تذکری از میرزا جواد آقا
خاطره ای از ایشان به یاد دارم؛ یک روز آقای فاطمی قمی فرمود: من هر روز صبح در بالا سر حرم حضرت معصومه علیهما السلام پشت سر مرحوم حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی نماز می خواندم و بعد از نماز هم منبر میرفتم. وقتی از منبر می آمدم پایین، می رفتم دست آقا را می بوسیدم و اجازه می خواستم و به منزل می رفتم. یک روز که منبر را تمام کردم، آمدم دستشان را ببوسم، دیدم فقط به جواب سلام بسنده کردند و مثل همیشه مرا تحویل نگرفتند. گفتم: خوب شاید ناراحتی دارند. فردایش رفتم باز هم همینطور شد و چند روز ادامه پیدا کرد، من دیگر تاب نیاوردم، گفتم: آقا از من چه کاری سر زده است که شما چند روزی
کتابپرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچیصفحه 113
است که با من اینطور سرد برخورد می کنید؟ نگاهی به من کردند، فرمودند: می خواستی دیگر چه بکنی؟ مگر از این بدتر هم کاری می شد که انجام بدهی؟ خیلی ناراحت شدم، گفتم: آقا من اصلاً خبر ندارم، چه کار خلافی کرده ام، شما بفرمایید! فرمود: آن حرف ها چه بود که آن روز سر منبر زدی؟ گفتم چه حرف هایی؟ فرمود: شما در مسجد بالا سر که زوار و مردم عادی هستند در مقابل آنها از اهل علم عیبجویی کردی! آیا اینجا، جای نصیحت کردن اهل علم است؟ چرا آبروی یک اهل علم را میان مردم بردی؟ آدم نباید هر حرفی را در هر جایی مطرح کند، هر کاری جایی دارد. حاج آقا حسین قمی می گفت: من از آن روز دیگر این مسائل را ترک کردم.
ما تا آن موقع به درس اخلاق ایشان می رفتیم و هنوز با درس اخلاق مرحوم آقای شیخ عباس تهرانی آشنا نشده بودیم. بعد که ایشان را شناختیم مرتب به درس اخلاق آقای تهرانی هم رفت و آمد داشتیم. ایشان هم جلسه اخلاق معروفی در حوزه داشتند. البته قبل از این دو بزرگوار، درس اخلاق حضرت امام بیشتر معروف بود، من به همراه مرحوم آقای حسینیان مدتی به درس اخلاق امام نیز حاضر می شدیم، ولی بعد از اندکی به دلایل نامعلومی تعطیل شد. هرچه طلاب و فضلا پیگیری کردند، حتی به خدمت آیتالله بروجردی رفتند و درخواست کردند، آقا هم از امام خواست درس را ادامه بدهند ولی حضرت امام با احترامی که برای آقای بروجردی قائل بودند به خدمت آقا رفته و ایشان را قانع کرده بودند که درس همچنان تعطیل بماند.
کتابپرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچیصفحه 114