جبهه ملی ها و نهضتی ها
مرحوم آقای بروجردی به مصدق و اطرافیانش هیچ اعتقاد و اعتمادی نداشت. جبهه ملی و نهضت آزادی دنبالهرو مصدق بودند؛ همه اینها هم از یک قماش هستند و یک جور فکر می-کنند. بعضی از آنها نه نماز میخواندند و نه روزه می گرفتند، آقای مهندس بازرگان از متدینین این جماعت بود که اهل نماز و روزه بود، در مسجد دانشگاه نماز می خواند و به اصطلاح حرف های دینی و مذهبی می زد. کتاب های زیادی هم نوشته است؛ کتابی به نام راه طی شده دارد که در این کتاب مرحوم آقای بروجردی را به تمسخر می کشد. ایشان زمانی به قم آمده و به خدمت آقای بروجردی می رسد، در آنجا جلسه اعضای استفتای آقا برقرار بوده
کتابپرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچیصفحه 137
است و خود آقا هم حضور داشتند. وقتی آقایان مسائلی مطرح می کنند و مورد بحث قرار می دهند، آقای بازرگان هم حاضر بوده و گوش میکرده است. ظاهراً یکی از بحثها مربوط به حمام، غسل و غصبی بودن آب حمام بوده که وی این ماجرا را در کتابش نقل می کند و تعبیر اهانتآمیزی نیز در مورد آقای بروجردی دارد که می نویسد: «خود آقا مثل گوشت له شده آنجا افتاده بود» و خیلی اهانت های دیگر. این شخص، طرفدار سرسخت افکار و اندیشه های مصدق بود؛ یعنی مصدق خدای اینها بود. در قبر هم اگر از بعضی از اینها سؤال بشود: مَن ربُّک؟ می گویند: مصدق؛ یعنی محبت شدیدی نسبت به مصدق در اعماق وجود اینها هست.
حضرت امام هم مثل آقای بروجردی، نظر مثبتی به این آقایان نداشتند. ایشان در اواخر عمر شریفشان (ظاهراً در مورد لایحه قصاص بود) جبهه ملی را تکفیر کردند و فرمودند که: او هم مسلم نبود و دین نداشت، که منظورشان مصدق بود. بعد به قضیه عکس مرحوم کاشانی اشاره کردند و آن اهانت ها را در مورد آقای کاشانی متذکر شدند.
البته نهضت آزادی ها که در رأسشان آقای بازرگان بود با جبهه ملی ها فرق داشتند.آقای بازرگان همانطور که گفتم از متدینین دانشگاه به شمار می آمد ولی در عین حال گاهی حرف هایی می زد که در تخصص او نبود؛ رشته تخصصی آقای بازرگان مهندسی ماشینهای حرارتی (ترمودینامیک) بود مقداری مطالعات و تحقیقات دینی و مذهبی هم داشت، اما دیگر مفسّر نبود. یادم هست در زمان نخستوزیری جلسه
کتابپرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچیصفحه 138
تفسیری گذاشته بود و تلویزیون هم آن را پخش می کرد. من گوش میدادم تا ببینم چه افاضه می کند.
بعضی از این دختران با روسری های آنچنانی که موهای سرشان دیده می شد در آن جلسه به اصطلاح تفسیر حضور داشتند. موضوع بحث پیرامون اعجاز قرآن بود. او میگفت: اینکه همه مفسران می گویند قرآن از نظر فصاحت و بلاغت اعجاز دارد، این را من قبول ندارم و اتفاقاً قرآن از این جهت اصلاً اعجاز ندارد. من یکدفعه تعجب کردم! این چه حرفی است که می زند؟! با خود گفتم: بگذار دلیلش را بگوید شاید دلیل قانع کننده ای داشته باشد. بعد گفت: چون در قرآن آمده «وَالشُّعَرَاءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ»که به معنای انتقاد از شعرا است، پس چون قرآن از شعرا انتقاد کرده، معلوم می شود که مخالف فصاحت و بلاغت است.
در مورد دکتر حسین فاطمی، وزیر امور خارجه دولت مصدق، آنچه در خاطر دارم این است که وی در میان مردم محبوبیت داشت؛ به طوری که در تظاهرات و مجالس و محافل مرتب نام وی برده میشد. حتی اسم بعضی اماکن و خیابانها را به نام او نهادند.
دکتر فاطمی در نزد جبهه ملیها و مصدقیها و ملیگرایان انسان امینی شناخته میشد، همینطور متدینین هم به وی احترام میگذاشتند؛ البته نه اینکه او را متدین و متشرع میدانستند بلکه همین قدر میگفتند او امین است، خائن ملت نیست، آزاده است و به اجانب وابسته نمیباشد. مردم متدین که پیش از آن، افراد خائنی مثل وثوقالدوله و قوامالسلطنه را دیده بودند که وابستگی کامل به اجانب داشتند، امثال
کتابپرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچیصفحه 139
دکتر فاطمی را خدمتگزار، آزاده و خادم تشخیص میدادند و احترام میکردند و انقلابیون او را مرد شماره دو انقلاب ملی شدن نفت به شمار میآوردند. حتی برخی از علمای روشنفکر میانه خوبی با دکتر فاطمی داشتند و از موضعگیریهای او حمایت میکردند.
کتابپرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچیصفحه 140