فصل ششم: آفرینش انسان

تعریف و ویژگیهای فطرت

تعریف و ویژگیهای فطرت

‎ ‎

‏ ‏

فطرت عشق به کمال و خیر

فطرت تنفر از نقص و شر

‏حق ـ تبارک و تعالی ـ با عنایت و رحمت خود، به ید قدرت خود، که‏‎ ‎‏طینت آدم اوّل را مخمّر فرمود، دو فطرت و جبلّت به آن مرحمت‏‎ ‎‏نمود: یکی اصلی، و دیگر تبعی، که این دو فطرت، بُراق سیر و رفرف‏‎ ‎‏عروج او است به سوی مقصد و مقصود اصلی. و آن دو فطرت، اصل‏‎ ‎‏و پایۀ جمیع فطریاتی است که در انسان مخمَّر است و دیگر فطریات،‏‎ ‎‏شاخه ها و اوراق آن است.‏

‏یکی از آن دو فطرت ـ که سِمَت اصلیّت دارد ـ فطرت عشق به‏‎ ‎‏کمال مطلق و خیر و سعادت مطلقه است که در کانون جمیع سلسلۀ‏‎ ‎‏بشر، از سعید و شقی و عالم و جاهل و عالی ‏‏[‏‏و‏‏]‏‏ دانی، مُخمَّر و مطبوع‏‎ ‎‏است. و اگر در تمام سلسلۀ بشر، انسان تفحّص و گردش کند و جمیع‏‎ ‎‏طوایف متشتّته و اقوام متفرقه در عالم را تفتیش کند، یک نفر را نیابد‏‎ ‎‏که به حسب اصل جبلّت و فطرت، متوجه به کمال و عاشق خیر و‏‎ ‎‏سعادت نباشد.‏

‏و مقصود از فطریات، اموری است که بدین مثابه باشد و از این‏‎ ‎‏جهت، احکام فطرت از أبدهِ بدیهیات و از اوضح واضحات خواهد‏‎ ‎‏بود و اگر چیزی چنین نشد از فطریات نخواهد بود.‏

‏و دیگری از آن دو فطرت، که سِمَت فرعیّت و تابعیّت دارد،‏‎ ‎‏فطرت تنفُّر از نقص و انزجار از شر و شقاوت است که این مُخمَّر‏‎ ‎‏بالعرض است، و به تبعِ آن فطرت عشق به کمال، تنفُّر از نقص نیز‏‎ ‎‏مطبوع و مُخمَّر در انسان است...‏

‏و این دو فطرت، که ذکر شد، فطرت مخمورۀ غیر محجوبه است‏‎ ‎‏که محکوم احکام طبیعت نشده و وجهۀ روحانیت و نورانیت آنها‏‎ ‎‏باقی است، و اگر فطرت متوجه به طبیعت شد و محکوم به احکام آن‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 259

‏گردید و محجوب از روحانیت و عالم اصلی خود شد، مبدأ جمیع‏‎ ‎‏شرور و منشأ جمیع شقاوت و بدبختیهاست.(178)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

ظهور حب ذاتی حق در موجودات

‏بدان ای طالب حقّ و حقیقت که حق تبارک و تعالی چون خلقت‏‎ ‎‏نظام وجود و مظاهر غیب و شهود را به حسب حبّ ذاتی به‏‎ ‎‏معروفیّت در حضرت اسماء و صفات فرموده ـ به مقتضای‏‎ ‎‏حدیث شریف ‏کُنْتُ کَنْزاً مَخْفیّاً؛ فَاَحْبَبْتُ اَنْ اُعْرَفَ، فَخَلَقْتُ الْخَلْقَ‎ ‎لِکَیْ‏ ‏اُعْرَفَ‎[1]‎‏ ـ در فطرت تمام موجودات حبّ ذاتی و عشق جبلّی‏‎ ‎‏ایداع و ابداع فرموده، که به آن جذبۀ الهیّه و آتش عشق ربّانی متوجه به‏‎ ‎‏کمال مطلق و طالب و عاشق جمیل علی الاطلاق می باشند. و برای هر‏‎ ‎‏یک از آنها نوری فطری الهی قرار داده که به آن نور طریق وصول به‏‎ ‎‏مقصد و مقصود را دریابند. و این نار و نور،یکی رفرف وصول، و‏‎ ‎‏یکی براق عروج است ـ و شاید «براق» و «رفرف» رسول خدا صلّی الله ‏‎ ‎‏علیه و آله رقیقۀ این لطیفه و صورت متمثّلۀ ملکیّۀ این حقیقت‏‎ ‎‏بوده.(179)‏

‏ ‏

*  *  *

‎ ‎

‏ ‏

نورانیت فطرت در بدو خلقت

علت تیرگی فطرت بشر

لوازم فطرتهای نورانی و محجوب

‏چون فطرت انسانی به دست قدرت جمال و جلال حق ـ جلّ و علا ـ‏‎ ‎‏تخمیر شده، و از عالم طهارت و قدس نازل شده است، در اول فطرت‏‎ ‎‏و خلقت نورانی و صیقلی است. و چون وجهۀ آن به عالم غیب است،‏‎ ‎‏و حق طلب و عاشق حق است... با حقایق ایمانیه و امور حقه ـ که از‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 260

‏عالم نور و طهارت و قدس است ـ مناسبت ذاتیّه دارد، و با جهالات و‏‎ ‎‏اباطیل و اُغلوطه ها و اکاذیب بی تناسب است...‏

‏پس انسان تا به فطرت اصلیۀ خود است، چون از عالم نور و‏‎ ‎‏طهارت است، متناسب با علوم حقیقیّه و معارف الهیّه و حقایق‏‎ ‎‏روحانیّه و عوالم غیبیّه است، و وجهۀ نفس چون آیینه ای است نورانی‏‎ ‎‏و صیقلی و بی آلایش به زنگ و کدورت. نقشهای عالم غیب، که همه‏‎ ‎‏از جنس علوم حقه و سنخ معارف است، در آن مُنْتَقَش گردد، و آن نیز‏‎ ‎‏به مناسبت با آنها، بخوبی قبول کند.‏

‏و چون اباطیل و اکاذیب و قیاسات باطلۀ غلط، از نفحات شیطانیّه‏‎ ‎‏و عالم ظلمات و کدورات و قذارات است، وجهۀ نفس به فطرت‏‎ ‎‏مخموره، از آنها منصرف و با آنها مناسب و مواجه نیست، پس آن‏‎ ‎‏نقشه ها را قبول نکند، و از آنها منفعل نگردد. و اگر این فطرت، تا آخر‏‎ ‎‏کار محفوظ ماند، و دست تصرف ابلیس به آن نرسد، هیچ امری را‏‎ ‎‏بر خلاف حق نپذیرد، و از هیچ حقی روگردان نشود، و تعلیمات قرآن‏‎ ‎‏شریف و انبیاء عظام و اولیاء کرام ـ علیهم السّلام ـ به همان طور که از‏‎ ‎‏معدن وحی الهی و معادن علوم حقه نازل شده، در آن جلوه کند‏‎ ‎‏بی شایبۀ تصرفات نفس و دعابه های متخیّله، که از آنها به حجابهای‏‎ ‎‏ظلمانی بین عبد و حق می توان تعبیر نمود.‏

‏ولی همین فطرت، اگر از روحانیّت خود محجوب شد، و‏‎ ‎‏به واسطۀ اشتغال به عالم طبیعت، ظلمانی گردید و سلطان شهوت و‏‎ ‎‏جهل و غضب و شیطنت بر آن غلبه کرد، و با مَلاذّ دنیوی و کثرات عالم‏‎ ‎‏ملک مأنوس شد؛ وجهۀ باطنش از عالم روحانیّت و ملکوت منصرف‏‎ ‎‏و تناسبش با آن عوالم نورانی منقطع گردد، و با عالم جنّ و شیطان‏‎ ‎‏متناسب شود، و سلطان وهم و دُعابه های متخیّله ـ که شیطانِ انسانِ‏‎ ‎‏صغیر است ـ بر آن حکومت کند، و حقایق و معارف الهیّه و آنچه از‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 261
‏عالم نور و طهارت و قدس است در ذائقۀ او تلخ و در سامعه اش‏‎ ‎‏سنگین و ناگوار آید.‏

‏و آنچه از عالم ظلمات و قذارات و عقاید باطله و اوهام کاذبه و‏‎ ‎‏سَفسَطه و اُغلوطه است در کامش شیرین و در ذایقۀ روحش گوارا و‏‎ ‎‏خوشایند آید، چونان آیینۀ زنگ زدۀ کثیفی که آنچه از سنخ نور و‏‎ ‎‏نقشه های لطیف است قبول نکند، و آنچه از قبیل زنگار و کثافت است‏‎ ‎‏در آن متراکم شود. پس در نفس، حالت جحود و انکار پیدا شود و دل‏‎ ‎‏برای هیچ حقّ و حقیقتی، حتی ضروریات و فطریات خاضع نشود.‏

‏فطری هر صاحب فطرت است که از هر نظام بدیع و صنعت دقیق‏‎ ‎‏عجیبی، انتقال به منظِّم و صنعتگر او پیدا کند، و جستجوی‏‎ ‎‏پدیدآورنده او کند، و هیچ شک وتردیدی در دل او خطور نکند که این‏‎ ‎‏صنعت عجیب صنعتگر نمی خواهد؛ کشف قوّۀ برق و رادیو و صنعت‏‎ ‎‏تلفن و تلگرافِ بی سیم و دیگر مصنوعات عجیبه انسان را به اصل‏‎ ‎‏فطرت و جبلّت خاضع کند برای صنعتگر و مستکشف آن، و او را با‏‎ ‎‏عظمت و بزرگی یاد کند، خواهی نخواهی.‏

‏و اگر کسی بگوید: اینها چیزی نیست، محتاج به صنعتگر و استاد‏‎ ‎‏نیست، ممکن است اینها همین طور خود به  خود درست شده باشد،‏‎ ‎‏در سامعۀ هر کس این احتمال غلطْ سنگین، و در ذایقۀ روح به طوری‏‎ ‎‏ناگوار و تلخ آید که جواب گویندۀ این حرف را به سکوت و خاموشی‏‎ ‎‏گذراندن أولی به نظر آید. ولی نظام عجیب عالم و صنعت بزرگ‏‎ ‎‏محیِّرالعقول کاینات، که پیدایش قوّۀ برق و صنعتهای عجیب بشری از‏‎ ‎‏یک کارخانۀ کوچک آن یعنی مغز انسانی، پیدا شده و تمام عقول‏‎ ‎‏فلاسفۀ بزرگ عالم در هر جزئی از جزئیات ساختمان همین بشر ـ که‏‎ ‎‏یک جزئی ضعیفِ ناچیز نسبت به عالم کبیر است ـ متحیّر است. و با‏‎ ‎‏آن که هزاران سال است علماء طبّ و تشریح در ساختمان ظاهری آن‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 262

‏دقتها کرده و بررسیها نموده اند، بدرستی و راستی، به حقیقت آن پی‏‎ ‎‏نبرده اند. با این وصف، باز در افراد این انسان ظلوم جهول اشخاصی‏‎ ‎‏هستند که دل آنها خاضع در پیشگاه عظمت و بزرگی صانع آن و‏‎ ‎‏پروردگار و پدیدآرندۀ آن نیست، و غبار شک و شبهه و کدورتِ‏‎ ‎‏تردید در دلهای سخت آنها به طوری نشسته که از فطریات خود‏‎ ‎‏غفلت کنند، و به ضروریات و واضحات عقول خاضع نشوند، (‏قُتِلَ‎ ‎الإنْسَانُ مَا أکْفَرَهُ)‎[2]‎‏.‏

‏این نیست مگر آن که انسان به واسطۀ اشتغال به عالم طبیعت و‏‎ ‎‏مقهور شدن در دست واهمه و شیطنت، نورانیت فطرت را از دست‏‎ ‎‏داده، و علاقه و رابطۀ آن از حقایق منقطع شده؛ چنانچه خدای تعالی‏‎ ‎‏فرماید در سورۀ احقاف آیۀ 20:‏

‏(‏وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِیْنَ کَفَرُوا عَلَی النَّارِ أذْهَبْتُمْ طَیِّبَاتِکُمْ فِی حَیاتِکُمُ الدُّنْیَا وَ‎ ‎اسْتَمْتَعْتُمْ بِهَا فَالْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُوْنِ بِمَا کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ فِی الأرْضِ بِغَیْرِ‎ ‎الْحَقِّ وَ بِمَا کُنْتُمْ تَفْسُقُونَ)‎[3]‎‏.‏

‏شاید یکی از طیّبات و پاکیزه ها‏‏[‏‏ی‏‏]‏‏ خود را که کفار بردند در‏‎ ‎‏زندگانی دنیا، و تمتع به دنیا و استغراق در شهوات همان نور فطرت الله ‏‎ ‎‏باشد که از حضرت قدس، با طهارت و پاکیزگی نازل شده بود و از‏‎ ‎‏موائد آسمانی برای انسان بود، و به واسطۀ توجّه به دنیا و تمتع به آن،‏‎ ‎‏آنرا از دست داد.‏

‏بالجمله، چون به حکم برهان، غذا و متغذی باید مناسب باشد،‏‎ ‎‏فطرتهای اصلیّه که از نورانیّت خود خارج نشده اند، لازمۀ آنها‏‎ ‎‏تصدیق حق و خضوع برای حقیقت است و آن فطرتهای محجوبه، که‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 263

‏جهالت و شیطنت بر آنها غلبه نموده، لازمۀ آنها انکار و جحود است.‏‎ ‎‏پس، تصدیق از جنود عقل و جحود از جنود جهل است.(180)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

ظهور تعلّم اسمایی

‏فطرت تعلّم اسمایی را، که در خمیرۀ ذات او ثبت است به مقتضای‏‎ ‎‏جامعیّت نشئه و ظهور از حضرت اسم الله الاعظم ـ که اشاره به آن‏‎ ‎‏است در قول خدای تعالی: ‏وَ عَلَّمَ آدَمَ الاَسْماءَ کُلَّها‏ ـ به مرتبۀ فعلیّت و‏‎ ‎‏ظهور آورد.(181)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

ثنای معبود، از امور فطری

‏ثنای معبود از فطریاتی است که جمیع سلسلۀ بشر بر آن مخمرّند و‏‎ ‎‏فطرت حکم به لزوم آن می کند، و خاضع برای کامل مطلق و جمیل‏‎ ‎‏مطلق و منعم مطلق و عظیم مطلق است.(182)‏

‏ ‏

*  *  *

‎ ‎

‏ ‏

احترام منعم

احترام به بزرگان

احترام به حاضر

‏بدان که از امور فطریه، که هر انسان جبلةً و فطرةً بدان حکم می کند،‏‎ ‎‏احترام مُنعِم است. و هر کس در کتاب ذات خود اگر تأملی کند، می بیند‏‎ ‎‏که مسطور است که باید از کسی که به انسان نعمتی داد احترام کند. و‏‎ ‎‏معلوم است هر چه نعمت بزرگتر باشد و منعم در آن انعام بی غرضتر‏‎ ‎‏باشد، احترامش در نظر فطرت لازمتر و بیشتر است. مثلاً فرق واضح‏‎ ‎‏است در احترام بین کسی که به شما یک اسب می دهد و آن منظور‏‎ ‎‏نظرش هست، با کسی که یک ده ششدانگی بدهد و در این دادن منتی‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 264

‏هم نگذارد. مثلاً اگر دکتری شما را از کوری نجات داد فطرتاً او را‏‎ ‎‏احترام می کنید، و اگر از مرگ نجات داد بیشتر احترام می کنید. اکنون‏‎ ‎‏ملاحظه کن نعمتهای ظاهره و باطنه که مالک الملوک جلّ شأنه به ما‏‎ ‎‏مرحمت کرده که اگر جن و انس بخواهند یکی از آنها را به ما بدهند‏‎ ‎‏نمی توانند و ما از آن غفلت داریم. مثلاً این هوایی که ما شب و روز از‏‎ ‎‏آن استفاده می کنیم و حیات ما و همۀ موجودات محیط بسته به وجود‏‎ ‎‏آن است، که اگر یک ربع ساعت نباشد هیچ حیوانی زنده نمی ماند، چه‏‎ ‎‏نعمت بزرگی است؛ که اگر تمام جنّ و انس بخواهند شبیه آن را به ما‏‎ ‎‏بدهند عاجزند. و همین طور قدری متذکر شو سایر نعم الهی را از‏‎ ‎‏قبیل صحت بدن ‏‏[‏‏و‏‎ ‎‏]‏‏قوای ظاهره از قبیل چشم و گوش و ذوق و‏‎ ‎‏لمس، و قوای باطنه از قبیل خیال و وهم و عقل و غیر آن، که هر یک‏‎ ‎‏منافعی دارد که حدّ ندارد. تمام اینها را مالک الملوک به ما عنایت‏‎ ‎‏فرموده بدون اینکه از او بخواهیم؛ و بدون اینکه به ما منتی تحمیل‏‎ ‎‏فرماید. و به اینها نیز اکتفا نفرموده و انبیا و پیغمبران فرستاده و کتبی‏‎ ‎‏فرو فرستاده و راه سعادت و شقاوت و بهشت و جهنم را به ما نموده؛ و‏‎ ‎‏هر چه محتاج به او بودیم در دنیا و آخرت به ما عنایت فرموده، بدون‏‎ ‎‏اینکه به طاعت و عبادت ما احتیاجی داشته باشد؛ یا به حال او طاعت و‏‎ ‎‏معصیت ما فرقی کند. فقط از برای نفع خود ما امر و نهی فرموده. بعد‏‎ ‎‏از تذکر این نعمتها و هزاران نعمتهای دیگر، که حقیقتاً از شمردن‏‎ ‎‏کلیات آن تمام بشر عاجز است چه برسد به جزئیات آن، آیا در فطرت‏‎ ‎‏شما احترام همچو منعمی لازم است؟ و آیا خیانت نمودن به همچو‏‎ ‎‏ولی نعمتی در نظر عقل چه حالی دارد؟‏

‏و نیز از اموری که در فطرت ثبت و مسطور است احترام شخص‏‎ ‎‏بزرگ و عظیم است. این همه احتراماتی که مردم از اهل دنیا و ثروت‏‎ ‎‏می کنند و از سلاطین و بزرگان می نمایند، برای این است که آنها را‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 265

‏بزرگ و عظیم تشخیص داده اند. آیا چه عظمتی به عظمت و بزرگی‏‎ ‎‏مالک الملوک است که دنیای پست و مخلوق ناقابل آن، که کوچکترین‏‎ ‎‏عوالم است و تنگترین نشآت است، تاکنون عقل هیچ موجودی به آن‏‎ ‎‏نرسیده؟ بلکه به همین منظومۀ شمسی خودمان، که از منظومات‏‎ ‎‏شمسی دیگر کوچکتر و در پیش شموس دیگر قدر محسوس ندارد،‏‎ ‎‏مستکشفین بزرگ دنیا اطلاع پیدا نکرده اند. آیا این عظیم که با یک‏‎ ‎‏اشاره این همه عوالم و هزاران هزار عوالم غیبیه را خلق فرموده‏‎ ‎‏لازم الاحترام نیست در فطرت عقل؟‏

‏و نیز، حاضر در کتاب فطرت لازم الاحترام است. می بینید که اگر‏‎ ‎‏انسان از کسی خدای نکرده بدگویی کند در غیابش، اگر حاضر شد‏‎ ‎‏فطرتاً سکوت می کند و از او احترام می نماید. و معلوم است خدای‏‎ ‎‏تبارک و تعالی در همه جا حاضر و تمام ممالک وجود در تحت نظر او‏‎ ‎‏اداره می شود؛ بلکه همه نفسِ حضور و همۀ عالمْ محضر ربوبیت‏‎ ‎‏است.(183)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

ثناگویی فطرت انسانها

‏و به بیان دیگر، از فطرتهای الهیّه، که جمیع خلق بر آن مفطورند، ثنای‏‎ ‎‏کامل و شکر و حمد منعم است، و نیز از فطرتهای الهیّه تنفّر از نقص و‏‎ ‎‏ناقص و منقص نعمت است، و چون نعمت مطلقۀ خالصه از شوب هر‏‎ ‎‏نقصی و جمال و کمال تامّ تمام مبرا از هر نقصی مختصّ به حق است‏‎ ‎‏و دیگر موجودات نِعم مطلقه و جمال مطلق را تنقیص و تحدید کنند نه‏‎ ‎‏تزیید و تأیید، پس فطرت همۀ مردم ثناجو و ستایش گوی ذات مقدس‏‎ ‎‏اویند و از دیگر موجودات متنفّرند، مگر آن وجودهایی که به حسب‏‎ ‎‏سیر در ممالک کمال و شهرهای عشق، فانی در ذات ‏‏ذوالجلال‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 266

‏شدند، که عشق و محبت به آنها و ثنا و ستایش آنها عین عشق به حق و‏‎ ‎‏ستایش او است. «حبّ خاصان خدا حبّ خدا است».(184)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

حبّ عدل و دشمنی با ستم

‏قلبْ فطرتاً در مقابل قسمت عادلانه خاضع است و از جور و اعتسافْ‏‎ ‎‏فطرتاً گریزان و متنفر است. از فطرتهای الهیه، که در کمون ذات بشر‏‎ ‎‏مخمّر است، حب عدل و خضوع در مقابل آن است، و بغض ظلم و‏‎ ‎‏عدم انقیاد در پیش آن است؛ اگر خلاف آن را دید، بداند در مقدمات‏‎ ‎‏نقصانی است.(185)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

پذیرش بی دلیل

‏کسی که یک مطلبی بشنود و قبل از اینکه دلیلی بر آن مطلب پیدا بکند‏‎ ‎‏قبول کند، این از فطرت انسانی خارج است. فطرت انسانی اینطور‏‎ ‎‏است که مطلبی را همین طوری قبول نمی کند تا هر چه گفتند فوراً‏‎ ‎‏قبول کند؛ اینطور نیست؛ بلکه اگر مطلبی به او تبلیغ کردند یا مطلبی را‏‎ ‎‏گفتند، این دلیل می خواهد که به چه دلیل شما یک همچو مطلبی را‏‎ ‎‏ـ مثلاً ـ می گویید.(186)‏

14 / 8 / 57 

*  *  *

‏ ‏

انکار بر پایۀ دلیل

‏ظاهراً شیخ الرئیس است که می گوید: «آن کسی که بدون برهان یک‏‎ ‎‏چیزی را انکار کند، از فطرت انسان خارج است».‏

‏همان طور که اثبات یک چیزی محتاج به برهان است، اگر گفتیم:‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 267

‏نه، آن هم برهان می خواهد. یک وقت می گویی: نمی دانم، یک وقت‏‎ ‎‏انکار می کنی. قلوبی هست که اینها جحود دارند، اصلاً وضع قلبشان‏‎ ‎‏جوری شده است که انکاری هستند، همه چیز را انکار می کنند، از‏‎ ‎‏باب اینکه نمی توانند ادراک کنند؛ و از فطرت انسان هم خارج شده اند،‏‎ ‎‏که انسان باید یک چیزی را اگر قبول می کند، با برهان قبول بکند و اگر‏‎ ‎‏رد هم می کند، به برهان رد بکند.(187)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

عشق به خدمتگزاران

‏وقتی ملت فهمید که یک جمعی دارند خدمت می کنند، و خودشان هم‏‎ ‎‏آن قُبّه و بارگاههایی که زمان سابق بود ندارند، آنها هم مثل مردم عادی‏‎ ‎‏دارند زندگی می کنند، بلکه شاید بعضشان خیلی هم کمتر باشد. مردم‏‎ ‎‏وقتی ببینند به حسب فطرتشان که فطرت صحیح است. خوب،‏‎ ‎‏به حسب فطرت، عاشق یک همچو دولتی خواهند شد.(188)‏

16 / 10 / 59 

*  *  *

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 268

  • . من گنجی نهان بودم، دوست می داشتم شناخته شوم، پس خلق را آفریدم تا شناخته شوم (اسرارالحکم؛ ص 20).
  • . مرگ بر آدمی باد که چه ناسپاس است (عبس  /  17).
  • . و روزی که کافران را بر آتش عرضه کنند [به آنها گفته می شود:] شما در زندگی دنیا از چیزهای پاکیزه بهره مند شُدید، امروز به عذاب خواری پاداش شما را می دهند، و این بدان سبب است که در زمین بی هیچ حقّی گردن کشی  می کردید و عصیان گری را پیشۀ خود قرار داده بودید.