علوم و عالمان نشآت سه گانه
معنای عرفان
در فرق بین عرفان و علم گفته اند: عارف را از آن جهت عارف می گویند که عرفان به معنای دانستن بعد از نسیان آنچه می دانست، می باشد. عارف بعد از آنکه به دار طبیعت آمد و حجابات طبیعیۀ این دار دنیا را که جلوی قلبش را گرفته با ریاضت رفع کرده و سرادقات
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 61
نسیان را برداشت، برایش عرفان حاصل می شود. و عارف بعد از آنکه خودش را تهذیب کرد، کینونتهای سالفه به یادش می آید.
چنانکه یکی از افراد اهل ذوق ـ گرچه آدم خیلی با کمال و علم نبود ولی ذوقی بود ـ روی همان ذوقش می گفت: معراج عبارت از نگاه قهقرایی است تا آدم سیرهای گذشته و منازل ایام یادش بیاید، و می گفت: می بینی کسی هست که بیست سال قبل به یادش هست، کسی هست عالم بچگی را متذکر است، و یکی هست شیرخوارگی را به یاد دارد، و یکی هست عالم رحم مادرش را متذکر است، و ممکن است کسی باشد که آن روزی را که در اصلاب پدر بوده، یادش باشد و کسی باشد که بودنش در عالم ذرّ به یادش بیاید، و کسی باشد که بودنش در عالم عقل به یادش بیاید، و کسی باشد که از لوازم اسماء و صفات بودنش به یادش بیاید، البته مسلّم است که معراج، سیر از آن طرف نیست، بلکه معراج سیر از پایین است. خلاصه معنای عرفان این است که سوالف المراتب بعد از نسیان به یادش بیاید.(41)
* * *
تفاوت قوه مدرکه و حافظه در محسوسات
نحوه ادراک معقولات
مطابقت علوم اهل تجرّد با واقع
در محسوسات باید قوۀ مدرکه، غیر از قوۀ حافظه باشد؛ چون ما بعضی از محسوسات را درک می کنیم و سپس از آن غافل می شویم و دوباره آن را عودت می دهیم و چون قوۀ مدرکه، قوۀ انفعالی است و قوۀ حافظه و تذکر، قوۀ فاعلی است، ممکن نیست منفعل عین فاعل باشد، و لذا در محسوسات به دو قوه قائل شده اند و در مقدّم دماغ هم برای آنها مظاهر قائلند.
نسبت به معقولات هم، چنین است که می بینیم نفس، قوۀ درّاکه
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 62
دارد و با آن، مجردات را درک می نماید و چون گاهی از آن صورت معقولۀ مجرده غفلت دارد و متوجه هم می شود که اگر آن را بداند چه بسا طول می کشد تا آن را استرجاع کند، پس معلوم می شود که مخزن آن غیر قوۀ دراکه و عقل انسانی است، ولی چنانکه در محسوسات به دو قوه قائل شده اند در اینجا نمی توان به دو قوه قائل شد؛ زیرا در انسان دو عقل مجرد نیست تا با یکی مجردی را درک کند و با دیگری حفظ نماید وگرنه لازم می آید که انسان، دو صورت داشته باشد و این هم ممکن نیست ـ اما قوای دیگر ممکن است متعدد باشند؛ چون قوا، مانند قوۀ باصره و سامعه و ذاکره و حافظه و حس مشترک، صورت نیستند ـ و چون تعدد در مرتبۀ تجرد ممکن نیست، پس مخزن نفس در مجردات، موجود عقلانی و عقل فعّال می باشد که عقل به واسطۀ ارتباط نفس با او و فنای نفس در او، آن حقیقت مجرد را درک می کند واگر ذهول کرد، یعنی ارتباط ضعیف شد، ممکن است نسیان حاصل شود و قابل استرجاع نباشد. بلی اگر خیلی ضعف پیدا نکرده باشد، قابل استرجاع است که با توجه نفس حاصل می شود و این ارتباط، همان فنای نفس در عقل فعّال است و هرچه تجرد بیشتر باشد، فنای نفس بیشتر می گردد و ادراکات صافی تر می باشند.
البته تضییق حقایق نه از این جهت است که آنها در مرتبۀ تجرد متقدّرند، بلکه این از قوّت و غلبۀ مرتبۀ خیال ماست که اگر انسان مثلاً باسواد شد به هنگام تعقل «انسان» در مرتبۀ خیال، یک الف و نون و سین هم ترسیم می شود، و یا آن طور که در منطق خوانده است، فوراً حیوان در جلو و ناطق به دنبال آن، در مرتبۀ خیال تصور می گردد، اینها از غلبۀ خیال تولید می گردد و از ضعف مرتبۀ عقلانیت است به طوری که اگر آن مرتبه قوی تر گردد و صفای تجردی بیشتر شود، اصل هویت به نحو تجرد مورد ادراک قرار می گیرد.
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 63
چنانکه انسان همین معنی را که تعقل می کند، نفس در این تعقل از حیطۀ زمان بیرون است و ماضی، استقبال، حال، امکنۀ بعید و قریب، انسان طبیعی و مادی و برزخی و عقلانی، در آن تفاوت نمی کند؛ همۀ اینها با احاطۀ نفس و تجرد آن به همان جهت انسانیت ادراک می شود و هیچ زاویه ای از زوایای آن تحت خفا نمی باشد، و همین طور انسان که نار بما انّه نار را تعقل می کند، در این تعقل هرچه بر آن حکم می کند، ثابت است؛ نار دنیا باشد یا نار آخرت، در هر کجا و در هر زمان باشد؛ چون او اصل نار مجرد از زمان، مکان، قید ماضی، استقبال و حال را درک نموده است و البته اگر تجرد نفس قوی باشد، به طور اتمّ و اعلی مجرد را درک می کند.
و چنانکه سابقاً گفته ایم: مجرد بما انّه مجرد، از عالم عقل است و در عالم عقل بینونت وفاصلۀ مکانی نیست؛ لذا وقتی که انسان معقولات را درک می کند، متصل و مرتبط با عقل فعّال است و همان عقل فعّال است که هر چه صفای محل بیشتر باشد، ظهورش اجلی و اظهر خواهد بود و به اندازۀ استعداد، در آن ظهور حاصل می شود.
اختلافات علوم برای این است که چون تجرد کامل حاصل نبوده است، هر کسی به اندازۀ ممازجت ظلمت مادیت به نور وجود تجرد، حقایق را مشتبه و ناهویدا ادراک کرده است؛ و لذا اختلافات بین عالمان الی ما شاء الله هست.
اما کسانی که مجرد بوده اند، علومشان مطابق واقع می باشد؛ لذا همۀ انبیا در کشفیات مطابق هم بوده اند و علوم و اخبارات آنها همیشه موافق همدیگر بوده و ابداً مطالب همدیگر را تکذیب نکرده اند و محال است که تکذیب کرده باشند، البته نه از جهت تقدس و اینکه ذمّ حرام است، بلکه از این جهت که همۀ آنها در ادراک حقایق به آن اندازه که همه در آن مشترکند موافق بوده اند، بدون اینکه
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 64
اختلاف کلمه داشته باشند؛ چنانکه ما در «الواحد نصف الاثنین» اختلاف نداریم، زیرا این یک معقول ضعیفی از معقولات است که پایین ترین مرتبۀ تجرد را داشته و نفس با اولین درجۀ تجرد، این معنی را درک می نماید، و به هر اندازه تجرد بیشتر باشد، بیشتر به ادراک اعیان مجرده نایل می گردد، به طوری که اگر مداومت داشته باشد، حقایق از نفس و قلب او طلوع می نماید، و منظور همین است که با مبادی عالیه انس اتحادی حاصل شود، نه اینکه فقط انسان، مفهومی را درک کند.
پس انبیا و مرسلین برای همین جهت است که بشر را به یک مبدأ توجه داده و اعمالی را که کوتاه ترین راه به مقصود است، نشان داده اند.
بعضی از حکمای کمّل، منظوری که از اقامۀ آن همه براهین داشته اند ـ اگر چه خودشان به نتیجه نرسیده اند ـ این بود که با همین براهین، بشر را به یک مبدأ نیل دهند تا فتح الباب و نقب حجب را نتیجه بدهد، و این فتح الباب و نقب حجب اگر تعقیب شود، قلب، وجود نیّر عالم و ضیاء انوار دیده ها و محل اطمینان قلوب و پناه در حوائج را می بیند و غنای او را می فهمد و کمال و عزّت او را مشاهده می کند.
منتها از این راه وارد شدن و نتیجه گرفتن بسی مشکل و خیلی نادر است؛ زیرا از این همه تودۀ بشر، اشخاص کمی متوجه تعلّم براهین هستند و اشخاص کمتری از آنها متفطّن به منظورند و از متفطّنین، اشخاص کمتری در صدد نتیجه گرفتن هستند و از آنها که در صدد اخذ نتیجه هستند، اشخاص کمتری موفقند. و ای بسا بزرگ ترین حکیم در همان مرتبۀ اول چیدن برهان، توقف کرده باشد و یا اگر یک دلیل اقامه کرد، درصدد این برمی آید که دلیل دیگر و برهان تازه ای
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 65
پیدا کند و مدتها در فراهم آوردن چند برهان برای یک مطلب معطل می شود.(42)
* * *
القائات رحمانی و شیطانی
القای علوم و معارف از عوالم غیبیه و تابع ارتباط نفوس است بدان، چنانچه در حدیث است: لَیْسَ الْعِلْمُ بِکَثْرَةِ التَّعْلیمِ، بَلْ هُوَ نُورٌ یَقْذِفُهُ [الله ] فی قَلْبِ مَنْ یَشاءُ. «نیست دانش به بسیاری آموختن و آموخته شدن؛ بلکه آن نوری است که می اندازد آن را خدا در دل هر کس می خواهد» پس هر یک از نفوس که ارتباط به ملکوت اعلی و عالم ملائکۀ مقربین پیدا کند، القائاتی که در آن شود القای مَلَکی و علومی که به آن افاضه شود علوم حقیقیه و از عالم ملائکه است. و هر یک که ارتباط به عالم ملکوت اسفل و عالم جن و شیطان و نفوس خبیثه پیدا کند، القائات آن القای شیطانی و از قبیل جهالات مرکبه و حجب مظلمه است. و از این جهت است که ارباب معارف و اصحاب علوم حقیقیه تصفیۀ نفوس و اخلاص نیات و تصحیح قصود را در تحصیل علوم، خصوصاً معارف حقه و علوم شرعیه، اوّل شرط می دانند؛ و وصیتها در این باب به متعلمین می نمایند، زیرا که به تصفیۀ نفوس و صقالت آن، جهت ارتباط به مبادی عالیه قوّت گیرد. و اینکه جناب ربوبی جلَّ جَلالُه در کریمۀ مبارکۀ: اتَّقُوا الله وَ یُعَلِّمُکُمُ الله تعلیم الهی را مربوط به تقوی فرموده برای همین است که تقوی صفای نفس دهد و آن را به مقام غیب مقدس مرتبط کند، پس تعلیم الهی و القای رحمانی واقع گردد؛ زیرا که در مبادی عالیه بخل محال است و آنها واجب الفیاضیه هستند،
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 66
چنانچه واجب الوجود بالذات واجب از جمیع حیثیات است.
و اگر نفس به واسطۀ توجه به تعمیر خود و مأکل و مشرب خویش و به أَنانیّت نفسانیه اشتغال به علوم پیدا کرد و غایتْ غیر الهی شد، القائاتی که به او شود القای شیطانی است. و یکی از موازین غیرمتخلفی، که گمان می کنم اهل معارف آن را ذکر نکردند، در امتیاز بین القائات رحمانی و شیطانی همین است که ذکر شد، که خود انسان در بسیاری اوقات می تواند بفهمد. و آنچه به این نفس غیر پرهیزناکِ دارای کدورت القا گردد از قبیل جهالات مرکبه است که درد بی درمان نفوس و خار طریق آنهاست؛ زیرا که میزان در علم حصول مفهومات کلیه و اصطلاحات علمیه نیست؛ بلکه میزان آن رفع حجب از چشم بصیرت نفس است و فتح باب معرفة الله است.(43)
* * *
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 67
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 68