وضعیت جامعه مدرسین

وضعیت جامعه مدرسین

‏در میان جامعه محترم مدرسین نیز وضعیت همین طور بود. در آن اوایل‏‎ ‎‏حدود بیست، سی نفر با هم بودند که به مناسبت‌های مختلف اعلامیه‏‎ ‎‏می‌نوشتند و امضا می‌کردند. بعد که کار مقداری جلو رفت و به قول‏‎ ‎‏معروف به تندی گرایید، بعضی‌ها کنار رفتند. من با تعدادی از این آقایان‏‎ ‎‏صحبت کردم، خودشان گفتند که دیگر ما نیستیم. بعضی‌ها رفتند و‏‎ ‎‏دوباره آمدند و ملحق شدند، ولی باز آن‌طوری که بخواهند با امام و‏‎ ‎‏حرکت امام باشند و به قول معروف تند و انقلابی باشند، نبودند. ولی‏‎ ‎‏همان اعلامیه‌هایی که در این مقطع می‌دادند به تعبیر خودشان اغلب‏‎ ‎‏معقول و حکیمانه بود و کم و بیش مؤثر هم می‌شد.‏

‏منظور این که حتی در میان اعضای جامعه‌ مدرسین نیز افرادی بودند‏‎ ‎‏که تفکر امام را قبول نداشته باشند. بعضی از آن‌ها از خط فکری آقای‏‎ ‎‏شریعتمداری پیروی می‌کردند، از باب این که ایشان را یک سیاستمدار‏‎ ‎‏عاقل و معقول می‌شناختند و می‌گفتند آینده حوزه در دست ایشان است.‏‎ ‎‏تعبیر «عاقل و مرجع دوراندیش» در مورد ایشان خیلی به کار گرفته‏‎ ‎‏می‌شد. احتمالاً من از خود ایشان شنیدم که می‌گفتند: من هم‌چنان‌که در‏‎ ‎‏مسائل فقهی اجتهاد دارم در مسائل سیاسی هم مجتهد هستم. لذا بعضی‏‎ ‎‏از اعضای جامعه این عقیده را در مورد ایشان داشتند و مشی ایشان را که‏‎ ‎‏مشی مدارا بود بهتر می‌پسندیدند و می‌گفتند: با مدارا می‌توان مار را از‏‎ ‎‏سوراخش بیرون کشید. بعد که انقلاب جلو رفت، حوادثی پیش آمد که‏‎ ‎‏باعث شد بعضی از اینها نظرشان عوض شود، از آقای شریعتمداری‏‎ ‎


کتابپرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچیصفحه 359
‏بریدند و به امام پیوستند؛ حتی بعضی‌هایشان با آقای شریعتمداری درگیر‏‎ ‎‏شدند و اختلاف شدید پیدا کردند.‏

‏از اعضای اولیه جامعه‌ مدرسین آن‌طوری که یادم می‌آید و بعد از‏‎ ‎‏رحلت آقای بروجردی انجام شد، آقای مشکینی، آقای منتظری، آقای‏‎ ‎‏ربانی شیرازی، آقای بهشتی، آقای مفتح و آقای نوری همدانی بودند. بعداً‏‎ ‎‏از آقای مکارم و آقای سبحانی هم دعوت شد. افراد دیگری غیر از اینها‏‎ ‎‏هم بودند. مرحوم شهید بهشتی و شهید مفتح شخصیت‌های تشکیلاتی و‏‎ ‎‏برنامه‌ریز بودند، نبوغ فکری خوبی داشتند، حاصل فکر اینها، همین‏‎ ‎‏جلسات جامعه مدرسین بود.‏

‏به هر حال با همه تغییر و تحولات و اختلافاتی که در میان اعضای‏‎ ‎‏جامعه مدرسین رخ می‌داد، ولی خود این عنوان و این جمع (من حیث‏‎ ‎‏المجموع) در میان مردم قداست پیدا کرد، مورد قبول همه شد و در مسیر‏‎ ‎‏رشد انقلاب هم مؤثر بود. اغلب اعضای آن از شاگردان امام بودند و فکر‏‎ ‎‏آن‌ها غالب در این مجمع بود. اگرچه شاید در مواردی اشتباهی نیز داشته‏‎ ‎‏باشند ولی اغلب مردم می‌دانند که اینها به دنبال پست و مقام نیستند و‏‎ ‎‏برای رضای خدا کار می‌کنند، مثلاً آقای مشکینی؛ او فردی است که اگر‏‎ ‎‏پست و مقام هم به ایشان بدهند، قبول نمی‌کند، اصلاً یک ذره اهل هوا و‏‎ ‎‏هوس نیست. من زمانی به درس ایشان می‌رفتم، بعد از درس، اندکی‏‎ ‎‏می‌نشستند و صبر می‌کردند هر کس اشکال و کاری دارد بیاید مطرح کند‏‎ ‎‏تا  دیگر در کوچه و خیابان به دنبال ایشان نباشند. اصلاً اجازه این کار را‏‎ ‎‏نمی‌دادند و از این جهت خیلی هم رنج می‌بردند. در میان شاگردان، فقط‏‎ ‎‏من و آقای ثابتی این اجازه را داشتیم، به خاطر این که خیلی با ایشان‏‎ ‎


کتابپرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچیصفحه 360
‏خودمانی بودیم، سایر اعضای جامعه مدرسین نیز این‌چنین هستند.‏

‏از جمله روحانیونی که خیلی در نهضت تلاش و فعالیت داشت و در‏‎ ‎‏این مقطع بسیار مجاهدت می‌کرد، مرحوم شهید سید عبدالکریم هاشمی‏‎ ‎‏نژاد بود. او ساکن مشهد بود و گاهی که اهالی میدان میوه فروشی در قم‏‎ ‎‏از وی دعوت می‌کردند، می‌آمد و صحبت می‌کرد. مرد فاضل و متدینی‏‎ ‎‏بود و خیلی هم خوب صحبت می‌کرد. او از شاگردان مرحوم شیخ علی‏‎ ‎‏کاشی به شمار می‌رفت که از عباد و زهاد زمان خود بود و در روحیه‏‎ ‎‏آقای هاشمی‌نژاد نیز تأثیر گذاشته بود. ایشان در میدان میوه‌فروش‌ها به‏‎ ‎‏منبر می‌رفت و خیلی داغ و انقلابی و صریح همه مسائل را می‌گفت.‏‎ ‎‏جمعیت هم پر می‌شد. چند تا از این افراد قوی هیکل میدان هم در‏‎ ‎‏اطرافش بودند تا ساواکی‌ها اذیتش نکنند. خیلی خوب از ایشان مراقبت‏‎ ‎‏می‌کردند، ولی در عین حال چند بار دستگیر،‌ زندانی و شکنجه شد.‏

‏یک سال که به مشهد رفته بودم، دیدم در آن‌جا آقای هاشمی‌نژاد در‏‎ ‎‏مسجد فیل به منبر می‌روند. در آن‌جا نیز همین مسائل را مطرح‏‎ ‎‏می‌کردند، جمعیت زیادی حتی بیرون از مسجد هم نشسته بودند.‏

‎ ‎

کتابپرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچیصفحه 361