توضیحی پیرامون اجزاء مأخوذه در تعریف
اما علت اینکه در تعریف جسم به «جوهر ذو بُعد مّا» اکتفا نکرده اند این است که خواسته اند تمام حد یا رسم را بیان نمایند؛ چنانکه غرض اهم از حدود، اطلاع یافتن بر ذاتیات است و این طور نیست که مراد تنها امتیاز از جمیع ما عدای محدود باشد؛ زیرا اگر تنها نظر به امتیاز بود، آن با فصل تنها یا با خاصۀ تنها نیز حاصل می باشد.
مراد از فرضی که در تعریف گفته شده است، تجویز عقلی است که نفس الامریت داشته باشد، یعنی هر عاقلی که به آن نگاه کند بتواند فرض کند. پس مراد، صرف احتمال و تقدیر و مجرد فرض و احتمال نیش غولی نیست؛ گرچه نفس الامریت
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 425
نداشته باشد و گرنه تعریف بر جواهر مجرده هم صادق بوده؛ زیرا فرض غیر واقع در آنها ممکن است.
چرا در تعریف تنها به فرض اکتفا نکرده و گفته اند: «یمکن ان یفرض»؟ زیرا فرض بالفعل معتبر نیست؛ چون اگر فرض فعلی معتبر بود لازم می آمد که در صورت عدم فرض، جسم، جسم نباشد و جسمیت با فرض فعلی محقق شود.
چرا در تعریف فقط به امکان اکتفا نکرده و مثلاً نگفته اند: «یمکن فیه خطوط ثلاثه»؟ در جواب گفته شده است: علت عدم اکتفا این است که تعریف بنابر امتناع خرق، شامل افلاک هم بشود، زیرا اگر امتناع خرق در افلاک درست باشد دیگر نمی توان گفت: «یمکن فیه» بلکه باید گفت: «یمکن ان یفرض فیه».
ولی صاحب کتاب می گوید: حق این است که تعریف در حقیقت برای صورت جسمیه است؛ زیرا صورت جسمیه در بادی نظر جسم است، چون اگر فرض شود چیزی یافت شود که ماده نداشته باشد ولی دارای ابعاد ثلاثه باشد جسم خواهد بود، پس خطوط بالذات در صورت جسمیه فرض می شود. و در افلاک هم از حیث صورت جسمیه خرق و التیام ممتنع نیست، بلکه امتناع خرق یا به خاطر صورت نوعیۀ افلاک است و صورت نوعیۀ شی ء، تنها صورت نیست بلکه مجموع ماده و صورت است، و یا به واسطۀ هیولای آنهاست. پس صورت جسمیۀ افلاک من حیث هی قابل ابعاد است، گرچه فلک با نظر به صورت نوعیه یا مادۀ آن قابل خرق نیست.
لیکن چون مراد از امکان در تعریف، امکان به حسب واقع می باشد، یعنی چیزی که از فرض وقوع آن محال لازم نیاید لذا قیدِ فرض، اضافه شده است تا معلوم گردد که مراد، وقوع نیست، بلکه فرض کافی است تا افلاک نیز در تعریف داخل شوند.
اینکه حکما در تعریف جسم، جوهر گفته اند برای این است که تعریف جمیع جواهر را از مجردات و غیر مجردات شامل شود و با قید «یمکن ان یفرض فیه خطوط ...» جواهر مجرده از تعریف خارج می شوند.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 426
تقیید خطوط به اینکه باید آنها بر وجه مخصوصی، یعنی بر سه زاویۀ قائمه متقاطع باشند، یا برای تحقیق و تثبیت این معنی است که قبول ابعاد در جسم بر این وجه معتبر است و یا برای احتراز از سطح جوهری است؛ چون بعضی گفته اند: خط از چیزهایی که قابل قسمت نبوده و طول و عرض و عمق ندارند تشکیل می یابد و چون آنها نزدیک یکدیگر چیده شوند، خط جوهری حاصل می شود و اگر چند خط جوهری پهلوی هم چیده شوند سطح جوهری پیدا می شود پس سطح جوهری طول و عرض دارد ولی عمق ندارد، بنابراین در آن خطوط به طرز مخصوص که بر سه زاویۀ قائمه متقاطع باشند ممکن نبوده گرچه به نحو دیگر ممکن می باشند.
پس تقیید به جهت احتراز از چنین سطحی است و برای احتراز از سطح عرضی نیست؛ زیرا سطح عرضی، مانند جسم تعلیمی، از اول در جوهر داخل نبوده تا با قیدی خارج شود.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 427