تسلط ساواک بر اوضاع
در این اواخر، رژیم شاه و ایادی ساواک کاملاً بر امور مساجد و هیأتهای مذهبی مسلط شده بودند. در آغاز مراسم عزاداری سران هیأتهای عزاداری و ریش سفیدان مساجد به اداره آگاهی و ساواک احضار میشدند و از آنها تعهد و التزام میگرفتند که اولاً، مسائل سیاسی نباید مطرح بشود. ثانیاً، هر کسی را به عنوان روحانی نمیتوانستند به هیأت یا مسجد دعوت بکنند، این کار بایستی با هماهنگی ساواک انجام میگرفت. آنها نیز به هر روحانی مجوز نمیدادند. گاهی بعضی از سران هیأتها که با ما آشنا بودند، میگفتند که ما را به ساواک بردند و التزام گرفتند که نباید مسائل سیاسی مطرح بشود، به همین خاطر از ما خواهش میکردند که از این قبیل مسائل مطرح نکنیم، فقط تفسیر بگوییم و روایت و حدیث معنا کنیم.
از طرف دیگر، هر روحانی که میخواست در مسجدی به منبر برود باید از اداره آگاهی شهربانی اجازه و هماهنگی داشته باشد؛ وقتی هم که برای هماهنگی میرفتی، التزام و تعهد میگرفتند که باید ذات ملوکانه را در منبر دعا بکنی. یک بار هم به زور از من التزام گرفتند مبنی بر این که «به غیر از ذات ملوکانه به کسی دعا نخواهم کرد» دیدم اشکالی
کتابپرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچیصفحه 285
هم ندارد، چون عبارت دو پهلو بود و معنایش این نبود که من حتماً به شاه دعا میکنم.
قبلاً چندبار جهت تبلیغ به شهر بیجار رفته بودم، در این ایام دوباره از من دعوت کردند، وقتی وارد بیجار شدم، ریش سفیدان مسجد گفتند: چند روز است که اسم شما را به شهربانی دادیم ولی با این که با رئیس شهربانی آشنا هم بودیم هنوز موفق نشدیم مجوز بگیریم. رئیس شهربانی میگوید باید خودش بیاید و متعهد شود که در آخر منبر برای شاه دعا بکند. همچنین گفته بود ما الآن از چند نفر التزام گرفتیم و آنها تبلیغ مینمایند و دعا هم میکنند، فقط یک نفر تعهد نداد، ما هم مجلس او را تعطیل کردیم. بالاخره دو، سه روز در بیجار ماندم اما نرفتم تعهد بدهم و به قم برگشتم.
البته دعا کردن به شاه، نسبت به شهرها شدت و ضعف داشت و فرق میکرد، در بعضی شهرها مثل بیجار خیلی سخت میگرفتند ولی در تهران سختگیری به این حد نبود؛ ظاهراً سلیقهای بود و هر کدام از رؤسای شهربانیها به طریق دلخواه عمل میکردند.
کتابپرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچیصفحه 286