بخش اول: مباحث کلامی پیرامون عدل

معانی سعادت و شقاوت

معانی سعادت و شقاوت

‏ ‏

معنای اولّ سعادت

معنای دوّم سعادت

معنای سوّم سعادت

سعادت و شقاوت نتیجۀ عمل انسان

‏الرابع السعادة لدی العرف و العقلاء عبارة عن جمیع موجبات اللذة‏‎ ‎‏و الراحة و حصول وسائل الشهوات والامیال و تحقق ملائمات‏‎ ‎‏النفس بقواها دائماً أو غالباً و الشقاوة فی مقابلها فمن حصل له‏‎ ‎‏موجبات لذات النفس و کان فی روح و راحة بحسب جمیع قوی‏‎ ‎‏النفس دائماً یکون سعیداً مطلقاً و بأزائه الشقی المطلق و الافسعید و‏‎ ‎‏شقی و شقی بالاضافة.‏

‏     ‏‏ولما کان فی نظر المؤمنین بعالم الآخره لذات الدنیا بحذافیرها و‏‎ ‎‏مشتهیاتها باجمعها بالقیاس الی لذات الآخرة ‏و الجنة التی فیها ما تشتهیه‎ ‎الانفس و تلذالاعین‏ دائماً ابداً تکون شیئاً حقیراً طفیفاً کیفیة و کمیة بل‏‎ ‎‏فی الحقیقه لا نسبة بین المتناهی و غیر المتناهی تکون السعاده‏‎ ‎‏لدیهم ما یوجب دخول الجنة و الشقاوه ما یوجب دخول النار. قوله‏‎ ‎‏تعالی: ‏فأما الذین شقوا ففی النار لهم فیها زفیر و شهیق خالدین فیها مادامت‎ ‎السموات و الارض الا ماشاء ربک ان ربک فعال لما یرید و اما الذین سعدوا ففی‎ ‎الجنة خالدین فیها مادامت السموات والارض الا ماشاء ربک عطاء غیر مجذوذ.‎[1]‎

‏    ‏‏فمن ختم له بالخیر و قدر له الجنة فهو سعید و لو کان فی الدنیا‏‎ ‎‏فی تعب و مرض و شدة و فقر و فاقة.‏


کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 71

‏     ‏‏و من ختم له و العیاذ بالله بالشر و قدر له النار فهو شقی و لو کان‏‎ ‎‏فی الدنیا فی عیش ولذة و روح و راحة لعدم النسبة بین لذات الدنیا و‏‎ ‎‏الآخرة و عذابهما شدة و عدة و مدة.‏

‏     و قد یطلق السعادة لدی طائفة علی الخیر المساوق للوجود‏‎ ‎‏فالوجود خیر و سعادة و تفاوت مراتب السعادات حسب تفاوت‏‎ ‎‏کمال الوجود فالخیر المطلق سعادة مطلقة و الموجود الکامل سعید‏‎ ‎‏علی الاطلاق و فی مقابله النقص حسب مراتب نقصه.‏

‏     ثم ان السعادة و الشقاوة بالمعنی المتقدّم امران یحصلان‏‎ ‎‏للانسان حسب عمله و کسبه.‏

‏     ‏‏قوله تعالی: ‏فاما من طغی و اثر الحیوة الدنیا فان الجحیم هی المأوی و اما‎ ‎من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی فان الجنة هی المأوی‎[2]‎‏.‏‎[3]‎‏(48)‏


کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 72

رابطۀ سعادت و شقاوت با حقیقت وجود

سعادت درک ملایم بالطبع

سعادت قوای ظاهری

دیدگاه عرفا و حکما در ادراک موجودات

سعادت و شقاوت قوای باطنی

مناط حصول سعادت و شقاوت

عدم سعادت محض در عالم طبیعت

فرق سعادت و شقاوت انسان با دیگر موجودات

امتداد سعادت بشر به عالم آخرت

‏بنابر اصالت وجود، در دار تحقق جز وجود چیزی نیست، و هر چه‏‎ ‎‏به نظر انسان بیاید و خیال تحقق آن را بنماید. اگر متخیل غیر وجود‏‎ ‎‏باشد، متن واقع از آن خالی است. یعنی هرچه که در متن واقع‏‎ ‎‏متحقق است، غیر از وجود نیست. پس سعادت و شقاوت امری‏‎ ‎‏است که اگر حقیقت و تحقق داشته باشد، باید عین حقیقت وجود‏‎ ‎‏بوده باشد. و سعادت همان لذت دریافتن است در جایی که قوّه‏‎ ‎‏ادراکیه، شی ء لذیذ و ملایم با طبع خود را بیابد. مثلاً سعادت قوّه‏‎ ‎‏ذائقه این است که آنچه ملایم این قوه است، بیابد. اگر قوّه ذائقه ای‏‎ ‎‏باشد که همیشه ملایم طبع را ادراک و از اغذیۀ لذیذ و مناسب با‏‎ ‎‏طبع و از حیث بو و طعم و مزه و گوارایی استفاده نموده است و‏‎ ‎‏اغذیه منافر با این قوه را نچشیده بلکه همیشه ذوق ملایم نموده‏‎ ‎‏است چنین قوۀ ذائقه ای، همیشه سعادت داشته است. تولّد سعیداً‏‎ ‎‏و عاش سعیداً و مات سعیداً، قوه سامعه و قوه باصره و لامسه هم‏‎ ‎‏همین طور است.‏

‏     ‏‏این سعادت مرتبۀ شهودی قواست که نفس در مرتبه شهادت‏‎ ‎‏بدن و قوا و حواس ظاهره دارد.‏

‏     اگر برعکس باشد یعنی مثلاً انسان همیشه با قوۀ سامعه اصوات‏‎ ‎‏منکره و غیر ملایم را بیابد و ادراک کند، این قوّه سامعه، شقی‏‎ ‎‏است و شقاوت دارد. یا اگر ذائقه ای باشد که مثلاً از اوّل، به واسطه‏‎ ‎‏عروض عیب و مرضی، هیچ یک از اغذیه ملایم را ولو در حدّ‏‎ ‎‏چشیدن ذوق نکرده باشد و هیچ خوردنی ملایم خود را نیافته‏‎ ‎


کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 73

‏باشد، چنین قوّه ذائقه ای شقاوت دارد و دائم الشقاوة است.‏

‏     پس چنان که گفتیم سعادت عبارت از دریافتن امر ملایم است،‏‎ ‎‏البته این سعادت در مرتبۀ قوای ظاهری است.‏

‏ناگفته نماند، چنان که ذیلاً شرح داده می شود: موجودی سعادت و‏‎ ‎‏شقاوت دارد که ادراک داشته باشد. چون گفتیم: حقیقت سعادت،‏‎ ‎‏حقیقت وجودی است که عبارت از یافتن لذّت و ادراک ما یُلائم‏‎ ‎‏است .‏

‏     در این مطلب بین مسلک حکما و عرفا فرق وجود دارد، زیرا‏‎ ‎‏عرفا در همۀ ذرّات عالم، ادراک قائلند و همه چیز را حیّ و مدرِک‏‎ ‎‏می دانند؛ حتی محیی الدین عربی، غیر انسان را هم حیّ ناطق‏‎[4]‎‎ ‎‏نامیده و حاصل حرفش این است که همه چیز حیّ و ناطقند، منتها‏‎ ‎‏بعضی از موجودات هستند که چون ما هم افق آنها نیستیم حیات و‏‎ ‎‏نطق آنها را درک نمی کنیم، مثل جمادات و نباتات. ولی اینها هم‏‎ ‎‏حیات... و قوّۀ ناطقه دارند و ادراک و نطق می کنند. و آیۀ ‏اِنْ مِنْ شَیْ ءٍ‎ ‎اِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ‎[5]‎‏ کشف از این سخن می کند که آنها در حقیقت تسبیح‏‎ ‎‏می کنند و نطق به حمد دارند.‏

‏     بالجمله؛ بنا به مذاق عرفانی چون ادراک و نورِ درک در همه‏‎ ‎‏موجودات سریان دارد، لذا ملایم طبع و ناملایم با طبع را درک‏‎ ‎‏می کنند. پس همۀ موجودات صاحب سعادت و شقاوت هستند.‏‎ ‎‏امّا بنا به مذاق حکما که به این نحو ادراک در همۀ موجودات، قائل‏‎ ‎‏نیستند، بلکه معتقد هستند موجودات تا مرتبۀ حیوانیّت، ادراک‏‎ ‎‏دارند ولی نباتات و جمادات ادراک ندارند، بنابراین نه سعادت‏‎ ‎‏دارند و نه شقاوت.‏


کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 74

‏     از نتیجه هر دو قول، این معنی مسلّم است که سعادت و‏‎ ‎‏شقاوت بدون ادراک نمی شود، چنانکه شرح دادیم.‏

‏     ‏‏بنابراین مرتبه شهود و قوای حسیّه انسان سعادت و شقاوت‏‎ ‎‏دارد. مرتبۀ بالاتر که مرتبۀ خیال و وهم و قوای باطنی و حواس‏‎ ‎‏باطنی باشد. نیز سعادت و شقاوت دارد، چون ادراک صور موهومه‏‎ ‎‏مناسب و ملایم، سعادت آن مرتبه است. مثلاً کسی که خیالهای‏‎ ‎‏خام می کند و نیل به مقامات عالیه را خیال و تصور می کند، مثل این‏‎ ‎‏که بعد از چند سال رئیس و محلّ توجّه و مطاع شَوَم، یا این کاری‏‎ ‎‏که من به دست گرفته ام، عاقبتش چنین و چنان خواهد بود، اینها‏‎ ‎‏همه سعادت این مرتبه است. و اگر شخصی باشد که همیشه تخیّل‏‎ ‎‏پیشامدهای سوء و ناگوار و غیر ملایم بامرتبه خیال مثل صور‏‎ ‎‏هولناک و وحشت آور را بنماید، مرتبه خیال او که این صور ناملایم‏‎ ‎‏خیالی را ادراک می کند و مشمئز می شود، با شقاوت است.‏

‏بالجمله؛ وجود هر چیزی به هر نحوی که هست، باید ادراکش هم‏‎ ‎‏به همان نحو بوده باشد و ملایم و ناملایمش هم به همان مناسبت‏‎ ‎‏خواهد بود. بنابر این عقول که مجرد و عقل محض هستند و ادراک‏‎ ‎‏حقایق نوریه می کنند (ولی ماده ندارند که منفعل باشند و در نتیجه‏‎ ‎‏ناملایمات داشته باشند) چون وجودند و ادراکشان قوی است،‏‎ ‎‏مدرکات آنها هم شریف و نوری است. لذا همیشه سعیدند. اساساً‏‎ ‎‏شقاوت در عالم عقول راه ندارد و همه بالذات سعیدند.‏

‏     نتیجه این که مناط حصول سعادت سه چیز است: مدرَک و‏‎ ‎‏مدرِک و ادراک. هر قدر این سه چیز اعلی باشند، سعادت اعلی‏‎ ‎‏است و هرچه اینها قوی باشند، سعادت قوی تر و بیشتر است. مثل‏‎ ‎‏عقل اول که خودش کامل است یعنی مدرِک قوی است و ادراکش‏‎ ‎‏هم قوت دارد، مدرَکاتش هم اَبهی و شریف است؛ مثلاً ذات‏‎ ‎


کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 75

‏خودش را ادراک می کند و ذات شی ء با شی ء کمالِ ملایمت را‏‎ ‎‏دارد.‏

‏     معنی حدیث شریفِ ‏کفی لی فخراً بأن أکون لک عبداً‎[6]‎‏ همین است.‏

‏     ‏‏و امّا انسان مادامی که در طبیعت است، چون مشوب به مادّه‏‎ ‎‏است، مرتبه عقل و قوه عاقله او سعادت صرف ندارد، چون ممکن‏‎ ‎‏است ناملایمات را ادراک کند. اکثر مردم در عالم طبیعت قوّه عاقله‏‎ ‎‏بالفعل ندارند تا بتوانند ادراک حقایق نوریّه و موجودات مجرّده‏‎ ‎‏دائمی را بنمایند؛ بلکه برخی مفاهیم کلیّه را ادراک می نمایند که از‏‎ ‎‏سنخ حقایق نیستند، و لذا در این عالم سعادت برای آنها نیست.‏‎ ‎‏بله، کمّلینی که بتوانند ادراک حقائق مجرّده نوریّه کنند، آن مرتبه از‏‎ ‎‏سعادت را دارا هستند.‏

‏     آخوند‏‎[7]‎‏(ره) وعده می دهد: انسان اگر چه در دار طبیعت‏‎ ‎‏نتوانسته با ارتیاض نفس، کشف شهودی مجردات را داشته باشد،‏‎ ‎‏ولی می تواند با براهینی سر و کار داشته باشد و بر وجود مبدأ و بر‏‎ ‎‏صفات کمالیه از قبیل قادر، حیّ، مرید، مدرک و غیره براهینی اقامه‏‎ ‎‏کند و قلبش قلب برهانی الهی باشد. خلاصه اگر خود را با این‏‎ ‎‏ادراکات مأنوس کند و توجّه نفس را از غیر با برهان قطع نماید، و با‏‎ ‎‏برهان متوجّه مبدأ و صفات کمالیه او شود، وقتی که نفس قابلیّت‏‎ ‎‏پیدا کرد و صاف شد و هنگامی که از این نشئه منتقل شد، به سبب‏‎ ‎‏مأنوس بودن با برهان، حقایق ثابته بر او کشف می شود و مدرکات‏‎ ‎‏بهیّه به خصوص علّة العلل اعلی و ابهی به نحو شهودی مکشوف‏‎ ‎‏می شود و سعادت بیشتر و اعلی و ادوم حاصل می گردد. و بالأخره‏‎ ‎‏مناط بهجت و ابتهاج، دریافتن و پیدا کردن ملایمات است یعنی‏‎ ‎

کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 76

‏شخص ما یلائم ذات خود را بیابد.‏

‏     ‏‏در تعقیب حقیقت سعادت و شقاوت به نحو پند و وعظ‏‎ ‎‏می گوییم: از این که گفتیم سعادت عبارت از ادراک ملایم است و‏‎ ‎‏مثال زدیم سعادت قوّه ذائقه عبارت از ادراک ملایم اوست، مراد‏‎ ‎‏باید کشف شود و لذا می گوییم: می خواهیم معلوم کنیم که سعادت‏‎ ‎‏فلان قوّه چیست؟ مثلاً کرم خراطینی که جز حسّ لمس حالّ در‏‎ ‎‏جسمش، قوّه دیگری ندارد، اگر در خاکی باشد که خیلی ملایم با‏‎ ‎‏طبع اوست یعنی نه گرم باشد و نه سرد، نه صلب باشد و نه‏‎ ‎‏خفیف، نه خیلی تر باشد و نه خیلی خشک، خلاصه من جمیع‏‎ ‎‏الجهات از اوّل تکوین کرم تا آخر انحلال ترکیب وجودیش یا اکثر‏‎ ‎‏مواقع عمرش ملایم با او باشد، می توان گفت که این کرم در طول‏‎ ‎‏حیاتش، خوشبخت و سعید بوده است. ولی نمی توان گفت‏‎ ‎‏سعادت انسان هم به این سادگی حاصل می شود.‏

‏     برای این که باید در انسان دو جهت ملاحظه گردد:‏

‏     جهت اوّل: انسان مثل آن کرم خراطینی ساده نیست، بلکه یک‏‎ ‎‏معجونِ صاحبِ حیثیات و مراتب و قوا می باشد و فقط با‏‎ ‎‏خوشبختی و سعادت یک قوه و یک مرتبه نمی توان گفت سعید‏‎ ‎‏است؛ مثلاً اگر ذائقه اش همیشه توانست ذوق حلوا و شیرینی جات‏‎ ‎‏کند نمی توان گفت او علی الاطلاق خوشبخت و سعادتمند است‏‎ ‎‏بلکه باید قوای دیگر از قبیل عقل و قوّۀ خیال و مرتبه برزخیه اش را‏‎ ‎‏هم ملاحظه کرد و دید که به چه نحوه هستند یعنی آیا اینها هم‏‎ ‎‏ملایمات را ادراک می کنند یا خیر؟ مثلاً اگر خیال انسان ناراحت‏‎ ‎‏باشد ولی ذائقه اش به اطعمۀ شیرین دسترسی داشته باشد آیا این‏‎ ‎‏شخص حتّی در خیال هم خوشبخت است؟‏

‏     و یا اگر سمع کسی کلمات ناهنجار و حرفهای اهانت آور و‏‎ ‎


کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 77

‏فحشهای غلیظ و یا شماتتهای بسیاری می شنود، ولی غذای چربی‏‎ ‎‏در اختیار دارد که ملایم با ذائقۀ اوست و ذائقه اش آن را ادراک‏‎ ‎‏می کند، آیا این آدم از جهت قوّه سامعه هم خوشبخت است؟ خیر،‏‎ ‎‏البته سمع او، سعید نیست.‏

‏     اگر کسی در رختخواب حریر بر روی تشک و متکای پَرِ قو‏‎ ‎‏خوابیده باشد که ملایم با حسّ لمس است، چون این حسّ، ادراک‏‎ ‎‏ملایم می کند، سعید است. ولی در همین حال اگر عزیزی از این‏‎ ‎‏شخص در بیابان بوده و هوا هم خیلی سرد و طوفانی و برف و‏‎ ‎‏کولاک باشد، قوّه خیالش با صوری که تخیّل می کند، مثلاً بلایی که‏‎ ‎‏از ناحیه سرما به سر عزیزش می آید خیلی ناراحت و بدبخت‏‎ ‎‏است، در صورتی که مدرکات قوۀ لمسش کاملاً ملایم خودش‏‎ ‎‏است.‏

‏     والحاصل، انسان که این همه قوا دارد و معجون مرکبی است،‏‎ ‎‏اگر فقط با یک قوه از مجموعۀ قوایش ادراک ملایمات کند‏‎ ‎‏خوشبخت و سعید نیست.‏

‏     جهت دیگری که در سعادت و شقاوت انسان باید ملاحظه‏‎ ‎‏شود انسان یک موجود موقّت مثل کرم خراطینی نیست، که‏‎ ‎‏خوشبختی او را فقط با ملاحظه این چند روزی که در خاک نرم و‏‎ ‎‏متوسط بوده ملاحظه کنیم؛ بلکه انسان باید مجموع مدّت حیات و‏‎ ‎‏زندگی خود را ملاحظه کند. چون انسان موجودی است که چند‏‎ ‎‏سالی در این دنیاست و بعد از این نشئه در نشئه آخرت خواهد‏‎ ‎‏ماند. آیا در این دنیا بر فرض محال که بگوییم پنجاه یا شصت سال‏‎ ‎‏ذائقه اش همه شیرینیجات را ذوق کرده و قوای لمس و سامعه و‏‎ ‎‏باصره اش هم با ملایمات طبیعی خود بود و ملایمات خود را‏‎ ‎‏ادراک کرد مثلاً در رختخواب پر قو خوابید، و گوشش الحان خوش‏‎ ‎


کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 78
‏و نوای نی را شنید، سعادتمند شده است؟‏

‏     چه بسا همین چند روز که در اینجا ملایم خود را ادراک کردند،‏‎ ‎‏سبب شود که عذاب الیم و نقمت عظیم ابدی و غیر متناهی فراهم‏‎ ‎‏گردد. منظور اصلی از زندگی دنیوی این است که مردم به مقامی‏‎ ‎‏برسند که مبلّغ آن به آن مقام رسیده است. ‏ثُمَّ دَنی فَتَدَلّی فَکانَ قابَ‎ ‎قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی‎[8]‎‏ منظور او، این بود و راههای این سعادت را هم بیان‏‎ ‎‏نمود. ولی چون ما خوشبختی را تنها در این می بینیم که بطن و فرج‏‎ ‎‏خوشبخت باشند، به همین بسنده کردیم که خوشبختی مان در این‏‎ ‎‏چند روز دنیا باشد، غافل از این که این عالم حیات ندارد، سعادت‏‎ ‎‏ندارد، لذّت ندارد و لذّاتش مخلوط به هزاران اَلم است.‏

‏     عالم طبیعت مبدأ سعادت و شقاوت آن جهان است و این جا‏‎ ‎‏دارالبند و مزرعه است. سعادت ابدی اینجا کِشته می شود و‏‎ ‎‏شقاوت ابدی اینجا درست می شود. اینجا فقط مبدأ و محلّ‏‎ ‎‏بذرافکنی است و درو آنجاست عالم دنیا مبدأ خوشبختی و‏‎ ‎‏بدبختی و منشأ و سرچشمه عذاب و الم و نعمت و صحت و‏‎ ‎‏سلامتی آن جهان است.‏

‏     شاید در حدیث ‏السعید سعیدٌ فی بطن اُمّه و الشقیّ شقی فی بطن اُمّه‎[9]‎‎ ‎‏مراد از سعادت و شقاوت غیر از آنچه گفتیم نباشد، نه این که‏‎ ‎‏منظور حدیث این باشد که اینها امور ذاتیند چنانکه گفته اند:‏‎ ‎‏«الذاتی لایتغیّر و یا لا یُعلّل» و سعادت را از ذاتیات شمرده اند، و‏‎ ‎‏گفته اند: سعید، ذاتاً سعید است، و قابل تعلیل نیست چنان که شقی‏‎ ‎‏هم ذاتاً شقی است و قابل تعلیل نیست. مسلماً سعادت و شقاوت‏‎ ‎‏این طور نیست، بلکه این عالم مبدأ و مزرعه سعادت و شقاوت‏‎ ‎


کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 79

‏آخرتی است.(49)‏

*  *  *

‎ ‎

کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 80

  • . هود/106ـ108.
  • . نازعات/37ـ41.
  • . سعادت در دید عرف و عقلا عبارت از فراهم شدن تمامی موجبات لذت و راحت و وسایل شهوات و امیال است، و آنچه با قوای نفس سازگاری دارد همیشه و یا در بیشتر موارد تحقق یابد، و شقاوت در مقابل آن قرار دارد. بنابراین هر کس که موجبات لذّت نفس برایش فراهم بوده و همه قوای نفسانی او همواره در آسایش و راحتی باشد، «سعید مطلق» است و در برابر او «شقی مطلق» است. و اگر هیچ یک از این دو حالت را نداشته باشد، سعادت و شقاوت او نسبی خواهد بود. و چون در دید معتقدان عالم آخرت همۀ لذّت و خواستنیهای دنیا در مقایسه با لذات آخرت، و بهشتی که آنچه دل بخواهد و چشم از دیدن آن لذّت برد در آنجا وجود دارد کوچک و ناچیز است بلکه در حقیقت میان متناهی و غیرمتناهی هیچ نسبتی نیست، از نظر کمیّت و کیفیّت. بنابراین، این سعادت از نظر آنان چیزی است که موجب ورود به بهشت بشود و شقاوت چیزی است که باعث ورود در آتش گردد. خداوند می فرماید: «اما بدبختان در آتشند، برای آنها در آنجا ناله ای زار و خروشی بلند است و تا آسمانها و زمین برقرار است در آن جاودانه هستند، مگر آنچه پروردگارت بخواهد. همانا پروردگارت هر چه اراده فرماید انجام می دهد. و اما نیک بختان جاودانه در بهشتند، تا آسمانها و زمین برقرار است مگر آنچه پروردگارت بخواهد و این عطایی بی پایان است». پس هر که پایانی نیکو داشته و بهشت برایش مقدر شده «سعید» است هر چند در دنیا در سختی و بیماری و دشواری و فقر و بیچارگی باشد. و هرکس، پناه بر خدا، پایانی شر داشته و آتش برایش مقدّر شده «شقی» است، هر چند که در دنیا در خوشی و لذّت و آسایش و راحتی باشد، زیرا میان لذتهای دنیا و آخرت و عذاب آنها از نظر شدّت و مدّت و نوع عذاب نسبتی (متصوّر) نیست.     گاهی سعادت در دید برخی به خیر که همپای وجود است اطلاق می شود، بنابراین وجود خیر و سعادت است و تفاوت درجات سعادت بر پایۀ تفاوت کمال وجود است، پس خیر مطلق سعادت مطلق است، و موجود کامل، سعید مطلق است. و در برابر آن ناقص قرار دارد برحسب سرایت نقصان وجود.     پس سعادت و شقاوت مطابق معنای پیشین اموری هستند که بر حسب عمل و تلاش انسان حاصل می شود.     خداوند می فرماید: «امّا آن کس که سرکشی کند و زندگی دنیا را برگزیند جایگاه وی در دوزخ خواهد بود، و امّا آن کس که از مقام و منزلت پروردگارش بترسد و نفس را از هوی باز دارد، پس بهشت جایگاه او خواهد بود».
  • . الفتوحات المکیّة، ج 8، باب 71، ص 31 و ج 2، باب 6، ص 228 و 327.
  • . «هیچ موجودی نیست مگر این که به تسبیح او مشغول است.» (اسراء/44).
  • . «همین افتخار مرا بس است که بندۀ تو باشم.» الخصال، ص 420، «باب التسعة»، حدیث 14.
  • . شیخ محمّدکاظم هروی خراسانی (1255 ـ 1329 هـ . ق) از فقها و اصولیین بزرگ شیعه که مدّتی زعامت شیعیان را بر عهده داشت. وی دارای تألیفات زیادی است که مهمترین آنها کفایة الاصول نام دارد.
  • . «سپس نزدیک شد، پس نزدیکتر شد، تا به اندازۀ دو کمان، یا نزدیکتر رسید.» (نجم/8 ـ 9).
  • . «خوشبخت در شکم مادر خوشبخت بوده است و بدبخت در شکم مادر بدبخت بوده است.» بحارالأنوار، ج 5، ص 153، کتاب «العدل و المعاد»، باب 6، ح 1، با اندکی تغییر در عبارت.