رفتار و کردار ظاهری
حرکات ظاهری حضرت امام طوری بود که اغلب افراد خیال می کردند ایشان نوعی تکبر دارند ولی اصلاً این طور نبود. ایشان هنگام راه رفتن خیلی سنگین راه می رفت. نسبت به سایر علما قدری شیکپوش بود، لباس های تمیز می پوشید، نعلین مرتبی به پا می کرد. زمانی که اغلب آقایان جوراب نخی و پنبه ای می پوشیدند ایشان شاید اولین کسی بود که جورابهای پلاستیکی پوشید. هنگام راه رفتن کنار عبایشان را می گرفتند و سر به پایین راه می رفتند. در کوچه و خیابان با مردم خیلی گرم نمیگرفتند، فقط سلام و جواب سلام و مختصری احوالپرسی می کردند و رد می شدند. در بعضی جاها مثل مجالس و مراسم خیلی نمی رفتند؛ البته اگر مجالس علما و بزرگان بود، می رفتند و در آنجا هم در صف
کتابپرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچیصفحه 180
مراجع و بزرگان نمی نشستند، البته در آن موقع مرجع نبودند. مثلاً در ردیف مدرسین و یک مقدار پایین تر از آنها می نشستند.
وقتی بعضی ها این ظواهر را می دیدند، حمل بر این می کردند که ایشان خودشان را می گیرند، در حالی که اینطور نبود. آنهایی که از نزدیک با امام آشنایی داشتند به خوبی درک می کردند که ابداً بویی از تکبر در وجود ایشان نیست.
مثلاً وقتی که در همدان تشریف داشتند یک روز به باغ پدرم تشریف آوردند، پدر من اهل علم نبود، کاسب بود، ولی حضرت امام چنان با ایشان گرم گرفتند که اصلاً ما را رها کرده بودند و با او صحبت میکردند. از پدرم می پرسیدند که اینجا چه کاشتید؟ چه کارهایی میکنید؟ این درخت ها چگونهاند و از قبیل این حرف ها، به طوری که در همان یک جلسه پدرم مریدشان شد و خیلی از ایشان خوشش آمده بود. وقتی هم که به قم آمد با هم به خدمت حضرت امام رسیدیم و باز هم ایشان همانطور گرم گرفتند.
در هر صورت ما در طول این مدت هیچ حالت و نشانهای از تکبر در وجود ایشان ندیدیم. اینکه ایشان سنگین راه می رفت یا هنگام راه رفتن به این طرف و آن طرف نگاه نمی کرد، در مسیر با این و آن مشغول صحبت نمی شد؛ در مجالس و مراسم زیاد نمی نشست و وقتش را تلف نمی کرد، جزو آداب و رسوم شرعی است ولی بعضی اینها را حمل بر تکبر ایشان می کردند، در حالی که یک ذره تکبر در وجود ایشان دیده نمیشد؛ بلکه بر عکس تواضع ایشان خیلی نمود داشت. حتی وقتی که به مقام رهبری رسیدند، برای خود هیچ ارزشی قائل نبودند و همیشه
کتابپرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچیصفحه 181
میفرمودند: انقلاب را شما کردید، این کارهای بزرگ را مردم انجام دادند. تعارف نمیکرد، اعتقادش این بود که جوان ها این کار را کردند.
آقای موسوی همدانی ـ که با هم به مدت پانزده سال هم بحث بودیم و به درس حضرت امام با هم میرفتیم و پس از پیروزی انقلاب مدتی امام جمعه همدان شد ـ زمانی به جماران رفته و در آنجا به خدمت امام رسیده و گزارشی از وضع استان همدان داده بود. بعد امام هم رهنمودهایی داده بودند. هنگام بازگشت به قم آمد و وارد منزل بنده شد. او به من گفت: حضرت امام نسبت به دوران تدریسشان خیلی متواضعتر، ملایم تر و نرم تر شده اند. آن موقع تندی و ابهت داشت که آدم جرأت نمیکرد با ایشان صحبت بکند، ولی اکنون به قدری لطیف و نرم شدهاند که آدم باورش نمی شود. گفتم: این مسئولیت خطیر رهبری است که ایشان را اینگونه لطیف و نظیف کرده است.
کتابپرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچیصفحه 182