فصل دوم: انسان در نظام هستی

دو بُعد وجودی انسان

دو بُعد وجودی انسان

‏ ‏

مرتبۀ دنیا و آخرت وجود انسان

‏می توان گفت که دنیا گاهی گفته می شود به نشئۀ نازلۀ وجود که دار‏‎ ‎‏تصرم و تغییر و مجاز است؛ و آخرت به رجوع از این نشئه به ملکوت‏‎ ‎‏و باطن خود که دار ثبوت و خلود و قرار است. و این نشئه از برای هر‏‎ ‎‏نفسی از نفوس و شخصی از اشخاص متحقق است. بالجمله، از برای‏‎ ‎‏هر موجودی مقام ظهور و مُلک و شهودی است، و آن مرتبۀ نازلۀ‏‎ ‎‏دنیاویۀ آن است؛ و مقام بطون و ملکوت و غیبی است، و آن نشئۀ‏‎ ‎‏صاعدۀ اخرویۀ آن است.(59)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏


کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 86

مقام مُلک انسان

‏بدان که مقام اوّل نفس و منزل اسفل آن، منزل «مُلک» و ظاهر و دنیای‏‎ ‎‏آن است، که اشعه و انوار غیبیۀ آن در این بدنِ محسوس و بنیۀ ظاهره‏‎ ‎‏تابیده و او را زندگانی عَرَضی بخشیده و تجییش جیوش در این بدن‏‎ ‎‏کرده؛ و میدان جنگ آن همین بدن است؛ و قوای ظاهرۀ آن، لشکر آن‏‎ ‎‏است که در اقالیم سبعۀ ملکیه، یعنی گوش و چشم و زبان و شکم و‏‎ ‎‏فرج و دست و پا، بسط پیدا کرده. و تمام این قوای منتشرۀ در این‏‎ ‎‏ممالک سبعه در تحت تصرف نفس است به مقام «وهم»، زیرا که وهم‏‎ ‎‏سلطانِ قوای ظاهره و باطنۀ نفس است. پس اگر وهم حکومت نمود‏‎ ‎‏در آنها به تصرف خود یا شیطان، این قوا جنودِ شیطان گردند و‏‎ ‎‏مملکت در تحت سلطنت شیطان واقع شود، و لشکر رحمان و جُنود‏‎ ‎‏عقل مضمحل گردند و شکست خورده رخت از نشئۀ ملک و دنیای‏‎ ‎‏انسان درکشند و هجرت نمایند، و مملکتْ خاص به شیطان گردد. و‏‎ ‎‏اگر وهم در تحت تصرف عقل و شرع در آنها تصرّف نماید و حرکات‏‎ ‎‏و سکنات آنها در تحت نظام عقل و شرع باشد، مملکتْ رحمانی و‏‎ ‎‏عقلانی شود و شیطان و جنودش از آن رخت بربندند و دامن‏‎ ‎‏درکشند.(60)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

مقام ملکوت انسان

‏بدان که از برای نفس انسانی یک مملکت و مقام دیگر است که آن‏‎ ‎‏مملکت باطن و نشئۀ «ملکوت» اوست که جنود نفس در آنجا بیشتر و‏‎ ‎‏مهمتر از مملکت ظاهر است. و نزاع و جدال بین جنود رحمانی و‏‎ ‎‏شیطانی در آنجا عظیمتر و مغالبه در آن نشئه بیشتر و با اهمیتتر است.‏‎ ‎‏بلکه هر چه در مملکت ظاهر است از آنجا تنزل کرده و ظهور در‏‎ ‎‏«مُلک» نموده؛ و اگر هر یک از جنود رحمانی و شیطانی در آن مملکت‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 87

‏غالب آیند، در این مملکت نیز غالب شوند.(61)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

فاعلیت نفس نسبت به بدن

‏مراد ما از اینکه بدن معلول نفس است نه این است که نفس خودش آن‏‎ ‎‏را خلق نموده، بلکه مراد این است که فاعل مجردی که فاعل نفس‏‎ ‎‏است، نفس را ایجاد نموده، و همان فاعل نفس، بدن را هم ایجاد‏‎ ‎‏نموده، لیکن به واسطۀ نفس که نفس واسطۀ در فیض است، نه اینکه‏‎ ‎‏نفس مستقل در فیض باشد.‏‎[1]‎

‏بلی در افعال دیگر از قبیل رفتن، دیدن، شنیدن و غیره، نفس، فاعل‏‎ ‎‏بالآله است و آلتش همان بدن است؛ چنانکه حضرات اشراقیین حتی‏‎ ‎‏هیولای اُولی را معلول عقل عاشر می دانند ولی فیض، بالاستقلال به‏‎ ‎‏آن نمی رسد، بلکه به توسط وسایطی از عقل عاشر به آن فیض‏‎ ‎‏می رسد.‏‎[2]‎

‏و بالجمله: چون نفس از همین عالم طبیعت است و ماده حرکت‏‎ ‎‏جوهریه نموده و قابلیت ترقی دارد ـ به جهت اینکه قوه دارد ـ به آن‏‎ ‎‏جهت قوه ماده گفته می شود و همین شی ء به فعلیتی متبدل می شود که‏‎ ‎‏آن فعلیت صورت و نفس است، البته دو هویت در بین نیست، بلکه‏‎ ‎‏یک هویت است که همان هویت، بهویتها الذاتیة الفعلیه، نفس است و‏‎ ‎‏همان هویت به حیثیت قوه، بدن است و همان هویت، از حیث اینکه‏‎ ‎‏فعلیت آن ماده است، تعلق ذاتیه به آن ماده دارد که بدن باشد، در‏‎ ‎‏صورتی که تعلق ذاتیه از آنِ نفس است و ورای نفس چیز دیگری در‏‎ ‎‏بین نیست، بلکه همان هویة النفس بتمامها، هویت تعلقیه است.‏


کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 88
‏و بالجمله: به اعتبار اینکه همان شی ء، در آن قوه ای است که کمال‏‎ ‎‏می یابد، ماده و بدن است و به اعتبار اینکه فعلیت فعلی دارد، صورت‏‎ ‎‏و نفس است و همین که مادۀ شی ء است تتبدل و تصیر هی، پس‏‎ ‎‏صورت و نفس، متعلق به ماده وبدن است، ولی فعلاً به غیر از یک‏‎ ‎‏هویت و وجود در اینجا چیز دیگری نیست.‏

‏و در حقیقت چنانکه ذات باری تعالی به جهت حیثیتی که دارد‏‎ ‎‏ـ حیثیت انّه ینکشف عنده الاشیاء ـ عالم است، بدون اینکه جز یک‏‎ ‎‏هویت بسیطۀ من جمیع الجهات و صرف الوجود باشد و با این حال‏‎ ‎‏عناوین متعدد از قبیل عالم، حیّ، مرید، مدرک و غیر آن از او انتزاع‏‎ ‎‏می شود و در عین حال همه اش بدون شائبۀ مجاز، حقیقت است، بلکه‏‎ ‎‏حقیقة العلم و حقیقة الاراده و حقیقة الحیاة به طور صرف و صرافت و‏‎ ‎‏خلوص و بدون شائبۀ خلط و ترکیب است، همین طور نفس، همان‏‎ ‎‏چیزی است که از دار نشئۀ مظلمۀ طبیعت حرکت کرده، و به طرف‏‎ ‎‏عالم نور و نشئۀ تجرد می رود، و سرانجام به تجرد عقلانی و یا به‏‎ ‎‏تجرد برزخیه می رسد، و تبدل نشئه ای به نشئۀ اخری به عهدۀ حرکت‏‎ ‎‏جوهریه است و چون نفس مادامی که در طبیعت است و صورت‏‎ ‎‏ماده ای است که بدن می باشد در حرکت بوده، مدام از جهت طبیعی آن‏‎ ‎‏کم و به وجهۀ تجردیش اضافه می گردد، نه اینکه دو هویت متباین‏‎ ‎‏باشند؛ یک هویت تجردیه و یک هویت طبیعیه، بلکه یک هویت‏‎ ‎‏دارای حرکت است.(62)‏‏ ‏

‏ ‏

*  *  *

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 89

  • . اسفار؛ ج 8، ص 381ـ383.
  • .  تلویحات؛ ص 64 ؛ مطارحات؛ ص 450 در مجموعه مصنفات شیخ اشراق؛ ج 1.