کیفیت صعود نفس از مرتبۀ طبیعت
نحوۀ حصول تجرّد برای نفس
عقیدۀ ما ـ که گفتیم: نفس جسمانیة الحدوث بوده و بعد از آنکه موجودی طبیعی بوده کم کم از مرتبۀ طبیعت رو به بالا رفته و تجرد پیدا می کند ـ اشکال انقلاب ماهیت شده است و ممکن است در هر دو طرف به این عقیدۀ ما برخورد داشته باشد؛ لذا مرحوم آخوند متعرض هر دو جهت شده است و جهت اخیری را به طور صریح و با قاعدۀ مستقیم جواب داده و آن طرف دیگر را بعد از آنکه ظواهر کلمات حکما مثل افلاطون را بر گفتۀ خود ـ یعنی کینونت عقلی ـ تأویل کرده، جواب می دهد.
اما جواب از این طرف که موجود طبیعی چگونه مجرد شد در صورتی که این حرکت است و حرکت ماده لازم دارد، ماده از صورتی به صورتی متبدل می شود و حافظ این است که این، آن بشود، و اگر ماده بین الصورتین محفوظ نباشد، انقلاب ماهیت است و انقلاب
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 57
ماهیت مستحیل است.
آخوند می فرماید: البته در صورتی که دو صورت، مادی بوده و مادۀ مشترکه نداشته باشند، محال است که بگوییم چیزی، چیز دیگر شده است؛ زیرا آنچه که فعلیت است، ابا دارد از اینکه به همان فعلیت برگردد و فعلیت دیگر شود؛ برای اینکه فعلیت به معنای ابای از غیر و استقلال داشتن است، پس آنچه ابا ندارد، چیزی است که از خود فعلیت نداشته باشد، بلکه به وسیلۀ صورت، تحصل پیدا کند، برای چنین شیئی جایز است صورتی که داشته آن را از دست داده و به شیئی دیگر متبدل شود.
سرّ مسألۀ مجرد شدن نفس بعد از مادی بودنش این است که یک مادۀ لایقه در مرحلۀ اول ـ مثلاً در نطفۀ انسانی ـ بوده که قابلیت داشته حائز کمالات شود، آن صورت آخری که حاصل آمد و مجرد شد ـ یعنی شی ء بعد از آنکه ماده داشت به حرکت جوهریه حرکت کرد تا به آخرین مرتبۀ کمال رسید؛ یعنی اول مرتبۀ تجرد را حاصل نمود ـ دیگر در این حال تجرد حرکت واقع نمی شود.
به عبارت دیگر: حرکت که در این ماده حاصل آمد، مدام صورت خود را از ماده استخلاص می کند و خود را از ماده بیرون می کشد. ولی وقتی که از ماده بیرون آمد، دیگر در آن حرکت نیست، و حرکت فقط در ذی الماده است؛ هر اندازه که تجرد حاصل شود، از ماده تخلص حاصل شده و در آن حرکت نیست، پس چیزی که صاحب حرکت است، هنوز مجرد نیست و ماده دارد و آنچه مجرد است، حرکت در آن نیست و این حرکت تا آن جایی که صورت به طور کلی از ماده خلاص نشده، جریان دارد و بعد از تخلص تمام، ماده تمام شده و فانی می گردد و آنچه که قابل قبول کمالات بوده ـ یعنی قوه ـ با قبول فعلیت اشباع و پر می شود. و البته بعد از قبول آنچه که امکان قبول آن را
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 58
داشت دیگر جهت ماده باقی نیست؛ زیرا معنای ماده این است که لایق و قابل قبول کردن قسمتی از کمالات است و بعد از آنکه این لایق، آنچه قبول کردنی بود قبول کرد، قابلیت قبول نمانده تا ماده بقا داشته باشد. و معنای حاصل شدن آنچه امکان داشت، تمام شدن ماده است، پس حرکت در آن چیزی است که ماده دارد و آنچه حرکت ندارد، ماده هم ندارد، همۀ اینها در این طرف مسأله است.(37)
* * *
توضیحی پیرامون بدن مثالی
بدن مثالی که در روایات داریم که نفس بعد از مردن با آن بدن مثالی است، معنایش این نیست که یک کالبد و قالب خالی دیگری ساخته اند و روح از اینجا منتقل شده و وارد آن می شود، بلکه همان مثال قالبی در باطن خود انسان فعلاً هست، منتها به عقیدۀ آخوند همان صورت خیالی است و به عقیدۀ دیگران همان قوۀ لامسه است که فعلاً هست و در تمام مراحل بدن بر او منطبق می باشد؛ به این معنی که اگر آن را بر انسان بکشند و پهن کنند، به شکل انسان درمی آید. چنانکه فعلاً محسوس است که در هر عضوی به شکل آن عضو است در تمام اجزاء و استخوان و مغز و رگ می باشد آن پوست را به این نحو اخراج کنند که در جمجمۀ سر شی ء گردی به اندازۀ مغز، هم شکل مغز فعلی در آن حس لمسی باشد و به اندازۀ استخوان هم، شکل مجوّفی باشد.
والحاصل: چنانکه اگر پوست حیوانی را بکَنند، تمام شکل آن حیوان محفوظ است، مثل اینکه این دندان و گوش و بینی، نسبت به بدنِ لامسه ای همانند پوست، نسبت به گوشت و بدن فعلی است، چنانکه پوستِ فعلی نسبت به گوشت، پوست است؛ اعضا و جوارح
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 59
هم نسبت به آن قوۀ لامسه ای مثل پوست است، چنانکه فعلاً در باطن بدن ـ یعنی ورای پوست ـ گوشت و بدنِ گوشتی است، همچنین در باطن گوشت و رگ هم بدنی است که به نام بدن لمسی می باشد.
و معنای مرگ، کندن پوست از گوشت و رگ و استخوان است. پس آن بدن لامسه ای برای روح مجرد، قالب مثالی است که فعلاً در باطن ذات است. ولذا در اخبار وارد شده که زمان مرگ چنانکه پوست گوسفند را قصابها می کنند، همین طور در قبض روح، پوست انسان را می کنند. و این از باب تمثیل است، نه اینکه معنای مرگ همان پوست کندن گوسفند باشد. و این مرتبه، مرتبۀ برزخی است و تجرد عقلانی نیست؛ چون بدن لامسه ای، مجرد از شکل و مقدار نیست و در روز قیامت تجرد عقلانی حاصل می شود، که در آن روز، عالم برزخ مثل خوابی می نماید و این عالم طبیعت خواب اندر خواب می باشد کأنّه انسان در خواب، خواب دیده است، چنانکه انسان گاهی در خواب، خواب می بیند.(38)
* * *
بقای نفس در تجرّد مثالی
چیزهایی که تجرد خیالی و مثالی پیدا کرده باشند نفوسشان به تجرد مثالی باقی است و اگر جنینی مثلاً به این مرتبه نرسیده باشد، ما ملزم نیستیم که به حشر و بقای نفس او ملتزم باشیم؛ چنانکه ممکن است از بعضی اخبار کافی این معنی استفاده شود که بعضی از نفوس باطل می شوند. و شاید آخوند هم در یک جایی از اسفار این را گفته و شاید به روایت هم تمسک کرده باشد.
و بالجمله: اکثر مردم در مرتبۀ تجرد مثالی خواهند بود و با این
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 60
تجرد مثالی محشور می شوند. و قلیلی از برگزیدگان که تجرد عقلانی پیدا کردند، به آن مقام باقی خواهند بود.(39)
* * *
تحصیل بدن مثالی در سیر صعودی
بدن مثالی در سیر صعودی مکتسب می شود و نفس، بدن مثالی را از همین دار طبیعت کسب می نماید و این از مرابحات دار طبیعت است. چنانکه در سابق به این معنی اشاره شد که بدن مثالی در آغاز نبوده، سپس بعد از اینکه مادۀ متحصّصه در سیر به راهی افتاد که به طور لابشرط از مواقف جمادی و نباتی و حیوانی به درجۀ انسانی می رسد و از علقه به مضغه، و از آن به مراتب دیگر تا اول درجۀ احساس لمسی، و بعد قوای دیگر، و بعد خیال، و بعد تجرد عقلانی پیدا می شود؛ بدن مثالی بنا به عقیدۀ جمعی، همان احساس لمسی است و به عقیدۀ آخوند قوۀ خیالی می باشد، البته اینها از ثمرات شجرۀ طبیعت است و قبل از این عالم، وحدت در مراحل سیر نزولی دست نخورده است.(40)
* * *
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 61