سرگرمیهای ساواک
پس از تبعید امام به نجف که حدود چهارده، پانزده سال به طول انجامید، از طرف دستگاه یا به دلایل دیگر، یک سری سرگرمیهایی به وجود آمد و باعث شد که انقلاب و حرکت امام و مسائلی که ایشان مطرح کرده بودند تحتالشعاع قرار بگیرد. یکی از آنها مسأله کتاب شهید جاوید بود که حدود دو، سه سالی، علما، غیر علما و حوزه و بازار درگیر خود کرد. نویسنده این کتاب آقای شیخ نعمت الله نجف
کتابپرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچیصفحه 305
آبادی بود که افکار خاصی داشت. ده، پانزده سال قبل از این که ایشان این کتاب را بنویسد، مغنی درس میداد. یکی از دوستان من هم به درس آقای نجف آبادی میرفت که هم اکنون از فضلای حوزه به شمار میآید. او میگفت: آقای شیخ نعمت الله گاهی در درس و یا هنگامی که از درس خارج میشد تا به طرف منزل بروند، یک سری حرفهای عجیب و غریبی میزد که اغلب خلاف مشهور و متعارف بود. به هر حال، ایشان یک مقدار کجسلیقگی داشت. وقتی این کتاب آماده چاپ شد دو نفر از اساتید سرشناس حوزه (آقای منتظری و آقای مشکینی) بر آن تقریظ نوشتند و با همین تقریظ چاپ و وارد بازار شد. در مقابل تعدادی از آقایان در مخالفت با بعضی از مطالب این کتاب دست به قلم بردند و ردّیههایی نوشتند و کتابهایی را به رشته تحریر درآوردند. از طرفی، بعضی منبریها در بالای منبر بر علیه محتوای آن صحبتهای تندی ایراد میکردند. حتی اشعاری در بالای منبر خوانده بودند که مضمونش این بود که شمر با نگارش و تألیف این کتاب خوشحال شد. علاوه بر مؤلّف کتاب، تقریظنویسها را هم مورد اهانت و جسارت قرار میدادند.
قطع نظر از این تندرویها کتاب شهید جاوید اشکالات اساسی داشت و عدهای از فضلای حوزه در صدد نقد آن برآمدند. یکی از آنها، آقای شیخ رضا استادی بود، ایشان یک روز به سراغ من آمد و گفت: من با آقای مشکینی آشنایی ندارم شما که با ایشان ارتباط دارید، بیایید تا با هم پیش آقای مشکینی برویم. آن وقت منزل آقای مشکینی در محله مبارک آباد قرار داشت، ایشان در تقریظ کتاب شهید جاوید نوشته بود:
کتابپرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچیصفحه 306
من از اول تا آخر کتاب را به دقت دیدم، و بعد خیلی مدح و تعریف کرده بود.
آقای استادی را به آقای مشکینی معرفی کردم و گفتم از دوستان قدیمی ما هستند، تقریظ شما را در کتاب شهید جاوید دیده و خیلی تعجب کرده است، چون او کتاب را مطالعه کرده و موارد زیادی اشکال از آن درآورده است و اکنون خواستیم شما را هم در جریان بگذاریم. آقای مشکینی گفت: امکان دارد حالا یک اشتباهاتی هم داشته باشد. گفتیم: تقریظ شما یک مقدار مبالغهآمیز است، معمولاً این جور تقریظ نمینویسند. مثلاً آقای مرعشی نجفی وقتی برای کتابی تقریظ مینوشت، اینگونه مینوشت که: چند صفحه یا یک فصل از این کتاب را خواندم، خداوند مؤلف محترم را مثلاً تأیید کند، شاید خیلی به محتوای کتاب هم ناظر نبود. ولی تأیید شما ناظر بر محتوای کتاب است و کتاب هم از این نظر اشکالات زیادی دارد. مثلاً منکر علم امام است؛ حتی تعبیری دارد که وقتی امام در محاصره قرار گرفت، این را امام نمیدانست. در حالی که در روایات داریم از زمان حضرت آدم(ع) این موضوع مطرح بوده و حتی آدم(ع) بر امام حسین(ع) گریه کرده است.
به هر حال صحبتهایی با آقای مشکینی کردیم و گفتیم که الآن هم محتوای کتاب و تقریظ شما در حوزه سر و صدا کرده است و در منزل مرحوم آقای گلپایگانی، منبریها بر ضد شما و مؤلف کتاب صحبت میکنند. بالاخره آقای مشکینی قانع شد و تا حدودی اقرار کرد، حتی بهطور کتبی تصریح کرد به این که اشتباه شده است، ولی ما معنای این اشتباه را نفهمیدیم؛ چون این کتاب مرتب چاپ میشد حتی به چاپ
کتابپرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچیصفحه 307
پانزدهم و شانزدهم نیز رسید، ولی باز تقریظ ایشان در مقدمه کتاب میآمد.
فردای آن روز من با یکی از دوستان دیگر به نام آقای نیری ـ که اکنون در دفتر آیتالله گلپایگانی مسأله میگوید ـ به منزل آقای منتظری رفتیم. منزل ایشان در کوچه عشقعلی بود، وقتی در زدیم، خودش آمد در را باز کرد. همین که ما را دید، گفت: اگر در مورد کتاب شهید جاوید آمدید، معذرت میخواهم، خسته هستم و حوصله بحث در این مورد را ندارم. گفتم: آقا! ما آمدیم احوالتان را بپرسیم، شهید جاوید چیست؟ بالاخره داخل شدیم و نشستیم. پس از احوالپرسی و تعارفات، صحبت را پیرامون شهید جاوید آغاز کردیم. گفتم: آقا! به این کتاب تقریظ نوشتید و الآن هم میبینید که سر و صدا کرده است، من از شما خواهش میکنم چند جمله بنویسید که در این تقریظ اشتباه شده است. آقای منتظری گفت: این را آقای مشکینی نوشتند، دیگر کفایت میکند. ولی شما بدانید که مسأله من و مشکینی نیست، بلکه مسأله امام است، چون ما دو نفر دست چپ و راست امام هستیم، اینها در واقع میخواهند حضرت امام و انقلاب را بکوبند و فقط کتاب شهید جاوید را وسیله قرار دادهاند. من دیدم انصافاً این حرف، حرف بدی نیست، چون تقریباً میشود گفت که این طور بود. از این حرفها و کتابها گاهی نوشته میشد، اما هرگز این اندازه سر و صدا نمیکرد، معلوم بود که خبرهایی هست.
به هر حال آقای منتظری هم قبول کرد که در تقریظ اشتباه شده است ولی گفت: اگر من بنویسم اشتباه کردم، این کار، شکست من و آقای
کتابپرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچیصفحه 308
مشکینی به عنوان نزدیکان امام تلقی میشود و به شکست خود امام منتهی میشود؛ بنابراین، من چنین کاری نمیکنم.
در آن زمان این دو نفر خودشان را عبد امام میپنداشتند و خیلی معتقد به امام بودند؛ چنانکه آقای مشکینی تا آخر در این اعتقاد، پایدار ماند. اگرچه آقای مشکینی خیلی در درس امام شرکت نکرد ـ فقط یکی دو، سه ماهی به اصول امام رفته بود، اهل فلسفه و این جور چیزها هم نبود و اصلاً از فلسفه هم خیلی خوشش نمیآمد ـ ولی شخصی متدین و متواضع بود. من با ایشان ارتباط نزدیک داشتم و به منزل ایشان زیاد رفت و آمد داشتم. آقای مشکینی به خاطر دیانت و فداکاری که در امام دیده بود سرسپرده ایشان شده بود و تا آخر هم این حالت را حفظ کردند.
ولی آقای منتظری با این که از شاگردان خاصّ امام بود و از نظر علمی بعد از آقای بروجردی فقط امام را اعلم میدانست و به مرجعیت امام امضا داد، در این عقیده نتوانست ثابت بماند و این اواخر همه حرفهایش را پس گرفت.
در هر صورت مخالفان شهید جاوید، عرصه را بر این دو نفر خیلی تنگ کردند. شاید ساواک هم از این موضوع بدش نمیآمد؛ چون تقریظنویسهای این کتاب کسانی بودند که از شاگردان و نزدیکان امام به شمار میآمدند. مرجعیت ایشان را امضا کرده بودند و مروّج امام بودند. کسانی که به خاطر کتاب شهید جاوید با این دو نفر مخالفت میکردند و آنها را میکوبیدند، دانسته یا ندانسته، باعث کوبیده شدن امام میشدند.
کتابپرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچیصفحه 309
در آن ایام آقای منتظری موقعیت خوبی در حوزه داشت، او جزء اساتید برجسته به شمار میآمد و از نظر تدریس و شاگردپروری هم تقریباً در ردیف اول بود. خیلی از آقایان از جمله ابوالزوجه بنده به ایشان اعتقاد داشتند، حتی در زمان آقای بروجردی نیز این گونه بود.
از همان اول شروع نهضت در کنار امام بود و تلاش زیادی برای پیروزی انقلاب کرده بود و در بین طرفداران امام از ویژگی بالایی برخوردار بود. به این معنا که وقتی مخالفین امام طلبههای انقلابی را به بهانه سطح پائین بودن تخطئه میکردند، حضور عالم فاضلی مثل ایشان در بین طرفداران امام این بهانه را از دست مخالفان میگرفت. ایشان خیلی ظاهرالصلاح بود و یک مقداری هم سادگی داشت. این سادگی ایشان باعث شد که تحت تأثیر برخی مسائل قرار بگیرد. با اینکه در جریان انقلاب، دست راست امام بود، ولی به نظر من نتوانست در این عقیده ثابتقدم بماند و به جهت اختلاف نظری که در برخی موارد با حضرت امام پیدا کرد منجر به گفتگوهایی بین ایشان و امام شد و در نتیجه از قائم مقامی کنار گذاشته شدند. من هم به خاطر همین قضایا از آن پس ارتباطم را با ایشان قطع کردم.
کتابپرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچیصفحه 310