فصل چهارم: روح و قلب

جایگاه و اهمیت قلب

جایگاه و اهمیت قلب

‏ ‏

مرتبه قلب حقیقی

‏در انسان کبیر و عالم اکبر مراتب ستّه و لطیفۀ سابعۀ آن عرش الرحمن‏‎ ‎‏است که مرتبۀ قلب حقیقی باشد.(118)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏


کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 204

قلب، تجلی گاه حق

‏ [‏‏قلب‏‏]‏‏ یکی از لطایف الهیه است.‏‎[1]‎‏ ‏‏[‏‏و‏‏]‏‏ از خیار جنود الهیه است.‏‎[2]‎‏ و این‏‎ ‎‏قلب محل تجلی خداست.‏‎[3]‎‏(119)‏

21 / 3 / 59 

*  *  *

‏ ‏

مرکز و لُبّ انسان

‏اسلام آن قدری که به قلب اعتنا دارد، به زبان اعتنا ندارد، مرکز، قلب‏‎ ‎‏است، مرکز، لُبّ انسانی است. ...‏

‏ابتدا از قلب شروع می شود، همه چیزها از قلب انسان شروع‏‎ ‎‏می شود، نه این قلبی که حیوانی است، قلب انسانی، همۀ مسائل از‏‎ ‎‏قلب انسانی شروع می شود. و اگر چنانچه قلب، یک سرچشمۀ نور و‏‎ ‎‏هدایتی در آن باشد، زبان هم به نورانیت قلب منوّر می شود؛ چشم هم‏‎ ‎‏به نورانیت قلب منور می شود، همۀ اعضای انسان، که تابع قلب است،‏‎ ‎‏وقتی قلب الهی شد، همه چیز انسان الهی می شود، یعنی حرف که‏‎ ‎‏می زند، حرفش هم الهی است، استماع هم که می کند، استماعش هم‏‎ ‎‏الهی است. راه هم که می رود، راه رفتنش هم الهی است.(120)‏

17 / 4 / 58 

*  *  *

‏ ‏

مظهر همۀ اسمای حق

‏چون انسان مرآت اسم جامع و مربوب اسم اعظم است، جامع جمیع‏‎ ‎‏تجلّیات اسماییه، جمعاً و فرقاً، تواند بود. پس به طریق فرق، هزار اسم‏‎ ‎‏کلیِ الهی را بر قلب او هزار تجلی است؛ و جمعاً هر یک از اسما‏‎ ‎‏مزدوجاً با اسم دیگر یا با دو اسم یا سه اسم تا آخر اسما، و همین طور‏‎ ‎‏مراتب متصورۀ ترکیبات اسمایی در این هزار اسم کلی، به حسب هر‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 205

‏ترکیبی، تجلی ممکن است واقع شود؛ و نیز قلب انسان، که قابل این‏‎ ‎‏تجلّیات است، خود مظهر جمیع اسما است، و به طریق کلی مظهر‏‎ ‎‏هزار اسم است.(121)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

عامل تمایز انسان و حیوان

‏انسان با روحْ انسان است؛ با بصیرتْ انسان است. ما همه، با همۀ‏‎ ‎‏حیوانات شرکت داریم در اینکه گوش داریم، چشم داریم، پا داریم،‏‎ ‎‏دست داریم. اما این مناط انسانیت نیست. آنی که انسان را از همۀ‏‎ ‎‏موجودات جدا می کند، از همۀ موجودات طبیعی جدا می کند، آن قلب‏‎ ‎‏انسان است.(122)‏

14 / 4 / 58 

*  *  *

‏ ‏

قلب، امام معتکفان

‏قلبْ امام معتکفان درگاه است و با فساد او همۀ آنها فاسد شوند ـ ‏اِذا‎ ‎فَسَدَ الْعالِمُ فَسَدَ الْعالَم.‎[4]‎‏ قلب عالِمْ عالَم صغیر است، و عالِمْ قلب عالَم‏‎ ‎‏کبیر است.(123)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

قلب و مرتبۀ تجرّد خیالی

ایمان اثر قلب

تلقین ذکر

عادتهای قلبی

‏قلب، آن مرتبۀ تجرد خیالی است که در آن مرتبه، معقول را به صورت‏‎ ‎‏جزئیه می یابد و این مرتبه لوح نفس است که اگر در لوح نفس چیزی‏‎ ‎‏منتقش گردید، یعنی نفس در مرتبۀ خیال با آن معقولی که در مرتبۀ‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 206

‏عقلانی تعقل کرده اتحاد پیدا نماید، همان ایمان است؛ چون ایمان، به‏‎ ‎‏محض درک و علم حاصل نمی شود.‏

‏بلی، همۀ ما عالم هستیم به اینکه خدا هست، مگر از ما  کسی شکی‏‎ ‎‏در این معنی دارد؟ و همه عالم هستیم به علم محیط حق که به همه چیز‏‎ ‎‏احاطه دارد و لایشذّ عنه شی ء، و علم هم داریم که خدا صاحب جزا و‏‎ ‎‏منتقم است، با همۀ این علمها، چرا در جای خلوت، مرتکب اعمالی‏‎ ‎‏می شویم که اگر در آنجا یک بچۀ هفت ساله باشد، انسان مرتکب‏‎ ‎‏نمی شود؟ و این وقع نگذاشتن به خدا به اندازۀ یک بچۀ ممیّز، از چه‏‎ ‎‏چیز است؟ آیا از این است که علم نداریم به اینکه الله تبارک و تعالی‏‎ ‎‏عالم است؟ اینکه نیست، آیا از این است که شک داریم که خدایی‏‎ ‎‏هست یا نیست؟ این هم که نیست، می دانیم که هست، پس این عدم‏‎ ‎‏وقع و وقر گذاشتن ـ به آن اندازه که به آخرین شخص نازل انسان وقر‏‎ ‎‏و وقع می گذاریم ـ از چیست؟ البته از این است که ما ایمان نیاورده ایم‏‎ ‎‏و مؤمن نیستیم؛ (‏إنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إذَا ذُکِرَ الله ُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إذَا‎ ‎تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إیمَاناً وَ عَلَی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ‏).‏‎[5]‎

‏و باز علم داریم به اینکه محتاجیم، و علم داریم به اینکه خداوند‏‎ ‎‏متعال عالم به احتیاج ماست، و علم داریم به اینکه قادر بر رفع احتیاج‏‎ ‎‏ماست، و علم داریم به اینکه او بخیل نیست، و علم داریم به اینکه اگر‏‎ ‎‏عطای خدا شامل ما شود از کنز غیبی و دولت سرمدی او کاسته‏‎ ‎‏نمی شود و اگر هم ندهد، به آن اضافه نمی گردد، با این حال متوکل به او‏‎ ‎‏نیستیم با اینکه اینها ارکان توکل است، پس چرا به آن اندازه ای که به‏‎ ‎‏پست ترین چیزی متوکلیم به او توکل نداریم؟ به دکّان و مال متوکلیم‏‎ ‎‏ولی به او توکل نداریم، به فلان قوم و خویش متوکلیم ولی به او‏‎ ‎‏متوکل نیستیم، در مقابل هر کوچکی اظهار کوچکی می کنیم ولی در‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 207
‏مقابل او نمی کنیم.‏

‏اگر ما علائمی را که حضرت سبحان برای ایمان ذکر فرموده‏‎ ‎‏نداشته باشیم بازهم مؤمن هستیم؟ فرمود: (‏إنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إذَا ذُکِرَ‎ ‎الله ُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ)‎[6]‎‏ این قدر ذکر خدا را می شنویم و مدام ذکر‏‎ ‎‏می گوییم، کجا وجلت قلوبنا؟ و این قدر آیات او را می شنویم، کو‏‎ ‎‏زیادت ایمان؟ فرمود: مؤمنین به پروردگارشان متوکلند، کو توکل؟‏‎ ‎‏اگر توکل بود پس این چشم به دست فلان و فلان دوختن برای‏‎ ‎‏چیست؟‏

‏و بالجمله: ایمان، مجرد علم به چیزی نیست، علم اگر صورت‏‎ ‎‏نفسانی شد و به مرتبۀ قلب تنزل کرد و از عالم مفهومیت بیرون آمد و‏‎ ‎‏حقیقة العلم و حقیقة النفس گردید و با پوست وگوشت وخون و بخار‏‎ ‎‏خونی و روح حیوانی و صورت برزخیۀ انسان متحد گردید، ایمان‏‎ ‎‏است. و وقتی که عملِ قلب شد شخص مؤمن می شود؛ چون به محض‏‎ ‎‏علم، ایمان درست نمی شود. ایمان، آن قبول قلبی است، ممکن است‏‎ ‎‏کسی بداند که فلان شخص پیغمبر است اما می گوید: من او را به‏‎ ‎‏پیغمبری قبول ندارم، این کافر است؛ چنانکه علمای یهود علم داشتند‏‎ ‎‏که حضرت رسول اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله وسلم‏‏ پیغمبر است ولی می گفتند: ما تو را به‏‎ ‎‏پیغمبری قبول نمی کنیم.‏

‏مثل اینکه سلطانی، شخصی را برای حکومت ولایتی بفرستد و‏‎ ‎‏اهل آن ولایت بگویند: ما او را به والی بودن قبول نمی کنیم، و به شاه‏‎ ‎‏بنویسند تو که فلان کس را به سمت والی فرستاده ای، ما او را قبول‏‎ ‎‏نمی کنیم، پس قبول دل و عقیدۀ قلبی، ایمان است نه صرف علم و باید‏‎ ‎‏چیزی معتقَد انسان گردد و مجرد علم، عقیده نیست.‏

‏انبیا و مرسلین آمدند، خدایی بودن را، ذاتی و قلبی بشر کنند و‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 208

‏چون به واسطۀ فصول سابق معلوم شد که انسان حقیقتی صاحب‏‎ ‎‏مراتب ثلاثه بشخصیة واحده است، و این مراتب چنان است که اگر در‏‎ ‎‏آخرین مرتبۀ آن هم چیزی واقع شود، به کل سرایت می کند چون یک‏‎ ‎‏حقیقت است؛ لذا انبیا و مرسلین هم از آن مرتبۀ بالا شروع به تلقین‏‎ ‎‏کردن و خدایی نمودن بشر نمودند، و هم از این مرتبۀ ادنی، و گفتند:‏‎ ‎‏بدانید که خدا واحد است و دستور دادند از این طرف هم بگویید: «لا‏‎ ‎‏اله الاّ الله » و اذکار و اوراد را تلقین نمودند و فرمودند: هر کس بعد از‏‎ ‎‏نماز صبح صد مرتبه «لا اله الاّ الله » بگوید، افضل از او کسی نیست،‏‎ ‎‏مگر آنکه بیشتر از او گفته باشد.‏

‏البته خواسته اند «لا اله الاّ الله » از مراتب ثلاثه به ظهور برسد،‏‎ ‎‏مرادشان از این اذکار، این نیست که فقط ذکر زبان مصلحت دارد و‏‎ ‎‏مصلحت، مختص به این مرتبه است، بلکه چون گفتیم که هرچه در‏‎ ‎‏هر مرتبه از مراتب ثلاثه واقع شود به مراتب دیگر سرایت می کند،‏‎ ‎‏پس نظرشان این است که بگوید تا به مرتبۀ قلب سرایت کند که قلب‏‎ ‎‏هم نقش «لا اله الاّ الله » بیابد.‏

‏چه بسا از محققین اهل معرفت ـ نه دکّاندارهای ایشان ـ به‏‎ ‎‏شاگردانشان دستور می دادند که «لا اله الاّ الله » را بر قلب خودتان‏‎ ‎‏بنویسید، از طرف چپ شروع کنید و به طرف راست ختم نمایید، مراد‏‎ ‎‏این بود که آن مخزن که در طرف چپ است از آنجا شروع کنید و‏‎ ‎‏متوجه باشید که صورت «لا اله الاّ الله » را بر آنجا بیافکنید تا ملکۀ شما‏‎ ‎‏باشد. البته ممکن است که انسان قلب خود را عادت بدهد چنانکه ما‏‎ ‎‏چون قلب خود را به مباحث «ترتّب» و «تجرّی» عادت داده ایم، در‏‎ ‎‏خواب هم که قوا تعطیل می شود گاهی از همین حرفها می زنیم، و‏‎ ‎‏آنکه اهل داد و ستد است تا تعطیل قوا می شود، آن هم وارد مقولۀ خود‏‎ ‎‏می شود، و همین طور هر چیزی که انسان در ظاهر ملکۀ آن را پیدا‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 209

‏کرده، تا قوا تعطیل می شود در آن قسمت فعالیت پیدا می کند.‏

‏اگر شیخ انصاری در خواب هم باشد، خواب نمی بیند که دزدی‏‎ ‎‏می کند، و اگر کسی در خواب هم غیبت کند او جلویش را می گیرد،‏‎ ‎‏محال است که حضرت امیر ‏‏علیه السلام‏‏ خواب چرند و پرند ببیند، چرا؟‏‎ ‎‏چون تا این درِ قلب یعنی درِ توجه به عالم طبیعت بسته شد آن درِ‏‎ ‎‏ملکه ای و عالم برزخی باز می شود، همان دری که با خروج نفس از‏‎ ‎‏دهان باز می شود و لوح نفس هرچه ملکات دارد شروع به فعالیت و‏‎ ‎‏بروز می کند؛ به نحوی که ملکه است و در آنجا دیگر نمی شود‏‎ ‎‏جلویش را گرفت، اگر در لوح نفس، خدا و علم به خدا با قلم عقل ثبت‏‎ ‎‏و ملکه شده باشد مؤمن است و یاد خدا و حظّ از این ملکه را دارد و‏‎ ‎‏اگر در این قلب چیزی از خدا ملکه نشده باشد در آن عالم هم نخواهد‏‎ ‎‏بود.‏

‏لذا انبیا برای آن روز از اول کوشیدند تا عقاید الهیه جزء حقیقت‏‎ ‎‏انسان در همۀ مراتب شود؛ لذا انبیا حتی در مجلس عقد پدر و مادر‏‎ ‎‏حاضر می شوند و می کوشند تا علم و ایمان به خدا جزء حقیقت طفل‏‎ ‎‏گردد و در هیچ حالی و در هیچ فعلی، از انسان دست بردار‏‎ ‎‏نیستند.(124)‏

‏ ‏

*  *  *

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 210

  • . خمینی، روح الله ؛ سرالصلوة؛ ص 20.
  • . همان؛ ص 68.
  • . صحیفه امام؛ ج 12، ص 428.
  • . چون دانشمند فاسد گردد، جهان تباه می شود. در غرر الحکم؛ القسم الاول، الفصل الثالث، زلة العالم...، ص 47،  ح 232، با این عبارت آمده است: زلة العالم تفسد العوالم.
  • . انفال  /  2.
  • . انفال  /  2.