فصل هفتم: مقام و جایگاه انسان

مقامات انسان در سیر تکاملی

مقامات انسان در سیر تکاملی

‎ ‎

‏ ‏

سیر انسان و عبور از طبیعت

سیر انسان و اقامت در طبیعت

مقایسه دو سیر

‏ [‏‏انسانها‏‏]‏‏ همه، جوهرۀ طبیعت را سیر می کنند شکی نیست.‏

‏در این سیر، یکی از اولِ لیلۀ مظلم عالم طبیعت تا آن مطلع فجر‏‎ ‎‏(‏سَلاَمٌ هِیَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ)‎[1]‎‏ با کمال سلامتی آمده و تمام صفحۀ قلب‏‎ ‎‏را در این مدتِ سیر، به طرف عالم ورای طبیعت داشته و در این آینه‏‎ ‎‏هر چه افتاده شعاع عالم غیبی بوده است و جز اشعۀ آن آفتاب حقیقی‏‎ ‎‏چیزی بر آن نتابیده و جز او چیزی نخواسته است؛ عاشق آن نور است‏‎ ‎‏و به غیر او توجهی ندارد و نمی خواهد بر صفحۀ دل، جز نور او‏‎ ‎‏چیزی بتابد؛ از هیچ حبی جز حب آن معشوق خبری ندارد و هیچ‏‎ ‎‏وردی جز ورد واحد ندارد؛ چنان دل داده است که بی دل شده و دلش‏‎ ‎‏بین یدی الرحمان است و تسلیم اوست، هیچ تصرفی در آن، جز‏‎ ‎‏تصرف او واقع نمی شود، و هیچ چیزی جز او به قلبش خطور‏‎ ‎‏نمی کند، و هیچ شعاع حبی و طلب رضایی جز حب لقای او و جز‏‎ ‎‏طلب رضای او نمی افتد چنانکه شاعر این کمّلین‏‎[2]‎‏ هم می گوید:‏

‏ ‏


کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 298

‏نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار       ‏‏ ‏‏چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم‏

‏ ‏

‏«الف» میان حروف وحدتش زیادتر است؛ زیرا غیر از یک چیز‏‎ ‎‏مستقیم نیست به خلاف حروف دیگر مثلاً «ب» که کج و معوج و‏‎ ‎‏مختلف الاجزاء است. اگر شاعر راست گفته باشد در دل او به غیر از‏‎ ‎‏یک آرزو و حب یک جمال و رضای یک محبوب، حبی دیگر نیست،‏‎ ‎‏و جز یک آستانه و جز یک نور، چشمش چیزی نمی بیند و در آینۀ‏‎ ‎‏قلبش چیزی نیست و قدمش به جایی نمی رود و دستش به غیر او دراز‏‎ ‎‏نمی شود، ولو او هم راست نگفته باشد، انبیا و مرسلین در این ادّعا‏‎ ‎‏راستگو هستند؛ در لوح فطرت آنها در حقیقت استاد ازل غیر از الف‏‎ ‎‏قامت دوست نقشی نکشیده و آنها بر اساس این فطرت چیز دیگری‏‎ ‎‏نمی دانند؛ چه کنند استاد ازل جز این، حرف دیگری به آنها یاد نداده‏‎ ‎‏است، آنها غیر از قامت دوست چیزی بلد نبوده و جز «الف» چیزی‏‎ ‎‏نمی گویند، لذا در آن دعا فرموده: «حتّی تکون أعمالی و أورادی کلّها‏‎ ‎‏ورداً واحداً»‏‎[3]‎‏... .‏

‏آن کسانی که ورد واحد دارند، اگر در دنیا اقامت داشتند به غیر از‏‎ ‎‏پرستش او نمی خواستند، و اگر مال دنیا داشتند جز برای نثار در راه‏‎ ‎‏دوست نمی خواستند، و اگر اولادی می خواستند و به اولاد نظری‏‎ ‎‏داشتند به غیر از اینکه دوست را عبادت کنند چیز دیگری توقع‏‎ ‎‏نداشتند و به غیر از اینکه می خواستند کلمۀ لا اله الاّ الله را بالا برند‏‎ ‎‏توقعی نداشتند، پس این چنین اشخاصی که از اول لیلۀ طبیعت تا‏‎ ‎‏طلوع مطلع فجر، همۀ صفحۀ دل را به طرف آن نور واحد داشته اند و‏‎ ‎‏جز او و توحید ذاتی و فعلی و صفاتی او نمی دانند و قلب آنها کاملاً به‏‎ ‎‏صبغۀ توحید منصبغ است و در این سیر طبیعی هیچ نقطۀ سودایی‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 299

‏ظهور و بروز ننموده و از اول هم نبوده است، اینها کسانی هستند که‏‎ ‎‏در ضمن سیر طبیعی، با آن عالم وحدت متحد شدند و همۀ صفحۀ‏‎ ‎‏قلب، آثار آن بوده و کاملاً انس و آشنایی با آن دارند؛ چنانکه حضرت‏‎ ‎‏امیر ‏‏علیه السلام‏‏ فرمود: «من به راه آسمانها بهتر از راه زمین آشنایی دارم».‏‎[4]‎

‏در مقابل اینها دسته ای از روز اول، صفحۀ دل را به طرف طبیعت‏‎ ‎‏داشته و سر و کارشان همه با اینجاست و پشت قلب را به طرف بالا‏‎ ‎‏نموده و نقطۀ سودا کاملاً صفحۀ دل را مظلم نموده است، پیوسته در‏‎ ‎‏فکر تعدّی و آرزوی عدوان و جمع منال دنیا و تأمین شهوت و فرج‏‎ ‎‏بوده، و به کلی درِ قلب خود را به طرف بالا بسته اند و هیچ آشنایی و‏‎ ‎‏انسی با آن ندارند، انبانی است که اخلاقیات فاسده و حب جاه طلبی و‏‎ ‎‏ریاست طلبی و خودبینی و شهوت رانی و غضب و بخل در آن جمع‏‎ ‎‏شده و عمری به کسب و جمع آوری اینها اشتغال داشته و قلبش از‏‎ ‎‏اینها پر است، و اتحاد ذاتی با حب طبیعت پیدا نموده، و قلبش از حب‏‎ ‎‏اباطیل و شیطنتها و ایذاها پر است.‏

‏البته وقتی که اینها جمع شد، چون به غیر طبیعت انس و آشنایی‏‎ ‎‏ندارد و ذات، یک پارچه طبیعت است، لذا اگر خواب هم ببیند از اینها‏‎ ‎‏می بیند و چون اتحاد ذاتی با آنها پیدا نموده است وقتی که از دار‏‎ ‎‏طبیعت بیرون می رود، ذاتش متحد با این ملکات و انبانی پر از این‏‎ ‎‏اوصاف است؛ (‏فَبِمَا کَسَبَتْ أیْدِیکُمْ)‎[5]‎‏.‏

‏پس این دو دسته از روز اول وجودشان قدم به قدم و پی در پی که‏‎ ‎‏امکان توقف در آن نیست ـ چون حرکت جوهریه این حرکت و سفر‏‎ ‎‏قهری را مدلّل و مبرهن نموده ـ به طرف منزلی دیگر بیرون از این دار‏‎ ‎‏طبیعت می روند؛ چه آن اشرف موجودی که در مکّه متولد شد و چه‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 300

‏آن شقیی که در همان شهر متولد گردید، هر دو به طرف خروج از‏‎ ‎‏طبیعت می رفتند و ابداً تفاوتی در این معنی نداشتند. آن شقی که سهل‏‎ ‎‏است، اگر یک سوسماری هم در کوههای مکه به دنیا آمده آن هم از‏‎ ‎‏روز ولادتش در جوهرۀ خود مسافر است و از طبیعت قدم به قدم‏‎ ‎‏خارج می شود، ولی در این سیر قهری، صفحۀ نازنین قلب یکی به‏‎ ‎‏تمام معنی به طرف بالا و عالم ماورای طبیعت باز بوده و متوجه قامت‏‎ ‎‏راست «الف» آن دوست بی مثال بوده، و جز قامت او، در قلبش چیز‏‎ ‎‏دیگری نبوده است، و در هر نظری و در هر نفسی در آرزوی این‏‎ ‎‏قامت بوده است و ورد زبانش، قامت دوست بوده است و جز خاطر‏‎ ‎‏دوست خاطر دیگری را نخواسته است، و آنچه را از دوست به او‏‎ ‎‏رسیده نیکو دانسته است؛ اگر دندان مبارکش را می شکنند می گوید‏‎ ‎‏نیکوست؛ چون رضای اوست و اگر پیشانی مبارکش را بشکنند‏‎ ‎‏می گوید نیکوست؛ چون به راه دوست «ضرب الحبیب زبیب» و‏‎ ‎‏پیوسته می گوید: «فهبنی صبرت علی عذابک فکیف أصبر علی‏‎ ‎‏فراقک».‏‎[6]‎

‏او از این دار طبیعت با چه ملکات و نوری می رود و متحد با چه‏‎ ‎‏حبی قدم از این افق برمی دارد! آن طرف هم که رفت مگر اعتنایی به‏‎ ‎‏بهشت دارد و گلابی و سیب می خواهد؟ اینجا که ورد او اینها نبوده،‏‎ ‎‏گرچه آنها را هم به او می دهند و او می خورد و قصرش با قصر فلانی‏‎ ‎‏در یک جا می باشد، و این هم گمان می کند که با پیغمبر هم جوار است.‏‎ ‎‏بلی تقصیری ندارد چون می بیند که در آن قصر حضرتش می نشیند و‏‎ ‎‏قصر این هم کنار قصر اوست، ولی نمی داند که جبرئیل هم نتوانست‏‎ ‎‏هم جوار او باشد؛‏‎[7]‎‏ و او را مقامی است که هم جواری، غیر آن محبوب‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 301
‏ندارد.‏

‏این وضع و کیفیت خروج پیامبر ‏‏صلی الله علیه و آله وسلم‏‏ که با فلان شقی در‏‎ ‎‏یک وطن بودند و در اصلِ خروج از عالم طبیعت با هم ‏‎ ‎‏شرکت داشتند، ولی صفحۀ قلب آن حضرت به طرف بالا باز بود و آن ‏‎ ‎‏دیگری که به سیر قهری به طرف بالا و افق ماورای طبیعت حرکت ‏‎ ‎‏می کرد ولی در آینۀ قلب او که به طرف پایین بود اثرات طبیعت نمایان ‏‎ ‎‏بود و هیچ نوری از عالم غیب به این قلب منکوس و وارونه ‏‎ ‎‏نمی رسید؛ در این قلب هرچه خطور می کرد، شیطنت بود و از آن روز ‏‎ ‎‏اول هم در این فکر بود، و ظلم فوق العاده ای نمود که تمام مسلمین را ‏‎ ‎‏به خاک ذلت و گمراهی و ضعف نشانید و باعث اختلافات عظیمی ‏‎ ‎‏گردید.‏

‏البته چنین کسی که هیچ از احقاق حق الهی و میزان بازخواست او‏‎ ‎‏اثری در قلبش راه نیافته بود چنین کرد و خسران و ضلالت اولین از‏‎ ‎‏امت و آخرین از امت را به عهده گرفت؛ زیرا راه اسلام را معوج نموده‏‎ ‎‏و نگذاشت که صاحب حق، اخلاق اسلامی و طرز حکومت داری را‏‎ ‎‏به مردم یاد دهد و جماعت را به اخلاق و روش اسلامی تربیت کند و‏‎ ‎‏احکام اسلامی را نشر فرماید...‏

‏و آن کس که این خسران را فراهم نمود و از دنیا رفت و سیر طبیعی‏‎ ‎‏خود را کرد، مگر غیر این خواهد بود که آنچه از این شیطنتها جمع کرد‏‎ ‎‏و با ذاتش متحد شد و تار و پودش با حب ریاست باطله و قهر و‏‎ ‎‏غضب و بخل متحد شد، اینها از باطن ذات او، جهنمی را تشکیل‏‎ ‎‏می دهند؛ خصوصاً اگر قائل به تجسم اعمال باشیم و بگوییم که این‏‎ ‎‏اعمال صورت عینیه به خود می گیرند، مثلاً  کسی که اینجا نشسته و‏‎ ‎‏غیبتی نمود عقربی صورت عینیه به خود می گیرد و الآن هم موجود‏‎ ‎‏است؛ منتها اشتغال به طبیعت مانع از دیدن آن است، و این عقرب‏‎ ‎


کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 302

‏علاقه به این شخص دارد؛ چون از او متولد شده و از بچه هایی است‏‎ ‎‏که دورش را گرفته اند، و آن جهنم (‏لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ)‎[8]‎‏ الآن محیط‏‎ ‎‏است نه «سَیحیط» وقتی که از این عالم رفت، صور اعمال تهیه شده،‏‎ ‎‏گردش را می گیرند و یک خانواده تشکیل می دهند.(206)‏

‏ ‏

*  *  *

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 303

  • . [شب قدر] تا صبحگاه شب رحمت و سلامت است (قدر  /  5).
  • . حافظ.
  • . قسمتی از دعای کمیل.
  • . نهج البلاغه؛ ص 280، خ 189.
  • . [آنچه از رنج و گزند به شما می رسد] از کردار خود شماست (شوری  /  30).
  • . مصباح المتهجد؛ ص 847 ؛ مفاتیح الجنان؛ دعای کمیل.
  • . رجوع کنید به: بحارالانوار؛ ج 18، ص 382، ح 86.
  • . توبه  /  49.