بخش دوم: شبهات پیرامون عدل الهی

شبهۀ ثنویه

شبهۀ ثنویه

 

 

عقیده به دو مبدأ خیر و شرّ

دلیل استحسانی ثنویه

دلیل برهانی ثنویه

پاسخ دلیل استحسانی ثنویه

تقسیم موجودات از جهت خیر و شرّ

پاسخ دلیل برهانی ثنویه

بی نیازی شرّ به مبدأ ایجادکننده

شرّ امر عدمی است

شرّ بالذات و شرّ بالعرض

‏ثنویه شبهه کرده اند و با آن شبهه خواسته اند بگویند واجب الوجود‏‎ ‎‏باید دو تا باشد یکی مبدأ خیر و دیگری مبدأ شرّ. اوّلی را یزدان، و‏‎ ‎‏دوّمی را اهریمن نامیده اند و برای مدّعای خود دو دلیل آورده اند:‏‎ ‎‏یکی تعارفی و از روی مقدّس مآبی و دیگری برهانی و حکمی.‏

‏ ‏


کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 132

‏     ‏‏دلیل اوّل (که به نحو استحسانی گفته اند): خدا باید منشأ‏‎ ‎‏خیرات باشد و آن موجود مقدّسی که چشمها بر ید احسان او‏‎ ‎‏دوخته شده، باید فیّاض و صاحب خیرات و منشأ جود بوده باشد.‏‎ ‎‏پس نمی شود آن کسی که محلّ امید ناامیدان است و فطرت، از او‏‎ ‎‏تمنّای بذل و کرم دارد منشأ شرور و مضرّات باشد. پس برای کلّ‏‎ ‎‏خیرات، باید منشأیی قایل باشیم که محض خیر و محسن قدیم و‏‎ ‎‏قیّاض علی الاطلاق باشد. از طرف دیگر می بینیم در عالم شرور و‏‎ ‎‏مضرّات و ناملایمات وجود دارد، پس اینها هم باید مبدئی داشته‏‎ ‎‏باشد که موجد آنها باشد. اگر هم برای خیرات و شرور به حدّاقل‏‎ ‎‏دو مبدأ قائل نباشیم، لازم می آید هر یک از این خیرات و هر یک از‏‎ ‎‏این شرور واجب الوجود و غیر محتاج به موجد باشد؛ پس‏‎ ‎‏فوق الاحصاء تعدد واجب لازم می آید.‏

‏     ‏‏دلیل دوّمی که برای اثبات یزدان و اهریمن اقامه نموده اند‏‎ ‎‏برهانی و طبق میزان و قواعد حکمی است. و آن این چنین است:‏‎ ‎‏بین علّت و معلول باید سنخیّت و توافق و ملایمت وجود داشته‏‎ ‎‏باشد و از علّت واحده دو معلول متقابل نمی تواند به وجود بیاید. ‏

‏مثلاً آتش علّت حرارت می باشد و محال است برودت از آن‏‎ ‎‏حاصل شود. برای این که در علّت خصوصیّتی لازم است که از آن‏‎ ‎‏خصوصیّت اثر خاصی حاصل می شود. باید مبدأ و منشأ هر دو امر‏‎ ‎‏متقابلی، متقابل باشد و نیز مبدأ هر دو امر متضادّی، دو امر مباین و‏‎ ‎‏مخالف باشد.‏

‏     اگر قائل باشیم که خدای واحد منشأ هر دو خیرات و شرور‏‎ ‎‏است، باید دو خصوصیّت متباین در او باشد، و این منافی بساطت‏‎ ‎‏ذات حق است، پس ترکیب لازم می آید و مرکب به واسطۀ‏‎ ‎‏احتیاجش به اجزا نمی تواند واجب باشد.‏


کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 133

‏     و بالجمله، مفهوم شرّ و خیر، مثل مفهوم علم و قدرت از مفاهیم‏‎ ‎‏کمالیّه نیست تا بشود از منشأ واحد دو مفهوم انتزاع گردد. بلکه شرّ‏‎ ‎‏و خیر دو مفهوم متضادّ متباین اند مثل مفهوم علم و جهل، قدرت و‏‎ ‎‏عجز، و محال است دو مفهوم متقابل شرّ و خیر از مبدأ واحد بسیطِ‏‎ ‎‏غیر مرکّب منتزع گردد و چون در عالم دو دسته موجودات: شرور‏‎ ‎‏و خیرات می بینیم اگر قائل نباشیم که برای این دو دسته دو مبدأ‏‎ ‎‏متقابل شر و خیر است، باید هر دو دسته را واجب و بدون مبدأ‏‎ ‎‏بدانیم، و لازم می آید واجبات فوق حدّ احصاء وجود داشته باشند.‏

‏     و بالجمله، واجبی که بسیط و غیر مرکّب من جمیع الجهات‏‎ ‎‏باشد نمی تواند منشأ دو مفهوم متقابل و منشأ خیرات و شرور‏‎ ‎‏باشد، بلکه باید دو مبدأ خیر و شرّ و دو واجب خیّر و شریر باشند.‏‎ ‎‏ثنویه مبدأ خیر را «یزدان» و مبدأ شرّ را «اهریمن» نامیده اند.‏

‏     ‏‏این دو دلیل که یکی برهانی و دیگری مقدس مآبانه و اعتباری‏‎ ‎‏است، از ثنویه نقل گردیده و حکما به هر دو جواب داده اند. یک‏‎ ‎‏جواب اعتباری در مقابل دلیل اعتباری آنها که ارسطو‏‎[1]‎‏ گفته، و یک‏‎ ‎‏برهان حکمی و فلسفی که افلاطون‏‎[2]‎‏ فرموده است.‏

‏    ‏‏اقسام ذکر شده توسط ارسطو را مرحوم میرداماد‏‎[3]‎‏ دو برابر‏‎ ‎‏کرده و وجوهِ متصوره را هشت قسمت نموده و در باب موجودات‏‎ ‎‏خیر و شر این وجوه متصوّره را آورده است: اوّل این که موجود‏‎ ‎‏بنفسه و بذاته خیر محض بوده باشد. دیگر اینکه به ذاته و بنفسه‏‎ ‎


کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 134

‏شرّ محض باشد. سوّم این که بالقیاس الی نفسه و لذاته کثیر الشر و‏‎ ‎‏قلیل الخیر، عکس صورت سوم باشد.‏

‏     ‏‏میرداماد قیاس با غیر هم، کرده و گفته هر موجودی نسبت به‏‎ ‎‏موجود دیگر می تواند محض خیر باشد یا محض شر، یا کثیر الخیر‏‎ ‎‏و قلیل الشر، و یا بالعکس. یعنی کثیر الشر و قلیل الخیر که بدین‏‎ ‎‏ترتیب هشت صورت پیدا می شود.‏‎[4]‎

‏    ‏‏و ما بر آن هشت صورت دو صورت دیگر می افزاییم و‏‎ ‎‏می گوییم: موجود می تواند بذاته مساوی الخیر و الشر باشد و یا‏‎ ‎‏بالقیاس الی غیره مساوی الخیر و الشر باشد که جمعاً ده صورت‏‎ ‎‏حاصل می شود گرچه از ضمّ یکی بر دیگری، صور دیگری هم‏‎ ‎‏حاصل می شود. مثلاً خیر محض بذاته و شرّ محض بالقیاس إلی‏‎ ‎‏غیره باشد و یا بالعکس.‏

‏     به بیان ارسطو و طبق مشرب اعتباری او و طبق مسلک‏‎ ‎‏متکلّمین، اگر موجودی وجودش خیر محض باشد باید مبدأ آن را‏‎ ‎‏ایجاد کند، و اگر شرّ محض باشد نباید مبدأ او را خلق نماید، و اگر‏‎ ‎‏کثیر الخیر و قلیل الشر باشد باز باید مبدأ آن را ایجاد کند زیرا‏‎ ‎‏خیریّتش راجح است، ولی اگر کثیر الشرّ و قلیل الخیر باشد مبدیی‏‎ ‎‏نباید او را ایجاد کند و الاّ ترجیح مرجوح بر راجح لازم می آید. ما‏‎ ‎‏مدّعی هستیم که موجودات همگی یا خیر محض می باشند. مثل‏‎ ‎‏عقول عشره و ملائکۀ مقربین و انبیای مرسلین و یا کثیر الخیر‏‎ ‎‏می باشند. هر موجودی را باید با سه دسته از موجودات لحاظ کرد:‏‎ ‎‏با عللش، با معالیلش، و یا موجوداتی که هم عرضش هستند، یعنی‏‎ ‎‏نه علّت آن موجوداتند و نه معلول آن.‏

‏     امّا وقتی که موجودی با علّتش مقایسه شود: معلول نمی تواند‏‎ ‎


کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 135
‏شر رساننده و مستضرّ به علّت باشد، برای این که دست معلول به‏‎ ‎‏علّتش نمی رسد تا در آن تأثیر نموده آن را مستضرّ کند. وجود‏‎ ‎‏معلول تحت وجود علّت قرار گرفته و باید با او ملایم باشد برای‏‎ ‎‏این که از آثار اوست، و اثر شی ء به هیچ وجه نمی تواند در شی ء‏‎ ‎‏تأثیر نماید.‏

‏     اما در قیاس علّت با معلولش، باید گفت معلول ملایم علّت‏‎ ‎‏است، اصل حیثیّت معلول و تمام شؤون و شرافت معلول از علّت‏‎ ‎‏آن می باشد و هیچ وقت علّت ناملایمتی با معلول خود ندارد، بلکه‏‎ ‎‏با او سنخیّت و توافق دارد. موجود اگر بتواند استضرار و یا نفعی‏‎ ‎‏برساند فقط به موجود هم عرض خود، و آنچه که نه علّت و نه‏‎ ‎‏معلول اوست می رساند. و اکنون باید حساب کنیم ببینیم آیا در‏‎ ‎‏عالم، موجودی هست که ضرر و شرّش به موجودات هم عرض‏‎ ‎‏خود بیشتر از نفعش باشد یا نه؟ و بالتجربه می بینیم چنین موجودی‏‎ ‎‏نیست. مثلاً عقرب را که اضرّ و اشرّ موجودات می دانیم، اگر‏‎ ‎‏حساب نماییم می بینیم سموم هوا را می گیرد و روغن آن برای‏‎ ‎‏بسیاری از امراض دواست. گرچه بسیاری از منافعش را ما کشف‏‎ ‎‏نکرده ایم و لیکن کشف نکردن غیر از آن است که خیر نداشته‏‎ ‎‏باشد. بلی اتفاق می افتد که در یک سال دو سه نفر را نیش بزند، که‏‎ ‎‏در این مورد به بعضی که طبیعتشان حارّ است منفعت می رساند و‏‎ ‎‏برای بعضی که مرطوب المزاج هستند ضرر دارد، و همین طور‏‎ ‎‏آتش نسبت به موجوداتی که قوامشان به آن است خیر است گرچه‏‎ ‎‏در کربلا خیمه های حضرت اباعبدالله ـ علیه السلام ـ را با آن‏‎ ‎‏سوزاندند، و در کوفه از بام ها به گردن و سر حضرت زین العابدین‏‎ ‎‏ـ علیه السلام ـ آتش ریختند، با این مضرّات جزئیّه نمی توان گفت‏‎ ‎‏آتش شرّ است و نباید از مبدأ خیر صادر شود، برای این که اگر‏‎ ‎


کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 136

‏آتش نبود حضرت زین العابدین ـ علیه السلام ـ هم نبود، چون یک‏‎ ‎‏جزء بدن مبارکش آتش است.‏‎[5]‎‏ همچنین ملاحظه کن آب را: ‏وَ جَعَلْنا‎ ‎مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ ءٍ حَیّ‎[6]‎‏ اگر چه گاهی یک نفر در آب غرق شود، و باران‏‎ ‎‏که رحمت است گرچه گاهی که می بارد بام شخصی را خراب‏‎ ‎‏می کند.‏

‏     و بالجمله، آنچه در عالم هست یا خیر محض است و یا این که‏‎ ‎‏خیرش بیشتر است. و مبدأ خیر بودن منافات با این ندارد که چیزی‏‎ ‎‏را که خیر آن از ضررش بیشتر است بیافریند. علاوه بر همۀ اینها،‏‎ ‎‏آن که از مبدأ اوّل صادر شده طبایع و ارباب انواع بوده، و افراد به‏‎ ‎‏واسطۀ لواحق ماده و هیولی، و به واسطۀ مادۀ قابله و لواحق ماده‏‎ ‎‏حاصل می شوند. و در نظام اکمل و اتمّ عالم انواع و طبایع مدخلیّت‏‎ ‎‏دارد که این نظام به نحو اکمل مرتب و منظم می باشد.‏

‏     و بالجمله، این دلیل اعتباری طبق مشرب کلامی آنها بود که‏‎ ‎‏ارسطو گفته و دیگران هم تعقیب نموده اند.‏

‏     ‏‏و امّا جواب دلیل دوّم را که برهان حکمی و فلسفی است‏‎ ‎‏نمی توان جواب اعتباری داد، برای این که بر طبق آن، گرچه در تمام‏‎ ‎‏هستی، فقط یک ذّره شر باشد و باقی عالم همه خیر، باز این مقدار‏‎ ‎‏بسیار قلیل شر هم جهت صدور می خواهد، همان طور که خیر‏‎ ‎‏جهت صدور می خواهد. و اگر قائل باشیم شر از مبدیی صادر شده‏‎ ‎‏باشد (هر چند شرّ بسیار قلیل باشد) لازم می آید آن مبدأ‏‎ ‎‏خصوصیّتی داشته باشد مقابل خصوصیّتی که با خیرات سنخیّت‏‎ ‎‏دارد، پس ترکیب در آن مبدأ لازم می آید. در این صورت اگر قائل‏‎ ‎‏باشیم که واجب الوجود باید بسیط باشد، و البته باید قائل به‏‎ ‎


کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 137

‏بساطتش باشیم، اشکال پیش می آید و شبهه را نمی شود با‏‎ ‎‏اعتبارات گذراند و دفع نمود، این است که باید به آن جوابی برهانی‏‎ ‎‏و فلسفی بدهیم.‏

‏     ‏‏و امّا شرح دلیل برهانی: اگر تمام عالم خیر اندر خیر باشد، ولی‏‎ ‎‏فقط شرّ کوچکی در دنیا ببینیم، باید منشأ داشته باشد. اگر بگوییم‏‎ ‎‏همان منشأ خیرات، منشأ این شرّ است ترکیب لازم می آید. و هرگز‏‎ ‎‏خدای عالم مرکّب نخواهد بود زیرا مرکّب بودن اثنینیّت است. فلذا‏‎ ‎‏حکما، که اوّل آنها افلاطون حکیم الهی است، نظر به این مشرب‏‎ ‎‏حکیمانه نموده، از اوّل منکر وجود شرّ در عالم شده اند. اینها‏‎ ‎‏می گویند: شرور همگی اَعدام هستند، و اعدام بطلان محض اند.‏‎ ‎‏اعدام (به معنی عدمها) هم که می گوییم به اضافۀ موجودات و‏‎ ‎‏وجودات عدیده است، برای این که تکثّر و تعدّد، حقّ طلق وجود‏‎ ‎‏است، عدم تکثّر و تعدّد ندارد. عدم اصلاً چیزی نیست، بطلان‏‎ ‎‏محض است. آنچه چیزی نیست و تحقّق ندارد، چگونه تعدّد‏‎ ‎‏داشته باشد؟ و تعدّد اعدام، به اعتبار تقابل با متحقّقات و‏‎ ‎‏موجودات اصیل است.‏

‏     و بالجمله، عدم چیزی نیست تا مبدأ داشته باشد. امر متحصّل‏‎ ‎‏و متحقّق مبدأ لازم دارد و امّا «هیچ» را چطور بگوییم مبدأ دارد؟‏‎ ‎‏مبدأ اعدام غیر از عدم چیزی نیست.‏

‏     ‏‏امّا این که شر امر عدمی است. بسیاری از حکما احاله به وجدان‏‎ ‎‏نموده و گفته اند مطلبی ضروری است و ضروریّات، برهانی نیستند تا‏‎ ‎‏لازم باشد بر آنها اقامه برهان شود. تو هر شری را فرض کنی، بعد از‏‎ ‎‏مداقّه می یابی که به عدم برگشت می کند. مثلاً قتل نبی شرّ است، ما‏‎ ‎‏یک به یک حساب می کنیم وجود شخص مقتول و وجود شخص‏‎ ‎‏قاتل هیچ یک شرّ نیست، کاردی که قاتل داشته هم شرّ نیست،‏‎ ‎


کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 138

‏لطافت حلقوم نبی که به سبب آن قابل تأثّر است و مثل فولاد نیست‏‎ ‎‏که از کارد تأثّر پیدا نکند، کمال وجودی حلقوم است، و تیزی کارد‏‎ ‎‏هم از کمال وجودی اوست، و نیرویی که بازوی فاعل داشته آن هم‏‎ ‎‏فی حدّ نفسه خیر است. پس در اینجا چیست که به آن شرّ می گوییم؟‏‎ ‎‏غیر از ارحاق روح و انفصال سر از بدن چیزی نبوده که به او شرّ‏‎ ‎‏بگوییم؛ خوب این انفصال بین جزئین یعنی چه؟ یعنی جلو این‏‎ ‎‏وجود که قابل استمرار بوده گرفته شود و این وجود از سیر کمالی باز‏‎ ‎‏ماند، و این غیر از عدم استمرار وجود چیزی نیست.‏

‏     ‏‏پس «شرّبالذات» امری شد که مدارج وجودی تکاملی را مانع‏‎ ‎‏شود و قتل بیش از این نیست. پس، عدم شرِّ بالاصالة شد، و قاتل‏‎ ‎‏هم که بالذات شرّ نبود، مثلاً شمر را می گویی شریر بود برای این‏‎ ‎‏که سر پسر پیغمبر را برید و از این جهت لعنتش می کنی. لعنت‏‎ ‎‏توبرای چیست؟ از حیث این که شمر موجود بوده لعنت می کنی، یا‏‎ ‎‏از حیث این که انسان بوده لعنت می کنی، یا از جهت آن که معلول‏‎ ‎‏حق بوده لعنتش می کنی؟ از جهت این که جوهر قائم بالذات بوده‏‎ ‎‏مورد لعنت است؟ خیر، اینها نیست. آن ملعون مورد لعن ما نیست‏‎ ‎‏مگر به خاطر قتل که امر عدمی است. شرّ بالذات آن امر عدمی‏‎ ‎‏بوده و شمر شرّ بالعرض است. برای این که اگر آن امر عدمی‏‎ ‎‏منسوب به این نبوده، که قابل لعنت نبود، پس اعدام اشرار بالذاتند.‏‎ ‎‏و آنهایی که مانع شدند که وجودات نهایت حدّ وجودی خود را‏‎ ‎‏سیر نمایند، شرور بعرض بوده اند. پس، فاعلهای امور شر، بالذات‏‎ ‎‏خیر بودند، چون همگی امر وجودی اند و وجود شرّ نیست، خیر‏‎ ‎‏محض است.‏

‏     شرور بالذات، اعدام هستند و شرور بالعرض اند که مانع کمال و‏‎ ‎‏مراتب کمالیّۀ موجودات اند، و هر چه مقابل نیل به مراتب کمالیه‏‎ ‎


کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 139

‏وجودیه باشد از اعدام است.(81)‏

*  *  *

‎ ‎

کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 140

  • . الطبیعة، ج 1، ص 100 و 136 و 72، مقاله 2، فصل 3 و 7 و مقاله 1، فصل 9. متافیزیک، ص 27، فصل 7.
  • . الطبیعة، ج 1، ص 72، مقاله 1، فصل 9.
  • . میرمحمّد باقربن شمس الدین محمّد معروف به میرداماد (ـ 1041 ه ق) در اصفهان به دنیا آمد. وی از دانشمندان کم نظیر امامیه و فیلسوفی بزرگ و جامع علوم عقلی و نقلی و در حل برخی مشکلات فقهی، بی نظیر بوده است. وی در نجف اشرف مدفون است. از آثار اوست: قبسات، تقدیسات، سدرة المنتهی، حاشیه بر کتاب من لایحضره الفقیه.
  • . قبسات، ص 433.
  • . فرمایشات حضرت امام(س) در این موارد بر مبنای طبیعیات قدیم می باشد که عناصر را چهار چیز می دانستند: آب، خاک، باد، آتش.
  • . «از آب همه چیز را زنده قرار دادیم.»(انبیا/30).