تندی های سایر بزرگان
مرحوم آقای بروجردی نیز از این تندی ها داشتند. هم در درس و هم در خارج از درس گاهی تندی می کردند. در شرح حال ایشان نوشتهاند وقتی در بروجرد بودند، هنگام درس گاهی خیلی تند می شدند، یک روز نذر کرده بودند که اگر تند شدند، یک سال روزه بگیرند. بعد چند روز دیگر موردی پیش می آید و در درس تند میشوند، از فردایش یک سال روزه پشت سر هم (به استثنای ایام حرام) می گیرند و وفا به نذر میکنند.
مرحوم آقای اراکی از این دو بزرگوار هم تندتر بودند، آقای اراکی در زمان مرحوم آقای خوانساری تدریس نداشتند. در درس آقای خوانساری می آمدند و شرکت میکردند و هیچ حرفی هم نمی زدند، ولی من دیده بودم آقای خوانساری قبل از اینکه به درس تشریف بیاورند، مطالب
کتابپرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچیصفحه 177
درس را با آقای اراکی در خانه بحث و آماده می کردند و بعد با هم به درس می آمدند. برایم سؤال شد که چرا خود آقای اراکی تدریس نمیکنند؟ وقتی این مسأله را پرسیدم، گفتند که ایشان تندی مزاج دارند و زود ناراحت میشوند، از طرفی چون متدین و عادل هستند، می ترسند موجب اذیت و یا خدای نخواسته اهانت به اشخاص و شاگردان شوند. بعد از رحلت آقای خوانساری، کرسی درس ایشان به آقای اراکی منتقل شد و ایشان در واقع دنباله درس آقای خوانساری را پی گرفتند.
من مدتی ـ چنانکه قبلاً گفتم ـ به درس ایشان هم رفتم، دیدم همینطور است. تندی ایشان از سنخ تندی امام نبود، حسابی ناراحت و عصبانی میشدند، ولی در عین حال برای شاگردان شیرین و لذت بخش بود. چون مثلاً امروز که تند و عصبانی میشدند و می رفتند، فردا پیش از آنکه درس را شروع بکنند، اول در حضور همه از آن شخص عذرخواهی می کردند، سپس درس را آغاز می نمودند که این خودش یک دنیا درس بود.
در مورد مرحوم آخوند خراسانی (صاحب کفایه) هم میگویند همینطور بوده است. روی منبر دست هایش را به کنار منبر می زده و داد و فریاد داشته است. شاگردانش هم اینگونه بودند. یک سیدی داشتیم که مسئول کتابخانه و از نوه های سید شفتی اصفهانی بود، از نظر سنی از آقای بروجردی هم بزرگ تر بود. در نجف در درس مرحوم آخوند خراسانی شرکت داشت، خیلی پیر شده بود، با هم رفاقت و ارتباط داشتیم. گاهی هم از دوران نجف و از علمای سابق نکته هایی نقل میکرد، می گفت: ایامی که به درس آخوند می رفتم، یک آشیخ محمودی
کتابپرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچیصفحه 178
بود که او هم به درس می آمد. آدم درسخوان و فاضلی بود و از آن اشکالکن های درس آخوند به شمار می آمد. هر روز هم زودتر از همه می آمد پای منبر آخوند می نشست و به منبر تکیه می داد. منبر هم کوتاه بود، وقتی آخوند بالای آن می نشست دستش به شیخ محمود می رسید. می گفت یک روز این شیخ محمود اشکال کرد، آخوند جواب داد، باز دوباره اشکال کرد، آخوند جواب داد، سر و صدایشان بلند شد، شیخ محمود دستبردار نبود تا اینکه آخوند تو سرش زد، عمامه اش باز شد و افتاد دور گردنش، ولی باز او به حرف ها و اشکال هایش ادامه داد، مجلس آن روز به هر صورتی بود تمام شد، ما با خود گفتیم که مثلاً به شیخ محمود توهین شد و یقین داشتیم که دیگر او به درس نمی آید. فردا که آمدم، دیدم باز شیخ محمود از همه زودتر آمده و همان جا به منبر تکیه داده است. گفتم: آقا شیخ! باز هم که آمدید؟! گفت: این آقا همه چیزش درس و ادب است، حتی آن کتک زدنش هم ادب است؛ این را نباید به آسانی از دست داد.
کتابپرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچیصفحه 179