بخش اول: مباحث کلامی پیرامون عدل

علل اختلافات خلقی و خُلقی انسانها

علل اختلافات خلقی و خُلقی انسانها

‏ ‏

‏ ‏

علّت اوّل: تغذیه

علّت دوم: صلب پدر

علت سوم: رحم مادر

علت چهارم: شیر مادر

علت پنجم: محیطهای آموزشی و پرورشی

نظر انبیا(ع) در بیان خواص خوراکیها

‏افراد انسان اختلاف زیادی در خلق و خُلق دارند. سبب این‏‎ ‎‏اختلافات بسیار است که بعضی از آنها از اختیار ما خارج بوده و‏‎ ‎‏بعضی هم در اختیار ماست. یکی از علل اختلافات بین افراد بنا بر‏‎ ‎‏مسلک حق و پذیرش حرکت جوهریه (که نفس را ولیدۀ عالم‏‎ ‎


کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 87

‏طبیعت می داند) مواد این عالم است. مواد غذاها با توجه به‏‎ ‎‏صلابت و لطافتشان در قبول فیض از عالم بالا با هم فرق می کنند، و‏‎ ‎‏به همین سبب اختلاف عریضی در افراد انسان حاصل می گردد.‏

‏     مواد اغذیه خیلی مختلف است، هم از بسایط است و هم از‏‎ ‎‏مرکبات و انسان هم تنها به یک نوع غذا کفایت نمی کند و مواد و‏‎ ‎‏اغذیه مختلف را به هم مخلوط نموده، روزی چند نوع غذا‏‎ ‎‏می خورد، و از مواد رطوبتی و حرارتی و شیرینی و تلخی و میوه ها‏‎ ‎‏و سبزیجات گوناگون، و اقسام خورشهای مختلف و نانهای متفاوت‏‎ ‎‏و حتی در یک ماده مثل گندم از اصناف مختلف آن استفاده می کند.‏‎ ‎‏اختلاطات انواع و اصناف مواد مأکول و مشروب عالم همه در‏‎ ‎‏اختلاف افراد دخیل است چون همین مواد مبدأ تکوّن افراد انسانی‏‎ ‎‏هستند.‏

‏     ‏‏علاوه بر این که مواد با این عرض عریض موجب اختلاف‏‎ ‎‏هستند، اصلاب رجال و روحیات آنها و لقمه هایی که می خورند نیز‏‎ ‎‏موجب اختلاف در نطفه های واقع در اصلاب خواهد بود و رحم‏‎ ‎‏امهات هم از جهات مختلف موجب اختلاف در اولاد است. مثلاً از‏‎ ‎‏حیث حرارت و برودت، و از حیث طهارت و پاکی، و از حیث‏‎ ‎‏ارتزاقاتی که وقتی نطفه در ارحام امهات است، می کنند؛ و حتی‏‎ ‎‏فرح و شادی و غم و غصه و گرفتگی مزاج و صحّت و سلامت بدن‏‎ ‎‏مادر همه و همه در خلقت و خُلق اولاد دخیلند. سپس بعد از آن که‏‎ ‎‏فرزند از مادر متولد شد، شیری که از مادر می خورد، و توجه به این‏‎ ‎‏نکته که اثر شیری که در حال پریشانی روحی مادر تناول می کند با‏‎ ‎‏شیر در حال نشاط و سرور مادر، متفاوت است و هکذا تمام‏‎ ‎‏غذاهایی که مادر می خورد و... همگی عواملی است که در وجود‏‎ ‎‏طفل تأثیر دارد. بعد که خود طفل بزرگ تر شد، و غذاخور گردید،‏‎ ‎


کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 88

‏عوامل دیگری وجود دارد که موجب اختلافات خَلقی و خُلقی‏‎ ‎‏است. وقتی بچه مدرسه می رود این که با چه علوم و تربیت هایی‏‎ ‎‏تربیت بگیرد و با چه اشخاصی رفاقت داشته باشد، همه موجب‏‎ ‎‏تفاوت و اختلاف می شود.‏

‏     ‏‏آن کسی که مثلاً از اوّل در اصلاب شامخه و ارحام مطهره قرار‏‎ ‎‏گرفته، و آبائش همه از پیغمبران بوده اند، اوّل در صلب آدم ابوالبشر‏‎ ‎‏بود، بعداً هم پدرانش همه انبیا و مرسلین و یا اوصیا بوده اند که آنها‏‎ ‎‏هم کمال دقت را در انتخاب مواد غذایی می نموده اند، و هم اخلاق‏‎ ‎‏و روحیاتشان همه مطابق با میزان و دستور الهی بوده، و هم‏‎ ‎‏اولادشان را با علوم و آداب انسانی تربیت می نموده و در پرورش‏‎ ‎‏آنها می کوشیده اند. اگر به این ترتیب نطفه شخص در اصلاب‏‎ ‎‏شامخه قرار گرفت و سپس از طرف امهات نیز در ارحام پاک‏‎ ‎‏پرورش داده شد و وقتی هم که به دنیا آمد، شیرش از پستان یک زن‏‎ ‎‏عاقله بود که از اغذیۀ لطیفه گرفته می شده، سپس به تدریج رشد‏‎ ‎‏یافت تا نوبت به تربیتش رسید و با تربیت روحانی تربیت یافت،‏‎ ‎‏طبیعی و بدیهی است که چنین موجودی ذات و وجودش در کمال‏‎ ‎‏صفا و ضیاء و روشنی است و این موجود معتدل که مستعد قبول‏‎ ‎‏فیوضات غیبیه می باشد در صفا و زلالی و استعداد همانند زیتونی‏‎ ‎‏است که ‏یَکادُ زَیتُها یُضی ءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نار‎[1]‎‏ و طوری است که اگر مثلاً به‏‎ ‎‏مطلب علمی ای اشاره شود به راحتی می فهمد و درک می کند، و یا‏‎ ‎‏اگر کمترین اشاره ای از ناحیه فیوضات شود به سهولت و با نهایت‏‎ ‎‏پذیرش آن را قبول می نماید.‏

‏     این که انبیا و مرسلین آثار و خواص مطعومات را بیان‏‎ ‎‏فرموده اند نه این که نظرشان نظر طبی به خوراکها بوده باشد،‏‎ ‎


کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 89

‏مانند حکما که وقتی نظر به آثار و خواص اغذیه می کنند هدفشان‏‎ ‎‏بیان تأثیر و خاصیّت آنها در فربهی بدن و یا تقویت کبد و یا زیادی‏‎ ‎‏خون است. این گونه مطالب از مقصود و حوصلۀ انبیا دور است.‏‎ ‎‏آنها نظرشان به جهتی در مواد غذایی جلب می شود که پرداختن به‏‎ ‎‏آن، موجب صفای روحی و توجه الی الکمال و قبول فیض و‏‎ ‎‏کمالات می باشد. مثلاً اگر نبی، آثار و خاصیّت خربزه را بیان‏‎ ‎‏فرموده و ترغیب و تحریص به خوردن آن کرده، فقط آن جنبه و‏‎ ‎‏خاصیتی را که موجب لطافت روح و صفای ذات و لطافت وجود‏‎ ‎‏است، مدّ نظر داشته است. ولی اگر طبیب خاصیّت آن را بیان‏‎ ‎‏می کند و به آن ترغیب می نماید نظر به چاق بودن جسم و کلفت‏‎ ‎‏بودن گردن انسان دارد. و البته عقول اطبا و حکمای طبیعی‏‎ ‎‏نمی تواند بیشتر از این آثار را بفهمد. آثار و خواص اشیا از آن حیث‏‎ ‎‏که در سعادت ذاتیّه و صفای وجود و ضیای ذوات، دخالت دارد‏‎ ‎‏فقط نزد سلسله انبیا و مرسلین، آن هم به تعلیم الهی و غیبی روشن‏‎ ‎‏است.‏

‏     ممکن است غذایی در ذائقۀ نوع مردم طعم و حظّ و لذّت‏‎ ‎‏چندان قابل توجهی نداشته باشد ولی خاصیّتِ ایجاد لطافت‏‎ ‎‏وجودی و قبول فیض و کمالات را بیشتر از یک غذای لذیذ داشته‏‎ ‎‏باشد؛ و ای بسا غذایی در ذائقۀ مردم خوش طعم و گوارا باشد ولی‏‎ ‎‏ماده ای صلب و غیر قابلْ برای کمالات و فیوضات بوده، و کدورت‏‎ ‎‏و ظلمت وجودی در پی داشته باشد.‏

‏     به این دلیل است که در ابواب اطعمه و اشربه در کتب فقهیه‏‎ ‎‏می بینیم که از بعضی از مواد با لسان انبیا و ائمۀ هدی ـ علیه السلام ـ‏‎ ‎‏انتقاد شده است و طبایع را نسبت به آنها تنفّر داده اند، و به بعضی‏‎ ‎‏دیگر تحریص و ترغیب نموده اند، یا بعضی از مواد را تحریم و‏‎ ‎


کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 90

‏بعضی را مستحب و مباح فرموده اند؛ باید توجه کرد که نظر اولیا‏‎ ‎‏تحریض به خوردن و یا خدمت به بطن نیست، چرا که این کار شأن‏‎ ‎‏انبیا نیست، بلکه شأن طباخین است. آنها که خود را تحت عنوان‏‎ ‎‏خدمت به بشریّت بشر و روحانیت انسان و صفای ذوات و‏‎ ‎‏روحیّات و تنویر قلوب و افکار معرفی نموده اند، تعقیب مرام و‏‎ ‎‏منظور خود را می نمایند، نه این که دعوت به دنیا و خوردن و‏‎ ‎‏نوشیدن کنند. آنان در هر حکمی اصل منظور خود را در نظر دارند‏‎ ‎‏و با گسیل دادن تودۀ بشری به سمت عالم نور، قلوب را به مبدأ‏‎ ‎‏عالم جلب می نمایند و بنا دارند صفحۀ الهی وجود انسانی را صاف‏‎ ‎‏و صیقلی و زلال نمایند، لذا در همان تحریض و ترغیب به اغذیه و‏‎ ‎‏خوردن آنها نیز نظر به استکمال وجود بشر و صفای ذات افراد‏‎ ‎‏انسان دارند.(54)‏

*  *  *

‏ ‏

طبیعت و سعادت و شقاوت انسان

‏چون حرف بر سر هیولی و ماده و طینت آمد می گوییم: مادۀ انسانی‏‎ ‎‏در سعادت و شقاوت او دخیل است، هر چه ماده صلب تر باشد و‏‎ ‎‏از مواد خبیثتر منعقد شده باشد، طینت انسان خبیث تر می شود، و‏‎ ‎‏هر چه مواد لطیف تر و طیب و طاهرتر باشد طینت طیب تر و پاکتر‏‎ ‎‏می شود. چنانچه می توان گفت در ‏السعید سعید فی بطن امّه‏ مراد از بطن‏‎ ‎‏همین بطن مادری است و در ‏الشقی شقی فی بطن امّه‏ باز در حقیقت‏‎ ‎‏مراد بطن مادر حقیقی است که انسان در دنیا از رحم او بیرون‏‎ ‎‏می آید و هیچ استبعادی هم ندارد، بلکه روایات اسلامی پر از این‏‎ ‎‏معنی است. مثلاً در مورد حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ آمده:‏‎ ‎‏«بعد از آنکه اصلاب تمام اجدادش شامخه بود و ارحام، از زمان‏‎ ‎‏آدم ـ علیه السلام ـ مطهر بود، می آید تا زمانی که به واسطۀ جبرئیل‏‎ ‎


کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 91
‏سیبی از بهشت آورده می شود، و بعد به پیامبر ـ صلی الله علیه و آله‏‎ ‎‏و سلم ـ امر می شود که چهل روز از مردم به کلّی دور شو، حتی‏‎ ‎‏چشمت ابوجهل ها را نبیند، و گوشت غیبت و بدگویی نشنود و‏‎ ‎‏دائم الاوقات در تهلیل و تقدیس باش».‏‎[2]‎‏ البته از نطفه ای که به این‏‎ ‎‏نحو منعقد شود باید دختری مولود شود که فاطمه(س) و آن هم‏‎ ‎‏پسری زاید که حسین ـ علیه السلام ـ باشد، به خلاف آن که هم مواد‏‎ ‎‏خبیثه صرف کرده باشد و هم خود دائم الاوقات در شیطنت و‏‎ ‎‏کذّابی و قتالی باشد که البته از این شخص پسری به دنیا آید که‏‎ ‎‏اسمش «عمر سعد» باشد.‏

‏     البته غذای لطیف بدن را لطیف می کند و غذای کثیف بدن را‏‎ ‎‏کثیف می نماید.‏

‏     پس قابل شک نیست که از ماده و غذا گرفته تا اصلاب و‏‎ ‎‏ارحام و کارهایی که مردان در حالی که نطفه در صلب آنها است‏‎ ‎‏می کنند و و یا کارهایی که زنها در حالی که بچه در رحم آنها است‏‎ ‎‏انجام می دهند، و غذاهایی که می خورند و شیری که به بچه‏‎ ‎‏شیرخوار می دهند، و تربیت هایی که محیط می کند، و هم‏‎ ‎‏صحبتها و اقران و... همه در سعادت و شقاوت دخیل است. به‏‎ ‎‏همین سبب اخبار و قرآن و شریعت ما هم تمام این مراحل، از‏‎ ‎‏مادۀ غذا گرفته تا دستور مقاربه و بچه داری و شرایط مرضعه و‏‎ ‎‏تربیت و هم صحبت و محیط تا آخر دم مرگ، همه را مورد توجه‏‎ ‎‏قرار داده است.(55)‏

*  *  *

‏ ‏

تفاوت استعدادها و ارتباط آن با قضا و قدر

‏مواد با هم اختلاف دارند، ممکن است ماده ای از ابتدا استعداد‏‎ ‎


کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 92

‏بیشتری داشته باشد و ماده دیگر از اول استعدادش کم باشد و این‏‎ ‎‏تفاوت استعدادها منوط به قضا و قدر الهی است. ممکن است‏‎ ‎‏نطفه ای از مأکولاتی حاصل آید که استعدادشان در قبول  یک‏‎ ‎‏صورت خاص بیشتر از دیگری است، یا ماده ای باشد که به‏‎ ‎‏مقتضای جوهره اش حرکت جوهریه ای سریعتر از حرکت جوهریه‏‎ ‎‏ماده دیگر داشته باشد، برعکس ماده ای که تکور دارد، و عصارۀ‏‎ ‎‏آن از چیزهایی تشکیل شده که سخت و صلب اند که حرکت‏‎ ‎‏جوهریه اش طبق تقاضای جوهرآن، بطیئتر است.‏

‏     والحاصل این که این گونه قضایا امری است قهری که در اصل‏‎ ‎‏ساختار خلقت نهفته «و لایتبدّل و لایتغیّر» است. چنین نیست که‏‎ ‎‏ماده موجودات در خارج علی نحو واحد باشد، موجودات در‏‎ ‎‏عصاره گیری با هم اختلاف دارند.‏

‏     شاید یک معنی «الشقیّ شقیٌّ فی بطن اُمّه و السعید سعیدٌ فی‏‎ ‎‏بطن اُمّه» این باشد که: نطفه در هضم رابع به عمل می آید، و عصارۀ‏‎ ‎‏خالصه به قدر امکان طبیعت و قوت هاضمه حاصل شده وارد رحم‏‎ ‎‏می گردد. این نطفه از همان زمان نطفگی استعداد قبول صورتی را‏‎ ‎‏دارد که موجب شقاوت خواهد بود و یا استعداد صورت و نفسی را‏‎ ‎‏دارد که بواسطه آن می تواند سعید شود. یعنی می توان گفت نفسی‏‎ ‎‏در این ماده پیدا شده است. ماده هم مناسب با اصلی که از آن گرفته‏‎ ‎‏شده (از اغذیه و مأکولات) اقتضاء خاص خود را دارد، و نفس هم‏‎ ‎‏چون در ماده حاصل شده به تبع به اقتضاآت ماده، اعمال و افعالی‏‎ ‎‏از خود بروز می دهد.(56)‏

*  *  *

‏ ‏

نقش والدین در سعادت و شقاوت فرزندان

‏گرچه همۀ افراد با حرکت جوهریّه از دارِ طبیعت بیرون می روند،‏‎ ‎


کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 93

‏لیکن بعضی، این راه را در مدّت دویست سال طی می کنند و بعضی‏‎ ‎‏دیگر ممکن است در مدّت پنجاه سال از ماده خلاص شوند. و نیز‏‎ ‎‏ممکن است بعضی از افراد مثلاً به واسطه لطافتهایی که به خاطر‏‎ ‎‏برخی حوادث یا مواظبت پدر و مادر نصیبشان می شود،‏‎ ‎‏جوهرشان به طوری لطیف و شفّاف شود که صورت به آن افاضه‏‎ ‎‏شود؛ زیرا هرچه ماده لطیف تر و رقیق تر باشد، صورت هم‏‎ ‎‏لطیف تر خواهد شد. اگر چنین شخصی به هیچ گونه کدورتی آلوده‏‎ ‎‏نگردد و در صلب آباء و ارحام امّهات شامخه و مطهّره هم قرار‏‎ ‎‏گرفته باشد، جوهره او از غایت زلالی و صافی برای تحصیل‏‎ ‎‏کمالات فقط احتیاج به یک اشاره دارد. ‏یَکادُ زَیتُها یُضیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ‎ ‎نارٌ، نُورٌ عَلی نُورٍ.‎[3]‎‏ چنین موجودی احتیاج به تعلّم و تدرّس ندارد و‏‎ ‎‏فقط با یک اشاره، متوجّه حقایق عالم هستی شده و همۀ آنها را‏‎ ‎‏درک خواهد نمود.‏

‏     البتّه در مسیر کمال توجه هم مطرح است و برای رسیدن به‏‎ ‎‏کمال شایستۀ انسانی اکتساب هم در کار است. صافی بودن ماده‏‎ ‎‏گرچه آن را برای پذیرش وجود مستعدتر می کند، لیکن امکان دارد‏‎ ‎‏خود فرد جلوی راه خود را بگیرد و نگذارد مطابق استعدادش، از‏‎ ‎‏کمالات برخوردار گردد.‏

‏     به عبارت دیگر در صورتی که ماده صاف و زلال باشد امکان‏‎ ‎‏رسیدن به عقل محض را دارد؛ لیکن ممکن است با ایجاد موانع، به‏‎ ‎‏عقل محض نرسد. چنانکه هیولای اولی قابلیّت دریافت درجات‏‎ ‎‏انسانی را دارد ولی برای رسیدن به این درجات انسانی، احتیاج‏‎ ‎‏مبرم به عمل و ارتیاض نفسانی و کسب روحی دارد.(57)‏

‎ ‎

کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 94

  • . «روغنش روشنی بخشد هر چند آتش به آن نرسیده باشد.» (نور/35).
  • . بحارالأنوار، ج 36، ص 361، تاریخ امیرالمؤمنین، باب 41، ح 232.
  • . «روغنش روشنی بخشد هر چند آتش به آن نرسیده باشد. نوری افزون بر نور دیگر.» (نور/35).