کیفیت تحقق نفس انسانی در عالم قبل از طبیعت
کینونت عقلی نفس
اشکال تعلّق نفس به بدن
پاسخ اشکال
چگونگی حضور کثرات در مبدأ
در آن مرتبه به نعت نفس موجود نبوده تا اینکه گفته شود تعطیل لازم می آید، بلکه به نحو وحدت بوده است و در آن کینونت عقلیه ای که داشت وحدت داشت و چون نفس در طبیعت به کینونت طبیعی بیاید، کثرت تولید می شود، و در این کینونت، نفس جهت تعلقی به بدن پیدا می کند و عین ذاتش همان ذات تعلق به بدن می شود. البته تدبیر بدن این نیست که مثل راننده بنشیند و ماشین را به حرکت درآورد، بلکه تدبیر او تدبیر تعلقی و طبیعی است و طوری است که این کالبد، بدن او به شمار می رود، و این باید به نحوی باشد که تعلق، طبیعی بوده و نفس به بدن اختصاص داشته باشد، نه اینکه همان وجود کلی وحدانی بسیط عقلانی باشد و این بدن تحت تدبیر و تربیت آن وجود عقلانی قرار داشته باشد؛ چون ما از این معنی تحاشی نداریم و آنهایی که قائل به حدوث روح هستند ممکن است این معنی را قبول کنند ولیکن به این معنی آن فرد عقلانی کلی، نفس ابدان محسوب نمی شود.
پس تدبیر انحائی دارد، تدبیری که این نفوس جزئیه می کنند، غیر تدبیری است که خداوند متعال دارد؛ تدبیر خداوندی این طور نیست که جهان، یک بدن عظیم باشد و او روح چنین بدنی باشد.
آن کینونت عقلی که ما برای نفوس قائل شدیم در حقیقت بسیط است و لذا کلّ النفوس است، نه همۀ نفوس در آن به طور «کون شی ء فی شی ء» و مثل خزینۀ درهم و دینار باشد، بلکه این خزینة الله است و خزائن الله در کمال جامعیت است و این طور نیست که اشیاء در او متمایز باشند، بلکه حقایق بسیط هستند و حقیقت بسیطه، کل الکمال است که با فیض، نقصان نمی پذیرد و با عدم فیض دارای تمامیتی
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 53
نیست، بلکه فاعلیت غیر متناهی دارد، لا تنقص و لاتنفد، و وجودات متکثره، معالیل و افعال آن بسیط هستند، و وجودات این معالیل پیش او از وجودات آنها عند انفسهم اَشدّ است، چه رسد به اینکه در مادۀ قابله باشد؛ زیرا داشتن مادۀ قابله به جهت نقص است که به واسطۀ غایت ابهام و نقص و عدم تحصل و ضعف، قابل انفعالات غیر متناهی است، و اما وجودات معالیل عند علة بسیطة واحده، به نحو وجوب است، ولیکن عند انفسهم و به نحو امکان الامکان، یتساوی علیها الوجود و العدم می باشد، پس عدم تناهی انفعال در مادۀ منفعله، به جهت نقص اوست و عدم تناهی در علت بسیطه، به جهت شدت کمال آن است.
اشکال شده که اگر بنا به کینونت عقلی باشد، چگونه ممکن است که به عالم طبیعت تنزل کرده باشد و بعد از آنکه متعلق به بدن نبوده، به بدن تعلق پیدا کرده باشد؟ و این نیست مگر اینکه حرکت کند و حرکت در مادیات است و چیزی که ماده ندارد، حرکت ندارد؛ چون معنای حرکت این است که حاملی، صورتی را در مرحلۀ اول قبول کرده باشد بعد آن را که لبس نموده بود خلع کرده و صورت دیگری را لبس بنماید.
و بالجمله: چون نفس ماده ندارد، انقلاب ماهیت لازم می آید و انقلاب ماهیت محال است.
آخوند می فرماید: انقلاب ماهیت در سه مورد محال است:
یکی اینکه بسیطی به بسیط دیگر منقلب شود.
و دیگر اینکه ماهیتی با قطع نظر از وجود، به ماهیت دیگری منقلب شود؛ مثلاً تاکنون ماهیت انسان، حیوان ناطق بود بعد برگردد و
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 54
حیوان ناهق شود.
و دیگر اینکه وجود از ماهیتی منقلب شده و همان تکۀ وجود، وجود دیگری شود.
این سه مورد، از موارد استحالۀ انقلاب ماهیت است.
و اما آن بیانی که در نقض گفته شد، چون ما قائل به کینونت عقلی نفوس هستیم، البته نه به آن معنایی که ظاهر کلام بعضی از حکما مثل افلاطون و صریح سخن محدثین ما می باشد که آنها گفته اند که نفوس جزئیه قبل از بدن به یک نحو وجودی که منفرد از هم بوده، موجود بوده اند و هر نفسی را می آورند و با بدنی جفت می کنند، بلکه گفتۀ ما بالاتر و اجلّ از این است و آن اینکه در مرتبۀ وحدت و به طور جمع بوده است...
البته باید ظاهر کلمات حکمای اقدمین مثل افلاطون را به گفتۀ ما تأویل نمود و آن عبارت از کینونت عقلیه است؛ چنانکه در مسألۀ علم باری گفتیم که باید گفت: قضیۀ «النار حارّة» قضیۀ وحدانیِ بسیطِ جامعِ همۀ مصادیق کثیرۀ نیران است و سلاسل به طور کلی، عرضیاً أو طولیاً، برزخیاً أو مثالیاً، طبیعیاً أو عقلیاً، همه به نحو جمع و به طور وحدت در این قضیه مندرج است، و کسی که عالم به قضیۀ «النار حارّة» باشد حکم همۀ افراد این سلاسل را می داند.
وقتی در باب مفاهیم به این نحو باشد، البته در باب وجود هم چنین خواهد بود؛ زیرا وجود بسیط واحد، حائز تمام مراتب کمال افراد است و همه به طور جمع در آن واحد جمعند، و این کثرات و افراد، مراحل ظهور و جلوات اوست و هیچ ذی جلوه، عین جلوه نیست؛ گرچه از آن خارج هم نیست و در عین حفظ مرتبۀ شامخۀ خود، جلوات در حقیقت ظهورات او هستند و این ظهورات که در مراتب نزول، کثیر و متمایز از هم هستند، در مبدأ به طور جمع حضور
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 55
دارند، ولیکن نه به نحو جمع تشخصی عینی فردی، بلکه به نحو وحدت و غیر متشخص و غیر ممتاز از هم.
و بالجمله: تمام مراتب نزول و سلاسل عرضی و طولی، در مقام جمع و وجود عقلی و کینونت عقلانیه موجود بوده و در حضور ابیها المقدس به نحو لاتعین فردی با هم جمع بوده اند.(34)
* * *
توجیه کلام صدرا در وجود نفس قبل از بدن
مخفی نماند: مراد آخوند رحمه الله از اینکه فرموده: نفس قبل از بدن بوده و با بدن هم بوده و بعد از بدن هم می باشد، نه این است که در حقیقت قبل از بدن با آن جهت استقلالی وجودی، به نحو کثرت بوده است؛ بلکه مرادش از وجود نفس، همان مرتبه ای از مراتب نفس است که وجود آن قائم به علت آن می باشد و علت در مرتبۀ ذات، دارای کمالات معلول به نحو لفّ و بساطت است نه به نحو نشر و ترکیب. پس وقتی که می گوید: قبل از بدن بوده، یعنی به واسطۀ وجودِ سببش موجود بوده است و مدام تنبیه می کند تا هر کسی معنای سببیت و مسببیت را بداند.(35)
* * *
جمع بین رأی ارسطو و افلاطون
نفس، قبل از ابدان بوده و خطیئه ای از او سرزده و پرها و ریشهایش سوخته و ریخته و به این عالم آمده تا استکمال پیدا کرده و ریشهایش روییده، به مقام اوّلی پرواز نماید، و ارسطو قائل به حدوث نفس با
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 56
حدوث بدن است، و آخوند در جمع بین الرأیین گفته است: برای نفس، کینونتهایی بوده است و آنچه را افلاطون گفته، کینونت عقلی بوده و در عالم عقل کینونت عقلی داشته است ولیکن نه به نحو تشتّت طبیعی که فعلاً دارد، بلکه به نحو اعلی و به نحو وحدت؛ لذا آخوند در مقام جواب از شیخ اشراق می فرماید: چون نفس دارای کینونتهایی است و یک کینونتش اصلاً طبیعی بوده و در آن کینونت در طبیعت استکمال پیدا می نماید.(36)
* * *
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 57