فصل پنجم خاطرات و گزارشهای پزشکی

دکتر فریدون نوحی

دکتر فریدون نوحی، 

‏متخصص قلب و استاد دانشگاه علوم پزشکی ایران ‏

‏ (بیمارستان قلب شهید رجائی)‏

‏هر وقت که به فکر نوشتن بعضی از خاطرات درباره حضرت امام می‌افتادم به‏‎ ‎‏نظرم می‌آمد که اکثراً این خاطرات توسط همکاران بسیار ارجمندم جناب آقای دکتر‏‎ ‎‏عارفی و جناب آقای دکتر پورمقدس عنوان شده است.‏

‏اصولاً سعادت در خدمت حضرت امام بودن برای اینجانب در دو دوره‏‎ ‎‏جداگانه بود. دوره اول در سال 59 - 58 بود که در آن زمان محل اقامت گروه پزشکی‏‎ ‎‏ که متشکل بود از یک پزشک و یک نفر تکنسین اورژانس تهران در‏‎ ‎‏دو ساختمان‏‎ ‎‏ جداگانه، لکن هم جوار و نزدیک هم بود و خوشبختانه تا آن مدت که اینجانب‏‎ ‎‏سعادت حضور به صورت کشیک تعیین شده را داشتم اتفاق خاصی نیفتاد و چون‏‎ ‎‏پس از امتحان بُرد تخصصی اینجانب به شهرستان رفتم و در تهران نبودم لذا این‏‎ ‎‏شانس حضور را از دست دادم.‏

‏مرحله دوم، از سال 65 شروع شد که مجدداً مدتی بود به تهران برگشته بودم و‏‎ ‎‏این بار با برنامه تازه گروه پزشکی در خدمت بودم و این مدت تا آخرین لحظات‏‎ ‎

کتابطبیب دلهاصفحه 487
‏حیات آن مرد بزرگ تاریخ و پدر انقلاب اسلامی ادامه داشت. در این مرحله‏‎ ‎‏کشیک‌ها به صورت دو نفره و دقیقاً در همان محل زیست حضرت امام بود بطوریکه‏‎ ‎‏جناب آقای دکتر عارفی آن را مفصل شرح داده‌اند.‏

‏همکاران ارجمند هم کشیک اینجانب در روزهای پنجشنبه تا عصر جمعه‏‎ ‎‏جناب آقایی دکتر پورمقدس و از عصر جمعه تا صبح شنبه جناب آقای دکتر عارفی‏‎ ‎‏بودند و به همین دلیل قریب به اتفاق هر آنچه که قابل ذکر است توسط این دو‏‎ ‎‏همکار عزیز به رشته تحریر درآمده است. به هر حال ذکر چند خاطره را به این دلیل‏‎ ‎‏که در بعضی مواقع و موافق نوع برداشت و توجه افراد ممکن است متفاوت باشد، ‏‎ ‎‏لازم می‌داند.‏

‏همانطور که ذکر شد حضور ما در اوقات تعیین شده در مرحله دوم دو نفره‏‎ ‎‏بود، ضمن اینکه نوع تقسیم کار در امور پزشکی حاکم بود. مثلاً پس از تصمیم گیری‏‎ ‎‏مشترک تیم پزشکی در مورد داروها، جناب آقای دکتر طباطبایی که ضمناً به دلیل‏‎ ‎‏نزدیکی سببی به بیت محترم نیز بودند، جعبه داروها را آماده و در اختیار حضرت امام‏‎ ‎‏رضوان الله تعالی علیه می‌گذاشتند یا اگر اموری بود که نیاز به انتقال به آن حضرت‏‎ ‎‏داشت جناب آقای دکتر عارفی اقدام می‌کردند.‏

‏شبی بر حسب اتفاق جناب آقای دکتر عارفی که هم کشیک اینجانب بودند‏‎ ‎‏برای مدت بسیار کوتاهی تشریف نداشتند که زنگ به صدا درآمد و اینجانب خدمت‏‎ ‎‏امام رسیدم. حضرت امام قرصی را به اینجانب نشان دادند و فرمودند که مقداری را‏‎ ‎‏که لازم است میل نمایند تعیین کنم (متأسفانه این دارو آماده شده اش از نظر مقدار‏‎ ‎‏تمام شده بود) بنده دارو را گرفته و به لیست مراجعه کردم و دیدم که‏‎ ‎‏در لیست ‏‏ ‏‎ ‎‏قرص نوشته شده است، آن را نصف کردم و خدمتشان تقدیم نمودم، ایشان فرمودند‏‎ ‎‏که این دارو زیاد است و باید نصف شود (‏‏ قرص) بسیار متعجب ماندم و حرفی‏‎ ‎

کتابطبیب دلهاصفحه 488
‏برای گفتن نداشتم زیرا می‌دانستم ایشان اشتباه نمی‌کنند، در عین حال در لیست‏‎ ‎‏دارویی قرص ‏‏ ذکر شده است. بسیار سریع فرمودند عیب ندارد. خودشان ‏‏ قرص‏‎ ‎‏را مجدداً به دو قسمت کردند و من بیرون آمدم و بلافاصله با جناب آقایی دکتر عارفی‏‎ ‎‏تماس گرفتم و ما وقع را شرح دادم، جناب آقای دکتر عارفی توضیح دادند که کاملاً‏‎ ‎‏در ست است و تصمیم گیری برای کم کردن این قرص از ‏‏ به ‏‏ بعد از جلسه‏‎ ‎‏مشترک پزشکان بوده است و متأسفانه در لیست وارد نشده ولی عمل شده است. البته‏‎ ‎‏از آن به بعد به دلیل چنین اتفاقی همیشه لیست دارویی با داروی موجود نزد ایشان‏‎ ‎‏یکی بود و زحمت این به عهده جناب آقای دکتر عارفی و جناب آقای دکتر طباطبائی‏‎ ‎‏پود.‏

‏بدیهی است این اتفاق باعث ناراحتی شدید اینجانب شد و عجیب بود که‏‎ ‎‏حضرت امام متوجه این مطلب بودند و چند روز بعد که به دلیلی خدمتشان بودیم‏‎ ‎‏ایشان با تفقد فرمودند: «شما داماد آقای فلانی هستید، ایشان حالشان چطور است‏‎ ‎‏از قول من سلامشان برسانید، موفق باشید». و من دقیقاً احساس کردم که این نحو‏‎ ‎‏برخورد برای این است که به خجالت بنده از آنچه پیش آمده، خاتمه دهند.‏

‏خاطرۀ دیگری که برای اینجانب جالب بود، آمادگی ایشان برای مرگ بود.‏‎ ‎‏مطمئناً این مطلب در جای دیگری توسط سایر همکاران اظهار شده است. من از‏‎ ‎‏نحوۀ برخورد ایشان با آن پیش آمد سخن می‌گویم.‏

‏یکی از روزهای تعطیل هفته بود، پزشکان برای برخی تصمیم گیریهای پزشکی‏‎ ‎‏طبق معمول جلسه‌ای تشکیل داده بودند و جلسه خاتمه یافته بود و برخی از‏‎ ‎‏همکاران در حال ترک کردن آن مکان بودند که زنگ به صدا در آمد و پس از مراجعه، ‏‎ ‎‏حضرت امام اظهار فرمودند که حالشان خوب نیست و از‏‎ ‎‏درد شاکی بودند که‏‎ ‎‏شرح پزشکی آن توسط جناب آقای دکتر عارفی آمده است. دو مطلب بسیار جالب‏‎ ‎

کتابطبیب دلهاصفحه 489
‏در این مرحله عبارت بود از اینکه ایشان دستور فرمودند که مبلی را که روی آن دراز‏‎ ‎‏کشیده بردند رو به قبله برگردانند و سپس حضرت حجت الاسلام و المسلمین جناب‏‎ ‎‏حاج احمد آقا و برخی از افراد بیت را برای اظهار برخی مطالب فراخواندند که‏‎ ‎‏طبیعی است در این لحظه اکثراً از آن مکان دور شدیم ولی جناب آقای دکتر عارفی‏‎ ‎‏اظهار می‌داشتند یکی از مسائلی که حضرت امام به فرزندشان توصیه می‌کردند‏‎ ‎‏سفارش برای همسر محترمشان بوده است. البته پس از این مقدمات آن حضرت به‏‎ ‎‏بیمارستان جنب بیت منتقل شدند و... که شرح آن در جایی دیگر آمده است. ‏

‏خاطره دیگری که برای اینجانب بسیار جالب بود غرق شدن ایشان در‏‎ ‎‏عبادت به نحوی بود حتی از آنچه بر ایشان می‌گذشت بی خبر می‌گشتند. حتماً‏‎ ‎‏گفته شده است که ریتم قلب آن حضرت بطور دایم مانیتور (کنترل) می‌شد و لذا‏‎ ‎‏کلیه تغییرات در هر حال روی دستگاه ضبط می‌شد.‏

‏من و یکی از همکاران در خواب بودیم که یکی از پرستاران به اتاق آمد و ما را‏‎ ‎‏صدا کرد و به سرعت از جا پریدیم و گفت که تغییرات نوار قلبی آقا زیاد است و‏‎ ‎‏درست گفت. در این حالت انتظار ما این بود که حضرت امام متوجه این تغییرات‏‎ ‎‏شده و زنگ را به صدا درآورند. سریع به طبقه پایین رفتیم و متوجه شدیم که ایشان‏‎ ‎‏در وسط هال مشغول نماز شب می‌باشند و البته در حالا تضرع، به ایشان عرض شد‏‎ ‎‏که حالشان چطور است، و اجازه خواسته شد که فشارشان گرفته شود. دستشان را‏‎ ‎‏برای اندازه گیری فشار خون در اختیار گذاشتند و آنچنان مشغول ذکر و عبادت‏‎ ‎‏بودند که گویی آن دست از آن ایشان نیست. از ایشان خواسته شد که استراحت‏‎ ‎‏بفرمایند، کمی به ما نگاه کردند و می‌دانید که امام عزیز چگونه از دستورات پزشکی‏‎ ‎‏پیروی می‌کردند‏‎ ‎‏و‏‎ ‎‏در این رابطه جناب آقای دکتر فاضل در جایی دیگر بخوبی‏‎ ‎‏توضیح داده‌اند. البته پس از مدتی وضع قلب به حال عادی در آمد.‏

‏در آنجا من با خود می‌گفتم که خدایا این چه روح بزرگی است که در این‏‎ ‎

کتابطبیب دلهاصفحه 490
‏وقت شب به نماز شب تو ایستاده است و ما بی خبران در خواب غفلت خود! ‏

‏خاطره‌ای دیگر از روزهای سخت روزهای تلخ پایان عمر شریف‏‎ ‎‏حضرت امام است، در آن روز اغلب و اکثراً تیم پزشکی ثابت و گروههای پزشکی‏‎ ‎‏مدعو حضور داشتند. حضرت امام دقیقاً به پزشکان تازه وارد توجه داشتند. و ضمن‏‎ ‎‏پذیرا بودن حضور پزشکان جدید که برای برخی مشورتها دعوت می‌شدند با‏‎ ‎‏چهره‌ای تفقد آمیز و با بلند کردن دو دست از پزشکان تشکر می‌کردند و در یکی از‏‎ ‎‏روزها من به شوخی به برخی از همکاران تیم ثابت پزشکی گفتم ما چه باید بکنیم که‏‎ ‎‏مورد توجه و لطف بیشتر حضرت امام قرار گیریم (البته حقیقتاً حضرت ایشان به‏‎ ‎‏کلیه افراد تیم پزشکی از پزشک و پرستار و غیره لطف و مرحمت زیاد داشتند لکن‏‎ ‎‏خواست خداوند متعال و بدشانسی ما و جهان اسلام بود که از این لطف محروم‏‎ ‎‏ماند). آن همکار برادر گفت ما دیگر جزء اعضای بیت هستیم و خودمانی.‏‎ ‎‏خاطره‌ای که ذکر آنرا لازم می‌دانم نحوه برخورد حضرت امام با مراجعین مختلف‏‎ ‎‏کشور بود که برای عیادت ایشان حضور یافتند. ما در وضعی قرار داشتیم که اکثراً‏‎ ‎‏در‏‎ ‎‏اتاقک دستگاه مانیتور کلیه حرکات و تغییرات را می‌توانستیم تحت نظر داشته‏‎ ‎‏باشیم. در آن روز‌های بعد از عمل که وضع عمومی حضرت امام هنوز خیلی رو به‏‎ ‎‏وخامت نگذاشته بود مسئولین محترم مملکتی اکثراً خدمت ایشان می‌رسیدند، آنچه‏‎ ‎‏که از عکس العمل حضرت امام در برخورد با مسئولین محترم بود برای اینجانب‏‎ ‎‏بسیار جالب بود که البته فیلم‌های آن نیز باید موجود باشد. توجه و برخورد صمیمی‏‎ ‎‏ایشان با رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه‌ای بود که در آنزمان سمت‏‎ ‎‏ریاست محترم جمهوری اسلامی را بر عهده داشتند. در یکی از ملاقاتهایی که‏‎ ‎‏اینجانب حضور داشتم و تعدادی از مسئولین محترم کشوری برای عیادت تشریف‏‎ ‎‏آورده بودند، توجه و تفقد و تبسم ضمن صحبت ایشان با جناب آقای دکتر ولایتی‏‎ ‎‏بود که سمت وزارت امور خارجه را به عهده داشتند و البته هنوز هم به عهده دارند. و‏‎ ‎

کتابطبیب دلهاصفحه 491
‏نباید اینرا پنهان نمایم که از آن پس ارادت و محبت قلبی اینجانب به جناب آقای‏‎ ‎‏دکتر ولایتی چندین برابر شد و بیش از پیش برای ایشان در خدمت به کشور و‏‎ ‎‏انقلاب از خدای متعال دعا می‌کنم.‏

‏تلخ ترین خاطره‌ای که در پایان بیان آنرا خالی از لطف نمی‌دانم و در جای‏‎ ‎‏دیگری در آمادگی ایشان برای مرگ اشارتی داشتم، در چند روز قبل از ارتحال آن‏‎ ‎‏حضرت بود. در کنار تخت ایشان برای جابجا شدن به ایشان کمک می‌کردم، ‏‎ ‎‏متوجه شدم که ایشان با خودشان زمزمه می‌کنند و چنین می‌فرمایند: «خدایا تمامش‏‎ ‎‏کن، خدایا بس است دیگر و...» نمی‌دانم چرا بعد از آن جملات که بارها توسط‏‎ ‎‏ایشان تکرار شد و من بشدت منقلب بودم، احساس نمودم که دیگر کار تمام است، ‏‎ ‎‏و در حالی که از نظر پزشکی اکثراً امیدوارتر بودند و البته من آن زمان از آنچه شنیده‏‎ ‎‏بودم سخنی به زبان نیاوردم که مبادا باعث نگرانی اطرافیان و پزشکان شوم، بعدها‏‎ ‎‏بطور جدی تری به ارتباط روح بزرگ و اجابت دعای آن حضرت پی بردم. بزرگی‏‎ ‎‏پیش بینی کرده بود که حضرت امام حدود ده سال و چند ماه بعد از پیروزی انقلاب‏‎ ‎‏بیشتر زنده نخواهند بود. پس از این اتفاق از ایشان پرسیده شده بود که به تاریخی که‏‎ ‎‏شما به آن اشارت داشتید چندین ماه مانده است پاسخ این بوده است که ایشان خود‏‎ ‎‏از خداوند متعال خواسته است که... و...‏

‏ممکن است درک این مطلب برای بسیاری مشکل باشد. اما آنها که حضرت‏‎ ‎‏امام را بیش از آنچه در بیانات و مبارزات و مباحثات و نوشته هایشان می‌شناختند‏‎ ‎‏بخوبی باور دارند که او چه قرب و منزلتی و چه پایگاه رفیع الهی داشت و...‏

‎ ‎

کتابطبیب دلهاصفحه 492