اولین آشنایی با آقای شریعتمداری

اولین آشنایی با آقای شریعتمداری

‏آقای شریعتمداری چند سال بعد از حضور آیت الله بروجردی در قم، به‏‎ ‎‏این حوزه آمدند. در تبریز هم که بودند تدریس درس خارج در مدرسه‏‎ ‎‏«طالبیه» داشتند و به هر حال شخصیتی بودند. همان سه، چهار روز اولی‏‎ ‎‏که به قم آمده بودند و تصمیم داشتند در اینجا بمانند، من در خدمت‏‎ ‎‏آقای مشکینی از خیابان ارم به سمت بالا می‌رفتیم. ناگهان از رو به رو‏‎ ‎‏متوجه شدم که یک سید نورانی که ده،‌ پانزده نفر هم اطرافشان را گرفته‏‎ ‎‏‌بودند به طرف ما می‌آیند، تا آن وقت ایشان را ندیده بودم. آقای مشکینی‏‎ ‎‏گفت: «این آقا را می‌بینی؟ اسمش آقای آقا سید کاظم شریعتمداری است‏‎ ‎‏و از آقایان مهم تبریز به شمار می‌آید و شنیدم به قم آمده و می‌خواهد در‏‎ ‎


کتابپرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچیصفحه 343
‏اینجا بماند. با من هم آشناست؛ ولی چون من به دیدنش نرفتم، حالا‏‎ ‎‏خجالت می‌کشم با او رو به رو شوم، نمی‌دانم چه کار کنم. کاش یک‏‎ ‎‏کوچه پس کوچه‌ای بود از آن‌جا می‌رفتیم و با ایشان مواجه نمی‌شدیم».‏‎ ‎‏بالاخره نتوانستیم فرار کنیم و به ناچار با هم رو به رو شدیم. من خودم‏‎ ‎‏را کنار کشیدم، چون کسی نبودم و کسی مرا نمی‌شناخت. آن دو با هم‏‎ ‎‏معانقه و احوال‌پرسی گرمی کردند و با هم ترکی صحبت می‌کردند، این‏‎ ‎‏اولین آشنایی من با ایشان بود.‏

‏بعد که درس را شروع کرد، من چند روزی به درسشان رفتم فقط‏‎ ‎‏ببینم روش درسی و ورود و خروجشان چگونه است و دیگر نرفتم. ولی‏‎ ‎‏درسشان دسته‌بندی شده، منظم و مرتب بود.‏

‏یکی از شاگردان خاص مرحوم آقای محقق داماد ـ که امروز از‏‎ ‎‏فضلای حوزه قم است ـ به درس ایشان می‌رفت. وقتی این مطلب به‏‎ ‎‏گوش آقای محقق رسیده بود، خیلی به ایشان برخورده بود. بعضی به او‏‎ ‎‏گفته بودند: این کار شما خوب نیست! آقای محقق نیز حق دارد ناراحت‏‎ ‎‏بشود. در جواب گفته بود: چیزهایی که من می‌دانم شما نمی‌دانید، من‏‎ ‎‏به‌طور روشن می‌دانم که آینده حوزه در دست ایشان است. هیچ کدام از‏‎ ‎‏این آقایان کاری از دستشان ساخته نیست، رئیس آینده حوزه ایشان‏‎ ‎‏هستند و ما می‌خواهیم در حوزه با هم کار کنیم. در آن موقع آقای‏‎ ‎‏شریعتمداری موقعیت خوبی پیدا کرد و پس از آقای بروجردی هم‏‎ ‎‏مرجع شد، مرجع پولداری هم بود. حتی گفته می‌شد آدم خوش فکری‏‎ ‎‏است و جهانی فکر می‌کند و تأسیس دار التبلیغ را هم در همین راستا‏‎ ‎‏تحلیل می‌کردند. رساله و ‏‏توضیح المسائل‏‏ ایشان، به مراتب بیشتر از سایر‏‎ ‎


کتابپرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچیصفحه 344
‏مراجع چاپ و توزیع می‌شد. او در اوایل انقلاب با امام همراه بود و‏‎ ‎‏گاهی سخنرانی‌های تندی هم می‌کرد. یادم هست در آغاز نهضت وقتی‏‎ ‎‏تعدادی از دانشجویان به دیدار حضرت امام به قم می‌آمدند، بعد از آن به‏‎ ‎‏منزل آقای شریعتمداری می‌رفتند. ایشان هم جلوی یک پنجره در یک‏‎ ‎‏اتاق کوچکی می‌نشستند و صحبت می‌کردند. در یکی از جلسات که‏‎ ‎‏اغلب دانشجویان بودند و‌ البته طلبه‌ها نیز کم و بیش حضور داشتند، من‏‎ ‎‏هم بودم. در میان سخنرانی عباراتی قریب به این مضمون داشت: این‏‎ ‎‏راهی که ما پیش گرفتیم، راه پرخوف و خطری است و شاید طولانی هم‏‎ ‎‏باشد. احتمال این که در این راه کشته بشویم، وجود دارد. شما آقایان!‏‎ ‎‏دانشجویان و طلاب بدانید اگر ما در این راه کشته شدیم، با کشته شدن‏‎ ‎‏ما کار تمام نمی‌شود و شما باید این راه را طی کنید.‏

‏حتی ایشان در ماجرای دستگیری حضرت امام در پانزده خرداد،‏‎ ‎‏اولین کسی بود که اعلامیه داد و از مرجعیت امام حمایت کرد و بلند شد‏‎ ‎‏و به تهران رفت. همیشه دعا می‌کردند که خدا ان شاءالله زندانیان ما را‏‎ ‎‏هر چه زودتر نجات بدهد، ولی پس از اندکی ناگهان تغییر موضع داد و‏‎ ‎‏با شعار اولویت تبلیغ و ارشاد و تأسیس دار التبلیغ، درست در مقابل‏‎ ‎‏حرکت انقلابی امام قرار گرفت.‏

‎ ‎

کتابپرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچیصفحه 345