فصل چهارم: روح و قلب

اهمیت تحصیل قلب الهی

اهمیت تحصیل قلب الهی

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

اهمیت تلاش برای اصلاح قلب

‏باید دانست که در اصلاح «قلب» کوشیدن، که صلاح و فساد آن‏‎ ‎‏سرمایۀ سعادت و شقاوت است، لازمتر است از تفتیش حقیقت آن‏‎ ‎‏نمودن، و اصطلاحات رایجه را درست کردن؛ بلکه بسا شود که انسان‏‎ ‎‏به واسطۀ شدت توجه به اصطلاحات و فهم کلمات و غور در اطراف‏‎ ‎‏آن از قلب خود بکلی غافل شود و از اصلاح آن باز ماند؛ در مقام شرح‏‎ ‎‏حقیقت و ماهیت «قلب» و اصطلاحات حکما و عرفا استادی کامل‏‎ ‎‏شود، ولی قلب خودش، نعوذبالله ، از قلوب منکوسه یا مطبوعه باشد؛‏‎ ‎‏مثل کسی که از خواص و آثار ادویۀ مضره و نافعه مطلع باشد و شرح‏‎ ‎‏هر یک را خوب بدهد، ولی از ادویۀ مضره احتراز نکند و از مفیده‏‎ ‎‏به کار نبرد؛ ناچار چنین شخصی با همۀ علم دواشناسی به هلاکت‏‎ ‎‏رسد و این علم موجب نجات او نشود...‏

‏علوم مطلقاً عملی هستند، حتی علوم معارف که یک نحوه عملی‏‎ ‎‏در آنها نیز هست؛ و اکنون گوییم که علم احوال قلوب و کیفیت‏‎ ‎‏صحت و مرض و صلاح و فساد آن از علومی است که صرفاً مقدمۀ‏‎ ‎‏عمل و طریق علاج و اصلاح آن است و ادراک و فهم آن از کمالات‏‎ ‎‏انسانیه به شمار نیاید. پس، انسان باید عمده توجه و اصل مقصدش‏‎ ‎‏اصلاح قلب و اکمال آن باشد تا به کمال سعادت روحانی و درجات‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 229

‏عالیۀ غیبیه نائل شود.(145)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

قلب جوان

‏قلب جوان لطیف و ساده است و صفایش بیشتر است و واردات آن‏‎ ‎‏کمتر و تزاحمات و تراکمات در آن کمتر است؛ پس شدید الانفعال و‏‎ ‎‏کثیرالقبول است. بلکه هر خُلق زشت و زیبایی در قلب جوان بهتر‏‎ ‎‏داخل شود و شدیدتر و زودتر از آن متأثر و منفعل گردد.(146)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

ارزش عمل قلب الهی

ضَرْبَةُ عَلِیٍّ یَوْمَ الخَنْدَقِ أفْضَلُ مِن کذا...

‏این ضربه ضربتی بود که از روح امیرالمؤمنین سرچشمه گرفته‏‎ ‎‏بود. همۀ ایامی که ضربت می زد فضیلتش بالاتر از همه بود؛ برای‏‎ ‎‏اینکه قلب، قلب الهی بود؛ قلبی بود که غیر از خدا در او راه‏‎ ‎‏نداشت.(147)‏

17 / 4 / 58 

*  *  *

‏ ‏

حصول به مرتبۀ قلب الهی

‏اگر صفحۀ قلب به درک شهودی و حضوری، نه به درک علمی و‏‎ ‎‏مفهومی، تمام معنی و تمام حقایق عالم غیب را از مرتبۀ ملائکة الله ‏‎ ‎‏المقرّبین که عقول باشند، و بالاتر از آن که مرتبۀ اسماء و صفات باشد،‏‎ ‎‏و بالاتر از آن که مرتبۀ ذات الهی و آخر مرتبۀ وجود باشد، و همین‏‎ ‎‏طور مراتب پایین تر از مرتبۀ ملائکة الله المقرّبین که ملائکۀ متوسطین‏‎ ‎‏باشند، و پایین تر از آنها که جن و شیاطین باشند، همه را درک کند،‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 230

‏این چنین قلبی دیگر به مقام فنا رسیده است که غایت عقل نظری‏‎[1]‎‏ هم‏‎ ‎‏این است.(148)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

روش الهی کردن قلب

‏باید دانست که اگر در این عالم محبت به حق تعالی و اولیای او پیدا‏‎ ‎‏کنیم و طوق اطاعت آن ذات مقدس را بر گردن نهیم و وجهۀ قلب را‏‎ ‎‏الهی و ربّانی کنیم، در وقت معاینه عین حقیقت با صورت جمیله بر ما‏‎ ‎‏ظاهر گردد. و به عکس، اگر وجهۀ قلب دنیایی شد و از حق منصرف‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 231
‏شد، کم کم ممکن است تخم عداوت حق و اولیا در آن کِشته شود، و در‏‎ ‎‏وقت معاینه این عداوت شدت کند و آثار غریبۀ موحشه از آن بروز‏‎ ‎‏کند، چنانچه شنیدی.‏

‏پس، از مهمات امور مواظبت به این امر است که انسان حالت قلب‏‎ ‎‏را الهی کند و وجهۀ آن را به جانب حق و اولیای او و دار کرامت او‏‎ ‎‏متوجه کند، و این با تفکر در آلاء و نعمای ذات مقدس و مواظبت به‏‎ ‎‏اطاعت و عبادت البته حاصل می شود؛ ولی انسان باید اعتماد بر نفس و‏‎ ‎‏اعمال خود نکند، و در هر حال، خصوصاً در خلوات، با تضرع و‏‎ ‎‏زاری از حق تعالی بخواهد که محبت خودش را در دلش القا فرماید و‏‎ ‎‏قلبش را به نور معرفت و محبتش روشنی بخشد، و محبت دنیا و‏‎ ‎‏غیر خودش را از دلش بیرون کند. البته این دعا در اوّل امر بیمغز و‏‎ ‎‏محض لقلقۀ لسان است، زیرا که با محبت مفرط به دنیا خواهش زوال‏‎ ‎‏آن جداً مشکل است؛ ولی پس از مدتی تفکر و مواظبت و به دل‏‎ ‎‏فهماندنِ نتایج حسنۀ محبة الله و نتایج سیئه حب دنیا را، امید است که‏‎ ‎‏حقیقت پیدا کند ان شاءالله .(149)‏

‏ ‏

*  *  *

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 232

  • . چنانکه گفته اند: عقل نظری چهار مرتبه دارد و آخرش را آن مرتبه دانسته اند که عقل مستفاد باشد. [شفا؛ بخش  طبیعیات، ص 293 ؛ شرح اشارات؛ ج 2، ص 353 ـ 357 ؛ اسفار؛ ج 3، ص 419]. عرفا می گویند: آن وقت عقل، مستفاد است که توان استفادۀ مشاهدۀ حضوریه از مبدأ وجود و اعلا مرتبه را  داشته باشد، [مقدمۀ شرح قیصری بر فصوص الحکم؛ ص 35]. به خلاف حکما که گفته اند: عقل مستفاد، رسیدن به آن  مقامی است که بتواند از جبرئیل که از عالم عقول است، استفاده کند. عرفا گفته اند: این کفر است، و راست هم گفته اند برای اینکه جبرئیل که منتهی الیه عالم وجود نیست و بالاتر از  او هم هست. بلی، اگر بگویند که واسطه در فیض است، این درست است، ولی وساطت مختص به این مرتبه نیست بلکه در  مراتب دیگر هم هست. اگر بگویند: اصطلاحی بین حکماست که در موقع کشف این مرتبه از عالم عقل و استفاده از آن را، عقل مستفاد  گفته اند. می گوییم: اینجا جای اصطلاح نیست، در صورتی که مرتبۀ فوقی وجود دارد که از آن استفاده می شود، چرا باید  مرتبۀ پایینی را گفت و اصطلاح کرد؟ اگر کسی بگوید: بالاتر از مقام جبرئیل، در قدرت انسانی نیست که آن را کشف کند و از آن مستفاد باشد، به دلیل  عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَی [نجم  /  5] که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم را شدید القوی که جبرئیل باشد، تعلیم می نمود. ما می گوییم: شاید مراد از شدید القوی، خود ذات مقدس حق باشد برای اینکه شدید القوی مختلف تفسیر شده  است. [نگاه کنید به: تفسیر القمی؛ ج 2، ص 334؛ و سایر تفاسیر، ذیل آیۀ 5 سورۀ مبارکۀ نجم].  علاوه بر این می گوییم: گرچه در سابق جبرئیل تعلیم می نمود، ولی در لاحق کمال ذاتی و استعداد جبلّی پیامبر  اسلام که بالاتر از استعداد تمام موجودات است، از جبرئیل گذشته و بلاواسطه به مبدأ حق رسید که اگر جبرئیل ـ به  قول خودش ـ قدمی به بالا می گذاشت، محترق می شد. بالجمله: غایت عقل مستفاد، فناء فی الله است، و عقل عملی هم که آخرین مرتبه اش فناء فی الله است، پس غایت  هر دو عقل در آخر یکی شد، ولو در آغاز از هم جدا بودند[تقریرات فلسفه؛ ج 3، ص 353ـ354].