فصل چهارم: روح و قلب

انواع قلوب

انواع قلوب

‏ ‏

اقسام چهارگانۀ دِل

‏بِسَنَدِی الْمُتَّصِلِ إلی ثِقَةِ الإِسْلامِ، مُحَمَّدِ بْنِ یَعْقُوبَ الْکُلَیْنیِ، رضوان‏‎ ‎‏الله علیه، عَنْ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ أَبِیهِ‏‎ ‎‏عَنْ هَارُونَ بْنِ الْجَهْمِ، عَنِ الْمُفَضَّلِ، عَنْ سَعْدٍ، عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ، علیه‏‎ ‎‏السّلام، قَالَ: ‏إِنَّ الْقُلُوبَ أَرْبَعَةٌ: قَلْبٌ فِیهِ نِفَاقٌ وَ إِیمَانٌ؛ وَ قَلْبٌ مَنْکُوسٌ؛ وَ قَلْبٌ‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 216
مَطْبُوعٌ؛ وَ قَلْبٌ أَزْهَرُ أَجْرَدُ‏. فَقُلْتُ: مَا الْأَزْهَرُ؟ قَالَ: ‏فِیهِ کَهَیْئَةِ السِّرَاجِ. فَأَمَّا‎ ‎الْمَطْبُوعُ فَقَلْبُ الْمُنَافِقِ؛ وَ أَمَّا الْأَزْهَرُ فَقَلْبُ الْمُؤْمِنِ: إِنْ أَعْطَاهُ شَکَرَ، وَ إِنِ‎ ‎ابْتَلاَهُ صَبَرَ. وَ أَمَّا الْمَنْکُوسُ فَقَلْبُ الْمُشْرِکِ‏؛ ثُمَّ قَرَأَ هَذِهِ الآیَةَ: «‏أَ فَمَنْ یَمْشِی‎ ‎مُکِبًّا عَلی وَجْهِهِ أَهْدی أَمَّنْ یَمْشِی سَوِیًّا عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ‏.»‏‎[1]‎‏ ‏فَأَمَّا الْقَلْبُ‎ ‎الَّذِی فِیهِ إِیمَانٌ وَ نِفَاقٌ، فَهُمْ قَوْمٌ کَانُوا بِالطَّائِفِ. فَإِنْ أَدْرَکَ أَحَدَهُمْ، أَجَلُهُ عَلَی‎ ‎نِفَاقِهِ هَلَکَ؛ وَ إِنْ أَدْرَکَهُ عَلَی إِیمَانِهِ نَجَا.‎[2]‎

‏ترجمه «فرمود جناب باقرالعلوم علیه السلام: همانا دلها بر چهار‏‎ ‎‏قسم است: یک دلی است که در آن دورویی و ایمان است؛ و یک قلبی‏‎ ‎‏است که وارونه و مقلوب است؛ و یک دلی است که مُهر است و‏‎ ‎‏ظلمانی؛ و یک دلی است که نورانی و صافی است. راوی گوید گفتم:‏‎ ‎‏"ازهر چیست؟" فرمود: "قلبی است که در آن مثل هیئت چراغ است.‏‎ ‎‏اما مطبوع ظلمانی قلب منافق است. و اما ازهر نورانی پس قلب مؤمن‏‎ ‎‏است: اگر به او عطا فرماید شکر گوید؛ و اگر او را مبتلا کند صبر نماید.‏‎ ‎‏و اما قلب واژگونه قلب مشرک است؛ پس قرائت فرمود این آیه را که‏‎ ‎‏فرماید: ‏أَ فَمَنْ یَمْشِی‏ ... الآیة یعنی «آیا کسی که راه می رود در حالی که بر‏‎ ‎‏رو افتاده راه هدایت را بهتر یافته، یا کسی که مشی کند استوار بر راه‏‎ ‎‏راست؟» و اما قلبی که در آن ایمان و نفاق است، پس آنها طایفه ای‏‎ ‎‏بودند در طائف. پس اگر هر یک از آنها را در حال نفاقْ مرگ دررسید‏‎ ‎‏هلاک شود؛ و اگر در حال ایمان دررسید نجات یابد."»(132)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

تقسیمات قلب و خلقت اولیه آن

وجه حصر دل در چهار قسم

تقسیم سه گانه قلوب

‏بدان که این تقسیمی که در این حدیث شریف از برای قلوب‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 217

‏فرموده اند تقسیم کلی اجمالی است. و از برای هر یک از قلوبْ مراتب‏‎ ‎‏و درجاتی است، چه در جانب شرک و نفاق، یا ایمان و کمال. و ظاهر‏‎ ‎‏چنین است که این تقسیم برای قلوب پس از کسب و حرکات معنویه‏‎ ‎‏باشد؛ نه به حسب اصل فطرت و خمیرۀ نفوس، تا منافی با اخبار‏‎ ‎‏فطرت و اینکه جمیع موالید بر فطرت توحیدند و شرک و نفاق‏‎ ‎‏عرضی است باشد. گرچه اگر به حسب اصل فطرت نیز باشد، به یک‏‎ ‎‏نحو از بیان صحیح است و رفع تنافی توان کرد، و به جبرِ مستحیل نیز‏‎ ‎‏منجر نشود؛ ولی اقرب به اعتبار و برهانْ احتمال اوّل است. و ما پیش‏‎ ‎‏از این ذکر کردیم‏‎[3]‎‏ که انسان تا در دار دنیا، که مبدأ شجرۀ هیولی و‏‎ ‎‏تغیرات و تبدلات جوهریه و صوریه و عرضیه است، واقع است،‏‎ ‎‏می تواند خود را از هر مرتبۀ نقص و شقاوت و شرک و نفاقی نجات‏‎ ‎‏دهد، و به مراتب کمالیه و سعادات روحیه و ریحانیه رساند. و این‏‎ ‎‏معنی منافات ندارد با حدیث معروف: «‏اَلشَّقِیُّ شَقِیٌّ فی بَطْنِ أُمِّهِ»‎[4]‎‏ زیرا‏‎ ‎‏که معنی حدیث این نیست که سعادت و شقاوتْ ذاتی و قابل جعل‏‎ ‎‏نیست، بلکه این حدیث موافق با برهان است، که به وضوح رسیده در‏‎ ‎‏محل خود که شقاوت راجع به نقص و عدم است، و سعادت راجع به‏‎ ‎‏وجود و کمال آن است؛ و آنچه از شجرۀ طیبۀ وجود است ذات مقدس‏‎ ‎‏حق است به ترتیب اسباب و مسببات ـ که طریقۀ افضل المتأخرین و‏‎ ‎‏اکمل المتقدمین، نصیرالملة و الدّین، قدّس الله نفسه، می باشد. یا به‏‎ ‎‏طریق ظاهریت و مظهریت و وحدت و کثرت ـ که طریقۀ اعظم‏‎ ‎‏الفلاسفة علی الاطلاق، حضرت صدرالمتألهین، است ـ و آنچه راجع‏‎ ‎‏به نقص و عدم است از شجرۀ خبیثۀ ماهیت است، و مورد جعل نیست‏‎ ‎‏از جهت آنکه دون جعل است.‏


کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 218

‏و توان گفت که حدیث شریف، که سعادت و شقاوت را در بطن‏‎ ‎‏می داند، مقصود از «بطنِ اُمّ» مطلق عالم طبیعت است که امِّ مطلق و‏‎ ‎‏مشیمۀ تربیت اطفال طبیعت است. و نتوان «بطن امّ» را عبارت از آن‏‎ ‎‏معنای عرفی خود دانست، زیرا که سعادت چون از کمالات و فعلیات‏‎ ‎‏است، از برای نفوس هیولویه حاصل نیست، مگر بالقوّه. و ظاهر آن‏‎ ‎‏است سعید در بطن امّ بالفعل سعید است، پس باید ارتکابِ خلافِ‏‎ ‎‏ظاهری نمود. و چون آنچه ذکر شد مطابق با براهین است، متعین است‏‎ ‎‏حمل این حدیث شریف بر آن یا چیزی که بر آن برگردد. بالجمله،‏‎ ‎‏تفصیل در این باب و بیان برهانی آن از وظیفه خارج است، لیکن گاهی‏‎ ‎‏قلم طغیان کند و برخلاف مقصود جریان یابد.‏

‏بعضی گفته اند که وجه حصر قلوب در این چهار آنست که قلوب‏‎ ‎‏یا به ایمان متصف هستند، یا نه. بنابر اوّل، یا متصف اند به ایمان به‏‎ ‎‏جمیع آنچه پیغمبر آورده؛ یا به بعضی دون بعضی. اوّلی قلب مؤمن‏‎ ‎‏است؛ و دومی قلبی است که در آن ایمان و نفاق است. و بنابر دوم، یا در‏‎ ‎‏ظاهر تصریح به ایمان می کند، یا نه. اوّلی قلب منافق است؛ دوّمی قلب‏‎ ‎‏مشرک.‏

‏و این با حدیث شریف درست نیاید. یعنی، گاهی حقیقتاً مؤمن‏‎ ‎‏شود به جمیع ما جاء به النّبی، صلّی الله علیه و آله؛ و گاهی نفاق کند. و‏‎ ‎‏اگر کسی ناچار بخواهد، بهتر آن است که چنین گوید که قلب یا دارای‏‎ ‎‏ایمان است به جمیع ما جاء به النّبی، صلّی الله علیه و آله، یا نه. بنابر‏‎ ‎‏دوم، یا اظهار ایمان کند، یا نه. بنابر اوّل، یا ایمان در آن مستقر است؛ یا‏‎ ‎‏گاهی ایمان آورد، گاهی رجوع کند، و در این حال نیز اظهار ایمان‏‎ ‎‏نماید. و از ذیل این حدیث معلوم شود که توبۀ کسانی که از ایمان به‏‎ ‎‏کفر و نفاق رجوع کنند گرچه مکرر هم رجوع کنند قبول شود.‏

‏و در حدیث دیگری که در کافی شریف است حضرت باقر،‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 219

‏سلام الله علیه، قلوب را به سه قلب تقسیم فرموده: قلب منکوس که در‏‎ ‎‏آن خیری نیست؛ و آن قلب کافر است. و قلبی که در آن نکتۀ سوداء‏‎ ‎‏است، و شرّ و خیر در آن جنگ کنند تا کدام غالب آید. و قلب مفتوح‏‎ ‎‏که در آن چراغهای روشن است که تا روز قیامت انوار آن خاموش‏‎ ‎‏نگردد، و آن قلب مؤمن است.‏‎[5]‎‏ و این منافات با آن حدیث شریف‏‎ ‎‏ندارد، زیرا که قسم اوّل در این حدیث اعم از دو قسم در آن حدیث‏‎ ‎‏است؛ یعنی، قلب مشرک و منافق؛ زیرا که قلوب این سه طایفه‏‎ ‎‏منکوس است. و این منافات ندارد با آنکه منکوسیت از صفات ظاهرۀ‏‎ ‎‏قلب مشرک و کافر باشد، و مطبوعیت از صفات ظاهرۀ قلب منافق‏‎ ‎‏باشد. و از این جهت، در آن حدیث هر یک را به یکی از آنها اختصاص‏‎ ‎‏داده است.‏

‏و ما قلب مؤمن را مقدم می داریم تا به مقایسۀ به آن سایر قلوب نیز‏‎ ‎‏معلوم گردد. باید دانست که در علوم عالیه و معارف حقه به وضوح‏‎ ‎‏پیوسته است که حقیقت وجودْ اصلِ حقیقت نور است؛ و این دو‏‎ ‎‏عنوان حکایت کنند از یک حقیقت بسیطۀ واحده بدون آنکه به جهات‏‎ ‎‏مختلفۀ متکثره رجوع کنند. و نیز معلوم شده است که آنچه از سنخ‏‎ ‎‏کمال و تمام است راجع به عین وجود است. و این یکی از اصول‏‎ ‎‏شریفه ای است که هر کس به نیل آن مفتخر شده باشد، فتح ابواب‏‎ ‎‏معارف بر او گردد. و نفوس ضعیفۀ ما از درک حقیقت آن ذات‏‎ ‎‏بحقیقت عاجز و محروم است، مگر آنکه دستگیری غیبی گردد و‏‎ ‎‏توفیق ازلی شامل حال آید. و نیز معلوم است که ایمان بالله از سنخ علم‏‎ ‎‏و از کمالات مطلقه است. پس، چون از کمالات است، اصل وجود‏‎ ‎‏است، و اصلِ حقیقتِ نور و ظهور است؛ و آنچه غیر از ایمان و‏‎ ‎‏متعلقات آن است، از سنخ کمالات نفسانیۀ انسانیه خارج است، و‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 220

‏به ظلمات اعدام و ماهیات است.(133)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

اطلاقات مختلف قلب

‏و «قلب» را اطلاقات بسیار و اصطلاحات بیشماری است. پیش اطبا و‏‎ ‎‏عامۀ مردم اطلاق شود بر پارچۀ گوشت صنوبری که با قبض و بسط آن‏‎ ‎‏خون در شریانها جریان پیدا کند، و در آن تولید روح حیوانی، که بخار‏‎ ‎‏لطیفی است، گردد. و پیش حکما به بعضی مقامات نفس اطلاق شود.‏‎ ‎‏و اصحاب عرفان برای آن مقامات و مراتبی قائل اند که... و در قرآن‏‎ ‎‏کریم و احادیث شریفه، در مقامات مختلفه، به هر یک از معانی‏‎ ‎‏متداوله بین عامه و خاصه اطلاق شده است؛ چنانچه «‏إِذِ الْقُلُوبُ لَدَی‎ ‎الْحَناجِرِ»‎[6]‎‏ به معنای متعارف پیش اطبا، و ‏لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها.‎[7]‎‏ به‏‎ ‎‏معنی متداول در السنۀ حکما، و ‏إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْری لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ‎ ‎أَلْقَی السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ‎[8]‎‏ بر طبق اصطلاح عرفا جریان یافته.(134)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

ویژگی قلب مؤمن

‏قلب مؤمن اَزهر است. و در کافی شریف از جناب صادق،‏‎ ‎‏علیه السلام، نقل کند که فرمود: «بعضی مردم را می بینی که از کمال‏‎ ‎‏فصاحت خطا نمی کند در لام یا واوی، ولی قلب او از شبِ تاریک‏‎ ‎‏تاریکتر است. و بعضی مردم از قلب خود نمی تواند خبر دهد با‏‎ ‎‏زبانش، و حال آنکه قلبش مثل چراغ نورانی است.»‏‎[9]‎‏ و نیز قلب مؤمن‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 221

‏بر طریقۀ مستقیمه، و مشی معنوی او به جادۀ مستویۀ انسانیه است.‏‎ ‎‏زیرا که اوّلاً خارج از اصل فطرت الهیه، که حق تعالی با دو دست‏‎ ‎‏جمال و جلال چهل صباح تخمیر فرموده نشده، و به همان فطرت‏‎ ‎‏توحید، که نقطۀ توجه به کمال مطلق و جمال تامّ است، مشی نماید؛ و‏‎ ‎‏ناچار این حرکت معنویۀ روحانیه از مرتبۀ فطرت مخمره تا غایت‏‎ ‎‏کمال مطلق است بدون اعوجاج. و این راه استقامت روحانی و جادۀ‏‎ ‎‏مستوی باطنی است. و اما سایر قلوب ناچار خارج از فطرت و معوّج‏‎ ‎‏از طریقۀ مستقیمه است. و از حضرت رسول اکرم، صلّی الله علیه و‏‎ ‎‏آله، منقول‏‏] ‏‏است‏‏]‏‏ که بر زمین خطی مستقیم کشیدند و خطوط‏‎ ‎‏دیگری در اطراف آن کشیدند و فرمود: این خط مستقیم وسطی طریقۀ‏‎ ‎‏من است.(135)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

سعۀ وجودی قلب مؤمن

‏در حدیث قدسی است که می فرماید: ‏لا یَسَعُنی أَرْضِی و لا سَمائی، بل‎ ‎یَسَعُنی قَلْبُ عَبْدِیَ الْمُؤمنِ.‎[10]‎‏ هیچ موجودی آینۀ جمال محبوب نیست،‏‎ ‎‏مگر قلب مؤمن. متصرّف در قلب مؤمن. حق است نه نفس. کارکن در‏‎ ‎‏وجود او محبوب است: قلب مؤمن. خودسر نیست؛ هرزه گرد نیست:‏‎ ‎قَلْبُ الْمُؤْمِنِ بَیْنَ إصْبَعَیِ الرَّحْمنِ، یُقَلِّبُهُ کَیْفَ یَشاءُ.‎[11]‎‏ دست حق در مملکت‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 222

‏قلب او متصرف است؛ تقلیب و تقلب قلب او با خود حقّ تعالی‏‎ ‎‏است.(136)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

جایگاه عرش رحمان

‏و در حدیث مشهور است که: ‏قَلْبُ الْمُؤْمِنِ عَرْشُ الرَّحْمن.‎[12]‎‏ و در حدیث‏‎ ‎‏قدسی معروف است: ‏لا یَسَعُنی أَرْضی وَ لا سَمائی، وَ لکِنْ یَسَعُنی قَلْبُ عَبْدِیَ‎ ‎الْمُؤْمِنِ‏. دل مؤمن عرش و سریر سلطنت حق و منزلگاه آن ذات‏‎ ‎‏مقدس، و صاحبِ دل ذات مقدس است.(137)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

قلب نورانی و ظلمانی

الله ُ ولیُّ الَّذینَ آمَنوُا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَی النُّورِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا‎ ‎اَوْلیاءُهُمُ الطّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ اِلَی الظُّلُماتِ.‎[13]‎‏ میزان در مؤمن و‏‎ ‎‏غیر مؤمن؛ مؤمن واقعی و غیر مؤمن این است که کتاب خدا می فرماید‏‎ ‎‏که چنانچه مؤمن است، خدای تبارک و تعالی ولیّ اوست، و مؤمنین را‏‎ ‎‏خدای تبارک و تعالی از همۀ ظلمتها، از همۀ تاریکیها، از همۀ‏‎ ‎‏چیزهایی که انسانها را محجوب می کند از حق تعالی، از همۀ اینها‏‎ ‎‏اخراج می کند و در نور وارد می کند. این انسانی که در اینجا غرق‏‎ ‎‏حجابهاست، غرق ظلمات است، اگر ایمان واقعی بیاورد، از همۀ انواع‏‎ ‎‏ظلمات، خداوند او را خارج می کند و به نور وارد می کند. یک قلب‏‎ ‎‏ظلمانی که در این عالم تمام چیزهایش حجاب است برای او، این‏‎ ‎‏حجابها را خدای تبارک و تعالی، یکی پس از دیگری برمی دارد و نور‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 223

‏را به جای آنها می گذارد، که نور مطلق همان جمال خودش هست. ما‏‎ ‎‏اگر بخواهیم خودمان را بسنجیم و کسانی که مدعی هستند بسنجیم،‏‎ ‎‏باید ببینیم که این میزان؛ این دو تا میزانی که خدای تبارک و تعالی برای‏‎ ‎‏معرفی مؤمنها و غیر مؤمنها فرموده است، در خودمان هست یا‏‎ ‎‏نیست... فکر کنید که آیا قلب شما یک قلب نورانی متوجه به نور‏‎ ‎‏است، یا یک قلب ظلمانی متوجه به آمال شیطانی یا الله است یا‏‎ ‎‏طاغوت. این از این دو حال خارج نیست: یا حکومت در ما، حاکم در‏‎ ‎‏ما الله است یا حاکم در ما طاغوت است. چنانچه ما توجه مان به این دنیا‏‎ ‎‏و به این مسائلی که بر ما عرضه می شود در دنیا، توجه مان به عالَم‏‎ ‎‏طبیعت است، هر چه می خواهیم برای خودمان می خواهیم، هر کاری‏‎ ‎‏می کنیم خدا در کار نیست، ما از طاغوتیم و اولیای ما هم طاغوت‏‎ ‎‏است. و چنانچه خودمان را تهذیب کنیم، خودمان را تربیت کنیم، و از‏‎ ‎‏این غلافهایی که هست خارج کنیم، و به مبدأ نور برسیم، و قلب ما‏‎ ‎‏متوجه به حق تعالی باشد، به نور مطلق باشد، خدمتگزار حق باشیم،‏‎ ‎‏هر چه نعمت خدا به ما داده است در خدمت او صرف کنیم، این‏‎ ‎‏علامت این است که ما از ظلمتها یا از بعض ظلمتها خارج شدیم و به‏‎ ‎‏نور یا بعض مراتب نور وارد شدیم.(138)‏

6 / 3 / 59 

*  *  *

‏ ‏

قلب سلیم

‏قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ الله عَزَّ وَ جَلَّ: «‏إِلاّ مَنْ أَتَی الله بِقَلْبٍ سَلِیمٍ‏.» قَالَ:‏‎ ‎الْقَلْبُ السَّلِیمُ الَّذِی یَلْقَی رَبَّهُ وَ لَیْسَ فِیهِ أَحَدٌ سِوَاهُ. قَالَ: وَ کُلُّ قَلْبٍ فِیهِ شِرْکٌ‎ ‎أَوْ شَکٌّ فَهُوَ سَاقِطٌ. وَ إِنَّمَا أَرادَ بالزُّمْدِ فِی الدُّنْیَا لِتَفْرَغَ قُلُوبُهُمْ لاِخِرَةِ.‎[14]‎

‏سفیان بن عُیَینَة، راوی حدیث سابق، گفت سؤال کردم از حضرت‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 224

‏صادق، علیه السلام، از فرمودۀ خدای عزَّوجلَّ که در وصف روز‏‎ ‎‏قیامت می فرماید: ‏یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ. إِلاّ مَنْ أَتَی الله بِقَلْبٍ سَلِیمٍ.‎[15]‎‎ ‎‏(روزی که نفع نمی دهد مال و نه اولاد، مگر کسی که بیاید با قلب‏‎ ‎‏سالم) فرمود: «قلب سلیم آن است که ملاقات می کند پروردگار خود‏‎ ‎‏را و حال آنکه نیست در آن احدی سوای او.» فرمود: «و هر قلبی که در‏‎ ‎‏آن شرک یا تردید باشد، ساقط است آن. و جز آن نیست که اراده‏‎ ‎‏فرموده خدا زهد را در دنیا تا فارغ شود دلهای آنها برای آخرت.» البته‏‎ ‎‏قلوبی که در آن غیر حق راه داشته باشد و دست خوش شرک و شک‏‎ ‎‏باشد، چه شرک جلی و چه شرک خفی، از درجۀ اعتبار در محضر‏‎ ‎‏قدس پروردگار ساقط است... و «قلب سلیم» قلب خالی از مطلق‏‎ ‎‏شرک و شک است.(139)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

قلب سلیم و مقابل آن

‏اگر در نفس قابل و بالقوه، عقاید حقه و بذر قابل نموّ و فعلیت را وارد‏‎ ‎‏کند و عقاید حقه را به طور مستقیم تعقل نماید، به هر اندازه که‏‎ ‎‏توانست حقایق نظام وجود را به قلبش وارد کند، به همان اندازه‏‎ ‎‏سعادت روحانی دارد و اگر هیچ شک و شبهه ای در امر مبدأ و معاد ـ به‏‎ ‎‏آن نحوی که هست ـ ندارد، این قلب، قلب سلیم است و در مقابل آن‏‎ ‎‏قلبی است که تمام توجهش به طبیعت بوده و تمام نقشه های این عالم‏‎ ‎‏به طور استقلال در آن نقش بسته است، این قلب، قلب معکوس و‏‎ ‎‏منکوس است که منتکس شده و از فطرت به طرف انزل برگشته و‏‎ ‎‏صورتش به ملک و ماده بما انّه مادی و ملکی برگردانده شده است.‏

‏اگر در قلب کسی اعتقادات به طور کج وارد شود و در این جهت‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 225

‏به واسطۀ استکبار بر خدا مقصر باشد ـ نعوذ بالله ـ و پیوسته نظرش این‏‎ ‎‏باشد که از روی عناد بر ابطال مطالب حق دلیل درست کند و از روی‏‎ ‎‏معاندت برای قرآن و انبیا، شبهات تأسیس کند، این چنین شخصی‏‎ ‎‏دارای کل الشقاوه می باشد که در مقابل سعادت عقلی است، نعوذ بالله ‏‎ ‎‏که این چنین شقاوت در مرتبۀ عقلانیت حاصل باشد؛ چون مادامی که‏‎ ‎‏در این دنیاست، علت این صور عقلیۀ غیر واقع را به نحو جهل مرکب‏‎ ‎‏نمی فهمد و وقتی که از این جهان منتقل شد، مرتبۀ عقلانی که‏‎ ‎‏قوی ترین و شدیدترین مراتب است، ملتفت می شود که این صور‏‎ ‎‏عقاید، خلاف واقع و ضیق و تاریکی است.(140)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

قلب منکوس

‏قلب به اینجا آمد و به شهوات آلوده شد و منیت در قلب، نقش بست و‏‎ ‎‏هرچه انجام داد برای رضای خود و به جهت رسیدن به آمال دنیایی‏‎ ‎‏بود، نقشۀ عالم سفلی و آخرین درجۀ حیوانیت که شهوت و غضب‏‎ ‎‏است شده و اسفل سافلین است.(141)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

قلب مشرک

‏قلوب اهل شرک واژگونه و حرکت و سیر معنوی آنها بر غیر صراط‏‎ ‎‏مستقیم است.(142)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

قلوب منکوس و مشرک

‏باید دانست که مؤمن چون سیرش مستقیم و قلبش مستوی و‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 226

‏توجهش الی الله و صراطش سوی است، از این جهت در آن عالم نیز‏‎ ‎‏صراطش مستقیم و روشن و قامتش مستقیم و صورت و سیرت و‏‎ ‎‏باطن و ظاهرش به صورت و هیئت انسانیت است. و با این مقایسه‏‎ ‎‏قلب مشرک را نیز می توان فهمید، که چون قلبش از فطرت الهیه‏‎ ‎‏خارج و از نقطۀ مرکزیۀ کمالْ متمایل و از بحبوحۀ نور و جمال‏‎ ‎‏منحرف است و از تبعیت هادی مطلق و ولیّ کامل منصرف و برکنار‏‎ ‎‏است، و به انیت و انانیت خود و دنیا و زخارف آن مصروف است، از‏‎ ‎‏این جهت در عوالم دیگر نیز با سیرت و صورت مستقیمۀ انسانیه‏‎ ‎‏محشور نگردد و به صورت یکی از حیوانات منکوس الرأس محشور‏‎ ‎‏شود، زیرا که در آن عالم صورت و هیئت تابع قلوب است و ظاهر ظلّ‏‎ ‎‏باطن و قشر سایۀ لبّ است، و مواد آن عالم مثل این نشئه تعصی از‏‎ ‎‏قبول اشکال ملکوتیۀ باطنیه ندارند. و این در محل خود مبرهن است.‏‎ ‎‏پس قلوبی که از حق و حقیقت معرض هستند و از فطرت مستقیمه‏‎ ‎‏خارج اند و به دنیا مقبل و متوجهند، سایۀ آنها نیز مثل خودشان از‏‎ ‎‏استقامت خارج و منکوس و رو به طبیعت و دنیا، که اسفل السّافلین‏‎ ‎‏است، می باشد.(143)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

فرق قلب مؤمن و منافق 

فرق قلب مشرک و منافق

ویژگی قلب منافق

‏و قلب منافق نیز به مقایسه معلوم شود. زیرا که قلب مؤمن از فطرت‏‎ ‎‏ساذجۀ صافیۀ اصلیۀ خود خارج نشده؛ هر چه از حقایق ایمانیه و‏‎ ‎‏معارف حقه به او القا شود، طبعاً قبول کند، و تناسب بین غذا و متغذی،‏‎ ‎‏که معارف و حقایق و مقام فطرت قلوب است، محفوظ می باشد؛ از‏‎ ‎‏این جهت، قلب مؤمن را در حدیث دیگر، در کافی شریف، فرموده که‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 227

‏«مفتوح» است‏‎[16]‎‏ و این «فتح» گرچه ممکن است اشاره به یکی از‏‎ ‎‏فتوحات ثلاثه‏‎[17]‎‏ باشد، ولی با این معنی نیز تناسب دارد.‏

‏و اما قلب منافق چون کدورات و ظلمتهای منافیۀ با فطرت‏‎ ‎‏انسانیت پیدا کرده، از قبیل تعصبهای جاهلیت و اخلاق ذمیمه و حبّ‏‎ ‎‏نفس و جاه و غیر آن از منافیات فطرت، از این جهت مختوم و مسدود‏‎ ‎‏و مطبوع است؛ و کلمۀ حق را به هیچ وجه قبول نکند؛ و صفحۀ آن‏‎ ‎‏چون صفحۀ کاغذی شده است که بکلی سیاه و کدر باشد و قبول نقش‏‎ ‎‏نکند؛ و اظهار دیانت را از شیطنت خود وسیلۀ دنیا و پیشرفت امور‏‎ ‎‏قرار داده است.‏

‏و باید دانست که قلب مشرک و منافق هر دو منکوس و مطبوع‏‎ ‎‏است، چنانچه معلوم و واضح است؛ ولی اختصاص هر یک به یکی‏‎ ‎‏برای آن است که مشرک چون قلبش در عبادت و خضوع متوجه به‏‎ ‎‏غیر معبود حقیقی است و به غیر کمال مطلق است، پس قلب او دارای‏‎ ‎‏دو خاصیت و خصوصیت است: یکی خضوع صادقانه؛ و دیگر آنکه‏‎ ‎‏این خضوع چون به نقایص و مخلوقات می باشد، اسباب نقص و‏‎ ‎‏کدورت قلوب آنهاست؛ پس قلب آنها منکوس است. و این صفت‏‎ ‎‏ظاهرۀ آنهاست. و اما منافق گاهی به حسب واقع مشرک است. و در‏‎ ‎‏این جهت با مشرکین مساوی است در انتکاس قلب؛ و مزیت دیگری‏‎ ‎‏نیز دارد. و گاهی در واقع کافر و دارای هیچ دیانتی نیست. و آن نیز‏‎ ‎‏گرچه قلبش منکوس است، ولی خصوصیت دیگر در آن ظاهرتر‏‎ ‎‏است؛ و آن خصوصیت و مزیت آن است که حق را به حسب صورت‏‎ ‎‏اِصغا کند و در جمعیت حق داخل شود و تمام مطالب حقه ای که به‏‎ ‎‏گوش مؤمنین رسد به گوش آنها نیز می رسد؛ لیکن مؤمن برای صفای‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 228

‏باطنی قلبش «مفتوح» است و آن را قبول می کند؛ و منافق به واسطۀ‏‎ ‎‏ظلمت و کدورت قلبش «مطبوع» و مختوم است و آن را قبول‏‎ ‎‏نمی کند.(144)‏

‏ ‏

*  *  *

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 229

  • . ملک  /  22.
  • . کافی؛ ج 2، «کتاب ایمان و کفر»، «باب ظلمت قلب منافق»، ص 422، ح 2.
  • . رجوع شود به: خمینی، روح الله ؛ شرح چهل حدیث؛ ح 17.
  • . بحارالانوار؛ ج 5، ص 153، ح 1 (با اندکی اختلاف در عبارت).
  • . اصول کافی؛ ج 2، «کتاب ایمان و کفر»، «باب ظلمت قلب منافق»، ص 423، ح 3.
  • . [و آنها را از روز قیامت بیم ده]، زمانی که جانها به گلو رسد (مؤمن  /  18).
  • . دلهایی دارند که با آنها [چیزی] نمی فهمند (اعراف  /  179).
  • . همانا در آن پندی است برای کسی که او را دلی باشد یا به سخن گوش سپارد، در حالی که آگاه و گواه است (ق  /  37).
  • . عَنْ عَمْرٍو عَنْ أَبِی عَبْدِ الله (ع) قَالَ قَالَ لَنَا ذَاتَ یَوْمٍ: تَجِدُ الرَّجُلَ لاَ یُخْطِئُ بِلاَمٍ وَ لاَ وَاوٍ، خَطِیباً مُصْقَعاً، لَقَلْبُهُ أَشَدُّ ظُلْمَةً مِنَ  اللَّیْلِ الْمُظْلِمَ. و تَجِدُ الرَّجُلَ لاَ یَسْتَطِیعُ یُعَبِّرُ عَمَّا فی قَلْبِهِ بِلِسَانِهِ، وَ قَلْبُهُ یَزْهَرُ کَمَا یَزْهَرُ الْمِصْبَاحُ. اصول کافی؛ ج 2، «کتاب ایمان و  کفر»، «باب ظلمت قلب منافق»، ص 422، ح 1.
  • . من در آسمان و زمینم نگنجم، ولی در دل بندۀ مؤمنم جای گیرم (عوالی اللئالی؛ ج 4، ص 7 ؛ بحارالانوار؛ ج 55، «کتاب  السماء و العالم»، «باب العرش و الکرسی و حملتها»، ص 39 ؛ المحجة البیضاء؛ ج 5، ص 27، «کتاب شرح عجائب  القلب» ؛ احیاء علوم الدین؛ ج 3، ص 17).
  • . «قلب مؤمن میان دو انگشت از انگشتان خداوند قرار دارد و آن را هرگونه بخواهد می گرداند.» در بحارالانوار؛ ج 67،  باب 44، ص 39، آمده است: قلب المؤمن بین اصبعین من اصابع الرحمن ؛ و نیز عوالی اللئالی؛ ج 1، ص 48، فصل 4،  ح 64 ؛ ج 4، ص 99، ح 139.
  • . دل انسان با ایمان تخت پادشاهی خداوند رحمان است (بحارالانوار؛ ج 55، ص 39).
  • . خدا سرور مؤمنان است، آنان را به سوی نور از تاریکیها بیرون می برد و کافران سرورشان طاغوت است، آنها را  از نور به سوی تاریکیها بیرون می برد (بقره  /  257).
  • . اصول کافی؛ ج 2، «کتاب ایمان و کفر»، «باب اخلاص»، ص 16، ح 5. (با اندک تفاوتی در عبارت)
  • . شعراء  /  89 ـ90.
  • . ... و قلب مفتوح فیه مصابیح تزهر و لا یطفا نوره الی یوم القیامه و هو قلب المؤمن (اصول کافی؛ ج 2، «کتاب ایمان و کفر»،  «باب ظلمت قلب منافق»، ص 423، ح 3.
  • . فتوحات سه گانه عبارت است از: «فتح قریب»، «فتح مبین» و «فتح مطلق».