فصل اول: حقیقت و ماهیت انسان

کیفیت تحقق نفس انسانی در عالم قبل از طبیعت

کیفیت تحقق نفس انسانی در عالم قبل از طبیعت

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

کینونت عقلی نفس

اشکال تعلّق نفس به بدن

پاسخ اشکال

چگونگی حضور کثرات در مبدأ

‏در آن مرتبه‏‎[1]‎‏ به نعت نفس موجود نبوده تا اینکه گفته شود تعطیل لازم‏‎ ‎‏می آید، بلکه به نحو وحدت بوده است و در آن کینونت عقلیه ای که‏‎ ‎‏داشت وحدت داشت و چون نفس در طبیعت به کینونت طبیعی بیاید،‏‎ ‎‏کثرت تولید می شود، و در این کینونت، نفس جهت تعلقی به بدن پیدا‏‎ ‎‏می کند و عین ذاتش همان ذات تعلق به بدن می شود. البته تدبیر بدن‏‎ ‎‏این نیست که مثل راننده بنشیند و ماشین را به حرکت درآورد، بلکه‏‎ ‎‏تدبیر او تدبیر تعلقی و طبیعی است و طوری است که این کالبد، بدن‏‎ ‎‏او به شمار می رود، و این باید به نحوی باشد که تعلق، طبیعی بوده و‏‎ ‎‏نفس به بدن اختصاص داشته باشد، نه اینکه همان وجود کلی وحدانی‏‎ ‎‏بسیط عقلانی باشد و این بدن تحت تدبیر و تربیت آن وجود عقلانی‏‎ ‎‏قرار داشته باشد؛ چون ما از این معنی تحاشی نداریم و آنهایی که قائل‏‎ ‎‏به حدوث روح هستند ممکن است این معنی را قبول کنند ولیکن به‏‎ ‎‏این معنی آن فرد عقلانی کلی، نفس ابدان محسوب نمی شود.‏

‏پس تدبیر انحائی دارد، تدبیری که این نفوس جزئیه می کنند، غیر‏‎ ‎‏تدبیری است که خداوند متعال دارد؛ تدبیر خداوندی این طور نیست‏‎ ‎‏که جهان، یک بدن عظیم باشد و او روح چنین بدنی باشد.‏

‏آن کینونت عقلی که ما برای نفوس قائل شدیم در حقیقت بسیط‏‎ ‎‏است و لذا کلّ النفوس است، نه همۀ نفوس در آن به طور «کون شی ء‏‎ ‎‏فی شی ء» و مثل خزینۀ درهم و دینار باشد، بلکه این خزینة الله است و‏‎ ‎‏خزائن الله در کمال جامعیت است و این طور نیست که اشیاء در او‏‎ ‎‏متمایز باشند، بلکه حقایق بسیط هستند و حقیقت بسیطه، کل الکمال‏‎ ‎‏است که با فیض، نقصان نمی پذیرد و با عدم فیض دارای تمامیتی‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 53

‏نیست، بلکه فاعلیت غیر متناهی دارد، لا تنقص و لاتنفد، و وجودات‏‎ ‎‏متکثره، معالیل و افعال آن بسیط هستند، و وجودات این معالیل پیش‏‎ ‎‏او از وجودات آنها عند انفسهم اَشدّ است، چه رسد به اینکه در مادۀ‏‎ ‎‏قابله باشد؛ زیرا داشتن مادۀ قابله به جهت نقص است که به واسطۀ‏‎ ‎‏غایت ابهام و نقص و عدم تحصل و ضعف، قابل انفعالات غیر متناهی‏‎ ‎‏است، و اما وجودات معالیل عند علة بسیطة واحده، به نحو وجوب‏‎ ‎‏است، ولیکن عند انفسهم و به نحو امکان الامکان، یتساوی علیها‏‎ ‎‏الوجود و العدم می باشد، پس عدم تناهی انفعال در مادۀ منفعله، به‏‎ ‎‏جهت نقص اوست و عدم تناهی در علت بسیطه، به جهت شدت‏‎ ‎‏کمال آن است.‏‎[2]‎

‏اشکال شده که اگر بنا به کینونت عقلی باشد، چگونه ممکن است‏‎ ‎‏که به عالم طبیعت تنزل کرده باشد و بعد از آنکه متعلق به بدن نبوده، به‏‎ ‎‏بدن تعلق پیدا کرده باشد؟ و این نیست مگر اینکه حرکت کند و‏‎ ‎‏حرکت در مادیات است و چیزی که ماده ندارد، حرکت ندارد؛ چون‏‎ ‎‏معنای حرکت این است که حاملی، صورتی را در مرحلۀ اول قبول‏‎ ‎‏کرده باشد بعد آن را که لبس نموده بود خلع کرده و صورت دیگری را‏‎ ‎‏لبس بنماید.‏

‏و بالجمله: چون نفس ماده ندارد، انقلاب ماهیت لازم می آید و‏‎ ‎‏انقلاب ماهیت محال است.‏‎[3]‎

‏آخوند می فرماید: انقلاب ماهیت در سه مورد محال است:‏

‏یکی اینکه بسیطی به بسیط دیگر منقلب شود.‏

‏و دیگر اینکه ماهیتی با قطع نظر از وجود، به ماهیت دیگری‏‎ ‎‏منقلب شود؛ مثلاً تاکنون ماهیت انسان، حیوان ناطق بود بعد برگردد و‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 54

‏حیوان ناهق شود.‏

‏و دیگر اینکه وجود از ماهیتی منقلب شده و همان تکۀ وجود،‏‎ ‎‏وجود دیگری شود.‏

‏این سه مورد، از موارد استحالۀ انقلاب ماهیت است.‏

‏و اما آن بیانی که در نقض گفته شد، چون ما قائل به کینونت عقلی‏‎ ‎‏نفوس هستیم، البته نه به آن معنایی که ظاهر کلام بعضی از حکما مثل‏‎ ‎‏افلاطون و صریح سخن محدثین ما می باشد که آنها گفته اند که نفوس‏‎ ‎‏جزئیه قبل از بدن به یک نحو وجودی که منفرد از هم بوده، موجود‏‎ ‎‏بوده اند و هر نفسی را می آورند و با بدنی جفت می کنند، بلکه گفتۀ ما‏‎ ‎‏بالاتر و اجلّ از این است و آن اینکه در مرتبۀ وحدت و به طور جمع‏‎ ‎‏بوده است...‏

‏البته باید ظاهر کلمات حکمای اقدمین مثل افلاطون را به گفتۀ ما‏‎ ‎‏تأویل نمود و آن عبارت از کینونت عقلیه است؛ چنانکه در مسألۀ علم‏‎ ‎‏باری گفتیم که باید گفت: قضیۀ «النار حارّة» قضیۀ وحدانیِ بسیطِ‏‎ ‎‏جامعِ همۀ مصادیق کثیرۀ نیران است و سلاسل به طور کلی، عرضیاً أو‏‎ ‎‏طولیاً، برزخیاً أو مثالیاً، طبیعیاً أو عقلیاً، همه به نحو جمع و به طور‏‎ ‎‏وحدت در این قضیه مندرج است، و کسی که عالم به قضیۀ «النار‏‎ ‎‏حارّة» باشد حکم همۀ افراد این سلاسل را می داند.‏

‏وقتی در باب مفاهیم به این نحو باشد، البته در باب وجود هم‏‎ ‎‏چنین خواهد بود؛ زیرا وجود بسیط واحد، حائز تمام مراتب کمال‏‎ ‎‏افراد است و همه به طور جمع در آن واحد جمعند، و این کثرات و‏‎ ‎‏افراد، مراحل ظهور و جلوات اوست و هیچ ذی جلوه، عین جلوه‏‎ ‎‏نیست؛ گرچه از آن خارج هم نیست و در عین حفظ مرتبۀ شامخۀ‏‎ ‎‏خود، جلوات در حقیقت ظهورات او هستند و این ظهورات که در‏‎ ‎‏مراتب نزول، کثیر و متمایز از هم هستند، در مبدأ به طور جمع حضور‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 55

‏دارند، ولیکن نه به نحو جمع تشخصی عینی فردی، بلکه به نحو‏‎ ‎‏وحدت و غیر متشخص و غیر ممتاز از هم.‏

‏و بالجمله: تمام مراتب نزول و سلاسل عرضی و طولی، در مقام‏‎ ‎‏جمع و وجود عقلی و کینونت عقلانیه موجود بوده و در حضور ابیها‏‎ ‎‏المقدس به نحو لاتعین فردی با هم جمع بوده اند.‏‎[4]‎‏(34)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

توجیه کلام صدرا در وجود نفس قبل از بدن

‏مخفی نماند: مراد آخوند ‏‏رحمه الله‏‏ از اینکه فرموده: نفس قبل از بدن بوده و‏‎ ‎‏با بدن هم بوده و بعد از بدن هم می باشد،‏‎[5]‎‏ نه این است که در حقیقت‏‎ ‎‏قبل از بدن با آن جهت استقلالی وجودی، به نحو کثرت بوده است؛‏‎ ‎‏بلکه مرادش از وجود نفس، همان مرتبه ای از مراتب نفس است که‏‎ ‎‏وجود آن قائم به علت آن می باشد و علت در مرتبۀ ذات، دارای‏‎ ‎‏کمالات معلول به نحو لفّ و بساطت است نه به نحو نشر و ترکیب.‏‎ ‎‏پس وقتی که می گوید: قبل از بدن بوده، یعنی به واسطۀ وجودِ سببش‏‎ ‎‏موجود بوده است و مدام تنبیه می کند تا هر کسی معنای سببیت و‏‎ ‎‏مسببیت را بداند.(35)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

جمع بین رأی ارسطو و افلاطون

‏نفس، قبل از ابدان بوده و خطیئه ای از او سرزده و پرها و ریشهایش‏‎ ‎‏سوخته و ریخته و به این عالم آمده تا استکمال پیدا کرده و ریشهایش‏‎ ‎‏روییده، به مقام اوّلی پرواز نماید،‏‎[6]‎‏ و ارسطو قائل به حدوث نفس با‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 56

‏حدوث بدن است،‏‎[7]‎‏ و آخوند در جمع بین الرأیین گفته است: برای‏‎ ‎‏نفس، کینونتهایی بوده است و آنچه را افلاطون گفته، کینونت عقلی‏‎ ‎‏بوده و در عالم عقل کینونت عقلی داشته است ولیکن نه به نحو تشتّت‏‎ ‎‏طبیعی که فعلاً دارد، بلکه به نحو اعلی و به نحو وحدت؛ لذا آخوند در‏‎ ‎‏مقام جواب از شیخ اشراق می فرماید: چون نفس دارای کینونتهایی‏‎ ‎‏است و یک کینونتش اصلاً طبیعی بوده و در آن کینونت در طبیعت‏‎ ‎‏استکمال پیدا می نماید.(36)‏

‏ ‏

*  *  *

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 57

  • . در مرتبۀ عقل قبل از عالَم دنیا.
  • . اسفار؛ ج 8، ص 368.
  • . همان جا.
  • . اسفار؛ ج 8، ص 368.
  • . همان؛ ص 346.
  • . همان؛ ص 309، 331، 360.
  • . همان؛ ص 332.