فصل چهارم: روح و قلب

ویژگیهای قلب

ویژگیهای قلب

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

قلب، واسط ملک و ملکوت

‏قلب انسانی لطیفه ای است که متوسط است بین نشئۀ مُلک و ملکوت‏‎ ‎‏و عالم دنیا و آخرت. یک وجهۀ آن به عالم دنیا و مُلک است، و بدان‏‎ ‎‏وجهه تعمیر این عالم کند؛ و یک وجهۀ آن به عالم آخرت و ملکوت و‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 210
‏غیب است، و بدان وجهه تعمیر عالم آخرت و ملکوت نماید. پس،‏‎ ‎‏قلب به منزلۀ آیینۀ دورویی است که یک روی آن به عالم غیب است و‏‎ ‎‏صور غیبیه در آن منعکس شود؛ و یک روی آن به عالم شهادت است و‏‎ ‎‏صور مُلکیۀ دنیاویه در آن منعکس شود. و صور دنیاویه از مدارک‏‎ ‎‏حسیۀ ظاهریه و بعضی مدارک باطنه، مثل خیال و وهم، در آن انعکاس‏‎ ‎‏پیدا کند؛ و صور اخرویه از باطن عقل و سرّ قلب در آن انعکاس پیدا‏‎ ‎‏کند. و اگر وجهه دنیاویۀ قلب قوت گرفت و توجه آن یکسره به تعمیر‏‎ ‎‏دنیا شد و همّش منحصر شد در دنیا و مستغرق شد در ملاذّ بطن و فرج‏‎ ‎‏و سایر مشتهیات و ملاذّ دنیاویه، به واسطۀ این توجه باطن خیال‏‎ ‎‏مناسبتی پیدا کند به ملکوت سُفلی که به منزلۀ ظلّ ظلمانی عالم ملک و‏‎ ‎‏طبیعت است و عالم جنّ و شیاطین و نفوس خبیثه است. و به واسطۀ‏‎ ‎‏این تناسب القائاتی که در آن شود القائات شیطانیه است؛ و آن القائات‏‎ ‎‏منشأ تخیلات باطله و اوهام خبیثه گردد. و نفس چون بالجمله توجه‏‎ ‎‏به دنیا دارد، اشتیاق به آن تخیلات باطله پیدا کند و عزم و اراده نیز تابع‏‎ ‎‏آن گردد و یکسره جمیع اعمال قلبیه و قالبیه از سنخ اعمال شیطانی‏‎ ‎‏گردد، از قبیل وسوسه و شک و تردید و اوهام و خیالات باطله؛ و‏‎ ‎‏ارادات بر طبق آن در ملک بدن کارگر گردد. و اعمال بدنیه نیز بر طبق‏‎ ‎‏صور باطنیۀ قلب گردد؛ چه که اَعمالْ عکس و مثال ارادات؛ و آنها مثال‏‎ ‎‏و عکس اوهام، و آنها عکس وجهۀ قلوب است؛ پس، چون وجهۀ‏‎ ‎‏قلب به عالم شیطان بوده، القائات در آن از سنخ جهالات مرکبۀ‏‎ ‎‏شیطانیه گردد، و در نتیجه از باطن ذات وسوسه و شک و شرک و‏‎ ‎‏شبهات باطله طلوع کرده تا ملک بدن سرایت کند.(125)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏


کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 211

نورانیت قلب

‏بنده ای که وجهۀ قلبش بسوی حق و ملکوت اعلی است و قلبش را‏‎ ‎‏سراسر نور حق فرو گرفته، ناچار تصرفاتش حقّانی، بلکه در بعض‏‎ ‎‏مراحل وجودش حقّانی شود؛ چنانچه در حدیث شریف کافی که‏‎ ‎‏شمّه ای از قرب نوافل را بیان فرموده اشاره به بعضی از این مقامات‏‎ ‎‏فرموده.(126)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

بی نیازی و خواری قلب

‏و هرچه وجهۀ قلب به تدبیر امور و تعمیر دنیا بیشتر شد و علاقه‏‎ ‎‏افزون گردید، غبار ذلت و مسکنت بر او بیشتر ریزد و ظلمت مذلت و‏‎ ‎‏احتیاج زیادتر آن را فراگیرد. و بالعکس، اگر کسی پشت پا بر‏‎ ‎‏علاقمندی دنیا زد و روی دل و وجهۀ قلب را متوجه به غنیّ‏‎ ‎‏علی الاطلاق کرد و ایمان آورد به فقر ذاتی موجودات و فهمید که‏‎ ‎‏هیچیک از موجودات از خود چیزی ندارند و هیچ قدرت و عزت و‏‎ ‎‏سلطنتی نیست مگر در پیشگاه مقدس حق و به گوش دل از هاتف‏‎ ‎‏ملکوتی و لسان غیبی شنید کریمۀ ‏یا أَیُّهَا النّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی الله وَ الله‎ ‎هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ،‎[1]‎‏ آن وقت مستغنی از دو عالم شود، و به طوری قلبش‏‎ ‎‏بی نیاز شود که ملک سلیمان در نظرش به پشیزی نیاید؛ اگر کلید‏‎ ‎‏خزائن ارض را به او تقدیم کنند اعتنا نکند. چنانچه در حدیث وارد‏‎ ‎‏است که جبرئیل کلید خزائن ارض را برای خاتم النبیین، صلّی الله علیه‏‎ ‎‏و آله، آورد از جانب حق تعالی، و آن حضرت تواضع فرمود و قبول‏‎ ‎‏نکرد و فقر را فخر خود دانست. و جناب امیرالمؤمنین، علیه السلام،‏‎ ‎‏فرماید به ابن عباس که «این دنیای شما در نظر من ‏‏[‏‏پست‏‎ ‎‏]‏‏تر است از‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 212

‏این کفش پر وصله.»‏‎[2]‎‏ و جناب علی بن الحسین، علیهماالسلام،‏‎ ‎‏فرماید: «من تأنُّف می کنم که دنیا را از خالق دنیا بخواهم، چه رسد که‏‎ ‎‏[‏‏از‏‎ ‎‏]‏‏مخلوق مثل خودم بخواهم.‏‎[3]‎‏»(127)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

اثر توجه به دنیا و ملکوت اعلا

‏آنها‏‎[4]‎‏ دانند که توجه به خزائن دنیا و مال و منال آن و مجالست با اهل آن‏‎ ‎‏چه کدورت و ظلمتی در قلب ایجاد کند؛ و اراده را چه طور ضعیف‏‎ ‎‏کند و ناچیز نماید؛ و قلب را نیازمند و فقیر نماید و از توجه به نقطۀ‏‎ ‎‏مرکزیۀ کامل علی الاطلاق غافل نماید. ولی وقتی دل را به صاحب دل‏‎ ‎‏و خانه را به صاحبش تسلیم نمودی و خود در آن تصرفی نکردی و‏‎ ‎‏اعراض از غیر او کردی و خانه را به دست غاصب ندادی، خود‏‎ ‎‏صاحب خانه در آن تجلی می کند. و البته تجلی غنیّ مطلق غنای مطلق‏‎ ‎‏آورد و دل را غرق دریای عزت و غنا نماید و قلب مملو از بی نیازی‏‎ ‎‏شود: ‏وَ لِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ‎[5]‎‏. و ادارۀ امور را خود صاحب خانه‏‎ ‎‏فرماید و انسان را به امر خود واگذار نفرماید و خود متصرف در جمیع‏‎ ‎‏امور عبد شود؛ بلکه خود او سمع و بصر و دست و پای او شود؛ و‏‎ ‎‏نتیجۀ قرب نوافل پیدا شود؛ چنانچه در حدیث وارد است:‏

‏کافی بِإسْنادِهِ عَنْ أَبی جَعْفَر، علیه السّلام، فی حَدیثٍ: ‏وَ إِنَّهُ لَیَتَقَرَّبُ‎ ‎


کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 213

إِلَیَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّی أُحِبَّهُ؛ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ، کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ، وَ بَصَرَهُ الَّذِی‎ ‎یُبْصِرُ بِهِ، وَ لِسَانَهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ، وَ یَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا ...‎ ‎‏الحدیث.‏‎[6]‎

‏پس، فقر و فاقۀ عبد بکلی سدّ شود و از دو عالم بی نیاز گردد. و‏‎ ‎‏البته در این تجلی خوف از تمام موجودات از او مرتفع شود، و خوف‏‎ ‎‏حق تعالی جایگزین آن گردد و عظمت و حشمت حق سراسر قلب را‏‎ ‎‏فرا گیرد و از برای غیر حق عظمت و حشمت و تصرف نبیند، و‏‎ ‎‏حقیقت لا مُؤَثِّرَ فی الْوُجودِ إلاَّ الله را به قلب دریابد.(128)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

القائات رحمانی و شیطانی

‏و بر این قیاس که ذکر شد، وجهۀ قلب اگر به تعمیر آخرت و معارف‏‎ ‎‏حقه شد و توجه آن به عالم غیب شد، یک نحوه تناسبی با ملکوت‏‎ ‎‏اعلی، که عالم ملائکه و نفوس طیبۀ سعیده است و به منزلۀ ظلّ نورانی‏‎ ‎‏عالم طبیعت است، پیدا کند، و علوم مُفاضه به آن از علوم رحمانی‏‎ ‎‏مَلَکی و عقاید حقه، و خطرات از خطرات و القائات الهیه گردد، و از‏‎ ‎‏شک و شرک منزه و پاکیزه گردد و حالت استقامت و طمأنینه در نفس‏‎ ‎‏پیدا شود؛ و اشتیاقات آن نیز بر طبق علوم آن، و ارادات بر طبق‏‎ ‎‏اشتیاقات، و بالاخره اعمال قلبیه و قالبیه و ظاهریه و باطنیه از روی‏‎ ‎‏میزان عقل و حکمت واقع شود.‏

‏و از برای این القائات شیطانیه و مَلکیه و رحمانیه مراتب و‏‎ ‎‏مقاماتی است که اکنون مناسب نیست تفصیل آن.‏


کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 214

‏و دلالت به آنچه ذکر شد می نماید بعضی اخبار شریفه مثل آنچه‏‎ ‎‏در مجمع البیان‏‎[7]‎‏ از عیّاشی روایت می کند قال:‏

‏رَوَی العَیّاشی بِإسْنادِهِ عَنْ أَبانِ بْنِ تَغْلِبَ، عَنْ جَعْفَرِبْنِ مُحَمَّدٍ،‏‎ ‎‏عَلَیْهمَاالسَّلام، قالَ ‏قالَ رَسُولُ الله ، صلّی الله علیه و آله: ما مِنْ مُؤْمِنٍ إلاّ وَ‎ ‎لِقَلْبِهِ فی صَدْرِهِ أُذُنانِ: أُذُنٌ یَنْفُثُ فیهَا الْمَلَکُ؛ وَ أُذُنٌ یَنْفُثُ فیهَا الْوَسْواسُ‎ ‎الْخَنّاسُ. یُؤَیِّدُ الله الْمُؤْمِنَ بِالْمَلَکِ، وَ هُوَ قَوْلُهُ سُبْحانَهُ‏: «‏وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ‏.»‏‎[8]‎

‏«فرمود حضرت صادق، سلام الله علیه: فرمود جناب رسول خدا،‏‎ ‎‏صلّی الله علیه و آله: "نیست مؤمنی مگر از برای قلبش دو گوش است:‏‎ ‎‏یک گوش است که می دمد در آن فرشته؛ و یک گوش است که می دمد‏‎ ‎‏در آن شیطانِ وسوسه کن. تأیید می فرماید خداوند مؤمن را به فرشته؛‏‎ ‎‏و این از قول خدای تعالی است که می فرماید: تأیید می فرماید ایشان‏‎ ‎‏را به روحی از جانبِ خود."»(129)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

خطرات و واردات قلبی

‏بدان که وسوسه و شک و تزلزل و شرک و اشباه آنها از خطرات‏‎ ‎‏شیطانیه و القائات ابلیسیه است که در قلوب مردم می اندازد؛ چنانچه‏‎ ‎‏طمأنینه و یقین و ثبات و خلوص و امثال اینها از افاضات رحمانیه و‏‎ ‎‏القائات مَلَکیه است.(130)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

معنای «صدر» و «قلب»

‏قلب دو وجهه دارد، یعنی در نوع مردم، مثل یک آینه است؛ اگر آن‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 215

‏طرفش را که قابل انعکاس اشیاء است به طرف عالم طبیعت‏‎ ‎‏برگردانند، چیزی از عالم غیب در آن نمایان نیست، و اگر آن طرف را‏‎ ‎‏به طرف عالم غیب برگردانند از عالم طبیعت چیزی در آن نمایان‏‎ ‎‏نمی شود؛ چنانکه آینۀ مصنوعی شیشه ای را که یک طرفی است اگر‏‎ ‎‏طرف صیقلی را به طرف زمین و پایین بگیریم، از طرف بالا و آسمان‏‎ ‎‏چیزی در آن نمی افتد، و اگر به طرف بالا و آسمان نگه داریم از زمین‏‎ ‎‏چیزی در آن منعکس نمی شود، قلب نوع بشر هم همین طور است اگر‏‎ ‎‏به طرف طبیعت باشد که به این اعتبار به آن «صدر» گویند، منقطع از‏‎ ‎‏عالم غیب می باشد و اگر به طرف عالم غیب باشد، از این عالم حس و‏‎ ‎‏شهادت منسلخ و بی خبر می شود و نسبت به امور طبیعتی بُلْه ـ یعنی‏‎ ‎‏ناآگاه، جاهل و بی اطلاع ـ به نظر می آید؛ که به این اعتبار و وجهه آن را‏‎ ‎‏«قلب» می نامند.‏

‏البته ما نوع مردم که در طبیعت فرو رفتیم و صفحۀ آینۀ قلب ما به‏‎ ‎‏طرف طبیعت است چیزی از عالم غیب در آن واقع و نمایان نیست،‏‎ ‎‏بلکه آنچه از غیب می گوییم فقط علم به کلیات و مفاهیم است که از‏‎ ‎‏مرتبۀ شهادت و طبیعت در قلوب ما منعکس است.(131)‏

‏ ‏

*  *  *

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 216

  • . ای مردم شما نیازمند به خدایید و خداست که بی نیازِ ستوده است (فاطر  /  15).
  • . قَالَ عَبْدُ الله بن عَبّاسٍ: دَخَلْتُ عَلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ(ع) بِذِی قَارٍ، وَ هُوَ یَخْصِفُ نَعْلَهُ، فَقَالَ لِی: مَا قِیمَةُ هَذَا النَّعْلِ؟ فَقُلْتُ:  لاَ قِیمَةَ لَهَا! فَقَالَ(ع): وَ الله، لَهِیَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ إِمْرَتِکُمْ إِلاَّ أَنْ أُقِیمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلاً (ابن عباس گفت: در «ذی قار» بر امیر  مؤمنان(ع) وارد شدم و او مشغول دوختن کفش خود بود. پس مرا گفت: «بهای این کفش چقدر است؟» گفتم: «بهایی  ندارد!» فرمود: «به خدا سوگند، این نزد من از امارت بر شما محبوبتر است مگر آنکه حقی را به پای دارم یا از باطلی  باز دارم.») نهج البلاغة؛ خطبه 33، ص 102.
  • . إنّی آنِفٌ أنْ أَسْأَلَ الدُّنْیا خالِقَها، فکیفَ أَسْأَلُها مَخلوقاً مِثْلی! (علل الشرائع؛ ج 1، باب 165، ص 230، ح 3).
  • . اشاره به اولیا و اهل معرفت.
  • . عزت از آن خدا و رسول او و مؤمنان است (منافقون  /  8).
  • . کافی با سند خود از امام باقر(ع) در ضمن حدیثی روایت کرده است: «و بدرستی که بنده من با نمازهای نافله به من تقرب جوید تا آنکه او را دوست بدارم. پس چون او را دوست بدارم گوش او شوم که با آن بشنود، و چشم او شوم که  با آن ببیند، و زبان او گردم که با آن سخن گوید، و دست او شوم که با آن بگیرد...» اصول کافی؛ ج 2، «کتاب ایمان و کفر»،  «باب مَن اذی المسلمین»، ص 352، ح 8.
  • . مجمع البیان؛ ج 5، ص 571، تفسیر سورۀ ناس.
  • . مجادله  /  22.