امام خمینی و رابطۀ تئوکراسی و دمکراسی

امام خمینی و رابطۀ تئوکراسی و دمکراسی 

دکتر منوچهر محمدی

خلاصه مقاله 

‏در این مقاله ضمن تعریف و شرح دو رژیم تئوکراسی و دمکراسی که از انواع حکومتهای متداول جهان در‏‎ ‎‏گذشته و حال می باشند سعی شده است ویژگیها و شاخصهای آنها را ارائه داده و با اصل ولایت فقیه و نظام‏‎ ‎‏جمهوری اسلامی که مولود انقلاب اسلامی می باشد از دیدگاه امام خمینی مقایسه کرده تا موارد تشابه و تضاد‏‎ ‎‏این نظام با دو نوع رژیمهای مذکور مشخص گردد. ‏

‏تئوکراسی که به معنای حکومت خدا است در غرب و در عمل به معنای حاکمیت و اقتدار کلیسا بوده بدون‏‎ ‎‏آنکه حاکمیت پادشاهان و حکام جور را مورد سئوال و تزلزل قرار دهد. در حقیقت نوعی دوئالیسم و ثنویت‏‎ ‎‏حاکمیت در آن جوامع مستقر بوده و آثار و تبعات آن در قرون قدیم و وسطی موجب ادامه حاکمیت ظلم و‏‎ ‎‏جور گردیده و وظیفۀ کلیسا آرام کردن توده های مستضعف آن جوامع و جلوگیری از قیام آنها برعلیه طواغیت‏‎ ‎‏زمان بوده است. ‏

‏اندیشمندان این دوران که همه از اصحاب کلیسا بوده اند همچون سنت آگوستین، سنت امبرواز و سن‏‎ ‎‏گرگوار با تکیه برجمله معروف «به قیصر بدهید آنچه را که به قیصر تعلق دارد و بخدا بدهید آنچه را که به خدا‏‎ ‎‏تعلق دارد» در ارائه نظریات خود با طرح شهر زمین و شهر خدا، حکومت جسمانی و حکومت روحانی و ...‏‎ ‎‏توجیه گر این نوع از حاکمیت دوگانه در قالب نظریه تئوکراسی بوده اند. ‏

‏دمکراسی که معنای آن حکومت مردم می باشد و در یونان قدیم مطرح بوده و در قرون معاصر و در حال‏‎ ‎‏حاضر نه تنها به عنوان یکی از انواع حکومتها بلکه مدل کمال مطلوب غرب مطرح می باشد در عمل نه تنها‏‎ ‎‏دمکراسیهای حاکم بر کشورهای غربی بر مبنای آزادیهای فردی و حتی دیکتاتوریهای چپگرای حاکم بر‏‎ ‎‏کشورهای کمونیستی بر پایه سوسیالیسم و با تکیه بر عدالت اجتماعی را در بر می گیرد بلکه حتی نظامهای‏‎ ‎‏دیکتاتوری حاکم بر کشورهای از بند استعمار رسته در جهان سوم نیز خود را مدعی برخورداری از حکومتی‏‎ ‎‏دمکراتیک می دانند و در حقیقت نه در تئوری و نه در عمل وحدت نظری از ارائه معنا و بیان شاخصها و‏‎ ‎‏ویژگیهای دمکراسی وجود ندارد. و اندیشمندان این مکتب همچون لاک، روسو و ... نتوانستند به یک تعریف‏‎ ‎‏معین و مورد قبول همه برسند. ‏

‏و اما نظریه ولایت فقیه از دیدگاه امام خمینی نه به معنای حاکمیت نهاد روحانیت و نه به معنای حاکمیت‏‎ ‎‏مردم است بلکه به معنای حاکمیت قوانین الهی بر مردم می باشد که توسط رسول خدا(ص) و کتاب آسمانی،‏‎ ‎‏یعنی قرآن کریم ارائه گردیده و در غیاب رسول خدا و ائمه اطهار وظیفه و تکلیف فقهای عادل و آگاه به مسائل‏‎ ‎‏زمان می باشد که حاکمیت قوانین الهی را در جامعه تحقق بخشند و ایشان دارای همان اختیاراتی می باشند که‏‎ ‎‏رسول خدا و ائمه اطهار بوده اند. ‏

‏در جمهوری اسلامی و به میمنت انقلاب اسلامی  که بر پایه سه رکن رهبری فقیه عادل زمان و حضور‏‎ ‎‏گسترده ملت مسلمان و با تکیه بر مکتب اسلام به پیروزی رسیده است، نظریه ولایت فقیه در چارچوب نظام‏‎ ‎‏جمهوری اسلامی و با تصویب قانون اساسی شکل گرفت و واقعیت پیدا کرد. در این نظام نه تنها نقش و‏‎ ‎‏حاکمیت ولایت فقیه بصورتی برجسته دیده شده است، بلکه بر خلاف نظامهای تئوکراتیک در غرب در جای‏‎ ‎‏جای این نظام حضور و مشارکت مردم را بر سرنوشت خود مورد توجه قرار داده است و بخاطر این دو ویژگی‏‎ ‎‏است که نظام جمهوری اسلامی را نه می توان نظامی تئوکراتیک و نه دمکراتیک دانست بلکه این پدیده‏‎ ‎‏نظامی تئودموکراتیک می باشد که در چارچوبه آن حکومت قوانین الهی در جهت سعادت مردم و از طریق‏‎ ‎‏مردم عینیت می یابد. ‏


مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 415
مقدمه: 

‏پیروزی انقلاب اسلامی در ایران در سال 1357 با تکیه بر مکتب حیاتبخش اسلام و‏‎ ‎‏تأسیس و استقرار مولود مبارک آن نظام «جمهوری اسلامی» بر مبنای نظریۀ ولایت فقیه نه‏‎ ‎‏تنها این تصور و نظر باطل را که دورۀ حیات و حاکمیت مذهب و تعالیم مذهبی به پایان‏‎ ‎‏رسیده و دوره حاکمیت علم و ماده آغاز شده است نقش بر آب کرد، بلکه این سئوال را‏‎ ‎‏نیز برای محققین علوم سیاسی مطرح نمود که در تقسیم بندیهای سنتی خود از نظامهای‏‎ ‎‏تأسیس شده و مطروحه در تاریخ بشر با توجه به ماهیت چند گونۀ این نظام نوپا چه‏‎ ‎‏جایگاهی برای آن می توان قایل شد و یا آن را به کدامیک از انواع نظامهای تجربه شدۀ‏‎ ‎‏جهان نزدیکتر می توان دانست. ‏

‏از یک طرف با توجه به ماهیت مذهبی این انقلاب و نظام جمهوری اسلامی گرایش بر‏‎ ‎‏این بود که آن را از نوع نظامهای تئوکراتیک که در دوران قرون قدیم و وسطی و بر بخش‏‎ ‎‏اعظم اروپا حاکم بود بدانند، از طرف دیگر قادر نبودند ماهیت مردمی انقلاب و مشارکت‏‎ ‎‏وسیع مردمی را که در استقرار و تداوم نهادهای سیاسی مربوط به آن نقش اساسی داشته‏‎ ‎‏نادیده بگیرند. در حالی که از این لحاظ با نظامهای تئوکراتیک سنتی که هیچگونه نقشی‏‎ ‎‏برای مردم بجز تبعیت و اطاعت قایل نبودند شباهتی نداشت. به همین جهت، علی رغم‏‎ ‎‏ماهیت مردمی این نظام نمی توانستند منشأ آن را یک نظام دمکراتیک از نوع غربی آن که‏‎ ‎‏حاکمیت را از خداوند گرفته و به ارادها مردمی سپرده بدانند. ‏

‏در دوران شکل گیری انقلاب بسیاری از مصاحبه کنندگان با حضرت امام خمینی(ره)‏‎ ‎‏اعم از خبرنگاران و نویسندگان غربی و همچنین در اوایل پیروزی انقلاب این سئوال را‏‎ ‎‏به صورتی سیستماتیک مطرح می کردند که نظام مورد نظر معظم له از چه نوع نظامهایی‏‎ ‎‏است؟ آیا حاکمیت با خداست و یا با مردم؟ آیا حکومت حکومتی الهی است و یا‏‎ ‎‏مردمی؟ آیا سیستم مورد نظر سیستمی دمکراتیک است و یا مستبده و نقش رهبران‏‎ ‎‏مذهبی در این نظام چگونه است؟ علی رغم توضیحات روشنی که ایشان در پاسخ آنها‏‎ ‎‏ارائه می کردند به علت نا آشنایی دنیای غرب با نظام ولایت فقیه و نو ظهور بودن این پدیده‏‎ ‎‏هرگز نتوانستند و یا بعضاً نخواستند به یک جمعبندی و نتیجه گیری مطلوب و‏‎ ‎‏واقع بینانه ای برسند. ‏


مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 416
‏به همین جهت محققین علوم سیاسی و اسلام و ایران شناسان غربی در کتابهای منتشرۀ‏‎ ‎‏خود در رابطه با انقلاب دچار سردرگمی شده اند و هرکدام از انقلاب اسلامی‏‎ ‎‏تحلیلهایی ارائه دادند که نه با واقعیت انقلاب اسلامی و ساختار نظام جمهوری اسلامی‏‎ ‎‏تطبیق می کرد و نه با تقسیم بندیهای سنتی ایشان در علوم سیاسی. به همین دلیل اکثر آنان‏‎ ‎‏معتقد بودند این نظام نوپا پدیده ای زودگذر بوده و دیری نخواهد پایید که سقوط خواهد‏‎ ‎‏کرد و جای خود را به نظامی شبیه نظامهای موجود در جهان خواهد داد. بعضاً هم‏‎ ‎‏پیش بینی می کردند که مانند انقلابهای فرانسه و روسیه و با ظهور دیکتاتوری مانند ناپلئون‏‎ ‎‏و یا استالین نظام انقلابی جای خود را به حکومتی خودکامه خواهد داد. ‏

‏با این ترتیب آنها این زحمت را به خود ندادند که در یک مطالعۀ تطبیقی موارد تشابه و‏‎ ‎‏تفاوتهای نظام جمهوری اسلامی را که بر پایۀ ولایت فقیه تأسیس شده، با نظامهای تجربه‏‎ ‎‏شده در تاریخ نظامهای جهانی شناسایی و کشف کنند تا احتمالاً هم خود و هم‏‎ ‎‏دانشجویان علوم سیاسی را از سردرگمی نجات دهند. ‏

‏در حقیقت این کاری است که با مقدار زیادی تأخیر در این نوشته صورت گرفته است‏‎ ‎‏و امید است به این طریق بتوان خدمتی کوچک به علم سیاست و حکومت و همچنین به‏‎ ‎‏بینش جهانی از نظام ولایت فقیه انجام داد. ‏

‏در این بررسی ابتدا نظامهای تئوکراتیک و دمکراتیک را از نظر تئوریک و در تجربۀ‏‎ ‎‏تاریخی مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهیم و در پایان دیدگاههای حضرت امام را در این‏‎ ‎‏رابطه مورد بحث و مداقه قرار خواهیم داد. ‏

الف - تئوکراسی

‏تئوکراسی از ریشۀ یونانی ‏‎theo‎‏ به معنای خدا و ‏‎kratia‎‏ به معنای حکومت آمده که در‏‎ ‎‏مجموع به معنی حکومت خداست. به عبارت دیگر، تئوکراسی حکومتی است که نه تنها‏‎ ‎‏حاکمیت از آن خداست بلکه حکومت توسط کشیشانی اداره می شود که مدعی دارا بودن‏‎ ‎‏اختیار از ناحیۀ خداوند هستند. در این نوع حکومت زمامداران اصلی آن پیشوایان مذهبی‏‎ ‎‏هستند. ‏‎[1]‎‏ ‏

‏با این ترتیب تئوکراسی نوعی حکومت است که اساس آن را نظام دینی تشکیل‏‎ ‎‏می دهد و فرض بر این است که حکومت با خدا و قوانین تشریع شده از جانب او است و‏‎ ‎‏روحانیان، که فرمانروایان نیز هستند در چنین حکومتی اشاعه دهندگان و مفسران‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 417
‏فرمانهای خداوند و نمایندۀ آن فرمانروای نامرئی اند. برجسته ترین نوع حکومت‏‎ ‎‏تئوکراتیک در اعصار قدیم، حکومت حضرت موسی(ع) بر بنی اسرائیل بود. ‏‎[2]‎‏ ‏

‏ ‏

نظریات اندیشمندان در رابطه با تئوکراسی

‏ ‏

‏طرفداران این نظریه بر این عقیده اند که تشکیل دولت، ناشی از حکمت الهی و ارادۀ‏‎ ‎‏خداوندی است و متصدیان امور از طرف خداوند مبعوث می شوند واز جانب و به‏‎ ‎‏نمایندگی او جامعه را اداره می کنند. این نظریه در ممالک قدیمی از جمله مصر و چین و‏‎ ‎‏آشور و کلده و حتی در یونان و روم معمول بود و پس از ظهور مسیحیت توسعه فوق العاده‏‎ ‎‏یافت. غالب نویسندگان قرون وسطی مانند سنت اگوستین، دولت را ناشی از خداوند‏‎ ‎‏دانسته و مدعی بودند که ادارۀ مملکت باید در دست روحانیون و نمایندگان مذهب مسیح‏‎ ‎‏باشد. ‏

‏مع هذا غالب نویسندگان قرون وسطی برخلاف سنت اگوستین، حکومت سلاطین و‏‎ ‎‏امرا را قبول داشتند و معتقد بودند که ایشان از طرف خداوند مأموریت پیدا می کنند که‏‎ ‎‏مردم را به نام و نمایندگی او اداره کنند. به عقیدۀ نویسندگان مزبور سلاطین فقط در مقابل‏‎ ‎‏خداوند مسئول اند و نمی توانند اقتدارات مطلق و نامحدود خود را کلاً و یا جزاًً به شخص‏‎ ‎‏دیگری یا دسته ای از مردم و یا بالاخره به تمام ملت انتقال دهند و چون سلاطین نمایندۀ‏‎ ‎‏خداوند در روی زمین اند و مردم را به نام او اداره می کنند، از این رو افراد ملزم و مکلف اند‏‎ ‎‏که بودن قید و شرط از آنها اطاعت کنند. ‏‎[3]‎‏ ‏

‏ ‏

بینش متفکران مسیحی: 

‏ ‏

‏الهیون مسیحی، در طول قرون وسطی، نظریات خود را دربارۀ دولت - کشور نظام‏‎ ‎‏می دهند و در شکل گیری آن از فلسفۀ یونان و روم بهره های فراوانی می برند. ولی از آنجا که‏‎ ‎‏نهال فکری آنان از سرچشمۀ معتقدات دینی سیراب می شود، طبعاً جوهرۀ استنتاجات‏‎ ‎‏کلیسا از اندیشه های فلسفی یونان باستان فاصله می گیرد. ‏

‏بر این اساس، دولت - کشور، حکم چارچوبه و زمینه ای را دارد که زندگی گذرای‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 418
‏مادی انسان در آن جریان یافته است. ولی سرنوشت زندگی ابدی و نجات سرمدی وی‏‎ ‎‏در کلیسا رقم زده می شود . جماعت، متشکل از انبوه افراد گناهکار و یا مستعد گناه است.‏‎ ‎‏انسان به سبب نافرمانی نخستین از اوامر قادر متعال از بهشت رانده می شود و به زندگی‏‎ ‎‏این جهان فانی محکوم می گردد. سازمان بندی محتوم و مقدر انسانها، در قالب دولت -‏‎ ‎‏کشور که در آن عنصر قهر و اجبار و کیفر و مجازات، جزو عوامل اجتناب ناپذیر سازنده آن‏‎ ‎‏است، بدان منظور از سوی خدای تعالی تعبیه شده تا بشر در چارچوب آن امکان یابد،‏‎ ‎‏ضمن اطاعت از اوامر و نواهی، خود را باز خرید کند و به خویشتن خویش باز گردد. ‏

‏بدیهی است دولت - کشور به سبب طبیعت گناه پذیر بشری، چیزی جز یک نظام‏‎ ‎‏اجتماعی متخلخل و ناقص نمی تواند باشد. پس عوامل اجبار و قهر در قطرت تشکیلات‏‎ ‎‏نهاده شده است، تا راههای احتمالی لغزشها و انحرافها را از صراط مستقیم و سعادت‏‎ ‎‏جاویدان سد کند. غایت اصلی دولت، مراقبت فرد و کیفر وی بر حسب قواعد الهی‏‎ ‎‏است. ‏‎[4]‎‏ ‏

‏در اینجا فشردۀ نظریات برخی از زبده ترین اندیشمندان مسیحی را در این باب ذکر‏‎ ‎‏می کنیم: ‏

‏سنت آگوستین دوتاگاست: ‏‎[5]‎‏ (395 تا 430 میلادی) که معروفترین آنها است دولت -‏‎ ‎‏کشور را مبتنی بر نظمی فطری می داند که ذات باری اراده کرده است. نظر به اینکه فقط او‏‎ ‎‏می تواند خیر را از شر و مجاز را از غیر مجاز تمیز دهد، لذا قوانین حاکم بر ابنای بشر باید‏‎ ‎‏متکی بر مقررات الهی باشند. کارگزار و مفسر این مقررات و قواعد در کلیساست. هرگونه‏‎ ‎‏قدرت و حاکمیتی که بر روی زمین استوار می شود باید از قوانین الهی سرچشمه بگیرد و‏‎ ‎‏لذا از کلیسا ناشی شود. پس سازمان روحانی، بر سازمان دولتی مرجح است. هیچ‏‎ ‎‏امپراتور و پادشاهی نمی تواند بر اریکۀ قدرت تکیه زند، مگر آنکه انتقال و واگذاری این‏‎ ‎‏قدرت به او، به تأیید مقامات کلیسا رسیده باشد. ‏‎[6]‎‏ ‏

‏از مجموعه نظرات سنت آگوستن بر می آید که وی سازان روحانیت کلیسایی را فوق‏‎ ‎‏دولت - کشور و حاکم بر آنان می داند و اطاعت سلاطین مسیحی را از نظام تشکیلاتی‏‎ ‎‏دین، امری ضرروی و گریز ناپذیر می شمارد، به گونه ای که سرپیچی از اوامر این‏‎ ‎‏تشکیلات را به منزله بغی و طغیان در برابر ارادۀ ذات احدیت‏


مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 419
آباء کلیسا و مسئله اطاعت در مذهب مسیح

‏ ‏

‏ظهور کلیسای مسیح به عنوان یک مؤسسه مشخص موجب شد که حکومت امور‏‎ ‎‏روحانی بشر از دولت متنزع و مستقل شود و این خود یک واقعۀ انقلابی در تاریخ اروپای‏‎ ‎‏باختری است، هم در عالم سیاست و هم در سیر فلسفه سیاسی. نتیجه آنکه فرضیه های‏‎ ‎‏سیاسی میسحیون آغاز مسیحیت با فرضیه های سیاسی سایر متفکرین اختلاف داشت.‏‎ ‎‏این طبقه علاقه به مسائل مذهبی داشتند، و مسیحیت در آن زمان عبارت بود از یک آلین‏‎ ‎‏برای رستگاری، بدین معنی که مسیحیت یک فلسفه سیاسی یا فرضیه سیاسی نبود و‏‎ ‎‏عقاید مسیحیون در مورد مسائل سیاسی چندان با عقاید کفار و مشرکین تفاوت نداشت.‏‎ ‎‏مسیحیون نیز مانند رواقیون معتقد به حقوق طبیعی و حکومت الهی جهان الزام قانون و‏‎ ‎‏حکومت بای اجرای عدالت و تساوی تمام افراد بشر در نظر خداوند بودند. این عقاید‏‎ ‎‏قبل از ظهور مسیحیت رواج کامل یافته بود و بسیاری از آیات کتب مقدسۀ مذهبی‏‎ ‎‏مسیحیون موسوم به عهد جدید‏‎[7]‎‏ نشان می دهد که عقاید فوق در آغاز ظهور مسیحیت در‏‎ ‎‏کتب و نوشته های مذهبی مورد تأکید قرار گرفته است. ‏

‏به طور کلی می توان گفت که آباء کلیسا در مورد سه اصل حقوق طبیعی و تساوی‏‎ ‎‏انسان و لزوم عدالت در دولت اساساً با اندیشمندان غیر مذهبی موافقت دانشمندان‏‎ ‎‏غیر مذهبی موافقت داشتند. ‏

‏الزام مسیحیون به احترام به قدرت حاکم و قانون موضوعه از طرف مذهب مسیح‏‎ ‎‏توصیه شده و در اصول مذهب مسیح گنجانیده شده است. هنگامی که فاریسی ها‏‎[8]‎‏ سعی‏‎ ‎‏می کنند که عیسی را اغفال کنند و به مقابله با قدرت روم تحریک نمایند. وی چنین‏‎ ‎‏می گوید: «پس آنچه را که به قیصر متعلق است به وی تسلیم کن و آنچه را که به خداوند‏‎ ‎‏تعلق دارد به خدا بسپار»‏‎[9]‎‏ ‏

‏سن پول در نامۀ خویش به رومیان صریحترین بیان سیاسی خود را در عهد جدید‏‎ ‎‏آورده و می گوید: ‏

‏«بگذار که هر روح، یعنی هر فرد، مطیع قدرتهای بالاتر باشد. زیرا قدرتی در جهان‏‎ ‎‏بجز قدرت خدایی وجود ندارد. قدرتهایی که موجودند همه محکوم به حکم خدایند؛‏‎ ‎‏لهذا هر کس که مقاومت با قدرت نماید مقاومت با مشیت الهی و فرمان خداوند کرده و‏‎ ‎


مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 420
‏آنها که مقاومت می کنند برایشان لعنت خواهد آمد. زیرا زمامداران خطری برای کار‏‎ ‎‏نیمک نیستند، بلکه دشمن کار شیطانی اند. پس تو از قدرت واهمه نداشته باش. بکن‏‎ ‎‏آنچه را که نیک است و تو مورد ستایش زمامدار قرار خواهی گرفت زیرا وی وزیر خدا در‏‎ ‎‏نزد توست به جهت خیر تو. اما اگر تو بد کنی برحذر باش، زیرا وی بیهوده حامل شمشیر‏‎ ‎‏نیست. چون وی وزیر خداوند است و مأمور انتقام تا خشم خدا را بر آن کس که بد می کند‏‎ ‎‏وارد سازد. هرکجا تو لازم است اطاعت کنی منقاد باشد نه تنها از ترس خشم بلکه به‏‎ ‎‏خاطر وجدان؛ و به همین سبب نیز خرجگذار باش و مالیات خود را بهردار؛ زیرا ایشان‏‎ ‎‏وزرای پروردگارند و مدام مراقب و مأمور وصول خراج می باشند. لهذا مطالباتشان را ادا‏‎ ‎‏کن. به آن کس که به وی خراج مدیونی خراجگذار باش و به آن کس که مالیاتت باید بدهی‏‎ ‎‏بپرداز. بترس از آن که باید از او بترس و حرمت گذار کس را که باید حرمت گذاری»‏‎[10]‎‏ ‏

‏همین عقیده و رسم منشأ عقیدۀ مسیحیونی گردید که زمامداری را متضمن یک حقوق‏‎ ‎‏آسمانی و ودیعۀ الهی دانستند و زمامدار را وزیر خداوند خواندند. ‏

‏در نظر سن پول، مقام و کرسی زمامداری است که مستوجب احترام است نه شخص.‏‎ ‎‏و به عقیده وی تقوا یا شرارت و بدی یک زمامدار مؤثر در تغییر این جنبۀ احترام نیست و‏‎ ‎‏دخالتی در این اصل ندارد و در هر حال زمامدار واجب الاحترام است. وجود یک‏‎ ‎‏زمامدار، به عقیده وی، مجازات گناهان مردم است که از طرف خداوند مقرر شده و باید‏‎ ‎‏از زمامدار بد نیز اطاعت نمود. اما در نظر حقوقدانان روم آن انتخاب مردم است که حالت‏‎ ‎‏حقوقی یا مشروعیت قدرت را مشخص می کند. اگر چه بین دو عقیدۀ مزبور، یعنی عقیدۀ‏‎ ‎‏میحیون و حقوقدانان روم اختلاف بینی مشهود است، ولی هر دو در این نکته متفق القول اند‏‎ ‎‏که فرق است بین قدرتی که ذاتی یک مؤسسه باشد و قدرتی که یک فرد به نحو یکجانبه‏‎ ‎‏آن را تحصیل کرده (یعنی بدون رضایت مردم) و به طور مطلق و با اراده خود آن را به کار‏‎ ‎‏برد. به همین سبب این دو عقیدۀ مختلف در روم با یکدیگر سازش پیدا کرده و توانستند‏‎ ‎‏بدون تضاد عملی و دوش به دوش درفعالیت و پیشرفت باشند. ‏‎[11]‎‏  ‏

‏ ‏

دولت و مذهب مکمل یکدیگر: 

‏ ‏

‏به عقیدۀ محققین فلسفه سیاسی غرب، نه تنها در تحلیل ثانوی وقایع تاریخی روم از‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 421
‏تغییر رژیم جمهوری بر رژیم امپراطوری یا تبدیل حکومت بالنسبه ملی به حکومت‏‎ ‎‏مطلقه و استبدادی، و در مقایسه دو عنصر مذهب و سیاست در تعیین سرنوشت مردم هر‏‎ ‎‏کشور هر قوم، می بینیم که کلیسا و پادشاهان یا حکومت روحانی و حکومت جسمانی‏‎ ‎‏همیشه برای حکومت بر مردم مکمل یکدیگر بوده، یعنی پیشوایان مسیحیت و‏‎ ‎‏زمامداران دولت برای گذاشتن زنجیر انقیاد و اطاعت مطلق به گردن مردم هرکدام وجود‏‎ ‎‏یکدیگر را لازم شمرده و یکدیگر را تأیید کرده اند. این دو قدرت  همیشه برای حفظ‏‎ ‎‏اقتدار و سلطۀ خود مصلحت را در آن دیده اند که مؤید و مکمل یکدیگر باشند، و به‏‎ ‎‏واسطۀ مقابله و ستیز نیروی یکدیگر را تضعیف و خنثی نکنند. چنان می نماید که قدرت‏‎ ‎‏روحانی دریافته بود که تنها و بدون وجود قدرت سیاسی قابل زیست نیست، زیرا وجود‏‎ ‎‏قدرت استبدادی مطلقۀ دولت سیاسی که بر امور جاریه افراد و تماس و روابط جهانی و‏‎ ‎‏معاملات بین مردم حکومت می کند، و وجود قوانین سخت و شدید، و وجود زور و‏‎ ‎‏مجازات و حتی جور و ظلم است که سبب می شود مردم در مقابل ظلم و جور عاجز و‏‎ ‎‏ناتوان و بیچاره و مرعوب شوند و ناچار به نیروی متافیزیک روحانی پناه برند، و دستگاه‏‎ ‎‏کلیسا از طریق تسلیت روحی جبران شکست روحی و مرعوبیت افراد را بنماید. پس‏‎ ‎‏وجود دولت مطلقه جسمانی است که وجود حکومت روحانی را به دلیلی که قبلاً ذکر‏‎ ‎‏شده لازم می نماید و متقابلاً نیز دستگاه حکومت روحانی نمی توانست بدون حکومت‏‎ ‎‏جسمانی و سیاسی رونقی داشته باشد. بنابراین کلیسا در هیچ شرایطی خود حاکمیت بر‏‎ ‎‏مردم را اعمال نکرده است بلکه می خواسته دولتها و زمامداران چه عادل و چه ظالم‏‎ ‎‏تحت انقیاد او باشند. ‏

‏از طرف دیگر قدرت جسمانی یا سیاسی نیز می دانست که اگر قدرت روحانی را‏‎ ‎‏براندازد و خود تنها با سیستم حکومت مطلقه و استبداد به حکومت بر مردم بپردازد چون‏‎ ‎‏رژیم فشار و زور که لازمۀ حکومت مطلقه است، یعنی اعمال قدرت برهنه عاری از نرمی‏‎ ‎‏و مهربانی دوام پذیر نیست و موجب طغیان و شورش می شود، همیشه دولت در خطر‏‎ ‎‏اضمحلال و سقوط خواهد بود، زیرا هیچ دولتی نمی تواند به تعداد نفرات مردم محکوم،‏‎ ‎‏پلیس و پاسبان و مراقب و جاسوس سری و مأمور آگاهی برمردم گمارد تا علاوه بر‏‎ ‎‏نظارت و مراقبت اعمال ایشان افکارشان را نیز کنترل کند و همان تراکم و تجمع افکار‏‎ ‎‏ناراضی منتج به مقابله و مقاومت با قدرت دولت و انجام خرابکاری و بالاخره منتهی به‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 422
‏عصیان و شورش برضد دولت و سبب بر انداختن دولت می شود. از طرف دیگر دستگاه‏‎ ‎‏سیاسی و حکومت جسمانی به هیچ روی نمی تواند در دهلای مرم رسوخ و در ارواح‏‎ ‎‏ایشان نفوذ نماید. اما اگر مؤسسه ای وجود داشته باشد که این عمل را برای دولت سیاسی‏‎ ‎‏یا زمامدار انجام دهد، یعنی مزاج مردم ناراضی را رام و معتدل سازد و با تلقینات روحی‏‎ ‎‏وعدۀ جبران خسارات و مصایب وارده بر ایشان را در دنیای دیگر بدهد، دولت سیاسی‏‎ ‎‏می تواند فارغ البال و آسوده خاطر از خطر شورش و انقلاب به حکومت سیاسی خود بر‏‎ ‎‏مردم ادامه دهد. پس هر دو قدرت لازم و ملزوم یا علت و معلول وجود یکدیگر و هم‏‎ ‎‏مکمل و مؤید یکدیگر گشته اند تا برمردم حکومت نمایند. ‏

‏ ‏

مردم تابع دو حکومت می شوند و وفاداری خلق بین دو قدرت سیاسی و روحانی‎ ‎تقسیم می شود

‏ ‏

‏با این ترتیب، در آن زمان در حقیقت تحولی در اوضاع اجتماعی و روابط بین مردم و‏‎ ‎‏همچنین در رابطه بین مردم با نیروهای حاکمه زمان به وقوع پیوست. بدین معنی که توجه‏‎ ‎‏مردم و وفاداری ایشان که تا آن موقع طبق فرضیۀ یونان قدیم و معمول آن کشور در نقطه‏‎ ‎‏واحد یعنی قدرت حاکمۀ سیاسی متمرکز بوده است در این زمان به دو قسمت‏‎ ‎‏تقسیم شده و جزئی از آن متوجه دولت سیاسی و جزء دیگر متوجه کلیسا یا قدرت‏‎ ‎‏روحانی شده است. ‏

‏نکتۀ جالب توجه در اینجا این است که در آن هنگام که قدرت حکومت بر مردم‏‎ ‎‏تفکیک و به دو شعبه منشعب گردیده و بالطبع وفاداری مردم نیز به دو جزء تقسیم شده،‏‎ ‎‏وجود دو قدرت حاکمه در یک جامعه از طرف دیگر موجب اشکالاتی شد. به این معنی‏‎ ‎‏که در تماسهای روزانه بین مردم و در وقایع جاریۀ روزمره موارد بسیاری پیش می آمد که‏‎ ‎‏بین دستورهای این در قوه تضاد و اختلاف وجود داشت و فرد در میان این تضاد و ابهام‏‎ ‎‏گرفتار می آمد که آیا باید حکم دولت سیاسی را اطاعت کند یا دستور حکومت روحانی را‏‎ ‎‏به کار بندد، و در مورد تضاد بین دو قانون و اختلاف دستور دو قدرت کدام یک را باید‏‎ ‎‏ترجیح دهد و به مورد اجرا گذارد. ‏

‏به طوری که قبلاً اشاره شد، احترام به قدرت قانون حکومت سیاسی در مسیحیت‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 423
‏برای هر فرد لازم شمرده شده، پس هر فرد مسیحی ملزم به انجام دو وظیفه بود: اول:‏‎ ‎‏آنکه طبق دستور مذهبی و آیات کتاب مقدس «آنچه را که به قیصر متعلق است به قیصر‏‎ ‎‏واگذارد» دوم: طبق همان دستور «آنچه را که به خداوند تعلق دارد به خداوند تسلیم‏‎ ‎‏نماید» و چنانچه این دو وظیفه با یکدیگر در تضاد و اختلاف گرفتار آمدند بدیهی است که‏‎ ‎‏باید اطاعت از امر خدا را مقدم بر اطاعت آدمی شمارد. ‏‎[12]‎‏ ‏

‏در اینجا تضاد زمامدار پیش می آید که در عقاید مسیحیان و فلاسفه مذهبی آن زمان‏‎ ‎‏کاملاً منعکس است. ‏

‏مسیحیان ازطرفی زمامدار را از جانب خدا می دانستند و ازطرف دیگر در مورد‏‎ ‎‏اختلاف بین دستور زمامدار و دستور کلیسا طبق آیین مذهبی باید دستور کلیسا را اجرا‏‎ ‎‏نمایند. مفهوم این عقیده آن بود که معلوم می شود بین خداوند با فرستاده خداوند هم که‏‎ ‎‏همان زمامدار باشد گاهی اختلاف عقیده حاصل می شود. یعنی خداوند توسط کلیسا به‏‎ ‎‏نوعی و زمامدار نمایندۀ خداوند به نوعی دیگر به مخلوق خود دستور عمل می دهد. ‏

‏در اینجاست که فرد باید حکم خدا را مقدم شمارد. اما اشکال دیگری که در اینجا‏‎ ‎‏پیش می آید آن است که مخلوق گرفتار این تضاد لامحاله حکم خدا را از مجرای کلیسا‏‎ ‎‏یعنی کشیشی بداند که وی نیز همانند زمامدار فردی از افراد بشر است، ناگزیر فرد گرفتار‏‎ ‎‏این تضاد، از خود می پرسد چگونه تشخیص دهد، حکم زمامداری که او نیز منصوب‏‎ ‎‏خداوند است غلط و حکم کشیش صحیح و واجب الاطاعه است؟ سئوالی که خود‏‎ ‎‏مشکل ساز و لاینحل بوده و مخلوق بیچاره را دچار شک و تردید نموده، و با این سئوال‏‎ ‎‏دشوارتر روبرو می سازد که چرا خداوند عالم در آن واحد دو دستور متضاد به وسیله دو‏‎ ‎‏مأمور جداگانه برای وی فرستاده؟ و براستی که این شک و تردید را چه کسی باید رفع کند‏‎ ‎‏و یا کدام مرجع صلاحیت حل این مشکل را دارد؟ ‏

‏در هر حال امکان وقوع یا وجود چنین اختلاف بین قدرت دنیوی و قدرت اخروی را‏‎ ‎‏عموم فلاسفه مسیحی که در دورۀ آغازین ظهور مسیحیت می زیستند درک کرده و بدان‏‎ ‎‏اشاره نموده اند. ‏

‏البته این اصل که «هر فرد انسان تابع دو دولت یا دو کشور است» در روم اصلی قدیمی‏‎ ‎‏بوده، ولی در این زمان هنگام عمل بدان رسیده بود و مورد استعمال آن تازگی داشت،‏‎ ‎‏زیرا طبق فرضیۀ سابق دو دولت مورد نظر فرد عبارت بود از: اولاً دولت شهر یا دولت‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 424
‏کشور سیاسی. ثانیاً دولت جهانی مذهبی. ولی در نظر مسیحیون، دولت اعلی عبارت بود‏‎ ‎‏از قلمرو روحانی و سلطنت خداوندی. ‏

‏با رواج و ترقی روزافزون مذهب و همچنین با افزایش علایق جهانی و ازدیاد استقلال‏‎ ‎‏مؤسسات مذهبی، قطع رشتۀ افکار سیاسی و تاریخ فلسفه سیاسی از سنت قدیم غیر‏‎ ‎‏قابل اجتناب گردید و در نتیجه، مذهب را مؤسسه نوینی منضم به دولت و یا مکمل‏‎ ‎‏مؤسسه دولت قرار داد. مسیحیت در معنی نمایندۀ حالت اجتماعی زمان گردید و تعریف‏‎ ‎‏سیاسی مسیحیت در این چند کلمه خلاصه می شد: «کلیسا همراه با دولت» ‏

‏این ایدۀ نوین مسیحیت ایدۀ امپراتوری سابق رم را نیز درهم شکست و آغاز ظهور‏‎ ‎‏یک سیستم جدید گردید که رادیکالیسم زمان و عقیدۀ دست چپ و افراطی عصر شمرده‏‎ ‎‏می شد. در واقع امپراتور یا دولت، شریکی در امر حکومت به نام کلیسا پیدا کرد، و بدیهی‏‎ ‎‏است این خود در حکن رادیکالیسم زمان بود. ‏

‏لازمۀ ازدیاد قدرت مذهب آن شد که تعقیب روش شرق یعنی رسانیدن امپراتور به‏‎ ‎‏مرتبۀ الوهیت غیر ممکن گردید و معلوم شد که تنها ایجاد و تصویب یک مذهب رسمی‏‎ ‎‏برای کشور و دولت و الحاق مذهب به دولت نیز کافی نیست، بلکه ضرورت مذهبی‏‎ ‎‏اقتضا می کند که یک دستگاه و تشکیلات مستقل روحانی به وجود آید که به عنوان یک‏‎ ‎‏مؤسسه مساوی با دولت دوش به دوش آن مشغول فعالیت باشد و چون طبق فلسفه‏‎ ‎‏موجود زمان این مؤسسه نوین معرف منافعی عالیتر از منافع دنیوی بود طبعاً باید مافوق‏‎ ‎‏دولت قرار گیرد. شخص مسیحی طبق آیین مسیح نمی توانست امپراتور را در مسائل‏‎ ‎‏روحی قاضی نهایی و دستگاه وی را دستگاه غایی به شمار آورد، ولی هر فرد مسیحی‏‎ ‎‏می توانست به عنوان تبعۀ امپراتوری یا سرباز امپراتوری کمال وفاداری را نسبت به‏‎ ‎‏امپراطور مرعی دارد. کلیسا در واقع طوری تشکیل شده و اساس آن به نحوی نهاده شده‏‎ ‎‏بود که مؤید قدرت دنیوی بوده و به اعضا و تابعین خود تقواهای اطاعت و وفاداری و‏‎ ‎‏وظایف تابعیت را بیاموزد. ‏

‏تئوری مسیحیت بر این اساس بود که انسان صاحب حیات دوگانه و سرنوشت دو گانه‏‎ ‎‏است زیرا انسان دارای دو طبیعت است و بالطبع باید حیات آدمی در تحت دو نوع‏‎ ‎‏نظارت قرار گیرد. تشخیص اخرویات از دنیویات در حقیقت جوهر فلسفۀ مسیحیت بود،‏‎ ‎‏و لذا تعیین مشخصات رابطه بین مؤسسات مذهبی و سیاسی مسئله جدیدی بود که‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 425
‏مسیحیت باید آن را حل کند.»‏‎[13]‎‏ ‏

‏در نظر مسیحیون انجام وظایف مذهبی اعظم الزامات است و برای فرد، انجام این‏‎ ‎‏وظیفه واجب است که باید از طرف مدیون ادا شود. انجام وظیفه نسبت به خداوند البته‏‎ ‎‏امری است قلبی و روحی و به درون و باطن آدمی مربوط است و شخص مسیحی دخالت‏‎ ‎‏یک قدرت زمینی و خاکی را در این رابطه روحانی و آسمانی اساساً مجاز نمی شمارد. به‏‎ ‎‏همین سبب در مورد احترام به امپراتور یا در موقع ستودن نبوغ وی نباید این احترام و‏‎ ‎‏ستایش را به وسیلۀ مراسم مذهبی انجام دهد. ‏

‏مؤسسه ای که مأمور حفظ این رابطۀ روحانی و وسیلۀ ارتباط بین ارواح بندگان با‏‎ ‎‏خدای ایشان بود مسلماً ادعا می کرد که تا درجه ای مستقل باشد و از مؤسسات دنیوی که‏‎ ‎‏فلسفه وجود آنها ایجاد وسایل وجود جسم خاکی در جهان خاکی است ممیز و ممتاز‏‎ ‎‏باشد. به همین جهات بود که با ظهور مسیحیت مشکل جدیدی در جهان به وجود آمد که‏‎ ‎‏دنیای قدیم از آن بی خبر بود و آن مسئله رابطۀ کلیسا با دولت بود و بالطبع مسئله تقسیم‏‎ ‎‏وفاداری فرد بین این دو قدرت و کیفیت آن و تشخیص آن از مسائل تازه بود که قدما با آن‏‎ ‎‏مواجه نبودند، و از آن اطلاعی نداشتند. ‏

‏به عقیدۀ بعضی از مفسرین فلسفه سیاسی، ریشۀ ایده آزادی که بعدها در افکار‏‎ ‎‏سیاسی اروپائیان نمو کرد و موجب انقلاباتی به نام آزادی گردید در واقعه فوق نهفته که در‏‎ ‎‏حقیقت برای قدرت مطلقه امپراتور شریکی پیدا شد که نه تنها دعوی استقلال کرد، بلکه‏‎ ‎‏مدعی تفوق نسبت به قدرت دولت در ابعاد حقوقی، قضایی و سیاسی گردید. اگر چنین‏‎ ‎‏باشد باز این تفسیر با تفسیری که قبلاً و گفتیم که «این دو قدرت هرجا موجود بوده اند.‏‎ ‎‏غالباً مؤید و مکمل یکدیگر شده اند تا قدرت و تسلط خود را بر مردم حفظ کنند و ادامه‏‎ ‎‏دهند» منافاتی ندارد. ‏‎[14]‎‏ ‏

‏همین موقعیت و شرایط زمانی بود که موجب افزایش قدرت کلیسا شد و قبل از آنکه‏‎ ‎‏کلیسا موقعیت حقوقی و قانونی خود را تحکیم نماید هم از حیث آیین و تئوری و هم از‏‎ ‎‏لحاظ تشکیلات مذهبی ترقی نمود، و ویژگیهای مزبور، کلیسا را ضمیمه یا شریک‏‎ ‎‏ذیقیمتی برای امپراتوری قرار داد. تا هنگامی که کلیسا تنها یک جامعۀ داوطلبی بود و‏‎ ‎‏وجود آن قانونی شمرده نمی شد احتیاج به تئوری مخصوص در باب رابطۀ خود با دولت‏‎ ‎‏نداشت، ولی از طرف دیگر عموم زمامداران مذهبی معترف بودند که همانطور که روح و‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 426
‏جسد با وجود اختلاف در جوهر و کیفیت، همیشه در دورۀ حیات انسانی با یکدیگر در‏‎ ‎‏تماس بوده غیر قابل تفکیک هستند، کلیسا و دولت نیز همان حکم روح و جسد را دارند و‏‎ ‎‏مدام در تماس با یکدیگر دل تماس بوده غیر قابل تفکیک ولازم و ملزم یکدیگرند. پس‏‎ ‎‏استقلال کلیسا و استقلال دولت را چنین معرفی کردند که این استقلال متضمن معاضدت‏‎ ‎‏متقابله این دو نیرو نسبت به یکدیگر است. و گفتند که هر دو مؤسسه از جانب خداوند‏‎ ‎‏مأمور بر حیات انسان در این جهان دنیوی ودر جهان اخروی هستند. وظیفۀ اطاعت‏‎ ‎‏کشوری (یعنی اطاعت از دولت سیاسی) از طرف فرد از جمله تقواهای مسیحیت است‏‎ ‎‏که به عقیده مسیحیون مانند سایر الزامات اخلاقی از طرف خداوند به انسان تحمیل شده‏‎ ‎‏است. کمکی که انضباط کلیسا به دولت نمود موجب شد کنستانتین امپراتور رم (337 -‏‎ ‎‏313) آن را حالت حقوقی دهد و قانوناً آن را به رسمیت بشناسد. پس وظیفۀ یک زمامدار‏‎ ‎‏یا شاه مسیحی آن شد که کلیسا را تقویت و حفظ نماید. البته انجام این وظیفه را متضاد با‏‎ ‎‏طبیعت دنیوی زمامدار ندانستند و نیز متضمن چنین مفهومی بود که زمامدار حامی آیین‏‎ ‎‏مسیح و مسائل مذهبی است. ‏‎[15]‎‏ ‏

‏بدین طریق مسیحیت دو نوع وظایف برای مردم قایل شد: وظایف دنیوی. و گفتند:‏‎ ‎‏«اگر چه ممکن است بعضی اوقات این دو دست از وظایف در تضاد ظاهری واقع شوند،‏‎ ‎‏ولی در مرحله غایی ودر تحلیل نهایی، تضادی بین این دو وجود نداشته و می توان آنها را‏‎ ‎‏با یکدیگر وفق داد. «و نیز یکدیگر باشد، ولی هریک را در موارد عادی و طبیعی باید‏‎ ‎‏محتاج به کمک دیگری دانست. ‏

‏نظریۀ حاکمیت کلیسا و رابطۀ آن با دولتهای حاکم از قرن دوم تا ششم بعد از میلاد‏‎ ‎‏مسیح توسط متفکرین و فلاسفه معروف مذهبی مسیح که از آباء کلیسا بودند و با توجه به‏‎ ‎‏نیاز و مشکلات به وجود آمدۀ زمان شکل گرفته و تکامل یافت. از جمله این اندیشمندان‏‎ ‎‏می توان علاوه بر سنت آگوستین از سن امبرواز (340 - 398 بعد از میلاد) و سن گرگوار‏‎ ‎‏(604 - 540 بعد از میلاد) نام برد. ‏

‏نظریات و عقاید ایشان قسمت اعظم و اساس عقاید مسیحیت را تشکیل داده و در‏‎ ‎‏قسمت رابطه بین دو مؤسسه سیاسی و مذهبی یعنی دولت و کلیسا نظریات ایشان جزء‏‎ ‎‏لاینفک فلسفه مسیحیت قرار گرفت. ‏

‏سن امبرواز معتقد بود که کلیسا در امور روحانی حق قضاوت نسبت به کلیۀ مسیحیان‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 427
‏حتی نسبت به شخص امپراتور را دارد. زیرا که او هم فرزند کلیسا و در درون کلیسا نه‏‎ ‎‏مافوق آن است. البته این امر به معنی لزوم عدم اطاعت مردم نسبت به قدرت سیاسی‏‎ ‎‏نسیت، بلکه این حق را به کلیسا می دهد که پادشاه و یا امپراتور را مورد سرزنش قرار‏‎ ‎‏دهد. ‏‎[16]‎‏ ‏

‏مهمترین ایده را سن اگوستین ارائه می دهد که پیشنهاد تشکیل ملل مشترک المنافع‏‎ ‎‏مسیحیی تحت نظارت کلیسا را می داند و در عین حال هیچ فردی را به طور مطلق محکوم‏‎ ‎‏به وفاداری و اطاعت از دولت نمی داند. او همچون سایر اندیشمندان، مذهب را از‏‎ ‎‏سیاست جدا می داند و نظریۀ شهر خدا و شهر زمین را مطرح می کند که شهر خدا را برای‏‎ ‎‏رستگاری روحی و صلح آسمانی و در قلمرو مسیحیت و شهر زمین را مقر سلطنت‏‎ ‎‏شیطان می داند. ‏

‏او قدرت حکومت را ناشی از استعمال زور از طرف خداوند و به منظور علاج گناهان‏‎ ‎‏خلق می داند. از این تقسیم بندی میان شهر خدا و شهر زمین، اگوستین در صدد نیست که‏‎ ‎‏کلیسا را مظهر اولی و دولت را مظهر شهر زمین بداند، بلکه سعی می کند برای ارتقای‏‎ ‎‏شهر خدا نوعی آشتی میان این دو مؤسسه به وجود آورد و حتی کلیسا را متکی و در پناه‏‎ ‎‏امپراتور و برای پیشبرد اهداف خود قرار دهد و آنها را از حمله به امپراتور منع کند. او‏‎ ‎‏شرکت مذهب با قدرت دولت را برای حکومت برمردم لازم و به نفع کلیسا می داند و زور‏‎ ‎‏حکومت و قدرت کلیسا را برای مبارزه با دنیای غیر مسیحی اساس قدرت جهان‏‎ ‎‏مسیحیت می داند. ‏‎[17]‎‏ ‏

‏سن گرگوار، آخرین اندیشمندان از اصحاب کلیساست که شکل دهندۀ نظریات‏‎ ‎‏حکومتهای تئوکرائیک در دوران قرون وسطی است. او در استقلال کلیسا نسبت به مسائل‏‎ ‎‏روحانی اصرار ورزیده و جامعه را به دوبخش مذهبی و دنیوی تقسیم کرده و با تمیز بین‏‎ ‎‏قدرت کلیسا و دولت، نظریۀ دو نوع حکومت جسمانی و روحانی را مطرح می کند و‏‎ ‎‏اطاعت از هر دو را در حد وظایف فرد لازم و ضروری می شمارد. او تنها کسی است که‏‎ ‎‏قدرت و حرمت زمامدار سیاسی را نیز مطرح می کند و او را هرچند شریر باشد لازم‏‎ ‎‏الاطاعه می داند. او آیین دو شمشیر را مطرح می کند و سیادت بشری را در اطاعت و‏‎ ‎‏رعایت دو مؤسسه روحانی و جسمانی می داند. حفظ علایق و منافع روحانی و روحانیون‏‎ ‎‏که کشیشان و کلیسا باید عهده دار آن باشد. و حفظ منافع و علایق دنیوی و حصول و حفظ‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 428
‏صلح و نظم و عدالت که در منطقۀ قدرت حکومتی کشور و بر عهدۀ زمامداران سیاسی و‏‎ ‎‏کارگزاران ایشان است باید با روح همکاری و مساعدت متقابل میان کلیسا و دولت انجام‏‎ ‎‏پذیرد. ‏‎[18]‎‏ ‏

‏این طرز تفکر تا قرن هفدهم براروپا حاکم بوده و روابط کلیسا و دولت را نظم‏‎ ‎‏می بخشید. ولی از آن به بعد از اقتدار کلیسا نیز به علت اختلافات و شکافهای ایجاد شده‏‎ ‎‏میان آباء کلیسا که منجر به ایجاد فرقه های مختلف از جمله کلیسای روم و کلیسای‏‎ ‎‏قسطنطنیه ارتدکس گردید و بعدها با ایجاد فرق دیگر نیز گسترش یافت کاسته گردید. ‏

‏در نتیجه از نظارت و دخالت پاپها و کلیسا امور امپراتوران و پادشاهان هم کاهش‏‎ ‎‏یافت، تا اینکه در قرون هفده و هیجده بکلی از یکدیگر جدا شد و دولتهای تشکیل شده‏‎ ‎‏براساس دولت - ملت تحت تأثیر نظریات اندیشمندان لائیک مانند جان لاک، ژان ژاک‏‎ ‎‏روسو و مونتسکیو حاکمیت را به طور کلی از خدا و کلیسا گرفته و به مردم دادند و با این‏‎ ‎‏ترتیب نظریۀ دمکراسی نظریۀ غالب در اروپا گردید. ‏

‏ ‏

ب – دمکراسی

‏ ‏

‏دمکراسی اصطلاح سیاسی قدیمی است که از ترکیب دو کلمه لاتین ‏‎demos‎‏ به معنای‏‎ ‎‏مردم و ‏‎kratia‎‏ به معنای حاکمیت تشکیل شده و معنای تحت اللفظی آن حکومت مردم‏‎ ‎‏است. ‏

‏اگرچه اصطلاح دمکراسی کاربرد زیادی پیاده کرده و استعمال آن در زبان رایج عموم‏‎ ‎‏به صورتی همه روزه درآمده است، مع هذا تعریف روشن و معینی ندارد، و در عین‏‎ ‎‏جذابیت و سادگی دارای ابهامات زیادی است و تا کنون تعریف جامعی از آن در علوم‏‎ ‎‏سیاسی صورت نگرفته است و هر جامعه و رژیمی مطابق برداشت خود با معنای نسبتاً‏‎ ‎‏متفاوت و بعضاً متضاد آن را به کار می برد. در استعمال امروزه دمکراسی می تواند برای‏‎ ‎‏حکومت مردمی، یا حاکمیت مردمی یا حکومت نمایندگان و همچنین حکومت برمبنای‏‎ ‎‏مشارکت مستقیم مردمی به کار رود. ‏

‏مصطلح ترین تعریفی که برای دمکراسی شده است برابری فرصتها برای افراد یک‏‎ ‎‏جامعه به منظور برخورداری از آزادیها و ارزشهای اجتماعی است و در معنای محدودتر‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 429
‏شرکت آزادانۀ افراد در گرفتن تصمیماتی است که در زندگی فرد و جمع مؤثر است. ‏

‏دمکراسی در طول تاریخ از محدودترین تعریف به وسیعترین آن گسترش یافته و‏‎ ‎‏امروزه خارج از حدود سیاست به صورت دمکراسی اجتماعی و دمکراسی اقتصادی نیز‏‎ ‎‏به کار می رود. ‏

‏اینکه دمکراسی چیست، به دو طریق پاسخ داده شده است: اول اینکه دمکراسی به‏‎ ‎‏عنوان یک سیستم خاص، شکلی از حکومت یا روشی تعریف شده که توسط آن، مردم یا‏‎ ‎‏اکثریت مردم می توانند کنترل سیاسی خود را اعمال کنند. ‏

‏جواب دوم از ورای این مفهوم مکانیکی از شکل دولت به یک شیوۀ زندگی تغییر‏‎ ‎‏می کند. در این جواب دمکراسی را به عنوان یک نیروی فلسفی نشان دهد، نیرویی که‏‎ ‎‏تأثیر عمیق بر مسیری می گذارد که در آن مردم در جهت یکدیگر حرکت می کنند. ‏

‏اینکه دمکراسی را در حالت محدود و در محدوده لغت تعریف کنیم کار ساده ای‏‎ ‎‏است که به معنای حاکمیت اکثریت است، و براساس نظر لورد برایش‏‎[19]‎‏ دمکراسی‏‎ ‎‏دولتی است که در آن ارادۀ اکثریت مردم واجد شرایط حاکم است. ‏‎[20]‎‏ ‏

‏دموکراسی سیاسی در عمل به معنای حکومت اکثریت یا نصف به اضافه یک مجموع‏‎ ‎‏رأی دهندگان است؛ و آبراهام لینکلن آن را«حکومت مردم، به دست مردم، و برای مردم»‏‎ ‎‏تعریف می کند. ‏‎[21]‎‏ دمکراسی به عنوان فلسفۀ سیاسی، مردم را در ادارۀ امور خود و‏‎ ‎‏نظارت بر دولت شایسته و توانا و محقق می شناسد و وجود دولت را ناشی از ارادۀ مردم‏‎ ‎‏می شمارد. ‏

‏از مفهوم سیاسی دموکراسی دو استنباط وجود دارد که در عمل با یکدیگر متضادند:‏‎ ‎‏یکی عبارتست از مطلق انگاشتن ارادۀ اکثریت و تحمیل آن بر همه، و دیگری‏‎ ‎‏عبارت است از لزوم شرکت آزادانۀ افراد در متظاهر کردن آن اراده و امکان دادن به اقلیت‏‎ ‎‏که به «اکثریت» تبدیل شود. شکل اول غالباً به صورت تظاهر ارادۀ طبقه یا طبقه هایی را‏‎ ‎‏دارد که اکثریت جامعه را تشکیل می دهند، و در یک حزب پیشرو، که خود را نمایندۀ آن‏‎ ‎‏طبقه معرفی می کند مجسم می شود. در عین حال «دیکتاتوری پرولتاریا» نیز خود را از این‏‎ ‎‏نوع استنباط از دموکراسی می داند. ‏

‏در زمانه قدیم، دمکراسی یکی از انواع رژیمهای تلقی می شد که در تقسیم بندی‏‎ ‎‏انواع حکومتهای در یونان باستان مطرح بود، که عبارت بودند از حکومت فردی‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 430
‏ (پادشاهی)، حکومت تعدادی از افراد (آریستو کراسی) و حکومت بسیاری از افراد‏‎ ‎‏(دمکراسی). ‏‎[22]‎‏ ‏

‏دمکراسی توسط فلاسفۀ آریستو کرات همچون سقراط و طرفداران حکومت مختلط‏‎ ‎‏مانند ارسطو با سوءظن تلقی می شده و اغلب در تضاد با رژیمهای مختلط (که در آن‏‎ ‎‏عناصر پادشاهی، اشرافی و مردمی وجود دارد) دیده شده است که این نوع حکومت در‏‎ ‎‏یونان باستان و جمهوری روم مورد قبول بود. ‏

‏دمکراسی سیاسی مستقیم شکل مقدم دمکراسی است که ابتدا در دولتشهرهای‏‎ ‎‏یونان، بخصوص در آتن (قرن پنجم قبل از میلاد) ظاهر شد و در آن عموم مردم (به‏‎ ‎‏استثنای زنان و بردگان) مستقیماً در وضع قوانین شرکت می کردند. برای امور اجرایی نیز‏‎ ‎‏مردم به نوبت عهده دار سمتها می شدند و دادرسان را با قرعه انتخاب می کردند. افلاطون‏‎ ‎‏این نوع حکومت را مطلقاً رد می کرد و ارسطو آن را به عنوان شر کمتر می پذیرفت. ‏‎[23]‎‏ ‏

‏جمهوری روم نیز با بعضی از مظاهر دمکراسی آشنایی داشت، و روش نمایندگی‏‎ ‎‏نخستین بار در آن معمول شد، اما با پیدایش دوره امپراتوری و نفوذ کلیسا مظاهر این نوع‏‎ ‎‏دمکراسی نیز رخت بربست. به علت وجود تکثر که در برگیرنده افراد فقیر و نادار است‏‎ ‎‏دمکراسی اغلب و صرفاً به عنوان حکومت مردمی تلقی نمی شود، بلکه به عنوان‏‎ ‎‏حکومت عامه، اوباش و رجاله نیز تلقی شده است. افلاطون دمکراسی را با تسلیم و‏‎ ‎‏تبعیت منطق از احساسات مرتبط دانسته و آن را با حکومت ایده آل فلاسفه خود در کتاب‏‎ ‎جمهوری‏ مقایسه کرده است. ‏‎[24]‎‏ ‏

‏ارسطو در کتاب خود در حالی که رژیمهای موجود را به خاطر دو قطبی کردن جامعه‏‎ ‎‏از ثروتمند در مقابل فقیر مورد انتقاد قرار می دهد دمکراسی را نیز در گروه رژیمهای غیر‏‎ ‎‏متعادل قرار داده و از آن به عنوان منبعی از بی ثباتی سیاسی یاد کرده است. ‏

‏در حقیقت مدل مطلوب حکومتی که از دنیای باستان در نوشته های افلاطون،‏‎ ‎‏ارسطو، پولیبیوس، سیسرو و آگوستین ظاهر می شود ریشه در آرمانی از قانون اساسی‏‎ ‎‏حکومت مختلط دیده شده که در آن حکام از طریق یک سیستم کنترل متقابل تحت‏‎ ‎‏تابعیت تقوا و پرهیزکاری، یا قانون یا تبعیت از یکدیگر قرار گیرند. ‏

‏این ایده حکومت تقوا و قانون را مافوق حکومت انسانها قرار داده اند. پادشاهان‏‎ ‎‏توسط سیستم خود کنترل هدایت می شدند و حکومت قانون می تواند از طریق مجامع‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 431
‏فضلا، اشراف و یا مردم اداره شود. ‏

‏بحث از دمکراسی بعد از گذشت چندین قرن از یونان باستان از دوران رنسانس‏‎ ‎‏مجدداً ظاهر شد. فلاسفه ای همچون ماکیاول در کتاب ‏گفتمان‏ خود و مونتسکیو در کتاب‏‎ ‎روح القوانین‏ دمکراسی را به عنوان شلک خالصی از حکومت که به خوبی می تواند به‏‎ ‎‏جای جمهوری مختلط آورده شود یاد کردند. علی هذا «روسو» که بزرگترین تئوریسین‏‎ ‎‏دمکراسی معاصر تلقی می شود بین یک حاکم دمکراتیک (که مسئول اجرای قانون‏‎ ‎‏اساسی است) و یک حکومت دمکراتیک (که مسئول تهیه و اجرای ضوابط و مقررات‏‎ ‎‏است) فرق می گذارد. ‏

‏او حکومت دمکراتیک را مورد تأیید قرار می دهد و حاکم دمکراتیک را غیر ممکن‏‎ ‎‏می داند و معتقد است این نوع حکومت بیشتر برای فرشتگان است نه انسانها. ‏‎[25]‎‏ ‏

‏در اوایل دوران معاصر بر اساس نظریۀ قراداد اجتماعی، این دمکراسی در مقابل‏‎ ‎‏دیکتاتوری سنتی و حقوق الهی پادشاهان قرار گرفت. این موضوع ریشه در مشروعیت‏‎ ‎‏سیاسی تحت شرایطی داشت که با این استدلال که منبع نهایی همۀ قدرت دولت در‏‎ ‎‏افرادی قرار دارد که دارای حقوق و آزادی طبیعی می باشند، دولت به طور فزاینده ای به‏‎ ‎‏عنوان مخلوقی مکانیستکی بشرند، یک پدیدۀ سیاسی - تاریخی و ارگانیک شناخته شد،‏‎ ‎‏نظریۀ قرارداد اجتماعی اساس و بنیان دولتهای دمکراتیک بعدی را تشکیل داد و دایرۀ‏‎ ‎‏حاکمیت پادشاهی را اعم از اینکه منشأ آن الهی و یا موروثی باشد برای همیشه غیر مشروع‏‎ ‎‏کرد. ‏

‏در دورانهای اخیر از قرن هیجدهم به بعد، دمکراسی نه تنها به عنوان نوعی از‏‎ ‎‏حکومت، بلکه نوع مسلط و کمال مطلوبی مطرح شد که از آن طریق رژیمها مورد قضاوت‏‎ ‎‏قرار می گرفتند. در این دوران نظریه دمکراسی و در عمل روی توسعه، عدالت، برادری و‏‎ ‎‏درک محرومیت جهانی تأکید داشت که به عنوان شرایطی از برابری طبیعی سنتی قرار داد‏‎ ‎‏اجتماعی می تواند اعمال شود. ‏

‏با پیروزی موضوع محرومیت جهانی در غرب در آغاز قرن حاضر، دمکراسی در‏‎ ‎‏تئوری و عمل به موضوع ملت سازی نیز مبدل گردید. این موضوع در راستای آرزوی‏‎ ‎‏ملتهای دمکراسی فرموله شد، دمکراسی با حق خود تصمیم گیری جمعی «به جای‏‎ ‎‏واقعیت «خود حکومتی» قرار گرفت. نتیجتاً حتی در جاهائیکه دولتهای تازه استقلال یافته‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 432
‏غیر دمکراتیک بودند ملتهای آنها از شر اربابان استعمارگر قبلی خود رها شده و اغلب‏‎ ‎‏خود را به عنوان جمهوریهای خلقی و یا دمکراتیک اعلام کرده اند. در همان زمان مسئله‏‎ ‎‏دمکراسی به مسائل اقتصادی - اجتماعی تولید، توزیع، مالکیت و طبقه نقل مکان یافت.‏‎ ‎‏رابطه مابین عدالت و برابری رسمی و قانونی و دمکراسی سیاسی از یک طرف و‏‎ ‎‏سیستمهای تولید اقتصادی و توزیع از طرف دیگر مورد بحث مسلط علمی، دانشگاهی و‏‎ ‎‏همچنین سیاستهای ایدئولوژیکی قرار گرفت. ‏

‏دمکراسیهای خلقی از جهان دوم و سوم ادعای مشروعیت دمکراتیک در زمینه‏‎ ‎‏اقتصادی کرده و تکیه بر شیوۀ برابری در مالکیت سرمایه، تولید، توزیع، ضمانت اشتغال‏‎ ‎‏و توجه کامل به طرحهای عمومی داشته، در حالی که نقش سیستمهای انتخاباتی چند‏‎ ‎‏حزبی، حقوقی، قانونی و سیاسی و سیاست پارلمانی را نادیده گرفته و یا حتی محکوم‏‎ ‎‏می کردند. ‏

‏دمکراسیهای قدیمی غرب روی معیارهای حقوقی و سیاسی سنتی تکیه کرده و بر‏‎ ‎‏حقوق شهروندی و انتخاباتی و آزادی و برابری رسمی سیستم سیاسی تأکید داشتند. آنها‏‎ ‎‏حتی اگر دمکراسی را با اقتصاد مرتبط می کنند، تنها تا آن حد است که امید داشته باشند‏‎ ‎‏آزادی بخش خصوصی با آزادی رژیم سیاسی دمکراتیک هماهنگ گردد، به همان‏‎ ‎‏شیوه ای که «میلتون فریدین» یا «فردریخ هایک» می گویند. ‏‎[26]‎‏ ‏

‏اطاعت از قوانین ناشی از ارادۀ اکثریت، حق رأی آزادانۀ مخفی عمومی، انتخابات‏‎ ‎‏آزاد و وجود چند حزب، آزادی بیان، مطبوعات و مذهب و سایر آزادیها تأکید می کرد و با‏‎ ‎‏این ترتیب دمکراسی و لیبرالیسم به عنوان دو جزء لاینفک و لازم و ملزم یکدیگر تلقی‏‎ ‎‏می گردند. ‏

‏در حالی که برطبق نظریۀ مارکسیستی - که آزادیهای دمکراتیک را جزئی را «روبنای»‏‎ ‎‏دولت می شمارد - تا زمانی که مالکیت خصوصی وسایل تولید وجود دارد، طبقۀ مالک‏‎ ‎‏این آزادیها را تردستانه در خدمت خود می آورد. بنابراین، تا زمان لغو مالکیت خصوصی،‏‎ ‎‏لزوماً جلوی تظاهر اراده اکثریت گرفته شده و آزادیهای مدنی نیز تنها صورت ظاهری‏‎ ‎‏دارند. مارکس، دمکراسی نوین را «دیکتاتوری بورژوایی» می خواند. ‏‎[27]‎‏ از این جهت،‏‎ ‎‏رژیمهای کمونیست، اگر چه به «دمکراسیهای توده ای» معروف اند و سمبولهای‏‎ ‎‏دموکراتیک دارند، ولی دمکراسی سیاسی به مفهوم غربی در آنها وجود ندارد و آن را‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 433
‏محکوم می کنند. ‏

‏یکی از مباحث مهم بر سر لوازم دمکراسی رابطه آن با مالکیت فردی است.‏‎ ‎‏دمکراسی غربی در اسا با مالکیت فردی رابطه بسیار نزدیک دارد، و نهضتهای لیبرال‏‎ ‎‏قرنهای هیجده  و نوزده آزادی ارادۀ فرد در امور اقتصادی را از لوازم دمکراسی‏‎ ‎‏می شمرند. اما پس از پیدایش نهضتهای سوسیالیستی این اصل مورد تردید قرار گرفت‏‎ ‎‏و بخصوص  پس از توسعۀ حق رأی به طبقات فاقد مالکیت، مداخلۀ دولت به نفع طبقات‏‎ ‎‏محروم و تسلط دولت بر وسایل تولید لازمه دمکراسی شمرده شد. از این رو، بعضی‏‎ ‎‏معتقدند که دمکراسی یک الگوی کامل روابط اجتماعی یا سیستم اقتصادی نبوده و‏‎ ‎‏هیچ نوع سیستم خاص اقتصادی را در بر نمی گیرد. از سوی دیگر عده ای، با تکیه بر‏‎ ‎‏آزمایش شوروی، معتقدند که تسلط کامل دولت بر اقتصاد، دمکراسی سیاسی را به خطر‏‎ ‎‏می اندارد، از این رو در صدد یافته یک سیستم اقتصادی مختلط برآمدند که در عین حفظ‏‎ ‎‏آزادیهای فردی حداقل رفاه لازم را به عنوان پایۀ دمکراسی سیاسی تأمین کند. ‏

‏با توسعه معنای دموکراسی این کلمه کاملاً از حدود سیاسی خود خارج شده و معنای‏‎ ‎‏برابری فرصتها در همه زمینه ها را به خود گرفت. از این جهت حدودی از رفاه اقتصادی و‏‎ ‎‏برخورداری از تعلیم و تربیت برای هر فرد، لازمۀ وجود دموکراسی در هر جامعۀ شمرده‏‎ ‎‏شد و دموکراسی به معنای صرف برابری سیاسی، نادرست تلقی گردید و درنتیجه،‏‎ ‎‏دموکراسی جدید هر چه بیشتر به سوی کاستن از عدم تساوی فرصتها که ناشی از‏‎ ‎‏موقعیت، ثروت، نسب، نژاد، و غیره است، پیش می رود. ‏

‏دموکراسی پارلمانی به دنبال افول حکومتهای تئوکراتیک با پیدایش دولتها ملی در‏‎ ‎‏دورها «اصلاح دینی» اروپای غربی (قرن شانزدهم) نضج گرفت و اولین عناصر آن در‏‎ ‎‏فرانسه و انگلستان و هلند ظاهر شد. اندیشه های اساسی دموکراسی در انگلیس با‏‎ ‎‏انقلاب (پیوریتن) ظاهر شد و انقلاب 1688 که منجر به سرنگون شدن «جیمز دوم»شد،‏‎ ‎‏به طور نهایی نظریۀ حق اللهی سلطنت را از میان برداشت و پارلمان را برشاه مسلط کرد.‏‎ ‎‏انقلاب فرانسه نقطه عطف بزرگی در تاریخ پیروزی دمکراسی بود. این انقلاب شعارهای‏‎ ‎‏اساسی دموکراسی (آزادی، برادری، برابری) را اعلام کرد که از آن پس در سراسر جهان‏‎ ‎‏مطرح گردید. ‏

‏انقلاب صنعتی و جنبشهای طبقۀ کارگر در ارائه تعریف جدیدی از دموکراسی تأثیر‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 434
‏بسزا داشت. تا سال 1850 اکثر کشورهای غربی نهادهای دموکراتیک را پذیرفتند، ولی تا‏‎ ‎‏اوایل قرن بیستم دموکراسی هنوز سیر تکاملی خود را طی می کرد، و موانعی مانند میزان‏‎ ‎‏ثروت و پرداخت مالیات و جنسیت (محرومیت زنان از حق انتخاب) گروه کثیری از‏‎ ‎‏جمعیت را از حق انتخاب شدن و انتخاب کردن محروم می کرد. در انگلیس طبقه کارگر تا‏‎ ‎‏1867 و زنان تا 1918 حق انتخاب نداشتند. ‏‎[28]‎‏ ‏

‏در کشورهای آسیایی و آفریقایی در این قرن، به علت نفوذ افکار جدید اروپایی،‏‎ ‎‏نهضتهای خواهان دموکراسی به این سبک در تمام کشورهای این دو قاره نضج گرفت که‏‎ ‎‏نهضت مشروطیت ایران از جمله نهضتهایی بود که متأثر از این پدیده بود. ولی به علت‏‎ ‎‏عوامل مختلف این نهضتها غالباً با شکست رو به رو شدند و پس از چندی با حفظ ظواهر‏‎ ‎‏دموکراسی جای خود را به استبداد کهن یا دیکتاتوری نوین سپردند. از این جهت، بعضی‏‎ ‎‏از کشورهای قاره آسیا، بخصوص اندونزی و پاکستان، دست به آزمایشهایی برای انطباق‏‎ ‎‏دموکراسی با شرایط اجتماعی خود زده اند که آن را «دموکراسی هدایت شده»‏‎ ‎‏می خوانند. با این همه بعضی نمونه های دموکراسی سیاسی غربی در آسیا وجود دارد که‏‎ ‎‏مهمترین آن وجود دموکراسی در هند است. ‏

‏با این ترتیب ملاحظه می گردد که دموکراسی اگر چه در معنای لغوی آن اختلافی‏‎ ‎‏وجود ندارد، ولی نظریات ارائه شده توسط اندیشمندان غربی نه تنها دربرگیرندها‏‎ ‎‏نظریات متفاوت و بعضاً متضادی است بلکه در عمل نیز سیستمهای متنوع و گوناگونی را‏‎ ‎‏تجربه کرده است. ‏‎[29]‎‏ این تاریخچه مختصر نشان می دهد که تا چه اندازه ایدۀ دمکراسی‏‎ ‎‏دچار تضاد و اختلاف شده است. از دوران اولیه که در یونان باستان تا اظهارات اخیر در‏‎ ‎‏زمینه های ایدئولوژیک و روابط شرق -  غرب و شمال – جنوب این ایده حتی با معیارهای‏‎ ‎‏غربی که شدیداً مورد حمله قرار گرفته به عنوان مبهمترین نظریه در بحثهای فلسفی‏‎ ‎‏مطرح گردیده است. ‏

‏چنانچه به تعریفی که «لینکلن» از دمکراسی ارائه می دهد نظر افکنیم ملاحظه کنیم که‏‎ ‎‏او برای دمکراسی سه وجه متفاوت قایل می باشد که عبارتند از : الف - حاکمیت مردم ب -‏‎ ‎‏به دست مردم ج - برای مردم. در عمل نیز مشاهده می گردد که هر یک از جوامع و رژیمها‏‎ ‎‏با تکیه بریکی از وجوه فوق الذکر نظام حاکم برجامعۀ خود را نظامی دمکراتیک دانسته‏‎ ‎‏و سایر نظامهای مدعی دمکراسی را محکوم کرده و ناقص و یا در حقیقت غیردمکراتیک‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 435
‏می شناسند و به همین علت است که رژیمهای موجود در جهان چه آنها که به صورت‏‎ ‎‏دمکراسیهای غربی اداره می شوند و چه آنها که با نظامهای سوسیالیستی سر و کار داشته‏‎ ‎‏و بعضاً دارند و چه نظامهای حاکم بر اغلب کشورهای جهان سوم همه مدعی برخورداری‏‎ ‎‏از نظامی دمکراتیک و مردمی هستند. ‏

‏البته تردیدی نیست که وجه اول این تعریف یعنی حاکمیت ارادۀ مردم با نوع‏‎ ‎‏حکومتهای تئوکراتیک تفاوتی فاحش دارد. زیرا که این نظام حاکمیت را از عرش به زمین‏‎ ‎‏آورده و ارادۀ مردم را جانشین اراده خدا کرده است. در عین حال در مورد دو وجه دیگر‏‎ ‎‏دمکراسی یعنی به دست مردم و برای مردم حداقل در ادعا مشابهتهایی میان این دو نوع‏‎ ‎‏از حکومتها می توان مشاهده کرد. عموم حکام اعم از آباء کلیسا و پادشاهان و امپراتوران و‏‎ ‎‏سایر نظامهای خودکامۀ موجود در جهان حداقل مدعی بوده و هستند که حکومت آنها در‏‎ ‎‏جهت سعادت مردم و در خدمت آنها بوده و به همین دلیل متقابلاً تأیید، حمایت و‏‎ ‎‏اطاعت آنها را متوقع بودند. ‏

‏با این ترتیب نقطه اساسی اختلاف میان انواع حکومتها اعم از حکومتهای تئوکراتیک،‏‎ ‎‏دمکراتیک و یا دیکتاتوریهای غیر تئوکراتیک همانا در منشأ حاکمیت می باشد نه در رابطه‏‎ ‎‏با حکومت شوندگان. همه این انواع حکومتها در تئوری و ادعا خود را در خدمت مردم و‏‎ ‎‏برای مردم می دانند؛ در عین حال ولایت بر مردم را حق شرعی و قانونی خود نیز‏‎ ‎‏می شمارند. ‏

‏ ‏

ج - امام خمینی و رابطه تئوکراسی و دمکراسی

‏ ‏

‏پس از بررسی دو نوع نظامهای تئوکراتیک و دمکراتیک اینک به این مسئله می پردازیم‏‎ ‎‏که حضرت امام(ره) در قبال آنها چه موضعی اختیار کرده و چه نظراتی را ارائه نموده اند.‏‎ ‎‏اگر چه ایشان به طور مستقیم به این دو نوع نظام و به این صورت که در این نوشته و با این‏‎ ‎‏تفصیل بیان شده است نپرداخته اند مع هذا در طول دوران مبارزات خود بویژه در دوران‏‎ ‎‏ارائه سلسله درسهای ولایت فقه در نجف اشرف مخصوصاً در تبیین حکومت اسلامی بر‏‎ ‎‏مبنای حاکمیت ولایت فقیه و در دوران شکل گیری انقلاب اسلامی و تأسیس نظام‏‎ ‎‏جمهوری اسلامی به این مقولات پرداخته و از لابلای مباحث ایشان می توان نظرات‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 436
‏معظم له را استخراج و ارائه نمود. ‏

‏امام در ارائه سلسله درسهای حکومت اسلامی یا ولایت فقیه چارچوبه وظایف و‏‎ ‎‏حدود و ثغور حکومت ولی فقیه را تبیین می کنند و از این طریق مشابهتها و تفاوتهای این‏‎ ‎‏نظام را با نظامهای دیگر عرضه می دارند. مهمترین مسئله ای که به عنوان تفاوت اساسی‏‎ ‎‏این نظام با سایر نظامهای موجود دنیا نشان می دهند این است که حکومت را نه از دیدگاه‏‎ ‎‏حق بلکه از دیدگاه حق بلکه از دیدگاه یک مسئولیت، وظیفه و یک تکلیف مورد بررسی‏‎ ‎‏قرار می دهند: ‏

‏اسلام بنیانگذار حکومتی است که در آن نه شیوۀ استبدادی حاکم است که آراء و‏‎ ‎‏تمایلات نفسانی یک تن را بر سراسر جامعه تحمیل کند و نه شیوۀ مشروطه و جمهوری‏‎ ‎‏که متکی بر قوانینی باشد که گروهی از افراد جامعه برای تمامی آن وضع می کنند، بلکه‏‎ ‎‏حکومت اسلامی نظامی است ملهم و منبعث از وحی الهی که در تمام زمینه ها از قانون‏‎ ‎‏الهی مدد می گیرد.»‏‎[30]‎‏ ‏

‏در عین حال در زمینه اختلاف این نوع حکومت با سایر انواع حکومتهای رایج دنیا‏‎ ‎‏اضافه می کنند: ‏

‏حکومت اسلامی هیچیک از انواع طرز حکومتهای موجود نیست، مثلاً استبدادی‏‎ ‎‏نیست که رئیس دولت مستبد و خود رأی باشد. مال و جان مردم را به بازی بگیرد و در آن‏‎ ‎‏به دلخواه تصرف کند، هر کس را که خواست بکشد و هرکس را خواست انعام کند و بهر‏‎ ‎‏که خواست تیول بده املاک و اموال ملت را به این و آن ببخشد. رسول اکرم(ص) و‏‎ ‎‏امیرالمؤمنین(ع) و سایر خلفا همچنین اختیاراتی نداشتند. حکومت اسلامی نه‏‎ ‎‏استبدادی است و نه مطلقه بلکه مشروطه است. البته نه به معنای متعارف فعلی آن که‏‎ ‎‏تصویب قوانین تابع آراء اشخاص و اکثریت باشد. مشروطه از این جهت که‏‎ ‎‏حکومت کنندگان در اجرا و اداره مقید به یک مجموعۀ شرط هستند که در قرآن کریم و‏‎ ‎‏سنت رسول اکرم(ص) معین گشته است. مجموعه شرایط همان احکام و قوانین اسلام‏‎ ‎‏است که باید رعایت شود. از این جهت حکومت اسلامی حکومت قانون الهی بر مردم‏‎ ‎‏است فرق اساسی حکومت اسلامی با حکومتهای مشروط سلطنتی و جمهوری در‏‎ ‎‏همین است. در اینکه نمایندگان مردم با شاه در اینگونه رژیمها به قانونگذاری بپردازند در‏‎ ‎‏صورتی که قدرت مقننه و اختیار تشریح در اسلام به خداوند متعال اختصاص یافته است.‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 437
‏شارع مقدس یگانه قدرت مقننه است. ‏‎[31]‎‏ ‏

‏تردیدی نیست که در حکومت اسلامی و نظام ولایت فقیه مطروحه توسط امام‏‎ ‎‏حاکمیت از آن خداست نه ارادۀ مردم. در عین حال قبول این اصل نه به معنای حاکمیت‏‎ ‎‏نهادی همچون کلیسا و روحانیون بر جامعه بلکه همانطور که حضرت امام بارها تأکید‏‎ ‎‏می کنند حاکمیت قوانین الهی بر مردم است، و به همین علت و برخلاف حاکمیت آباء‏‎ ‎‏کلیسا در قرون قدیم و وسطی که به نوعی خودکامگی و استبداد منجر شد و در دسته‏‎ ‎‏بندی انواع حکومتها (و با توجه به تجربۀ تاریخی و نظریات اندیشمندان آن) حکومتهای‏‎ ‎‏تئوکراتیک در گروه حکومتهای دیکتاتوری و مستبده قرار گرفت. در حالی که حکومت‏‎ ‎‏ولایت فقیه از این جهت کاملاً محدود و مقید به رعایت و اجرای قوانین الهی که از طریق‏‎ ‎‏قرآن و سنت به دست او رسیده است می باشد و حاکم اسلامی باید نه تنها عادل و با‏‎ ‎‏کفایت باشد بلکه عالم به قوانین الهی بوده تا با درک درست از آنها به بهترین وجهی زمینۀ‏‎ ‎‏اجرای آنها را فراهم آورد. ‏

‏حکومت اسلامی اگر چه ارادۀ مردم را به عنوان بالاترین مرجع قانونگذاری و‏‎ ‎‏تصمیم گیری نمی پذیرد، مع هذا خود را حکومتی مردمی می داند و در خدمت مردم‏‎ ‎‏است. با این استدلال که قوانین الهی برای سعادت و خوشبختی دنیوی و اخروی ابناء بشر‏‎ ‎‏نازل شده است و رعایت و اجرای آن نیازهای آنها را تأمین می کند. البته این بدان معنی‏‎ ‎‏نیست که مردم در چنین نظامی نقش ندارند بلکه آنها هم مانند فقها در یک نظام الهی‏‎ ‎‏دارای مسئولیت و تکلیف می باشند. آنها در چنین نظامی نقش ندارند بلکه آنها هم مانند‏‎ ‎‏فقها در یک نظام الهی دارای مسئولیت و تکلیف می باشند. آنها در چنین نظامی نه تنها‏‎ ‎‏مکلف اند از ولی فقیه تا زمانی که قوانین و حدود الهی را اجرا می کند به طور مطلق تبعیت‏‎ ‎‏و اطاعت نموده دستورات و فرامین او را بدون چون و چرا اجرا نمایند، بلکه برای دوام و‏‎ ‎‏استحکام آن از هر نوع کوششی دریغ نورزند و در جهت تعالی حکومت اسلامی تا حد‏‎ ‎‏توان خود تلاش کنند. اینک این سئوال مطرح است که مردم در جهت نظارت و کنترل‏‎ ‎‏حکومت و جلوگیری از انحرافات احتمالی آن چه نقشی برعهده دارند و چنانچه به‏‎ ‎‏تشخیص خود احساس کردند حکومت از اجرای قوانین الهی یعنی قرآن و سنت‏‎ ‎‏رسول الله(ص) سرباز زده و تخطی می کند حق اعتراض و قیام دارند؟ ‏

‏از دیدگاه حضرت امام همه آحاد ملتها و جوامع اعم از مردم عادی و یا فقها وظیفه‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 438
‏دارند که در مقابل طغیانگری و انحرافات حکام ایستادگی نموده و قیام نمایند. ‏

‏ما چاره ای نداریم جز اینکه دستگاههای حکومتی فاسد کننده را از بین ببریم و‏‎ ‎‏هیأتهای حاکمه خائن و فاسد و ظالم  وجائر را سرنگون کنیم. این وظیفه ای است که همۀ‏‎ ‎‏مسلمانان در یکایک کشورهای اسلامی باید انجام بدهند و انقلاب سیاسی اسلامی را به‏‎ ‎‏پیروزی برسانند. ‏‎[32]‎‏ ‏

‏البته این امری بدیهی است که فقها و خبرگان که علم و آگاهی بیشتری دارند زودتر به‏‎ ‎‏این تشخیص می رسند و می توانند عامۀ مردم را نیز آگاهی و جهت بدهند و به همین علت‏‎ ‎‏است که در مکتب تشیع تقلید از فقهای اعلم برای عموم مؤمنان که به درجه اجتهاد‏‎ ‎‏نرسیده اند امری الزامی شناخته شده و مقلدین (که آزادانه مرجع خود را برگزیده اند) تا‏‎ ‎‏زمانی برتقلید خود باقی هستند که مجتهدین نیز بر صلاحیت خود باقی باشند. و به همین‏‎ ‎‏دلیل امام معتقد هستند که: ‏

‏فقها اجتماعاً یا انفراداً برای اجرای حدود و حفظ ثغور نظام باید حکومت شرعی‏‎ ‎‏تشکیل دهند و این امر برای کسی که امکان آن را داشته باشد واجب عینی و گرنه واجب‏‎ ‎‏کفائی می باشد و حتی در صورت عدم امکان ولایت آنها ساقط نمی شود زیرا که منصوب‏‎ ‎‏از جانب خداوند هستند. ‏‎[33]‎‏ ‏

‏بنابراین حکومت ولایت فقیه نه در خدمت اکثریت و نه اقلیت بلکه در خدمت همه‏‎ ‎‏مردم است و از این لحاظ مردمی ترین نوع حکومتهاست، زیرا که قوانین الهی برای‏‎ ‎‏سعادت و خیر همه آحاد جامعه وضع شده و آنها که اسلام را به عنوان آیین زندگی آزادانه‏‎ ‎‏پذیرفته اند در همان حال به قوانین الهی نیز صحه گذارده و آنها را با تمام وجود و به طور‏‎ ‎‏یکپارچه می پذیرند و در حقیقت در نوعی رفراندوم آزادانه به حکومت قوانینی الهی رأی‏‎ ‎‏می دهند. ‏

‏حکومت ولایت فقیه برخلاف دمکراسیهای غربی نه حکومت اکثریت است و نه‏‎ ‎‏حکومت طبقه خاص، بلکه حکومت قوانین الهی برهمه مردم است. از لحاظ تکلیف و‏‎ ‎‏مسئولیت فرقی میان اکثریت واقلیت، حاکم و محکوم وجود ندارد و همانطور که عنوان‏‎ ‎‏شد همۀ آحاد جامعه موظف به اطاعت، تبعیت و حمایت از ولی فقیه عادل می باشند و در‏‎ ‎‏عین حال همۀ آحاد جامعه اعم از اقلیت و اکثریت وظیفه و تکلیف دارند در حد توان و‏‎ ‎‏وسع خود در مقابل حکومتهای طاغوتی منحرف و ناصالح که از قوانین الهی عدول‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 439
‏می کنند ایستادگی کنند و از آنها تمکین ننمایند و در مقابل آنها قیام کنند. اینکه این وظایف‏‎ ‎‏و تکالیف اثباتی و سلبی چگونه عینیت یافته و به مرحله اجرا درآید، امام شیوه و سیستم‏‎ ‎‏خاصی را به تبعیت از شارع مقدس ارائه نمی دهند و مردم را آزاد گذشته تا با توجه به‏‎ ‎‏شرایط و مقتضیات زمان و مکان و اوضاع و احوال مناسبترین شیوه را انتخاب نموده‏‎ ‎‏برنامه ریزی کرده و تصمیم بگیرند. و در همین راستا بود که قانون اساسی جمهوری‏‎ ‎‏اسلامی، مجلس خبرگان رهبری را پیش بینی کرد که در عزل و نصب ولی فقیه دارای‏‎ ‎‏اختیارات لازم است و برکار رهبری نوعی نظارت و کنترل را اعمال می کند. ‏

‏برداشت امام از نظام دمکراتیک این نیست که اکثریت در آن حاکمیت داشته باشند‏‎ ‎‏بلکه حضرت امام دمکراسی را نظامی می داند که در خدمت به آحاد مردم بوده و در‏‎ ‎‏ایجاد عدالت و افزایش آگاهی توده ها تلاش کند و از این جهت حکومت اسلامی را‏‎ ‎‏حکومتی دمکراتیک می دانند. ‏

‏امام در پاسخ خبرنگار روزنامه تایمز در تاریخ 6 / 9 / 57 که حکومت اسلامی چه نوع‏‎ ‎‏حکومتی است اظهار می دارند: ‏

‏" حکومت اسلامی یعنی حکومت مبتنی بر عدل و دموکراسی و متکی به قواعد و‏‎ ‎‏قوانین اسلام". ‏‎[34]‎‏ ‏

‏همچنین در پیام خود بعد از انجام رفراندوم جمهوری اسلامی چنین بیان کردند: ‏

‏" ما باید روی میزان عدل رفتار کنیم. ما بعداً به آنها خواهیم فهماند که معنی‏‎ ‎‏دموکراسی چیست. دموکراسی غربی اش فاسد است. شرقی اش هم فاسد است.‏‎ ‎‏دموکراسی اسلام صحیح است و ما بعداً اگر توفیق پیدا بکنیم به شرق و غرب اثبات‏‎ ‎‏می کنیم که این دموکراسی که ما داریم این دموکراسی است نه آنکه شما دارید و طرفدار‏‎ ‎‏سرمایه دارهای بزرگ است و نه اینکه آنها دارند و طرفدارهای ابرقدرت هستند و همه‏‎ ‎‏مردم را در اختناق عظیم گذاشتند". ‏‎[35]‎‏ ‏

‏آیا حاکم اسلامی و یا به عبارت دیگر ولی فقیه توسط مردم و به دلخواه آنها نصب و‏‎ ‎‏عزل می شود و مردم می توانند نسبت به برکناری او اقدام کنند و دیگری را منصوب‏‎ ‎‏نمایند؟ ‏

‏این مسئله از جمله سئوالاتی است که برای بسیاری از دانشجویان علوم سیاسی که با‏‎ ‎‏حکومتهای دموکراتیک غربی آشنایی دارند و برای مقایسه و تشخیص و تعیین تفاوت این‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 440
‏دو نوع حکومت مطرح است. بویژه با توجه به اصول پیش بینی شده در قانون اساسی‏‎ ‎‏جمهوری اسلامی ایران این ذهنیت قوت می گیرد. از نظر حضرت امام در نظام ولایت‏‎ ‎‏فقیه تا زمانی که حاکم بر شرایط لازم یعنی علم و عدالت و کفایت باقی باشد قابل عزل‏‎ ‎‏توسط هیچکس نیست و تنها با مرگ او ولایت وی پایان می یابد. نه خبرگان، نه پارلمان و‏‎ ‎‏نه مردم حق عزل و تعویض او را ندارند و در حقیقت موجبی نیز برای چنین شرایطی‏‎ ‎‏است که دیگر او ولی فقیه و حاکم اسلامی نیست و باید خود داوطلبانه کنار برود و اگر‏‎ ‎‏نرفت و دست به طغیان زد باید همه امکانات را به کار گرفته تا او را از اریکۀ قدرت پایین‏‎ ‎‏آورد و انتخاب ابزار اعمال آن بستگی به امکانات و اوضاع و احوال زمان دارد. نصیحت،‏‎ ‎‏پند و اندرز، اعتراض، سرپیچی، مبارزه منفی، قیام و اعمال سایر شیوه های ممکنه همه از‏‎ ‎‏جمله مواردی هستندکه برای جلوگیری از انحراف حکومت اسلامی می توان به کار‏‎ ‎‏گرفت. ‏

‏آیا حکومت و ولی فقیه دارای اختیارات مطلق و نامحدود است؟ و به عبارت دیگر‏‎ ‎‏حکومت اسلامی با تکیه بر ولایت مطلقۀ فقیه می تواند نوعی نظام دیکتاتوری و مستبده‏‎ ‎‏را تأسیس نماید و یا محدود به حدودی است که قوانین موضوعه دست بشر برای آن‏‎ ‎‏تعیین کرده اند؟ سئوالی که امروزه و رد بحث و اختلاف نظر است، و به عبارت دیگر آیا‏‎ ‎‏در نظام جمهوری اسلامی ولی فقیه تحت حاکمیت قانون اساسی است و یا مافوق قانون‏‎ ‎‏می باشد؟ طرح این سئوال و بدین صورت همانقدر انحرافی است که جستجوی مشابه‏‎ ‎‏حکومت اسلامی در میان تئوکراسیها و دموکراسیهای غربی. ‏

‏از دیدگاه حضرت امام و در تئوری و ولایت فقیه، ولی فقیه دارای همان اختیاراتی‏‎ ‎‏است که رسول اکرم(ص) و ائمه اطهار بوده اند و از این دیدگاه باید گفت اختیارات او‏‎ ‎‏مطلق و نامحدود بوده و مافوق همۀ قوانین موضوعه بشری است. و به عبارت دیگر او‏‎ ‎‏حتی می تواند قانون اساسی و مجلس خبرگان رهبری را هم در جمهوری اسلامی منحل‏‎ ‎‏کند. ‏

‏در عین حال این اختیارات محدود و مشروط به رعایت و اجرای قوانین الهی یعنی‏‎ ‎‏احکام نازل شده از طرف خداوند است که از طریق قرآن و سنت به دست او رسیده و حق‏‎ ‎‏تخلف از آنها را ندارد. ‏

" حکومت اسلام حکومت قانون است. در این طرز حکومت حاکمیت 

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 441
منحصر به خدا است و قانون فرمان و حکم خدا است. قانون اسلام یا فرمان خدا برهمه افراد و بر دولت اسلامی حکومت تام دارد. همه افراد از رسول اکرم گرفته تا خلفای آن حضرت و سایر افراد تا ابد تابع قانون هستند، همان قانونی که از طرف خدای تبارک و تعالی نازل شده و در لسان قرآن و نبی اکرم(ص) بیان شده است. "[36] 

‏به عبارت دیگر هر زمان که حاکم اسلامی احساس کرد قوانین موضوعه و نهادهای‏‎ ‎‏تأسیس شده پاسخگو و مانع  و رادع اجرای قوانین الهی باشند اختیار ابطال و انحلال آنها‏‎ ‎‏را دارد. به نظر می رسد که به همین دلیل باشد که شارع مقدس نه در قرآن و نه از طریق‏‎ ‎‏سنت رسول الله برای ابنا بشر نهادهای سیاسی خاص معین نکرده که از طریق آنها مردم‏‎ ‎‏ملزم باشند سیستم و نظام حکومتی را تنظیم و قوانین الهی را اجرا نموده و یا بدان طریق‏‎ ‎‏بر اجرای آنها کنترل و نظارت داشته باشند، و این امر را بر عهدۀ مردم مسلمان و خبرگان‏‎ ‎‏زمان گذارده اند تا به تشخیص خود و با درک از شرایط و اوضاع و احوال زمان نهادهای‏‎ ‎‏متناسب برای ایفای چنین وظایفی تأسیس نمایند. ‏

‏نظام جمهوری اسلامی، قانون اساسی، مجلس خبرگان رهبری، شورای نگهبان،‏‎ ‎‏مجمع تشخیص مصلحت نظام، مجلس شورای اسلامی و سایر نهادهای تأسیس شده در‏‎ ‎‏ایران بعد از انقلاب اسلامی در ایران به وجود آمده و تحقیقاً بر اساس همان نیاز قابل‏‎ ‎‏اصلاح و حتی تغییر می باشند و هیچگونه محدودیتی از این لحاظ بجز ضرورت حفظ‏‎ ‎‏نظام اسلامی و اجرای قوانین الهی ندارند. ‏

‏آیا حکومت اسلامی، حکومت اکثریت بوده و یا به عبارت دیگر براساس خواست و‏‎ ‎‏توسط اکثریت مردم استقرار می یابد؟ از آنجا که انقلاب اسلامی در ایران در اثر خیزش‏‎ ‎‏توده های میلیونی مردم شکل گرفته، به پیروزی رسیده و موجب سقوط حکومت‏‎ ‎‏طاغوت و تأسیس جمهوری اسلامی گردید و به عبارت دیگر چون استقرار ولایت فقیه‏‎ ‎‏در زمان غیبت کبری برای اولین بار تنها از طریق قیام اکثریت قریب به اتفاق جامعه ایران و‏‎ ‎‏انجام رفراندم و شرکت در انتخابات پی در پی تحقق یافته و رأی آنها در جای جای‏‎ ‎‏تأسیس نهادهای اساسی نظام اعم از تعیین نوع حکومت، انتخاب و تأیید رهبری، تدوین‏‎ ‎‏قانون اساسی، انتخاب ریاست جمهور و مجلس شورای اسلامی نقش کلیدی پیدا کرد،‏‎ ‎‏لذا این ذهنیت را به وجود آورده است که در واقع و در تئوری نیز حکومت ولایت فقیه‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 442
‏محقق نمی گردد مگر براساس خواست اکثریت مردم. براساس همین تلقی است که‏‎ ‎‏بعضی از نویسندگان با تکیه بر اظهارات حضرت امام در رابطه با واقعیتهای موجود در‏‎ ‎‏نظام جمهوری اسلامی به این قانونمندی رسیده اند که حضرت امام براین عقیده‏‎ ‎‏می باشند که حکومت ولایت فقیه همان حکومت اکثریت است و تنها براساس خواست‏‎ ‎‏اکثریت صورت واقع به خود گرفته و اصالت دارد. ‏‎[37]‎‏ ‏

‏در حالی که از نوشته ها و بیانات حضرت امام در سلسله دروس حکومت ولایت فقیه‏‎ ‎‏در نجف اشرف و یا سلسله بحثهای ایشان در مبحث ولایت فقیه در کتاب البیع چنین‏‎ ‎‏استنباطی به دست نمی آید. ایشان حتی یک مرتبه هم به نقش مردم در تحقق نظام ولایت‏‎ ‎‏فقیه اشاره نکرده، بلکه صرفاً فقها را ملزم به قیام برای تشکیل چنین حکومتی می دانند. ‏

‏با این ترتیب می توان نتیجه گرفت که خواست اکثریت قاطع مردم تنها زمینه ساز‏‎ ‎‏شرایط مناسب برای تحقق حکومت ولایت فقیه بوده است. ‏

‏در یک مقایسۀ اجمالی از تئوکراسی، دموکراسی و ولایت فقیه از دیدگاه امام به‏‎ ‎‏جمعبندی زیر خواهیم رسید: ‏

‏1 - اگر چه هم تئوکراسی و هم ولایت فقیه معتقد به حاکمیت خدا هستند، ولی تفاوت‏‎ ‎‏اساسی در این است که ولایت فقیه از دیدگاه امام به معنای حاکمیت قانون خداست نه‏‎ ‎‏نهاد خاصی همچون روحانیت. در حالی که تئوکراسی در غرب به معنای حاکمیت نهاد‏‎ ‎‏کلیساست و به معنای اعمال قوانین مذهبی برهمه ابعاد زندگی انسانها نیست. ‏

‏2 - در حالی که تئوکراسی با استناد به این گفته که " به خدا بدهید آنچه را که به قیصر‏‎ ‎‏تعلق دارد و به قیصر بدهید آنچه را که به قیصر تعلق دارد" بر نوعی دوآلیسم و یا ثنویت‏‎ ‎‏حاکمیت تکیه کرده و تا آنجا که پادشاهان و امپراتوران حقوق و منافع کلیسا را رعایت کنند‏‎ ‎‏هر اندازه هم ظالم و جائر باشند نه تنها آنها را مزاحم کلیسا تلقی نکرده بلکه با تأیید و‏‎ ‎‏حمایت چنان پادشاهان و امپراتوران به آنها  مشروعیت نیز می بخشد. در حالی که‏‎ ‎‏حکومت ولایت فقیه به نوعی وحدت حاکمیت اعتقاد داشته و هیچگونه جدایی میان‏‎ ‎‏نهاد روحانیت و دولت و یا به عبارت دیگر میان امور جسمانی و روحانی قایل نیست و‏‎ ‎‏ولی فقیه راساً کلیه امور جامعه را اعم از امور معنوی و دنیوی برعهده گرفته و تحت کنترل‏‎ ‎‏خود قرار می دهد. ‏

‏3 - تئوکراسی کلیسایی خود را در مقابل امپراتوران و پادشاهان نمی بیند، بلکه نظام‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 443
‏سیاسی را مکمل حاکمیت خود می داند و نه تنها علیه طاغوتهای زمان به خاطر مظالم آنها‏‎ ‎‏قیام نمی کند، بلکه صرفاً سهم کلیسا را طلب کرده و از آنها می خواهد که رعایت حدود و‏‎ ‎‏ثغور و حوزه اقتدار کلیسا را بنمایند و در بسیاری از موارد توجیه کنندۀ مظالم و جنایات‏‎ ‎‏آنها بوده است. در حالی که حکومت اسلامی به منظور سرنگونی و نابودی طواغیت و‏‎ ‎‏جایگزینی آنها براساس نظام ولایت فقیه شکل می گیرد. و ولی فقیه تا زمانی مشروعیت‏‎ ‎‏دارد که از جاده عدالت و تقوا خارج نشود و گرنه منعزل است. ‏

‏4 - متقابلاً دمکراسی حاکمیت ارادۀ مردم را جایگزین ارادۀ خداوند کرده، کلیسا را به‏‎ ‎‏گوشه ای دور از سیاست فرستاده و در تئوری بری مردم جایگاهی وسیع و مافوق همه‏‎ ‎‏چیز قایل می گردد. در حالی که ولایت فقیه در عین قایل بودن به حاکمیت قوانین الهی،‏‎ ‎‏خود را موظف به ارائه خدمات صادقانه به مردم آنطور که خداوند مقرر فرموده می داند و‏‎ ‎‏قوانین الهی را در راستای سعادت مردم و برقراری عدالت اجتماعی می شمارد. و اصولاً‏‎ ‎‏خوشبختی و سعادت مردم را فراتر از دنیای مادی می بیند. البته تردیدی نیست که در‏‎ ‎‏اولین حکومت اسلامی برمبنای ولایت فقیه، مردم جایگاه وسیعی در استقرار، حراست،‏‎ ‎‏نظارت و کنترل نظام برای خود کسب کرده اند. ‏

‏اگر به حکومت ولایت فقیه چه در تئوری و چه در عمل نظر افکنیم مجموعه نقاط‏‎ ‎‏قوت هر دو نظام تئوکراتیک و دمکراتیک را در بر می گیرد، در عین حال از عوامل منحط و‏‎ ‎‏انحرافی تجربه شدۀ آنها برحذر می ماند. ‏

‏امام خمینی از تئوکراسی و از دمکراسی برداشت خاص و معینی داشته اند و نظام‏‎ ‎‏مورد نظر خود را در عین اینکه حکومت خدا می دانسته آن را حکومتی دمکرات‏‎ ‎‏می دانستند. از دیدگاه امام حکومت خدا، حکومت قانون الهی است و حکومت مردمی و‏‎ ‎‏دمکراتیک نیز حکومتی است که در آن عدالت و برابری میان حاکمان و مردم عادی‏‎ ‎‏وجود داشته باشد. حکومتی که والیان در چارچوبۀ قوانین الهی در راستای سعادت و‏‎ ‎‏خوشبختی مردم و در خدمت به آنها تلاش و مجاهده کند. و به همین دلیل بعضاً در‏‎ ‎‏مصاحبه های خود دمکراسی را مترادف با جمهوری اسلامی مورد نظر می دانستند. ‏

"با قیام انقلابی ملت شاه خواهد رفت و حکومت دمکراسی و جمهوری اسلامی برقرار می شود"[38] 

‏امام هیچگونه تعصب و نظر خاصی نسبت به شکل حکومت مورد نظر نداشتند، بلکه‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 444
‏بیشتر به محتوای آن اهمیت می دادند و شکلی از حکومت را قبول داشتند و تأیید‏‎ ‎‏می کردند که تضمین کنندۀ محتوای مطلوب آن باشد و به همین دلیل آنجا که از نظام ولایت‏‎ ‎‏فقیه صحبت می کنند به ویژگیها و خصوصیات آن نظام می پردازند و مطلقاً از ساختار و‏‎ ‎‏شکل نظام که در درون آن چنین نوعی حکومتی می تواند معنا و مفهوم پیدا کند بحثی به‏‎ ‎‏میان نمی آورند. ‏

‏البته زمانی که براساس تجربیات به دست آمده خود در ایران و شکستهایی که در‏‎ ‎‏نهضتهای قبلی نصیب کشور شده است خود به این جمعبندی می رسند که دادن آگاهی به‏‎ ‎‏مردم و استفاده از پیوند سنتی و فکری و عقیدتی آنها با روحانیت و ولایت در شیعه‏‎ ‎‏بهترین ابزاری است که می تواند به عنوان نیروئی قدرتمند در عقیدتی آنها با روحانیت و‏‎ ‎‏ولایت در شیعه بهترین ابزاری است که می تواند به عنوان نیرویی قدرتمند در شکستن‏‎ ‎‏نظام طاغوتی نفشی بسیار مؤثر داشته و سپس زمینه ساز شرایط مناسب برای استقرار و‏‎ ‎‏تداوم نظام ولایت فقیه باشد. برای حضور دایم مردم در صحنه چه از طریق مشارکتهای‏‎ ‎‏قانونی و رسمی در انتخابات و چه از طریق مشارکت و حضور در تظاهرات گسترده‏‎ ‎‏میلیونی اهمیت فوق العاده ای قائل شده اند. ‏

‏امام به این جمعبندی و یقین رسیده بودند که مردم ایران بعد از سالهای مبارزه و تجربه‏‎ ‎‏اندوزی به این مرحله از رشد، بلوغ و آگاهی سیاسی رسیده اند که بتوان به آنها تکیه کرد و‏‎ ‎‏آراء آنها را اساس و زیربنای تشکیل حکومت اسلامی و نظام ولایت فقیه قرار داد. ‏

‏در اینجا چند فراز از اظهارات ایشان را در رابطه با آراء مردم در بیانات و مصاحبه های‏‎ ‎‏معظم له قبل و بعد از پیروزی انقلاب نقل می نماییم: ‏

«در اینجا آراء ملت حکومت می کند. اینجا ملت است که حکومت را در دست دارد و این ارگانها را ملت تعیین کرده است و تخلف از حکم ملت برای هیچیک از ما جایز نیست.»[39] 

- «حکومت اسلامی حکومتی است که صددرصد متکی به آراء ملت باشد، به شیوه ای که هر فرد ایرانی احساس کند با رأی خود سرنوشت خود و کشور خود را می سازد.»[40]

- «حکومت جمهوری اسلامی مورد نظر ما از وریۀ پیغمبر اکرم(ص) و علی (ع) الهام خواهد گرفت و متکی به آراء عمومی ملت می باشد و نیز شکل 

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 445
حکومت با مراجعه به آراء ملت تعیین خواهد گردید.»[41] 

- «در حکم نخست وزیر دولت موقت آورده اند که برحسب حق شرعی و حق قانونی ناشی از آراء اکثریت قاطع قریب به اتفاق ملت ایران که طی اجتماعات عظیم و تظاهرات وسیع و متعدد در سراسر ایران نسبت به رهبری جنبش ابراز شده... جنابعالی را مأمور تشکیل دولت موقت می نمایم»[42] 

‏با این ترتیب ملاحظه می گردد در حالی که حضرت امام در تحلیل نظری ولایت فقیه‏‎ ‎‏به شکل حکومت نپرداخته و از نقش مردم ذکر به میان نیاورده اند، در عین حال آنجا که‏‎ ‎‏مسئله ایران، انقلاب اسلامی و تشکیل جمهوری اسلامی مطرح می گردد با توجه به نقش‏‎ ‎‏انکارناپذیر مردم در سقوط رژیم طاغوت و ایجاد زمینه برای تحقق نظام ولایت فقیه بهای‏‎ ‎‏فوق العاده ای برای آراء مردم و حضور و مشارکت ایشان در صحنه قایل بوده و آن را‏‎ ‎‏تضمین کنندۀ قدرت، استحکام، ثبات و تداوم نظام جمهوری اسلامی می دانند و مکرراً‏‎ ‎‏قدردان مردم بوده و بارها اظهار داشته اند که مثل چنین مردمی نه در گذشته در صدر‏‎ ‎‏اسلام و زمان پیغمبر(ص) ونه در حال حاضر در هیچ کجای دنیا وجود نداشته و ندارد.‏‎ ‎‏مردمی که با ایثار جان و مال خود بدون هیچگونه چشمداشتی در مقابل طوافی، زمان‏‎ ‎‏ایستادگی و مبارزه کرده و در حمایت و پشتیبانی از نظام ولایت فقیه از هیچ تلاشی دریغ‏‎ ‎‏نورزیدند. و به همین دلیل آن را مردمی ترین حکومت دانسته و ضمن رد شدید‏‎ ‎‏دمکراسیهای حاکم برغرب، نظام جمهوری اسلامی را دمکرات ترین نظام می دانند.‏

‏با این ترتیب و با همه اهمیتی که حضرت امام برای آراء مردم و مشارکت مردم در‏‎ ‎‏تحولات سیاسی - اجتماعی انقلاب اسلامی قایل بوده و در نظام جمهوری اسلامی نقش‏‎ ‎‏زیادی را برای آن می دانند هرگز به آن مشروعیت و اصالت ندادند. به همین جهت هر‏‎ ‎‏زمان که از موقعیت خود به عنوان ولی فقیه یاد می کردند نصب شرعی را در کنار تأیید‏‎ ‎‏ملت قرار می دادند. ‏‎[43]‎‏ ‏

‏به عبارت دیگر امام خمینی ولایت خود را بر اساس نظریه ولایت فقیه منصوب از‏‎ ‎‏ناحیه خداوند می دانند. چه مردم بخواهند و چه نخواهند تأثیری در مشروعیت ولایت‏‎ ‎‏فقیه ندارد و حداکثر جایگاهی که می توان برای مردم در نظام ولایت قایل شد عینیت‏‎ ‎‏بخشیدن به مقام ولایت است نه چیزی بیش از آن. ‏

‏حضرت امام مسائل مربوط به ولایت فقیه را در باب نظری و بر اساس یک قانونمندی‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 446
‏کلی و با توجه به مسائل کلی و با توجه به محتوای حکومت و نظام کمال مطلوب اسلامی‏‎ ‎‏مطرح می کنند که قابل بهره برداری در هر زمان و مکانی باشد و به شکل آن و شیوه تحقق‏‎ ‎‏آن نمی پردازند و بر همین اساس نقشی بنیانی برای آراء مردم در ایجاد آن نظام قائل‏‎ ‎‏نمی شوند. ‏

‏امام در عین اینکه نظام جمهوری اسلامی را نظام الهی برمبنای حاکمیت قانون‏‎ ‎‏خداوندی و آنرا ضد استبدادی و دیکتاتوری دانسته و اجرای عدالت را در امور اجتماعی‏‎ ‎‏و فردی جامعه اساس این نظام  می دانند. در عین حال نظام جدایی دین از سیاست را حتی‏‎ ‎‏در آنچه را که منتسب به حضرت مسیح سلام الله علیه می کنند محکوم و غلط دانسته و‏‎ ‎‏آباء کلیسا را از جهت عدم مقابله با ظلم، استکبار و بیعدالتی به باد انتقاد گرفته و استیضاح‏‎ ‎‏می کنند. ‏‎[44]‎‏ ‏

‏4 - امام برداشت خاصی از دمکراسی داشتند که با برداشت غریبها متفاوت است.‏‎ ‎‏امام دمکراسی را در برقراری عدالت اجتماعی در نظامی امکانپذیر می دانند که فرقی و‏‎ ‎‏امتیازی میان زمامداران و عامه مردم نباشد. امام دمکراسیهای غربی را که برمبنای آزادی‏‎ ‎‏بی حد و حصر و بی بند و باری استوار شده و حتی فساد و فحشاء و بی بند و باری هستند‏‎ ‎‏که دمکراسیهای غربی نه مردمی است و نه در خدمت مردم بلکه دستاویزی در دست‏‎ ‎‏صاحبان زور و قدرت برای حفظ منافع طبقات حاکمه و ممتازه است و با این ترتیب چنین‏‎ ‎‏نوع دمکراسی از نظر ایشان محکوم و مطرود است. امام در سال 1358 در حضور جمعی‏‎ ‎‏از دانشجویان در این رابطه اظهار می دارند: ‏

«اینها (لیبرالها) نمی فهمند که این همه دمکراسی در عالم معروف است کجا است؟ کدام مملکت را شما دارید؟ این ابرقدرتها کدام یکیشان به موازین دمکراسی عمل کرده اند؟ یک دمکراسی که در هر جایی یک معنای دارد، در شوروی یک معنا دارد، در آمریکا یک معنای دیگر دارد، پیش ارسطو یک معنایی دارد...»[45] 

‏مع هذا با توجه به مشارکت و حضور گسترده مردم در نظام جمهوری اسلامی آن را‏‎ ‎‏دمکرات ترین نظام دانسته و با تأکید بر اینکه درنظام جمهوری اسلامی نمی بینند. ‏

‏با تفاصیل ذکر شده برای حکومت اسلامی و نظام ولایت فقیه باید در علوم سیاسی‏‎ ‎‏جایگاه خاصی باز کرد و چنانچه بخواهیم در راستای تقسیم بندیهای کلاسیک و در کتاب‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 447
‏حکومتهای تئوکراتیک و دمکراتیک اصطلاح لاتین متناسبی برای نظام جمهوری اسلامی‏‎ ‎‏که مولود تئوری ولایت فقیه است بیابیم با استفاده از نظرات حضرت امام که حکومت‏‎ ‎‏ولی فقیه را، ‏حکومت قوانین الهی بر مردم‏ می دانند آن را نوعی حکومت «تئودمکراتیک»‏‎ ‎‏خواند و این مولود مبارکی است که تأسیس و بقای خود را مدیون افکار بلند رهبر کبیر‏‎ ‎‏انقلاب و مجاهدتهای ایشان و ملت فداکار و ایثارگر ایران است. ‏

والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 448

پاورقیها

‏ ‏

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 449

  • - webster’s New Twentieth Century Dictionary - Noah Wcbster - 1983
  • - داریوش آشوری - فرهنگ سیاسی - انتشارات مروارید - 1345 - ص 61.
  • - دکتر قاسم زاده، حقوق اساسی - انتشارات ابن سینا - 1344 - صفحات 15 و 16
  • - برای توضیحات بیشتر رجوع شود به: Droit Canonique حقوق کانونی (کلیسایی) Jcan de Gravier  از مجموعۀ «چه می دانم» سال 1958 به نقل از دکتر ابوالفضل قاضی حقوق اساسی و نهادهای سیاسی - انتشارات دانشگاه تهران - جلد اول - صفحه 138.
  • - st. Augustin de Tagast
  • - مراجعه کنید به کتاب مایکل ب - فاستر، خداوند اندیشه سیاسی، ترجمۀ جواد شیخ الاسلامی - انتشارات امیرکبیر - 1362 - صفحه 349.
  • - New Testament
  • - دسته ای از یهود که ظواهر مذهب را حفظ می کردند ولی ریاکار بودند. (دکتر بهاء الدین پازارگاد، تاریخ فلسفه سیاسی جلد اول - انتشارات زوار - 1359 - صفحه 258)
  • - انجیل متی - صفحات 22و 21، انجیل مرقا - صفحات 21و 17، انجیل لوقا صفحات 20 و 25 به نقل از دکتر یازارگاد - همان منبع - صفحه 260.
  • - دکتر بهاء الدین پازارگاد - همان منبع - صفحه 258.
  • - دکتر پازارگاد - همان منبع، صفحه 261.
  •  - Leo pfeffer - church, state and Freedom - 1953 - The Bcacon press 1953 – p. 16
  • - دکتر پازارگاد، همان منبع - جلد اول - صفحه 268.
  • - همان منبع، صفحه 269
  • - Leo pfeffer – opcit – p. 14
  • - دکتر پازارگاد - همان منبع - جلد اول - صفحه 273
  • -  Leo pfeffer – opcit – p. 16
  • - دکتر پازارگاد - همان منبع - جلد اول - صفحه 286
  • - Lord Bryce
  •  - J. R. Lewis,"Democracy" Allman &Son’ London 1966,P. 13
  • - داریوش آشوری - همان منبع - صفحه 88
  • - David Miller - The Black Well Encylopedia of political Thought – Oxford jpublishing Center - 1987 - p. 116
  • - دکتر محسن عزیزی - تاریخ عقاید سیاسی - جلد اول - انتشارات دانشگاه تهران - 1345 صفحه 62.
  • - همان منبع - صفحه 78
  • - David miller - opcit - p . 117
  • - ibid p. 118
  • - ibid p. 118
  • - داریوش آشوری - همان منبع - صفحه 90.
  • - دیوید هلد در کتاب خود به نام مدلهای دمکراسی حداقل نه قسم از دمکراسیهای تجربه شده در تاریخ و یا یاد شده در نظریات اندیشمندان را برشمرده است که میان این مدلها بعضاً تفاوتها و تضادهای سیاسی وجود دارد. مراجعه کنید به کتاب دیوید هلد - مدلهای دمکراسی ترجمه انتشارات روشنگر - 1369
  • - امام خمینی - شئون و اختیارات ولی فقیه - ترجمه مبحث ولایت فقیه از کتاب البیع - سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی - 1369 - صفحات 21 - 20
  • - امام خمینی - «ولایت فقیه و حکومت اسلامی» - انتشارات امیرکبیر - 1357 – صفحات 53 - 52
  • - همان منبع، صفحه 41.
  • - همان منبع، صفحه 57.
  • - ر.ک: صحیفه امام، ج 5، ص 133.
  • - ر.ک: صحیفه امام، ج 6، ص 462-464.
  • - امام خمینی ولایت فقیه و حکومت اسلامی - انتشارات امیرکبیر - 1357 - صفحه 55
  • - مراجعه شود به کتاب صالحی نجف آبادی، ولایت فقیه - حکومت صالحان – صفحات 49 - 47
  • - ر.ک: صحیفه امام، ج 4، ص 244.
  • - روزنامۀ جمهوری اسلامی - 11 اسفند 1359.
  • - روزنامۀ کیهان شماره 10977 –سال 1359.
  • - مصاحبه های امام خمینی - جلد اول - صفحه 29.
  • - روزنامه اطلاعات - 17 بهمن 1357
  • - امام در حکم مهندس بازرگان نخست وزیر دولت موقت این چنین آورده اند: بر حسب حق شرعی و حق قانونی ناشی از آراء اکثریت قاطع قریب به اتفاق ملت ایران که طی اجتماعات عظیم و تظاهرات وسیع و متعدد در سراسر ایران نسبت به رهبری جنبش ابراز شده ... جنابعالی را مأمور تشکیل دولت موقت می نمایم. (ر.ک: صحیفه امام، ج 5، ص 54-55) و در جای دیگر در همین زمینه می فرمایند: «ما دولت را تعیین کردیم به حسب آنکه هم به حسب قانون ما حق داریم و هم به حسب شرعی حق داریم. ما به حسب ولایت شرعی که داریم و هم به حسب آراء ملت که ما را قبول کرده است ... (ر.ک: صحیفه امام، ج 6، ص 68-69)
  • - به بیانات حضرت امام در پاسخ به نماینده پاپ پل ششم در تاریخ 9 / 8 / 58 مراجعه کنید (ر.ک: صحیفه امام، ج 11، ص 29-38)
  • - ر.ک: صحیفه امام، ج 10، صفحه 524-525.