ماجرای اصلاحات ارضی

ماجرای اصلاحات ارضی

‏بعد از ماجرای انجمن های ایالتی و ولایتی، شاه، اصول شش‌گانه انقلاب سفید را مطرح کرد و آن را به رفراندوم گذاشت که یک بندِ آن تقسیم ‏

‏ ‏


کتابپرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچیصفحه 214

‏اراضی بین کشاورزان بود. در این مرحله نیز اختلاف نظرهایی میان امام و بعضی آقایان مراجع ظاهر شد. ‏

‏بعضی از آقایان تقسیم اراضی و اصلاحات ارضی شاه را از باب قاعده ید و محترم بودن مالکیت خصوصی، غیر شرعی و غیر قانونی می دانستند و به اصطلاح مبارزات خودشان را روی این موضوع متمرکز کرده بودند. ولی حضرت امام می فرمودند که به صلاح حوزه و مراجع نیست که این گونه موضع‌گیری کنند. برای این‌که روحانیت و حوزه به جانبداری از خوانین متهم می شود و با دست خود تمام کشاورزان کشور را بر علیه خود می شورانیم. چون مردم می گویند: شاه آمده اراضی را از دست خان های ظالم بگیرد و به دست کشاورزان زحمتکش بدهد، مراجع نمی گذارند، آن وقت مردم بر ضد ما قیام می‌ کنند و این نمی شود. ‏

‏ایشان می فرمود: ما باید راه دیگری برای خود انتخاب بکنیم، ما چه کار به تقسیم اراضی داریم، ما باید با اصل ماده فساد که شاه و دولت و در پشت پرده دولت آمریکا است، مبارزه کنیم. بنا به تحلیل امام ایادی رژیم حتی از این مقدار موضع‌گیری هم بهره برداری کرده و آقایان را متهم به حمایت از خان ها نمود. حضرت امام نیز در یک سخنرانی  جواب این شیطنت ها را دادند و فرمودند: ما مخالف تقسیم اراضی نیستیم و از راه شرعی خودمان تقسیم اراضی خواهیم کرد.‏

‏حضرت امام شخصاً با تقسیم اراضی موافق بود و اغلب خوانین را غاصب می‌دانست، از این رو می فرمودند: این خان ها، زمین ها و روستاها را همین‌طور پسر از پدر به ارث برده و تصرف کردند و تاکنون یک مثقال هم زکات نداده‌اند و تمام این اموال و املاکشان جزء زکات است و ‏

‏ ‏


کتابپرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچیصفحه 215

‏ما حاکم شرع هستیم، تمام این‌ها را از دست این‌ها می گیریم و به رعیت هایی که اغلب فقیر و مستمند هستند می دهیم، بنابراین تقسیم اراضی را به صورت شرعی خودمان انجام می دهیم.‏

‏به علاوه، حضرت امام خوانین را مالک نمی دانستند و معتقد بودند این‌ها غالباً با قتل و غارت و زور و توپ و تفنگ این اموال و املاک را تصاحب کرده‌اند؛ چون خود ایشان در جوانی در شهر خمین، این‌ها را دیده بودند و حتی با آن‌ها جنگ  کرده بودند ـ الآن منزل ایشان در خمین، برج، بارو و سنگر دارد که آثار آن زمان است ـ  بنابراین، امام اصلاً به خوانین خوش‌بین نبودند. اولاً، می فرمودند این‌ها زکات نمی‌دهند؛ ثانیاً، از راه قتل و غارت و چپاول زمین‌ها را تصاحب کرده‌اند. ایشان می گفتند: خان یعنی چه؟ ما همه این‌ها را می گیریم و به روستائیان و کشاورزان می دهیم.‏

‏وقتی امام این حرف‌ ها را می زدند، مخالفان فوری آن را به گوش بعضی آقایان می‌رساندند و آن‌ها هم که نظر مخالف داشتند، ناراحت می شدند، چون می گفتند که این‌ها (خان‌ها) مالک هستند، آن‌ها به «قاعده ید» استناد می کردند و می فرمودند: لازم نیست که برویم تحقیق و کنجکاوی کنیم تا بفهمیم این اموال را از کجا آورده‌اند، همین که در دستشان هست کافی می باشد و مالک می‌باشند. البته امام نیز منکر قاعده ید نبودند ولی به اصل موضوع اشکال داشتند و می گفتند: این ید، ید مالک نیست، بلکه ید عدوانی و غاصبی است. ‏

‏آقایان به این مسأله خیلی حساس بودند. مثلاً مرحوم حاج آقا حسن فرید محسنی اراکی که از علمای محترم و خیلی هم آقا بود، ملک و ‏

‏ ‏


کتابپرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچیصفحه 216

‏ثروت زیادی داشت ـ از نوه های محسنی اراکی معروف است. در کوچه حرم درس خارج تدریس می کرد. الآن هم بسیاری از شاگردان ایشان در قم زنده هستند ـ  و چون ثروتمند بود گاهی به شاگردانش شهریه می داد. در ماجرای تقسیم اراضی، املاک و دهات او را گرفتند و بین روستائیان تقسیم کردند. بعضی از مراجع از وی درخواست کرده بودند که نسبت به تقسیم راضی باشید تا بعضی طلابی که برای تبلیغ دین به آن روستاها می روند، کار و تلاش و نماز و عباداتشان صحیح باشد، ایشان در جواب گفته بود: حتی راضی نیستم یک نفر هم برای تبلیغ به آن‌جا برود. ‏

‏شخصی به نام حاج حسن خان بود که از حدود همدان، ملایر و اراک بیش از صد روستا را مالک بود. حضرت امام هم او را دیده بود و می شناخت. آقا شیخ علی اوسطی همدانی که با ما قوم و خویش سببی و از اهالی روستاهای قزوین بود، نقل می کرد و می گفت: گاهی تفنگداران حاج حسن خان، شبانه حمله می کردند به روستاهای اطراف همدان و آن‌ها را غارت می کردند و نماینده ارباب را یا می کشتند و یا از آن‌جا بیرون می کردند و خودشان به جای او می نشستند و این‌گونه مالک آن ده و قصبه می شدند.‏

‏من یک سالی برای تبلیغ به منطقه بیجار رفته بودم و در روستایی به نام «الوند قلی» است که مردمان خوبی هم دارد، مشغول تبلیغ شدم. یک روز از ریش سفیدان پرسیدم: مالک این‌جا کیست؟ گفتند این‌جا تا چند روز پیش مال فلان خان بود (اسم را هم گفتند، من فراموش کردم) ولی اخیراً در بازی قماری که با فلان آقا داشت به او باخته است و الآن مالک این ده، این شخص دومی است. یا بعضی وقتها بازاری های تهران ‏

‏ ‏


کتابپرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچیصفحه 217

‏می‌آمدند و زمین های پشت بهشت معصومیه قم را که همه اش موات است با مبلغ اندکی (معلوم هم نبود از کی)  می خریدند، سپس دورش را سیم خاردار می کشیدند، آن گاه به قیمت های گزاف می فروختند. بعد می‌آمدند به آقایان وجوهات می دادند و قیافه مقدسی هم به خود می‌گرفتند. امام وقتی از این چیزها اطلاع پیدا می کرد خیلی ناراحت می‌شد.‏

‏به طور کلی می‌توان گفت، در میان خوانین شاید فقط چند موردی وجود داشته باشند که از راه مشروع، مالک این دهات و املاک شده باشند؛ ولی اغلب عدوانی و از طریق نامشروع بود. مثلاً ناصرالدین شاه، امیر نظام و سرهنگی داشته که شوهر خواهر شاه بود. گاهی اوقات که مدح و ثنایی از شاه می کرد یا فتحی برایش انجام می داد، شاه در مقابل آن به او تیول، یعنی انعام می داد؛ مثلاً چند روستا و قصبه را به وی هدیه می‌کرد و او مالک آن‌ها می شد.‏

‏در ماجرای مبارزه با انقلاب سفید و اصلاحات ارضی شاه، اگرچه بعضی از مراجع به خاطر اختلاف نظری که با حضرت امام داشتند، نتوانستند با امام کنار بیایند و در واقع امام تنها ماند، اما من احساس می‌کنم ایشان اگر چه تنها ماند ولی چون مؤید من عند الله بود، قوی تر شد. خدا آن‌چنان، محبت ایشان را در دل مردم قرار داد که حتی همان دهاتی هایی که به شاه ابراز ارادت می‌کردند، چون می خواهد تقسیم اراضی کند، علاقمند امام شدند. در تاریخ اسلام نیز یک نفر روحانی و فقیه که این قدر در دل های جمیع طبقات از مردم نفوذ کرده باشد، مشاهده نمی‌کنیم.‏

‎ ‎

کتابپرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچیصفحه 218