کمال و کمال خواهی انسان
ملاک حریّت انسان
کمال خواهی انسان
انبیا و هدایت فطرت کمال خواهی
تحصیل کمالات متعدد و هم عرض
کمال انسانی، که ذات وجود انسان به طوری صفا داشته باشد که از کدورات عاری شود، با دو اصل حکمت و حرّیت متحقق می شود.
اما حکمت همان علم رساندن به نظام وجود است نه به ماهیات و مفاهیم و حدود؛ بلکه مطالعۀ نظام وجودات عالم، حکمت است.
و حریت ذاتی؛ یعنی انسان از عبودیت شهوت و حرص، بتواند
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 319
خود را خلاص نماید و هر قدر انسان اسیر شهوت و حرص و طمع و ظلمت و حسد و غیره باشد، به کمال نمی رسد، آن وقتی انسان راه ترقی را سیر می کند که از عبودیت و اطاعت حرص و شهوت بیرون آید و از زنجیر آنان خلاص شود.
این دو اصل را انسان باید مواظب باشد، و حقیقت ذات هم که مساعد با عشق به کمال و تنفر از نقص است، انسان هرچه را می خواهد، فریفتۀ کمال اوست و از هرچه بدش می آید از جهت نقص اوست؛ لذا اگر انسان از هرخوبی، خوب تری پیدا کند، به آن می گرود؛ اگر احتمال جمال خوب تری نسبت به جمال خوبی که طالب آن است بدهد به آن علاقه مند می شود؛ اگر سلطنتی را احتمال دهد، ولو سلطنت تمام کرۀ ارض را هم دارا باشد، به آن هم مایل است؛ اگر تمام علم روی زمین را بلد باشد و احتمال بدهد که علم دیگری هم هست، به آن هم مایل است و این از جهت عشق ذاتی به کمال است که ذاتش، صِرف عشق به کمال است و کمال مطلق خداست، پس انسان هرچه را طالب است، لکماله طالب است و محال است انسان چیزی را به جهت نقصش خواسته باشد.
پس انسان بالفطره موحّد و خداخواه است و همه را برای او می خواهد، منتها گاهی خیال می کند که مثلاً فلان چیز کامل است، و انسان چون کمال مطلق می خواهد، گمان می کند که آن کمال مطلق است، پس انسان بالفطره موحّد است، این است معنای روایتی که ابن عباس گفته: «و وصّی ربّک ان لا تعبدوا الاّ ایّاه»؛ یعنی خدا خواسته که جز او کسی را نپرستید، و این در حقیقت یک چیز است که اصل ذات انسان مجبول بر آن است و آن بالذات است، منتها بالعرض انسان تنفر از نقص دارد؛ برای اینکه تنفر از نقص، از لوازم عشق به کمال
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 320
مطلق است؛ پس انسان بیش از یک چیز ندارد، که آن هم عشق به کمال باشد.
انبیا آمدند تا نگذارند فطرت، اشتباه در تطبیق کند؛ چون توحیدخواهی، جبلّی و ذاتی بشر، بلکه ذاتی تمام موجودات عالم است و محال است این عشق از کمون ذات آنها کنده شود، این عشق ذاتی که در کمون ذات است اگر بخواهد در صراط مستقیم صدق و عدم خطا باشد، باید در سایۀ دو اصل باشد که یکی حکمت و دیگری حریت است.
اگر انسان صفای ذاتی را فراهم آورد، این دو معنی حاصل می شود، و صفای ذاتی در همان حد و درجۀ اعتدال واقع شدن است که در این صورت فطرت، اعوجاج پیدا نمی کند؛ از ضعف وجود و کدورت ذات که نمی تواند کمالات را با هم تحمل کند این اختلاف روحیات حاصل می شود؛ لذا به یکی که تمایل پیدا کرد از دیگری اعراض می کند؛ چنانکه به تجربه ثابت شده کسی که خیلی تأمل و دقت در عقلیات دارد، از عبادت و تقدس تقریباً دور است و کسی که در این قسمت اشتغال فکری اش کم و شعاع فکرش کوتاه است، جنبۀ تقدسش بیشتر است.
چه خوب گفت کسی که گفت: آنکه در فقه چندان وارد نیست، زهادت و تقدسش بیشتر است، و آنکه اصول نمی داند، اخباری می شود، و آنکه حکمت نمی داند، عارف می شود و آنکه هیچ کدام را بلد نیست، صوفی می شود.
البته روح چون ضعیف است به هرچه تمایل پیدا کرد بیش از آن را تحمل نمی کند؛ مثلاً آن کسی که شغلش پهلوانی است و در میدان پهلوانی تربیت یافته است، رحمش کمتر است و دلش رقیق نیست و آن کسی که در عبادت و محراب و تسبیح است، روح شجاعت و
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 321
سلحشوری ندارد بلکه ترسو است، همۀ اینها از ضعف وجود است که نمی تواند در عرض هم کمالات را تحمل نماید؛ لذا انسان وقتی که با کسی حرف می زند، نمی تواند خوب بشنود و یا اگر گوشش به حرف کسی است، نمی تواند حرف بزند.
از کمالات بعضی وزرا محسوب شده است که در عین حالی که گوش به حرف کسی داشت، خودش هم در امور وزارتی به زیردستانش دستور می داد و او خواجه ـ علیه الرحمه ـ است، وقتی که در میان لشکر و نظام، تنظیم نظامیان می کرد، مطلب علمی را که قطب سؤال نمود، با کمال متانت جواب داد. و نقل شده در همان وقتها علامۀ شیرازی که می خواست مطلبی سؤال کند، خواجه گفت: اگر در شفا است، در دو جاست و اگر در اشارات است، در یک جاست. علامه دید همین طور است، گفت: چگونه می دانی؟ گفت: افق فهم تو در دست من است، می دانم که در شفا به غیر از دو جا نمی مانی و در اشارات به غیر از یک مورد نمی مانی.
و الحاصل: در یک قسمت پیش رفتن و در امور دیگر عقب ماندن، از ضعف وجود است، عجب است از حضرت امیر علیه السلام که به میان هر جمعیت می رویم، می بینیم آنها علی می گویند و به علی در رشتۀ معلومات خود افتخار می کنند، در زورخانه می روی یا علی است؛ با
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 322
پهلوانان عالم، پهلوان زبردست و بی نظیر است و سر قافلۀ آنهاست، با اینکه روح پهلوانی با رحم و دلسوزی سازش ندارد، در عین حال رحم و دلسوزی را در بالاترین درجه وقتی که با بچه های یتیم می نشیند دارد، و با بچه ها که می نشیند، صدای گوسفند را در می آورد و بع بع می کند؛ و بین عرفا که می رویم صدای یا علی می شنویم، و بین حکما که می آییم، به حکمت علی و به فهمیدن حرف او افتخار دارند، در میان فقها می رویم از فقه او استمداد می کنند، در میان زهّاد و عبّاد برویم از عبادت علی تعجب می کنند و در جنب عبادت او عبادت خود را «لم یکن شیئاً» می دانند.(234)
* * *
عشق به کمال مطلق
و این بشر یک خاصیتهایی دارد که در هیچ موجودی نیست. مِنْ جمله این است که در فطرت بشر؛ طلبِ قدرتِ مطلق است، نه قدرت محدود. طلبِ کمال مطلق است، نه کمال محدود. علم مطلق را می خواهد؛ قدرت مطلقه را می خواهد. و چون قدرت مطلق در غیر حق تعالی تحقق ندارد، بشر به فطرت حق را می خواهد، و خودش نمی فهمد. یکی از ادلۀ محکم اثبات کمال مطلق همین عشق بشر به کمال مطلق است. عشقِ فعلی دارد به کمال مطلق. نه به توهّم کمال مطلق؛ به حقیقت کمال مطلق. عاشقِ فعلی بدون معشوقِ فعلی محال است. در اینجا توهّم و ساختن نفسی تأثیر ندارد، برای اینکه فطرت دنبال واقعیت کمال مطلق است؛ نه دنبال یک توهّم کمال مطلق تا کسی بگوید بازی خورده است. فطرت بازی نمی خورد. در فطرت همۀ بشر این است که کمال مطلق را می خواهد. و برای خودش هم می خواهد. بشر انحصار طلب است. کمال مطلق را می خواهد که
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 323
خودش داشته باشد. و این کمال مطلق آنجایی که همه پیدا بکنند یکی می شود. متعدد نیست تا اینکه آنجا دیگر انحصار باشد. همه یک است.(235)
28 / 12 / 59
* * *
وحدانیت کمال مطلق
بدان که در انسان ـ اگر نگویم در هر موجود ـ به حسب فطرت، حبّ به کمال مطلق است و حبّ به وصول به کمال مطلق، و این حبّ محال است ازا و جدا شود و کمال مطلق محال است دو باشد و مکرّر باشد، و کمال مطلق، حق ـ جلّ و علا ـ است، همه او را می خواهند و دلباخته به اویند گرچه خود نمی دانند و در حجب ظلمت و نورند و با این حجب، پندارند چیزهای دیگر می خواهند و به هر کمال یا جمال یا قدرت یا مکانت که رسیدند به آن حد قانع نیستند و گم شدۀ خود را در آن نمی یابند.
قدرتمندان و ابرقدرتان به هر قدرتی برسند دنبال قدرت فوق آن می گردند، و علم طلبان به هر مرتبه از علم برسند مافوق آن را می خواهند و گم شدۀ خود را که خود غافل از آنند در آن نمی یابند. اگر به قدرت طلبان، قدرت تسلّط و تصرّف در همۀ عالم مادّی، از زمین ها و منظومه های شمسی و کهکشان ها و هر آنچه فوق آنها است، بدهند و بگویند: «قدرت دیگری فوق اینها و عالمی یا عوالمی دیگر فراتر از اینها است، آیا می خواهی به آنها برسی؟» محال است تمنّای آن را نداشته باشند، بلکه به لسان فطرت می گویند: «ای کاش به آنها نیز دست یابیم!». و به همین گونه است طالب علوم، بلکه اگر شک کند که مقام دیگری ـ فوق آنچه دارد ـ هست، فطرت مطلق جوی او گوید: «ای کاش بود و من هم قدرت تصرّف در آن داشتم، یا سعۀ علم من آن
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 324
را نیز شامل بود!».(236)
8 / 2 / 61
* * *
علت کمال خواهی
انسان در فطرت خود هر کمالی را به طور مطلق می خواهد. و شما خوب می دانید که انسان می خواهد قدرت مطلق جهان باشد و به هیچ قدرتی که ناقص است دل نبسته است. اگر عالم را در اختیار داشته باشد و گفته شود جهان دیگری هم هست، فطرتاً مایل است آن جهان را هم در اختیار داشته باشد. انسان هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود علوم دیگری هم هست، فطرتاً مایل است آن علوم را هم بیاموزد. پس قدرت مطلق و علم مطلق باید باشد تا آدمی دل به آن ببندد. آن خداوند متعال است که همه به آن متوجهیم، گرچه خود ندانیم. انسان می خواهد به «حق مطلق» برسد تا فانی در خدا شود.(237)
11 / 10 / 67
* * *
نامتناهی بودن باطن انسان
انسان لاحد است در همه چیز. گمان نکند انسان که اگر یک جایی دارد که درش زندگی می کند، یک جا بهتر پیدا کند، آنجا وقتی رفت راحت است. آنجا تازه اول این است که یک جای بالاتر داشته باشد.(238)
13 / 6 / 64
* * *
آمال غیر متناهی انسان
انسان در باطن خودش و فطرت خودش تناهی ندارد؛ آمالش، آمالش غیر متناهی است، وقوف نمی کند آمال انسان.(239)
19 / 11 / 60
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 325
راه حصول کمال مطلق
پس، سالک الی الله چون قصر ثنا و مَحْمَدت را به حقّ تعالی اعلان کرد و اختیار رفیق و مصاحب کرد ـ کما قیل: الرَّفیقَ ثُمَّ الطَّریق ـ اعلان مهیا شدن برای نماز را می دهد بقوله: حَیَّ عَلَی الصَّلوة؛ و آن را به قوای مُلکیّه و ملکوتیه می خواند. پس از آن، سرّ صلوة را اجمالاً اعلان می کند بقوله: حَیَّ عَلَی الْفَلاح و حَیَّ عَلی خَیْرِالْعَمَل؛ و انسان و جنود مُلکی و ملکوتیِ آن را آگاه می کند به فطرت آزادیخواهی و کمال طلبی، که هر دو از فطرتهای الهیّه است که جمیع بشر بر آن مفطورند. و پس از بیدار نمودن فطرت و مهیا کردن قوا، تکبیر و تهلیل را تکریر کند تا اعتراف به عجز و قصور در قلوب متمکّن شود و سرّ اوّلیت و آخریت هویدا آید.(240)
* * *
نماز راه حصول به کمال مطلق
پس از آن، سرّ صلوة و نتیجۀ آن را اجمالاً اعلان کند بقوله: حَیَّ عَلی الفَلاح و حَیَّ عَلی خَیْرِ العَمَل تا فطرت را بیدار نماید؛ زیرا که فلاح ورستگاری سعادت مطلقه است، و فطرت همۀ بشر عاشق سعادت مطلقه است، زیرا که فطرتْ کمال طلب و راحت طلب است و حقیقتِ سعادتْ کمال مطلق و راحت مطلق است. و آن در نماز که خیر الاعمال است قلباً و قالباً و ظهوراً و بطوناً حاصل آید.(241)
* * *
عدم دلالت خرق عادت بر کمال
مگر هر خرق عادتی دلیل بر کمال است، ای بسا کسی نفس خود را
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 326
به واسطۀ ریاضات باطله و یا مرضهای شدیده به خروش واداشته و سعۀ تجردی اش زیادتر گردد، و تا اندازه ای بر ماضی و مستقبل احاطه پیدا نماید.
چنانکه از بعضی از مرتاضین هند چنین منقول است. و صرف تصرف در عالم عنصریات دلیل بر کمال نمی باشد، چنانکه آن معجزاتی که انبیا آورده اند برای عوام و آن دسته که چیز دیگری را درک نمی کنند بوده است، والاّ برای عقلا و حکما معجزه نمی تواند دلیل بر نبوت باشد.(242)
* * *
کمال انسان به عقل عملی
غایت عقل مستفاد، فناء فی الله است، و عقل عملی هم که آخرین مرتبه اش فناء فی الله است، پس غایت هر دو عقل در آخر یکی شد، ولو در آغاز از هم جدا بودند.
ناگفته نماند: کمال انسانی، به عقل عملی است نه به عقل نظری؛ چنانکه گفتیم که ممکن است انسان، برهان داشته باشد ولی در مرتبۀ کفر و شرک باقی بماند، ولی عقل عملی، همان ارجاع کثرت به وحدت عملاً و خارجاً است؛ لذا کمال انسان به عقل عملی اوست نه به عقل نظری.(243)
* * *
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 327
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 328