سعادت و شقاوت عقلانی
فعلیّت عقل هیولانی
ایراد امام به کلام صدرالمتألهین
فعالیّت عقل عملی
آخوند(ره) در اوّل این فصل می فرماید: برای انسان در تحصیل سعادت، دو جهت لازم است: جهت اوّل، عبارت است از این که عقل نظری از مقام هیولانی و استعدادِ قابل قبول حقایق نظام عالم و معقولات صرف به مقام فعلیّت، برسد. یعنی عقل هیولانی انسان، از هیولانیت رو به عالم فعلیّت گذارد، و حقایق نظام عالم را به آن نحو که هست، ادراک و تعقّل کند.
البته تعقل، یا شهود عقلانی وجود و صور عقلیّه و مجرّدات سبب سعادت انسان نمی شود.
آخوند(ره) این معنی را می فرماید. ولی اگر منظورش فقط همین باشد، باید گفت که چندان حرف درستی نیست، بلکه اگر عقل نظری اشیا را همان طور که در نظام وجود هستند، درک و تعقّل کند، یعنی بفهمد که هیچکدام از آنها به استقلال وجود ندارند، بلکه همگی مستظلاً موجودند، به مقام عقل بالفعل می رسد.
جهت دوم مربوط به عقل عملی است؛ یعنی جوارح و اعضا اعمال صالحه انجام دهد. اعمالی که مناسب وجود انسانی باشد و در
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 105
حقیقت، قوا و جوارح، طهارت حاصل نماید. با عملهایی که مناسب مقام انسانیّت بوده و باعث کدورات و ظلمات و احتجاجات نباشد. و اعمالِ جوارح و قوا اعمالی باشد که سازگار روح و نفس انسانی باشد؛ چون عمل صالح همانند دوای صالح است. چنان که دوای صالح همان دوایی است که با مزاج سازگار باشد، عمل صالح نیز عملی است که با روح انسان سازگار است.(70)
* * *
رابطۀ سعادت و شقاوت با تجرد عقلانی انسان
اگر انسان در دنیا پیوسته یا اکثراً اشتغال خود را تفکر و تعقل در معارف و اوصاف کمالیه قرار داد، و نظر به جمال حق و ذات واجب الوجود نمود، و قلبش را به مرسلات کلیه عادت داد و در تعقل نمودن پیرامون آنها با استناد به براهین حقه مداومت کرد؛ این علوم در آخرت تبدیل به علم حضوری می شود، و انسان در آخرت، این معارف را به مشاهده حضوری و بالعیان می بیند.
در این عالم، مفاهیم با انسان متّحد است ولی در آخرت «ما صدق علیه المفاهیم» با او اتحاد پیدا می کند. حال اگر شخص در سیر تجردی قهری ذاتی که خود فیض اتم است، به اخلاق رذیله و شیطنت ها و آرای باطله و مطالب ضاله اشتغال پیدا کرد و جهت تجرد ذاتی خود را به سمت اکتساب رذایل متمایل نمود و کلیات ظلم و عدوان را تعقل کرد و با این وضع به آخر رسید، در آنجا یک موجود مجرد عقلانی شقی می شود که هیچ سعادتی ندارد ولی در عین حال تجردش در حد عقلانیّت است و اگر انسانی باشد که در تجرد بالا رفته، بدون اینکه اکتساب رذایل و یا فضایل نموده باشد نه سعید است و نه شقی، بلکه فقط یک موجود مجرد است، زیرا تجرد معنایی است و سعادت و شقاوت معنی دیگر، ممکن است
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 106
انسان شقی باشد ولی تجردش بیشتر از دیگران باشد. لذا بعضی از اشخاص را می بینید که با این که قوه ادراکیه آنها زیاد است ولی سعید نیستند بلکه شقی اند. و چه بسا مؤمنینی باشند که سعیدند ولی آنقدر مُدرِک نیستند، البته ادراک بستگی به تجرد دارد و هر قدر تجرّد بیشتر شد ادراکات زیادتر می گردد، مثلاً چرچیل شاید از بسیاری از مؤمنین سعدا سیاسی تر و دراک تر و مدیرتر باشد، و تعقّل کلیاتش هم بیشتر باشد، ولی در کلیات جوری و ستمی و غیر حقه، و لذا قوانین کلیه برای عالم وضع می کند و با وجود این که تجرد دارد شقی است و آن دیگری ممکن است چنانچه گفتیم سعید باشد ولی تجردش کامل نباشد، پس اگر انسان به غایت تجرد ممکنه، با اکتساب فضایل و معارف رسید، این سعید اسعد است. و اگر با اکتساب رذایل و فواحش به تجرّد رسید این مجرد شقی اشقی است، و اگر انسان با اکتساب رذائل و اکتساب فواضل به تجرد برسد، شقی یا سعید بودنش بستگی داردبه این که کدام غلبه کند. و اگر مساوی شوند یا عذاب متوسط و یا نعمت متوسط دارند و از متوسطات هستند، و یا تساقط می کنند.(71)
* * *
سعادت و شقاوت نفوس ساده
اشکال امام(س) بر ملاصدرا
شقاوت صاحبان عقول کج اندیش و عقاید باطله
تعقل و کسب عقاید حقه و سعادت اخروی
نفوس ساذجه، از شقاوت و سعادت بهره ای ندارند. برای این که آنها در بساطت درون باقیمانده اند و عقاید حق و یا باطل در آنها منتقش نشده، تا مبدأ خیر یا شر باشد. اینها مثل حیواناتند که غیر از شهوات حیوانیه چیزی ندارند؛ پس حشر این دسته، مثل حشر حیوانات می باشد. بلی اگر حیوانی خوش رفتار بود سعادتی
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 107
حیوانی دارد و اگر حیوانی بدخلق بوده، شقاوت حیوانی دارد. ولیکن از حیث عقاید، چون راست و واقع مطلب را نمی دانسته و به قلبش خطور نکرده تا منشأ سعادت باشد. و از باطل و خلافش هم خبر نداشته، تا منشأ ضیق و مبدأ ظلمات بوده باشد؛ زیرا سعادت و شقاوت اکتسابی هستند به همین دلیل در ابتدا، مرتبه قلب و عقلانیت انسان، سعادت و شقاوتی ندارند.
از عبارت مرحوم آخوند(ره) استنباط می شود که بعضی از ماهیات، ظلمانی بوده و ظلمت برای آنها ذاتی است و در زندگی دنیوی جز به شقاوت، که ذاتی آنها است، نمی رسند. مسلماً این معنی درست نیست چون تمامی افراد حتی تمامی اشیاء، بر فطرت کمالی خلق شده اند و کسی نیست که نقصان را «بما انّه نقصان» طالب باشد و کمال را «بما انّه کمال» دوست نداشته باشد. پس در اصل خلقت، چیزی نیست که در ظلمت و تاریکی و در حجاب از سعادت باشد. در نهاد همه بذر و قوّه کمال هست، ولی ممکن است در همان حدّ بذریّت مانده باشد و یا انسان آن را مستقیماً تنمیه نکرده باشد، بلکه کج و معوج بار آورده باشد والحاصل مثل آیینه ای است که نه نقشی از حق دارد و نه نقشی از باطل گرچه برای انتقاش حقایق استعداد فطری دارد. حال اگر هیچ یک از این دو را در خود منتقش ننمود وقتی که از این عالم رفت، هیچ نقشی در آن فعلیّت ندارد؛ و قوّه ای که برای قبول کردنِ نقش داشت، چون از مختصات این عالم است به آن عالم منتقل نمی شود. لذا در آن عالم هیچ نقشی در او نیست تا مبدأ خیر یا مبدأ شرّ بوده باشد؛ لذا در این مرتبه، نه شقی است و نه سعید، گرچه ممکن است سعادت و شقاوت حیوانی داشته باشد.
اگر در نفسِ قابل و بالقوه، عقاید حقه و امور مربوط به معاد را
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 108
وارد کرد و این امور را به طور مستقیم تعقّل نمود، به هر اندازه که توانسته باشد حقایق نظام وجود را به قلبش وارد کند، به همان اندازه سعادت روحانی دارد.
در مقابل، قلبی که تمام توجه اش به طبیعت باشد و تمام نقشه های این عالم بالاستقلال در آن نقش بندد قلبی معکوس و منکوس است که از فطرت به طرف انزل برگشته و صورتش به سوی ملک و مادّه بما انّه مادیّ و ملکیٌ برگردانده شده است.
کسانی که اعتقاد کج و معوج داشته و به شاهراه حقیقت بغض دارند، به تدریج که شقاوتشان زیادتر گردید، باطن آنها صورت جهود و نفاق می شود؛ روح و نفسشان منحرف از حقیقت بار می آید و صورت واقعی آنها صورت باطل و عقیده شان عقیده فاسدِ ظلمانی می شود. این چنین شخصی، گرفتار وبال دایمی بوده و شقاوت همیشگی بزرگ و خُسران به تمام معنی خواهند داشت. اگر در قلب کسی اعتقادات به طور کج وارد شود و در استکبار به خداوند هم مقصّر باشد و پیوسته نظرش این باشد که از روی عناد بر ابطال مطالب حقّ، دلیل درست کند و از روی معاندت برای قرآن و انبیا، شهادت ایجاد کند. چنین شخصی دارای شقاوت عقلی خواهد بود که در مقابلِ سعادت عقلی است ـ نعوذ بالله ـ که چنین شقاوتی در مرتبه عقلانیّت برای کسی حاصل شود، چون مادامی که در این دنیاست، صور عقلیه غیر واقع را با جهل مرکّب نمی فهمد و وقتی که از این جهان منتقل شد ملتفت می شود که صور عقایدش خلاف واقع بوده است. در عالم آخرت این انتقاشات، مبدأ حیّات و سموم و عقارب و منشأ نار عقلانی می شود که شاید مَثَل و مصداق نارُ الله ِ الْمُؤْقَدَةُ الَّتی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَة
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 109
بوده باشد. برای چنین کسی زمینۀ نجات نخواهد بود، چون بذر وجودش در حدّ بذریّت مانده و صورت عقلانی اباطیل در او تولید شده است.
چنان که گفتیم علاوه بر طیّ مسیر تجرّد جوهری قهری، انسان دارای قوه ای است که می تواند در مسیر حرکت جوهری، حقایق و امور عقلیّه را با اختیار کسب نموده، باطن ذات را با حقایق عقلیه به فعلیّت درآورد.
اگر کسی در مطالب مربوط به مبدأ و معاد خوض نموده، عقاید و حقایق عقلیه سالم و صحیح کسب کرده باشد و صورت علمیۀ آنها را در نفس خود منتقش ساخته باشد. (گرچه این هم دارای مراتب مختلفی است، بر حسب این که تا چه اندازه صور حقایق کشف و درک شود) در صورتی که مستقیماً درک صور کرده باشد و صور علمیه اش محاذیِ واقع، و مطابق عین و حقیقت قرار گیرد، وقتی از غشوۀ عالم طبیعت افاقه پیدا کرد، آن صور علمیۀ مطابق با واقع، موجب سعادت عقلیه خواهد شد. این دسته به غایت، قلیل
هستند و قرآن به آنها به نحو رمز وعده می دهد و می فرماید: یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعی إِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّة فَادْخُلی فی عِبادی وَ ادْخُلی جَنَّتی و این جنّت با جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خیلی فرق دارد.(72)
* * *
ماده آخرتی اشقیا و سعدا
ماده آخرتی اشقیا را شرح دادیم و گفتیم هفت تا است. اما (ماده)
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 110
آخرتی سعدا قوه عاقله است. اگر کسی توانست این قوه را زنده کند و قوای دیگر همگی مسخّر او شوند و از عمال و مستخدمین او گردند، حتی شهوت را هم عقلی می کند، تا براساس میزان عقلانیّت که با سلطنت مطلقه عاقله برپا شده است، اداره شود.(73)
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 111
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 112