اعزام مبلّغ به خارج

اعزام مبلّغ به خارج 

‏این‌که گفتم آقای بروجردی جهانی فکر می کردند، یک دلیلش همین است که ایشان عقیده داشتند، مردم دنیا در اروپا، آمریکا و جاهای دیگر مستضعف هستند، این‌ها حق را درنیافتند و اسلام را درک نکردند، از زیبایی های اسلام و قرآن بی‌اطلاع هستند. می‌فرمود: اگر ما بتوانیم با یک قلم ساده و روان و با بیانی شیوا و جذاب، واقعیت های اسلام را به این‌ها بشناسانیم، زود جذب اسلام می شوند، چون فطرت های پاکی دارند دست از لج‌بازی برمی دارند.‏

‏به همین خاطر ایشان نمایندگانی را به بعضی کشورهای اروپایی فرستادند. اولین نماینده آقا در آلمان آقای محقق بود که در هامبورگ آلمان مسجدی هم بنا نهاد، فعالیت های خوبی آن‌جا کرد. آدم آگاهی بود و با مسائل روز آشنایی خوبی داشت. ایشان قبل از این‌که به آلمان اعزام شود، در مدرسه خان به طلبه ها درس ریاضی، شیمی و از قبیل این درس‌ها یاد می داد. وقتی هم به آلمان رفت، خوب پیشرفت کرد. در اثر فعالیت های آقای محقق بعضی اساتید دانشگاه ها و دانشمندان، گرایش‌هایی به اسلام پیدا کردند و این باعث شد که آقای بروجردی شوق و اهتمام بیشتری به امر تبلیغ در خارج از کشور پیدا کنند. ‏

‏بعد از آقای محقق، نماینده آقای بروجردی در آلمان، آقای شهید ‏

‏ ‏


کتابپرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچیصفحه 120

‏بهشتی شد. البته آقای بهشتی از نظر علمی به مراتب قوی‌تر و از نظر فعالیت زرنگ تر، جامع تر و کارآمدتر از آقای محقق بودند. در مسائل اجتماعی و اسلامی و جهانی استاد بودند. مرحوم شهید بهشتی واقعاً شخصیت مفیدی بودند. من در بعضی مجالسی که ایشان را از نزدیک دیده بودم، در مسائل فلسفی، عرفانی، فقهی، مسائل عمومی اسلام و مسلمین، در تاریخ، جغرافیا، علوم قدیم و جدید کاملاً مسلط یافتم. خیلی خوش بیان بود و گیرا و شیوا حرف می زد. ایشان چند سالی در هامبورگ آلمان بودند و خدمات زیادی انجام دادند.‏

‏آقای مهدی حائری (پسر حاج شیخ و برادر حاج آقا مرتضی) نماینده آقای بروجردی در آمریکا بود. او معلومات خوبی داشت و فعالیت هم کرد، ولی هرگز مثل شهید بهشتی نمی توانست باشد و فعالیتش محدود بود. به هر حال روحیه مرحوم آقای بروجردی این‌گونه جهانی بود. اگر خداوند عمر بیشتر به ایشان می داد و وسایلش را هم فراهم می آورد شاید به تمام کشورهای غربی، اروپایی نماینده می فرستاد و فعالیت های دینی و تبلیغی در آن‌جا به راه می انداخت.‏

‎ ‎

کتابپرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچیصفحه 121