایشان امضاء نموده و فرمودند: «اسلامی ‏


تأملی بر احیاء تفکر دینی (مجموعه مصاحبه ها و میزگردها)کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیصفحه 99
‏است و من چیز مخالف اسلام در آن ندیدم.» ‏

‏در اواسط کار مجلس، بحث ولایت فقیه از طرف مرحوم دکتر آیت مطرح می شود و چون از داخل مجلس خبرگان عدهّ ای با این موضوع شدیداً مخالفت کردند، حضرت امام(س) به دفاع از ولایت فقیه پرداخت و یک بار هم در پاریس ظاهراً فرموده بودند که: «حکومت اسلامی چیزی است که اکنون، زمان، اقتضای آن را نمی کند» و از این رو نظرشان بر جمهوری اسلامی بوده در حالی که ولایت فقیه صرفاً در ذهن ایشان بوده لذا فرموده اند: «زمان، اقتضا نمی کند» یعنی مصلحت نمی دیدند در آن زمان مطرح شود.‏

‏پس، نهضت حضرت امام خمینی(س) یک نهضت دینی بود و دین را به عنوان عامل محّرکی که جامعه ای را علیه نظام ظالم بشوراند به همگان معرفی نموده و حضرت امام(س) با تشکیل حکومت اسلامی به دنیا فهماند که دین فقط در حدّ شورش خلاصه نمی شود، بلکه می تواند جامعه ای را اداره کند. نقش دین را ایشان برجسته تر نمود و اگر ولایت فقیه را هم مطرح نکرده بود، احیای دین در متن واقعه پانزده خرداد سال 1342 (ه.ش) کاملاً نمایان بود. ‏

‏مطلب دیگر آن که نمی توان دقیقاً بین احیاء و اصلاح فرقی دقیق قایل شد. «اصلاح» به این مفهوم است که در تفکرات یا معارف دینی و یا در برخی بایدها و نبایدهای دینی، تحریفی ایجاد شده بود و حضرت امام(س) با کار اصلاح گرانة خود آن تحریف را از بین برد، مثلاً اندیشه حضرت امام(س) دربارة مقام زن که می فرمودند: «زن می تواند رأی بدهد، رأی بگیرد، نماینده و وزیر شود». در حالی که تفکّرات و عقایدی از علمای دینی وجود داشت که جایز نمی دانستند زن وارد عرصة اجتماع شود ولی حضرت امام(س) این نوع تفکّر دینی را اصلاح کرد. ‏

‏هم چنین در مسأله حج و ولایت فقیه حضرت امام(س) کاری اصلاح گرانه انجام داد، زیرا با ملاحظة نظرات بسیاری از فقها، همواره ولایت فقیه - فی الجمله ‏‏–‏‏ در تاریخ شیعه بوده است نه با این گستردگی. عالمانی چون مرحوم ملا احمد نراقی (رضوان الله علیه) قلمرو ولایت فقیه را بسیار گسترده می دانستند ولی در شرایطی نبودند که بتوانند برپایه حکومت اسلامی آن تشکیل دهند ولی حضرت امام(س) نه ‏


تأملی بر احیاء تفکر دینی (مجموعه مصاحبه ها و میزگردها)کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیصفحه 100
‏تنها ولایت فقیه را کاملاً مطرح کرد، بلکه براساس آن حکومتی را مستقّر نمود.   ‏

‏پس آنچه حضرت امام(س) در زمینه ولایت فقیه، حج و یا حدود جواز ورود زنان در مسایل سیاسی و اجتماعی مطرح فرمودند، اصلاح تفکر دینی است و هنگامی که این اصلاحات انجام شده کنار هم ملاحظه می شود از آنجا که ناشی از نوع خاصی نگرش در دین است و به عبارت دیگر برخاسته از نوعی برداشت از دین است که سبب زنده شدن دین و تأثیرگذاری آن در عرصه اجتماع می شود، بنابراین نوعی از تفکّر دینی است که زنده و شاداب و جذّاب و برانگیزاننده است. به هر حال احیای تفکّر دینی از منظری به معنای اصلاح مقولات مختلف دینی است و از منظری دیگر چون مجموعه این اصطلاحات از نگرشی خاص در دین برخاسته است پس در واقع نوعی از تفکّر دینی، احیاء شده است. ‏

آقای خاتمی:‏ تعریف بنده از اصلاح و احیاء این است که احیاء به درون دین نظر دارد و اصلاح به جامعه  و فرض من بر این است که احیاء یعنی طرح اندیشه ای که بتواند در کل معارف دینی تأثیر بگذارد و یا در بخشی از معارف دینی منشأ تحوّل و دگرگونی باشد، مانند مرحوم بهبهانی(ره)، ایشان در موقعیتی که تفکر اخباری گری در حوزه شریعت و فقه غالب بود، نظریه ای مطرح کرد که فقه یعنی بخشی از معارف اسلامی را به کلّی دگرگون کرد، و منشأ حرکت تازه ای در تاریخ شد.‏

‏ممکن است تحوّلات اجتماعی و اصلاحات بسیاری اتفاق افتد که متکی به دین یا ایدئولوژی غیر دینی باشد یا اصلاً بر پایة ایدئولوژی خاصی نباشد مانند گروهی که برای سرنگونی نظام حاکم در کشوری با هدف دگرگون کردن  وضع اجتماعی و تغییر زندگی مردم به پا خاسته اند، ولی اگر حرکت آنها ایدئولوژیک باشد اصلاح است، آنها براساس گرایش دینی یا مرام هایی در صحنه اجتماع تحولی را ایجاد می نمایند، خواه این کار درست باشد و خواه نباشد؛ مثل تحوّلات اجتماعی که به دست گروه اخوان المسلمین، وهابی ها و... ایجاد شده است. ‏

‏اصولاً اصلاح بر اندیشه ای هدایتگر استوار می باشد، با توجه به تعریف ابتدای بحث، من معتقدم حضرت امام(س) اندیشة متفاوتی با دیگران داشتند گرچه جوهر اندیشة ایشان که دین را ناظر به مسایل اجتماعی می دانست از آنِ ایشان نبود، بلکه ‏


تأملی بر احیاء تفکر دینی (مجموعه مصاحبه ها و میزگردها)کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیصفحه 101
‏از زمان مشروطیت و حتّی قبل از آن قرائتی از دین که ناظر به حوزة اجتماعی زندگی انسان بود از طرف سیّد جمال و... مطرح شده بود. هم چنین در حوزة فقهی از طرف مرحوم آیت الله نائینی(ره) سپس از جانب مرحوم دکتر شریعتی و مهندس بازرگان بحث هایی مطرح شده بود که دین را از انحصار در حوزة روابط فردی بیرون آورده بودند و مسأله دین و سیاست را هم مرحوم مدرس(قدس سره) ذکر کرده بود.‏

‏خلاصه این که مشروطیت، اصل این اندیشه را ایجاد کرده و در حوزة بینش اجتماعی مسلمانان، تحوّلی ایجاد نموده بود و این تحوّل به این شکل قبل از مشروطیت وجود نداشت. البته بنده معتقدم که یک رویارویی بین اندیشة سنت گرای دینی و اندیشة تجدّدگرای اصلاح طلبانه و احیاگرانة دینی که سیّد جمال الدین اسد آبادی آن را آغاز می کند وجود داشت و یکی از نقاط اوج آن، حرکت حضرت امام خمینی(س) است. ‏

‏بنده معتقدم تا حرکت امام راحل(س) بر پایه اندیشه ای نباشد موجی خواهد بود که مرو می نشیند و اگر احیاء به معنی واقعی کلمه باشد، باید آن اندیشه تداوم حرکت را در جامعه تأمین نماید. سخن متین مرحوم بهبهانی(ره) حرفی بود که در تاریخ ثبت شد و موج هایی که آمد از سر خود رد کرد و حرکتی ایجاد نمود. او مکتبی بر مبنای فکری بنا نهاد و این فکر در تاریخ ثبت شده و منشأ اثر گشته است. امروز همة حوزه های علمیة ما مدیون شهید بهبهانی اند.‏

‏در این جا باید ذکر کرد که اگر امام(س) در این حوزه، اندیشه ای داشته باشد و این اندیشه منشأ آثاری باشد و بتواند مسایل را پاسخ گوید در این صورت می توان گفت امام(س) احیاگر است. و در این که امام(س) تحولی ایجاد کرده و اصلاح گری داشته، سخنی نیست. ‏

‏در فقه حضرت امام(س) یک مسأله نو وجود دارد و آن «ولایت فقیه» است. البته اصل بحث ولایت فقیه تازگی ندارد، در دوره قاجار مرحوم ملا احمد نراقی(ره) مسأله ولایت عامه را مطرح نمودند. در مجموعة آرای امام(س) به این مطلب می رسیم که ایشان بر پایة تئوری حکومت و ولایت فقیه به صحنه آمد و این همان تئوری است که انگیزة اساسی تدریس بحث «ولایت فقیه» در سال 47-1346 ‏


تأملی بر احیاء تفکر دینی (مجموعه مصاحبه ها و میزگردها)کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیصفحه 102
‏(ه.ش) در نجف می باشد، گرچه بحثی که امام(س) در سال 1367 در این زمینه مطرح فرمودند با آنچه در سال 1347 در نجف اشرف تدریس می کردند تفاوت داشت ولی اندیشة ولایت مطلقه فقیه تقریباً اختصاص به حضرت امام(س)دارد، یعنی ولایت مطلقه فقیه که مقیّد به احکام اولیه شرعی نیست، نه این که در چارچوب دین اسلام نباشد. ‏

‏«ولایت عامّة فقیه» یعنی ولایت فقیه جامع شرایط در همة شئوون سیاسی و اجتماعی در چارچوب احکام شرع و «ولایت مطلقة فقیه» یعنی «دخالت فقیه در همة شئوون اجتماعی غیرمقیّد به احکام شرعی فرعی» و این سخن با این جامعیّت از آنِ حضرت امام(س) است. در این صورت عقلانی کردن حکومت، یعنی مبنای حکم حکومتی که مقدّم بر همة احکام فرعیّه شرعیّه است، مصلحت جامعه می باشد، و مصلحت جامعه، عقل جامعه است که تشخیص می دهد؛ البته عقل مفسدین. ‏

‏پس باید توجه به تعریف احیاء و اصلاح، حرف بدیع امام(س) را «ولایت فقیه» و تأثیر آن را عقلانی کردن حکومت در چارچوب دین می دانم، و بر این عقیده ام که این تئوری حکومتی تاکنون جامعه را اداره کرده و می تواند با تمام نیازهای زمان و مکان و رویدادهای جهان تطبیق یابد. مبنای اندیشة امام(س) که دین و سیاست را توأم با یکدیگر ذکر می کند، این فکر است. این نظریه که سبب تحولی در کل فقه می شود، ماندگار است، یعنی این تئوری می تواند در کنار تئوری های دیگر احیاگر باشد و چیزی را عرضه کند که تداوم داشته باشد و مانند موجی فروکش نکند. ‏

آقای حاضری: ‏جناب آقای خاتمی! سئوالی که مطرح می شود این است که در بحث های اندیشه ای، مثلاً در حوزة عرفان، عارفی بر خلاف تعریف گذشته که از عرفان بوده، عرفان را در اوج درک و فهم خود طوری عنوان می کند که به مسایل سیاسی وارد می شود و هم چنین حضرت امام(س) در مقام مقایسه با دیگران کسی بود که وجوه متعدّد و گوناگون دین را  با یک جامعیّتی دید ولی دیگران به هر حوزه ای که توجّه می کردند از مباحث دیگر غفلت می ورزیدند، به این ترتیب آیا این ویژگی امام(س) که جلوه ای از تمامیّت دین با همة وجوه آن را مطرح نمودند ‏


تأملی بر احیاء تفکر دینی (مجموعه مصاحبه ها و میزگردها)کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیصفحه 103
‏طبق تعریف حضرت عالی احیاگری است؟ ‏

آقای خاتمی:‏ اولاً در بحث عرفان، در تاریخ کسانی داشته ایم که عارف و صوفی بوده اند و انقلاب هم کرده اند مثلاً بعضی از سربداران صوفی مسلک بودند، خود صفویه هم صوفی بودند، و تفکّر صوفی منشأ یک تحرّک عظیم در جامعه شده، یعنی امروز ملیّت مبتنی بر شیعی ما مدیون حرکت تصوّف در تاریخ است بنابراین اگر یک عارف در حوزة سیاست نظر دهد، اصلاً مطلب جدیدی نیست. ‏

‏در مورد جامعیّت دین، من معتقدم از نظر تئوری، شخصی مثل مرحوم علامه طباطبایی(ره) بیش از حضرت امام(س) به جامعیّت دین نگاه می کردند و حضرت امام(س) به دین وجهة ایدئولوژیک داده و جنبه های عملی دین را اجرا می کرد. به نظر بنده مرحوم علامه طباطبایی(ره) دین را از نظر جنبه های عقلانی، اجتماعی، فقهی، عبادی و... جامع تر می دید.‏

‏شخصیّت ممتاز حضرت امام(س) را با جامع نگری ایشان نباید اشتباه کرد، ولی آن چه بارز است نظریة ولایت فقیه امام(س) است که هم منشأ تحوّل شده و هم می تواند در کنار سایر تئوری ها به عنوان یک نظریة ماندگار در دنیای امروز مطرح و از آن دفاع شود. ‏

آقای محقق داماد: ‏با توجّه به صحبتهای عزیزان، نتیجه این است که در برهه ای از زمان که انقلاب به دَست تئوری های غیر دینی و غیر خدایی اداره می شد، ثابت شد که مفاهیم تربیت و تفکر دینی نیز می تواند مبنایی برای قیام ضدّ ظلم و حکومتهای غاصب باشد، و خلاصة مطلب، جنبش دادن مردم به وسیلة نهضت دینی است. ‏

‏بنده بر این عقیده ام که در سخنان حضرت امام خمینی(س) و در عمل ایشان، به هیچ وجه تئوری ولایت فقیه به معنای حقوقی محض هرگز مطرح نشده است. ‏

‏به نظر می رسد کار جدیدی که ایشان در بُعد عمل انجام داده اند جمع بین تفکّر عرفانی و فقهی می باشد و بین شریعت و طریقت تلفیقی داده و از میان این مطالب، حکومت انسان کامل را مطرح نموده و خود را به عنوان انسانی کامل مطرح کرده و در چنین مقامی می دیده است.   ‏


تأملی بر احیاء تفکر دینی (مجموعه مصاحبه ها و میزگردها)کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیصفحه 104
‏به نظر بنده آنچه در کار امام(س) تازگی دارد، احیای زندگی دینی همراه با اخلاق دینی می باشد زیرا معلوم نیست که با حکومت دینی به معنای حقوقی محض، تربیت اخلاقی دینی نیز همراه باشد و ایشان اصرار داشت که در کنار حکومت دینی نمونه ها و الگوهای اخلاقی شخص حاکم باید باشد تا بتواند مردم را دنباله رو جنبة تربیتی خود قرار دهد و لذا ایشان همیشه در نصیحت ها و صحبت ها، تربیت و لقای الهی را مطرح می نمایند. ‏

‏گرچه این مطلب که کار حضرت امام(س) حرکت تازه ای نبوده، قابل قبول است ولی باید توجّه داشت که مثلاً اگر صفویه، این حرکت را انجام داده بودند، فراموش شده بود و هم چنین تصوّف دینی و شیعی، دیگر حکومت نمی کرد، و مانعی نیست که مطرح نماییم که حضرت امام(س) چنین تئوری را دوباره احیاء کرده است؛ یعنی حکومت کردن یک انسان تربیت شده متخلّق به اخلاق عرفانی شیعی.‏

‏مطالبی که دربارة ادارة جامعه مطرح شد جز با ذکر مسأله عرفان و تفکّر عرفانی حل نمی شود و با دلایل فقهی نمی توان آن را تفسیر و تبیین نمود. به نظر بنده حرکت احیاگرانة امام(س)، احیای فکر حکومتی عرفان شیعی است و در درون عرفان شیعی اداره کردن جامعه به دست یک انسان کامل مطرح است. ‏

‏مطلب دوّم این که، در صحبت های ما پیش فرضی مشترک وجود دارد و آن این است که حرکت امام(س) از ابتدا تا انتها براساس یک فکرِ از پیش منظّم و مدوّن شده و براساس یک برنامة زمان بندی شده پیش می رفت. این پیش فرض بسیار مهمّی است که قایل بر آن باشیم که از روز اوّل حرکتی که امام(س) شروع نمودند، تصمیم قطعی داشتند و می دانستند که از کجا شروع نمایند و به کجا برسند، و اگر بخواهیم چنین ادعایی نماییم باید این پیش فرض را به اثبات برسانیم. امّا اگر بیان کنیم که ایشان به خاطر امر به معروف حرکت خود را شروع کردند و فریاد علیه ظلم را وظیفة شرعی خود احساس نمودند، این فریادها و اصلاح ها به عنوان امر به معروف تلقّی می شود. این مسأله تئوری دیگری است. اگر بخواهیم براساس پیش فرض اوّل نظر دهیم باید آن را اثبات نماییم.‏

آقای احمدی: ‏اصولاً باید دید که: «موت دین در کجاست؟» اگر به فراموشی‏


تأملی بر احیاء تفکر دینی (مجموعه مصاحبه ها و میزگردها)کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیصفحه 105
‏ سپرده شدن را «موت» بنامیم، به دنبال آن احیاء مطرح می شود. اگر با قیام عارفی حکومت متصوفّه یا سربداران روی کار بیاید و یا چند قبیلة قزلباش با رهبری جوانی مانند شاه اسماعیل حکومتی دویست ساله را به وجود آورَد و در آخر، انسانی بی کفایت مانند شاه سلطان حسین با حرکتی آن را از بین ببرد آیا در این صورت، «موتِ حرکت عرفانی» صدق نمی کند؟ ‏

‏اگر نهضت عرفانی بسیار خوبی مانند حرکت شاه عباس رخ داد که از قندهار تا گرجستان و از آن جا تا بغداد و بصره ادامه یافت و شیعیان مظلوم را سر و سامان داد و حکومت و ملیّت ایرانی را به وجود آورد و پس از چند سال حکومت این حرکت عرفانی بمیرد و شخص دیگری دوباره آن را زنده کند، این وجهی از احیاء می باشد؟ ‏

‏اگر یک دادگاه اسلامی در یک حکومت علوی وار داشته باشیم، چنان که در صدر اسلام زمان حکومت حضرت علی(علیه السلام) وجود داشت که در دادگاه وقتی عمر گفت: ‏«قِف بجانب خَصْمِکَ یا اَبَا الْحَسَن»‏ «در کنار طرف دعوایت بایست ای ابوالحسن» امام(علیه السلام) فرمودند:‏ «ما اَنْصَفْتَ»‏ «انصاف را رعایت نکردی» زیرا مرا به کنیه خطاب کردی و طرف مرا به اسم، حال اگر چنین حکومتی پس از مدتی از بین برود و برای احیای آن طرحی بدهیم حتّی اگر به مرحلة عمل هم نرسد و صرفاً در فکرمان تشکیل حکومت اسلامی باشد، این نیز وجهی از احیاء می باشد. ‏

‏در تبیین معنای «موت»، حضرت علی(علیه السلام) می فرمایند: «موت هر چیز به موت حاملان آن است» اگر کسی در این بخش، عملی انجام دهد احیاء صورت می گیرد مثلاً ما اصلاً فکر نمی کردیم، یک دفعه همة مردم جهان متّحد شوند و بروند، بکشند و کشته شوند و کسی ظهور کند که دقیقاً همانند عصر پیامبر اسلام(صلی الله علیه و اله) مسأله شهادت را مطرح کنند و این موضوع را زنده نماید. و همین طور به طرح مسایل اخلاقی، عفّت و پاکدامنی و حفظ ارزش زن، صیانت از حیثیت عمومی، تأکید بر قبح استفاده از مسکرات و فساد اخلاقی، نابودی مراکز فساد، بازگشتن به اسلام، یاد ائمه اطهار(علیهم السلام)، موحدانه اندیشیدن و حفظ مقام روحانیت اهتمام خاصی داشته باشد و مهم تر از همه طرح این اندیشه که دین می تواند حکومت کند چنان که جناب آقای خاتمی نیز به آن اشاره فرمودند. ‏


تأملی بر احیاء تفکر دینی (مجموعه مصاحبه ها و میزگردها)کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیصفحه 106
‏وقتی انقلاب اسلامی پیروز شد، من بسیاری از جامعه شناسان را دیدم، که با صراحت می گفتند: «تئوری های ما باطل بوده و باید فکری به حال خود کنیم». عرض بنده این است که در فقه و در عمل به آن و هم چنین در فرهنگ و سنّت عملی، هر گاه یک مورد هم از بین رفته و به فراموشی سپرده شود و کسی بکوشد تا آن را به صحنه بکشد، کار او، مصداق «احیاء» است.‏

‏مرحوم صدرالدین قونوی(ره) در کتاب خود می نویسد: محی الدین(ره) به من گفته بود، خواب دیدم که در شام وارد مسجدی شدم و دیدم جنازة مطهر پیامبراکرم (صلی الله علیه و اله) در کنار آن مسجد است، بسیار تعجب کردم. چند سال بعد وقتی از اندلس به شام رفتم، در کمال تعجّب عیناً همان مسجد را دیدم و هم چنین مکانِ جنازة پیامبر(صلی الله علیه و اله) را که در خواب دیده بودم، یافتم و برای این که در این باره اطّلاعی به دست آوردم بعد از پرس و جو شخصی را پیدا کردم که گفت: این مکان، خانة من بود که به زور گرفتند و به این مسجد ملحق کردند. در آن موقع دریافتم که مرگ پیامبر(صلی الله علیه و اله) یعنی مرگ شریعت پیامبر (صلی الله علیه و اله). آن جا که حکم دینی وجود دارد و کسی آن را از بین برده، دیگر پیامبر(صلی الله علیه و اله) حضور نخواهد نداشت. وقتی خوابم را برای او تعریف کردم گفت: به خاطر این مطلبی که شما به من گفتید از حق خود گذشتم و قلباً رضایت دادم.‏

‏به هر حال موت دین به همین وجه برمی گردد، البته شدّت و ضعف دارد، خواه در فکر و خواه در عمل. اگر کسی به صحنه آید و دین را از این مرحله بیرون آورَد، احیای تفکر دینی صورت گرفته است و حضرت امام(س) این کار را انجام دادند. البته حضرت امام(س) هیچ وقت به مقام والای حضرت حجت(عج) دست نخواهد یافت، زیرا کار حضرت امام زمان(عج) احیای جامعی خواهد بود ولی حضرت امام(س) در حدّ یک فقیه کامل این کار را انجام داده است. بنابراین می توان گفت: در حوزة عرفان، اخلاق، فقه، سیاست و در حوزه های مختلفی که از جنبه های عملی اموری به فراموشی سپرده شده بود، حضرت امام(س) احیاگری داشتند. ‏

‏باید توجّه داشت که مسأله احیاء از چارچوب کشور ایران هم فراتر رفته و ثابت ‏


تأملی بر احیاء تفکر دینی (مجموعه مصاحبه ها و میزگردها)کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیصفحه 107
‏نموده است که با تفکّر دینی هم می توان حرکت نمود چنان که می بینیم کشیش هایی بخصوص در کشورهای کمونیستی با الهام از ظلم ستیزی و استکبارستیزی روحانیت ایران جان گرفتند و در مقابل استکبار جهانی ایستادند. ‏

آقای عمید زنجانی:‏ مسأله احیای تفکر دینی را می توان با عناوینی مانند تجدید، اصلاح، انقلاب، قرائت نو و احیای شریعت که در روایات و احادیث نیز آمده است سنجید و یا براساس آنچه امروزه از آن تحت عنوان تجدید نظر بحث می شود، مورد بررسی قرار دارد. ظاهراً مفهوم سنّتی احیای تفکر دینی همان معنای تجدید و احیای سنتهای متروکه می باشد که سَلَفیّه هم در همین راستا گام برمی داشته اند و می توان آن را در دو بخش خلاصه کرد: ‏

‏   اوّل: احیای اصول مهمّی از دین که به تدریج کم رنگ و حذف شده است. ‏

‏   دوّم: پالایش اصولی که به شریعت اضافه شده و اصطلاحاً از آن به «بدعت» تعبیر می شود. ‏

‏     بنابراین در تبیین مفهوم سنّتی احیای تفکر دینی با دو سلسله اصول مواجه هستیم: ‏

‏    1- اصول اماته شده‏

‏2- اصول ابداع شده که ریشه در اسلام ندارد. ‏

‏گرچه «احیاء» بیشتر جنبة اثباتی دارد یعنی وقتی اصول فراموش شده احیاء می شود، تجدید و احیای سنّت و شریعت و دین تحقّق می پذیرد و احیای تفکر دینی صدق می کند . حال باید دید حضرت امام(س) کدام اصول حذف شده را به معنای واقعی کلمه احیاء نمود و آن را به جایگاه اصلی خود بازگرداند؟ این امر اهمیّت فوق العاده ای دارد. ‏

‏اگر احیای تفکر دینی را به عنوان یک اصطلاح و واژة اجتماعی که در دنیای امروز متداول است بررسی نماییم، اختصاص به اسلام ندارد و در بسیاری از جوامع مطرح می باشد؛ مانند احیای تفکّر فلسفی و احیای تفکّر سیاسی یونان باستان. ‏

‏دربارة حرکت حضرت امام(س) همان مفهوم سنّتی احیاء مناسب می باشد، یعنی امام(س) به عنوان احیاگر تفکّر دینی یک سلسله اصول برجستة دین را که حذف‏


تأملی بر احیاء تفکر دینی (مجموعه مصاحبه ها و میزگردها)کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیصفحه 108
‏ شده بود به جایگاه اصلی خود بازگردانده و آنها را احیاء کرد. به نظر بنده امام(س) یک احیاگر تفکّر دینی است و اصول محذوفی از دین را احیاء نمود، تحقق بخشید و به جایگاهش بازگرداند. حال آن اصول کدام است؟ ‏

‏قبل از هر چیز مقدمه ای را ذکر می نمایم: ‏

‏امروزه در دنیا مسأله سیستم های سیاسی، اقتصادی و... در کنار هم مطرح می شود، یعنی نظام های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی جداگانه و منفصل از یکدیگر وجود دارد. امروز دیگر نظام سیاسی به عنوان یک سیستم برتر و فراگیر در دنیا در نظر گرفته نمی شود و در کنار نظام های سیاسی، نظام های اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی نیز وجود دارد که بر یکدیگر تأثیر می گذارند، همان طوری که در ساختار یک حکومت نهادهای مختلف با هم به طور موازی و مستقل کار می کنند، اکنون هم در اندیشة فعلی، این گونه گفته می شود که یک سلسله نظام هایی در جامعه همراه با اساس، علل و عوامل خاص خود بروز می کنند و این ها در حال تفاعل هستند و همه در نظام سیاسی  و نظام سیاسی در دیگر نظام ها تأثیر دارد و چنان که عملاً هم نظام دینی در کنار نظام های سیاسی، اقتصادی و بالاخره در کنار حکومت، اقتصاد، فرهنگ و جامعه قرار می گرفت. هر کشوری که اسلام می آورد، فرهنگ خود را حفظ می کرد، و چیزی به نام فرهنگ اسلامی هم در کنار دیگر نظام های خود حفظ می نمود. هر جامعه ای برای خود اقتصاد داشت و سعی می نمود اقتصاد خود را با اسلام تطبیق دهد، یعنی اسلام را به عنوان یک مطلب جانبی مطرح می نمودند. ‏

‏امّا حضرت امام(س) اسلام را به عنوان یک سیستم فراگیر ارائه داد و نظام اسلامی را به عنوان امامت(همان تعبیر سنتی ما) مطرح کرد. آن چه در جوامع گذشته از اسلام حذف شده بود، امامت آن بود و گرنه همان طور که فرمودند نماز خوانده می شد و حج هم انجام می گرفت، اکثر افعال، اعمال و احکام محفوظ بود، حتّی با کمی دقّت ملاحظه می کنیم که در نظام ستم شاهی، قداست بعضی از احکام صوری اسلام، بیش از حالا بود؛ امّا این ها یک سری احکام و اعمالی تکه تکه و مجزا در کنار زندگی مردم بود، نه به صورت یک مجموعه و سیستم فراگیر اسلامی ‏


تأملی بر احیاء تفکر دینی (مجموعه مصاحبه ها و میزگردها)کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیصفحه 109
‏که در آن، هم اقتصاد، هم فرهنگ، و هم سیاست باشد. همان طور که حضرت امام(س) بارها با عصبانیت می فرمود: «نه خیر ما در اسلام اقتصاد داریم و...» البته آن اسلام فراگیر و برتر است که نظام های دیگر اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را در درون خود دارد. این مطلبی بود که امام راحل(س) کراراً مطرح می نمودند و این که آیا جامعة ما تحمّل پیاده شدن این نظام فراگیر را داشت یا نه، بحثی دیگر است. امام(س) مدّعی این مسأله بود و این را عملاً هم اثبات کرد و به ما سپرد، حال باید دید ما از این میراث چگونه نگهداری می نماییم.  ‏

‏من معتقدم احیای تفکر دینی با انقلاب اسلامی که بارزترین خصیصة امام(س) است، در حقیقت بازگرداندن امامت به جایگاه اصلی خود بود و ولایت فقیه و بسیاری از مسایل دیگر که امام(س) مطرح نمودند، درون نظام فراگیر امامت جای می گیرد. باید دقت کرد که اکنون هم بسیاری از کسانی که در مسیر هستند، مسأله و شبهه دارند که آیا اسلام به عنوان یک نظام برتر و فراگیر می تواند بر تمام سیستم های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه نظارت کند و بر همة نظام ها حاکم باشد، نه حاکم به معنی حکومت نظام سیاسی؛ بلکه بدان معنا که پیرامون مسایل اقتصادی، سیاسی و فرهنگی نظر بدهند و امامت را به معنی قطبیّت آن پیاده نماید و این مطلب در تعبیر سنتی همان «امامت» می باشد و در نهج البلاغه هم از آن به قطبیّت و مرکزیّت در جامعه تعبیر شده که به معنای نظام برتر است و سیاست، حکومت، اقتصاد، فرهنگ و... اجرای اثرپذیر این کلیت هستند. ‏

‏یکی از اجزا و ابعاد این نظام برتر، نظام سیاسی است و اسلام دینی فراگیر است که در تمام مسایل نظر دارد، می توان گفت که این امر از اسلام به تدریج زدوده شده بود و حضرت امام(س) آن را احیاء کرد و به جایگاه اصلی اش باز گرداند. به طور مثال حضرت آیت الله بروجردی(ره) وقتی بحث قضاء را شروع کردند فرمودند: دنیا در مسایل قضایی حرف زیادی دارد، چگونه می توان تصور کرد که اسلام با این جامعیت بحثی در خور زمان نداشته باشد و قضاوت را در چند مسأله جزیی خلاصه نماید! یقیناً این طور نیست. ‏

‏حضرت امام(س) عنایت خاصی به بحث ولایت فقیه داشتند و این مسأله،‏


تأملی بر احیاء تفکر دینی (مجموعه مصاحبه ها و میزگردها)کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیصفحه 110
‏جزیی از طرح کلی امامت به عنوان یک ایده در ذهنشان بود. ایشان یقیناً برای ایجاد حکومت زمینه سازی می کردند و مخصوصاً بعد از بازگشت از ترکیه به نجف، طرز تلقّی و صحبتهای معظّم له با گذشته کاملاً متفاوت بود و مبارزه امام(س) شکل جدیدی به خود گرفت و ایشان در راستای امامت به تئوری نظام سیاسی پرداختند. با توجه به مسایل چهارگانة ذیل که حضرت امام(س) در تحریرالوسیله ذکر نموده اند می توان تئوری انقلاب برای برپایی نظام سیاسی مبتنی بر ولایت فقیه را به دست آورد: ‏

‏1ـ اقامة حکومت شرعی اسلام بر فقهای عادل واجب است. ‏

‏2ـ حمایت مردم از فقهای عادل برای اقامة حکومت اسلامی واجب است. ‏

‏3ـ تصدّی حکومت بر کسانی که فقاهت ندارند، حرام است. ‏

‏4ـ حمایت و اطاعت مردم از حاکمان غیرفقیه، حرام است.     ‏

‏     همین طور یکی از دلایل تأکید امام(س) بر تلخیص تحریرالوسیله این بود که مسایل حکومت برجسته شود. ‏

‏اعتقاد بنده که با قراین و شواهد نیز قابل اثبات است، این است که در دیدگاههای امام(س) تحول به شکل «مبارزه تبیین تئوری تشکیل نظام سیاسی» به چشم می خورده و این تحول به تشکیل حکومت منتهی شد و یکی از انگیزه های بحث حکومت اسلامی و به تعبیری همان آغاز اولین مرحله امامت، از طریق نظام سیاسی مناسب بود. ‏

‏چهار مسأله یاد شده، کاملاً یک تئوری دقیق و حساب شده را روشن می کند؛ یعنی فقها باید حرکت را شروع کنند و در مبارزه پیشتاز باشند و این دقیقاً عکس آن نظریه ای است که می گوید: حرکت باید از پایین به بالا باشد، یعنی مردم قیام کنند و به سراغ فقها بروند. ‏

‏در یک کلام می توان گفت که احیای تفکر دینی توسط حضرت امام(س) به این صورت است که حضرت امام(س) احیاگر «امامت» به عنوان یک نظام برتر و فراگیر است که تمامی نظام ها را در بر می گیرد. ‏


تأملی بر احیاء تفکر دینی (مجموعه مصاحبه ها و میزگردها)کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیصفحه 111
آقای خاتمی:‏ چند نکته عرض می کنم:‏

‏اوّل: ولایت فقیه را در مجموعة تکاملی می بینیم و می گوییم این شخصی که در تاریخ ظهور کرده آیا می توان در مجموع، او را احیاگر تفکر دینی دانست یا نه؟ و به این که قبلاً چگونه فکر می کرده، کاری نداریم. ‏

‏دوّم: خصوصیّت کار امام(س) این بود که اسلام را به عنوان دینی که باید جامعه را اداره کند مطرح می کردند ولی طرح این اندیشه ابتدائاً از آنِ امام(س) نبود: این تفکّر از سیّد جمال الدین اسد آبادی سرچشمه گرفت و داخل مشروطیّت شد و بعد دو شاخه گشت، یک شاخة روشنفکری دینی، دیگری روشنفکری دینی سنتی؛ یک شاخه به مرحوم دکتر شریعتی منتهی شد و دیگری به حضرت آیت الله شهید مطهری(ره)، یعنی حضرت امام(س) به عنوان اولین نفر این فکر را که دین باید به مسایل اجتماعی، علمی،‌ فلسفی، اقتصادی، و سیاسی و... جواب بدهد، مطرح نکردند، بلکه آخرین نفری بودند که با امکاناتی که برای ایشان فراهم آمد، توانستند مجموعة جریان احیاء را به نتیجه برسانند. ‏

‏جناب آقای عمید زنجانی فرمودند: اسلام یک سیستم فراگیر است، فراگیر یعنی چه؟ یعنی امام فرمودند که: فقه از باب طهارت تا حدود و دیات پیاده شود، آیا این یک سیستم فراگیر است؟ امام(س) به صراحت فرمودند: فقه مصطلح را نه «فقه» را کنار بگذارید. من می خواهم عرض کنم امامت در تئوری «ولایت فقیه» مطرح می شود و امام(س) معتقد است همان شئونی که امام معصوم(علیه السلام) دارد، فقیه نیز به غیر از جنبة تکوینی، دارای آن است. ‏

‏بنده معتقدم حضرت امام(س) در فقه و فلسفه نظرات خوبی دارند و مرجع دینی جامعی بودند و یک نهضت اجتماعی برپا کردند و پیروز هم شدند، امّا ایشان برای حکومت تئوری خاصّی داشتند که از آن به عنوان «امامت» یاد می شود و تئوری «ولایت فقیه» به تعبیر حضرت امام(س)، همان «امامت» است. ‏

‏امام(س) دین، فقه و سیاست را به گونه ای فهمید که حکومت دینی، عقلانی و در برابر مشکلات انعطاف پذیر است و سیستم های اقتصادی و سیاسی را در درون خود جای می دهد. ‏


تأملی بر احیاء تفکر دینی (مجموعه مصاحبه ها و میزگردها)کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیصفحه 112
‏امروز برجستگی که بعد از رحلت امام(س) در نظریات ایشان می بینیم، نظریه «ولایت فقیه» است وآن صرفاً یک نظریه فقهی نیست و می تواند در بحث «احیای نظریة امامت» جای گیرد. در عین حال احیاء و اصلاح را هر گونه تعریف کنیم در چارچوب تعریف، می توان قضاوت کرد که آیا امام احیاگر بوده یا نه.‏


تأملی بر احیاء تفکر دینی (مجموعه مصاحبه ها و میزگردها)کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیصفحه 113

‎ ‎

تأملی بر احیاء تفکر دینی (مجموعه مصاحبه ها و میزگردها)کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیصفحه 114

  • - این میزگرد در ادامه مباحث جلسه قبل با حضور حجج اسلام و آقایان عباسعلی عمید زنجانی، سید محمد موسوی خوئینی، سید محمد خاتمی، دکتر سید مصطفی محقق داماد، دکتر احمد احمدی و دکتر حاضری برگزار گردید.