بازگشایی مدرسه فیضیه
پس از تبعید امام به نجف اگرچه رژیم و ساواک در ظاهر بر اوضاع مسلّط شد و آقایان هم مشغول درس و بحث خود شدند، ولی در عین حال این طلبههای جوان و انقلابی دستبردار نبودند و برای این که یاد و نام و انقلاب امام فراموش نشود هر از چند گاهی یک سری حرکتهای انقلابی به راه میانداختند. مثلاً هر سال در سالگرد قیام پانزده خرداد در مدرسه فیضیه مراسم برگزار میکردند، گاهی در بین نماز آقای اراکی، طلبهای بلند میشد برای سلامتی و بازگشت امام دعا میکرد و صلوات میفرستاد. معمولاً هم ساواکیها، حتی در لباس روحانی و به صورت معمم در میان جمعیت حاضر بودند. یادم هست طلبهای (مکبّر مرحوم آقای اراکی) در آخر نماز برای امام صلوات میفرستاد و گاهی هم شعار میداد. یک شب شعارهایش طولانی شد، ساواکیها حمله کردند او را بگیرند، از این طرف طلبههای جوان دیگر به دفاع از او برخاستند و با ساواکیها درگیر شدند و او را فراری دادند.
روزی در کتابخانه مدرسه فیضیه مشغول مطالعه بودیم، ناگهان سر و
کتابپرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچیصفحه 353
صدا شد. بیرون از کتابخانه آمدیم، دیدیم مأموران ساواک به مدرسه ریختهاند و حجرهها را تفتیش میکنند. آن ایام متولی مدرسه فیضیه مرحوم حاج آقا مجتبی عراقی بود. یک روز در دفتر مدرسه در خدمت ایشان بودم که مأموران ساواک وارد دفتر شدند و به آقای عراقی گفتند: شما باید کاملاً مراقب اوضاع باشید و نگذارید یک عده اخلالگر نظم و امنیت را بر هم بزنند. مرحوم آقای عراقی هم خیلی راحت جواب میداد و گفت: این طلبههای جوان را میگویید؟ من هرگز حریف اینها نمیشوم، اینها از شماها نمیترسند تا چه رسد به این که از من بترسند و حرف مرا قبول کنند، اینها راه خودشان را دنبال میکنند و از من هم حرف شنوی ندارند.
در پانزده خرداد سال 1354 که مراسم سالگرد قیام پانزده خرداد بود، مراسم وسیعی در مدرسه برگزار شد و طلاب به عنوان خونخواهی از شهدای این قیام، پرچم سرخ بر بالای مدرسه نصب کردند. ایادی رژیم شاه حمله کردند، تعدادی از طلاب را دستگیر و با خود بردند و مدرسه و کتابخانه فیضیه را به کلی تعطیل کردند و درهای مدرسه را مهر و موم زدند و آقای عراقی را هم بیرون کردند، البته قبلاً هم چند بار مدرسه را تعطیل کرده بودند ولی این بار طولانی شد. پس از شهادت حاج آقا مصطفـی ـ کـه قیام 19 دی قم و 29 بهمن تبریز رخ داد و انقلاب سرتاسری شد ـ در اوایل فروردین ماه 1357 مرحوم آقای حاج میرزا ابوالفضل زاهدی که از علمای مورد احترام قم بود و در مسجد امام حسن عسکری(ع) نماز اقامه میکرد از دنیا رفت. در مراسم تشییع جنازه ایشان، اقشار مختلف شرکت کرده بودند، خیلی با شکوه بود، جمعیت با
کتابپرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچیصفحه 354
شور و ازدحام کمنظیر از مسجد امام حرکت کردند، وقتی به نزدیک فیضیه رسیدند، انبوه مردم شعارهای انقلابی سر دادند و جنازه را به سمت مدرسه آوردند. چند نفر از طلبهها از بالای دیوار وارد حیاط مدرسه شدند و در مدرسه را باز کردند و مردم به همراه پیکر مرحوم آقای زاهدی وارد فیضیه شدند. در آنجا آقای حاج سید محمد صادق روحانی بر پیکر آن مرحوم نماز خواند و از این تاریخ دیگر مدرسه فیضیه برای همیشه بازگشایی شد.
در ایامی که مدرسه فیضیه بسته بود، به جای آن، مدرسه خان (روبهروی حرم) مرکز جوانان و طلاب انقلابی شده بود. آنجا جمع میشدند، اعلامیهها را تهیه کرده و با همدیگر رد و بدل میکردند. ساواکیها نیز روی این مدرسه حساس شده بودند. در جلو و اطراف آن بهطور نامحسوس کشیک میدادند. این افراد در لباس شخصی بودند و ما اینها را میشناختیم، بعضیهایشان هم ظاهر الصلاح بودند، ولی چون خیلی از طلبهها آنها را نمیشناختند لو میرفتند. سیدی بود که جاسوس ساواکیها بود، به منزل امام هم میآمد و خبرچینی میکرد، به مدرسه خان نیز سر میزد، گاهی تا ساعت 12ـ11 شب در اطراف مدرسه پرسه میزد ـ اخیراً او را در خیابان دیدم، هنوز زنده است ولی نمیدانم چه کار میکند ـ پنجرههای حجرههای ضلع غربی مدرسه خان به خیابان ارم، مُشرف است. گاهی طلاب جوان از طبقه سوم پنجره را باز میکردند، اعلامیهها را به صورت لوله شده در میان جمعیت میانداختند، مدتی این وضع ادامه داشت، بعد به وسیله همین جاسوسان که به داخل مدرسه رفت و آمد داشتند، شناسایی شده و دستگیر و زندانی شدند؛ البته
کتابپرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچیصفحه 355
این دیگر مصادف بود با اوج انقلاب و دستگیریها خیلی دوام نیاورد، چون هیچ فایدهای هم نداشت.
کتابپرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچیصفحه 356