مقامات نفس انسانی در سیر صعودی
سیر نفس در طبیعت
نفس که در طبیعت سیر می کند کائنی است که رو به ترقی می گذارد و مجرد می شود، و جنبۀ کائنی آن فاسد می شود و جنبۀ تجردی آن باقی می ماند.(25)
* * *
نفس در عوالم مختلف
یک هویت است بین محوضت طبیعت، و صرافت تجرد؛ و این چنین موجودی، مادامی که در حرکت است ماده دارد که در حرکت است و صورت دارد و گفتیم ماده و صورت در خارج یک موجود است و یک تمام الهویه تعلق است؛ لذا دو وجود نداریم، پس مادام که بین صرافت تجرد و محوضت طبیعت در حرکت است، جهت فعلیت، نفس وجهت قوه، بدن است. پس نفسیت و بدنیت، به نفس التعلق و ذات التعلق متحقق است و وقتی که صورت، ماده را رها کرد و استقلال پیدا کرد و جهت ماده و قوۀ أن یتبدّل آن تمام شد، دیگر از دار طبیعت استفاده نمی کند، پس دیگر موجود طبیعی نیست، یک هویتی است که اگر به تجرد برزخیه رسیده، برزخی می شود و اگر به تجرد عقلانی رسیده، عقلانی خواهد شد و تمام موجودات عالم نسبت به آن علی السویه می باشند و نسبت آن اسکلت و جسد و موجودات دیگر به آن موجود مجرد یکسان است.
بلی درعرف، نوعی تشریفات داریم چنانکه شرع هم تشریفاتی قائل است؛ چون آن موجود مجرد، یک زمانی با همین جسد و اسکلت در حال سیر بوده است، اما بعد از آنکه آن تعلق قطع شد ارتباطی بینشان نخواهد بود؛ نه اینکه آن تعلق، از اول اضافی و
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 43
اعتباری باشد تا همان اضافه را دوباره بین آن مجرد و این اسکلت اعتبار نماییم، بلکه چنانکه گفتیم: یک متعلق ذاتی بود که عین آن بود و آن تعلق ذاتی هم از بین رفت؛ یعنی دیگر آن، مادۀ این نیست و این، ماده ندارد، پس نفسیت هم در کار نیست و لذا بدنی هم در کار نیست، مثل یک تکّه ناخن است که بعد از چیدن و دور انداختن، جزء بدن محسوب نمی شود، چنانکه قبلاً محسوب می شد.
بلی تشریفات شرعی از این باب نیست که الآن بدن است، بلکه برای این است که یک زمانی بدن بوده ولی فعلاً آن صورت، صورت چیزی نیست و مادۀ طبیعی ندارد و مستقل است؛ اعم از اینکه استقلال صورت به واسطۀ موت طبیعی باشد ـ که تمام قوۀ ماده به فعلیت رسیده و استعداد کمالش متبدل به تمام الفعلیه شده و قهراً به تجرد عقلانی رسیده که به طور کلی حرکت تمام شده و استقلال کامل پیدا می شود ـ یا اینکه به موت اخترامی استقلال حاصل شود.(26)
* * *
بقای نفس مجرد
مادامی که صورت به حد تجرد ـ اگرچه تجرد برزخی خیالی باشد، نه تجرد تام عقلی ـ نرسد، صلاحیت و قابلیت ثبات و بقا را ندارد، ولی اگر ماده به سیر لایقفی در طبیعت قرار گرفت و بعبارة اخری: از طبیعت به خارج از طبیعت سیر نمود...
به طوری که در حدی از حدود طبیعت وقوف نداشته باشد به شرط اینکه یک قاسر و مانع و شرّ و طوفانی در این خط سیر با او تصادف نکند و حادثه ای رخ ندهد، و به عبارت دیگر: لابشرط باشد؛ یعنی این موجود لابشرط از طبقۀ نباتی گذشت و به حیوانیت به آن اندازه که تجرد ـ ولو خیالی ـ برایش پیدا شد، رسید، فساد بر این جنبۀ
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 44
تجردی محال و غیر ممکن است؛ زیرا اگر موجودی در سیر خود به آن اندازه ای که تمام مراحل طبیعت و خط طبیعی عالم ملک را طی کرده و به منتها درجه برسد و به سرحد عالم طبیعت قدم گذارد که نهایت درجۀ امکان پرواز ماده است، در آنجا بال و پرش می سوزد و به بالاتر از آن مرحله موجود طبیعی نمی تواند قدم بگذارد؛ چون حد موجود طبیعی تا آنجاست و فعلیاتی که می تواند از ماده ظهور و بروز نماید تمام می شود و قوه ها تماماً متبدل به فعلیت می شوند و تا آنجا مرز ماده است و در آنجا صورت ـ یعنی نفس ـ ماده را انداخته و از غلاف طبیعت بیرون آمده و لفافه های طبیعت را پاره و به کلی از تنش بیرون می نماید وموجود مجرد می شود؛ یامجرد برزخی ویا مجرد عقلانی. حکم طبیعت تا قبل از این افق تجرد، بدون شائبۀ مجاز، برای نفس جاری است، بلکه در حقیقت احکام طبیعیه را داراست و بعد از این پوست افکنی و استخلاص از غلاف، به کلی از طبیعت دور شده و مباین جمیع موجودات طبیعت می شود، و چون مجرد شد، عدم بر آن از هیچ جایی راه ندارد، مگر عدم فاعلی که این مجرد به آن فاعل متقوّم است و جز این عدم، عدم دیگری بر مجرد راه ندارد، برای اینکه دیگر ماده ای ندارد که از جهت ماده، عدم بر او طاری شود.(27)
* * *
نفوس فسّاق و فجّار
ما نمی گوییم همۀ نفوس به حد تجرد عقلانی می رسند، بلکه آن را برای یک دسته ای از کمّلین انبیا و اولیا گفته ایم و الاّ نفوس ضعیفۀ فسّاق و فجّار، به آن درجه از تجرد عقلانی نمی رسند، بلکه نفوس اینها از این عالم که خارج می شود یک پارچه طبیعت و یک پارچه دنیاست، و به طوری توغّل در طبیعت نموده اند که هیچ اثری از
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 45
ماورای طبیعت در آنها نیست و هیچ آشنایی با آن ندارند و تمام اُنس و حبّشان به این دنیاست، و اگر حقیقت ذاتشان را تار به تار و پود به پود و مو به مو بگردیم غیر از اثرات و علائم دار طبیعت چیزی نمی بینیم تا نفوسشان بعد از فوت، مشاهِد جمال مبادی عالیه باشند و برای اینها روح و ریحان شود، اینها بعد از آنکه از دنیا رفتند باطن ذاتشان و قلوبشان انبان بزرگی است که در این مدت، از کدورت و اخلاق ذمیمه و اوصاف درندگی و سبعیت و شهوت بطن و فرج پر شده است.(28)
* * *
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 46