تغییر روش مبارزاتی امام
در اینجا این نکته را عرض کنم که هدف حضرت امام در آغاز نهضت، تنها اصلاح وضعیت موجود بود و تلاش داشت جلوی بعضی کارهای خلاف شرع را بگیرد. مثلاً در ماجرای انجمنهای ایالتی، خیلی با شاه و سلطنت درگیر نمیشد و نامهها را خطاب به نخستوزیر وقت مینوشت و اگر هم به شاه نامهای میفرستاد، با عنوان «اعلی حضرت» او را خطاب میکرد. بعد از فاجعه فیضیه نیز اگر چه لحن امام یک مقدار تندتر شد و شخص شاه را مورد خطاب قرار داد ولی باز هم این خطابها در حدّ نصیحت بود. حتی در جملهای فرمودند: من شما را نصیحت میکنم و من نمیخواهم شما مثل پدرت باشی. چنانکه در سخنرانی سیزدهم خرداد 42 در روز عاشورا هم که منجر به دستگیری ایشان و قیام 15 خرداد شد، باز لحن حضرت امام، لحن نصیحت بود و اصلاً سخنی از سرنگونی شاه و سلطنت به میان نمیآوردند. اگرچه شاید در جلسه خصوصی مطرح کرده و جزء برنامههایشان هم بوده است، اما در مجالس عمومی و سخنرانیها از آن اجتناب میکردند. ولی وقتی قیام پانزده خرداد به وقوع پیوست و ماجرای تصویب لایحه کاپیتولاسیون پیش آمد، ایشان یک دفعه تغییر موضع دادند و به این نتیجه رسیدند که با وجود شاه و رژیم سلطنتی، نمیشود کاری کرد و باید اول این ماده فساد را از کشور ریشهکن کرد. لذا در یکی از سخنرانیهای خویش که پس از آزادی از زندان انجام دادند، خیلی صریح شاهدوستی را مساوی با
کتابپرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچیصفحه 253
هتک حرمت اسلام و قرآن قلمداد فرمودند.
البته در این مرحله نیز آقایان دیگر از همراهی با امام کوتاه آمدند؛ البته همانطوری که قبلاً توضیح دادم، آنها به تشخیص و وظیفه شرعی خود عمل نمودند. آن بزرگواران نیز شاه را ماده فساد میدانستند ولی درگیری با او را بینتیجه ارزیابی میکردند و معتقد بودند پیامدهای ناگواری خواهد داشت. حتی حضرت امام در جواب بعضی که به سیره حاج شیخ استناد کرده بودند، گفته بود: والله اگر مرحوم حاج شیخ امروز زنده بود، وظیفهای به غیر از این نداشت که با شاه مبارزه بکند.
حضرت امام تلاشهای زیادی کردند؛ خودشان حضوری رفتند با آقایان مراجع صحبت کردند یا افرادی را فرستادند، اما وقتی معلوم شد که دیگر این کاری است که باید خودشان انجام بدهند، جلو افتادند و با امضای روح الله موسوی خمینی، اعلامیههای تند و تیز بر ضد شاه صادر کردند. جالب اینکه در مبارزه با شاه، معتقد بودند اوّل باید خودشان اقدام کنند و اجازه نمیدادند در این مرحله، افراد درجه دو یا درجه سه وارد این مرحله بشوند. یادم میآید در همان ایام شنیدم آقای خزعلی به یکی از شهرهای خراسان رفته و در آنجا بر علیه شاه پرخاشهایی کرده بود، وقتی امام این را فهمیدند، خوششان نیامده بود و فرموده بودند: فعلاً شاه را برای خود من نگه دارید و شماها وارد این معرکه نشوید.
کتابپرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچیصفحه 254