غزل

عید نوروز‏

عید نوروز

باد نوروز وزیده است به کوه و صحرا

جامۀ عید بپوشند، چه شاه و چه گدا

بلبل باغ جنان را نبود راه به دوست  نازم آن مُطربِ مجلس که بود قبله نما

صوفی و عارف از این بادیه دور افتادند  جام میْ گیر ز مُطرب، که روی سوی صفا

همه در عید به صحرا و گُلستان بروند  منِ سرمست ز میخانه کُنم رو به خُدا

عید نوروز مُبارک به غنی و دَرویش  یار دلدار! ز بُتخانه دری را بگشا

گر مرا ره به در پیر خرابات دهی   به سر و جان به سویش راه نوردم، نه به پا

سالها در صفِ ارباب عمائم بودم

تا به دلدار رسیدم، نکُنم باز خطا

 

کتابدیوان اشعارصفحه 39