تعطیلی روضه خوانی ها

تعطیلی روضه‌خوانی‌ها

‏از دیگر جنایت‌های رضاخانی در ادامه نابودی اسلام، مبارزه با‏‎ ‎‏روضه‌‌خوانی و مراسم عزاداری برای اهل بیت علیهم السلام بود. یادم هست قبل از‏‎ ‎‏آغاز این برنامه، در ایام کودکی روی بالکن مشرف به خیابان منزل‏‎ ‎‏می‌رفتم و از آن‌جا مراسم هیأت‌های عزاداری ایام محرم را تماشا‏‎ ‎‏می‌کردم. ساعت‌ها می‌نشستم، دسته‌جات مختلف می‌آمدند و از آن‌جا‏‎ ‎‏سینه‌زنان و زنجیرزنان عبور می‌کردند. هم‌چنین در این ایام، تجار همدان‏‎ ‎‏در حیاط کاروان‌سراها چادر می‌زدند و تا ظهر مرتب مراسم عزاداری و‏‎ ‎‏سخنرانی برقرار می‌شد.‏

‏وقتی عزاداری ممنوع شد، دیگر هیچ خبری از این مسائل نبود. اغلب‏‎ ‎‏مردم به صورت پنهانی در آخرهای شب یا صبح قبل از طلوع آفتاب در‏‎ ‎‏برخی منازل یک روحانی دعوت می‌کردند؛ صاحب‌خانه در منزل را نیمه‏‎ ‎‏باز می‌گذاشت، افراد و دوستانی هم که از پیش به آن‌ها اطلاع داده شده‏‎ ‎‏بود، با احتیاط و یک نفری داخل آن کوچه و منزل می‌شدند، بعد در‏‎ ‎


کتابپرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچیصفحه 72
‏منزل را از پشت می‌بستند، آن وقت مشغول عزاداری می‌شدند.‏

‏یادم هست، در کل همدان فقط به دو نفر اجازه داده بودند که در‏‎ ‎‏هنگام ضرورت به منبر بروند؛ یکی آقای «سید علی اصغر بطحائی» و‏‎ ‎‏دیگری «حاج میرزا حسن زائنی» بودند. اولاً: منبر را جمع کرده بودند،‏‎ ‎‏روی صندلی صحبت می‌کردند. ثانیاً: حق نداشتند روضه بخوانند، البته‏‎ ‎‏هر دو آن‌ها از روحانیون درجه یک به شمار نمی‌آمدند، بلکه در حد‏‎ ‎‏همان روضه‌خوان‌ها بودند.‏

‏از مجالس پنهانی روضه‌خوانی‌های آن ایام دو مجلس معروف‌تر‏‎ ‎‏بودند؛ یکی مجلس روضه‌خوانی مرحوم حاج سید حاجی حسینی‏‎ ‎‏همدانی بود که به آن «مجلس دهه‌گی» می‌گفتند و بعد از اقامه نماز صبح‏‎ ‎‏برگزار می‌شد. او از تجار معروف بازار همدان بود و به عدالت و تقوا و‏‎ ‎‏دیانت شهرت داشت؛ پسرانش نیز مثل پدر بودند. قبل از پیروزی انقلاب‏‎ ‎‏که در قید حیات بود، یک بار به قم آمده بود و در منزل ما در روضه‏‎ ‎‏شرکت کرد. در آن‌جا صحبت از عزاداری دوران رضاخان به میان آمد و‏‎ ‎‏او به طور مفصل آن واقعه را توضیح داد. جالب این‌که این روضه بعداً‏‎ ‎‏مرتب ادامه پیدا کرد و هنوز هم فرزندانش آن را برگزار می‌‌کنند.‏

‏دومی از مجالس پنهانی روضه در همدان، روضه مرحوم آقا میرزا‏‎ ‎‏عبدالرزاقی بود. او در اصل اهل اصفهان بود، ولی در همدان سکونت‏‎ ‎‏داشت. روضه‌اش شلوغ و پرجمعیت می‌شد، ولی هنگام بیرون آمدن و‏‎ ‎‏متفرق شدن، یکی یکی از منزل خارج می‌شدند تا پاسبان‌ها باخبر نشوند.‏

‏البته بعضی پاسبان‌ها بودند که می‌شد با چند ریال و یک تومان آن‌ها‏‎ ‎‏را رام کرد، ولی بیشترشان از گرفتن رشوه امتناع می‌کردند؛ علتش هم‏‎ ‎


کتابپرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچیصفحه 73
‏این بود که می‌ترسیدند، خبر به گوش رضاخان برسد و به اشد مجازات‏‎ ‎‏محکوم شوند. در مجموع به خاطر رعب و هراسی که از رضاخان در دل‏‎ ‎‏همه بود، سعی می‌کردند به مأموریت خود کامل عمل نمایند.‏

‏ایادی رژیم از یک سو مانع اجرای مراسم سخنرانی‌های روحانیون و‏‎ ‎‏علمای اصیل می‌شدند و از جانب دیگر مردم را مجبور می‌کردند در‏‎ ‎‏برنامه‌ها و میتینگ‌ها و سخنرانی‌ آخوندهایی که آن‌ها انتخاب می‌کردند‏‎ ‎‏شرکت کنند. حضور در این‌گونه مجالس برای مردم به خصوص اصناف،‏‎ ‎‏اجباری بود. برادر بزرگم در بازار مغازه کتابفروشی داشت. وقتی این‏‎ ‎‏سری برنامه‌ها برگزار می‌شد، مرا که کوچک بودم در مغازه می‌گذاشت و‏‎ ‎‏خودش می‌رفت مخفی می‌شد.‏

‏در این مجالس اغلب از رضاخان و برنامه‌های او تعریف و تمجید‏‎ ‎‏می‌شد و اگر هم احیاناً از آیات و اخبار سخنی به میان می‌آمد باید به‏‎ ‎‏گونه‌ای معنا می‌شد که به سبیل‌های رضاخان برخوردی نداشته باشد.‏

‎ ‎

کتابپرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچیصفحه 74