رحلت آیتالله خوانساری در همدان
در ایامی که امام در همدان بودند، مرحوم آیتالله سیدمحمد تقی خوانساری هم به آنجا آمدند. آقای خوانساری را مرحوم آقای اراکی همراهی می کرد. البته چون ایشان در آن زمان جزء مراجع بود، استقبال عمومی از ایشان انجام گرفت. یکی از معتمدین شهر همدان به نام آقای حبیبی، میزبان آقای خوانساری شد و خانه خود را که بسیار بزرگ و مجلل بود، در اختیار ایشان قرار داد. آقای خوانساری اهل مجلس و دید و بازدید بودند. در اطراف همدان، باغ عباس آبادی بود که بالای تپهای قرار داشت، آبشار گنجنامه و استخر در آنجا بود، در کنار آن کارخانه برق قرار داشت که از همین آب، برق تولید می کرد، درختان زیاد و با صفایی هم داشت، جای معروفی است. مرحوم آقای خوانساری خواستند آنجا را ببینند. با اینکه پیرمرد بودند، ولی پر تحرک و با جنب و جوش بودند، برخلاف آقای اراکی که اصلاً اهل اینگونه امور نبود ولی مثل سایه دنبال ایشان بود و خیلی به آقای خوانساری علاقه داشت. خود آقای اراکی به من می فرمود که شب و روز از ایشان (آقای خوانساری) کرامت می دیدم، البته نماز باران آقای خوانساری هم معروف بود.
کتابپرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچیصفحه 195
در هر صورت ایشان با اسب به آنجا تشریف بردند، البته جاده هم داشت و فقط با ماشین های جیپ و مانند آن می توانستند بروند. از طرفی آقای خوانساری، کسالت فشار خون هم داشتند که گاهی از کنترل خارج می شد؛ حتی دکتر مخصوص ایشان در تهران گفته بود، سفر همدان مناسب نیست، چون این شهر کوهستانی است و برای فشار خطر دارد؛ ولی در قم نیز هوا خیلی گرم می شد و زندگی دشوار بود. به هر حال ایشان به بالای کوه و تپه رفتند، از آنجا که برگشتند حالشان وخیم شد و بعد از چند روز رحلت کردند.
البته هنگام رحلت آقای خوانساری من در همدان نبودم، در قم بودم؛ یعنی تازه به قم رسیده بودم که گفتند آقای خوانساری در همدان فوت کردند. ایشان از بزرگان حوزه و از مراجع بودند. وقتی این خبر در قم پخش شد، همه طلاب به سوی بیت آقای بروجردی روانه شدند، ما هم رفتیم. ایشان به بیرونی تشریف آوردند و چند جمله ای صحبت کردند، بعد دستور دادند چند ماشین تهیه شود و آقایان به استقبال پیکر بروند. آن زمان جاده ساوه مناسب نبود و جنازه را از راه تهران می آوردند، ما تا شهر ری (حرم حضرت عبدالعظیم) به استقبال رفتیم، جمعیت زیادی در تشییع جنازه حضور داشتند و تجلیل کمنظیری شد.
حضرت امام از این ماجرا بسیار ناراحت شدند، چون ایشان خیلی به این بزرگان احترام می گذاشتند و به آنها علاقه داشتند. بعد از این خاطره تلخ، روزی در منزل امام بودم، چند نفر دیگر هم حضور داشتند، یکی از علمای همدان، از ایشان سؤال کرد که آقا! در همدان که اذیت نشدید، خوش گذشت؟ ایشان فرمود: بلی، خوب بود، ولی آخر تلافی کار در
کتابپرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچیصفحه 196
آمد و از رحلت آقای خوانساری خیلی ناراحت شدیم. واقعاً هم امام ناراحت بودند؛ چون به خصوص علاقه زیادی به آقای خوانساری داشتند. خاطره ای از نماز جمعه آقای خوانساری به یادم افتاد که برایتان نقل می کنم.
کتابپرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچیصفحه 197