تعریف و ویژگیهای فطرت
فطرت عشق به کمال و خیر
فطرت تنفر از نقص و شر
حق ـ تبارک و تعالی ـ با عنایت و رحمت خود، به ید قدرت خود، که طینت آدم اوّل را مخمّر فرمود، دو فطرت و جبلّت به آن مرحمت نمود: یکی اصلی، و دیگر تبعی، که این دو فطرت، بُراق سیر و رفرف عروج او است به سوی مقصد و مقصود اصلی. و آن دو فطرت، اصل و پایۀ جمیع فطریاتی است که در انسان مخمَّر است و دیگر فطریات، شاخه ها و اوراق آن است.
یکی از آن دو فطرت ـ که سِمَت اصلیّت دارد ـ فطرت عشق به کمال مطلق و خیر و سعادت مطلقه است که در کانون جمیع سلسلۀ بشر، از سعید و شقی و عالم و جاهل و عالی [و] دانی، مُخمَّر و مطبوع است. و اگر در تمام سلسلۀ بشر، انسان تفحّص و گردش کند و جمیع طوایف متشتّته و اقوام متفرقه در عالم را تفتیش کند، یک نفر را نیابد که به حسب اصل جبلّت و فطرت، متوجه به کمال و عاشق خیر و سعادت نباشد.
و مقصود از فطریات، اموری است که بدین مثابه باشد و از این جهت، احکام فطرت از أبدهِ بدیهیات و از اوضح واضحات خواهد بود و اگر چیزی چنین نشد از فطریات نخواهد بود.
و دیگری از آن دو فطرت، که سِمَت فرعیّت و تابعیّت دارد، فطرت تنفُّر از نقص و انزجار از شر و شقاوت است که این مُخمَّر بالعرض است، و به تبعِ آن فطرت عشق به کمال، تنفُّر از نقص نیز مطبوع و مُخمَّر در انسان است...
و این دو فطرت، که ذکر شد، فطرت مخمورۀ غیر محجوبه است که محکوم احکام طبیعت نشده و وجهۀ روحانیت و نورانیت آنها باقی است، و اگر فطرت متوجه به طبیعت شد و محکوم به احکام آن
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 259
گردید و محجوب از روحانیت و عالم اصلی خود شد، مبدأ جمیع شرور و منشأ جمیع شقاوت و بدبختیهاست.(178)
* * *
ظهور حب ذاتی حق در موجودات
بدان ای طالب حقّ و حقیقت که حق تبارک و تعالی چون خلقت نظام وجود و مظاهر غیب و شهود را به حسب حبّ ذاتی به معروفیّت در حضرت اسماء و صفات فرموده ـ به مقتضای حدیث شریف کُنْتُ کَنْزاً مَخْفیّاً؛ فَاَحْبَبْتُ اَنْ اُعْرَفَ، فَخَلَقْتُ الْخَلْقَ لِکَیْ اُعْرَفَ ـ در فطرت تمام موجودات حبّ ذاتی و عشق جبلّی ایداع و ابداع فرموده، که به آن جذبۀ الهیّه و آتش عشق ربّانی متوجه به کمال مطلق و طالب و عاشق جمیل علی الاطلاق می باشند. و برای هر یک از آنها نوری فطری الهی قرار داده که به آن نور طریق وصول به مقصد و مقصود را دریابند. و این نار و نور،یکی رفرف وصول، و یکی براق عروج است ـ و شاید «براق» و «رفرف» رسول خدا صلّی الله علیه و آله رقیقۀ این لطیفه و صورت متمثّلۀ ملکیّۀ این حقیقت بوده.(179)
* * *
نورانیت فطرت در بدو خلقت
علت تیرگی فطرت بشر
لوازم فطرتهای نورانی و محجوب
چون فطرت انسانی به دست قدرت جمال و جلال حق ـ جلّ و علا ـ تخمیر شده، و از عالم طهارت و قدس نازل شده است، در اول فطرت و خلقت نورانی و صیقلی است. و چون وجهۀ آن به عالم غیب است، و حق طلب و عاشق حق است... با حقایق ایمانیه و امور حقه ـ که از
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 260
عالم نور و طهارت و قدس است ـ مناسبت ذاتیّه دارد، و با جهالات و اباطیل و اُغلوطه ها و اکاذیب بی تناسب است...
پس انسان تا به فطرت اصلیۀ خود است، چون از عالم نور و طهارت است، متناسب با علوم حقیقیّه و معارف الهیّه و حقایق روحانیّه و عوالم غیبیّه است، و وجهۀ نفس چون آیینه ای است نورانی و صیقلی و بی آلایش به زنگ و کدورت. نقشهای عالم غیب، که همه از جنس علوم حقه و سنخ معارف است، در آن مُنْتَقَش گردد، و آن نیز به مناسبت با آنها، بخوبی قبول کند.
و چون اباطیل و اکاذیب و قیاسات باطلۀ غلط، از نفحات شیطانیّه و عالم ظلمات و کدورات و قذارات است، وجهۀ نفس به فطرت مخموره، از آنها منصرف و با آنها مناسب و مواجه نیست، پس آن نقشه ها را قبول نکند، و از آنها منفعل نگردد. و اگر این فطرت، تا آخر کار محفوظ ماند، و دست تصرف ابلیس به آن نرسد، هیچ امری را بر خلاف حق نپذیرد، و از هیچ حقی روگردان نشود، و تعلیمات قرآن شریف و انبیاء عظام و اولیاء کرام ـ علیهم السّلام ـ به همان طور که از معدن وحی الهی و معادن علوم حقه نازل شده، در آن جلوه کند بی شایبۀ تصرفات نفس و دعابه های متخیّله، که از آنها به حجابهای ظلمانی بین عبد و حق می توان تعبیر نمود.
ولی همین فطرت، اگر از روحانیّت خود محجوب شد، و به واسطۀ اشتغال به عالم طبیعت، ظلمانی گردید و سلطان شهوت و جهل و غضب و شیطنت بر آن غلبه کرد، و با مَلاذّ دنیوی و کثرات عالم ملک مأنوس شد؛ وجهۀ باطنش از عالم روحانیّت و ملکوت منصرف و تناسبش با آن عوالم نورانی منقطع گردد، و با عالم جنّ و شیطان متناسب شود، و سلطان وهم و دُعابه های متخیّله ـ که شیطانِ انسانِ صغیر است ـ بر آن حکومت کند، و حقایق و معارف الهیّه و آنچه از
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 261
عالم نور و طهارت و قدس است در ذائقۀ او تلخ و در سامعه اش سنگین و ناگوار آید.
و آنچه از عالم ظلمات و قذارات و عقاید باطله و اوهام کاذبه و سَفسَطه و اُغلوطه است در کامش شیرین و در ذایقۀ روحش گوارا و خوشایند آید، چونان آیینۀ زنگ زدۀ کثیفی که آنچه از سنخ نور و نقشه های لطیف است قبول نکند، و آنچه از قبیل زنگار و کثافت است در آن متراکم شود. پس در نفس، حالت جحود و انکار پیدا شود و دل برای هیچ حقّ و حقیقتی، حتی ضروریات و فطریات خاضع نشود.
فطری هر صاحب فطرت است که از هر نظام بدیع و صنعت دقیق عجیبی، انتقال به منظِّم و صنعتگر او پیدا کند، و جستجوی پدیدآورنده او کند، و هیچ شک وتردیدی در دل او خطور نکند که این صنعت عجیب صنعتگر نمی خواهد؛ کشف قوّۀ برق و رادیو و صنعت تلفن و تلگرافِ بی سیم و دیگر مصنوعات عجیبه انسان را به اصل فطرت و جبلّت خاضع کند برای صنعتگر و مستکشف آن، و او را با عظمت و بزرگی یاد کند، خواهی نخواهی.
و اگر کسی بگوید: اینها چیزی نیست، محتاج به صنعتگر و استاد نیست، ممکن است اینها همین طور خود به خود درست شده باشد، در سامعۀ هر کس این احتمال غلطْ سنگین، و در ذایقۀ روح به طوری ناگوار و تلخ آید که جواب گویندۀ این حرف را به سکوت و خاموشی گذراندن أولی به نظر آید. ولی نظام عجیب عالم و صنعت بزرگ محیِّرالعقول کاینات، که پیدایش قوّۀ برق و صنعتهای عجیب بشری از یک کارخانۀ کوچک آن یعنی مغز انسانی، پیدا شده و تمام عقول فلاسفۀ بزرگ عالم در هر جزئی از جزئیات ساختمان همین بشر ـ که یک جزئی ضعیفِ ناچیز نسبت به عالم کبیر است ـ متحیّر است. و با آن که هزاران سال است علماء طبّ و تشریح در ساختمان ظاهری آن
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 262
دقتها کرده و بررسیها نموده اند، بدرستی و راستی، به حقیقت آن پی نبرده اند. با این وصف، باز در افراد این انسان ظلوم جهول اشخاصی هستند که دل آنها خاضع در پیشگاه عظمت و بزرگی صانع آن و پروردگار و پدیدآرندۀ آن نیست، و غبار شک و شبهه و کدورتِ تردید در دلهای سخت آنها به طوری نشسته که از فطریات خود غفلت کنند، و به ضروریات و واضحات عقول خاضع نشوند، (قُتِلَ الإنْسَانُ مَا أکْفَرَهُ).
این نیست مگر آن که انسان به واسطۀ اشتغال به عالم طبیعت و مقهور شدن در دست واهمه و شیطنت، نورانیت فطرت را از دست داده، و علاقه و رابطۀ آن از حقایق منقطع شده؛ چنانچه خدای تعالی فرماید در سورۀ احقاف آیۀ 20:
(وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِیْنَ کَفَرُوا عَلَی النَّارِ أذْهَبْتُمْ طَیِّبَاتِکُمْ فِی حَیاتِکُمُ الدُّنْیَا وَ اسْتَمْتَعْتُمْ بِهَا فَالْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُوْنِ بِمَا کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ فِی الأرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ بِمَا کُنْتُمْ تَفْسُقُونَ).
شاید یکی از طیّبات و پاکیزه ها[ی] خود را که کفار بردند در زندگانی دنیا، و تمتع به دنیا و استغراق در شهوات همان نور فطرت الله باشد که از حضرت قدس، با طهارت و پاکیزگی نازل شده بود و از موائد آسمانی برای انسان بود، و به واسطۀ توجّه به دنیا و تمتع به آن، آنرا از دست داد.
بالجمله، چون به حکم برهان، غذا و متغذی باید مناسب باشد، فطرتهای اصلیّه که از نورانیّت خود خارج نشده اند، لازمۀ آنها تصدیق حق و خضوع برای حقیقت است و آن فطرتهای محجوبه، که
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 263
جهالت و شیطنت بر آنها غلبه نموده، لازمۀ آنها انکار و جحود است. پس، تصدیق از جنود عقل و جحود از جنود جهل است.(180)
* * *
ظهور تعلّم اسمایی
فطرت تعلّم اسمایی را، که در خمیرۀ ذات او ثبت است به مقتضای جامعیّت نشئه و ظهور از حضرت اسم الله الاعظم ـ که اشاره به آن است در قول خدای تعالی: وَ عَلَّمَ آدَمَ الاَسْماءَ کُلَّها ـ به مرتبۀ فعلیّت و ظهور آورد.(181)
* * *
ثنای معبود، از امور فطری
ثنای معبود از فطریاتی است که جمیع سلسلۀ بشر بر آن مخمرّند و فطرت حکم به لزوم آن می کند، و خاضع برای کامل مطلق و جمیل مطلق و منعم مطلق و عظیم مطلق است.(182)
* * *
احترام منعم
احترام به بزرگان
احترام به حاضر
بدان که از امور فطریه، که هر انسان جبلةً و فطرةً بدان حکم می کند، احترام مُنعِم است. و هر کس در کتاب ذات خود اگر تأملی کند، می بیند که مسطور است که باید از کسی که به انسان نعمتی داد احترام کند. و معلوم است هر چه نعمت بزرگتر باشد و منعم در آن انعام بی غرضتر باشد، احترامش در نظر فطرت لازمتر و بیشتر است. مثلاً فرق واضح است در احترام بین کسی که به شما یک اسب می دهد و آن منظور نظرش هست، با کسی که یک ده ششدانگی بدهد و در این دادن منتی
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 264
هم نگذارد. مثلاً اگر دکتری شما را از کوری نجات داد فطرتاً او را احترام می کنید، و اگر از مرگ نجات داد بیشتر احترام می کنید. اکنون ملاحظه کن نعمتهای ظاهره و باطنه که مالک الملوک جلّ شأنه به ما مرحمت کرده که اگر جن و انس بخواهند یکی از آنها را به ما بدهند نمی توانند و ما از آن غفلت داریم. مثلاً این هوایی که ما شب و روز از آن استفاده می کنیم و حیات ما و همۀ موجودات محیط بسته به وجود آن است، که اگر یک ربع ساعت نباشد هیچ حیوانی زنده نمی ماند، چه نعمت بزرگی است؛ که اگر تمام جنّ و انس بخواهند شبیه آن را به ما بدهند عاجزند. و همین طور قدری متذکر شو سایر نعم الهی را از قبیل صحت بدن [و ]قوای ظاهره از قبیل چشم و گوش و ذوق و لمس، و قوای باطنه از قبیل خیال و وهم و عقل و غیر آن، که هر یک منافعی دارد که حدّ ندارد. تمام اینها را مالک الملوک به ما عنایت فرموده بدون اینکه از او بخواهیم؛ و بدون اینکه به ما منتی تحمیل فرماید. و به اینها نیز اکتفا نفرموده و انبیا و پیغمبران فرستاده و کتبی فرو فرستاده و راه سعادت و شقاوت و بهشت و جهنم را به ما نموده؛ و هر چه محتاج به او بودیم در دنیا و آخرت به ما عنایت فرموده، بدون اینکه به طاعت و عبادت ما احتیاجی داشته باشد؛ یا به حال او طاعت و معصیت ما فرقی کند. فقط از برای نفع خود ما امر و نهی فرموده. بعد از تذکر این نعمتها و هزاران نعمتهای دیگر، که حقیقتاً از شمردن کلیات آن تمام بشر عاجز است چه برسد به جزئیات آن، آیا در فطرت شما احترام همچو منعمی لازم است؟ و آیا خیانت نمودن به همچو ولی نعمتی در نظر عقل چه حالی دارد؟
و نیز از اموری که در فطرت ثبت و مسطور است احترام شخص بزرگ و عظیم است. این همه احتراماتی که مردم از اهل دنیا و ثروت می کنند و از سلاطین و بزرگان می نمایند، برای این است که آنها را
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 265
بزرگ و عظیم تشخیص داده اند. آیا چه عظمتی به عظمت و بزرگی مالک الملوک است که دنیای پست و مخلوق ناقابل آن، که کوچکترین عوالم است و تنگترین نشآت است، تاکنون عقل هیچ موجودی به آن نرسیده؟ بلکه به همین منظومۀ شمسی خودمان، که از منظومات شمسی دیگر کوچکتر و در پیش شموس دیگر قدر محسوس ندارد، مستکشفین بزرگ دنیا اطلاع پیدا نکرده اند. آیا این عظیم که با یک اشاره این همه عوالم و هزاران هزار عوالم غیبیه را خلق فرموده لازم الاحترام نیست در فطرت عقل؟
و نیز، حاضر در کتاب فطرت لازم الاحترام است. می بینید که اگر انسان از کسی خدای نکرده بدگویی کند در غیابش، اگر حاضر شد فطرتاً سکوت می کند و از او احترام می نماید. و معلوم است خدای تبارک و تعالی در همه جا حاضر و تمام ممالک وجود در تحت نظر او اداره می شود؛ بلکه همه نفسِ حضور و همۀ عالمْ محضر ربوبیت است.(183)
* * *
ثناگویی فطرت انسانها
و به بیان دیگر، از فطرتهای الهیّه، که جمیع خلق بر آن مفطورند، ثنای کامل و شکر و حمد منعم است، و نیز از فطرتهای الهیّه تنفّر از نقص و ناقص و منقص نعمت است، و چون نعمت مطلقۀ خالصه از شوب هر نقصی و جمال و کمال تامّ تمام مبرا از هر نقصی مختصّ به حق است و دیگر موجودات نِعم مطلقه و جمال مطلق را تنقیص و تحدید کنند نه تزیید و تأیید، پس فطرت همۀ مردم ثناجو و ستایش گوی ذات مقدس اویند و از دیگر موجودات متنفّرند، مگر آن وجودهایی که به حسب سیر در ممالک کمال و شهرهای عشق، فانی در ذات ذوالجلال
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 266
شدند، که عشق و محبت به آنها و ثنا و ستایش آنها عین عشق به حق و ستایش او است. «حبّ خاصان خدا حبّ خدا است».(184)
* * *
حبّ عدل و دشمنی با ستم
قلبْ فطرتاً در مقابل قسمت عادلانه خاضع است و از جور و اعتسافْ فطرتاً گریزان و متنفر است. از فطرتهای الهیه، که در کمون ذات بشر مخمّر است، حب عدل و خضوع در مقابل آن است، و بغض ظلم و عدم انقیاد در پیش آن است؛ اگر خلاف آن را دید، بداند در مقدمات نقصانی است.(185)
* * *
پذیرش بی دلیل
کسی که یک مطلبی بشنود و قبل از اینکه دلیلی بر آن مطلب پیدا بکند قبول کند، این از فطرت انسانی خارج است. فطرت انسانی اینطور است که مطلبی را همین طوری قبول نمی کند تا هر چه گفتند فوراً قبول کند؛ اینطور نیست؛ بلکه اگر مطلبی به او تبلیغ کردند یا مطلبی را گفتند، این دلیل می خواهد که به چه دلیل شما یک همچو مطلبی را ـ مثلاً ـ می گویید.(186)
14 / 8 / 57
* * *
انکار بر پایۀ دلیل
ظاهراً شیخ الرئیس است که می گوید: «آن کسی که بدون برهان یک چیزی را انکار کند، از فطرت انسان خارج است».
همان طور که اثبات یک چیزی محتاج به برهان است، اگر گفتیم:
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 267
نه، آن هم برهان می خواهد. یک وقت می گویی: نمی دانم، یک وقت انکار می کنی. قلوبی هست که اینها جحود دارند، اصلاً وضع قلبشان جوری شده است که انکاری هستند، همه چیز را انکار می کنند، از باب اینکه نمی توانند ادراک کنند؛ و از فطرت انسان هم خارج شده اند، که انسان باید یک چیزی را اگر قبول می کند، با برهان قبول بکند و اگر رد هم می کند، به برهان رد بکند.(187)
* * *
عشق به خدمتگزاران
وقتی ملت فهمید که یک جمعی دارند خدمت می کنند، و خودشان هم آن قُبّه و بارگاههایی که زمان سابق بود ندارند، آنها هم مثل مردم عادی دارند زندگی می کنند، بلکه شاید بعضشان خیلی هم کمتر باشد. مردم وقتی ببینند به حسب فطرتشان که فطرت صحیح است. خوب، به حسب فطرت، عاشق یک همچو دولتی خواهند شد.(188)
16 / 10 / 59
* * *
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 268