فصل اول: ارتش شاهنشاهی

بی محتوایی و ترس

بی محتوایی و ترس

 

 

 

نداشتن محتوای نظامی

‏در نظاممان هم که می رویم الفاظ زیاد است! اینقدر «سپهبد» و «ارتشبد»‏‎ ‎‏ما داریم که فوجها «سپهبد» و «ارتشبد» ما داریم! یکی از ظُرَفا می گفت در‏‎ ‎‏تمام امریکا دو تا ارتشبد ـ نمی دانم ـ سه تا ارتشبد، به صورت این معنی‏‎ ‎‏هست اما ایران صفها از ارتشبد هست، صدها ـ نمی دانم ـ سپهبد هست!‏‎ ‎‏آن الفاظ همه اش به قوت خودش باقی است لکن محتوایش را وقتی‏‎ ‎‏بروی می بینی آقای «ارتشبد» محتوا ندارد!...‏

‏     شما حالا خیال می کنید ما یک ارتشی دویست و پنجاه هزار یا‏‎ ‎‏سیصد و پنجاه هزار نفری داریم که ارتش است برای ما؟ الفاظ همان‏‎ ‎‏الفاظ است که در همۀ ممالک استعمال می شود، از صاحب منصبش‏‎ ‎‏گرفته تا پایین، الفاظش همان الفاظ است ولی محتوایش را وقتی که‏‎ ‎‏ملاحظه کنید محتوا ندارد.(22)‏

11 / 8 / 57

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

بی ایمانی و ترس 

‏اینطور نباشد که بین خودتان وقتی ضعفا را گیر بیاورید اذیت کنید، و‏‎ ‎‏وقتی که یک صدا از یک جا بلند شود فرار کنید. خوب، ما دیدیم وقتی که‏‎ ‎‏متفقین آمدند، آن مضمونی که آن وقت می گفتند، که «آن یکی که دو‏‎ ‎‏نشد»!...‏


کتابارتش از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 13

‏     اعلامیۀ شمارۀ یک، دوم نداشت. و سه ساعت ـ از قراری که گفتند ـ‏‎ ‎‏مقاومت کردند، و فرار کردند! من فراریهایشان را که در خود تهران آنجا‏‎ ‎‏صدا درآمده بود در تهران، سربازها داشتند فرار می کردند. تمام‏‎ ‎‏صاحب منصبها از تهران فرار کردند، طرف اصفهان رفتند. برای چه؟‏‎ ‎‏برای اینکه اینها نه پایگاه ملی داشتند، بین مردم، پایگاه نداشتند؛ از آن‏‎ ‎‏طرف هم قدرت نظامی نداشتند؛ قدرت نظامی. به رضاخان گفته بودند‏‎ ‎‏که ـ گفته بود چرا به این زودی، آخر چرا؟ ـ گفته بودند که این هم ما‏‎ ‎‏تعارف داریم می کنیم؛ و الاّ همان، همان حملۀ اول بود. سه ساعت طول‏‎ ‎‏نکشید همان حملۀ اول آنها از آن طرف آمدند، ما از این طرف فرار‏‎ ‎‏کردیم! برای اینکه قدرت نظامی نبود؛ حرف بود.‏

‏     ... آن کسی که نظرش به همین زرق و برق و مادیات است و اصلاً‏‎ ‎‏ایمانی در قلبش نیست، آن البته از آنجا صدا بلند می شود، در تهران‏‎ ‎‏فرار می کند.(23)‏

23 / 3 / 58

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

فرار از دشمن

‏سران ارتش که آنطور با مردم رفتار می کردند به مجرد اینکه اطلاع پیدا‏‎ ‎‏کردند از اینکه آمدند اینها به سرحد بدون اینکه باز وارد بشوند، اینها از‏‎ ‎‏تهران فرار کردند، و سربازخانه ها هم به هم خورد که من خودم تهران‏‎ ‎‏بودم آن وقت می دیدم که این سربازها ویلان توی خیابانها دارند‏‎ ‎‏می روند.(24)‏

27 / 4 / 58

*  *  *

‏ ‏

عدم پشتوانه مردمی، دلیل خوف سران ارتش‏ ‏

‏اگر یک ارتشی پشتوانۀ ملی نداشته باشد، مثل همان ارتش سابق‏

کتابارتش از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 14

‏می ماند که اینها می دیدند که چنانچه صاحب منصب ها می دیدند که اگر‏‎ ‎‏در تهران هم بخواهند بمانند و وضع اینطور باشد، خود مردم آنها را چه‏‎ ‎‏خواهند کرد و لهذا، چمدانها را بستند و فرار کردند.(25)‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

15 / 3 / 59

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

عدم پایداری در برابر دشمن

‏شما بدانید که اگر در زمان سابق ارتش می خواست با یک گروهی یا با‏‎ ‎‏یک دولتی مقابله کند، نه خود ارتش با اختیار و اشتیاق می رفت به‏‎ ‎‏میدان جنگ و نه قشرهای ملت از او پشتیبانی می کرد.(26)‏

9 / 11 / 59

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

ناتوانی در حراست از مرزها

‏فرهنگ وارداتی در ارتش و در همۀ ارگانهای دولتی و در قشر توده ها و‏‎ ‎‏جمعیتهای ما چه کرد. زمان رضاخان زمانی بود که ادعا می کردند که‏‎ ‎‏ارتش قدرتمندترین زمان خودش را دارد و از همۀ زمانها به ادعای آنها‏‎ ‎‏قدرتمندتر است. من تاریخی برای شما بگویم که گمان ندارم هیچ یک از‏‎ ‎‏شما درآنوقت بوده باشید و آن مسائل را از نزدیک لمس کرده باشید:‏‎ ‎‏وقتی که ارتش انگلستان و شوروی ـ روسیه آنوقت ـ جنگ داشتند با‏‎ ‎‏آلمان و طرفداری های او، قبلاً به دستور آنها در ایران راهها را ساختند و‏‎ ‎‏خط آهن کشیدند؛ برای اینکه تجهیزات آنها عبور کند از اینجا و بعد در‏‎ ‎‏یک ساعتی، از ارتش روسیه و ارتش انگلستان هجوم کردند به ایران. به‏‎ ‎‏مجرد اینکه در سرحد ـ سرحدهای دور ـ اینها وارد شدند، وضع ارتش‏‎ ‎‏ایران به هم خورد. در سرحدات، ادعا اول شده بود که سه ساعت‏‎ ‎‏مقاومت کردند و بعد که رضاشاه پرسیده بود ـ از قراری که نقل کرده اند ـ‏‎ ‎‏چرا اینقدر کم مقاومت کردید؟ گفته بودند: اینکه گفتند سه ساعت، یک‏

کتابارتش از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 15

‏دروغ بوده، ما همچو که آمدند فرار کردیم. و آنوقت معروف شد که آن‏‎ ‎‏یکی که دو نمی شود اعلامیۀ ارتش ایران است در این هجوم، که یک‏‎ ‎‏اعلامیه داد، دوم نداشت. این در سرحدات بود.‏

‏     در تهران، من آن روز تهران بودم و در یک میدانی که نزدیک به این‏‎ ‎‏خط آهن، ایستگاه خط آهن بود، آنجا بودم و دیدم که سربازها در تهران‏‎ ‎‏از سربازخانه ها بیرون آمده اند و دارند فرار می کنند. هیچ در تهران‏‎ ‎‏خبری نبود. فقط در سرحدات بود که خبرش رسیده بوده که بله، اینطور‏‎ ‎‏شده است. سربازها از سربازخانه ها بیرون آمده بودند و یکیشان را، یکی‏‎ ‎‏دو نفرشان را من دیدم که دنبال یک شتری که یک باری به بارش بود،‏‎ ‎‏می گردیدند که چیزی ازش بیفتد، بخورند. تمام، تقریباً تمام‏‎ ‎‏فرماندهان ارتش چمدانهاشان را بستند و فرار کردند؛ از تهران فرار‏‎ ‎‏کردند؛ فرار کردند که بروند بیرون. شاید از ایران بروند بیرون. و ارتش ما‏‎ ‎‏که آنقدر برایش صحبت می کردند که قدرتمند است، فقط این کار را‏‎ ‎‏می کرده و همین طور قوای نظامی و انتظامی دیگرش که مردم را‏‎ ‎‏سرکوب می کرد.(27)‏

28 / 9 / 61

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

ناتوانی در حفظ کشور 

‏ارتش هم، چون فرهنگ، فرهنگ خارجی بود و تربیت و ارتزاق از‏‎ ‎‏فرهنگ خارجی می شد، آنها بودند که جز اینکه جیب های خودشان را‏‎ ‎‏پر بکنند، کاری نمی کردند، طوری نبود که ما یک ارتش ـ فرض کنید که ـ‏‎ ‎‏چهارصدهزارنفری که داشتیم، یک ارتشی باشد که بتواند یک مقاومتی‏‎ ‎‏بکند. تربیت، یک تربیتی بود که نباید مقاومت کرد. رفاه در بین آنها به‏‎ ‎‏طوری بود که دیگر جای این نمی ماند که بخواهند برای کس دیگری یا‏‎ ‎‏برای حفظ کشورشان چه بکنند. در آن وقت هم دفاع از ملت، از ملت‏

کتابارتش از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 16

‏ایران بود، دفاع از کشور ایران بود، حالا هم هست. آن وقت دفاعشان آن‏‎ ‎‏بود که عرض کردم که اصلاً مقاومت نشد و اساساً خراب بود و معلوم شد‏‎ ‎‏که ارتش میان تهی است.(28)‏

28 / 9 / 61

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

نداشتن انگیزۀ مقاومت 

‏اگر ارتش سابق بود همان طوری که خیال کرده بود صدام، خیالش به‏‎ ‎‏واقعیت می پیوست. برای اینکه، یک ارتشی بود که انگیزۀ‏‎ ‎‏اسلامی نداشت و انگیزۀ منافع شخصی داشت و به مجرد اینکه وارد‏‎ ‎‏می شدند آنها هم دست بر می داشتند. خوب، ما سابق دیدیم که وقتی‏‎ ‎‏که جنگ عمومی پیش آمد بدون اینکه با ما کار داشته باشند، آنها‏‎ ‎‏می خواستند از اینجا عبور کنند، هیچ هم کار به ما نداشتند، به مجرد‏‎ ‎‏اینکه اینها در سرحد وارد شدند، تمام ارتشی ها و ژاندارمری همه فرار‏‎ ‎‏کردند. و در تهران هم من خودم شاهد بودم که تهران هم چمدان ها را‏‎ ‎‏همین ارتشبدها و امثال اینها می بستند و از تهران فرار می کردند. کجا‏‎ ‎‏می خواستند بروند نمی دانم. و من دیدم که این سربازهایی که از توی‏‎ ‎‏سربازخانه ها آمده اند بیرون می گردند دنبال اینکه یک چیزی پیدا‏‎ ‎‏کنند بخورند. این برای این بود که، مردم همراه نبودند. مردم شکر‏‎ ‎‏می کردند که آمدند اینجا و رضاخان رفت.(29)‏

7 / 6 / 62

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

گریز از میدان نبرد

‏آن وقت که متفقین آمدند و حمله کردند به ایران، زمان رضاخان ـ با آن‏‎ ‎‏هیاهویی که رضاخان در آورده بود که ما دیگر چه هستیم و چه هستیم ـ‏‎ ‎‏سه ساعت گفته بودند که اینها مقاومت کردند در مقابل آنها، و بعد که‏‎ ‎

کتابارتش از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 17

‏رضاخان از یکی از اینها ـ سرکردگان آنوقت پرسیده بود که چرا سه‏‎ ‎‏ساعت؟ گفته بود که قربان سه ساعت حرف است، آنها آمدند و ما رفتیم.‏‎ ‎‏مسأله این بود. ارتش آن طور بود، دولت آن بود که دیدید.(30)‏

29 / 8 / 62

*  *  *

کتابارتش از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 18