مقامات والای انسانی
تفاوت مقامات انبیا
مقام رؤیت ملکوت
مقام قاب قوسین
حاملان عرش
(وَ کَذلِکَ نُرِی إبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّموَاتِ وَ الْأرْضِ وَلِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ)... البته رؤیت ملکوت توسط ابراهیم علیه السلام نه این است که با این دیده بوده است، بلکه رؤیت شهودی و حضوری و عقلانی بوده است؛ زیرا رؤیت عقلانی هم امکان دارد و لازم نیست که انسان فقط با این دو دیده چیزی را ببیند تا رؤیت متحقق گردد، بلکه در خواب هم رؤیت داریم با اینکه این دو دیده روی هم گذاشته شده است.
و رؤیتِ ملکوتِ ابراهیم کأنّه بالاتر از مقام حضرت آدم است؛ زیرا آنجا به (علّم) تعبیر آورده است و در اینجا (نُرِی) تعبیر کرده است.
والحاصل: در آیۀ شریفه: (نُرِی إبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّموَاتِ وَ الْأرْضِ) «ملکوت» را به هر معنایی بگیریم، اثبات تجرد نفس ابراهیمی می کند. برای اینکه یا ملکوت را عبارت از مرتبۀ اسماء و صفات می گیریم؛ زیرا ملکوت مبالغه در مالکیت است، مثل طاغوت که مبالغه در طغیان است. و مقام ملک چون خیلی ضعیف است، اصلاً وجود ندارد چه رسد به اینکه مبالغه درمالکیت باشد. پس چون در مرتبۀ ذات، اسماء و صفات کثرت ندارند و آن مرتبۀ غیب الغیوبی و مرتبۀ صرف است و غیب مطلق بی نام و نشان است، لذا در آن مرتبه مالکیت که از تجلی اوست، به اسم مالک نیست، چنانکه سایر صفات هم اعتبار نمی شود، بلکه اعتبار مرتبۀ صفات و اسماء، مقام تجلیات اسمائی و صفاتی است. پس مرتبۀ تجلی به اسم ملکوت و مالکیت خیلی قویم به نحوی که تمام موجودات عالم تحت مالکیت حقۀ الهیه است و به نحوی که سماوات و ارضین و سرتاسر عالم در مملوکیتِ احدی اداره می شود.
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 293
و این تعلق صرف موجودات، طوری است که کیف یشاء یتملّک و یتصرّف، حتی در جوهرۀ اشیاء تصرف می شود، اگر این مرتبه بخواهد به ابراهیم علیه السلام ارائه بشود، به ناچار باید یک مرتبه داشته باشد و حضرت ابراهیم علیه السلام باید با آن وجهۀ الهیۀ عالَم، از سنخیتی برخوردار باشد که بتواند آن وجهۀ الهیه و ملکوتی حقه را مشاهده نماید. و این سنخیت متحقق نمی شود مگر اینکه در ابراهیم یک قوۀ الهیه که فوق تمام موجودات حتی مجردات باشد وجود داشته باشد تا بتواند حتی تجلی مالکیت حقۀ حق را در مجردات رؤیت کند و این معنی، فوق تجرد را اثبات می کند.
والحاصل: تمام عالم امکان و موجودات از عالم هیولی تا آخرین مجردی که در مقام رأس ممکنات قرار گرفته، وجهۀ یلی الربی ایشان را ببیند که به چه نحوی در این یک قبضه نظام عالم، تدبیر و تصرف می شود.
مقام اسماء و صفات الهیه را مشاهده کردن و ارائه دادن این گونه مشاهدات حضوریه به ابراهیم علیه السلام، مستلزم این است که او جنبه ای داشته باشد که بر رؤیت مرتبۀ اسمی الهیه قادر باشد و این فوق التجرد است. و تمام مطلب در این بود که «ملکوت» را، صفت مالکیت حقۀ الهیه و تجلی حق به اسم «مالک» بگیریم. البته در این صورت، مرتبۀ حضرت ابراهیم علیه السلام از حضرت آدم علیه السلام بالاتر بوده است و لذا تعبیر به (وَ کَذلِکَ نُرِی إبْرَاهِیمَ) شده است.
طبق این بیان در حق رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم اگر تعبیری باشد و قرآن بخواهد حد سیر او را بیان فرماید، لازم است با یک تعبیری بیان کند که فوق مرتبۀ ارائه را برساند و باید از مقام خاتم تعبیری آورد که آن تعبیر و عبارت برساند که او تحققِ مرتبۀ اسمائی و صفاتی بوده، تا آدم علیه السلام به اسماء و صفات تعلّم داشته باشد و ابراهیم علیه السلام به مقام
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 294
رؤیت برسد، خاتم صلی الله علیه و آله وسلم تحقق آخرین درجۀ ارتقا و پرواز عالم امکان است که هم مرز با مرتبۀ واجب الوجود و سدّ بین ممکن و واجب است. و تجافی از این حد عقلاً و در نفس الامر معقول نیست، برای اینکه تجافی از این حد، انقلاب ممکن به واجب است و انقلاب ممکن به واجب محال است.
و یا اینکه «ملکوت» را آن طور که در لسان اشراقیون و مشائین و در لسان شرایع آمده است معنی کنیم که در لسان اشراقیون به «ارباب انواع» تعبیر شده است و در لسان مشائین به «عقول قادسه» تعبیر شده است. و در لسان شرایع به «ملائکة الله » وارد شده است. آن ملکهایی که به تدبیر عالم مشغولند و مالک این عالم ملکند ـ از کرسی تا عرش که آخرین نقطۀ عالم ملک است ـ و ملائکة الله ، حَمَلۀ این عرش هستند، البته معنای «حَمَله» این نیست که مثل حمّالها چیزی را به دوش گرفته باشند، بلکه معنای حَمَله این است که تدبیر عرش به عهدۀ آنهاست. گرچه در لسان بعضی از روایات، حملۀ عرش هشت نفر هستند: چهار تا از متقدمین هستند و چهار تا از متأخرین، محمّد صلی الله علیه و آله وسلم، علی علیه السلام، حسن علیه السلام و حسین علیه السلام می باشند و درلسان بعضی از روایات چهارملائکۀ مقرّب، جبرئیل و اسرافیل و میکائیل و عزرائیل هستند که قبض و بسط امور عالم مُلک به عهدۀ آنهاست و آنان به عالم ملک، مالکیت قهریۀ الهیه دارند. و البته اینها مجرد هستند و رؤیت اینها ممکن نیست مگر برای مثل حضرت ابراهیم علیه السلام که مجرد بود و نفس مجرد داشته است.(203)
* * *
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 295
گذر ابراهیم(ع) از حجب نورانی
گذشته از همۀ اینها از قضیۀ حضرت ابراهیم علیه السلام می توان با توجه به صدر و ذیل آن، به نحو دیگری برای مطلب استدلال کرد. به این بیان که: حقیقت معنای آیات شریفۀ سیر حضرت ابراهیم علیه السلام این است که ایشان این حجابات طبیعت و هرچه را در عالم که پرده ای از خود نمودار می نمود، پاره نمود و فهمید که اینها از خود هیچ نور ندارند، فلک قمر و زهره و شمس که نور دارند، نور اینها از خودشان نیست، بلکه نورانیت اینها از یک مبدأ دیگر است.
والحاصل: مراد از گذشتن از قمر و شمس، این است که ابراهیم علیه السلاماز عالم طبیعت به کلی گذشت و دید که اینها همه نمودِ «بود» هستند و جمالی ندارند و همه محوند و افول دارند و وجود ممکنی، وجودِ آفل است که در مغربِ وجود، همه در افولند و چون همه را آفل دید و در عالم امکان غیر از افول چیزی ندید، همۀ اینها را برطرف کرد و گفت: (إنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّموَاتِ وَالْأرْضَ حَنِیفاً وَ مَا أ نَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ) و تمام انواع شرک را به پایان رساند؛ زیرا دیدنِ ممکن، شرک است و وجودشان، وجود آفلی است. و البته (وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّموَاتِ) را هم که گفت نه اینکه اینجا فاطریت را دید، بلکه مرتبۀ اسماء را هم آفل در مرتبۀ ذات دید. منتها (فَطَرَ) تعبیر آوردن هم از باب اشاره به ذات است نه اینکه به این هم نظری دارد.(204)
* * *
مقامات انسان کامل
بدان که چنانچه از برای انسان مقامات و مدارجی است که به اعتباری او را دارای دو مقام دانند: یکی مقام دنیا و شهادت؛ و دیگر مقام آخرت
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 296
و غیب؛ که یکی ظلّ رحمن، و دیگر ظلّ رحیم است. و به حسب این اعتبار در ظلّ و مربوبْ جمیع اسمای ذی ظلّ، و ربّ در حیطۀ دو اسم «رحمن» و «رحیم» واقع است؛ چنانچه جمع فرموده در آیۀ شریفۀ: بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحیم. و عرفا گویند: ظَهَرَ الوُجُودُ بسم الله الرَّحمنِ الرَّحیم. و این دو مقام در انسانِ کامل از ظهور مشیت مطلقه از مکامن غیب احدی تا مُقبض هیولی یا مقبض ارض سابع، که حجاب انسانیّت است، به طریقۀ عرفای شامخین ـ و این یکی از دو قوس وجود است ـ و از مقبض تراکم فیض تا منتهی النّهایۀ غیب مشیّت و اطلاق وجود ـ و این قوس دوم است ـ می باشد. پس انسان کامل به حسب این دو مقام، یعنی مقام شهادت و ظهور به رحمانیّت، و مقام غیب و ظهور به رحیمیّت، تمام دایرۀ وجود است: ثُمَّ دَنی فَتَدَلّی فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ اَوْ اَدْنی... .
و به اعتباری دارای سه مقام است: یکی مقام مُلک و دنیا، دوم مقام برزخ، سوم مقام عقل و آخرت. و در انسان کامل این سه مقام یکی مقام تعیّنات مظاهر است؛ و یکی مقام مشیّت مطلقه، که برزخ البرازخ است و به اعتباری مقام عما است؛ و یکی مقام احدیّت جمع اسما است. و در آیۀ شریفۀ بسم الله اشاره به این سه مقام تواند بود: الله ، که مقام احدیّت جمع است؛ و اسم که مقام برزخیّت کبری است؛ و تعیّنات رحمانی و رحیمی مشیّت.
و به اعتباری دارای چهار مقام است: ملک و ملکوت و جبروت و لاهوت.
و به اعتباری دارای پنج مقام است: شهادت مطلقه، و غیب مطلق، و شهادت مضافه، و غیب مضاف، و مقام کون جامع؛ مطابق حضرات خمس متداول در لسان عرفا.
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 297
وبه اعتباری دارای هفت مقام،معروف به هفت شهر عشق وهفت اقلیم وجود،درالسنه عرفا است.
و به اعتباری تفصیلی دارای صد منزل یا هزار منزل است، که تفصیل آن از حوصلۀ این مختصر خارج است.(205)
* * *
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 298