همکاری با دفتر امام در قم
امام پس از حدود یک ماه اقامت در مدرسه علوی تهران، در تاریخ 10 / 12 / 1357 شهر تهران را به سوی قم ترک کردند. وقتی امام در قم
کتابپرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچیصفحه 366
ساکن شدند، مراجعات به بیت ایشان زیاد شد و از سرتاسر ایران برای دیدار و بعضی کارهای دیگر به دفتر و بیت امام میآمدند. همان روزهای اول ورود امام به قم، آقای سید محمد باقر موسوی گفتند که در بیت امام مراجعات زیاد است و به کمک افراد نیاز مبرم داریم. شما بیایید در آنجا به کارها کمک کنید. از فردای همان روز بنده به دفتر امام رفتم و مشغول کار شدم. چهار، پنج اتاق بود و افراد مختلف هر کدام در بخش جداگانهای کار میکردیم. صبح زود میرفتیم تا اذان ظهر آنجا بودیم، دوباره عصر برمیگشتیم و تا پاسی از شب کار میکردیم و به مراجعات مردم پاسخ میدادیم.
من در بخش مربوط به زنان بودم و بیشتر به مراجعات و مشکلات خانمها پاسخ میدادم و در ضمن اغلب نامهها که به مراکز مختلف در سر تا سر کشور فرستاده میشد را من مینوشتم. افراد مستضعف و مستمند بسیاری از دهات و شهرهای دور دست میآمدند، نیاز مالی داشتند. حضرت امام خیلی به فکر افراد فقیر و مستمند بودند. زمانی به دولت بازرگان توصیه فرمودند که پول آب و برق را از افراد مستضعف نگیرید. بازرگان در یک سخنرانی در جواب امام گفته بود: آخر آقا! پس مملکت را با چی اداره کنیم، پس بودجه دولت را از کجا بیاوریم؟! همچنین یادم هست حضرت امام در مورد استان کردستان و مردم سنندج فرمودند که اینها مردمانی فقیر و مستمند هستند، درآمد یک روز نفت ـ که در آن زمان، ظاهراً حدود چهارصد میلیون تومان بود ـ به این استان اختصاص یابد تا مشکل آنها برطرف شود؛ امام این گونه به فکر رفاه و آسایش مردم بودند. با این که دولت بازرگان تشکیل شده بود ولی مردم
کتابپرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچیصفحه 367
به دفتر امام در قم مراجعه میکردند.
یک بار هم فاحشههای تهران آمده و در بخشی از بیت امام جای گرفته بودند؛ چون در زمان انقلاب مرکز فاحشهخانه را در تهران ویران کرده بودند، اینها آمده بودند و شکایت داشتند و میگفتند: ما جا نداریم، پول نداریم، خیلی هم کثیف و منفور بودند. یکی دو شب آنجا بودند، بعد دیگر نفهمیدم چی شد. ظاهراً مقداری کمک مالی برای هر کدام در نظر گرفته شد و برای بعضیها که امکان بازگشت به خانواده خود را داشتند، در جهت بهبود وضع روانی و خانوادگی آنها، کارهایی انجام گرفت.
در ایامی که من در آنجا بودم گاهی اعضای دولت موقت از تهران به قم میآمدند و در بیت، با امام دیدار و تبادل نظر میکردند. با مینیبوس هم میآمدند، چون آن زمان هنوز مسأله ضد انقلاب و منافقین نبود و ترور شخصیتها هم چندان آغاز نشده بود، لذا اعضای دولت محافظ نداشتند و خیلی ساده و بیآلایش میآمدند و میرفتند. خود آقای بازرگان شیک ولی خیلی ساده میآمد و مینشست، اغلب اعضای دولت از همان جبهه ملیها و نهضت آزادیها بودند.
از سوی دیگر اطراف منزل امام و کوچههای منتهی به آن همیشه پر از جمعیت بود، از اول صبح میآمدند و تا ده شب همهاش شعار میدادند: «ما منتظر خمینی هستیم». آن قدر تکرار میکردند تا این که امام به پشت بام میآمدند و به ابراز احساسات مردم پاسخ میدادند. هر ساعتی، این صحنه تکرار میشد. آقا سید شهاب صفوی اصفهانی، خیلی ناراحت و نگران بود و میگفت: وقتی آقا پشت بام میایستد، اگر کسی بخواهد میتواند از فاصله صد متری خیلی راحت ایشان را مورد هدف
کتابپرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچیصفحه 368
قرار بدهد. میگفت: یکی با آقا صحبت بکند تا این دیدارها تعطیل شود، خیلی خطرناک است، ولی امام اعتنایی به این مسائل نداشتند. به بالای پشت بام میرفتند و حدود بیست دقیقه یا بیشتر به ابراز احساسات حاضرین پاسخ میدادند، در تمام آن مدت نیز ایستاده بودند، این اواخر یک صندلی آوردند و روی آن مینشستند.
من نظرم این است ـ یعنی در این مورد قرائن و شواهد زیادی داشتیم، حالا کسی میخواهد قبول بکند یا نکند ـ که عنایت خاص الهی پشت سر ایشان بود. مثل این که در گوش ایشان گفته بودند: وَاللهُ یعْصِمُک مِنَ النّاسِ و بَلّغْ مَا اُنْزِلَ إلَیک مِنْ رَبّک او دستور ابلاغ داشت و به این وظیفهاش هم عمل میکرد. خدا هم وعده داده بود که او را از شرّ اجانب حفظ کند. این دیدارهای عمومی بود. بعد از این هم دیدارهای خصوصی داشتند؛ بعضی شخصیتها که از تهران یا شهرهای دیگر میآمدند و کار اساسی و اداری داشتند، با آنها نیز دیدار میکردند و رهنمود میدادند. این روزها انصافاً روزهای پرکاری برای حضرت امام بود ولی اصلاً احساس خستگی در وجودشان مشاهده نمیشد.
من مدتی در بیت امام بودم و در حدّ توان به کارها کمک میکردم تا این که دولت و وزارتخانه و ادارات تا حدودی سر و سامان گرفت و حجم کار بیت امام کمتر شد و دیگر چندان نیازی به ما نبود. ما هم به دنبال درس و بحث و کارهای تبلیغی خود رفتیم. البته حضرت امام هم که به قم آمدند، هدف اصلی ایشان این بود که بعد از پیروزی انقلاب و تعیین
کتابپرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچیصفحه 369
دولت و مشغول به کار شدن آنها، ایشان به همان کارهای قبلی و طلبگی مشغول باشد. حتی چند بار من از زبان خودشان شنیدم که فرمودند: ما طلبه هستیم. خوب است به درس و بحث خویش مشغول باشیم، ولی بعداً که دیدند، دولت موقت ضعیف عمل میکند و مدیریت لازم را ندارد، مجبور شدند دوباره به تهران بازگردند و از نزدیک بر اوضاع جاری کشور نظارت مستمر داشته باشند. چون ملاحظه کردند به صلاح کشور و انقلاب و مردم نیست که انقلاب را به افراد جبهه ملی یا نهضت آزادی بسپارد.
کتابپرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچیصفحه 370